مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: ستمگری :: حقوق :: رعایا» ثبت شده است

هشت رذیله 174 / ستمگری 41 / حقوق 40 / رعایا 6 / ایتام

| سه شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۹ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث ار رذیله ستمگری بود و این که برای دور شدن از این رذیله باید حقوق دیگران را شناخت و بعد تلاش نمود تا این حقوق اداء شود و ستمی صورت نپذیرد.
در حلسه از چهلمین حق بحث خواهد شد و ان شاء الله در جلسات بعد از دیگر حقوق سخن خواهیم گفت.
ایتام یکی از رعایا هستند. کسانی که رعایت حالشان ضروری است خصوصا برای کسی که مسؤولیت آنها را بر عهده گرفته است.
از نظر شرعی یتیم که انسان نابالغی گفته می شود که پدر خود را از دست داده است. البته این گونه نیست که یتیم همین که بالغ شد مثلا دختری به سن نه سال رسید و یا پسری نشانه های بلوغ در او ظاهر شد دیگر لازم نیست رعایت حالش بشود خیر. این رعایت همچنان ادامه دارد تا زمانی که از نظر رشد به حدی برسد که بتواند خودش زندگی اش را تأمین کند. به همین خاطر قرآن حد «اشد» را برای پایان یتیمی مشخص نموده است. حدی که وقتی یتیم به آن حد برسد، ولیّ او باید اموالش را در اختیارش قرار دهد تا خود زندگی اش را تأمین کند. حد «اشد» مقطعی است که فرد شدید شده است یعنی محکم شده است یعنی می تواند روی پای خودش بایستد.
نکته دیگر این است که رسیدن به حال یتیم و رعایت او فقط به تأمین نیازهای مادی نیست بلکه عواطف او نیز باید تأمین شود. مگر پدر فقط به نیازهای مادی فرزندانش می رسد؟! به همین خاطر است که برای نوازش کردن یتیم اینقدر پاداش در نظر گرفته شده است. حتی گفته شده است به تعداد موهایی که فرد نوازشگر آنها را هنگا نوازش لمس می کند برای او حسنه نوشته می شود.

در همین راستا گفته شده است: در صورتی که یتیم از خود مالی دارد و شما از مال او می خواهید او را تأمین کنید نباید به نوعی با او برخورد کنید که حسابش را از دیگر فرزندانتان جدا سازید بلکه او را همچون فرزندانتان و در کنار آنها از نظر مادی و معنوی تأمین کنید و اگر در این بین کمی از حساب کتاب او با حسبا کتاب شما مخلوط شد اشکالی ندارد نباید طوری با او برخورد کنید که او احساس غریبی کند!

همچنین اگر ایتام هنگام تقسیم ارث شخصی حضور دارند به او هم قسمتی را اختصاص دهید. و یا در وصیت خود برای او هم سهمی را مشخص کنید. خلاصه همه کار بکنید تا او فقدان پدر خود را کمتر حس کند.  البته همانطور که گفته شد محبتها ویژه و مخصوص نباشد طوری که احساس کند دارد به او ترحم می شود. همین که او را مثل فرزند خود بدانید کافی است!

اگر خاواده ها بخوبی از پس این مهم برآیند دیگر لازم نیست دارالایتام وجود داشه باشند. قطعا در این دار الایتام ها نمی توانند نیازهای عاطفی ایتام را تأمین کنند. یتیم باید در خانواده ای مثل خانواده خودش زندگی کند. بسیار شنیده ایم و حتی دیده ایم که در این مراکز انواع مشکلات برای ایتام بوجود می آید. اصلا این مراکز برخلاف راهی است که اسلام برای سرپرستی ایتام مشخص نموده است البته وجود این مراکز بهتر است از این که ایتام  در خیابانها رها باشند و یا در خانواده های غیر مهربان زندگی کنند!


