مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: ستمگری :: حقوق :: حق نفس :: فؤاد (قلب)» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


در نوشته قبلی از قلب گفتیم و این که نگه داشتن قلب در وضعیت اطمینان بهترین کار برای اداء نمودن حق اوست!
میخواهیم در این نوشتار کمی درباره قسمتی از مصادیق این اطمینان و مصادیق ضد اطمینان، یعنی اضطراب سخن بگوییم!
کسی که خشم می ورزد قلبش را در تلاطم قرار می دهد!
کسی که حسود است مدام در حال غیظ کردن و خشم پنهان است!
کسی که بخیل است مدام از این که مجبور است بالاخره یک سری هزینه هایی بکند مدام قلبش ناراحت است!
کسی که عاشق است قلب خود را آنقدر نازک کرده است که به اندک بهانه ای می لرزد!
کسی که طمّاع است مدام نگران است که نقشه هایش برای دسترسی به اموال دیگران عملی نشود و یا بشدت هیجانی شده است از این که نقشه هایش درست عمل کرده است!
کسی که متکبر است مدام احساس میکند دیگران او را تحقیر می کنند و این احساس تحقیر او را در اندوهی مداوم قرار می دهد!
کسی که احمق است مدام با کارهایش اعتراض دیگران را بر می انگیزد و این اعتراضها بر اندوه و یا خشم او و در نتیجه تلاطم قلبیش می افزاید!
کسی که خجالتی است خودش سبب می شود که بسیاری از وقت ها از درون بیجهت احساس فشردگی کند!
کسی که دروغگو است همیشه قلبش را در حال هراس قرار می دهد که نکند دروغش فاش شود!
کسی که گناهان مخفی دارد و در عوض چهره مثبتی در جامعه دارد مدام قلبش مشغول است و به خودش نهیب می زند!
کسی که ...
خلاصه این که هر زشتی را که بررسی کنید می بینید قلب در آن دچار ستم می شود. خب این قلبِ ستم دیده چطور انتظار است که شادی را تجربه کند و صاحب خود را پر از نشاط در زندگی نماید و یا این که در نماز حضور داشته باشد و انسان از نماز خود و دیگر عباداتش لذت ببرد؟!
قلب، حرم الهی است و این قلبی که حرم است در سینه همه انسانها می تپد و آنها را دعون به رستگاری می کند و مدام با هیجانات مختلفش به او یادآورد می شود که این ره که می رود به قبرستان است!! به خرابستان است!! به خارستان است!! خلاصه به هر جا هست جز آرامش و اطمینان و ... سیر در ملکوت!

سلام علیکم - بسم الله


قرآن در آیه 36 اسراء می فرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَ‏ السَّمْعَ‏ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.)
همه رفتارهای انسان پیروی نمودن از گزاره هایی است که یا آنها را تصدیق نموده است و به درستی آنها اذعان دارد و یا اعتماد نموده است به کسی که آن کس به درستی حرفی که می زند اعتقاد دارد! رفتارهای یک انسانِ فطری که آلوده به اعتماد به حدس و گمان و احتمال نشده است این گونه است! انسانِ فطری تنها به علم خود و یا علم کسی که مورد اعتماد است و علم دارد که آن کس علم دارد تکیه می کند.
ولی آنها که به ظنون و احتمالات ذهنی خود به اندازه علم بها می دهند کم کم رفتارهایشان دیگر تابع علم نیست. نه خود علمی دارند و نه اعتمادشان به کسی است که معتقد هستند او علم دارد! آنها فقط از ظنون خود تبعیت می کنند. (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَ‏.) این آیه در پنج جای قرآن تکرار شده است: انعام: 116؛ 148؛ یونس: 66؛ نجم: 23؛ 28.
همچنین آیاتی دیگری در قرآن است که همین مضمون را می رساند: 

وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ‏ هُمْ‏ إِلاَّ یَظُنُّونَ‏ (بقره: 78)

و پاره‏اى از آنان عوامانى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمى‏دانند؛ و تنها به پندارهایشان دل بسته‏ اند.

وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِ‏ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً (نساء: 158)؛

و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى‏کنند؛ و قطعاً او را نکشتند!

َ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا (یونس: 36)؛

بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاى بى‏اساس)، پیروى نمى‏کنند.

ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (قصص: 39)؛

پنداشتند بسوى ما بازگردانده نمى‏شوند!

تَظُنُّونَ‏ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (احزاب: 10)؛

گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى‏بردید.

ظَنَنْتُمْ‏ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (فصلت: 22)؛

شما گمان مى‏کردید که خداوند بسیارى از اعمالى را که انجام مى‏دهید نمى‏داند!

وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ‏  (جاثیه: 24؛

آنها گفتند: «چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست؛ گروهى از ما مى‏میرند و گروهى جاى آنها را مى‏گیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى‏کند!» آنان به این سخن که مى‏گویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس مى‏زنند (و گمانى بى‏پایه دارند)!

قُلْتُمْ ما نَدْری مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُ‏ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنینَ (جاثیه: 32)؛

شما مى‏گفتید: «ما نمى‏دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم، و به هیچ وجه یقین نداریم!»

أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ‏ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (جن: 7)؛

و اینکه آنها گمان کردند- همان‏گونه که شما گمان مى‏کردید- که خداوند هرگز کسى را (به نبوّت) مبعوث نمى‏کند!

إِنَّهُ ظَنَ‏ أَنْ لَنْ یَحُورَ (انشقاق: 14)؛

او گمان مى‏کرد هرگز بازگشت نمى‏کند!

**
خداوند برای این که انسانها دنبال ظنون خود نرود و به احتمالات توجهی نکنند و فقط در پی علم باشد این گونه استدلال می آورد که:

إِنَّ الظَّنَ‏ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِ‏ شَیْئاً (یونس: 36؛ نجم: 28) ظن و گمان، انسان را هرگز از تکاپو برای رسیدن به حقیقت بی نیاز نمی کند. نمی شود به ظن دلخوش داشت بلکه باید تلاش نمود تا این ظنون و احتمالات به علم منجر شود و یا کناری گذاشته شود.

حقی که قلب به گردن انسان دارد، اطمینان و قطع است! قلب از انسان می خواهد که جز با اطمینان معتقد به چیزی نشود و سخنی نگوید و هیجانی را در خود برانگیخته نکند و حرفی را نزد و قضاوتی را نکند حتی در ذهنش. قلب می گوید: من فقط با اطمینان آرامش پیدا می کند و تو ای انسان یا باید زبان و ذهنت در باره موضوعی سکوت کند و یا باید در آن باره به قطع برسد!

اگر انسانها توجه به حق قلب و فؤاد می کردند اینقدر حرفهای باطل و عقیده های خرافی بینشان رواج نمی یافت!

اینقدر بینشان سوء ظن به یکدیگر و شایعات بی اساس موج نمی گرفت!

در پایان ذکر این نکته مهم است که در مسائل روزمره انسانها روی احتمالات حساب باز می کنند مثلا وقتی از خیابان عبور می کنند یقین ندارند که سالم به آن طرف خیابان می رسند و یا در انجام هر کار خطرناکی اطمینانی به سلامت ندارند و یا وقتی کسی خبری برایشان می آورد همین که او را آدم مورد اطمینانی یافتند هر چند سخنش قطع آور نباشد ولی به سخنش توجه می کنند و اگر قرار باشد انسانها در مسائل روزمره تنها علم برایشان ملاک باشد زندگی دچار اختلال می شد همچنان که مشاهده می شود انسانهای وسواسی این چنین هستند. آنها علم زده هستند و به ظنها و احتمالات قوی توجهی ندارند و این گونه زندگی خود و اطرافیانشان را پر از زحمت و سختی نموده اند.

آنچه مهم است این است که اگر علم حاصل شد که عقلاء در موضوعاتی خاص به ظنون خود اعتماد می کنند، می توان این گونه به نتیجه رسید که خداوند از این اعتماد خشنود است! پس با این علم، انسان وقتی به ظنونی این چنین اعتماد می کند، در واقع باز به علم اعتماد نموده است!

البته وقتی می گوییم عقلاء یعنی همه انسانها بدون توجه به عقائد و میزان تحصیلات آنها.

خلاصه این که حق قلب بر انسان اطمینان است و داشتن یک زندگی علمی به معنای که توضیح داده شد و بدون آن ستم در حق قلب روا می شود.