مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: ستمگری :: حقوق :: والیان» ثبت شده است

هشت رذیله 168 / ستمگری 35 / حقوق 34 / والیان 7 / کارفرما

| پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث درباره ستمگری و تضییع حقوق دیگران بود. از بارزترین ستمها در زشتی، ستم به والیان است. کسانی که بر قسمتی از زندگی ما ولایت دارند. یکی از والیان کارفرما است.
کارگران چون نیروی کاری خود را در ساعاتی مشخص در مدت زمانی معین در اختیار کسی قرار داده اند پس دیگر بر توان کاری خود در آن زمان معین ولایت ندارند و کارفرماست که دارای این ولایت است!
کارفرما می تواند شخصی حقیقی باشد مثل صاحب یک کارخانه و یا صاحب یک ساختمان که عده ای برای او کار می کنند و یا مسافری که راننده  قرار است او را تا جایی برساند و یا سفارش دهنده لباسی که قرارداد بسته است که این لباس در ظرف یک هفته مثلا دوخته شود و دوخت این لباس فرض کنید ده ساعت زمان می برد. صاحب لباس بر ده ساعت از ساعات یک هفته خیاط ولایت دارد و وقتی خیاط کار را آنقدر به تأخیر بیاندازد که تنها ده ساعت مفید تا اتمام هفته باقی مانده باشد، دیگر در آن زمان حق ندارد به کار دیگری بپردازد. اگر این چنین کند به حق والی خود ستم نموده است! 
نیز کارفرما می تواند شخصیتی حقوقی داشته باشد مثل دولت. عموم کارمندان دولت، کارگرانی هستند که دولت در محدوده زمانی مشخص ولایت بر نیروی کاری آنها دارد و آنها حق ندارند به میل خود از این نیرو استفاده کنند. یعنی اگر کارگر و یا کارمندی حتی دقائقی از زمان مورد قرار داد را پی کارهای شخصی خود باشد ولایت کارفرما را نقض نموده اند و به او ستم نموده اند. مگر این که کارهای شخصی از نوعی باشد که امکان تعویق آنها نباشد مثلا رفتن دستشویی. حتی نماز اول وقت را هم باید با اجازه کارفرمای خود بخوانند. مگر این که از ابتدای قرارداد ذکر کنند که نماز را اول وقت خواهند خواند.
ستم به کارفرمایانِ حقوقی، بیشتر صورت می گیرد زیرا نظارت کمتری از طرف والی حقوقی انجام می پذیرد. به همین خاطر است که می شنویم میزان معدل کار مفید کارمندان دولت حتی تا کمتر از یک ساعت تقلیل یافته است!!
همچنین در صورتی که کارگر، تخصص خاصی از خود را به کارفرما واگذار نموده است باید از همه آن برای انجام کاری که توافق نموده است استفاده کند. او نمی تواند در ساعت موظفی خود ابتکار کمتری بخرج دهد و بعد برود در ساعت غیر موظفی اصل ابتکار خود را بکار گیرد و مایه اصلی را برای شغل دوم خود بگذارد.
حرمت گرفتن رشوه اینجا معنی پیدا می کند زیرا کسی که رشوه می گیرد، نیروی کار خود که ولایتی بر آن ندارد و در واقع مال دیگری است به خریدار دیگری واگذار می کند و در عوضِ آن پول می گیرد (و یا مثلا هدیه !! می گیرد) رشوه مثل فروختن مال دیگری است.
هرچند رشوه در فقه اسلامی مصداق بارزی دارد که مربوط به قاضی است برای دادن حکمی بر خلاف حق ولی معنای گسترده تر آن همانی است که توضیح دادیم!
بعضی برای توجیه رشوه و یا کم کاری می گویند حقوق دریافتی آنها کفاف زندگی را نمی دهد. خب اگر این توجیه استلال منطقی باشد باید انسان بخودش حق بدهد برای گذران زندگی دزدی هم بکند. چه فرق می کند که انسانِ نیازمند، مال دیگری را تصاحب کند و یا نیروی کار خود را که مال دیگری است به کس دیگری بفروشد؟ و یا نیروی کار خود را بطور کامل در اختیار کارفرمایش قرار ندهد یعنی مالی را غصب کند و نگذارد صاحب آن از آن بدرستی استفاده کند.
رشوه دزدی است و کم کاری غصب است و دزدی و غصب مصداق بارز ستم است.
ستم به کارفرما هم مال انسان را مخلوط به حرام می کند زیرا با دزدی و غصب همراه است و هم به روحیه ولایت مداری فرد آسیب می زند. کسی ولایت هر یک از والیان را محترم نشمارد نمی تواند مطمئن باشد که ولایت خداوند را ارج نهاده است. او خود باعث خروج از ولایت خداوند شده است. او با خروجش از ولایت خداوند تحت ولایت طاغوت قرار گرفته است و مسیرش را از «بسوی نور» تغییر داده است و «بسوی تاریکی» را برگزیده است.