هشت رذیله 173 / ستمگری 40 / حقوق 39 / رعایا 5 / کارگران

| يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


کارگران گروهی از رعایا هستند که حق رعیاتشان بر کارفرمایان واجب است. باید رعایت حال آنها را بکنند. آنها را کمک کنند تا آنها نیز بتوانند حق کارفرمایان خود را اداء کنند. در روابط اجتماعی که مشکلات دو سو دارد باید کسی که قدرت بیشتری دارد شروع به حل مشکل کند. فرض کنید به والدین گفته می شود چرا حقوق فرزندت را اداء نمی کنی پاسخ می دهد چون او حق من را اداء نمی کند. به فرزند گفته می شود چرا حق والدینت را اداء نمی کنی پاسخ می دهد چون او حق من را اداء نمی کند. این گفتگو در رابطه با استاد و شاگرد نیز هست. بین همه رعایا و والیان وجود دارد. خب باید چکار کرد؟ باید برداشتن گام نخست را بر کدام یک واجب دانست؟ بر والیان.
گام نخست را باید والیان بردارند. بالاخره توقع است که والیان از عقل و سجایای اخلاقی بیشتری و فزونتری نسبت به رعایا برخوردارتر باشند!
رعایت حق دیگران، کمکی است برای این که آنها نیز در اداء حق تلاش کنند. کوتاهی در ادای حق، بار گناه عدم ادای حق فرد مقابل را نیز بر دوش انسان می اندازد.
کارگران اگر بدرستی از سوی کافرمایان تکریم شوند آنها کاری را که بر عهده گرفته اند کار خود می دانند. و مثل کار خود برای انجامش دل می سوزانند.
اگر کارگری بداند کار بهتر و بیشتر، از چشم کارفرما مخفی نمی ماند، قطعا او تشویق می شود تا کار را بهتر و بیشتر انجام دهد.
وقتی خطای کارگر در انجام آنچه بر عهده گرفته است از چشم کافرما مخفی نماند و کارفرما تنبیه مناسبی را برای او در نظر بگیرد، دیگر کارگران خواهند دانست که تنبلی و یا خیانت در کار برایشان هزینه سختی دارد.
پس تکریم در کنار تشویق و تنبیه، هم جزء حقوق کارگران است و هم باعث رونق کار کارفرما. البته همه اداء حقوقها اینطوری است. ادای حق، جریان پر برکتی را در جامعه ایجاد می کند. یکی از این جریانها، اقتصادی است. مسیر اصلی جریان اقتصادی، تولید است و کلید تولید در اختیار کارفرما و کارگر است و ریش کارفرما نیز در قبضه کارگر است و کارگر وقتی کارش را درست انجام می دهد که مورد رعایت درست توسط کارفرما قرار بگیرد. رعایت درست کارگر نیز رعایت همان سه اصل تکریم و تشویق و تنبیه است!
رعایت حق کارگر وقتی سخت می شود که کارفرما، شخصیت حقوقی باشد. مثل رؤوسای ادارات. این رؤسا که خود کارمند رؤسای بالاتر هستند تا وقتی به وزیر برسند و وزراء نیز به رییس دولت هرچند وطیفه دارند که به حقوق کارمندان تحت امر خود برسند ولی چون منافع مادی قبابل لمسی - آنطور که کارفرمایان حقیقی آن منافع را لمس می کنند - مشاهده نمی کنند انگیزه برای ادای حقوق بسختی برایشان فراهم می شود.
ایمان اینجاست که نقش خود را ایفاء می کند. ایمان به غیب. ایمان به این که خدایی هست که می بیند و ذره ذره اعمال خوب را درنظر می گیرد و در وقت خودش بخوبی آنها را پاداش می دهد.
و نیز ایمان به غیب ایمان به آینده در همین دنیا است! آینده ای که فعلا مشاهده نمی شود و غیب و نهان است! کسی که با کارمندان تحت امرش بدرستی برخورد کند آینده کاری خودش نیز ارتقاء پیدا می کند. منتها انسان به آینده واقعی به کندی می رسد و باید صبوری کند و در مقابل وسوسه شیطان برای رسیدن به آینده مجازی و کاذب و سریع مقاوت کند!

هشت رذیله 172 / ستمگری 39 / حقوق 38 / رعایا 4 / شاگردان

| چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث در حقوق رعایا هست. رعایا کسانی هستند که رعایت حقوقشان بر والیان آنها لازم است! والیان کسانی هستند که مسؤولیت قسمتی از زندگی افرادی را بر عهده دارند. خود این والیان نیز حقوقی بر عهده رعایا دارند که از این حقوق در مباحث قبل صحبت شده است!

یکی از رعایا، شاگردان هستند. کسانی که ذهن و قلب خود را در اختیار معلم خود گذاشته اند تا معلم با انتقال اطلاعات به این ذهن و تقویت انگیزه قلبی، به شاگردان کمک کند تا به اهداف مطلوب و تعریف شده اشان برسند.

این که شاگرد ذهن و قلب خود را در اختیار معلم می گذارد، طبیعت او را در این امر یاری می دهد. طبیعت انسان این است که مقابل علم و در نتیجه مقابل عالم کرنش کند و حق پذیر باشد. شاید ما حق را از بسیاری از آدمهای اطرافمان نپذیریم ولی از معلم خود و از استاد خود می پذیریم.

این خصوصیت تنها از آن ما انسانها هم نیست بلکه فرشتگان نیز تا وقتی پی به مقام علمی حضرت آدم نبردند بر او سجده نکردند. این مقام علمی سبب شد که آنها تصورشان درباره حضرت آدم 180 درجه تغییر کند. قبل از این معرفت، فرشتگان آدم را موجودی خون ریز و مفسد می دانستند و بعد از این معرفت در مقابلش به سجده افتادند. (آیات 30 ببعد سوره بقره)

حتی حیوانات نیز در مقابل مربی و معلم خود اجساس کرنش می کنند هرچند هم خیلی درنده باشند مثل معلم حیواناتی مثل شیر و ببر که در سیرکها به نمایش گذاشته می شود.

شاگردان، دست آموز معلمین خویش هستند. به هر میزان که احساس کرنش طبیعی و غیر اختیاری شاگر در مقابل معلمش بیشتر باشند، وظیفه سنگین تری بر عهده معلم می آید!

