مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

پاسخ / علاج کبر

| دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ
سؤال 181:
سلام علیکم
کسی که دارای تکبر است,و از دارا بودنش ناراحت,برای رفع ان تلاش میکند,حتی نفس خود را در مقابل دیگران خرد میکند تا غرورش شکسته شود مثلا دست پدرش را میبوسد ,در صورت اشتباه عذر خواهی میکند,اگر نداند میگوید نمیدانم,حتی صیغه برادری را بین دوستانی که میداند از هر نظر نسبت به او پایین ترند میخواند تا غرور اینکه من از فلان دوستم بالاترم را در خود بشکند اما الاایحال روز به روز تکبر و غرور در او رو به فزونی میرود,
برای درمان و رهایی چه باید کرد
پاسخ:
سلام علیکم
این کارها که گفتین نمی توان کبر را از بین ببرد و شاید آن را بیشتر هم بکند زیرا وقتی انسان این اعمال را انجام می دهد می خواهد خودش را پایین بیاورد. یعنی خودش را بالا می داند حالا می خواهد با رفتاری متواضعانه خودش را پایین بکشد. در همان زمانی که دارد خوش را پایین می کشد، خودش را در حال رفتار نیکویی می بیند و همین رفتار نیکو او را خودپسندتر می کند. به خودش می گوید: من با کسی پیمان برادری بسته ام که از هر نظر از من پایین تر است!! عجب آدم خوبی هستم من! و حال آن که اول باید این مسئله را  درونش حل کند که چرا آن رفیق از هر نظر (!!) پایین تر است؟ به چه دلیل به این نتیجه رسیده است!  اصلا به چه دلیل من از عده ای برترم که بعد مجبور شوم برای این که دچار کبر نشوم رفتارهای متواضعانه از خود نشان دهم. و یا این که خودم را نزد آنها خرد کنم.
این مثل این است که کسی خودش را طلبکار از دیگری بداند و بعد به او ترحم کند و طلبش را ببخشد خب اول باید ثابت شود اصلا این فرد واقعا از آن کس طلبی دارد؟ شاید طلبی ندارد. دچار توهم است! وقتی که می بخشد باز در توهمش خود را بخشنده فرض نموده است!
برای علاج کبر ابتداء باید آنچه توهم برتری را بوجود آورده است درست تحلیل نمود تا ثابت شود هیچ برتری وجود ندارد. و بعد که رفتارهای متواضعانه را خواست انجام دهد، در واقع کارهایی انجام دهد که معمولی است. کار متواضعانه وقتی متواضعانه است که از نظر فرد معمولی باشد هر چند ممکن است دیگران آن کار را متواضعانه بپندارند و از انسان تعریف کنند. ولی از نظر خود فرد این گونه نیست. نه این که فقط نتیجه تحلیلش این باشد نه بلکه هم تحلیلش این را می گوید و هم حسش و ذهنش. اصلا به ذهنش هم خطور نمی کند که من دارم متواضع عمل می کنم! این بخاطر همان تحلیل درست علل توهم برتری است!

هشت رذیله 173 / ستمگری 40 / حقوق 39 / رعایا 5 / کارگران

| يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


کارگران گروهی از رعایا هستند که حق رعیاتشان بر کارفرمایان واجب است. باید رعایت حال آنها را بکنند. آنها را کمک کنند تا آنها نیز بتوانند حق کارفرمایان خود را اداء کنند. در روابط اجتماعی که مشکلات دو سو دارد باید کسی که قدرت بیشتری دارد شروع به حل مشکل کند. فرض کنید به والدین گفته می شود چرا حقوق فرزندت را اداء نمی کنی پاسخ می دهد چون او حق من را اداء نمی کند. به فرزند گفته می شود چرا حق والدینت را اداء نمی کنی پاسخ می دهد چون او حق من را اداء نمی کند. این گفتگو در رابطه با استاد و شاگرد نیز هست. بین همه رعایا و والیان وجود دارد. خب باید چکار کرد؟ باید برداشتن گام نخست را بر کدام یک واجب دانست؟ بر والیان.
گام نخست را باید والیان بردارند. بالاخره توقع است که والیان از عقل و سجایای اخلاقی بیشتری و فزونتری نسبت به رعایا برخوردارتر باشند!
رعایت حق دیگران، کمکی است برای این که آنها نیز در اداء حق تلاش کنند. کوتاهی در ادای حق، بار گناه عدم ادای حق فرد مقابل را نیز بر دوش انسان می اندازد.
کارگران اگر بدرستی از سوی کافرمایان تکریم شوند آنها کاری را که بر عهده گرفته اند کار خود می دانند. و مثل کار خود برای انجامش دل می سوزانند.
اگر کارگری بداند کار بهتر و بیشتر، از چشم کارفرما مخفی نمی ماند، قطعا او تشویق می شود تا کار را بهتر و بیشتر انجام دهد.
وقتی خطای کارگر در انجام آنچه بر عهده گرفته است از چشم کافرما مخفی نماند و کارفرما تنبیه مناسبی را برای او در نظر بگیرد، دیگر کارگران خواهند دانست که تنبلی و یا خیانت در کار برایشان هزینه سختی دارد.
پس تکریم در کنار تشویق و تنبیه، هم جزء حقوق کارگران است و هم باعث رونق کار کارفرما. البته همه اداء حقوقها اینطوری است. ادای حق، جریان پر برکتی را در جامعه ایجاد می کند. یکی از این جریانها، اقتصادی است. مسیر اصلی جریان اقتصادی، تولید است و کلید تولید در اختیار کارفرما و کارگر است و ریش کارفرما نیز در قبضه کارگر است و کارگر وقتی کارش را درست انجام می دهد که مورد رعایت درست توسط کارفرما قرار بگیرد. رعایت درست کارگر نیز رعایت همان سه اصل تکریم و تشویق و تنبیه است!
رعایت حق کارگر وقتی سخت می شود که کارفرما، شخصیت حقوقی باشد. مثل رؤوسای ادارات. این رؤسا که خود کارمند رؤسای بالاتر هستند تا وقتی به وزیر برسند و وزراء نیز به رییس دولت هرچند وطیفه دارند که به حقوق کارمندان تحت امر خود برسند ولی چون منافع مادی قبابل لمسی - آنطور که کارفرمایان حقیقی آن منافع را لمس می کنند - مشاهده نمی کنند انگیزه برای ادای حقوق بسختی برایشان فراهم می شود.
ایمان اینجاست که نقش خود را ایفاء می کند. ایمان به غیب. ایمان به این که خدایی هست که می بیند و ذره ذره اعمال خوب را درنظر می گیرد و در وقت خودش بخوبی آنها را پاداش می دهد.
و نیز ایمان به غیب ایمان به آینده در همین دنیا است! آینده ای که فعلا مشاهده نمی شود و غیب و نهان است! کسی که با کارمندان تحت امرش بدرستی برخورد کند آینده کاری خودش نیز ارتقاء پیدا می کند. منتها انسان به آینده واقعی به کندی می رسد و باید صبوری کند و در مقابل وسوسه شیطان برای رسیدن به آینده مجازی و کاذب و سریع مقاوت کند!