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون‏ (بقره: 257)

زندگی وقتی بسوی تاریکی می رود مدام بر مشکلات آن افزوده می شود و چاله ها با کندن چاه پر می شود پس چاله های چاه می شود و چاه ها عمیق تر می گردد و دست آخر دنیایش کاملا از هم گسیخته می گردد و آخرتش هم که آخر همین دنیا و تجسم همین دنیا و عصاره همین دنیا است خراب اندر خراب خواهد شد!

راه علاج ساختن به کم زندگی است تا بتوان زندگی را در حد متوسطی از رفاه و آرامش حفظ نمود. برای رهایی از مشکلات، آنها را پیچیده تر ننمود. واقعا باید پذیرفت که بعضی از مشکلات زندگی را نمی شود حل کرد. زخمی است که اگر هم قرار باشد التیام یابد باید به آن فرصت داد و الا زخم چرکی می شود و انسان مجبور می شود قسمتی از زندگی خود را بطور کامل از دست بدهد.


هشت رذیله 167 / ستمگری 34 / حقوق 33 / والیان 6 / مؤمنین

| دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۰ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ انفال: 72 ترجمه:

کسانى که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یارى نمودند، آنها نسبت به یکدیگر ولایت و تعهّد دارند.

سخن از وحق والیان بود. والیان شش دسته هستند: امامان علیهم السلام، ولی فقیه، صاحب مقامان سیاسی، والدین، معلمین، و مؤمنین.
حق ولایت مؤمنین باید اداء شود. این حق اگر اداء نشود انسان ستمگر می شود و ستمگری رذیله ای است که همه انسان ها به زشت بودن آن گواهی می دهند. اسلام عزیز نیامده است تا بگوید ستمگری زشت است بلکه آماده است نا به انسان نسبت به مصادیق ستمگری بصیرت بدهد. اصلا بصیرت یعنی آگاهی نسبت به مصادیق. وقتی انسان بدرستی مفهومی را بررسی کند به مصادیق درست آن راهنمایی می شود. این «بررسی درست» نیازمند عقلی است که توسط وحی تقویت شده باشد. عقل مثل عضله می ماند. عضله های معمولی نمی تواند وزنه 400 کیلو را روی دست بالا ببرد ولی اگر تقویت شود می تواند.
ولایت مؤمنین یعنی حس مسؤولیتی که مؤمنین نسبت به دنیا و آخرت یکدیگر دارند. مؤمنین نمی توانند نسبت به فقر برادران ایمانی خود و مشکلات معیشتی آنها بی تفاوت باشند و نیز نمی توانند نسبت به منکراتی که برادرانشان مرتکب می شود بی تعصب باشند.
رابطه ایمانی بین زنان و مردان مؤمن، هم برای آنها تکلیف می آورد و هم حق. تکلیف این است که رسیدگی کنند و حق این است که وقتی می خواهند رسیدگی کنند، به آنها اجازه این کار داده شود.
مؤمن وقتی مشکلی دارد باید به مؤمن دیگر اجازه دهد تا مشکلش را حل کند. فرمود کسی که نزد مؤمنی از مشکلاتش شکایت می کند در واقع نزد خداوند شکایت تموده است! یعنی خداوند این طرح مشکل نزد مؤمن را تعبیر به جزع و فزع کردن نمی کند. این را نشان کم صبری نمی داند. بعد از طرح مشکل ممکن است لازم باشد بعضی از مسائل شخصی مطرح شود. نباید مؤمنی که نیاز به کمک دارد از گفتن این مسائل طفره برود. این حق کمک کننده است که مسائل شخصی طرف مقابل را در حد نیاز بداند تا بتواند به تکلیفش عمل کند. کمک به انجام تکلیف، حقی است که کسی که تکلیف بر عهده اوست، بر عهده طرف مقابل دارد.
همچنین است در کمک به امور معنوی. (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ‏ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ توبه: 71) وقتی مؤمنی، مؤمنی را امر به معروف و نهی از منکر می کند، به او انتقادی می کند، او را نصیحتی می کند باید آن مؤمن پذیرای این خیرخواهی باشد. اگر پذیرا نباشد، مؤمنین نسبت به ادای تکلیف دلسرد می شوند. آیه شریفه تعاونوا علی البر و التقوی نیز از همین حق و تکلیف سخن می گوید.
ولایت مؤمنین در ادامه ولایت خداوند است و لذا هدف از آن خروج تدریجی از ظلمتها به سوی نور است. (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ  بقره: 257)
البته قرآن از ولایت کفار (انفال: 73)، یهودیان و مسیحیان (مائده: 51) و ظالمین (جاثیه: 19) نسبت به یکدیگر نیز سخن می گوید ولی منظور از این ولایت، تعهد نسبت به گمراه ساختن یکدیگر و همان تعاون بر اثم و عدوان است. و در نهایت خروج از نور به سوی ظلمتهاست. (وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ‏ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ  بقره: 257)
  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۴:۲۰