احساس سنگینی همین وظیفه کفایت می کند برای این که معلم بداند باید در مسیر تعلیم و تربیت شاگرد خود چه بکند. هر چند در کتب مربوط به این موضوع درباره آدابی که معلم در برخورد با شاگرد باید رعایت کند مطالبی آورده شده است ولی ما به این آداب نمی پردازیم زیرا اولا این آداب جامع نیست و بعد هم این آداب شاید با همه مناسباتی که در این زمان بین معلم و دانش آموز و دانشجوست نسازد. لذا ما فقط توصیه امان به معلمین این است که نسبت به دانش آموز خود احساس مسؤولیت کنند و اگر هم دانش اموزی بخاطر مشکلات روحی کرنش طبیعی که باید مقابل معلم خود داشته باشد را از یاد برده است تلاش کنند تا او را به طبیعتش برگردانند.

بر این اساس اگر دانش آموزی بخاطر ذهن مغشوش نمی تواند مطالب استاد خود فرا بگیرد وظیفه استاد است که ذهن او را آرام کند و نظم دهد. معلم در برخورد با این مشکل نمی تواند بگوید من مسؤولیتم فقط تعلیم است و کاری به تربیت ندارم. خب شما کاری به تربیت نداشته باش وظیفه ات تعلیم که هست. آیا در تعلیم به این دانش آموز موفق بوده ای؟ خب نبوده ای چون او ذهنش درگیر بوده است. چون روانش بهم ریخته است! چون وضعیت طبیعی ندارد. برای توفیق در همان وظیفه تعلیم هم که بر عهده داری باید کاری برای آرام نمودن دانش آموز بکنی. حالا می توان نام این کار را تربیت نگذاشت. ما که مشکل نام گذاری نداریم! هرچند نمی شود برای این کار نامی جز تربیت گذاشت. به همین خاطر می گوئیم تریبت و تعلیم دو طرف یک حقیقت هستند نه دو حقیقتِ کنار هم و یا دو حقیقت پیوسته به هم.

وقتی تعلیم صورت می گیرد که تربیتی صورت گرفته باشد و زمانی تربیت صورت می گیرد که ذهن توسط تعلیم نظم و اتساع پیدا کرده باشد. تربیت، ذهن را آماده پذیرش علم می کند. و علم ذهن را گسترش می دهد. گسترش ذهن مصداقی از تربیت ذهن است. آماده سازی ذهن برای پذیرش و فهم علم هم تربیت است. و این هر دو همان تعلیم است!


هشت رذیله 171 / ستمگری 38 / حقوق 37 / رعایا 3 / فرزندان

| سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


همه بدیها برگشتش به ظلم است و همه خوبیها برگشتش به عدالت است. چه بدیها و خوبیهای فردی و چه اجتماعی. چه دینی و چه انسانی. کسی که شرک می ورزد به حق انحصاری خداوند در خلقت و مدیریت جهان ستم نموده است. کسی که دروغ می گوید به حقیقت ستم کرده است و آن را کتمان نموده است. کسی که به ولایت اهل البیت علیهم السلام معتقد است حق را به صاحب حق اداء نموده است. کسی که زکات می دهد نیز حق را به صاحب حق اداء نموده است و به این وسیله عدالت بخرج داده است.
ستمگری هر چند چهارمین رذیله از هشت رذیله انسانی در سلسله مباحث این مجموعه است ولی به اعتباری مرجع همه رذائل است:
ناسپاسی ستم است در حق صاحب نعمت.
شتابزدگی ستم است در حق کاری که حقش این است که زمان مناسبی به او اختصاص داده شود،
لجاجت ستم است به حقیقتی که حقش این است که پذیرفته شود.
ولنگاری (پنجمین رذیله) ستم است در حق نفسی که حقش این است که مهار شود.
حرص (ششمین رذیله) ستم است در حق روح و جسمی که نباید دچار رنج بیهود حرص شود.
بخل (هفتمین رذیله) ستم است در حق نیازمندی که سهمی از اموال ما دارد.
نادانی (هشتمین رذیله) ستم است در حق روحی که حقش این است که با گسترش دانایی اوج گیرد و وسعت یابد.

بخاطر همین گستردگی دامنه ستم و ظلم هست که تصمیم گرفتیم دامنه سخن در موضوع ستمگری را به بحث حقوق بکشانیم و ان شاء الله که بتوانیم در حد وُسعمان به همه شاخه ها و شاخکهای آن بپردازیم! راستش الان نمی دانم که بحث حقوق می تواند از چه میزان عنوان برخوردار شود. امیدوارم بحث حقوق که تمام می شود سخن نگفته ای را باقی نگذاشته باشم!
**
فرزندان بر عهده والدین خود بخصوص پدر دارای بزرگترین حق هستند که تربیت باشد. تربیتی که بتواند فرزندان را از آتش دوزخ برهاند. ثمره دنیایی این رهایی رهایی از حرارت گناه و خلاصی از اضطراب و ناآرامی و به هم ریختگی است که گناه باعث آن است. ریل گاری درست و هدایت فرزند برای حرکت روی این ریل مشخص کاری است که والدین باید انجام دهند.
امر به معروف واجب است. تعلیم آنچه دانستنش ضرورت دارد واجب است. خیرخواهی نمودن در حق مسلمان و مؤمن واجب است. انفاق کردن به کسی که نیازمند است واجب و در بعضی موارد مستحب مؤکد است. والدین وقتی فرزند خود را تربیت می کنند و همچنین وقتی به نیازهای مادی او می رسند در واقع دارند به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر و تعلیم و خیر خواهی و انفاق عمل می کنند.
فرزند سزاوارترین فرد است که باید امر به معروف شود و تحت آموزش قرار گیرد و نسبت به او خیرخواهی شود و انسان از مال خودش به او بذل کند و منتی هم نگذارد.
در ادامه به عمده ترین حقوق فرزند اشاره می کنیم. غالب مطالب ذیل از کتاب حکمت نامه کودک از منشورات دار الحدیث اقتباس شده است.


