مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

هشت رذیله 21 / ناسپاسی 18 / نعمتهای خداوند 3

| چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۰۳ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بوی محرم به مشام می رسد و اندوه حسینی کم کم بر سینه در می کوبد! و آیا کسی هست که دری بر این نعمت بزرگ بگشاید و از این اندوه پرسرور استقبال کند؟ نمی دانم امسال چه خواهد شد و چقدر اشک رزقمان کرده باشند و چقدر سوز نصیبمان بشود!
بله ... یکی از نعمتهای خداوند سوز حسینی است! هرچند سور حسینی برای بعضی نعمت تر است! یعنی این برایشان بیشتر جا افتاده است! بیشتر برای واعظین و مداحین اینطور جا افتاده است که در محرم سور و سات آماده است! برای دیگران هم قیمه حسینی از نعمتهای بی بدیل است!!!
و بعضی هم که نتوانستند از تار سور حسینی بیرون بیایند، اندیشه ساختند و گفتند: بساط حسین همه چیزش بی بدیل است! قیمه اش هم عطری دیگر دارد! چایی اش هم رنگش متفاوت است! اصلا هر چه مربوط به حسین است، در قالب هیچ عقل و شرعی نمی گنجد زیرا همه اش عشق است و عشق است و عشق است!!!
این تحریف بزرگ عاشورا، سوز حسینی را بیشتر کرده است! و حسین همچنان مظلوم است و ظالمین حسین آنها نبودند که او را کشتند که آنها خاصیت ذاتیشان کشتن بود. ظالمین حسین آنهایند که حسین را مخذول و غریب و بی کس گذاشتند. بی کسی حسین، به بی کسی تن حسین نیست! که فرشتگان و جنیان زیادی برای کمک آمدند و حسین آنها را نپذیرفت! بلکه غربت حسینی، غربت اندیشه حسین است! که غربت اندیشه اسلام است. که غربت خداوند است!
و نعمت حسین اینگونه نقمت شد! در بحث قبلی گفتیم که نگاه من و تو است که برچسب نعمت و نقمت را می زند به آنچه هست و به آنچه نیست! و در کام انسان مادی، دین، انگشت عسلی است که تا مزه دارد میهمان کام است و چون عسلش رفت دیگر باید بیرون انداخته شود.
برای همه اینها باید سوخت! اینها علت اشک بر حسین است! علت اشک بر حسین، همان علت بغض از نفس لعین است! همان نفسی که بزرگترین نعمت را - که اندیشه های ناب الهی باشد - آنقدر بی قدر ساخته است که دیگر از آن اندیشه ای باقی نمانده است چه رسد به خلوصی!
حسین کشته، جهل است و جهل، تارش، بر همه وجودمان تارهای سختی را تنیده است و رشد و کمال انگاری شده است چیز محال! برایتان خاطره ای بگویم:
من قبل از این برای اولین بار هواپیما سوار شوم، مدام  خواب می دیدم که هواپیما سواره شده ام! این آخریها آنقدر این خوابها زیاد شده بود که در خواب هم شک می کردم واقعا این خواب است یا بیداری! یادم هست یک بار در خواب به خودم گفتم برای این که معلومم شود خواب هستم یا نه، چشمانم را باز می کنم ببینم خوابم یا نه! چشمانم را باز کردم دیدیدم نه واقعا در هواپیما هستم! کمی نگذشت که از خواب پریدم!
درست همان وقت که فکر می کنی دیگر خواب نیستی - مثل همین وقتی که برایتان می نویسم - در خوابی عمیق بسر می بری. و این اندوهی سخت را بدنبال دارد! اینقدر حماقت و پستی و خسران؟!! و اگر از اینها نسوزیم پس دیگر هیچ شعله ای ما را گرمایی نمی بخشد و در این سردخانه دنیا، تا وقتی نوبت دفنمان شود، خواهیم ماند!
خداوند در رحیمیتش ( و نعتمتهای معنوی) بسیار بیشتر درخشیده است تا رحمانیتش (و نعمتهای مادی)! و به همان اندازه هم در معنویات بیشتر کفران دیده است!
تبدیل نعمت به نقمت، در امور معنوی بسیار بیشتر مشاهده می شود! و شیطان نیز در این محدوده امیدوارانه تر تلاش می کند و البته بسیار هم موفق عمل بوده است!
بسط بحث باشد برای فرصت بعدی ان شاء الله.


هشت رذیله 20 / ناسپاسی 17 / نعمتهای خداوند 2

| دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۸ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