هشت رذیله 168 / ستمگری 35 / حقوق 34 / والیان 7 / کارفرما

| پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث درباره ستمگری و تضییع حقوق دیگران بود. از بارزترین ستمها در زشتی، ستم به والیان است. کسانی که بر قسمتی از زندگی ما ولایت دارند. یکی از والیان کارفرما است.
کارگران چون نیروی کاری خود را در ساعاتی مشخص در مدت زمانی معین در اختیار کسی قرار داده اند پس دیگر بر توان کاری خود در آن زمان معین ولایت ندارند و کارفرماست که دارای این ولایت است!
کارفرما می تواند شخصی حقیقی باشد مثل صاحب یک کارخانه و یا صاحب یک ساختمان که عده ای برای او کار می کنند و یا مسافری که راننده  قرار است او را تا جایی برساند و یا سفارش دهنده لباسی که قرارداد بسته است که این لباس در ظرف یک هفته مثلا دوخته شود و دوخت این لباس فرض کنید ده ساعت زمان می برد. صاحب لباس بر ده ساعت از ساعات یک هفته خیاط ولایت دارد و وقتی خیاط کار را آنقدر به تأخیر بیاندازد که تنها ده ساعت مفید تا اتمام هفته باقی مانده باشد، دیگر در آن زمان حق ندارد به کار دیگری بپردازد. اگر این چنین کند به حق والی خود ستم نموده است! 
نیز کارفرما می تواند شخصیتی حقوقی داشته باشد مثل دولت. عموم کارمندان دولت، کارگرانی هستند که دولت در محدوده زمانی مشخص ولایت بر نیروی کاری آنها دارد و آنها حق ندارند به میل خود از این نیرو استفاده کنند. یعنی اگر کارگر و یا کارمندی حتی دقائقی از زمان مورد قرار داد را پی کارهای شخصی خود باشد ولایت کارفرما را نقض نموده اند و به او ستم نموده اند. مگر این که کارهای شخصی از نوعی باشد که امکان تعویق آنها نباشد مثلا رفتن دستشویی. حتی نماز اول وقت را هم باید با اجازه کارفرمای خود بخوانند. مگر این که از ابتدای قرارداد ذکر کنند که نماز را اول وقت خواهند خواند.
ستم به کارفرمایانِ حقوقی، بیشتر صورت می گیرد زیرا نظارت کمتری از طرف والی حقوقی انجام می پذیرد. به همین خاطر است که می شنویم میزان معدل کار مفید کارمندان دولت حتی تا کمتر از یک ساعت تقلیل یافته است!!
همچنین در صورتی که کارگر، تخصص خاصی از خود را به کارفرما واگذار نموده است باید از همه آن برای انجام کاری که توافق نموده است استفاده کند. او نمی تواند در ساعت موظفی خود ابتکار کمتری بخرج دهد و بعد برود در ساعت غیر موظفی اصل ابتکار خود را بکار گیرد و مایه اصلی را برای شغل دوم خود بگذارد.
حرمت گرفتن رشوه اینجا معنی پیدا می کند زیرا کسی که رشوه می گیرد، نیروی کار خود که ولایتی بر آن ندارد و در واقع مال دیگری است به خریدار دیگری واگذار می کند و در عوضِ آن پول می گیرد (و یا مثلا هدیه !! می گیرد) رشوه مثل فروختن مال دیگری است.
هرچند رشوه در فقه اسلامی مصداق بارزی دارد که مربوط به قاضی است برای دادن حکمی بر خلاف حق ولی معنای گسترده تر آن همانی است که توضیح دادیم!
بعضی برای توجیه رشوه و یا کم کاری می گویند حقوق دریافتی آنها کفاف زندگی را نمی دهد. خب اگر این توجیه استلال منطقی باشد باید انسان بخودش حق بدهد برای گذران زندگی دزدی هم بکند. چه فرق می کند که انسانِ نیازمند، مال دیگری را تصاحب کند و یا نیروی کار خود را که مال دیگری است به کس دیگری بفروشد؟ و یا نیروی کار خود را بطور کامل در اختیار کارفرمایش قرار ندهد یعنی مالی را غصب کند و نگذارد صاحب آن از آن بدرستی استفاده کند.
رشوه دزدی است و کم کاری غصب است و دزدی و غصب مصداق بارز ستم است.
ستم به کارفرما هم مال انسان را مخلوط به حرام می کند زیرا با دزدی و غصب همراه است و هم به روحیه ولایت مداری فرد آسیب می زند. کسی ولایت هر یک از والیان را محترم نشمارد نمی تواند مطمئن باشد که ولایت خداوند را ارج نهاده است. او خود باعث خروج از ولایت خداوند شده است. او با خروجش از ولایت خداوند تحت ولایت طاغوت قرار گرفته است و مسیرش را از «بسوی نور» تغییر داده است و «بسوی تاریکی» را برگزیده است.

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون‏ (بقره: 257)

زندگی وقتی بسوی تاریکی می رود مدام بر مشکلات آن افزوده می شود و چاله ها با کندن چاه پر می شود پس چاله های چاه می شود و چاه ها عمیق تر می گردد و دست آخر دنیایش کاملا از هم گسیخته می گردد و آخرتش هم که آخر همین دنیا و تجسم همین دنیا و عصاره همین دنیا است خراب اندر خراب خواهد شد!

راه علاج ساختن به کم زندگی است تا بتوان زندگی را در حد متوسطی از رفاه و آرامش حفظ نمود. برای رهایی از مشکلات، آنها را پیچیده تر ننمود. واقعا باید پذیرفت که بعضی از مشکلات زندگی را نمی شود حل کرد. زخمی است که اگر هم قرار باشد التیام یابد باید به آن فرصت داد و الا زخم چرکی می شود و انسان مجبور می شود قسمتی از زندگی خود را بطور کامل از دست بدهد.


پاورقی / آینه در آینه

| جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۶ ب.ظ

بسم الله

 خمینی تنها انسان معاصر است که حقیقت اسلام ناب را در خود مجسم ساخته است. در میان انسانهای غیر معصوم، خمینی هیچ نظیری ندارد.

هیچ بعد ارزشی وجود ندارد مگر آن که در وجود پربرکتش تابشی کامل یافته است.

 
 آنانی که تأسف می خورند چرا در زمان حضور ائمه معصومین (علیهم السلام) نبودند تا از سرچشمه زلال وحی، قلب و اندیشه و رفتار خویش را تطهیر کنند و همان انسانی شوند که خداوند متعال در باره اشان میفرماید: رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه (خداوند از آنان راضی است و آنها نیز از او خوشنود هستند.

آنانی که در حسرت دیدار مهدی آل محمد (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اندوه روز را به اشک شبانه پیوند می زنند ...

 آنانی که نگرانند که آیا اسلامی که اکنون ارائه می شود، با وجود فاصله زمانی زیاد با عصر وحی، چقدر می تواند همان اسلامی باشد که خداوند آن را مظهر نعمت کامل بر بشریت می داند ...

آنانی که به دنبال حکیم و مرشدی می گردند که راهنمایشان باشد تا در این دنیای پرهیاهو از راه باز نمانند و مجاز را به حقیقت نگزینند...

 خلاصه این که همه آنانی که تشنه حقیقت در سراسر گیتی هستند، بدانند خمینی مژده بزرگ خداوند برای بشریت اکنون و انسانهای بعد تا روز ظهور منجی کل می باشد.

این خمینی است که همه زندگیش جلوی روی ماست و همه نوشته هایش در دسترس ماست. زندگی و سخنانی که انسان هرچه بیشتر در آنها عمیق شود خداوند را بخاطر این نعمت بزرگ بیشتر شاکر می شود.

 آنچه گفتیم نه به معنای انکار بزرگی بزرگان و بیقدر شمردن زحمات و مقامات معنوی آنهاست. هرگز!

منظور این است که خمینی عصاره همه خوبان پیشین خود است و سخنانش جامع همه حرفهای درستی است که هر بزرگی قسمتی از آن را در تارک تاریخ به ثبت رسانده است. خمینی عصاره همه حقیقت هایی است که پیشینیانش به مقداری از آن دست یافته بودند.

 کتاب خمینی روبروی همه جهانیان تابشی بی سایه دارد. لذا در این عصر و روزگاران، عذر هیچ کس برای نفهمیدن‏، برای تردید کردن، برای فریب خوردن و گمراه گشتن، با وجود این کتاب پذیرفته نیست.

سخنان و رفتار او تفسیر قرآن کریم و مرجع فهم احادیث شریف و تکمیل همه حکمتهای عمیق است.

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسیاری از زلال خمینی سیراب شدند و از تابشش همه سایه های درونشان را زدودند.

 در این میان تنها یک نفر گوی سبقت را از دیگران ربود و او کسی نیست جز:

مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای

 خامنه ای صاف ترین آینه ای است که جلوه ی تمام نمای خمینی گشته است.

کامل ترین و راست ترین سخنان در توصیف شخصیت خمینی را باید از زبان او شنید.

 نظر شما را به قسمتی از سخنان ایشان در باره حضرت امام (که در مناسبتهای مختلفی ایراد نموده اند) جلب می کنیم:

* مقام معظّم رهبری به مناسبت ایام ولادت حضرت فاطمه (علیها السلام) پس از تبیین کوثر بودن حضرت می فرمایند:

 این فرزند گرامى و عالیقدر هم خود یک کوثر شد! کوثر روح اللهى! یک نفر، یک تنه وارد میدان شد. با جاذبه‏هاى عظیمى که خداى متعال به برکت ‏خصوصیات ذاتى و اکتسابى در او قرار داده بود دلها را مجذوب خود کرد. دستها و پاها را به حرکت وادار کرد. مغزها را به اندیشیدن انداخت. این حرکت عظیم را در این جا و نهضت عظیم جهانى و بیدارى اسلامى را در دنیا، به وجود آورد. باش تا صبح دولتش بدمد که این هنوز از نتایج ‏سحر است. بعد از این، راه امام و حکمت امام و مکتب امام و تفکر امام در دنیا نقشها خواهد آفرید و نسلها آن را آزمایش خواهند کرد.