هشت رذیله 166 / ستمگری 33 / حقوق 32 / والیان 5 / معلمین

| پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


تجاوز به حقوق معلمین یکی از مصادیق بارز ستمگری است. شخصی که می خواهد عادل باشد و از رذیله ستمگری خود را خلاص کند، می خواهد ادای دین کند، باید به حقوق والیان و از آن جمله حقوق معلمین توجه کند.
این حدیث معروف است که امام علی علیه السلام فرمود: من علَّمنی حرفا فقد صیَّرنی عبدا.
عبودیت دانش آموز برای معلم و ولایت معلم بر دانش آموز یک ولایت تکوینی است. زیرا کسی که ذهن متعلم را تعلیم می دهد، متعلم را بطور ناخودآگاه تحت ولایت و سرپرستی خود قرار می دهد. برای همین، مهم است که انسان معلم خود را بدرستی انتخاب کند. همچنان که جسمش را نزد هر مدعی پزشکی قرار نمی دهد، ذهن خود را نیز نمی تواند دست هر مدعی معلمی قرار دهد. پزشک در جسم انسان تصرف می کند و معلم در ذهن انسان. وضعیت جسم انسان تغییر می کند بعد از معالجات پزشک. همچنین ذهن انسان بعد از مراودات با معلم.
معلم تلاش دارد تا با استدلالهایی که می آورد ما را نسبت به تصدیق و یا تکذیب گزاره ای قانع کند. و ذهن هر تصدیق و یا تکذیبی که می کند وسعتی به ذهنش می دهد. چون علم، ذهن را وسعت می دهد. ذهن مثل قالب یخ می ماند. قالب یخ چیزی جز آب منجمد شده نیست. ذهن نیز چیزی جز آموخته های انسان نیست. ذهن قفسه کتابخانه نیست که در آن چند کتاب باشد. شما با زیاد نمودن کتاب نمی توانید بر وسعت کتابخانه بیافزایید ولی با مطالعه کتاب می توانید بر وسعت ذهن خود بیافزایید.
با اشراف اطلاعاتی، انسان دارای ولایتی بر جهان پیرامون خود به اندازه وسعت اطلاعاتش می شود. می تواند جهان را تسخیر کند. یعین می تواند با شناختی که از مکانیزم عملکرد آنها پیدا کرده است، در آنها به سود خود تغییراتی بدهد. عناصری را تبدیل به عناصری دیگر کند. عناصر ترکیبی بوجود بیاورد. هرچه ذهنش از وسعت بیشتری برخوردار باشد، نفوذ بیشری در سیستمهای مرکزی پدیده های پیرامونش پیدا می کند و در نتیجه قدرت تغییر را بیشتر می یابد. می تواند به این وسیله چهان را در اطاعت خود درآورد.
این ولایت را معلم به انسان داده است. اوست که ذهنش را وسعت داده است تا بتواند جهان را تسخیر کند.
هر چه انسان از معلم بیشتر بهره ببرد و از حقائقی که او به آن دست یافته است بیشتر مطلع شود می تواند مسیر وسعت دادن به ذهنش را با سرعتی بیشتر درنوردد تا این ه خود بخواهد بتنهای مسیر کشف را پی بگیرد.
بهره بیشتر از معلم نیازمند سپاسگزاری دارد. معلمین تنها به دانش آموزانی بیشتر وقت اختصاص می دهند که ارزش معلم را درک کنند. درک این ارزش و درک این حقیقت که چقدر معلم می تواند بر سرعت رشد ذهنی انسان بیافزاید، انسان را به تکریم معلم وامی دارد. حال این که دانش آموز این تکریم را چگونه بروز دهد خیلی مهم نیست. بروزها بسته به شخصیت معلم و متعلم و نیز فرهنگ آنها و نیز توامندیهای متعلم و نیازهای معلم متفاوت است. مهم آن است که متعلم در درونش احساس فروتنی کند نزد معلمش.
ضرورت دارد مباحث مربوط به معلم را در عنوان «ناسپاسی» مجددا مورد مطالعه قرار دهید.