این که غیبت داشتم چون مشهد بودم و دعاگو!
بعضی از عزیزان سؤالاتی را در باره بحث قبلی مطرح کرده بودند و من برایشان نوشتم که صبوری کنند تا این بحث به پایان برسد و آن وقت اگر هنوز سؤالی بی پاسخ مانده بود من در خدمتشان خواهم بود.
آنچه در دنیا با آن مواجه می شویم، از خوبی و بدی، همه می تواند هم نعمت باشد و هم نقمت! فرصت باشد و یا تهدید:
اگر غنا و ثروت طغیان می آورد، فقر هم کفر می آورد. اگر غنا و ثروت، زمینه انفاق را فراهم می کند فقر هم می تواند موجب افتخار و زمینه صبوری باشد.
سلامتی، هم فرصتی است برای تلاش بیشتر و هم زمینه ای است برای غفلت و سرمستی و اتراف. و بیماری نیز، هم می تواند غرور انسان را بشکند و «خاطرجمعی» را به «دل نگرانی» تبدیل سازد و هم می تواند زمینه فسردگی و فشردگی روحی باشد و انسان را بیزار و خسته از همه چیز کند!
قوه بالای تحلیل و نیروی بررسی دقیق مسائل، چه بسا غرور می آورد و سبب می شود انسان احتمال خطا را در آنچه تحلیل می کند ندهد و همین باعث بروز اشتباهی بزرگ شود. دیگرانی که این قدرت تحلیل را ندارد هر چند اشتباهات فروانی در تحللیهایشان دارند ولی این اشتباهات همیشه کوچک است. نوابغ بجای صدها اشتباه کوچک یک اشتباه بزرگ می کنند! آنقدر بزرگ که همه اشتباهات دیگران را در خود جای می دهد.
شخصی که نابینا است، هم می تواند ناامید باشد و رو به گدایی و جلب ترحم دیگران بیاورد و هم غیرتمندانه بکوشد تا به دیگران ثابت کند که: «من قدرت اراده ام همه کاسیتهایم را حبران می کند.» بسیار دیده ام نابیناهایی که بعد از نابینا شدن تازه زندگی اشان به سمت موفقیت متمایل شده است.
همسایه پیامبر بودن و خویش و هم خون ایشان گشتن چقدر می تواند زمینه رشد را فراهم سازد؟ خیلی زیاد! ولی این فرصت طلایی را ابولهب و زنش آنچنان تباه نمودند که الان که در دوزخ برزخی هستند آرزو می کنند ای کاش این فرصت بسراغشان نمی آمد. فرصت که می اید در پی اش تهدید هم روانه می شود.
یکی می شود فرزند یزید (معاویه دوم) و خلافت که به او پیشنهاد می شود تصریح می کند: «من همچون پدرانم غصبت خلافت نمی کنم» و یکی هم می شود فرزند امام صادق (عبد الله افطح) که ادعای امامت و خلافت می کند.
بهشتی را که خداوند برای آدم و حواء خلق نمود همه چیز برای زندگی خوش (رغدا) را در خود داشت و این اولین فرصت برای انسان را ببینید چگونه سوخت! ولی آدم و حواء وقتی از بهشت رانده شدند، تهدیدی بزرگ را تبدیل به فرصت نمودند و به مقام تائبین رسیدند و آدم، پیامبر شد!
دعاهای مستجاب شده و مستجاب نشده، در خود نمونه های زیادی از همین «تهدید شدن فرصتها» و «فرصتهای تهدید شده» را در خود دارند. و انسانها وقتی این نمونه ها را بررسی می کنند چه بسا آرزو می کنند ای کاش فلان دعا مستحاب نمی شد و خوشحالند که چه خوب شد فلان دعا مستجاب نشد همچنان که الان شادند از این که فلان دعایشان مستجاب شده است و غمگین هستند که چرا فلان دعایشان مستجاب نشده است.
و قرآن نگاه به این هزاران مثال و نمونه دارد آنجا که می فرماید: عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هم شر لکم (بقره: 216).
به نظر می رسد آنچه نعمت مطلق است و دو وجهی نیست و هیچ شری در آن نهفته نیست، عقل است. عقلی که تمام داشته ها و نداشته های انسان را مدیریت می کند و نمی گذارد فرصتها تبدیل به تهدید شوند و تلاش می کند تا تهدیدها را به فرصت تبدیل نماید.
و در نقطه مقابل، جهل و نادانی و سفاهت و حماقت و بی عقلی، شری است که درون خود هیچ خیری را همراه ندارد.
و ایندو (عقل و جهل) چیزی نیست که به عده ای داده شده باشد و از عده ای دیگر دریغ شده باشد. عقل و جهل، میزانی از هر دو، به هر انسانی داده شده است و انسانها با اختیار خود می توانند - که باید بتوانند - از جهل خود کاسته و بر عقل خود افزوده تا از کودگی به بزرگی برسند.
آنچه از تفاوت در داشته های انسانها و نداشته هایشان مشاهده می شود، همه امور دو وجهی است. و وجه خیر و شر هیچ کدام از این امور بر وجه دیگرش نمی چربد. لذا این تفاوتها، تبعیض نیست! بی عدالتی نیست!
خب فعلا بس است!
کمتر می نویسم تا بیشتر بیاندیشید!
با این که اول بحث گفتم صبوری کنید تا پاسخ سؤالتتان در ادامه بحث بیابید ولی از این بحث هر سؤالی دارید مطرح کنید البته برای دریافت پاسخش ممکن است هنوز لازم باشد صبوری کنید! ولی سؤالتتان برای من مفید است و جهت بحثهای آینده را دقیق تر می کند!
موفق باشید و خداوند یارتان تا توفیقی دیگر!


هشت رذیله 19 / ناسپاسی 16 / نعمتهای خداوند 1

| پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۶ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث ما در باره شناخت و رفع هشت رذیله اساسی انسانی است. بالاخره باید کاری کرد. باید خود را ساخت. و برای این منظور باید به خود ایراد داشت. خود را خراب و ناقص و نیازمند به تعمیر دانست.
شما چه ایرادی به خودتان دارید؟ این مباحث کمک می کند تا به همین پاسخ برسید.
مهمترین مشکل من و شما ندیدن نعمتهای خداوند است. به چشم نیامدن آنهاست. وقتی نعمتهای خداوند به چشم بیاید، نداشته هایمان دیگر به چشم نمی آید. اصلا آدم شرمش می آید با این همه داشته، باز از نداشته هایش بنالد! البته از نداشته هایش نزد خداوند سخن می گوید ولی فقط برای این که حرفی زده باشد! حرفی همراه با شرمندگی و نیز برای این که دستور خداوند را اطاعت نموده باشد. مثل این که کسی که بزرگتر شماست به شما امر می کند که از غذایی که تعارفتان نموده است بخورید و شما البته دستورش را اطاعت می کنید منتها با شرمندگی.
امام صادق علیه السلام به به یکی از اصحابشان بنام مُفَضَّل مطالبی را فرموده است که مجموعه آنها به عنوان توحید مفضل معروف است. کتاب «شگفتیهای آفرینش»، در همین موضوع نوشته شده است. این کتاب را از اینجا دانلود کنید!
در برخورد تحلیلی با کاستیها به دو نکته توجه داشته باشیم:
نکته اول:
وقتی سخن از نعمتهای خداوند می زنیم منظور ما همه لطفهایی است که خداوند برای رفاه ما در دنیا به ما نموده است. لطفهایی که اگر هم آنها را نمیکرد ما می توانستیم زندگی خود را داشته باشیم. برای یاد آوری همین نکته، خداوند برای همه انسانها میزانی از محرومیت از قسمتی از نعمتها را در نظر گرفته است.