الف) حق نوزاد

* ولیمه دادن. ولیمه مربوط به نوزاد شامل سه نوع ولیمه است: ولیمه برای تولد، ولیمه برای ختنه و ولیمه با گوشت عقیقه. در صورت عدم امکان می توان از گوشت عقیقه غذایی درست نمود و هر سه ولیمه را یکی نمود.

* شستشوی و حمام بردن او در روزهای نخست.

* اذان گفتن در گوش راست و اقامه در گوش چپ

* برداشتن کام کودک با آب گرم و آب فرات و خرما و عسل و تربت امام حسین علیه السلام (بهتر است مقداری آب فرات را بچوشانند و بعد که سرد شد مقداری تربت و قسمتی از دانه خرما و مقداری عسل را در آن مخلوط کنند و بعد با انگشت آن را به سقف دهان کودک بمالند

* زدون موی سر در روز هفتم و هم وزن آن، نقره صدقه دادن.

نام گذاری

* گذاشتن نام نیکو در روز هفتم. نیکوترین اسمها اسمهایی است که نشان تفکر توحیدی مثل عبد الله و عبد الرحمن و یا ولایی باشد مثل اسماء انبیاء و ائمه علیهم السلام خصوصا محمد، احمد، علی، حسن، حسین، و فاطمه. سفارش شده است کودک را به محض تولد محمد نا بگذارید و بعد از هفت روز اگر خواستید آن را تغییر دهید.

و نیز گذاشتن نام اولیاء خداوند نیز سفارش شده است مثل حمزه که پیامبر این را نام را دوست داشتند. و نیز مثل طالب و جعفر. و زینب. (امام صادق را جعفر نامیدند بخاطر یادآوری خاطره جعفر بن ابی طالب و نیز امام علی علیه السلام نیز یکی از فرزندانشان را که برادر حضرت عباس بود و در کربلا بشهادت رسید را به همین خاطر جعفر نامیدند.)

نام های زشت مثل نامهایی که اختصاص با خداوند دارد مثل حَکَم، خالد، حارث، مالک. و یا نامهایی که مضمون بدی دارد مثل: حرب و ضرار و ظالم. و یا نامهایی که از آن شیطان است مثل: حباب. و یا نامهایی که یادآور سلاطین ستمگر است مثل چنگیز و تیمور. و نیز نامهایی که هنگام بکار گیری تداعی معنای بدی را بکند مثلا اگر اسم کسی مبارک باشد بعد که از بودن او در جایی سؤال شود و پرسیده شود: «آن جا مبارک است» و در پاسخ گفته شود: نه. آن وقت ممکن است به ذهن بیاید که آنجا بدون برکت است. در روایت در کنار مبارک از سه نام دیگر نیز نام برده شده است: میمون، نافع و بشیر.

و همچنین نامی که نشان خودستایی باشد نیز نیکو نیست مثل بَرَّة یعنی نیکوکار.

عقیقه

* عقیقه نمودن روز هفتم مستحب مؤکد است. بهتر است برای دختر گوسفند ماده و برای پسر گوسفند نر ذبح شود.

بهتر است استخوانهای گوشت عقیقه شکسته نشود بلکه مستحب است اعضای آن را به صورت عضو، عضو از هم جدا کنند.

بهتر است یک چهارم گوسفند و یا یک ران آن به قابله داده شود. در صورتی که امکان دسترسی به قابله نیست، یک چهارم عقیقه در اختیار مادر قرار می گیرد تا به هر کس که خواست صدقه بدهد.

گوشت عقیقه پخته شده و حداقل ده نفر از مسلمین دعوت شوند و اطعام گردند. مستحب است دعوت شدگان پس از صرف غذا برای نوزاد دعا کنند.

دعا به هنگام ذبح گوسفند عقیقه: بِسمِ اللَّهِ و بِاللَّهِ، اللَّهُمَّ عَقیقَةٌ عَن فُلانٍ، لَحمُها بِلَحمِهِ، و دَمُها بِدَمِهِ، و عَظمُها بِعَظمِهِ، اللَّهُمَّ اجعَلهُ وِقاءً لآِلِ مُحمّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلیهِ و عَلَیهِم‏. (به نام خدا و به کمک خدا. بار الها! عقیقه‏اى است از فلانى. گوشتش در برابر گوشت او، خونش در برابر خون او و استخوانش در برابر استخوان او. بار الها! او را سپر (بلا گردان) خاندان محمّد- که درودهاى تو بر او و آنان باد- قرار ده‏)

بهتر است عقیقه و زدون موی سر و صدقه دادن نقره در یک مکان باشد.