  • ۰ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۵۴

هشت رذیله 165 / ستمگری 32 / حقوق 31 / والیان 4 / والدین

| چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۰ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


والدین یکی از شش گروهی هستند که بر ما ولایت دارند. اطاعت از آنها حقی است که آنها برگردن ما دارند. ادا نکردن این حق مصداق ستمگری است. و ستمگری چهارمین خصلت از هشت رذیله ای است که هر انسانی گواهی به زشت بودن آن می دهد.

والدین این حق را بخاطر زحماتی که برای ما کشیده اند و نیز بخاطر این که واسطه وجودی ما بوده اند پیدا نموده اند. آنها اولین نفراتی هستند که در آغاز عمر با آنها آشنا می شویم لذا اولین گام را انسان در مسیر ولایت پذیری، با اطاعت از والدین بر می دارد.

البته ممکن است بعضی از والدین زحمتی کمتر کشیده باشند. اصلا ممکن است پدری در همان زمان کودکی فرزند خود را و یا حتی زمانی که هنوز بدنیا نیامده باشد رها کرده باشد و بعد از بزرگ شدن کودکش پیدایش شده باشد ولی در این صورت هم آن حق محفوظ است زیرا پذیرش ولایت شکستن خود است. بیرون آمدن از ولایت نفس است. هرچه نفس انسان از پذیرش یک والی بیشتر سربتابد، پذیرش ولایت آن والی ثمره بیشتری برای کوبیدن نفس و در نتیجه کنترل آن دارد. و پدری که کمترین زحمت را برای انسان کشیده است و یا حتی به فرزند خود ستم روا داشته است بهترین مصداق برای این چنین والی محسوب می شود.

ممکن است والدین دستوراتشان را عقل نپذیرد ولی همین که این دستورات خلاف امر و نهی خداوند نباشد، باید از این دستورات اطاعت نمود. هرچند می توان با صحبت کردن، آنها را از دستوری که داده اند منصرف نمود ولی اگر صحبت افاقه نکرد چاره ای جز تسلیم در مقابل آنها نیست!

ضررهایی را که ممکن است با اطاعت از والدین نصیب انسان شود، خداوند جبران می کند. این جبران هم در دنیا صورت می گیرد و هم در آخرت. قسمتی از جبران دنیوی این ضررها مربوط می شود به شخصیت متواضعی که فرد پیدا می کند. این تواضع نفوذ فرد را در دیگران زیاد می کند و همین باعث می شود تا مسیر رشد مادی او هموار شود و موانع احتمالی تا حد زیادی برطرف گردد.

