مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: ستمگری :: حقوق :: حق نفس» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


تخیل یکی دیگر از نعمتهای خداوند که اگر از آن سوء استفاده شود، به حقِ آن تجازو شده است و گناه ستم اتفاق افتاده است. و ستم رذیله ای است که هر انسانی آن را زشت می انگارد!
قدرت تخیل کمک می کند تا آنچه را قرار است انجام گیرد، ابتداء در ذهن با تمام جزئیاتش ترسیم شود. ترسیم همین جزئیات است که سبب هیجان در فرد می شود. تخیل بیش از هر قدرتی دیگر در انسان باعث هیجان می شود!
همچنین با قدرت تخیل فرد خاطرات گذشته را در ذهن ترسیم میکند و احیانا آنها را دستکاری می نماید و آنطوری که دوست دارد آنها را بازپروی می کند. بازپروی به صورتی که دوست دارد کاشک آنطور اتفاق می افتاد!
تخیل بخاطر همین نقشی که در هیجانات دارد باید بخوبی تحت کنترل باشد و تنها در وقت ضرورت از آن استفاده شود.
مثلا علت این که اسلام با موسیقی میانه خوبی ندارد - حتی با نوع حلالش - همین تخیل برانگیزی آن است! رفتن در خاطرات گذشته و یا رؤیاهای آینده است!
البته انسان می تواند وارد خاطرات گذشته شود ولی هب شرط این که بخواهد آنها را بررسی کند و برای ساختن آینده از آنها عبرت بگیرد! اشتباهاتش را تکرار نکند و توفیقاتش را  دوباره از خداوند درخواست نماید و برایش برنامه ریزی کند!
و نیز رفتن در رؤیای آینده به اندازه ای لازم است که کمک کند برای برنامه ریزی آنهم به میزانی که آینده را طبق آن نظم دهد!
مرور و تخیل خاطرات گذشته نباید سبب اندوه بخاطر وضعیت الان فرد گردد زیرا این اندوه او را از تلاش در زمان حال بازمیدارد!
و نیز فرو رفتن افراطی در رؤیای آینده، فرد را از برنامه ریزی دقیق طبق واقعیات محدوده کننده ای که هست باز می دارد. او بیش از این که برای آینده برنامه ریزی کند، خیالبافی می کند و اصرار دارد دیگران هم این خیابافی های او را واقعیت انگارند و با او در اجرایی نمودن مثلا برنامه اش کمکش کنند!
در برنامه ریزی برای آینده فقط باید به اندازه ای از تخیل استفاده نمود که به تهیه برنامه ای منطقی کمک کند نه این که بخواهد با تخیل آینده، از نقشه ای که کشیده است لذت ببرد!
این لذت بردن سبب می شود هم برنامه طبق واقعیات ریخته نشود و هم باعث خواهد شد وقتی برنامه اش با مشکلی روبرو شود سریع ناامید گردد!
همچنین بازپروری خاطرات گناه آلود گذشته - بدون استثناء - آغاز گناهانی است که در آینده اتفاق می افتد!
بخصوص آنها که مبتلا به گناهان جنسی هستند باید به شدت از تخیل جنسی پرهیز کنند! هرچند تخیل جنسی گناه نیست ولی طبق روایتی از حضرت عیسی علیه السلام، تخیل گناه حکم دود بدون آتش را دارد که محیط خانه را سیاه می کند هرچند آتش نمی زند! از ذهن دود رفته توقعی معنویتی نیست! ذهن دود گرفته بیتشر مشتاق سیاهی است!
شیطان برای این که فردی را به گناه وادار کند ابتداء قبح آن گناه را نزد او می شکند. او این کار را با ترغیب فرد، به تخیل آن گناه آغاز میکند!
همچنین نقشه های شومی که انسانها برای هم دیگر می کشند همه با نیروی تخیل انجام می پذیرد!
از نعمت خداوند بر علیه خداوند استفاده می شود!!