اگر امکان عقیقه نیست صبر کنند تا امکانش فراهم شود. پول آن را نمی توان چایگزین عقیقه نمود و صدقه داد.

کودکی که تا ظهر روز هفتم زنده بوده است و مثلا بعد از ظهر روز هفتم بمیرد عقیقه کردن آن مستحب است. مگر این که قبل از ظهر روز هفتم و یا روزهای قبلش مرده باشد.

عقیقه باید گوسفند یا گاو و یا شتر باشد. به قول مشهور، مستحب است عقیقه واجد شرایط و صفات قربانی در عید قربان باشد. از این رو، مستحب است سالم و چاق باشد و سن آن کمتر از پنج سال در شتر، دو سال در گاو، یک سال در بز و هفت ماه در میش نباشد.

مستحب است فردی که برایش عقیقه نشده است خودش اینکار را انجام دهد.

بهتر است پدر و مادر و حتی همه آنها که نانخور پدر حساب می شوند از گوشت عقیقه نخورند و بخصوص خوردن مادر کراهت شدید دارد.


ختنه نمودن پسر عملی است واجب که بر فردی که بالغ شده است وظیفه است که اگر ختنه نشده است خود را ختنه کند. ولی بر ولی کودک مستحب است که کدک خود را در روز هفتم ختنه کند. بهتر است پدر این دعا را هنگام ختنه پسرش بخواند و اگر امکانش نبود بعد از ختنه و تا قبل از بلوغ پسرش این دعا را بخواند تا مضمون دعا برایش مستجاب شود: اللَّهُمَّ هذِهِ سُنَّتُکَ، و سُنَّةُ نَبِیِّکَ صَلواتُکَ عَلَیهِ و آلِهِ، وَ اتِّباعٌ مِنَّا لَکَ و لِنَبِیِّکَ، بِمَشِیَّتِکَ و بِإِرادَتِکَ و قَضائِکَ؛ لأَمرٍ أنتَ أرَدتَهُ، و قَضاءٍ حَتَمتَهُ، و أمرٍ أنفَذتَهُ، فَأَذَقتُهُ حَرَّ الحَدیدِ فی خِتانِهِ و حِجامَتِهِ لِأمرٍ أنتَ أعرَفُ بِهِ مِنِّی، اللَّهُمَّ فَطَهِّرهُ مِنَ الذُّنوبِ، و زِد فی عُمُرِهِ، وَ ادفَعِ الآفاتِ عَن بَدَنِهِ، وَ الأَوجاعَ عَن جِسمِهِ، و زِدهُ مِنَ الغِنى‏، وَ ادفَع عَنهُ الفَقرَ، فَإِنَّکَ تَعلَمُ و لا نَعلَمُ. (بار الها! این، سنّت تو و سنّت پیامبر توست- که درودت بر او و خاندان او باد-، و این پیروى ما از تو و پیامبر توست، به جهت خواست تو و اراده تو و حکم تو به کارى که آن را خواسته‏اى و حکمى که قطعى‏اش کرده‏اى و فرمانى که آن را نافذ دانسته‏اى. از این رو، به خاطر چیزى که تو از من بدان آگاه‏ترى، در ختنه و حجامت، سوزش آهن را به او چشاندم. بار الها! پس او را از گناهان، پاک و عمرش را طولانى و آسیب‏ها و دردها را از بدن و جسمش بگردان و بر دارایى او بیفزا و فقر را از او دفع کن. بى گمان، تو مى‏دانى و ما نمى‏دانیم‏)

شیر دادن به کودک تا بیست و یک ماهگی و حداکثر تا یکسالگی باشد و بیش از آن ستم به کودک است.

ب) تربیت دینی

* اولین سخنی که به کودک یاد می دهید لا اله الا الله باشد.

امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده اند: چون پسر به سه سالگى رسید، باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «لا إله إلّااللَّه». سپس، رهایش کنند تا سه سال و هفت ماه و بیست روزِ او کامل شود. سپس باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «محمّد رسول اللَّه»؛ و او را رها کنند تا چهار سال او تمام شود. آن گاه باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «صلّى اللَّه على محمّد وآله». سپس رهایش کنند تا پنج سال او تمام شود. آن گاه از او بپرسند: دست چپ و راستت کدام است؟ اگر شناخت، باید صورتش را به سمت قبله برگردانده، به او بگویند: سجده کن. سپس، رهایش کنند تا هفت سال او تمام شود. پس وقتى هفت سال او تمام شد، باید به او بگویند: صورت و دو دستت را بشوى. وقتى آن دو را شُست، باید به او بگویند: نماز بخوان. سپس، رهایش کنند تا نُه سال او تمام شود. وقتى تمام شد، وضو به او یاد داده شود و بر [ترک‏] آن، تنبیه گردد و به نماز، امر شود و بر [ترک‏] آن، تنبیه گردد. وقتى وضو و نماز را فراگرفت، خداوند، او و پدر و مادرش را مى‏آمرزد؛ إن شاء اللَّه!