تصور کنید اگر انسانها پاس اولین والیان خود را بدارند و نهان خانواده را از گسستگی حفظ کنند و هرچه بیشتر بر استحکام آن همت گمارند جامه انسانی از چه استحکام و رویش و چلوه ای برخوردار خواهد شد!

اما وقتی اولین شیرازه ی اولین نهاد اجتماعی جامعه انسانی گسسته شود آن هم با عدم اراتباط ولایی بین والدین و فرزندان دیگر از دست مصلحان آن جامعه چه بر خواهد آمد؟!

اگر انسان اولین گام را در ولایت پذیری بدرستی بر دارد می تواند مطمئن باشد در مسیر سلوک الی الله بدرستی گام برداشته است. مسیر سلوک الی الله مسیر پذیش ولایت مطلقه خداوند است. و خروج از همه مراتب ولایت نفس و ولایت شیطان و ولایت هر وهم و باطلی. با این نگاه است که احسان به والدین و کسب رضایت آنها اینقدر در اسلام عزیز مورد تأکید و توصیه است.

در میان انبوهی از آیات و روایات در این زمینه تنها به یک مورد اشاره می کنیم:

ابو ولاد حناط گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم خداى عز و جل که فرماید: «و بپدر و مادر احسان کنید، (وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً اسراء: 23)» این احسان چیست؟ فرمود: احسان اینست که: با آنها نیکو معاشرت کنى و آنها را مجبور نکنى که چیزى را که احتیاج دارند از تو بخواهند، اگر چه بینیاز باشند (بلکه باید اظهار نکرده وظیفه خود را انجام دهى) مگر خداى عز و جل نمیفرماید: «هرگز به نیکى نرسید، مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید، (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏ آل عمران: 92)».

سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: و اما قول خداى عز و جل: «اگر یکى از ایشان یا هر دو آنها نزد تو به پیرى رسیدند، به آنها اف مگو و تندیشان مکن، (إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما اسراء: 23)» یعنى اگر دلتنگت کردند بآنها اف مگو و اگر ترا زدند با آنها تندى مکن، و فرمود: «و بآنها سخنى شریف و بزرگوار بگو (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیما)» یعنى اگر ترا زدند بگو: خدا شما را بیامرزد اینست سخن شریف تو و فرمود: «و از روى مهربانى براى آنها جنبه افتادگى پیش آور (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة)» یعنى دیدگانت را بآنها خیره مکن، بلکه با مهربانى و دلسوزى بآنها بنگر، و صدایت را از صداى آنها بلندتر مکن و دستت را بالاى دست آنها مگیر و بر آنها پیشى مگیر.

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 157
مباحث مربوط به والدین در عنوان ناسپاسی را مجددا مطالعه کنید.

  • ۰ نظر
  • ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۲۰

سلام علیکم - بسم الله


مسؤولینی که در حکومت اسلامی از مقام اجرایی و یا تقنینی و یا قضایی برخوردارند، داری حق بر گردن دیگران هستند. این حق اگر پاس داشته نشود، مصداق ستم است. و ستمگری چهارمین رذیله از مجموعه رذائل هشت گانه است که موضوع بحث ماست!

البته مسؤولین در غیر حکومت اسلامی هم تا آنجایی که در پی عدالت هستند و کار مردم را راه می اندازند حق بر عهده دیگران ایجاد می کنند ولی فعلا ما در پی بیان حدود حقوق این دسته از مقامات سیاسی نیستیم چون در اولویت ما بیان حقوق سیاسیون کشور خود ما هست که بحمد الهی حکومت اسلامی در آن برقرار است!