سلام علیکم - بسم الله


چهارمین رذیله از میان هشت رذیله ای که همه انسانها متفق القول هستند نسبت به زشتی و رذیله بودنشان، ستمگری است! ولی انسانها همه اشان متفق القول نیستند که مصادیق ستمگری چیست!
دین آمده است تا انسان ها را نسبت مصادیق فجور و تقوا آگاه کند و الا طبق آیه شریفه 8 سوره مبارکه شمس، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها خداوند به نفس انسانی کلیات آنچه گناه و پرده دری و زشت است و آنچه پرهیزگاری و خصائص پسندیده است الهام نموده است و انسانها از این نظر مثل فکر می کنند.
شیطان با این مقدار از آگاهی انسانها مشکلی ندارد. او در تعیین مصادیق و در مسیر علاج زشتیها و راه بدست اوردن خوبیها انسانها را دچار اشتباه می کند. و دین آمده است که با آگاهی دادن جلوی این انحراف را بگیرد! بر همین اساس است که تعیین مصداق ستمگری بسیار مهم و ضروری است!
برای تعیین انواع مصادیق ستمگری، میاحث مربوط به حقوقِ آنچه پیرامون خود داریم را آغاز کردیم و در گامهای نخست پرداختیم به دارائیهایی که به ما نزدیک تر هستند. به همین خاطر بعد از حق خداوند، مباحث مربوط به حق نفس را مطرح نمودیم.
حافظه یکی از نعمتهای عظیم خداوند است که نفس انسانی از آن پربهره است! ادای حق این نعمت به قوی نگه داشتن آن است و زمانی حافظه در انسانها قوی می ماند که از آن کار کشیده شود! همیشه چیزهایی برای حفظ کردن وجود داشته باشد تا این قدرت خدادادی رو به افول نگذارد.
و نیز توصیه های طبی و غذایی که در این رابطه است بخوبی مورد عمل قرار گیرد.
در ادامه به قسمتی از آنچه در منابع اسلامی به عنوان عوامل قدرت و یا ضعف حافظه از آنها نام برده شده است اشاره می شود:
آنچه موجب تقویت حافظه می شود:
1) قرائت قرآن. (خصوصا آیة الکرسی)
2) مسواک زدن.
3) روزه گرفتن.
4) خوردن عسل (خصوصا ناشتا)، شیر، بِه (خصوصا ناشتا)، کندُر، گوشت راسته (کمر)، عدس، نان سرد، شیرینی، زعفران و سُعد را به مقدار مساوی با عسل مخلوط کند و بصورت ناشتا روزی دو مثقال بخورد.
5) زیاد شانه نمودن ریش.
6) حجامت نمودن. (بجز حجامت گودی پشت سر)
7) خواب قیلوله (خواب قبل از ظهر)
آنچه موجب ضعف حافظه می شود:
1) بلند گذاشتن ناخن.
2) خوردن سیب ترش، پنیر، گشنیز،
3) خواندن نوشته های سنگ قبرها.
4) راه رفتن بین دو زن.
5) حجامت در گودی پشت سر.
6) ادرار نمودن در آب راکد.
7) نگاه کردن به دار زده شده!
به این اینجا و اینجا هم سر بزنید!

چند نکته:
1) هنگام فراموش نمودن مطلبی دست بر پیشانی بگذارد و بگوید:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا مُذَکِّرَ الْخَیْرِ وَ فَاعِلَهُ وَ الْآمِرَ بِهِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَذْکُرَنِی مَا أَنْسَانِیهِ الشَّیْطَانُ الرَّجِیم‏. (خداوندا اى بیاد آرنده خیر و فاعل خیر و آمر بخیر از تو میخواهم که بر محمّد و آلش درود فرستى و آنچه را که شیطان از خاطر من برده بیادم آرى) (مکارم الأخلاق، ص: 356)
2) هنگامی که بخواهد حدیثی را نقل کند اگر حافظه اش یاری نکرد نام خداوند را بگوید و بعد صلوات بفرستد و شیطانی بنام حلاس را که مأمور فراموشاندن احادیث است لعنت کند! (مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، النص، ص: 108)
3) برای این که کارهای مختلفی که باید انجام دهد یادش نرود روی کاغذی بنویسد:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، ان شاء اللَّه یادم مى‏آید و کار به دست خداست.» (تحف العقول، النص، ص: 483)
4) خواندن دعای حافظه پس از اقامه هر نماز واجبی: هُوَ سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لَا یَأْخُذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِی قَلْبِی نُوراً وَ بَصَراً وَ فَهْماً وَ عِلْماً إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیر. (پاک و منزّه است خداوندى که بر اهل مملکت خود ستم و تجاوز روا نمى‏دارد، و منزّه است خدایى که اهل زمین را به انواع گوناگون عذاب، نمى‏گیرد، پاک و منزّه است خداوند رؤوف مهربان. خداوندا، در قلب من نور و بصیرت و فهم و آگاهى قرار ده، براستى که تو بر هر چیز توانایى.) (فلاح السائل و نجاح المسائل، ص: 168)