* در باره شخصیت‏ حضرت‏ امام واقعا نمی‏شود حرف زد. وقتی بخواهیم راجع به ابعاد شخصیت این عزیز دوران و یادگار پیامبران، حرف بزنیم ؛ می‏دانیم‏ که ناقص خواهد ماند. زمان زیادی لازم است تا زبان‏های گویا بتوانند عظمت این شخصیت را حیطه بندی کنند؛ لذا من نمی‏خواهم ‏در آن باره واقعا صحبت کنم، زیرا ما کوچک‏تر از آن هستیم که ‏بتوانیم در این زمینه به بررسی ابعاد شخصیت آن بزرگوار بپردازیم.

* سه خصوصیت ممتاز در شخصیت امام به شکل بسیار پیچیده و در هم تنیده‏ یى جذابیت و تاثیر عجیبى در این مرد بزرگ به وجود آورده بود. خصوصیت اول عبارت از خردمندى و دانایى بود او مردى دانا خردمند عاقل و عمیق بود در او به معناى حقیقى کلمه جوهر دانایى وجود داشت ... در هر جایى که از وجود او چیزى بروز کرد نشانه این دانایى و خردمندى در آن دیده شد. خصوصیت دوم دیندارى و ایمان روشن‏بینانه بود او متعبد بود اما تعبدى دور از تحجر و توقف ... روشن‏ بینى و نوآورى امام متکى به دین و مبانى دینى بود. خصوصیت ‏سوم شجاعت و دلیرى و جان‏نثارى او بود آمده بود که در آن جایى که او حق مى‏گوید و دنیا باطل مى‏گوید با آن دنیا مواجه بشود.

* مکتب سیاسى امام میدانى را باز مى‏کند که گستره ‏ى آن حتّى از تشکیل نظام اسلامى هم وسیع‏تر است. مکتب سیاسى‏ که امام آن را مطرح و براى آن مجاهدت کرد و آن را تجسم و عینیت بخشید، براى بشریت و براى دنیا حرف تازه دارد و راه تازه پیشنهاد مى‏کند. چیزهایى در این مکتب وجود دارد که بشریت تشنه‏ ى آنهاست؛ لذا کهنه نمى‏شود. مکتب سیاسى امام داراى شاخصهایى است ... 1) عدم جدایی معنویت از سیاست بلکه تنیدگی ایندو در یکدیگر.  2) اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم، هم کرامت انسان، هم تعیین‏ کننده بودن اراده‏ ى انسان. 3) نگاه بین‏ المللى و جهانىِ این مکتب و این که مخاطب بشریت است؛ نه فقط ملت ایران. 4) پاسدارى از ارزشها که مظهر آن ولایت‏ فقیه است. 5) عدالت اجتماعى یعنی در همه‏ ى برنامه‏ هاى حکومت - در قانونگذارى، در اجرا، در قضا - باید عدالت اجتماعى و پُر کردن شکافهاى طبقاتى، مورد نظر و هدف باشد.

 * آن بـزرگـوار, قوت ایمان را با عمل صالح و اراده پولادین را با هـمت بلند و شجاعت اخلاقی را با حزم و حکمت و صراحت لهجه و بیان را بـا صـدق و مـتـانـت و صفای معنوی و روحانی را با هوشمندی و کـیـاست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعیت و ابهت و صلابت رهبری را بـا رقت و عطوفت و خلاصه بسی خصال نفیس و کمیاب را که مجموعه آن در قرنها و قرنها به ندرت ممکن است در انسان بزرگی جمع شود, هـمـه وهـمـه را با هم داشت. الحق شخصیت آن عزیز یگانه, شخصیتی دسـت نـیـافتنی و جایگاه والای انسانی او جایگاهی دور از تصور و اساطیرگونه بود.

* کـار او حـقـا و انـصافا, قابل مقایسه با کار بقیه فقهای شیعه نـیـست. آنها همه نوشتند و گفتند تا آحاد تربیت بشوند ... آنها استنباط کردند تا یک فرد بتواند خود را مـسلمان نگه دارد, ولی امام استنباط کرد تا یک جامعه بتواند با نظام اسلامی زندگی کند ... امام عزیزمان, این فقه مستحکم را در گـسـتـره ای وسـیـع و با نگرشی جهانی و حکومتی مورد توجه قـرار داد و ابـعـادی از فقه را برای ما روشن کرد که قبل از آن روشن نبود.

 * ما نمى‏توانیم عظمت پیامبر (صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله)، امیرالمؤمنین (علیه‏ السلام)، سیدالشهداء (علیه‏ السلام)، امام صادق (علیه‏ السلام) و بقیه‏ى اولیا را حتى درست تصور کنیم؛ ذهن ما کوچکتر از آن است که بتواند عظمت شخصیت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور کند؛ اما وقتى انسان مى‏دید شخصیتى با عظمت امام عزیزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ایمان قوى، عقل کامل، داراى حکمت، هوشمندى، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بى ‏اعتنایى به زخارف دنیا، تقوا و ورع و خداترسى و عبودیت مخلصانه براى خدا، دست نیافتنى است و مشاهده مى‏گردد که همین شخصیت عظیم، چگونه در برابر آن خورشیدهاى فروزان آسمان ولایت، اظهار کوچکى و تواضع و خاکسارى مى‏کند و خودش را در مقابل آنها، ذره‏اى به حساب مى‏ آورد؛ آن وقت انسان مى‏فهمید که پیامبران و اولیاى معصومین (علیه‏م السلام) چقدر بزرگ بودند. او اصلاً از جنس و خمیره‏ ى انبیا بود. توصیف و ترسیم چهره آن عزیز خدا و عزیزِ بندگان صالح او، واقعا خیلى مشکل است.

* آرمانهاى بزرگى که امام بیان مى‏کردند، عبارت بود از: مبارزه با استکبار جهانى، حفظ اعتدال قاطع در خط «نه شرقى و نه غربى»، اصرار فراوان بر استقلال حقیقى و همه جانبه ملت، (خودکفایى به معناى کامل)، پافشارى فراوان و تمام نشدنى بر حفظ اصول دینى و شرع و فقه اسلامى، ایجاد وحدت و همبستگى، توجه به ملتهاى مسلمان و مظلوم دنیا، عزت بخشیدن به اسلام و ملتهاى اسلامى و مرعوب نشدن در مقابل قدرتهاى جهانى، ایجاد قسط و عدل در جامعه اسلامى، حمایت بى ‏دریغ و همیشگى از مستضعفان و محرومان و قشرهاى پایین جامعه و لزوم پرداختن به آنها. همه ما شاهد بودیم که امام در این خطوط، مصرّانه و بدون تعلل، حرکتش را ادامه داد. ما باید راه و اعمال صالح و حرکت مداوم او را دنبال کنیم.

 * فرداى آن شبى که امام عزیز (ره) به جوار رحمت الهى پیوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حیرت، تفألى به قرآن زدم؛ این آیه شریفه سوره کهف آمد: «وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏ وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْرا». دیدم واقعا مصداق کامل این آیه، همین بزرگوار است. ایمان و عمل صالح و جزاى حسنى، بهترین پاداش براى اوست.

* امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست.

 * حقیقتاً برای انسانی بزرگ و شخصیتی بی نظیر مانند امام خمینی جا دارد که برگزیده ترین انسان ها و صافترین و پاکترین دلها از احساس تکریم نسبت به او سرشار شوند.

* برای او که راهرو راه پیامبران بود، همچون خود پیامبران، مرگ جسم به معنای مرگ شخصبت نیست.

 * او در بانک تکبیر مبارزان مسلمان، در اراده ی قهر آمیز ملتهای زیر ستم، در ایمان آگاهانه ی نسل جوان معاصر در دنیای اسلام، در امید روشن مستضعفان و مظلومان، در سوز و حال معنوی مناجاتیان، در حیات دوباره ی معنویت و ارزش های اخلاقی در جهان و در همه ی جلوه های زیبایی که حرکت انقلابی و تاریخ ساز او در دوران معاصر به وجود آورد و بلاخره در دل یکایک عاشقان و مریدانش زنده است.

* ولایت‏ فقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتىِ محض و احیاناً نصیحت‏ کننده است - آن‏طورى که بعضى از اول انقلاب این را مى‏خواستند و ترویج مى‏کردند - نه نقش حاکمیت اجرایى در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسؤولان اجرایى، قضایى و تقنینى دارد ... نقش ولایت‏ فقیه این است که در این مجموعه‏ ى پیچیده و در هم تنیده‏ ى تلاش هاى گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ ... پاسدارى و دیده‏ بانىِ حرکت کلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالى‏ اش، مهمترین و اساسى‏ ترین نقش ولایت‏ فقیه است. امام بزرگوار این نقش را از متن فقه سیاسى اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد؛ همچنان‏ که در طول تاریخ شیعه و تاریخ فقه شیعى در تمام ادوار، فقهاى ما این را از دین فهمیدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها براى تحقق آن فرصت پیدا نکردند، اما این را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند.