نکته دوم:
هر انسانی وقتی خودش را با انسانی دیگر مقایسه می کند پی به کاستیهایی در خود و نیز کاستیهای در آن فرد می برد. کاستیهایی که یکسان است و اگر هم وزن این کاستیها به نفع و یا ضرر یکی از دو نفر تغییر یافته است بخاطر برخورد درست و یا نادرست با کاستیهاست که سبب شده است یا کاستیها کاهش یابد و یا فزونی گیرد.

وقتی به انسان هشداری داده می شود، این هشدار، اگر بدرستی درک شود، می شود فرصت. کاستیهایی که در خود می بینیم، باعث رشد داشته ها می شود. اصلا رشد داشته ها، بدون کاستیها معنی ندارد.
یک وقتی به باغبانی اعتراض کردم که «چرا بادامهای نرسیده را از درخت جدا می کنید و به عنوان چاغاله بادام می فروشید خب بگذارید آنها برسند!» او در پاسخم گفت: «اگر قسمتی از بادامها را در فصل بهار از درخت جدا نکنیم فرصتی برای رشد دیگر بادامها فراهم نمی شود.»
ما انسانها - بلکه همه موجودات - همانطور که برای رشد نیاز به فرصت داریم نیازمند محدودیت هم هستیم. بدون محدودیت، خلاقیت وجود ندارد. اصلا احساس ضرورتی برای رشد وجود ندارد. وقتی همه چیز آماده و مهیا است دیگر چرا تلاشی صورت بگیرد؟ دنیا که بهشت نیست که «ما تشتیه الانفس (زخرف: 71)» در آن باشد!
برای رشد تلاش لازم است (لیس للانسان الا ما سعی (نجم: 39). و تلاش به معنای استفاده از داشته ها برای رسیدن به نداشته هاست. برای جبران نداشته هاست!
سعی بین داشته و نداشته و حرکت بین ایندو، اگر بدرستی مدیرت شود، رشد اتفاق می افتد. نداشته ها تبدیل به داشته ها می شود و در مرجله بعد با نداشته های جدیدی آشنا می شویم و باز حرکت آغاز می گردد. از داشته هایی که اینک زیاد شده است استفاده می کنیم و نداشته هایی که جدیدا به آنها آگاه شده ایم را تبدیل به داشته می کنیم و باز حرکتی دیگر و دوباره حرکتی دیگر و این سیر همچنان ادامه می یابد آنقدر ادامه می یابد که با مرگ هم متوقف نمی شود.
در هر مرحله از رشد، فقری، ذلتی، خوفی، غفلتی، جهلتی، سستی، ضعفی، سفاهتی، ضلالتی، تبدیل به غنی می شود و تبدیل به عزت، ذکر، امنیت، هوشیاری، جدیت، توانمندی، خردورزی و هدایت می گردد.
روی آنچه گفتم خوب فکر کنید! با نگاه نقادانه آنها را بررسی کنید! سؤالی داشتید بپرسید! نگذارید این بحثها بدون آن که افقی را بروی شما بگشاید پشت سر گذاشته شود. می خواهیم خودمان را بسازیم و این کاری بس سترگ است!


هشت رذیله 18 / ناسپاسی 15 / ایام الله 7 / عید غدیر 5

| سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۵ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


این آخرین بحث ما درباره غدیر است. و اختصاص دارد به پاسخ به سؤالی که در شماره قبلتر مطرح نمودم:
چرا خداوند آیه اکمال را میان بحث مردار قرار داده است؟
پاسخ معروفی که در کتب تفسیری نوشته شده است این است که این راهی برای تحریف نشدن آیه مورد نظر است. زیرا با حذف آن - با توجه به این که آیه 3 سوره مائده آیه طولانی است - مسلمین متوجه این حذف می شدند.
ولی به نظر نمی رسد این پاسخ خیلی قانع کننده باشد. زیرا اگر تحریف کنندگان بخاطر ترس از آنانی که قرآن را حفظ بودند، این آیه را حذف ننمودند، این آیه اگر مستقلا هم می آمد باز هم نمی توانستند آن را حذف کنند. چنان که آیه ولایت و تبلیغ را حذف ننمودند.
اصلا تحریف نشدن قرآن بخاطر اراده خداوند بوده است که فرمود: انا نزلنا الذکر و انا له لحافظون (حجر: 9)
یکی دیگر از پاسخها می تواند این باشد که خداوند می خواهد با این نوع چینش بفرمایید: ما که از بیان دقیق حکم مردار و ذکر هشت مصداق برای آن باز نمی مانیم، چطور حرفی از تکلیف امت بعد از پیامبر نمی زنیم!! قرآن بعد از اتمام آیه اکمال بر می گردد و حکم مردار را تمام می کند که باز تأکیدی نموده باشد بر ضرورت پرداختن به مهمترین موضوع قرآن که همانا مسئله خلافت بعد از پیامبر است.
پاسخ دیگر شاید این باشد که وقتی خوردن گوسفندی تنها وقتی حلال است که هنگام ذبح او نام خداوند برده شده باشد و در غیر این صورت به هر نحو دیگری که باشد، گوسفند مردار است و خوردنش حرام، آیا می توان قبول نمود حکومت جامعه اسلامی نیازمند به ذکر نام خداوند در آغاز آن نباشد؟!
آیا خداوندی که مردم را در همه امور راهنمایی کرده ولی در امر حکومت به حال خود رها نموده است، رحمان است یا رحیم؟ این رها نمودن مردم نشان رحمانیت خداوند است یا رحیمیت او؟ آیا اولین غاصب، وقتی بر اولین منبر خود رفت و اولین سخنان را به عنوان اولین خلیفه بعد از رسول الله بر زبان جاری نمود، هنگام بسم الله الرحمان الرحیم چه تصوری از رحمت خداوند داشت؟ خداوندی که همه اسباب مادی و معنویش در اوج کمال است چطور راضی بوده است که پر ارج ترین بندگانش کنار زده شود و فردی که کم ترین فضیلت هم برای او در میدان جهاد و علم و کاردانی گزارش نشده است سکان دار این کشتی اقیانوس پیما شود.
خداوند را شاکریم که به ما حداقل فهم را داد تا بفهمیم خداوند - در موضوع خلافت بعد از رسول خدا - از که و از چه و چرا ناراضی بود و به شدت خشمگین!
و از او می خواهیم این حداقل را رشد دهد تا به همه رضایتمندیها و غضب نمودنهایش درباره همه امور آگاه شویم.
آنها که از آن حداقل هم بی بهره اند هیچ امیدی نداشه باشند که گامی و یا نیم گامی در مسیر رشد بردارند زیرا ان شکرتم لازیدنکم. شکر حداقلهای فهم، انسان را به حداکثر علم و معرفت و شعور می رساند.