هشت رذیله 149 / ستمگری 16 / حقوق 15 / حق نفس 13 / عقل 2

| دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


از عقل در جلسه قبل صحبت کردیم و در این جلسه هم کمی بیشتر صحبت خواهیم کرد ولی معلوم است که صحبت از عقل را نمی شود در دو جلسه تمام کرد. البته در همین مقدار صحبتها ان شاء الله شاید بشود کمی به این اهمیت رسید که ستم به عقل ستم به همه چیز است!
در آغاز انجام هر رفتار زشتی و یا ترک کار پسندیده ای و نیز بعد از آن، این عقل است که هشدار می دهد و سرکوفت می زند. و هر چه هم به سخنش گوش فرا ندهند باز هم هشدارش را دارد و ملامتش را می کند.
عقل همچون انبیاء خستگی ناپذیر است! اصلا عقل پیامبر درونی است. عقل فقط سخنرانی نمی کند بلکه پیگیر هم هست! می خواهد ببیند ما با سخنان او چه می کنیم!
البته عقل وقتی گوش به سخنانش داده شود، سخنان عمیق تری می زند و ما را از گردنه های سخت تری در مسیر رشد عبور می دهد و توانش برای فهم آیات الهی بیتشر و بیشتر می شود.
ولی عقلی که مورد بی توجهی قرار می گیرد یک خط درمیان حرف می زند و شاید هم چند خط درمیان! مثل پیامبری که مورد بی مهری امتش قرار گیرد.
خداوند در قرآن همانطور که مردم را بخاطر عدم پیروی از انبیاء مورد مذمت قرار می دهد، آنها را بخاطر گوش نکردن به سخنان عقلشان نیز سرزنش می کند.
هم بارها فرموده است: أَکْثَرُهُمْ‏ لا یُؤْمِنُونَ و هم بارها فرموده است: أَکْثَرُهُمْ‏ لا یَعْقِلُونَ 
عقل مظلوم ترین نعمت خداوند در وجود انسان است و انبیاء و اوصیاء آنها نیز مظلومترین انسانها هستند.
عقل توسط نفس و تملایات مادی انسان بارها به جدل کشیده می شود و استدلالهایی برای مشروعیت بخشی به همه لذائذ دنیوی در مقابل او اقامه می گردد. استدلالهایی که به پوچی هر آنچیزی است که که توسط کفار در مقابل انبیاء مطرح می شود!
آنها که عاقل هستند بیشتر از دیگر مردمان مورد حسادت و کینه و بدخواهی و در نتیجه بیشتر مورد بی مهری دنیوی قرار می گیرند و آنها هم که پیرو انبیاء می باشند با انواع بلاها دست بگریبان هستند.
عقل خیلی زود کسی را که به او برگردد و بخواهد از این ببعد گوش به سخنانش دهد می بخشد و دیگر دست از ملامتش بر می دارند و انبیاء نیز به همین اندازه بخشنده هستند و توبه هر کافری را می پذیرند.
عقل سخن انبیاء را تأیید می کند و انبیاء نیز سخن عقل را مورد تأکید قرار می دهند.
هر کسی که رشد عقلی بیشتری داشته باشد سخن انبیاء را بهتر متوجه می شود و آنهایی که انبیاء را بهتر پیروی کنند از عقل کاملتری در امور مختلف زندگی برخوردار هستند!
به خاطر همین تشابهات زیاد بین عقل و وحی است که فرموده اند: لا دینَ لِمَن لا عقلَ له و لا عقلَ لِمَن لا دینَ له! هر که عقل ندارد دین ندارد و هر که دین ندارد عقل ندارد!
و نیز به همین خاطر است که انبیاء عاقلترین مردمان عصر خود بودند و نیز در هر جامعه ای هرکس که به عنوان عاقلترین شناخته می شود از صفات انسانی و ایمانی بیشتر بهره مند است!
و باز به همین خاطر است که در قرآن و حدیث بسیاری از صفات عاقل برای مؤمن گفته شده است و بسیاری از صفات مؤمن برای عاقل و در مقابل نیز صفات احمق و جاهل برای کافر شده شمرده است.
پرداختن به این صفات و توضیح هر کدام و اثبات دقیق یکی بودن عقل و وحی و فطری بودن اسلام ناب نیازمند مباحث زیادی است که مجالی برای طرح آنها نیست ولی باید گفت که همه مباحثی که در تبیین رذائل هشتگانه گفته شده است در حقیقت گزاره هایی است عفلانی که توسط وحی مورد تأکید قرار گرفته است و یا گزاره هایی است وحیانی که عقل آنها را پذیرفته و یا رد ننموده است!

هشت رذیله 148 / ستمگری 15 / حقوق 14 / حق نفس 12 / عقل 1

| سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۳۵ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث نعمت عقل از زیر مجموعه مباحث مربوط به نعمت نفس، آخرین بحث و مهمترین آن در مجموعه سلسله مباحث مربوط به حقوق است.
مباحق مربوط به حقوق را به این خاطر مورد بررسی قرار می دهیم که روشن شود محدود ستمها چیست که بعد بتوان با پاسداری از مرزهای ستم، از خصلت ستمگری که چهارمین رذیله از مجموعه هشت رذیله انسانی است رهایی یافت ان شاء الله!
عقل نقطه اصلی تفاوت انسان با حیوان است! و نیز تفاوت انسانها با یکدیگر نیز همین عقل است! و همین عقل است و نیروی حسابگر است که انسان را مکلف نموده است و او را نسبت به جنیان که آنها نیز مکلف هستند، موجودی برتر قرار داده است!
عقل در لغت عربی به معنای حبس است! و عقال ریسمانی است که پای شتر را با آن می بندند.
در یک گزارش تاریخی آمده است که فردی که شترش را نبسته بود و به مسجد رسول خدا آمده بود و بعد که برگشته بود شترش نبود وقتی جریان را به پیامبر گزارش داد و گفت که شترش را نبسته است و توکل نموده است حضرت به او فرمود: اِعقَل و توکَّل. ببند و توکل کن!
نیروی حسابگر را در انسان از این جهت عقل می نامند که وظیفه اش حبس نفس است. نفس را با قدرت تحلیل خود محبوس می کند تا برای ارضای خواسته هایش از حدود تجاوز نکند. حدود شرعی و عرفی.
نفس، مجموعه تمایلات مادی و شهوات آنی انسان است. هر چه نفس قوی تر و چاق تر باشد، این تمایلات متنوع تر و قوی تر است و هرچه قوت این تمایلات بیشتر باشد شتاب برای ارضای آنها افزونتر است.
تنوع این تمایلات و شتاب در ارضای آنها سبب عبور از حدود و تجاوز از مرزهای شرعی و عرفی می شود و عقل باید جلوی این تنوع و قدرت تمایلات را بگیرد.
عقل، حبس نفس را با قدرت تحلیلی که دارد انجام می دهد؛ زیرا نفس با استدلالی که دارد تمایلات خود را عرضه می کند لذا باید با تحلیل درست، به مقابله با این شبه استدلال ها رفت و آنها را رسوا نمود و چهره منطقی آنها را به چالش کشید!
علم مهمترین کمک به قوه عاقله است زیرا علم مجموعه ای از استدلالها درباره وجود اشیاء و باز شناسی آنها از موهومات و نیز کیفیت وجودی آنهاست!
هرچه عقل قدرتش بیشتر باشد تحلیلهایش قوی تر باشد و بهتر بتواند جلوی حرفهای بظاهر منطقی نفس مقاومت کند بهتر می تواند نفس را مهار کند و بر او لگام زند. به همین خاطر است که «حکمت» از ماده حَکَمه گرفته شده است که به معنای لگام و افسار است!
حکمت سخن نهایی است که عقل در مقابله با نفس می گوید و نفس از نَفَس می افتد و آرام می گیرد. لذا قرآن می فرماید:

مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً (بقره: 269) خیر زیادی داده شده است به کسی که حکمت به او داده شده است!