هشت رذیله 172 / ستمگری 39 / حقوق 38 / رعایا 4 / شاگردان

| چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث در حقوق رعایا هست. رعایا کسانی هستند که رعایت حقوقشان بر والیان آنها لازم است! والیان کسانی هستند که مسؤولیت قسمتی از زندگی افرادی را بر عهده دارند. خود این والیان نیز حقوقی بر عهده رعایا دارند که از این حقوق در مباحث قبل صحبت شده است!

یکی از رعایا، شاگردان هستند. کسانی که ذهن و قلب خود را در اختیار معلم خود گذاشته اند تا معلم با انتقال اطلاعات به این ذهن و تقویت انگیزه قلبی، به شاگردان کمک کند تا به اهداف مطلوب و تعریف شده اشان برسند.

این که شاگرد ذهن و قلب خود را در اختیار معلم می گذارد، طبیعت او را در این امر یاری می دهد. طبیعت انسان این است که مقابل علم و در نتیجه مقابل عالم کرنش کند و حق پذیر باشد. شاید ما حق را از بسیاری از آدمهای اطرافمان نپذیریم ولی از معلم خود و از استاد خود می پذیریم.

این خصوصیت تنها از آن ما انسانها هم نیست بلکه فرشتگان نیز تا وقتی پی به مقام علمی حضرت آدم نبردند بر او سجده نکردند. این مقام علمی سبب شد که آنها تصورشان درباره حضرت آدم 180 درجه تغییر کند. قبل از این معرفت، فرشتگان آدم را موجودی خون ریز و مفسد می دانستند و بعد از این معرفت در مقابلش به سجده افتادند. (آیات 30 ببعد سوره بقره)

حتی حیوانات نیز در مقابل مربی و معلم خود اجساس کرنش می کنند هرچند هم خیلی درنده باشند مثل معلم حیواناتی مثل شیر و ببر که در سیرکها به نمایش گذاشته می شود.

شاگردان، دست آموز معلمین خویش هستند. به هر میزان که احساس کرنش طبیعی و غیر اختیاری شاگر در مقابل معلمش بیشتر باشند، وظیفه سنگین تری بر عهده معلم می آید!

احساس سنگینی همین وظیفه کفایت می کند برای این که معلم بداند باید در مسیر تعلیم و تربیت شاگرد خود چه بکند. هر چند در کتب مربوط به این موضوع درباره آدابی که معلم در برخورد با شاگرد باید رعایت کند مطالبی آورده شده است ولی ما به این آداب نمی پردازیم زیرا اولا این آداب جامع نیست و بعد هم این آداب شاید با همه مناسباتی که در این زمان بین معلم و دانش آموز و دانشجوست نسازد. لذا ما فقط توصیه امان به معلمین این است که نسبت به دانش آموز خود احساس مسؤولیت کنند و اگر هم دانش اموزی بخاطر مشکلات روحی کرنش طبیعی که باید مقابل معلم خود داشته باشد را از یاد برده است تلاش کنند تا او را به طبیعتش برگردانند.

بر این اساس اگر دانش آموزی بخاطر ذهن مغشوش نمی تواند مطالب استاد خود فرا بگیرد وظیفه استاد است که ذهن او را آرام کند و نظم دهد. معلم در برخورد با این مشکل نمی تواند بگوید من مسؤولیتم فقط تعلیم است و کاری به تربیت ندارم. خب شما کاری به تربیت نداشته باش وظیفه ات تعلیم که هست. آیا در تعلیم به این دانش آموز موفق بوده ای؟ خب نبوده ای چون او ذهنش درگیر بوده است. چون روانش بهم ریخته است! چون وضعیت طبیعی ندارد. برای توفیق در همان وظیفه تعلیم هم که بر عهده داری باید کاری برای آرام نمودن دانش آموز بکنی. حالا می توان نام این کار را تربیت نگذاشت. ما که مشکل نام گذاری نداریم! هرچند نمی شود برای این کار نامی جز تربیت گذاشت. به همین خاطر می گوئیم تریبت و تعلیم دو طرف یک حقیقت هستند نه دو حقیقتِ کنار هم و یا دو حقیقت پیوسته به هم.

وقتی تعلیم صورت می گیرد که تربیتی صورت گرفته باشد و زمانی تربیت صورت می گیرد که ذهن توسط تعلیم نظم و اتساع پیدا کرده باشد. تربیت، ذهن را آماده پذیرش علم می کند. و علم ذهن را گسترش می دهد. گسترش ذهن مصداقی از تربیت ذهن است. آماده سازی ذهن برای پذیرش و فهم علم هم تربیت است. و این هر دو همان تعلیم است!


پاسخ / پول، بهشت و دوزخ

| دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ق.ظ

سلام علیکم

شبهه ای را یکی از دوستان که از جایی بدستش رسیده بود در تلگرام مطرح نمود و از من درخواست پاسخ کرد. مناسب دیدم شما نیز از اصل شبه و پاسخ آن مطلع شوید:

سؤال 180:

ﺁﯾﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺍﺳﻼﻡ ﻗﺎﺑﻞ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟!
ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ :
ﺍﻭﻝ : ﯾﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﺰﯾﻪ‏(ﻏﺮﺍﻣﺖ‏) ﺑﺪﻩ .
ﺩﻭﻡ : ﯾﺎ ﻗﺼﺎﺹ ﺷﻮ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کن.
ﺳﻮﻡ : ﯾﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮ ، ﯾﺎ ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺑﺪﻩ .
ﭼﻬﺎﺭﻡ : ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣُﺮﺩﯼ ، ﻭﺭﺛﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﻀﺎﯼ ﺁنرﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ .
ﭘﻨﺠﻢ : ﺍﮔﺮ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺯﻥ ﺭﻭ ﺑﺪﯼ ، ﺗﺎ ۴ ﺯﻥ ﺩﺍﺋﻢ ﻭ ۴۰ ﺻﯿﻐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﮕﯿﺮی .
ﺷﺸﻢ : ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺣﺞ ، ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﯼ ﻧﺎﺋﺐ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﺠﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺣﺞ ﺭﺍ ﺑﺠﺎ ﺑﯿﺎﺭﻩ .
ﻫﻔﺘﻢ : ﺍﮔﻪ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯﯾﺘرو ﺑﺨﺮﯼ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺣﺒﺲ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺋﻢ ، ﻗﺎﺑﻞ ﺧﺮﯾﺪﻥ اﺴﺖ .
ﻫﺸﺘﻢ : ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﺨﺎﯼ ﺑﮑﻦ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﯼ ﯾﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺎﺯ ، ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺖ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ .

ﻣﻬﺮﯾﻪ ، ﺷﯿﺮﺑﻬﺎ ، ﻭﻗﻒ ، ﻋﻘﯿﻘﻪ ، ﻧﻔﻘﻪ ، ﺯﮐﺎﺕ ، ﺧﻤﺲ ، ﮐﻔﺎﺭﻩ ، ﻭ ﻭ ﻭ ﻭ ﻭ ...

ﻧﺘﯿﺠﻪ = ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻣﯿﺮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ،
ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ ﻣﯿﺮﯼ ﺟﻬﻨﻢ .

