هشت رذیله 172 / ستمگری 39 / حقوق 38 / رعایا 4 / شاگردان
سلام علیکم - بسم الله
بحث در حقوق رعایا هست. رعایا کسانی هستند که رعایت حقوقشان بر والیان آنها لازم است! والیان کسانی هستند که مسؤولیت قسمتی از زندگی افرادی را بر عهده دارند. خود این والیان نیز حقوقی بر عهده رعایا دارند که از این حقوق در مباحث قبل صحبت شده است!
یکی از رعایا، شاگردان هستند. کسانی که ذهن و قلب خود را در اختیار معلم خود گذاشته اند تا معلم با انتقال اطلاعات به این ذهن و تقویت انگیزه قلبی، به شاگردان کمک کند تا به اهداف مطلوب و تعریف شده اشان برسند.
این که شاگرد ذهن و قلب خود را در اختیار معلم می گذارد، طبیعت او را در این امر یاری می دهد. طبیعت انسان این است که مقابل علم و در نتیجه مقابل عالم کرنش کند و حق پذیر باشد. شاید ما حق را از بسیاری از آدمهای اطرافمان نپذیریم ولی از معلم خود و از استاد خود می پذیریم.
این خصوصیت تنها از آن ما انسانها هم نیست بلکه فرشتگان نیز تا وقتی پی به مقام علمی حضرت آدم نبردند بر او سجده نکردند. این مقام علمی سبب شد که آنها تصورشان درباره حضرت آدم 180 درجه تغییر کند. قبل از این معرفت، فرشتگان آدم را موجودی خون ریز و مفسد می دانستند و بعد از این معرفت در مقابلش به سجده افتادند. (آیات 30 ببعد سوره بقره)
حتی حیوانات نیز در مقابل مربی و معلم خود اجساس کرنش می کنند هرچند هم خیلی درنده باشند مثل معلم حیواناتی مثل شیر و ببر که در سیرکها به نمایش گذاشته می شود.
شاگردان، دست آموز معلمین خویش هستند. به هر میزان که احساس کرنش طبیعی و غیر اختیاری شاگر در مقابل معلمش بیشتر باشند، وظیفه سنگین تری بر عهده معلم می آید!
احساس سنگینی همین وظیفه کفایت می کند برای این که معلم بداند باید در مسیر تعلیم و تربیت شاگرد خود چه بکند. هر چند در کتب مربوط به این موضوع درباره آدابی که معلم در برخورد با شاگرد باید رعایت کند مطالبی آورده شده است ولی ما به این آداب نمی پردازیم زیرا اولا این آداب جامع نیست و بعد هم این آداب شاید با همه مناسباتی که در این زمان بین معلم و دانش آموز و دانشجوست نسازد. لذا ما فقط توصیه امان به معلمین این است که نسبت به دانش آموز خود احساس مسؤولیت کنند و اگر هم دانش اموزی بخاطر مشکلات روحی کرنش طبیعی که باید مقابل معلم خود داشته باشد را از یاد برده است تلاش کنند تا او را به طبیعتش برگردانند.
بر این اساس اگر دانش آموزی بخاطر ذهن مغشوش نمی تواند مطالب استاد خود فرا بگیرد وظیفه استاد است که ذهن او را آرام کند و نظم دهد. معلم در برخورد با این مشکل نمی تواند بگوید من مسؤولیتم فقط تعلیم است و کاری به تربیت ندارم. خب شما کاری به تربیت نداشته باش وظیفه ات تعلیم که هست. آیا در تعلیم به این دانش آموز موفق بوده ای؟ خب نبوده ای چون او ذهنش درگیر بوده است. چون روانش بهم ریخته است! چون وضعیت طبیعی ندارد. برای توفیق در همان وظیفه تعلیم هم که بر عهده داری باید کاری برای آرام نمودن دانش آموز بکنی. حالا می توان نام این کار را تربیت نگذاشت. ما که مشکل نام گذاری نداریم! هرچند نمی شود برای این کار نامی جز تربیت گذاشت. به همین خاطر می گوئیم تریبت و تعلیم دو طرف یک حقیقت هستند نه دو حقیقتِ کنار هم و یا دو حقیقت پیوسته به هم.
وقتی تعلیم صورت می گیرد که تربیتی صورت گرفته باشد و زمانی تربیت صورت می گیرد که ذهن توسط تعلیم نظم و اتساع پیدا کرده باشد. تربیت، ذهن را آماده پذیرش علم می کند. و علم ذهن را گسترش می دهد. گسترش ذهن مصداقی از تربیت ذهن است. آماده سازی ذهن برای پذیرش و فهم علم هم تربیت است. و این هر دو همان تعلیم است!