هشت رذیله 17 / ناسپاسی 14 / ایام الله 6 / عید غدیر 4

| يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


امشب شب عید الله الاکبر است.
مباحث ما پیرامون سپاسگزاری از ایام الله است و در این میان، یوم الله عید غدیر برترین آنهاست! اصل آنها است. اصلا اگر غدیر نبود، دیگری خدایی پرسیده نمی شد که یوم اللهی باشد.
اهمیت هر نعمتی را دانستن، بزرگترین گام در جهت سپاسگزاری از آن نعمت است! و چه نعمتی بالاتر از نعمت ولایت؟!
ولایت یعنی سرسپردگی! یا انسان سرسپرده خداوند و اولیاء اوست و گرنه باید سرسپرده طغیانگران و هوا پرستان شود.
آیا نمی بینید سرسپردگی حکام اسلامی را؟ آیا طغیانگرتر از آمریکا و اسرائیل در میان شیاطینِ از انسانها وجود دارد؟! قرآن می فرماید: والذین کفروا اولیائهم الطاغوت. ولی قبل از آن فرموده است: الله ولی الذین آمنوا.
وقتی خدا را باور داشتی و پیامبری را که سخنان او را نقل می کند، تصدیق نمودی، آن وقت خداوند سرپرستی تو را بر عهده می گیرد! تو را تربیت می کند. مشکلاتت را حل می نماید! به تو قوت و عزت می دهد! دیگر دشمنان تو، دشمنان خداوند خواهند بود و کیست که بتواند در مقابل خداوند عرض اندام کند؟!
نشنیدی خداوند در جنگ بدر با دشمنان پیامبر چه کرد؟ البته در جنگ احد آنها را بحال خود واگذاشت چرا که مسلمین پیامبر را اطاعت ننمودند. در نتیجه نتوانستند بر دشمن درونی که نفس طماعشان باشد غلبه کنند پس دشمن به دورن آنها رسوخ نمود و آن وقت دشمنانشان دیگر دشمنان خداوند نبودند بلکه کسانی شدند که باید آنها را کشت تا غنائمشان را صاحب شد! شتر و الاغشان را سوار گشت. نه این که آنها را باید کشت تا فتنه از زمین رخت بربندد. تا آنها که نمی گذارند خداوند در زمین بدرستی عبادت شود، از بین بروند.
آری وقتی نفس اطاعت شود، پیامبر معصیت می گردد آن وقت مسیر حب و بغض عوض می شود و خداوند پشتیبانی خود را دریغ می ورزد.
شیعه بارها آزمون ولایت پذیریش را داده است و هیچ بار هم در این آزمون موفق نبوده است:
تسلیم شدن در مقابل خلفای غاصب در سالهای نخستین غصب خلافت، بیوفایی نسبت به امام حسین علیه السلام در سال 60 هجری، عدم کسب تکلیف از امام صادق علیه السلام در سال 130 ببعد و در نتیجه سواری گرفتن بنی العباس از علویان برای از بین بردن بنی امیه، سه آزمون عمده شیعه بود که اگر بدرستی از این آزمون بیرون می آمدند الان شاهد این همه گذشت زمان از حکومت طاغوت نبودیم. و چه ها که این حکومت بر سر مردمان جهان نیاورد.
تشکر از نعمت ولایت اگر به نحو تشکر از بالاترین نعمت خداوند نباشد، وضعیت همین خواهد بود که هست.
تشکر از نعمت ولایت، به ارج نهادن این فرصت بس پرغنیمت است که خداوند در اختیار انسانها قرار داده است. خداوند فرموده است من همه امور شما را کفایت می کنم! رتق و فتق امورتان با من به شرط آن که من را وکیل حل مشکلاتتان نمایید و جز به سخن وکیلتان، به سخن کسی دیگر گوش نسپرید!
اطاعت، تنها راه تشکر از ولایت است. بدون آن، خداوند ولایت ما را بر عهده نمی گیرد و امورمان را بر عهده خودمان می گذارد و آن وقت این انسان است که می شود مدیر جهان و الان شما شاهد شاهکار (!!!) مدیریت انسان بر جهان هستید!
جدای از بحث جهان، درون خود نیز جهانی داریم که اگر مدیریت آن را به خداوند و اولیاء او بگذاریم و در همه امور زندگی خود طبق برنامه اسلام ناب عمل کنیم، آن وقت جهانِ درونمان بهشتی می شود که همه جای آن را صفا و صفا و صفا پر می سازد!
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المؤمنین و الأئمة علیهم السلام.