آنچه سبب نجات از آتش می شود به خانواده خود یاد دهید.

نماز

* قرآن نسبت به مسؤولیت والدین تنها دو مورد مطرح نموده است یکی محافظت آنها از آتش:

قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً (تحریم: 6) و دوم تأکید بر نماز:

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها (طه: 132)؛ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ (مریم: 55)

یعنی این که برای رهایی فرزند از دوزخ مهم ترین کار تربیت او برای اقامه نماز است. تربیتی که باید با صبر و حوصله همراه باشد. از هر گونه شتابزدگی و بی هنری در تربیت دینی و معنوی و ایجاد گرایش برای نماز باید جدا خودداری شود.

البته بهترین روش تربیت موفق دینی، التزام خود بر ارزشهای دینی است. در آغاز باید دغدغه نماز خود را داشته باشد همچنان که حضرت ابراهیم ابتداء برای خود دعا نمود که توفیق اقامه نماز داشته باشد و بعد برای ذریه و نسلش این دعا را نمود: رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ‏ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ (ابراهیم: 40)

پیامبر اسلام می فرماید: چشم روشنی من در نماز است و در قرآن از قول عباد الرحمن نقل می فرماید که آنها می گویند:

رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما (فرقان: 74) این که خانواده انسان چشم روشنی انسان باشند در مصداق بارز آن به این است که آنها اهل نماز باشند. اگر قرار است انسان به فرنزدان خود افتخار کند و با آنها نزد دیگران پز دهد و دلش سراسر شادی شود باید وقتی باشد که آنها در کمیت و کیفیت نمازی که می خوانند گوی سبقت را از همسالان خود ربوده اند و در مقابل همه غصه والدین برای وقتی باشد که فرزندان به نماز کم توجه و بی توجه هستند.

شروع امر به نماز فرزند بسته به میزان درک او دارد که از سن شش سالگی و شناخت دست راست و چپ و توان خواندن مقداری از قرآن شروع می شود تا وقتی به سن بلوغ برسد. در روایات سن شش و هفت و هشت و نه به عنوان آغاز امر به نماز گفته شده است که البته بسته به توان عقلی کودک است.

* فرزند خود را روزه دهید و اگر طاقت ندارد نصف روز و یا کمتر بگویید رزوه بگیرد. و یا تا وقتی بتواند تشنگی را تحمل کند. تا به این وسیله عادت به روزه گرفتن کند.

* تعلیم قرآن بخصوص سوره واقعه. که از آن به سوره ثروت نام برده شده است.

* محبت پیامبر و اهل ایشان.

* تعلیم احکام شرعی از اوان بلوغ.

* تعلیم اصول فکری شیعه قبل از این که تفکرات انحرافی سراغ آنها بیاند خصوصا تفکر مرجئه که معتقد هستند ایمان ربطی به عمل ندارد. فرد می تواند انواع گناهان را انجام دهد و اگر عقیده اش درست باشد این گناهان نمی تواند به او آسیب بزند!!

* تعلیم آداب مختلف.

* تعلیم اشعار ارزشی.

* تعلیم مهارتها طبق نیاز مثل سوارکاری و تیراندازی و شنا برای پسران و بافندگی برای دختران، در صورتی که به این مهارتها نیاز هست!


هشت رذیله 170 / ستمگری 37 / حقوق 36 / رعایا 2 / مردم و مسؤولین

| دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


ستمگری ریشه ای ترین و شایع ترین خصلت زشت انسانی است. و لذا تا انسان فکری برای این خصلتش نکند نمی تواند از هدایتهای بیرونی - سخن دین و وحی و حکمت حکیمان و پند واعظان - استفاده کند. قرآن می فرماید:

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی‏ الْقَوْمَ الظَّالِمینَ‏ (بقره: 258، آل عمران: 86، مائده: 51، انعام: 144، توبه: 19، 109، قصص: 50، احقاف: 10، صف: 7، جمعه: 5)  این که خداوند ظالمین را هدایت نمی کند و یا از گذشته انها چشم نمی پوشد: إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ‏ طَریقاً (نساء: 168) و برویشان هیچ مسیری را نمی گشاید: لا یَهْدیهِمْ‏ سَبیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمینَ‏ (اعراف: 148) نه بخاطر این است که آنها در قلمرو کاری انبیاء نیستند. خیر! اگر انبیاء برای هدایت ظالمین نیامده باشند پس برای هدایت چه کسی آمده اند؟! بلکه این ظالمین هستند که با وجود خصلت ظلم و ستمی که دارند اگر آنها را به راه درست بخوانند جواب مناسبی به این هدایت نمی دهند: وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها ... وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (کهف: 57).

منتهی هر فعلی و ترکی که در جهان صورت می گیرد و هر حرکت و سکونی، همه طبق مشیت خداوند است. در نتیجه خداوند همه اینها را بخودش نسبت می دهد. خداوند نمی خواهد ظالمین تصور کنند که توانسته اند در مقابل هدایت های الهی مقاوت کنند و قدرت خداوند را بچالش بکشند. اینطور نیست. این خداوند است که آنها را هدایت نمی کند. یعنی خداوند می تواند قوه اختیار انسانهای ظالم را بگیرد و آنها را به جبر در مسیر سعادت بیاندازد. همانطور که مخلوقات طبق غریزه ای که خداوند به آنها داده است عمل می کنند و امکان تخلف از آن نیز برایشان نیست.

