مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۸۰ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: لجاجت :: توبه از لجاجت» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


شکر خدا شرح فقرات دعای استغفار به پایان رسید و در این پست جمع بندی موضوعات مطرح شده در این دعای شریف را ملاحظه می کنید!

عددهای داخل پردانتز، اشاره به شماره بندهای دعا دارد.

تعریف گناه

اصولا گناه به معنی برگزیدن محبت به خود بر اوامر خداوند است. (20)

براین اساس گناهان انجام نواهی (3، 11) و ترک اوامر الهی است (3) و نیز هر حرکتی که در مسیر غیر طاعت خداوند باشد (10) حتی سخنی خارج از محدوده محبت الهی باشد در دعای استغفار گناه شمرده شده است. (10)

زمینه های گناه

آنچه مزینه های گناه را آماده می سازد این امور است:

1) سوء استفاده از اسماء الهی

معرفت نسبت به اسماء حسنای الهی می تواند مورد سوء استفاده قرار بگیرد و گنهکار را نسبت به ارتکاب گناه گستاخ کند! در دعای استغفار به آن دسته از اسماء الهی که زمینه گناه را فراهم نموده است اشاره شده است. مهمترین نام خداوند که موجب غفلت شده است ستاریت خداوند است که در شش بند از دعا از آن سخن رفته است. (2، 6، 12، 13، 42، 47)

بعد از آن عفو خداوند (2، 36، 44، 55) و سپس حلم او (2، 42، 44) و بعد غفران (42، 47)  و کرم الهی (23، 36) و در ادامه حسن ظن به خداوند (23، 28) و فرصتی که او به گنهکاران می دهد (7، 13) و نعمتهایی که بر آنها سرازیر می سازد (7).

گنهکار خداوند را علاوه بر صفات فوق اهل رحمت واسعه می داند (55) و به همین خاطر در عذاب نمودن اناته و مث دارد (2) و حتی کید دشمنان انسان را که قصد جان انسان را دارند دفع می کند (7) و بیشتر این که کارهای خوب انسان را نشر می دهد و برای گهنگار وجهه نزد اولیائش ایجاد میکند. (8) و نیز امید به ثواب کارهای نیک هم موجب تسکین وجدان گنهکار می شود! (55)

2) سوء استفاده از نعمتهای الهی

عافیت و سلامتی (2، 39، 42) و قدرت جسمانی (2، 34) به همراه برخورداری از نعمتهای الهی (19، 39) و گشایش و گستردگی رزق (2، 39، 42) و رفاه و سرسمتی از نعمت (18، 33) زمینه گناه را بخوبی آماده می سازد.

3) نفس و شیطان

تمایلات (8) و شهوات نفسانی (31) آمیخته با جهل و نادانی (29، 30) همراه با تزیین گناه برای نفس (11، 30) و تخیل آن (27، 69) در نتیجه مخفی ماندن هوس گناهانی خاص در سینه (58) و سست شدن نفس در مواجهه با آن (27، 68)

در کنار وسوسه و کید شیطان (8) ضلع سوم این مثلث شوم را تمام و کمال می سازد!

در این میان تکبر (33، 49) و کینه توزی (33) و اظهار ذلت نزد مخلوق (49) و ترس از او (35) و خشم های بی مورد (33) و بخصوص تعصبهای جاهلانه (33) و نیز بخل (33) و مشغول شدن به انواع سرگرمیها و بازیها (33) بیتشر موجبات شادمانی نفس و شیطان را فراهم می سازد (33) زیرا به مساعد وبدن مزمنه گناه به شدت می افزاید!

حواشی گناه

بعضی از امور هست که جزء حواشی گناه است که بعضا زشتی آن بیشتر از اصل گناه است مثل:

1) سرزنش گناه دیگری و بعد ارتکاب آن. (16)

2) گناه بعد از توبه (17، 36، 41، 55) و عمل خلاف عهد و قسم برای ترک گناه (18، 36، 38، 61) و در نتیجه خیانت به امانت الهی. (31)

3) فراموش نمودن گناه. (12، 21)

4) کم اهمیت شمردن (12، 17) و کوچک شمردن گناه. (69)

5) علنی انجام دادن گناه. (12)

6) عذر تراشی برای گناه. (20)

7) غفلت از توبه و استغفار. (22)

8) با فریب گناه کردن. (32)

9) اصرار بر گناه. (43)

مصادیق گناه

در دعای استغفار نام نه گناه بخصوص ذکر شده است. این گناهان عبارتند از:

1) گمراه نمودن و فریب دادن دیگران خصوصا آنانی را که تابع انسان هستند. (31) از طریق:

·        یاد دادن (4) و راهنمایی به گناه (30) از راه گفتار (27، 68) و یا نوشتار. (27، 68)

·        غافل ساختن نسبت به آگاهی های فطری و اخلاقی و دینی درباره گناهان در راستای مایل ساختن آنها بر گناه (32) و مشتبه نشان دادن آنچه را خداوند آشکار نموده است از معرفی گناهان. (61)

·        تقبیح آنچه خداوند تزیین نموده است. (61)

·        ظاهر نمایی نزد اهل طاعت و خلاف آن را در درون داشتن. (9)

·        تلاش برای فراهم نمودن زمینه گناه برای دیگران. (31)

·        در افتادن با کسی که نهی از منکر می کند. (31)

2) تنها گذاردن (35) و یا دشمنی (35) و بدنبال آن ستم به اولیاء خداوند و اهل طاعت (48، 32) به نفع دشمنان و اهل معصیت چه به صورت مستقیم (48) و چه غیر مستقیم مثلا از طریق رعایت نکردن تقیه. (10)

3) ستم به مخلوقات و بدی نمودن در حق آنها. (30)

4) تلاش در غلبه بر دیگری حال یا از راه زور و یا از راه حیله. (31)

5) ریا (32، 39)

6) خیانت (33)

7) دزدی (33)

8) دروغ (33)

9) سخن چینی (33)

آثار گناه

گناه دارای آثار مخوفی است و کسی که از انی اثار احساس امنیت می کند در واقع ایمن از مکر خداوند شده است! (64). از این آثار در دعای استغفار اینگونه یاد شده است:

1) از دست دادن محبت و رضایت و قرب الهی (51) و راضی نمودن شیطان (53) و در نتیجه دچار خشم (3، 35، 32، 46، 62) و سخط خداوند شدن (3، 20، 52، 53)

2) تواضع و اظهار ذلت نزد مخلوق بخاطر ترس (67) و یا طمع (67، 64) و دست دراز کردن نزد آنها. (65، 66) و در همین راستا گناه سبب می شود تا طاعت از مخلوق در مسیر معصیت خداوند جالب و زینت شود! (67)

3) محجوبیت (37) و در نتیجه ناامیدی مطلق (58) بخصوص ناامیدی از خداوند (24، 52): از رحمت (49، 54) و مغفرت او (54) زیرا که کرامت (14) و رحمت الهی از شخص گنهکار منصرف شده (14) و دیگر بر او نازل نمی شود! (62) نعمتها کدر گشته (37) و بی دوام شده (62) و از بین رفته (14، 45) خصوصا وقتی بر گناه اصرار می شود. (43)

ناامیدی از رحمت خداوند بیشتر خود را در ناامیدی از امور ذیل خود ار نشان می دهد:

·        حل مشکلات (54)

·        استجابت دعا (24، 25، 52، 59)

·        برگشت به طاعت خداوند (49)

4) مردن قلب (53) و هلاکت (50) و تباهی (15، 26) آن از نتایج مخرب گناه است. مردن قلب می تواند دارای نشان های زیر باشد:

·        یأس از طاعت خداوند (49)

·        گمراهی و از رشد (5، 50)  و هدایت (51) بازماندن

·        دچار کفر و حیرت شدن (57)

5) نسیان ذکر الهی (64) و غفلت از هشدارهای او (64) و فراموشی وعده های عذاب. (55) و در نتیجه دوری از ثواب الهی (37) و محرومیت از خیرهای وعده داده شده (38)  و از بین رفتن ارزش کارهای خوب (46) و رو سیاهی در قیامت (56) و گرفتار عذاب الهی شدن: (37) عذاب الیم و دردناک برای گناه صغیره و عقاب شدید و سخت برای گناه کبیره. (43)

6) حسرت و ندامت (25، 45) بخصوص در قیامت (26)

7) نزول بلاها  (15، 59) و عذابهای الهی (14، 45) و تعجیل آن (43، 46) مثل:

·        از بین رفتن برکت (5) و کم شدن رزق (5) و محبوس شدن (25، 65) و قطع آن (59) در نتیجه فقر و برخورداری از زندگی همراه با عسر و سختی (57) و بعد ناامیدی از وسعت رزق (54) و یأس دست یابی به هر آنچه نزد خداوند است (52، 64)

·        بیماری (26، 31)

·        خشکسالی (15)

·        رسوایی (15) سقوط ارزش گنهکار (31) و منفور و مغضوب مردم شدن (60) بخصوص اهل طاعت دیگر با او مأنوس نبوده بلکه از همنشینی با او وحشت می کنند (60) دنبال این رسوایی گمنامی گهنکار (5) است آنگونه که انگار او اصلا وجود نداشته است! (45)

شاید دو چندان شدن بدیها که از آثار گناه شمرده شده است (46) به معنای انی باشد که وقتی انسان بخاطر گناهی رسوا می شود گناهان نکرده را هم به او نسبت می دهند و مورد تهمت هیز قرار می گیرد!