**

سلام حاجاقدرصورت امکان جواب بفرماییدمتشکر
پاسخ:

سام علیکم
اولا در مواردی که کفاره جایگزین شده است اگر فرد پول کفاره را نداشت می تواند بجای آن استغفار کند در نتیجه می توان بدون پول هم به بهشت رفت! 
ثانیا این پول خرج چه کسانی می شود؟ مثلا کفار مگر خرچ فقراء نمی شود؟ چرا نگوییم با کمک به فقراء می شود رفت بهشت و بی توجهی به فقرا موجب رفتن به جهنم می شود. چرا این طور نگوییم؟ خدای نکرده مریض که نیستیم!!
ثالثا تمامی موارد ذکر شده بطور ناقص لیست شده است که طبیعتا هدفی جز لجن پرانی در آن دیده نمی شود:
مورد اول: کسانی مسیحی و یا یهودی هستند و می خواهند دین خودشان را داشته باشند با دادن مقداری پول به دولت اسلامی، امنیتشان تأمین می شود. بالاخره کفّار در کشور اسلامی در معرض آسیب توسط  عوام از مسلمین هستند و دولت برای تأمین امنیت آنها نیازمند به هزینه است. نام این هزینه جزیه است!
مورد دوم: اگر اسلام اینطور نگوید چه بگوید؟ بگوید فقط قصاص کن! این حکم ظالمانه نیست؟ یا بگوید نه قصاص کن و نه دیه بده برو زندان. آیا این چلوی جنایتِ جنایت کاران را می گیرد؟ آیا کشورهای غیر اسلامی که قاتلین را به زندان می برند توانسته اند جلوی پیشرفت قتل را در کشورهای خود بگیرند؟
مورد سوم: فلسفه روزه گرفتن بیاد گرسنگی فقیران بودن است. وقتی کسی نمی تواند روزه بگیرد با دادن کفار و سیر نمودن فقیر نشان می دهد من بیاد آنها هستم. برای جبران روزه ای که کسی توان گرفتنش را ندارد، پیشنهاد بهتری کسی سراغ دارد؟
مورد چهارم: کسی که نماز و روزه قضای خود را قصد داشته است بجای بیاورد ولی عمرش سررسیده است چکار کند با این حق اللهی که به گردنش هست؟ خب پسر بزرگترش چون سهم خاصی از ارث دارد ادای این حق را برگردن می گیرد. و همو می تواند دیگری را اجیر کند تا این وظیفه را برایش انجام دهد. آیا راه پر ثمرتری و مفیدتری کسی سراغ دارد که بتواند جایگزین این راه شود؟
مورد پنجم: گرفتن چند زن، هم مشروط به توان مالی برای اداره زندگی آنها است و هم نیازمند تقسیم وقت به طور منصفانه بین آنها برای تأمین مسائل عاطی و جنسی است. ازدواج موقت نیز برای کسی که مشکلی در زندگی زناشویی ندارد توصیه نشده است و روایات مختلفی از تبدیل این سنت الهی به هوسبازی نهی نموده است. حدود یک میلیون زن سرپرست خانوار در ایران وجود دارد. زنان مطلقه و یا شوهر مرده ای که جوان مجرد، آنها را نمی گیرد. بسیاری مردان متأهل توان مالی و جنسی و عاطفی را دارند که بتوانند با ازدواج با این زنان بار زندگی آنها را سبک کنند و به نیازهای جنسی و عاطفی آنها برسند. خب اسلام راه حل این مشکل را معرفی نموده است. پیشنهاد بهتری هست؟ بفرمائید استفاده کنیم! آیا این بهتر است و یا اینهمه فساد که مشاهده می کنیم؟!!
مورد ششم: کسی که توان انجام حج ندارد که اصلا حج بر او واجب نیست. بله اگر وقتی توان انجام حج را داشته است ولی حج نرفته است ولی بعد توان جسمیش  را از دست داده است. باید تا مقداری که می تواند خودش در مراسم حج شرکت کند و تنها آن قسمت از کارهایی که خودش نمی تواند انجام دهد نائب بگیرد مثل رمی جمرات مثلا. پیشنهاد جیست؟ کلا این فرد بیخیال حج شود؟ یا آن نائب مجبور باشد بدون پول برای این فرد کاری انجام دهد؟
مورد  هفتم: خرید سربازی که ربطی به اسلام ندارد. اما خرید زندان هم مثل موارد قبلی کسی راه بهتری سراغ دارد؟ کسی خطایی کرده و باید تنبیه شود. مخیر است زندان را انتخاب کند و یا جریمه نقدی را. این کجایش با عدالت ناسازگار است! مگر جاهای دیگه دنیا چکار می کنند؟ و اصلا این چه ربطی به بهشت و دوزخ دارد؟
مورد هشتم: کجای اسلام گفته است هرکاری می خوای بکن آخر عمری مسجد بساز برو بهشت؟ بله ساختن مسجد کار ارزشمندی است ولی مثل همه کارهای ارزشمند دیگر، قبول شدنش نیازمند به تقوا است! انما ینقبل الله من المتقین. تقوا با این که گفته شود «هرکاری می خواهی بکن» نمی سازد . چرا به خداوند سخنی که نفرموده است نسبت داده می شود؟ این کمال بی انصافی و مریض بودن است!

موارد دیگر هم همین توضیح را دارد. مثلا خمس و زکات، واجبی است که بر عهده کسی که تمکن مالی دارد هست و پول آن نیز خرج فقرا و تبلیغ دین می شود و نپرداختن آن نیز موجب دوزخ است نه این که کسی به بهشت می رود که این ها را بپردازد.
در اسلام راه های مختلفی توصیه شده است برای این که افرادی که تمکن مالی دارند بتوانند کارهای شایسته انجام دهند و آنهایی هم که ندارد  می توانند در حد توانشان در کارهای خیر سهیم شوند. لذا وقتی از ثواب افطاری دادن پیامبر سخن گفتند عده ای اظهار داشتند که توان مالی افطاری دادن را ندارند حضرت فرمودند توان دادن جرعه ای آب و یا دانه ای خرما را که دارید.
بله برای رفتن به بهشت باید پول داشت ولی نه ملیونها تومان. پول یه دانه خرما و یا یک لیوان آب چقدر است؟ مهم بکار بردن تمام تلاش برای  کمک به دیگران توسط اموال شخصی است. مهم نیست این کمک چقدر است. حتی وقتی فردی حداقل توان مالی را هم ندارد همین که دلش می خواهد کمک کند همین نیت حایگزین عمل او می شود!

هشت رذیله 171 / ستمگری 38 / حقوق 37 / رعایا 3 / فرزندان

| سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


همه بدیها برگشتش به ظلم است و همه خوبیها برگشتش به عدالت است. چه بدیها و خوبیهای فردی و چه اجتماعی. چه دینی و چه انسانی. کسی که شرک می ورزد به حق انحصاری خداوند در خلقت و مدیریت جهان ستم نموده است. کسی که دروغ می گوید به حقیقت ستم کرده است و آن را کتمان نموده است. کسی که به ولایت اهل البیت علیهم السلام معتقد است حق را به صاحب حق اداء نموده است. کسی که زکات می دهد نیز حق را به صاحب حق اداء نموده است و به این وسیله عدالت بخرج داده است.
ستمگری هر چند چهارمین رذیله از هشت رذیله انسانی در سلسله مباحث این مجموعه است ولی به اعتباری مرجع همه رذائل است:
ناسپاسی ستم است در حق صاحب نعمت.
شتابزدگی ستم است در حق کاری که حقش این است که زمان مناسبی به او اختصاص داده شود،
لجاجت ستم است به حقیقتی که حقش این است که پذیرفته شود.
ولنگاری (پنجمین رذیله) ستم است در حق نفسی که حقش این است که مهار شود.
حرص (ششمین رذیله) ستم است در حق روح و جسمی که نباید دچار رنج بیهود حرص شود.
بخل (هفتمین رذیله) ستم است در حق نیازمندی که سهمی از اموال ما دارد.
نادانی (هشتمین رذیله) ستم است در حق روحی که حقش این است که با گسترش دانایی اوج گیرد و وسعت یابد.

بخاطر همین گستردگی دامنه ستم و ظلم هست که تصمیم گرفتیم دامنه سخن در موضوع ستمگری را به بحث حقوق بکشانیم و ان شاء الله که بتوانیم در حد وُسعمان به همه شاخه ها و شاخکهای آن بپردازیم! راستش الان نمی دانم که بحث حقوق می تواند از چه میزان عنوان برخوردار شود. امیدوارم بحث حقوق که تمام می شود سخن نگفته ای را باقی نگذاشته باشم!
**
فرزندان بر عهده والدین خود بخصوص پدر دارای بزرگترین حق هستند که تربیت باشد. تربیتی که بتواند فرزندان را از آتش دوزخ برهاند. ثمره دنیایی این رهایی رهایی از حرارت گناه و خلاصی از اضطراب و ناآرامی و به هم ریختگی است که گناه باعث آن است. ریل گاری درست و هدایت فرزند برای حرکت روی این ریل مشخص کاری است که والدین باید انجام دهند.
امر به معروف واجب است. تعلیم آنچه دانستنش ضرورت دارد واجب است. خیرخواهی نمودن در حق مسلمان و مؤمن واجب است. انفاق کردن به کسی که نیازمند است واجب و در بعضی موارد مستحب مؤکد است. والدین وقتی فرزند خود را تربیت می کنند و همچنین وقتی به نیازهای مادی او می رسند در واقع دارند به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر و تعلیم و خیر خواهی و انفاق عمل می کنند.
فرزند سزاوارترین فرد است که باید امر به معروف شود و تحت آموزش قرار گیرد و نسبت به او خیرخواهی شود و انسان از مال خودش به او بذل کند و منتی هم نگذارد.
در ادامه به عمده ترین حقوق فرزند اشاره می کنیم. غالب مطالب ذیل از کتاب حکمت نامه کودک از منشورات دار الحدیث اقتباس شده است.