خوب به آنچه گفته شد توجه کنید و اگر قسمتی از آن نامفهوم بود و یا تصدیق نکردید بپرسید!

بحث ستمگری را تا اینجا پیش آوردیم که ستمگر به حقوقی که بر ذمه دارد بی توجه و یا کم توجه است. رسیدیم به حقوق رعیت. مردم، رعیت مسؤولین سیاسی هر جامعه هستند.

سیاست به معنای تدبیر امور مردم است. انسانها کارهای فردی اشان را خودشان انجام می دهند ولی کارهای جمعی اشان را نیازمند به شخصی هستند که او به نمایندگی از مردم، آنها را انجام دهد. مردم چاره ای ندارند جز این که در امور جمعی خود رئیس داشته باشند. لذاست که فرموده اند اگر دو نفر با هم مسافرت می روند یک نفر از آندو باید رئیس بشود. و نیز در منزل مشخص شده است که ریاست با مرد است. چنان که در غیبت معلم در کلاس این ارشد کلاس است که باید اموری که مربوط به جمع دانش آموزان است راه ببرد.

قسمت اعظم تعالیم دینی درباره مسائل جمعی انسانهاست. راهبری این مسائل نیازمند به رهبری است که حل این امور را بر عهده بگیرد. به همین خاطر گفته شده است که سیاست عین دیانت است. دین یعنی سیستم جزا و پاداش. این که چه کاری چقدر ارزشمند است و چقدر ضد ارزش است. و این که ما به ازای دنیوی و اخروی این ارزشها و ضد ارزشها چیست. و این که چگونه انسانها بخاطر انجام ارزشها و ارتکاب ضد ارزشها مجازات شده و یا پاداش بگیرند. همه اینها را دین مشخص می کند. و سیاست یعنی فهم این معارف و اجرای آن. پس سیاست بعد اجرایی دین است. و دین اگر اجرا نشود که ارزشی ندارد.

خب با این مقدمه وظیفه مهم ساسیون مشخص شد.

متأسفانه انسانها بخاطر خوی ستمگری که دارند از امکاناتی که مردم در اختیار یکی از آنها قرار می دهند تا او به نمایندگی از آنها امور اجتماعی آنها را سامان دهد به نفع خواسته های شخصی خود استفاده می کند و لذا کم سیاسی یافت می شود که از این امکانات مردمی به نفع خود بهره نگیرد.

اگر انسان سیاسی نسبت به قدرت مردمی که به او داده شده است زهد بورزد و همه این قدرت را فقط در مسیر مصالح جامعه ای که رئیسشان شده است بکار بگیرد قطعا به وظیفه خود عمل نموده است.

اعتمادی که هر جمعی به فردی می کند حق مردم است و آن شخص باید این حق را اداء کند. اعتماد به یک روحانی و عالم دینی، به استاد، به ریش سفیذ فامیل و یا محله، به پدر، به مادر در غیاب پدر، به نماینده شورای محل و مجلس شورای اسلامی و رییس جمهور و رهبریت نظام. حتی اعتماد به شخصی که قرار است غذایی را تقسیم کند. و نیز اعتماد به ارشد کلاس وقتی معلم مدتی نظم کلاس را بر عهده او می گذارد.

انسانهایی که در راهبری خود نسبت به امور شخصی اشان لنگ می زنند و به این وسیله ظلم به نفس می کنند قطعا وقتی مسؤولیت دیگران را بر عهده می گیرند از پس ادای حقوق آنها بر نمی آیند و در نتیجه به آنها ستم روا می دارند.

انسانهایی که بیش از توانایی علمی و جسمی و روحی خود مسؤولیت اجتماعی را قبول می کنند قطعا به اعتمادی که به آنها شده است خیانت خواهند نمود.

شخص روحانی که هدایت عده ای را بر عهده می گیرد، حتی در حد ارائه یک سخنرانی، ولی آمادگی لازم برای این امر مهم را در خودش بوجود نمی اورد روز قیامت باید پاسخ خداوند را برای حیانت به اعتمادی که به او شده است بدهد.

با توضیحاتی که داده شد امیدوارم معنای وسیع سیاست و انسان سیاسی و نوع وظیفه ای که اینها بر عهده دارند و نحوه اداء این وظیفه روشن شده باشد!