سلام علیکم - بسم الله


سوره مائده سه آیه عمده در موضوع ولایت را در خود جای داده است:
آیه نخست آیه اکمال است: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً (آیه 3)
آیه بعد آیه ولایت است: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (آیه 55)
آیه آخر، آیه تبلیغ است: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (آیه 67)
امشب می خواهم در باره آیه اکمال صحبت کنم.
آیه 3 سوره مائده بطور کاملش این است:
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی‏ مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ
گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفه شده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرت‏شدن از بلندى بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده- مگر آنکه (بموقع به آن حیوان برسید، و) آن را سرببرید- و حیواناتى که روى بتها (یا در برابر آنها) ذبح مى‏شوند، (همه) بر شما حرام شده است و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه‏هاى تیر مخصوص بخت آزمایى تمام این اعمال، فسق و گناه است- امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند بنا بر این، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم- امّا آنها که در حال گرسنگى، دستشان به غذاى دیگرى نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعى ندارد که از گوشتهاى ممنوع بخورند) خداوند، آمرزنده و مهربان است.

به نظر شما آیه اکمال بین آیه 3 سوره مائده چه می کند؟ چه ارتباطی بین قبل و بعد آیه اکمال وجود دارد؟ در قسمت نخست سخن از انواع هشتگانه گوشت میته در کنار تحریم خون و گوشت خوک است و در قسمت آخر بحث درباره استفاده اضطراری این گوشتهای حرام است.

یقینا اسلام بعد از بیان احکام گوشت میته، ایمن از دسترس کفار نگشته است و بیان این حکم جزیی، سنگ آخر دین محسوب نشده است. 

این «الیوم» کدام روز است؟ کدام یک از احکام اسلامی خاصیتش ناامید شدن کفار از دستبرد در اسلام و تحریف آن است؟ به نظر نمی رسد بتوان حکمی را نام برد. مثلا می شود از نماز نام برد؟ خود شیطان که رهبر همه مخالفین اسلام است، توانست با حفظ کفرش (بقره: 34؛ ص: 74) با نماز و عبادت خودش را تا آسمان هفتم بالا بکشد.

آیا آن حکم حج است؟ الان خادم الحرمین الشریفین آیا کسی جز دست نشانده شیطان بزرگ است؟

آیا آن حکم جهاد است؟ مگر القاعده و طالبان و داعش و دیگر گروه های تکفیری که چشم و چراغ کفار هستند، در حال جهاد و کشتن و کشته دادن و جهاد نیستند؟

آیا می توان «الیوم» را بروزی غیر از غدیر خم تطبیق داد؟ همانگونه که آیا کوثری که در سوره کوثر از آن سخن رفته است به غیر از فرزندان معصوم حضرت فاطمه اطلاق می شود؟ آیا بدون آنها پیامبر ابتر (و مقطوع و بریده و پایان یافته) نبود؟

آیا اسلام بدون ولایت ائمه معصومین علیهم السلام، همان اسلامی است که به عنوان دین الهی، پسند خداوند است؟ خداوند چیزی را می پسندد که کفار را به وحشت می اندازه و آنان را به شدت ناخوش می دارد. آیا کفار همینک از کدام اسلام وحشت دارند؟ از اسلام سنیان یا شیعیان؟

نمی خواهم دعوای سنی شیعه راه بیاندازم؟ فقط طرح چند سؤال است. حتی می خواهم به شیعیان هم بتازم! آیا آمریکا و انگلیس و اسرائیل از کدام شیعه هراس دارند؟ یقینا از شیعیانی که به آنها امکان داشتن ماهواره داده اند هراسی ندارند و الا هیچ آدم عاقلی مار در آستین خودش پرورش نمی دهد؟

آیا کفار از شیعه ای که معتقد به ولایت فقیه است می هراسد و یا از آنها که ولایت را منحصر در ائمه معصومین می دانند؟

پاسخها روشن است.

اما این که قرآن چرا آیه اکمال را وسط حکم میته قرار داده است جای تدبر دارد.

می خواهم تا جلسه بعد در این باره فکر کنید!

پس فعلا خدا حافظتان!