الف) حق نوزاد

* ولیمه دادن. ولیمه مربوط به نوزاد شامل سه نوع ولیمه است: ولیمه برای تولد، ولیمه برای ختنه و ولیمه با گوشت عقیقه. در صورت عدم امکان می توان از گوشت عقیقه غذایی درست نمود و هر سه ولیمه را یکی نمود.

* شستشوی و حمام بردن او در روزهای نخست.

* اذان گفتن در گوش راست و اقامه در گوش چپ

* برداشتن کام کودک با آب گرم و آب فرات و خرما و عسل و تربت امام حسین علیه السلام (بهتر است مقداری آب فرات را بچوشانند و بعد که سرد شد مقداری تربت و قسمتی از دانه خرما و مقداری عسل را در آن مخلوط کنند و بعد با انگشت آن را به سقف دهان کودک بمالند

* زدون موی سر در روز هفتم و هم وزن آن، نقره صدقه دادن.

نام گذاری

* گذاشتن نام نیکو در روز هفتم. نیکوترین اسمها اسمهایی است که نشان تفکر توحیدی مثل عبد الله و عبد الرحمن و یا ولایی باشد مثل اسماء انبیاء و ائمه علیهم السلام خصوصا محمد، احمد، علی، حسن، حسین، و فاطمه. سفارش شده است کودک را به محض تولد محمد نا بگذارید و بعد از هفت روز اگر خواستید آن را تغییر دهید.

و نیز گذاشتن نام اولیاء خداوند نیز سفارش شده است مثل حمزه که پیامبر این را نام را دوست داشتند. و نیز مثل طالب و جعفر. و زینب. (امام صادق را جعفر نامیدند بخاطر یادآوری خاطره جعفر بن ابی طالب و نیز امام علی علیه السلام نیز یکی از فرزندانشان را که برادر حضرت عباس بود و در کربلا بشهادت رسید را به همین خاطر جعفر نامیدند.)

نام های زشت مثل نامهایی که اختصاص با خداوند دارد مثل حَکَم، خالد، حارث، مالک. و یا نامهایی که مضمون بدی دارد مثل: حرب و ضرار و ظالم. و یا نامهایی که از آن شیطان است مثل: حباب. و یا نامهایی که یادآور سلاطین ستمگر است مثل چنگیز و تیمور. و نیز نامهایی که هنگام بکار گیری تداعی معنای بدی را بکند مثلا اگر اسم کسی مبارک باشد بعد که از بودن او در جایی سؤال شود و پرسیده شود: «آن جا مبارک است» و در پاسخ گفته شود: نه. آن وقت ممکن است به ذهن بیاید که آنجا بدون برکت است. در روایت در کنار مبارک از سه نام دیگر نیز نام برده شده است: میمون، نافع و بشیر.

و همچنین نامی که نشان خودستایی باشد نیز نیکو نیست مثل بَرَّة یعنی نیکوکار.

عقیقه

* عقیقه نمودن روز هفتم مستحب مؤکد است. بهتر است برای دختر گوسفند ماده و برای پسر گوسفند نر ذبح شود.

بهتر است استخوانهای گوشت عقیقه شکسته نشود بلکه مستحب است اعضای آن را به صورت عضو، عضو از هم جدا کنند.

بهتر است یک چهارم گوسفند و یا یک ران آن به قابله داده شود. در صورتی که امکان دسترسی به قابله نیست، یک چهارم عقیقه در اختیار مادر قرار می گیرد تا به هر کس که خواست صدقه بدهد.

گوشت عقیقه پخته شده و حداقل ده نفر از مسلمین دعوت شوند و اطعام گردند. مستحب است دعوت شدگان پس از صرف غذا برای نوزاد دعا کنند.

دعا به هنگام ذبح گوسفند عقیقه: بِسمِ اللَّهِ و بِاللَّهِ، اللَّهُمَّ عَقیقَةٌ عَن فُلانٍ، لَحمُها بِلَحمِهِ، و دَمُها بِدَمِهِ، و عَظمُها بِعَظمِهِ، اللَّهُمَّ اجعَلهُ وِقاءً لآِلِ مُحمّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلیهِ و عَلَیهِم‏. (به نام خدا و به کمک خدا. بار الها! عقیقه‏اى است از فلانى. گوشتش در برابر گوشت او، خونش در برابر خون او و استخوانش در برابر استخوان او. بار الها! او را سپر (بلا گردان) خاندان محمّد- که درودهاى تو بر او و آنان باد- قرار ده‏)

بهتر است عقیقه و زدون موی سر و صدقه دادن نقره در یک مکان باشد.

اگر امکان عقیقه نیست صبر کنند تا امکانش فراهم شود. پول آن را نمی توان چایگزین عقیقه نمود و صدقه داد.

کودکی که تا ظهر روز هفتم زنده بوده است و مثلا بعد از ظهر روز هفتم بمیرد عقیقه کردن آن مستحب است. مگر این که قبل از ظهر روز هفتم و یا روزهای قبلش مرده باشد.

عقیقه باید گوسفند یا گاو و یا شتر باشد. به قول مشهور، مستحب است عقیقه واجد شرایط و صفات قربانی در عید قربان باشد. از این رو، مستحب است سالم و چاق باشد و سن آن کمتر از پنج سال در شتر، دو سال در گاو، یک سال در بز و هفت ماه در میش نباشد.

مستحب است فردی که برایش عقیقه نشده است خودش اینکار را انجام دهد.

بهتر است پدر و مادر و حتی همه آنها که نانخور پدر حساب می شوند از گوشت عقیقه نخورند و بخصوص خوردن مادر کراهت شدید دارد.


ختنه نمودن پسر عملی است واجب که بر فردی که بالغ شده است وظیفه است که اگر ختنه نشده است خود را ختنه کند. ولی بر ولی کودک مستحب است که کدک خود را در روز هفتم ختنه کند. بهتر است پدر این دعا را هنگام ختنه پسرش بخواند و اگر امکانش نبود بعد از ختنه و تا قبل از بلوغ پسرش این دعا را بخواند تا مضمون دعا برایش مستجاب شود: اللَّهُمَّ هذِهِ سُنَّتُکَ، و سُنَّةُ نَبِیِّکَ صَلواتُکَ عَلَیهِ و آلِهِ، وَ اتِّباعٌ مِنَّا لَکَ و لِنَبِیِّکَ، بِمَشِیَّتِکَ و بِإِرادَتِکَ و قَضائِکَ؛ لأَمرٍ أنتَ أرَدتَهُ، و قَضاءٍ حَتَمتَهُ، و أمرٍ أنفَذتَهُ، فَأَذَقتُهُ حَرَّ الحَدیدِ فی خِتانِهِ و حِجامَتِهِ لِأمرٍ أنتَ أعرَفُ بِهِ مِنِّی، اللَّهُمَّ فَطَهِّرهُ مِنَ الذُّنوبِ، و زِد فی عُمُرِهِ، وَ ادفَعِ الآفاتِ عَن بَدَنِهِ، وَ الأَوجاعَ عَن جِسمِهِ، و زِدهُ مِنَ الغِنى‏، وَ ادفَع عَنهُ الفَقرَ، فَإِنَّکَ تَعلَمُ و لا نَعلَمُ. (بار الها! این، سنّت تو و سنّت پیامبر توست- که درودت بر او و خاندان او باد-، و این پیروى ما از تو و پیامبر توست، به جهت خواست تو و اراده تو و حکم تو به کارى که آن را خواسته‏اى و حکمى که قطعى‏اش کرده‏اى و فرمانى که آن را نافذ دانسته‏اى. از این رو، به خاطر چیزى که تو از من بدان آگاه‏ترى، در ختنه و حجامت، سوزش آهن را به او چشاندم. بار الها! پس او را از گناهان، پاک و عمرش را طولانى و آسیب‏ها و دردها را از بدن و جسمش بگردان و بر دارایى او بیفزا و فقر را از او دفع کن. بى گمان، تو مى‏دانى و ما نمى‏دانیم‏)

شیر دادن به کودک تا بیست و یک ماهگی و حداکثر تا یکسالگی باشد و بیش از آن ستم به کودک است.

ب) تربیت دینی

* اولین سخنی که به کودک یاد می دهید لا اله الا الله باشد.

امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده اند: چون پسر به سه سالگى رسید، باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «لا إله إلّااللَّه». سپس، رهایش کنند تا سه سال و هفت ماه و بیست روزِ او کامل شود. سپس باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «محمّد رسول اللَّه»؛ و او را رها کنند تا چهار سال او تمام شود. آن گاه باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «صلّى اللَّه على محمّد وآله». سپس رهایش کنند تا پنج سال او تمام شود. آن گاه از او بپرسند: دست چپ و راستت کدام است؟ اگر شناخت، باید صورتش را به سمت قبله برگردانده، به او بگویند: سجده کن. سپس، رهایش کنند تا هفت سال او تمام شود. پس وقتى هفت سال او تمام شد، باید به او بگویند: صورت و دو دستت را بشوى. وقتى آن دو را شُست، باید به او بگویند: نماز بخوان. سپس، رهایش کنند تا نُه سال او تمام شود. وقتى تمام شد، وضو به او یاد داده شود و بر [ترک‏] آن، تنبیه گردد و به نماز، امر شود و بر [ترک‏] آن، تنبیه گردد. وقتى وضو و نماز را فراگرفت، خداوند، او و پدر و مادرش را مى‏آمرزد؛ إن شاء اللَّه!

آنچه سبب نجات از آتش می شود به خانواده خود یاد دهید.

نماز

* قرآن نسبت به مسؤولیت والدین تنها دو مورد مطرح نموده است یکی محافظت آنها از آتش:

قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً (تحریم: 6) و دوم تأکید بر نماز:

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها (طه: 132)؛ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ (مریم: 55)

یعنی این که برای رهایی فرزند از دوزخ مهم ترین کار تربیت او برای اقامه نماز است. تربیتی که باید با صبر و حوصله همراه باشد. از هر گونه شتابزدگی و بی هنری در تربیت دینی و معنوی و ایجاد گرایش برای نماز باید جدا خودداری شود.

البته بهترین روش تربیت موفق دینی، التزام خود بر ارزشهای دینی است. در آغاز باید دغدغه نماز خود را داشته باشد همچنان که حضرت ابراهیم ابتداء برای خود دعا نمود که توفیق اقامه نماز داشته باشد و بعد برای ذریه و نسلش این دعا را نمود: رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ‏ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ (ابراهیم: 40)

پیامبر اسلام می فرماید: چشم روشنی من در نماز است و در قرآن از قول عباد الرحمن نقل می فرماید که آنها می گویند:

رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما (فرقان: 74) این که خانواده انسان چشم روشنی انسان باشند در مصداق بارز آن به این است که آنها اهل نماز باشند. اگر قرار است انسان به فرنزدان خود افتخار کند و با آنها نزد دیگران پز دهد و دلش سراسر شادی شود باید وقتی باشد که آنها در کمیت و کیفیت نمازی که می خوانند گوی سبقت را از همسالان خود ربوده اند و در مقابل همه غصه والدین برای وقتی باشد که فرزندان به نماز کم توجه و بی توجه هستند.

شروع امر به نماز فرزند بسته به میزان درک او دارد که از سن شش سالگی و شناخت دست راست و چپ و توان خواندن مقداری از قرآن شروع می شود تا وقتی به سن بلوغ برسد. در روایات سن شش و هفت و هشت و نه به عنوان آغاز امر به نماز گفته شده است که البته بسته به توان عقلی کودک است.

* فرزند خود را روزه دهید و اگر طاقت ندارد نصف روز و یا کمتر بگویید رزوه بگیرد. و یا تا وقتی بتواند تشنگی را تحمل کند. تا به این وسیله عادت به روزه گرفتن کند.

* تعلیم قرآن بخصوص سوره واقعه. که از آن به سوره ثروت نام برده شده است.

* محبت پیامبر و اهل ایشان.

* تعلیم احکام شرعی از اوان بلوغ.

* تعلیم اصول فکری شیعه قبل از این که تفکرات انحرافی سراغ آنها بیاند خصوصا تفکر مرجئه که معتقد هستند ایمان ربطی به عمل ندارد. فرد می تواند انواع گناهان را انجام دهد و اگر عقیده اش درست باشد این گناهان نمی تواند به او آسیب بزند!!

* تعلیم آداب مختلف.

* تعلیم اشعار ارزشی.

* تعلیم مهارتها طبق نیاز مثل سوارکاری و تیراندازی و شنا برای پسران و بافندگی برای دختران، در صورتی که به این مهارتها نیاز هست!


پاورقی / شعر امین

| يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ

امین، نام مستعار امام حامنه ای در شعر است. دو غزل از غزلهای ایشان که در باره امام زمان علیه السلام است را تقدیم می کنم:


محراب جمکران

 

دلم قرار ندارد از فغان ، بی تو

سپندوار  ز کف داده ام عنان ، بی تو

 

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو

 

چون آسمان مه آلوده ام ز تنگدلی

پر است سینه ام از اندوه گران ، بی تو

 

نسیم صبح نمی آورد ترانۀ شوق

سر  بهار   ندارند   بلبلان   ،   بی تو

 

لب از حکایت شبهای تار می بندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان ، بی تو

 

چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان

نمی زند سخنم آتشی به جان ، بی تو

 

از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق

چو ذرّه ام به تکاپوی جاودان ، بی تو

 

عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکّرین دهان ، بی تو

 

گزارۀ غم دل را مگر کنم چو «امین»

جدا ز خلق به محراب جمکران ، بی تو

 

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

 

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است

جان را هوای از قفس تن پریدن است

 

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان

بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

 

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم

باری علاج شکر گریبان دریدن است

 

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت

خورشید من برآی که وقت دمیدن است

 

سوی تو این خلاصه گلزار زندگی

مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است

 

بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو

هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است

 

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

 

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

 

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

 

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

پاورقی / معنی انتظار

| شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ق.ظ

بسم الله

سخنرانی امام خامنه ای در موضوع انتظار

بحثی جامع در معنی انتظار. دقیق مطالعه کنید و آن را نشر دهید ان شاء الله که مولایمان را در این ایام سرور خشنود کرده باشیم:

برجسته‌ترین شعار مهدویّت عبارت است از عدالت. مثلاً در دعای ندبه وقتی شروع به بیان و شمارش صفات آن بزرگوار میکنیم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهّرش، اوّلین جمله‌ای که ذکر میکنیم، این است: «أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَیْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ»؛ یعنی دل بشریت میتپد تا آن نجاتبخش بیاید و ستم را ریشه‌کن کند؛ بنای ظلم را - که در تاریخ بشر، از زمانهای گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدّت وجود دارد - ویران کند و ستمگران را سر جای خود بنشاند. این اوّلین درخواست منتظران مهدی موعود از ظهور آن بزرگوار است. یا در زیارت آل یاسین وقتی خصوصیات آن بزرگوار را ذکر میکنید، یکی از برجسته‌ترین آنها این است که «الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما». انتظار این است که او همه عالم - نه یک نقطه - را سرشار از عدالت کند و قسط را در همه جا مستقر نماید. در روایاتی هم که درباره آن بزرگوار هست، همین معنا وجود دارد. بنابراین انتظار منتظران مهدی موعود، در درجه اوّل، انتظار استقرار عدالت است.

اوّلین درس عملی از این موضوع این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است. این، مطلب بسیار مهمّی است که نسلهای بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل ظلم جهانی، نمیشود کاری کرد. امروز وقتی ما با نخبگان سیاسی دنیا از ظلمهای مراکز قدرت بین‌المللی و سیستم جهانىِ ظلم - که امروز به سرکردگی استکبار در همه دنیا وجود دارد - صحبت میکنیم، میبینیم آنها میگویند بله؛ چیزی که شما میگویید، درست است؛ واقعاً ظلم میکنند؛ اما کاری نمیشود کرد! یعنی مجموعه بزرگی از نخبگان که سررشته کار در دنیا در دست آنهاست، اسیر یأس و ناامیدی اند و این یأس و ناامیدی را به ملتهای خود سرریز میکنند و آنها را از این‌که بتوان نقشه ظالمانه و شیطانی امروز دنیا را عوض کرد، مأیوس میکنند. بدیهی است که انسانهای مأیوس نمیتوانند هیچ حرکتی در راه اصلاح انجام دهند. آن چیزی که انسانها را وادار به کار و حرکت میکند، نور و نیروی امید است. اعتقاد به مهدی موعود، دلها را سرشار از نور امید میکند.

درس دیگری که اعتقاد به مهدویّت و جشنهای نیمه شعبان باید به ما بدهد، این است: عدالتی که ما در انتظار آن هستیم - عدالت حضرت مهدی علیه‌السّلام که مربوط به سطح جهان است - با موعظه و نصیحت به دست نمی‌آید؛ یعنی مهدی موعودِ ملتها نمی‌آید ستمگران عالم را نصیحت کند که ظلم و زیاده‌طلبی و سلطه‌گری و استثمار نکنند. با زبان نصیحت، عدالت در هیچ نقطه عالم مستقر نمیشود. استقرار عدالت، چه در سطح جهانی - آن طور که آن وارث انبیا انجام خواهد داد - و چه در همه بخشهای دنیا، احتیاج به این دارد که مردمان عادل و انسانهای صالح و عدالت‌طلب، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگویان حرف بزنند.