مقامات سیاسی شکوفه ها و میوه های شجره طیبه حکومت الهی هستند زیرا برای مردم ثمرات حکومت اسلامی و الهی توسط اینها خودش را نشان می دهد. البته الان ما در پی بیان تکالیفی که اینها بر عهده دارند نیستیم و ان شاء در قسمت حقوق رعایا به آن خواهیم پرداخت. و مسلم است که سیاسیون در حکومت الهی تکلیف بالای بر عهده دارند زیرا اگر خطا بکنند چهره خوبی از حکومت خداوند نشان نخواهند داد و این زمینه ضعف ایمان و حتی کفر مردم را نسبت به خداوند آماده می سازد!

البته ناگفته نماند که ادای حقوق سیاسیون خود می تواند در انجام تکالیفی که آنها بر عهده دارند بسیار مؤثر باشد! لذا به نظر می رسد طرح مسئله حقوق سیاسیون مقدم بر طرح بحث تکالیف آنهاست و نیز با مردم راحتر می توان ارتباط برقرار نمود و آنها را هدایت کرد تا با مقامات سیاسی لذا از این باب هم می توان مطمئن شد که بحث حق مسؤولین بر بحث تکلیف آنها مقدم است. و باید روی آن تأکید بیشتری شود.

حقی که سیاسیون بر گردن ما دارند این است که آنها را نصیحت کنیم! البته در وقت نصیحت مقام آنها را در نظر داشته باشیم! بطور طبیعی آنها نیازمند حفظ احترام در بیان انتقادات هستند. کسی که داری مقامی است شیطان راحت تر او را خشمگین می کند. دچار خشمی متکبرانه می سازد! خب البته همه صاحبان مقام اینطور هستند حتی والدین و یا اساتید و یا امام جماعت. نمی شود از آنها انتظار داشت که اگر ما شما را نصیحت کردیم - حالا با هر قالبی - شما باید نصیحت پذیر و انتقاد پذیر باشید! اصلا خود این طرز تفکر نشان کبر ماست! کرنش نداشتن در مقابل مقام یک شخص، نشان کبر است! بعضی وقتها آنها که فقیر هستند - به معنای گسترده فقیر یعنی کسی که کمتر دارد در برخورد باکسی که بیشتر دارد اعم از داشتن مال و یا علم و یا مقام سیاسی - دارای کبر بیشتری هستند. انگار این نداشتن و کم داشتن آنها را طلبکار نموده است! تلاش دارند کسی را که بالاتر از خودشان است را تحقیر کنند و به او بگویند تو نباید بالاتر از من باشی!

پس حفط رعایت ادب در برخورد با کسی که مقامی بالاتر دارد خصوصا هنگام نصیحت و انتقاد به او شرط ادب است! ادبی که اگر بدرستی رعایت شود می تواند نصیحت را مؤثر کند!

همچنین لازم است در وقت نصیحت به نکات مثبت کار آن شخص نیز اشاره شود. اگر هنگام دعا لازم است ابتداء حمد و ثنای ذات مقدس خداوند شود در برخورد با هر صاحب مقامی نیز همین ثناء لازم است! 

پس نصیحت همراه با حفظ ادب و خالی از تحقیر و منیت همراه با انصاف و بیان نکات مثبت در کنار ارائه پیشنهاد برای رفع کاستیها حقی است که سیاسیون در گردن ما دارند!

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۳۱

هشت رذیله 163 / ستمگری 30 / حقوق 29 / والیان 2 / ولی فقیه

| سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


ظلم به حق ولی فقیه، خصوصا در این زمان، گسترده ترین و پرگناه ترین ستمی است که روا می شود. این ستم هم از ناحیه کسانی می شود که اصلا معتقد به این اصل نیستند و هم از طرف آنهایی که ولایت فقیه را قبول دارند ولی، ولی فقیه را قبول ندارد و هم از طرف آنهایی که ولایت و ولی فقیه را قبول دارند ولی برای ولی فقیه، شأنیت و احترامی در محدوده قانون قبول دارند. و هم از طرف کسانی که داعیه ذوب در ولایت فقیه را دارند ولی رابطه اشان با ولی فقیه رابطه با شخص ولی فقیه است نه با شخصیت ایشان لذا یک رابطه عافطی صرف با ایشان برقرار نموده اند و وفاداری اشان به ایشان در حد چفیه و عکس و نوع انگشتری که به دست دارند محدود شده است و اصلا بدنبال تحقق دغدغه های ولی فقیه نیستند. درست مثل کسانی که به کسی عشق می ورزند ولی اصلا در پی محقق ساختن آرزوهای معشوق خود نیستند ولی هرچه دلت بخواهد می توانند برای او شعر بخوانند و قربان صدقه اش بشوند. محبت دارند ولی ولایت ندارند.
البته در این بین هم هستند کسانی دیگر که بظاهر از ولایت فقیه دم می زنند و «مقام معظم رهبری» از دهانشان نمی افتد ولی در باطن اصلا معتقد به ولایت و ولی فقیه نیستند.
خب تا اینجا چند دسته شد؟ چهار دسته. این منافقین را هم اضافه کنیم می شود پنج گروه و دسته!