هشت رذیله 15 / ناسپاسی 12 / ایام الله 4 / عید غدیر 2

| چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


سلام بر قلب پر اندوهِ غمگین ترین پیامبر هستی که هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیتشرش می دهند. البلاء للولاء.
سلام بر بزرگترین پیامبری که برای ابلاغ بزرگترین دین و ماندگارترین شریعت آمد و پایان ده (خاتِم) و نگین (خاتَم) همه انبیاء گشت.
سلام بر پیامبری که همه تلاشش را نمود تا سیاه دل ترین منافقان را کمی رام کند تا اسلام ناب بتواند ریشه هایش را سبز نگه دارد تا در روزگاران بعد امکان جوانه زدن بیابد و برگ و بری بگیرد و بعدها نظام مقدسی بنام جمهوری اسلامی ایران شکل بگیرد. نظامی که مهمترین رسالتش آماده نمودن جهان برای ظهور منجی کل باشد.
سلام بر امامی که وزیر پیامبر شد و بار سترگ رسالت را کمی سبک نمود که اگر سبک نمی کرد کمر می شکست این بار گران و خداوند فرمود: (وضعنا عنک وزرک) بارت را بر داشتیم. کدام بار؟ همان بار که: (الذی انقض ظهرک) پشتت را خمیده می کرد و می شکست. این بار را بر دوش که گذاشتیم؟ بر دوش همو که وزیر شد و بار (وزر) را بر دوش کشید!
سلام بر علی! اول مظلوم عالم که همه تلاشش را نمود تا نگذارد عرش اسلام بر زمین بنشیند. آن را بر دوش خود کشید و بعد فرزندان معصومش با محنتها و مصیبتهای که بزرگیش همه آسمانها و زمین را پر ساخته بود، آن را به اصحابشان و آنها به علمای بزرگ شیعه سپردند و در این زمان ما از خرمن انبوه و معدن غنی و دریای بی ساحل معارف الهی بس بهره مندیم و الگویی برای مدیریت همه جهان داریم و مجدانه در تلاشیم تا عرصه را برای منجی کل آماده سازیم! خداوند قوّتمان بدهد!
سلام بر همه شهیدان با فضیلت که از خوشبوترین گلهای بوستان انسانی برگزیده شدند تا با اهدای خونشان بگویند: آنچه ما برایش فدا شدیم ارزش این ایثار را دارد!
گاهی خود نویسنده خطورات شیطانی را تجربه می کند که مثل بادی که از مردابی برخواسته است چند لحظه ای ذهن را متعفن می سازد و تردیدی در حقانیت بعضی حقائق سترک آسمانی براییش رخ می دهد و در آن زمان شوم، وقتی به فضیلت حامیان دین و بزرگی تقدیس کنندگان همان حقائق آسمانی می اندیشد و این که اینان چه انسانهای پر علم و عقل و تقوایی هستند و در مقابل، آنها که این حقائق را انکار نمودند چقدر بیمقدار و پست می باشند، این باد سموم تردید، دمش را روی کولش می گذارد و می رود!
و سلام بر غدیر! بر آن برکه پر برکت! سلام بر غدیر خم، خمی که همه مستان عالم، و هوشیاران هستی از آن نوشیدند که این چنین حکمت در ذهن و زبانشان به رقص می آید.
سلام بر غدیر! غدیری که اگر نبود، در برکه هیچ مکتب مدعی عرفانی، آبی نبود که بشود در آن ماهی و ستاره ای را دید.
اگر شیعه نبود، ابوحنیفه از زبان کدام حجت خدا سخنها را می شنید که بعد آنها را با باطلهای خودش ممزوج کند و خیل عظیم حنفیان را بدنبال خود بکشد و اگر ابوحیفه نبود شاگردش شافعی چه می کرد؟ و باز شاگرد او مالک بن انس؟ و در آخر احمد بن جنبل؟
اگر غدیر و شیعه نبود، اسلام نبود و اگر اسلام نبود، همین مقدار از حقانیت و معنویتی که در ادیان تحریف شده آسمانی باقی مانده است، باقی نمی ماند.
اصلا زهد بوددائیان نیز مرهون همین اسلام است. چون اگر حقی نبود، باطلی هم نبود. باطل خودش را با مقداری از حقیقت، جذابِ ذهنهای فریب خورده می کند.
سلام بر پیامبر! سلام بر علی! سلام بر شهیدان! و سلام بر غدیر!
شکر نعمت تشیع را بکنیم و باران این  بارش صاف الهی برای گلوهای خشکیده باشیم!


هشت رذیله 14 / ناسپاسی 11 / ایام الله 3 / عید غدیر 1

| سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۶ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


پیشاپش بزرگترین عید، و مظلومترین عید، عید سعید غدیر را تبریک عرض می کنم!
بخاطر مناسباتهای ماه ذی الحجه، مباحث مربوط به «شکرگزاری زمانهای مقدس» را جلو انداختیم!
در زمانهای مقدس، یک شکر بزرگ اتفاق افتاده است آن هم توسط اولیاء بزرگ خداوند!
زمانهای مقدس به می آموزاند که چگونه روحیه شکرگزاری را در خود تقویت کنیم!
در عید قربان، حضرت ابراهیم شکرگزار عنوان خلیل اللهی خود شد و برای این عنوان هزینه نمود و از محبوترین کسش گذشت و مصمم شد تا «دون الله» را فدای «الله» کند. هر عاشقی برای اثبات عشق به معشوق، پشت به هرچه غیر او می کند و حتی والدین و دیگر دوستانش را هم فدای معشوق خود می نماید و به این وسیله شکر احساس عشقی خود را می کند و اظهار می دارد: «من آنقدر مشعوف از این حسم و برای آن ارزش قائلم که حاضرم بپای این احساس، از همه تعلقاتم بگذرم!»
در عید سعید غدیر، پیامبر بزرگترین تصمیم زندگی پربرکتش را گرفت و بزرگترین اطاعت را نسبت به فرمان «یا ایها الرسول! بلغ ما انزل الیک (مائده: 67)» گرفت. و این شکر «نعمت رسالت» بود. شکر نعمت «رسول و پیک بودن»، «مأمور بودن»، «عبد بودن».
می دانیم که پیامبر به شدت نگران برخورد منافقین امتش با مسئله اعلان خلافت امام علی علیه السلام بود. او می دانست منافقین تمام سعی خود را خواهند نمود که نگذارند، این خلافت مقدس، پا بگیرد.
آنها بعد از حادثه غدیر اقدام به اجرای نقشه شومشان برای کشتن پیامبر نمودند که البته ناکام ماندند. البته بعد از آن با کمک دو نفر از همسران پیامبر به ایشان زهر خوراندند و حضرت را از پای درآورند.
بعد از شهادت پیامبر شاید هنوز یک ماه هم نگذشته بود که نقشه قتل امام علی علیه السلام را کشیدند که ناکام ماندند. ولی مقام حضرت را در حد یک قاضی تنزل دادند. و بعد هم همین منصب را هم از ایشان و فرزندان معصوم ایشان دریغ داشتند و آنها را فقط انسانهای خوب، معرفی کردند. انسانهای خوبی که علم زیادی داشتند ولی حقی نه در حکومت داشتند و نه در هدایت مردم و ستمگران و جاهلان جای آنها را در حکومت و هدایت خلق گرفتند. اینها غصه های عظیمی را بر قبل آخرین پیامبر بار می کرد. غصه هایی که با اندوه هیچ پیامبری قابل مقایسه نبود. و وضعیت اسلام را در این زمان هم که می بینید چگونه است!!!
همه اینها را پیامبر می دانست ولی اطاعت نمود! زیرا که او بزرگترین افتخارش، عبد بودن و رسول بودن بود. (اشهد ان محمدا عبده و رسوله) و عبد و رسول کارش، انجام دادن همان کاری است که از او خواسته شده است!
همچنین عید سعید غدیر یاد آورد نعمت بزرگ تشیع است. این نعمت از میان دستان رهزنان بسیاری عبور کرده است و در قلب من و شما جای گرفته است و می دانیم که تشیع در این دنیای پر از سایه و سیاهی، تنها نوری است که راه آسمان را نشان می دهد. و تنها روزنی است برای رهای از تاریکیها بسوی نور (یخرجهم من الظلمات الی التور) وجود دارد.
تشکر از نعمت تشیع، به این است که اولا بزرگترین افتخارمان به این نعمت باشد. زیرا اتمام و نظقه کمال و فلسفه همه نعمتهای دیگر، همین نعمت ولایت است (اتممت علیکم نعمتی. مائده: 3). و نشان این افتخار این است که ناملایمات زندگی، در ما سوء ظن به خداوند ایجاد نکند. اگر خداوند در حق ما مهربان نبود، ما را مفتخر به این افتخار بزرگ نمی کرد!
و ثانیا این نعمت را باید به دیگران هم عرضه نمود. نعمتها، مسؤولیت آور هستند. نعمت های معنوی مثل نعمت های مادی است. خداوند به عده ای نعمتهای مادی را بیتشر داده است و به عده ای کمتر، و بعد از آنها که نعمتی بیشتر دارند خواسته است که به آنها که کمتر دارند ببخشند.
نعمتهای معنوی نیز این چنین است. برای ثبات در تشیع و باقی ماندن این نعمت تا دم مرگ و نیز رشد دادن آن و مملو شدن ذهن و قلب و رفتار از ولایت، باید تلاش نمود تا دیگر انسانها را با این نعمت آشنا شوند تا شاید آنها نیز راغب به تشیع گردند.
برای تکریم نعمت تشیع و پاس داشت عید سعید غدیر، ان شاء الله مباحث وبلاگ را در این روزها اختصاص به مسئله غدیر خواهیم داد.