این خیر زیاد همه به لطف حبس نفس است! حبس نفس سبب می شود تا انسان بتواند جذب بیشتری از رحمتهای خداوند که هر چیزی را دربر گرفته است داشته باشد. و این جذب بیشتر یعنی رشد و تعالی افزونتر.

حقی که عقل بر عهده ما دارد این است که باید او را با علم، قدرت ببخشیم و از خداوند در این مسیر کمک بخواهیم!

البته علمی علم است و وهم نیست، که از زبان کسانی که نفس بر آنها حاکم نیست صادر شده باشد. لذا قرآن و حدیث مهمترین منابع علمی هستند که می تواند عقل را قدرت بخشد!

سلام علیکم - بسم الله


در نوشته قبلی از قلب گفتیم و این که نگه داشتن قلب در وضعیت اطمینان بهترین کار برای اداء نمودن حق اوست!
میخواهیم در این نوشتار کمی درباره قسمتی از مصادیق این اطمینان و مصادیق ضد اطمینان، یعنی اضطراب سخن بگوییم!
کسی که خشم می ورزد قلبش را در تلاطم قرار می دهد!
کسی که حسود است مدام در حال غیظ کردن و خشم پنهان است!
کسی که بخیل است مدام از این که مجبور است بالاخره یک سری هزینه هایی بکند مدام قلبش ناراحت است!
کسی که عاشق است قلب خود را آنقدر نازک کرده است که به اندک بهانه ای می لرزد!
کسی که طمّاع است مدام نگران است که نقشه هایش برای دسترسی به اموال دیگران عملی نشود و یا بشدت هیجانی شده است از این که نقشه هایش درست عمل کرده است!
کسی که متکبر است مدام احساس میکند دیگران او را تحقیر می کنند و این احساس تحقیر او را در اندوهی مداوم قرار می دهد!
کسی که احمق است مدام با کارهایش اعتراض دیگران را بر می انگیزد و این اعتراضها بر اندوه و یا خشم او و در نتیجه تلاطم قلبیش می افزاید!
کسی که خجالتی است خودش سبب می شود که بسیاری از وقت ها از درون بیجهت احساس فشردگی کند!
کسی که دروغگو است همیشه قلبش را در حال هراس قرار می دهد که نکند دروغش فاش شود!
کسی که گناهان مخفی دارد و در عوض چهره مثبتی در جامعه دارد مدام قلبش مشغول است و به خودش نهیب می زند!
کسی که ...
خلاصه این که هر زشتی را که بررسی کنید می بینید قلب در آن دچار ستم می شود. خب این قلبِ ستم دیده چطور انتظار است که شادی را تجربه کند و صاحب خود را پر از نشاط در زندگی نماید و یا این که در نماز حضور داشته باشد و انسان از نماز خود و دیگر عباداتش لذت ببرد؟!
قلب، حرم الهی است و این قلبی که حرم است در سینه همه انسانها می تپد و آنها را دعون به رستگاری می کند و مدام با هیجانات مختلفش به او یادآورد می شود که این ره که می رود به قبرستان است!! به خرابستان است!! به خارستان است!! خلاصه به هر جا هست جز آرامش و اطمینان و ... سیر در ملکوت!

سلام علیکم - بسم الله


قرآن در آیه 36 اسراء می فرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَ‏ السَّمْعَ‏ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.)
همه رفتارهای انسان پیروی نمودن از گزاره هایی است که یا آنها را تصدیق نموده است و به درستی آنها اذعان دارد و یا اعتماد نموده است به کسی که آن کس به درستی حرفی که می زند اعتقاد دارد! رفتارهای یک انسانِ فطری که آلوده به اعتماد به حدس و گمان و احتمال نشده است این گونه است! انسانِ فطری تنها به علم خود و یا علم کسی که مورد اعتماد است و علم دارد که آن کس علم دارد تکیه می کند.
ولی آنها که به ظنون و احتمالات ذهنی خود به اندازه علم بها می دهند کم کم رفتارهایشان دیگر تابع علم نیست. نه خود علمی دارند و نه اعتمادشان به کسی است که معتقد هستند او علم دارد! آنها فقط از ظنون خود تبعیت می کنند. (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَ‏.) این آیه در پنج جای قرآن تکرار شده است: انعام: 116؛ 148؛ یونس: 66؛ نجم: 23؛ 28.
همچنین آیاتی دیگری در قرآن است که همین مضمون را می رساند: 

وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ‏ هُمْ‏ إِلاَّ یَظُنُّونَ‏ (بقره: 78)

و پاره‏اى از آنان عوامانى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمى‏دانند؛ و تنها به پندارهایشان دل بسته‏ اند.

وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِ‏ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً (نساء: 158)؛

و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى‏کنند؛ و قطعاً او را نکشتند!

َ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا (یونس: 36)؛

بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاى بى‏اساس)، پیروى نمى‏کنند.

ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (قصص: 39)؛

پنداشتند بسوى ما بازگردانده نمى‏شوند!