ولی فقیه کسی است که رهبریت حکومت اسلامی را بر عهده گرفته است. پیروی کامل از اوست که می تواند اسلام را محقق کند و حکومت خداوند را در زمین عینیت بخشد! آیا این چیز کمی است؟! آیا شیطان براحتی می گذارد این اتفاق بیافتد؟! انسانهای بدتر از شیطان چطور؟!

همه زوری که شیطانهای جنی و انسی می زنند برای این است که خداوند و دین او در زمین حاکم نباشد. به همین خاطر است که گسترده ترین و پرگناه ترین ستمی که انسانها می کنند، ستم در حق ولی فقیه است!

مخاطب این بحث ما آنهایی نیستند که ولایت فقیه را قبول ندارند لذا ما در صدد اثبات حقانیت ولایت فقیه نیستیم. و نیز مخطابین ما آنهایی نیستند که حضرت آقا را مناسب به این مقام نمی دانند. مخاطبین ما کاربران عزیز و ثابت این وبلاگ هستند که شکر خدا عموما از وفاداران به حضرت آقایند.

بر آنها که داعیه وفاداری به حضرت آقا دارند لازم است که سخنان حضرت آقا را همچون قرآن و حدیث مطالعه کنند و تلاش کنند تا دغدغه های ایشان را دغدغه های خود سازند و در هر حوزه کاری که مشغول هستند و نیز در زندگی شخصی خود آن طور باشند که ایشان می پسندد که پسند ایشان پسند امام زمان عجل الله فرجه است!

در عصر غیبت امام زمان علیه السلام خداوند این چنین نعمتی را بعد از حضرت امام به انسانها ارزانی نداشته است! آیا ما چقدر از این نعمت بهره می بریم؟ آیا با وجود ایشان دیگر کسی در تحقق عینی آیاتی چون: «قد تبین الرشد من الغی» و یا »انا هدیناه السبیل» تریدی دارد؟ نباید تردیدی داشته باشد. تردید داشته باشد سخنان ایشان را بخوبی مطالعه نکرده است! مواضع ایشان را در مسائل مخنلف بخوبی نشناخته است. خب برود مطالعه کند و بشناسد!

در صورت توفیق بیشتر متن سخنرانیهای ایشان را وگر نه گزیده سخنان ایشان را مطالعه کنید و ازخ داوند بخواهید تا خداوند ما را و شما را ملتزم قلبی و عملی این بزرگ قرار دهد. آمین یا رب العالمین!

  • ۰ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۱

سلام علیکم - بسم الله


بحث در خصلت ستمگری به عنوان چهارمین رذیله از هشت رذیله ای است که همه انسان ها به زشت بودن آن معترفند. گفتیم که ستمگری نادیده گرفتن حق دیگری است. پس باید اول این حق را شناخت و بعد آن را پاس داشت و به آن تجاوز نکرد و از آن عبور ننمود.
تا اینجا از حق خداوند گفتیم و از حق نفس و از حق اعمال عبادی که مجموعا 27 حق را شامل می شد. و بحول و قوه الهی از این جلسه ببعد وارد حق کسانی می شویم که بر ما ولایت دارند.

آنها که بر ما ولایت دارند شش نفر هستند: مهمترینشان انبیاء و اوصیای آنها هستند و بعد ولی فقیه و بعد دیگر صاحب منصبان منصوب از طرف ولی فقیه و بعد والدین و بعد معلمین و در آخر مؤمنین.