سلام علیکم - بسم الله


فردا عید قربان است! پس قربانِ همه آنها که دنبال فرصتی برای مهیا نمودن هدیه ای جهت تقدیم به ذات ربوبی هست. هدیه ای که با آن به خداوند تقرب جویند. آنچه با آن تقرب می جویند را قربانی می نامند.
اگر کسی هیچ امکانی برای تقدیم قربانی نداشته باشد، می تواند «ترک گناهی» را هدیه خداوند کند! اصلا چه هدیه ای بالاتر از «ترک گناه»!
هر چند معروف شده است که قربانی، یعنی ذبح نمودن گوسفند و تقسیم گوشت آن بین فقراء. ولی ذبح گوسفند و تقسیم گوشت آن بین فقراء یکی از مصادیق قربانی است.
فردا سالروز گرامی داشت قربانی حضرت ابراهیم علیه السلام است! باید این روز را گرامی داشت! آن را مهم انگاشت! نسبت به علت ثبت این چنین روزی به عنوان «قربانی» تأمل نمود.
اهمیت دادن به ایام الله، گرفتن پیام این چنین روزها و شبهایی است! ثبت انعکاس پیام در فکر، و حس و رفتار است!
وقتی فیلم هنرمندانه ای ساخته می شود، سازنده انتظار داد که بینندگان بعد از اتمام تماشای فیلم کمی بنیشنند، فکر کنند! در باره فیلم حرف بزنند. اظهار کنند که این فیلم رویشان تأثیر گذاشته است! فیلم فقط سرگرمشان نکرده است!
مراسمات در ایام الله بعضی وقتها فقط جنبه سرگرمی دارد! سرگرم شدن با مراسم ایام الله، ناسپاسی نسبت به زمانهای مقدس است!
روز عید قربان روز یادآوری این حقیقت مهم است که آنچه تقدیم خداوند می شود از انجام کارهای خوب و یا ترک کارهای بد، با چه میزانی و با چه کیفیتی و یا چه معرفتی همراه است؟ آیا در حد و قواره قربانی ابراهیم هست؟ با همان خلوص و رضایت و کمیت و کیفیت؟
البته این انتظار بالایی است ولی همیشه برای ارزیابی باید، واحد اندازه گیری کاملی را در اختیار داشت. نمی شود بخاطر کمکاری انسانها، واحد ارزشیابی را تنزل داد و از سطح استاندارد آن کاست!
روز عید قربان فقط برای کشتن گوسفندی و تقسیم گوشت آن بین نیازمندان نیست. اگر اینطور بود باید برای دیگر مصادیق انفاق هم روزهایی را می داشتیم مثلا روز خمس، روز زکات، روز ساختن مسکن برای نیازمندان، روز تهیه نمودن جهزیه برای دختران فقیر و ...
و همچنین باید روزهایی می داتشیم برای گرامی داشت دیگر عبادات مثل نماز و جهاد و حج و غیره!
آیا تقسیم نمودن گوشت بین نیازمندان اینقدر مهم است که آن روز عید اعلان شود و همه جا تعطیل شود و مردم نماز عید بخوانند و ...
روز عید قربان، روز همه کارهای خوب است! تشکر از این روز، به دانستن و باور همین مطلبی است که گفتم و نیز به ارزیابی عملی، و تلنگری است برای محاسبه نفس قبل از این که محکمه ای فرارسد که قانون تجدید نظر در آن وجود ندارد!

عیدتان مبارک!