تَظُنُّونَ‏ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (احزاب: 10)؛

گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى‏بردید.

ظَنَنْتُمْ‏ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (فصلت: 22)؛

شما گمان مى‏کردید که خداوند بسیارى از اعمالى را که انجام مى‏دهید نمى‏داند!

وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ‏  (جاثیه: 24؛

آنها گفتند: «چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست؛ گروهى از ما مى‏میرند و گروهى جاى آنها را مى‏گیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى‏کند!» آنان به این سخن که مى‏گویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس مى‏زنند (و گمانى بى‏پایه دارند)!

قُلْتُمْ ما نَدْری مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُ‏ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنینَ (جاثیه: 32)؛

شما مى‏گفتید: «ما نمى‏دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم، و به هیچ وجه یقین نداریم!»

أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ‏ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (جن: 7)؛

و اینکه آنها گمان کردند- همان‏گونه که شما گمان مى‏کردید- که خداوند هرگز کسى را (به نبوّت) مبعوث نمى‏کند!

إِنَّهُ ظَنَ‏ أَنْ لَنْ یَحُورَ (انشقاق: 14)؛

او گمان مى‏کرد هرگز بازگشت نمى‏کند!

**
خداوند برای این که انسانها دنبال ظنون خود نرود و به احتمالات توجهی نکنند و فقط در پی علم باشد این گونه استدلال می آورد که:

إِنَّ الظَّنَ‏ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِ‏ شَیْئاً (یونس: 36؛ نجم: 28) ظن و گمان، انسان را هرگز از تکاپو برای رسیدن به حقیقت بی نیاز نمی کند. نمی شود به ظن دلخوش داشت بلکه باید تلاش نمود تا این ظنون و احتمالات به علم منجر شود و یا کناری گذاشته شود.

حقی که قلب به گردن انسان دارد، اطمینان و قطع است! قلب از انسان می خواهد که جز با اطمینان معتقد به چیزی نشود و سخنی نگوید و هیجانی را در خود برانگیخته نکند و حرفی را نزد و قضاوتی را نکند حتی در ذهنش. قلب می گوید: من فقط با اطمینان آرامش پیدا می کند و تو ای انسان یا باید زبان و ذهنت در باره موضوعی سکوت کند و یا باید در آن باره به قطع برسد!

اگر انسانها توجه به حق قلب و فؤاد می کردند اینقدر حرفهای باطل و عقیده های خرافی بینشان رواج نمی یافت!

اینقدر بینشان سوء ظن به یکدیگر و شایعات بی اساس موج نمی گرفت!

در پایان ذکر این نکته مهم است که در مسائل روزمره انسانها روی احتمالات حساب باز می کنند مثلا وقتی از خیابان عبور می کنند یقین ندارند که سالم به آن طرف خیابان می رسند و یا در انجام هر کار خطرناکی اطمینانی به سلامت ندارند و یا وقتی کسی خبری برایشان می آورد همین که او را آدم مورد اطمینانی یافتند هر چند سخنش قطع آور نباشد ولی به سخنش توجه می کنند و اگر قرار باشد انسانها در مسائل روزمره تنها علم برایشان ملاک باشد زندگی دچار اختلال می شد همچنان که مشاهده می شود انسانهای وسواسی این چنین هستند. آنها علم زده هستند و به ظنها و احتمالات قوی توجهی ندارند و این گونه زندگی خود و اطرافیانشان را پر از زحمت و سختی نموده اند.

آنچه مهم است این است که اگر علم حاصل شد که عقلاء در موضوعاتی خاص به ظنون خود اعتماد می کنند، می توان این گونه به نتیجه رسید که خداوند از این اعتماد خشنود است! پس با این علم، انسان وقتی به ظنونی این چنین اعتماد می کند، در واقع باز به علم اعتماد نموده است!

البته وقتی می گوییم عقلاء یعنی همه انسانها بدون توجه به عقائد و میزان تحصیلات آنها.

خلاصه این که حق قلب بر انسان اطمینان است و داشتن یک زندگی علمی به معنای که توضیح داده شد و بدون آن ستم در حق قلب روا می شود.


 