  • ۰ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۸

سلام علیکم - بسم الله


بحث درباره ستمگری، است. رذیله ای که همه قبول دارند زشت و ناپسند است ولی همه ی مصادیق آن را نمی دانند. عقل بدون این با وحی تقویت شود تنها می تواند به چند مصداق عمده آن آگاه باشد. آگاهی به همه مصادیق ارزشها و ضد ارزشها تنها با کمک وحی امکان پذیر است. مثل این که ذهن معمولی شاید بتواند چهار عمل اصلی ریاضی را بدون معلم خودش بفهمد ولی مسائل پیچیده ریاضی را معلم باید به او بگوید. وقتی معلم بگوید عقل دانش آموز گفته های او را تصدیق می کند به شرط آن که درست حرف معلم را بفهمد.
البته فرقی که در این مثال با مسئله وحی است این است که بالاخره معلم ریاضی هم از دیگر معلمان مسائل را آموخته است و آنها هم از تلاش علمی جمعی بشری در طول تاریخ این مسائل را آموخته اند. ریاضی و یا علوم تجربی را بشر بدون نیاز به وحی می تواند به مرور بیاموزد و تأخیر در درک این علوم ضربه ای به زندگی بشر نمی زند.
ولی اگر بشر به علمی نیازمند است و طول تجربه بشری هم نمی تواند او را به این علم برساند و یا اگر هم برساند تأخیر در این درک به زیان بشر است آن وقت است که وحی باید به کمک درک بشر بیاید.
ظلم و عدل، بنیادی ترین مفاهیم ارزشی و ضد ارزشی بشر است. خداوند نمی تواند نسبت به درک ضعیفی که بشر می تواند از مصادیق این دو مفهوم داشته باشد بی تفاوت باشد و آنها را بحال خود واگذارد تا خودشان به مرور درکشان را در این رابطه عمق ببخشند. لذا اولین رسالت انبیاء خویش را، تبیین مصداق برای این دو مفهوم و نیز تحقق عدالت و رفع ستم قرار داده است.
مهترین مصداق ستم، ستم به خود است که دیگر ستمها نیز از آن ناشی می شود. حضرت آدم به خود ستم کرد و نزد خداوند همراه با حضرت حواء اقرار به این ستم نمود و از خداوند خواست تا او را بیامرزد و مورد رحمتش قرار دهد (اعراف: 23) و راه جبران این ستم را و جلوگیری از ستمهای بعدی را به او بیاموزد و خداوند نیز گناه خوردن از درخت ممنوع را برای او باز نمود و عللش را برایش تبیین کرد و بعد هم با تفهیم سخنانی راه عملی توبه را به او آموخت. (بقره: 37)
شناخت حقوق و تلاش در جهت ادای آنها انسان را از ستمکاری محافظت می کند. یکی از جلوه های هدایتگری شگرف اسلام تبیین عمیق حقوق در این مکتب نورانی است.
***
دسته ای از حقوق که آن را ان شاء الله از این ببعد بررسی خواهیم کرد حقوق رعیت است. رعیت به کسی گفته می شود که رعایت حال او و مواظبت بر رفع نیازهای او ضرورت دارد. مسؤولین سیاسی باید رعایت مردم را بکنند اصلا شغلشان این است. و نیز شاگردان رعیت معلم هستند و فرزندان رعیت والدینشان. کارگران رعیت کارفرمایند. و در رأس همه اینها همه مخلوقات رعیت خداوند هستند.
پرداختن به حقوق رعیتها بخاطر توجه دادن مکلفین به رعایت این حقوق به وظائفی است که دارند. ولی بررسی حقوق مخلوقات بر خداوند بخاطر الگور گیری از کاری است که خداوند در ادای این حقوق انجام می دهد.
مخلوقات جهان همه رعایای خداوند هستند. در تمام لحظات وجودی خود نیازمند این رعایت هستند. و خداوند نیز که لاتأخذه سنة و لانوم است، آسمانها و زمین و ساکنین آنها را با نهایت قدرت و حکمت مورد رعایت قرار می دهد. و هیچ ستمی و حتی ذره ای به آنها روا نمی دارد. و غیر از خداوند هیچ مخلوقی از این ستم نسبت به رعایا مصون نیست. البته اولیاء خدا این ستم را خواسته انجام نمی دهند ولی از ستم ناخواسته در حق رعایای خود همیشه در آستان خداوند با تضرع و زاری طلب مغفرت می کنند.
خداوند نه تنها حقوق رعایای خود را اداء می کند بلکه همیشه نسبت به آنها دارای تفضل و لطف علی حده است. مغفرت یکی از عمده ترین این تفضّل هاست! هیچ کس نمی تواند بگوید خداوند وظیفه دارد من را ببخشد. ولی خداوند بندگانش را می بخشد. و بخشش فقط از روی مهربانی است که دارد. هرچند بخشش ما انسانها، می تواند داری انگیزه های مختلف باشد که این انگیزه ها در خالص ترین نوعش می شود جلب رضایت خداوند و این که بخشش خلق مقدمه ای باشد برای این خداوند ما را هم ببخشد. ولی خداوند بخاطر این که مهربانی در ذات اوست می بخشد. خداوند برای مهربانی نیازمند هیچ انگیزه ای نیست! پس خداوندی که این چنین است چطور ممکن است به بنده ای ستم کند و او را در میان بی نهایت مخلوق خود نادیده بگیرد و او را از یاد ببرد؟!
تمام آنها که می خواهند حقوقی را که دیگران بر عهده آنها دارند اداء کنند باید متخلِّق به اخلاق خداوند باشند. هم همه حقوق را بی کم و کاستی اداء کنند و هم بیشتر از آن را بپردازند و در این مسیر جز از خداوند طلب شکر و مزد نکنند که لا نرید منکم جزاء و لا شکورا (دهر: 9)

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۵