شما ببینید در همین آیه کریمه قرآن که راجع به قسط صحبت میکند و میگوید خدای متعال همه پیغمبران را فرستاد، «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25)؛ برای این‌که قسط و عدالت را در جامعه مستقر کنند، بلافاصله میفرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»(همان)؛ یعنی پیغمبران علاوه بر این‌که با زبان دعوت سخن میگویند، با بازوان و سرپنجگان قدرتی که مجهّز به سلاح هستند و با زورگویان و قدرت‌طلبان فاسد، معارضه و مبارزه میکنند. پیغمبر اکرم وقتی به مدینه آمد و نظام اسلامی را تشکیل داد، آیات قرآن را بر مردم میخواند، به گوش دشمنان هم میرسانید؛ اما به این اکتفا نمیکرد. کسانی که طرفدار عدالت هستند، در مقابل زورگویان و زیاده‌طلبان و متجاوزان به حقوق انسانها باید خود را به قدرت مجهّز کنند. لذا شما میبینید از روزی که نظام اسلامی به وجود آمد - یعنی اسلام مجهّز به قدرتِ یک ملت بزرگ و امکانات یک کشور و دولت بزرگ شد - دشمنان اسلام حرکت اسلام را جدّی گرفتند و علاقه‌مندان و طرفداران اسلام هم در اطراف و اکناف عالم امیدوار شدند. بسیاری از پیغمبران در میدان مبارزه و جهاد مقدّس و قتال قدم میگذاشتند: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ» (آل عمران: 146)

کسانی که خیال میکنند اسلام باید برود و در گوشه‌ای بنشیند و مردان اسلام و دین فقط زبان نصیحت را به کار گیرند، اینها دانسته یا ندانسته همان چیزی را میگویند که مراکز قدرت جهانی آن را میخواهند و آرزو میکنند. مراکز قدرت استکباری از این‌که رهبران اسلامی در گوشه‌ای از دنیا بنشینند و گاهی پیامی بدهند و یک کلمه حرفی بزنند - همچنان که رهبران مسیحی در هر قضیه‌ای پیامی میدهند، نصیحتی میکنند و جمله‌ای میگویند - هیچ ترسی ندارند؛ میدانند این خطری برای آنها نیست.

بعضیها بی توجّه، از جدایی دین و سیاست حرف میزنند؛ یعنی دین را به گوشه‌های خلوت برانند و انسان دیندار، فقط به نصیحت اکتفا کند! در این‌جا نصیحت نمیتواند کاری بکند. آنچه میتواند قدرتها را مهار و تهدید کند و در برابر ظلم و فساد مقاومت نماید و ریشه آن را بَرکند یا آن را متزلزل سازد، قدرت الهی و اسلامی است؛ قدرت سیاسی ای است که در اختیار احکام اسلامی باشد. امام زمان ارواحنافداه با اقتدار و قدرت و تکیه بر تواناییای که ایمان والای خودِ او و ایمان پیروان و دوستانش، او را مجهّز به آن قدرت کرده است، گریبان ستمگران عالم را میگیرد و کاخهای ستم را ویران میکند.

درس دیگرِ اعتقاد به مهدویّت و جشنهای نیمه شعبان برای من و شما این است که هر چند اعتقاد به حضرت مهدی ارواحنافداه یک آرمان والاست و در آن هیچ شکّی نیست؛ اما نباید مسأله را فقط به جنبه آرمانی آن ختم کرد - یعنی به عنوان یک آرزو در دل، یا حدّاکثر در زبان، یا به صورت جشن - نه، این آرمانی است که باید به دنبال آن عمل بیاید. انتظاری که از آن سخن گفته‌اند، فقط نشستن و اشک ریختن نیست؛ انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازىِ امام زمان آماده کنیم. سربازىِ امام زمان، کار آسانی نیست. سربازىِ منجی بزرگی که میخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین‌المللی مبارزه کند، احتیاج به خودسازی و آگاهی و روشن‌بینی دارد. عدّه‌ای این اعتقاد را وسیله‌ای برای تخدیر خود یا دیگران قرار میدهند؛ این غلط است. ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پُر از عدل و داد خواهد کرد، امروز وظیفه‌ای نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز وظیفه داریم در آن جهت حرکت کنیم تا برای ظهور آن بزرگوار آماده شویم. شنیده‌اید، در گذشته کسانی که منتظر بودند، سلاح خود را همیشه همراه داشتند. این یک عمل نمادین است و بدین معناست که انسان از لحاظ علمی و فکری و عملی باید خود را بسازد و در میدانهای فعّالیت و مبارزه، آماده به کار باشد.

اعتقاد به امام زمان به معنای گوشه‌گیری نیست. جریانهای انحرافی قبل از انقلاب تبلیغ میکردند، الان هم در گوشه و کنار تبلیغ میکنند که امام زمان می‌آید و اوضاع را درست میکند؛ ما امروز دیگر چه کار کنیم! چه لزومی دارد ما حرکتی بکنیم! این مثل آن است که در شب تاریک، انسان چراغ روشن نکند؛ چون فردا بناست خورشید عالمتاب بیاید و روز شود و همه دنیا را روشن کند. خورشیدِ فردا، ربطی به وضع کنونی من و شما ندارد. امروز اگر ما میبینیم در هر نقطه دنیا ظلم و بی عدالتی و تبعیض و زورگویی وجود دارد، اینها همان چیزهایی است که امام زمان برای مبارزه با آنها می‌آید. اگر ما سرباز امام زمانیم، باید خود را برای مبارزه با اینها آماده کنیم.

بزرگترین وظیفه منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدّس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدّس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشته اسلام است، میتواند ادّعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر می‌اندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسی که در انتظار آن مُصلحِ بزرگ است، باید در خود زمینه‌های صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقّق صلاح بایستد.

درس مهمّ دیگری که وجود دارد، این است که حکومت آینده حضرت مهدی موعود ارواحنافداه، یک حکومت مردمىِ به تمام معناست. مردمی یعنی چه؟ یعنی متّکی به ایمانها و اراده‌ها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنیا را پُر از عدل و داد نمیکند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و یک حکومت صددرصد مردمی تشکیل میدهد.

این‌که بنده تأکید میکنم باید مراقب سوءاستفاده‌های مالی در دستگاههای قدرتِ وابسته به حکومت بود، به خاطر این است. زیان بزرگ فساد اقتصادی در دستگاههای دولتی این است که پول را در خدمت قدرت و قدرت را در خدمت پول به کار میگیرد و دور باطلی به وجود می‌آید. از قدرت و داشتن مسؤولیت و مدیریّت در بخشهای مختلف برای جمع‌آوری ثروت و پول سوءاستفاده شود؛ بعد همان پول مجدّداً در خدمتِ خریدن آراءِ رأی دهندگان قرار گیرد؛ حالا یا خریدن آشکار - که در خیلی جاها در دنیا معمول است پول بدهند - یا خریدن پنهان با شیوه‌های گوناگون؛ یعنی با خرج کردنهای گوناگون، جلب محبوبیّت کنند. وقتی با تبلیغات فریبنده پُرخرج، آراءِ مردم را به سمت خود جلب کنند، این مردم‌سالاری و دخالت مردم در امور نیست؛ رأی مردم در این‌جا بازیچه شده است.

در نظام اسلامی که مظهر کامل آن، حکومت حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه است، فریب و حیله‌گری برای جلب آراء مردم، خودش جرم است؛ استفاده از قدرت برای به‌دست آوردن پول، یکی از بزرگترین جرائم است. آن‌جا یاران حضرت مهدی موظّفند در سطوح پایین زندگی کنند. نظام اسلامىِ ما پرتو کوچکی از آن حقیقت درخشان است. ما هرگز این ادّعا را نکردیم و نمیکنیم؛ اما باید نشانه‌ای از او داشته باشیم.

قانوندانهای قانون‌شکن، خطرناکتر از همه‌اند؛ کسانی که قانون را خوب بلدند، پیچ و خمها و دالانهای تودرتوی قانون را خوب میشناسند، اما خودشان قانون‌شکنند؛ بدون این‌که معلوم شود کارشان قانون‌شکنی است. اگر خدای نکرده چنین چیزی برای ملت ما رواج پیدا کند، یک فاجعه است. این چیزی است که با نظام اسلامی و با انتظار مهدی موعود کاملاً منافات دارد. این حدّی است که من از مسؤولان خواسته‌ام.