سلام علیکم - بسم الله


نعمت سلامتی به همراه نعمت امنیت، دو نعمتی است که تا از دست ندهیم قدرش را نمی دانیم!
جفا نمودن به نعمت سلامتی و پرهیز نکردن از عوامل بیماری ستم در حق بدن است و ستمکاری را همه انسانها مذمت می کنند!
نمی شود کسی به بدنش ستم کند و پرهیز از عوامل بیماری نکند و بعد هم توقع داشته باشد در عباداتش احساس قرب الی الله کند و حالات خوش معنوی داشته باشد و برای پرهیز از گناهان قدرت لازم را داشته باشد!
مثلا ورزش کردن بدن را در مقابل بیماریها قدرت می دهد پس ورزش نکردن میشود ستم و کسی که می خواهد در مسیر قرب الی الله حرکت کند باید ورزش کند!
یا مثلا پرخوری موجب بیماریهای مختلفی است پس پرخوری ستم است و موجب تقویت نفس می شود طوری که اراده انسان دیگر بر نفس نمی چربد و گناه اتفاق می افتاد.
بر اساس آنچه گفته شد شناخت بیماریها و نیز شناخت امور بهداشتی در حدی معمول لازم است!
در اسلام آیات و روایات بسیاری امر سلامت امت اسلامی را بر عهده گرفته است.
آداب زیادی برای امورجاری انسان ذکر شده است تا با رعایت این آداب سلامت انسان تأمین شود.
و نیز دعاهای فراوانی از حضرت معصومین علیهم السلام نقل شده است تا در کنار رعایت امور مربوط بسلامت و معالجه، از آنها استفاده شود تا خداوند تنی سالم به فرد عنایت کند!
خوب است در این توشتار اشاره ای به گوشه ای از این دریای عمیق منابع اسلامی در امر سلامت داشته باشیم. در آینده ای نزدیک ان شاء الله قسمتی از مجموعه ای که موضوع آن امور سلامت است و در حال ویرایش آخر آن هستیم تقدیم شما کاربران عزیز خواهیم نمود!
قسمتی از توصیه های طبی اسلام عبارتند از:
  1. معالجه نمودن بیماری قبل از این که تحمل آن از حد توان بیمار خارج نشده باشد پسندیده نیست. [1] لذا باید تا میتوان از مصرف دارو پرهیز نمود. [2] بخصوص چهار بیماری بیشتر تحمل کنید:  1) زکام که مانع بیمارى خوره است. 2) دملها مانع بیماری پیسى است. 3) چشم درد مانع از نابینائى است. 4) سرفه که مانه از فلج (و سکته ناقص) است. [3]
  2. درست نیست که با بروز نشان های نخستین بیماری سریع فرد به استراحت بپردازد. [4]
  3. بهترین دارو پرهیز غذایی است و پرهیز غذایی نخوردن غذا نیست بلکه کم خوردن به وقت ضرورت است. [5] [6] البته پرهیز غذایی برای روزهای نخستین بیماری نافع است و الا بعد از هفت روز نفعی ندارد. (و باید معالجه صورت بگیرد) [7]
  4. (به مدت طولانی) رو به خورشید نباشید زیرا خورشید بخارکننده است رنگ را تیره کند و درد نهانی را آشکار نماید. [8] بخصوص هنگام نشستن پشت به خورشید بنشینید. [9]
  5. تا گرسنه نشده‏ اید بر سفره غذا منشینید و تا هنوز میل بخوردن دارید از کنار غذا برخیزید و کار جویدن را نیکو انجام دهید و مدفوع خود را (مدت طولانی) نگه ندارید و بخصوص هنگام خواب به مستراح بروید. عمل به این چهار توصیه شما را (در بسیاری از مواقع) از طبیب بى‏ نیاز می گرداند. [10] [11] 
  6. از آغاز سرما پرهیز کنید و از انتهای آن استقبال کنید. زیرا سرما با بدنها آن گونه مى‏کند که با درختان، ابتدایش مى‏سوزاند، و آخرش برگ مى‏رویاند. [12]
  7. چهار چیز موجب پیرى زودرس گردد: خوردن گوشتى که در آفتاب خشکیده، نشستن بر جاى نمناک، بالا رفتن از پلّکان و همبستر شدن با پیرزنان. [13]
  8. مصرف دارو بدون داشتن بیماری سبب عوارض طولانی مدت می شود هرچند فعلا عارضه ای از خود نشان ندهد. [14]
  9. پزشکان پسندیده نیست که زهرها (و داروهای کشنده) را روی خود آزمایش کنند. (زیرا) هرچند از آن رهایی یابند (ولی در دراز مدت از عوارض آن ایمن نخواهند بود.) [15]
  10. باید هنگام سخن گفتن با فرد جذامی فاصله نیم متری را با او حفظ نمود. [16]
  11. از خوردن دواهای تلخ خود داری شود بلکه با شکر (طبیعی) شیرین گردد. [17]
  12. هر دردى از تُخَمه (فاسد شدن غذا در معده) است جز تب که یکباره درآید. [18]