·        شماتت دشمنان (15)

·        کم شدن فرصت و عمر (58)

·        اشتعال کرب (ضیق قلب) (53) و انواع اندوه ها (59)

·        سوء ظن به نفس (49) و عدم اعتماد به دریافتهای حتی صحیح آن!

 

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 70

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ جَرَى بِهِ عِلْمُکَ فِیَّ وَ عَلَیَّ إِلَى آخِرِ عُمُرِی بِجَمِیعِ ذُنُوبِی لِأَوَّلِهَا وَ آخِرِهَا وَ عَمْدِهَا وَ خَطَائِهَا وَ قَلِیلِهَا وَ کَثِیرِهَا وَ دَقِیقِهَا وَ جَلِیلِهَا وَ قَدِیمِهَا وَ حَدِیثِهَا وَ سِرِّهَا وَ عَلَانِیَتِهَا وَ جَمِیعِ مَا أَنَا مُذْنِبُهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَغْفِرَ لِی جَمِیعَ مَا أَحْصَیْتَ مِنْ مَظَالِمِ الْعِبَادِ قَبْلِی فَإِنَّ لِعِبَادِکَ عَلَیَّ حُقُوقاً أَنَا مُرْتَهَنٌ بِهَا تَغْفِرُهَا لِی کَیْفَ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین‏.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در علم تو درباره ی من و علیه من تا آخر عمرم ثبت گردیده، همه گناهانم از اول و آخرش، و عمدی و سهوی، و کم و زیاد، ظریف و باریک و یا جلیل و بزرگش، قدیم و جدیدش، پنهان و آشکارش، و همه ی آن گناهانی که من مرتکب آن می شوم و به سوی تو توبه میکنم. و میخواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی و همه ی مظالم بندگان را که بر ذمه ی من آمده و تو آن ها را به شماره آورده ای ببخشی؛ زیرا بندگانت برگردنم حقوقی دارند که من در گرو آنها هستم، پس هرگونه و هر زمان که خواستی آن ها را بیامرز ای مهربانترین مهربانان!

لغت:

دقیقها (دقق) به معنای مفهوم مقابل غلیظ و جلیل است یعنی باریک و نازک و کم مقدار!

حدیثها (حدث) به معنای بوجود آمدن چیزی در زمان اخیر است!

شرح:

بند فوق که آخرین بند از دعای استغفار امیر المؤمنین علیه السلام است جمع بندی است از همه آنچه در 69 بند قبلی از آن سخن بمیان آورده شده است!

اولین گناهانی که در دوران نوجوانی از فرد صادر شده است و آخرین گناهان که شاید در زمان پیری اتفاق افتاده باشد تفاتی بین اصل گناه بینشان نیست. (لِأَوَّلِهَا وَ آخِرِهَا)

به همان مقدار که گناهان عمدی گناه است گناهانی هم که بصورت خطایی صورت می پذیرد گناه است زیرا هرچند ممکن است بعضی از آنها از نظر فقه اسلامی گناه نباشد ولی هیچ وقت خطا بصورت اتفاقی رخ نمی دهد بلکه گناهانی قبلا صورت گرفته است که ثمره اش قدرت یافتن نفس و در نتیجه قدرت گرفتن توهم و بعد وقوع اشتباه بوده است! (عَمْدِهَا وَ خَطَائِهَا)

کم و زیاد بودن گناه در اصل زشتی گناه تفاوت ایجاد نمی کند بلکه هر کدام به سهم خود روح را آلوده می سازد! این مکر شیطان است که تلاش دارد با تلقین تفاوت بین کمی و زیادی گناه – و همچنین گناهان عمدی و خطایی و گناهان دوران نوجوانی و میانسالی – اهمیت گناه را کاهش دهد و آن را کوچک بشمارد! (قَلِیلِهَا وَ کَثِیرِهَا)