سلام علیکم - بسم الله


امروز، روز عرفه است! به همین مناسبت می خواهم بجث شکرگزاری را اختصاص دهم به «شکر زمانهای خدایی!»
زمانها و مکانها و هرچه در آنهاست از آن خداوند است! ولی خداوند برای تسریع در امر کمال، زمانها و مکانهایی را معرفی نموده است که وقتی در آن قرار بگیری سرعت کمالی ات - چه از چاه بخواهی بالا بیایی و چه از کوه بخواهی بالا بروی - شدت می گیرد!
متفاوت بودن مکانها و زمانهای خدایی و مقدس را انسانها در یک صورت براحتی درک می کنند! و آن وقتی است که تقدس زمان و مکانی مخصوص، فرهنگ شود. تبدیل به باور عمومی در آید! مثل درک تقدس مساجد خاص (مسجد الحرام و مسجد النبی) و یا شبهای قدر و یا شب و روز عاشورا.
اما تقدس روزهای جمعه را و همچنین تقدس مساجد خلوت و بدون امکانات و ساده را کمتر مردم درک می کنند.
به عبارت دیگر درباره زمانها و مکانهای مقدس، کمتر درک فردی وجود دارد، بیشتر این درک، فرهنگی و اجتماعی است! به همین خاطر با تغییر فرهنگ، این درک نیز متفاوت می شود!
درکهای فرهنگی، عمقی ندراد! منطقی هم ندارد! ممکن است جامعه یک منطقه ای به مقبره منسوب به یک امامزاده بسیار علاقه نشان دهند، و آنجا را مکانی مقدس بدانند و حال آن که تحقیقات نشان دهد اصلا آنجا امازاده ای دفن نیست! ما در ایران بیش از هشت هزار بقعه مقدس داریم! باور می کنید در ایران حضرت دانیال سه تا جا قبر دارد؟!!
البته این معضل اختصاص به زمانها و مکانهای مقدس ندارد بلکه اعمال مقدس و اشخاص مقدس و اشیاء مقدس نیز این چنین هستند. بسیاری از این اعمال و اشخاص و اشیاء، برای تقدسشان مدرکی وجود ندارد! ولی تقدس فرهنگی نیاز به مدرک ندارد، نیاز به اقبال عمومی دارد! و در مقابل بسیاری از مقدسات است که چون فرهنگ جامعه پشتیبان آنها نشده است، نه تنها مقدس تلقی نمی شود که حتی ممکن است براحتی به آنها توهین هم بشود!
روز عرفه یکی از زمانهای مقدس است! زمانی است که خداوند آنچنان وعده آمرزش گناه را در آن داده است که حتی فرموده است گناه است اگر کسی در غروب عرفه شک در آمرزش گناهانش داشته باشد!!
چند سالی است به برکت رویشهای انقلاب اسلامی روز عرفه به تقدس واقعی اش دارد نزدیک می شود! ولی چقدر خوب می شد شما تقدس را از فرهنگ نگیرید که از درک خود بگیرید! چقدر خوب می شد مسجدهای ساده و خلوت و کوچک، به اندازه مسجدهای بزرگ، برایمان تقدس داشت!
چقدر خوب می شد شب و روز جمعه برایمان هوای آسمانی داشت و شمیم عطر آمرزش و عفو خداوند را در همه جان و دلمان احساس می کردیم!
دعای عرفه عجب دعایی است!! به ما یاد داده است که چگونه با خداوند می شود حرف زد! دعاها را فقط نخوانید بلکه از آن سرمشق بگیرید! آنها برای این به دست من و شما رسیده است تا به ما بیاموزند با خداوند چگونه صحبت کنید! چگونه، هم عظمتش را درک کنید و هم از خلوت با او لذت ببرید! نه صمیمیتش، او را نزد شما عادی کند و نه عظمتش جلوی صمیمیت شما را بگیرد! جمع بین ایندو سخت است! ولی اگر جمع شود خشیت بوجود می آید! خشیت آمیزه ای از خوف و انس است! عجب طعم ملسی دارد این خشیت!!
توصیه می کنم قبل از این که دعای عرفه را بخوانید اول آن را مطالعه کنید! مثلا قبل از ظهر عرفه آن را مطالعه کنید و بعد از ظهر آن را بخوانید!
شاکر روزهای مقدس بودن، به معنای مقدس انگاشتن آنهاست! وقتی بزرگی به کوچکی می گوید: «این کتاب خیلی ارزشمند است!» اگر کوچک بخاطر کوچکی اش ارزشمندی آن کتاب را نفهمید، باید سری تکان دهد و سخن آن بزرگ را تأیید کند! بالاخره او روزی بزرگ خواهد شد. اصلا با این کار زودتر بزرگ می شود!
هرآنچه را نداری و دوست داری داشته باشی، فکر کن آن را داری و رفتارت را طبق فکرت قرار بده و نقش بازی کن!
هر آنچه را که داری و دوست نداری داشته باشی، فکر کن که آن را نداری و رفتارت را طبق فکرت تنظیم کن و ادای کسانی را در بیاور که آن را ندارند!
روز عرفه روز دعاست! روز سخن گفتن با خداوند است! بلدی با خداوند سخن بگویی؟ این روشها را امتحان کن:
* خودت را در محکمه عدل الهی فرض کن و از گناهانی که به تو نسبت داده شده است و ثابت هم شده است عذر خواهی کن! از حماقت و جهالتت برای انجام آن گناهان بگو! از تخیلت بهره بگیر تا عظمت محکمه عدل الهی را کمی درک کنی!
* خودت بشو قاضی و نفست را به سختی محاکمه کن! هنگامی که با نفست سخن می گویی هیچ رعایت ادب را نکن! به او توهین کن! سرش داد بکش! و خودت را در محضر خدا احساس کن! تو در محکمه عدل الهی قاضی شده ای و مشغول محاکمه نفست هستی!
* فرض کن فرشته مرگ سراغت آمده است! و تو به او التماس می کنی که یک بار به تو فرصت دهد! چگونه التماس می کنی؟
* نعمتهای ریز و درشت مادی و معنوی که خداوند به تو داده است را شماره کن و توضیح بده!