حق امام در ادامه حق خداوند است زیرا امام خلیفه خداوند در زمین است. هر وظیفه ای که ما نسبت به خداوند داریم، این امام است که آن را ابلاغ می کند. هر حرفی که امام می زند حرف خداوند است. لذا اطاعت خداوند اطاعت امام است و اطاعت امام اطاعت خداوند می باشد.

منظور از امام همه پیامبران و اوصیاء آنها هستند. چون پیامبر هستند فرمان خداوند را ابلاغ می کنند و هشدار می دهند و بشارت می دهند و چون امام هستند، در پی اجرای احکام خداوند در میان انسانها می باشند. خداوند وظیفه انبیاء را اجرای عدالت در میان انسانها اعلام می کند. (حدید: 25)  پس هیچ پیام رسانی اینگونه نیست فقط حرفی بزند و پیامی برساند بلکه تلاش می کند تا آن را اجراء کند. هرچند زمینه اجراء فرامین خداوند برای بسیاری از انبیاء فراهم نشد ولی آنها تلاش خود را نمودند.

قرآن در باره انبیاء می فرماید:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ‏ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدین‏ (انبیاء: 73)

و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى‏کردند، و انجام دادن کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحى کردیم، و آنان فقط پرستش کنندگان ما بودند.

و انبیاء بعد از مرگ خود، همه وظائف اجرایی خود را به اوصیای خود واگذار نمودند لذا آنها نیز امام و پیشوای انسانها در مسیر رشد و کمال هستند.

همه آنچه انسانها در طول زمانها از حکمت و حق و رشد و کمال دانستند و داشتند به برکت ارشادها و مجاهدتهای انبیاء و جانشنینان آنها بوده است.

در این میان خصوصا امامان بزرگوار شیعه از امتیاز خاصی برخوردار هستند هم به جهت کانال فیض مادی و معنوی که هستند و هم بخاطر برتری مطلقی که در فضائل دارند. و نیز صد البته بخاطر این که همه معارفی که بدست ما رسیده است این حضرات معصومین علیهم صلوات الله به ما رسانده اند؛ زیرا حکمتهای دیگر انبیاء و اوصیاء را به صورت کامل و پیرایه شده اش را نیز اینان به ما منتقل نمودند.

همه تفسیر قرآن، همه فقه شیعه، همه دعاها، همه مواعظ، همه سیره عملی یک انسان کامل که در روایات انعکاس یافته است، همه معارف دیگر دین مبین اسلام، همه و همه از وجود ذی جود این ذوات مقدسه است! سلام و درود خداوند و فرشتگان و اولیاء خداوند و همه هستی بر اینان باد! الهی که در دنیا ما آنها را بشناسیم و در آخرت نیز آنها ما را بشناسند و کنار خود در بهشت جایمان دهند تا، تا ابدالدهر از فیوضاتشان فیض ببریم و در بحر معنویت و تجلی ربوبی غرق شویم! الهی آمین!

حق ولایت را باید با قبول ولایت اداء نمود. کسی که ولایت این بزرگان را می پذیرد:

اولا در قلبش سرسپرده غیر اینان نمی شود.

ثانیا تلاش میکند تا همه برنامه های زندگیش را از اینان دستور بگیرد و با اینان هماهنگ شود.

ثالثا آنهای دیگری که ولایتشان بر ما ثابت شده است بدرستی جقشان اداء شود زیرا ولایت آنها در طول ولایت اینان است و هرچند ولایت اینان نیز در راستای ولایت خداوند است.

هِرَم ولایی که در جهان هستی خداوند پایه ریزی نموده است تنها عروه وثقی (بقره: 256؛ لقمان: 22) و حبل الله (آل عمران: 103) و وسیله ای (مائده: 35؛ اسراء: 57) است که می توان حلقه های کمالی را طی نمود و به مرکز قرب الهی نزدیک شد.

ان شاء در جلسات آینده در این باره بیشتر خواهیم گفت!

  • ۰ نظر
  • ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۵