از نظر کیفی نیز نباید در اهتمام به طلب مغفرت تفاوتی بین گناهان گذاشت! گهنکار تصور نکند جایی از دوزخ تحملش آسان تر از جای دیگر آن است! یک قطره از مواد مذابّ دوزخ اگر در شرق عالَم بچکد غرب عالَم را آتش فرا می گیرد! (دَقِیقِهَا وَ جَلِیلِهَا)

وقتی خاکستر زمان بر گناه می نشیند دیگر کمتر با جزئیاتش در یاد می ماند و انگاری وجدان نسبت به آن حساسیتش کاهش می یابد ولی کسی که بدنبال آمرزش گناهان خود است باید فرقی بین گناهان جدید و کهنه نگذارد!  (قَدِیمِهَا وَ حَدِیثِهَا)

گناهانی که علنی صورت پذیرفته است از تبعات بیشتری برخوردار است و در نظر گناهکار زشتی زیادتری دارد ولی گناه گناه است! مهم آن است که فرد، خداوند را نادیده انگاشته است و مرتکب گناه شده است! حال چه فرقی می کند این گناه را دیگران هم دیده اند و یا فقط خداوند آن را دیده است! اهمیت دیدن خداوند آنقدر هست که دیدن دیگران نتواند به اهمیت آن چیزی بیافزاید! (سِرِّهَا وَ عَلَانِیَتِهَا)

در میان گناهان اگر بتوان فرقی بین آنها قائل شد تقسیم آنها به گناهان فردی و اجتماعی است! گناهی که سبب ستم به دیگری شده است و حقی از دیگری را تباه نموده است عمل خلافی است که مقدمه توبه آن حلالیت طلبی از همان دیگری است! و به همین خاطر است که این نوع از گناهان از اهمیت مضاعفی برخوردار هستند. آنها برای مغفور و بخشیده شدن راه طولانی تری را پیش روی دارند! (أَنْ تَغْفِرَ لِی جَمِیعَ مَا أَحْصَیْتَ مِنْ مَظَالِمِ الْعِبَادِ قَبْلِی فَإِنَّ لِعِبَادِکَ عَلَیَّ حُقُوقاً أَنَا مُرْتَهَنٌ بِهَا)

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 69

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ مَثَّلَتْهُ فِیَّ نَفْسِی اسْتِقْلَالًا لَهُ وَ صَوَّرَتْ لِی اسْتِصْغَارَهُ وَ هَوَّنَتْ عَلَیَّ الِاسْتِخْفَافَ بِهِ حَتَّى أَوْرَطَتْنِی فِیهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با کوچک شمردن آن در نفسم آن را تصوّر کردم، پس حقیر شمردن آن را برایم مجسّم نمود، و خفیف شمردن را بر من آسان کرد تا آن که مرا در ورطه ی آن فرو برد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

مثَّلته (مثل) به معنای اعلان مساوات بین تو شیء در صفات شاخص و بارز!

استقلال (قلل) به معنی کم انگاشتن!

شرح:

انسان برای راضی کردن خود به انجام کناه و یا دلداری خود بعد از گناه سخنان باطلی را مدام بخود تلقین می کند. مثلا بخود می گوید:

اصلا چرا باید خداوند مهربان بخاطر اینچنین گناهی بنده اش را عذابی سخت کند؟!

مگر برای رفع نیاز طبیعی راهی جز ارتکاب این گناه هست؟!

این که خداوند توبه را قبول می کند مال همین وقتهاست دیگر!

اگر قرار باشد هر کس را بخاطر گناهانی اینچنین به دوزخ ببرند پس علی می ماند و حوضش!

من شیعه ام و شیعیان به دوزخ نمی روند و بلکه مورد شفاعت قرار می گیرند!

گناهانی هست که اصلا قابل مقایسه با این گناه نیست از نظر بزرگی!

من کارم رو توجیه نمی کنم لذا خدا منو می بخشه! اون گناهی بزرگه که آدم اونو توجیه کنه!

بالاخره گناهان به بزرگ و کوچک تقسیم می شوند دیگر. یقین دارم این از نوع بزرگش نیست!

برای من این گناه عادت شده است و ترک عادت سخت است البته سعی می کنم آرام آرام ترکش کنم لذا چون تو ترکم دیگه این گناه نیست!

من جنبه این گناه را دارم و نمی گذارم این برای من عادت بشود!

و ...

همه این حرفها می تواند درست باشد ولی نتیجه غلط از آن گرفته می شود!