[1]  الخصال، ج‏1، ص: 26

[2]  مکارم الأخلاق، ص: 362

[3]  الخصال، ج‏1، ص: 210

[4]  بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏78، ص: 204

[5]  مکارم الأخلاق، ص: 362

[6]  الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص: 273

[7]  الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص: 291

[8]  الخصال، ج‏1، ص: 97

[9]  الخصال، ج‏2، ص: 617

[10]  الخصال، ج‏1، ص: 229

[11]  مکارم الأخلاق، ص: 146

[12]  نهج البلاغه؛ حکمت: 128

[13]  تحف العقول، النص، ص: 317

[14]  تحف العقول، النص، ص: 321    

[15]  تحف العقول، النص، ص: 321

[16]  مکارم الأخلاق، ص: 235

[17]  المحاسن، ج‏2، ص: 501

[18]  الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏6، ص: 269

سلام علیکم - بسم الله


دستگاه گوارش نعمتی اساسی در میان دیگر اعضای بدن است که زندگی بدون آن امکان پذیر نیست.
نعمت هر چه بزرگتر باشد رعایت حق آن مشکل تر و البته ضروری تر است و بخاطر همین مشکل تر بودنش کمتر کسی است که بدرستی حق آن را اداء کند!
اکثر انسانها به معده خود ستم می کنند و در خوراکیها و نوشیدنیها اولا حلال و طیب بودن و ثانیا میزان آن را و ثالثا سالم بودن آن را رعایت نمی کنند!
1) حلال بودن
روح به عنوان مخلوقی لطیف به شدت آسیب پذیر است و کمی غبار هم اگر در اطرافش باشد جذب میکند و کدر می شود.
به همین خاطر است که بدنی که با لقمه حرام رشد کرده باشد روح در آن به شدت تاریک و کدر و گرفته است. انسانهای حرام خور قلبهای سختی دارند و حالات معنوی را اصلا تجربه نمی کنند و به همین خاطر مسیر کمال و رشدشان بسته است!
شرع مقدس اسلام اموال حرام را از اموال حلال بازشناسانده است!
یکی از اموری که مال را حرام می کند رباخواری است که متأسفانه در جامعه زیاد مشاهده می شود. حتی در بانکها بعضا بخاطر عدم رعایت بانکداری اسلامی مسیر ربا را بروی وام گیرندگان می گشایند. خداوند در قرآن خبر از از بین رفتن برکت پول ربوی می دهد: یمحق الله الربا (بقره: 276) وقتی پول ربوی برکت نکند با خودش مشکلات زیادی را می آورد و مثل مرداب صاحب خود را درون انواع پلیدی ها می کشاند.
2) پرخوری نکردن
یکی دیگر از اموری که موجب آسیبهای جدی به بدن و نیز مانع رشد و تعالی روح می شود پرخوری است!
بسیاری از بیماری ها با پرخوری بوجود می آید و بسیاری از بیماریها نیز با گرسنگی بهبود می یابد!
پرخوری گاهی به معنای زیاد خوردن در یک وعده غذایی است ولی تا وعده بعد و تا قبل از گرسنه شدن شخص از خوردن هر چیز دیگری خودداری می کند این نوع از پرخوری هرچند تجویز نمی شود ولی غالب احادیثی که در مذمت پرخوری سخن گفته اند منظورشان تداوم سیری بوده است که تبعا شامل این نوع از پرخوری نمی شود!
تداوم سیری یعنی همیشه شکم را پر نگه داشتن و قبل از گرسنگی سراغ غذا رفتن و مدام وقت و بی وقت درون شکم چیزی ریختن!
خداوند به اندازه ای که از شکم پر بدش می آید از هیچ ظرف پری اینچنین بدش نمی آید!
همین خشم خداوند سبب می شود تا علاوه بر از دست رفتن فرصتهایی که گرسنگی پیش روی فرد برای رشد می گذارد قلب نیز دچار قساوت و سختی شود و هوش و قوای دهنی به شدت کاهش یابد و بیماریهای مختلفی سراغ برد بیاید!
3) غذای سالم
استفاده از غذای ناسالم ستم در حق دستگاه گوارش است. عذای ناسالم گاهی برای همه ناسالم است و گاهی برای یک فرد خاصی بخاطر بیماری که دارد ناسالم است!
متأسفانه شکمبارگی سبب می شود انسان نه مقید به حلال و حرام باشد و نه از پرخوری پرهیز کند و نیز توجهی به سلامت غذایی که می خورد نداشته باشد! به همین خاطر است که اسلام به شدت با شکمبارگی مقابله نموده است!

سلام علیکم - بسم الله


یکی دیگر از نعمتهای خداوند که رعایت نکردن حقوق آن ستم به آن حساب می شود نیروی جنسی است!
استفاده درست از این نیرو موجب بقای نسل انسانی و نیز شادکامی در زندگی است! چه بسیار از تلخکامیها و بدخلقی ها در زندگی است که دلیلش عدم استفاده بجا از این نیروی شگرف  است که خداوند در اختیار انسان قرار داده است!
نمی خواهیم مثل فروید بگوییم همه ناکامیها و یا بهروزیها در زندگی انسان معلول نحوه برخورد با قوه جنسی در اوان کودکی است ولی می گوییم که قوه جنسی تأثیر شگرفی در خلقیات انسانها و نحوه روابط آنها با دیگران می گذارد.
«عفت» به معنای تقوای جسی است! عفت ملکه ای است در درون انسانها که آنها را در مقابل تکانه های جنسی مراقبت می کند و با مواجه با صحنه گناه آنها را از لغزش مصون می دارد همانگونه حضرت یوسف مصون ماند.
 «عفت» قابل کسب است می توان با رعایت اصول بهداشت جنسی اسلامی آن را بدست آورد.
رعایت اصول بهداشت جنسی اسلامی، اداء حق قوه جنسی و در نتیجه جلوگیری از ستم به این قوه است.
می دانید که بحث ما در باره ستمگری به عنوان چهارمین رذیله از هشت رذیله ای است که همه انسانها به زشتی آن معتقد و معترف هستند.
ستم به قوه جنسی به عنوان یکی از اعضای بدن جایگاهی بسیار ویژه دارد طوری که هرزگی را همه انسانها زشت و ناهنجاری می شمارند و انتساب هرزگی را ناسزایی نابخشنودنی می دانند.
منتها اختلافی که انسانها با یکدیگر دارند در موضوع نحوه برخورد با این ناهنجار است! دین اسلام انسان را به شدت نیازمند راهنمایی برای برخورد صحبح با مشکلات این قوه می داند.
آنها که پیشنهادات و احکام و حدود اسلامی مربوط به قوه جنسی را برنمی تابند در اصل خود اقدام به گسترش ناهنجارهای مربوط به مسائل جنسی می کنند. آنها نمی توانند هم از عفت و پاکدامنی دفاع کنند و هم با احکام نورانی اسلام در این رابطه مخالفت نموده و یا در این صحت این احکام تشکیک کنند!
وجود هوسهای بعضا مخفی جنسی در صاحب نظران آنها را واداشته است تا با احکام اسلامی در موضوع عفت و هرزگی مخالفت کنند و الا کسانی که از ملکه عفت برخوردار هستند به راحتی مهر صحت بر این احکام می زنند و از آنها دفاع نموده و خود نیز پایبند به آن هستند.
در اسلام مباحث مربوط به قوای جنسی به سه دسته عمده تقسیم می شود:
1) انحرفات جنسی
اسلام از نه عمل به عنوان انحرافات جنسی نام برده است و بر حرمت آنها تأکید نموده است و مجازاتهایی را برای انها مشخص نموده است. این نه گناه عبارت است از:
زنا، لواط (همجنسگرایی مرد)، مساحقه (همجنسگرایی زن)، استمناء (خودارضایی مرد)، استشهاء (خودارضایی زن)، قیادت (یا جاکشی، واسطه گردی باری کامیابی حرام زن و مرد)، دیّوثی (زن خود را در اختیار دیگران قرار دادن)، وطی حیوان (نزدیکی با حیوان)، تشبه زن و مرد به یکدیگر.
2) حجاب
در ذیل این عنوان همه آنچه مربوط به نحوه تعامل زن و مرد است آمده است! حدود پوشش اسلامی، مرز اختلاط زن و مرد، کنترل جذابیتهای زنامه مثل پوشش و آرایش و زنت همه از مسائلی است که تحت می توان آنها را در عنوان حجاب قرار داد!
3) بهداشت جنسی
بهداشت جنسی اشاره داد به همه اموری که کنترل قوای جنسی را ممکن می سازد. مسائل مربوط به ازدواج و آداب آمیزش و نیز تقویت قوای جنسی از طریق غذا و همچنین رعایت نکات مختلفی از آداب خواب و استحمام و غیره که در بهداشت جنسی مؤثر است همه تحت عنوان بهداشت جنسی قابل بررسی و مطالعه است!
خداوند توفیق داده است کلیه منابغ قرآنی و حدیثی مربوط به مسائل جنسی مورد بررسی قرار گیرد و در مجموعه این تحقیقات گرد آوری شود که می توانید این مجموعه را از اینجا دانلود کنید!

سلام علیکم - بسم الله


ستمگری تجاوز به حقوق است! و بدون شناخت حقوق نمی توان از مصادیق ستمگری مطلع شد و بدون اطلاع از حقوق نمی توان ستمگر نبود!
از حق نفس گفتیم و از حق اعضای بدن و از جق زبان و چشم و گوش و پا و اینک از حق «دست» می خواهیم بگویم!
کارایی زیاد دست سبب شده است تا معنایی محازی «قدرت» را از آن خود کند. مثلا گفته می شود ید الله فوق ایدیهم! یعنی قدرت خداوند بر قدرت آنها برتری دارد!
دست خدمتگذار انسان است! کمک می کند تا بلند شویم و بنشینیم! ما را موقع افتادن کمک می کند تا کمترین آسیب را ببینیم و نیز از آنچه چشم و سر ما را تهدید می کند محافظت می نماید.
دست و بخصوص انگشتان ما بیش از دستان دیگر حیوانات قابل انعطاف و در نتیجه خدمت رسانی است!
تنوع رفتاری انسان سبب شده است تا بدن انسان و بخصوص دست، از کارآمدی زیادی برخوردار شود. انگشتان دست انسان می تواند هم کارهای به شدت سنگین و سخت را انجام دهد و هم کارهای بسیار ظریف و حساس را!
این همه توانایی اعضای بدن و از آن جمله دست انسان را به این اندیشه وامیدارد آیا این همه توانمندی بدون حساب و کتاب به انسان داده شده است؟ آیا می توان قبول نمود انسان در زندگی دنیا متفاوت تر از همه حیوانات و موجودات می تواند زندگی کند و در قبال نعمتهای ویژه ای که دریافت داشته است مسؤولیت خاصی را بر عهده نداشته باشد؟! قطعا این گونه نیست!
ما در میان حیوانات می بینیم هر وقت رده ای از حیوانات از دیگر رده ها جلو می افتد و از امکانات بیشتری برخوردار می شود مسؤولیت بیشتری را نیز بر عهده می گیرد. تعادل عجیبی بین میزان امکانات و مقدار مسؤولیت وجود دارد.
همه اعضای بدن و بخصوص دست و پا و چشم و گوش و زبان و پوست (که از آن در روایات تفسیر به آلت تناسلی شده است) روز قیامت بر علیه صاحب خود شهادت خواهند داد. آنها خواهند گفت که چگونه صاحب آنها به مسؤولیتهای خود در قبال اینها توجه نکرده است و از ای اعضاء بیشتر سوء استفاده را نموده است تا حسن استفاده!

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ‏ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (نور: 24)

الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ‏ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (یس: 65)

شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ‏ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (فصلت: 20)

إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (اسراء: 36)

نوازش یتیم و دست دادن به دوستان و دادن صدقه و مهتر از همه دراز نمودن آن سوی آسمان بوقت دعا از جمله مهترین کارهای پسندیده ای است که تنها توسط دست صورت می پذیرد! و در نقطه مقابل، ضرب و شتم دیگران، دراز نمودن دست گدایی و یا ذلت، کف زدنها و رقصیدنهای نامشروع از جمله شاخص ترین کارهای ناپسندی است که باز توسط دست انجام می گیرد!
وقتی به دست نگاه می کنید بیاد داشته باشید چقدر این عضو بخشنده است! به آسانی و بی منت در خدمت دیگر اعضای بدن است بی آن که آنها به او خدمتی انجام دهند! باید کرامت و بخشندگی را از دست آموخت!