اگر انسان مجاز بود گناهی انجام دهد خب اصلا چرا آن کار گناه باشد! و خداوند طبق آگاهی که از توان بندگانش و نیز مصلحت آنها دارد آنها را ممنوع از انجام گناه نموده است و وعده بخشش هم برای کسانی است که لغزش داشته اند یعنی با وجودی که تصمیم بر ترک گناه داشتند منتها فریبی خوردند و بعد هم بسختی پشیمان شدند!

نداشتن برنامه برای گناه و بعد پشیمان شدن و توجیه نکردن گناه راه آمرزش را هموار می سازد و از کوچک شدن گناه جلوگیری می نماید!

در آخر باید به این نکته اشاره کرد چنانچه در فراز نخست بند فوق آمده است تخیل گناه یکی از راه های کوچک شمردن گناه است! وقتی کاری در ذهن بارها تخیل می شود و به آن از راه های مختلف پرداخته می شود دیگر آن کار زشتی اش را از دست می دهد و روزی موقعیت انجامش فراهم می شود!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 68

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِ‏ ذَنْبٍ مَدَحْتُهُ بِلِسَانِی أَوْ هَشَّتْ إِلَیْهِ نَفْسِی أَوْ حَسَّنْتُهُ بِفِعَالِی أَوْ حَثَثْتُ عَلَیْهِ بِمَقَالِی وَ هُوَ عِنْدَکَ قَبِیحٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با زبان آن را مدح کردم، یا نفسم به سوی آن مشتاق گشت، یا با کردار خود آن را نیکو جلوه دادم، یا با گفتارم به آن تشویق کردم، در حالی که آن نزد تو قبیح بوده و بر آن عذابم میکنی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

هَشَّت (هشش) به معنای رخاوت و سستی است که موجب شود هر آنچه در شیء است بیرون ریخته شود!

حثثت (حثث) به معنی رغبت به چیزی است!

شرح:

تمایل انسان به گناه و ترغیب دیگران به آن مشکل اصلی برخورد با گناه است!

نفس انسان در مقابل گناه تهی از اراده و قدرت مقاومت می شود (هَشَّتْ إِلَیْهِ نَفْسِی) دچار رخوت و سستی می گردد. به اصطلاح قند در دلش آب می شود و دهانش به آب میافتد.

ستایش گناه به زبان کاری است که انسان بر اساس همان رخوت نفسانی انجام می دهد. این رخوت سبب می شود تا نه تنها گناه دیگر زشت ننماید بلکه انسان براساس فروتنی درونی که اینک دربرابر گناه حس می کند، در قالبهای مختلف به ستایش زبانی آن هم مشغول شود! (مَدَحْتُهُ بِلِسَانِی)

بعد از زبان نوبت به رفتار می رسد! رفتار انسان باید در مقابل گناه رفتار شخصی باشد که با کثافت و تعفن برخورد می کند ولی براساس همان رخوت، رفتار او آمیخته باهیجان و اظهار شادمانی است! (حَسَّنْتُهُ بِفِعَالِی) او با این رفتار، گناه را نیکو و کاری کاملا مناسب جلوه می دهد. کاری که کاملا مناسب با حال و وضع فعلی اوست!

مدح زبانی و رفتاری منجر به ترغیب دیکران به گناه می گردد! انسانها وقتی ببینند فردی نسبت زشتی، عکس العمل زشت ندارد، در ذهنشان از میزان زشتی آن کار، کاسته می شود. این تأثیر فرهنگ است. فرهنگ عکس العمل اجتماعی به پدیده های خیر و شر و زشت و زیباست! (حَثَثْتُ عَلَیْهِ بِمَقَالِی)

مصداق تحریص دیگران به گناه را در این زمان می توان در رسانه های افسونگر دید که چگونه مردمان را به ارتکاب انواع گناهان ترغیب می کنند. قتل، دروغ، سرقت، خیانت مالی، خیانت همسران، و انواع بزه های شهوانی و ... را براحتی از طریق انواع برنامه های رسانه ای زشتی زدایی می کنند!

و حال آن که همه این زشتی زدایی ها و زیبا نگاری ها چیزی از زشتی گناه نزد خداوند نمی کاهد و همچنان عذاب الهی در پی ارتکاب گناه خواهد بود!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 67

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ حَمَلَنِی عَلَى الْخَوْفِ مِنْ غَیْرِکَ أَوْ دَعَانِی إِلَى التَّوَاضُعِ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوِ اسْتَمَالَنِی إِلَیْهِ الطَّمَعُ فِیمَا عِنْدَهُ أَوْ زَیَّنَ لِی طَاعَتَهُ فِی مَعْصِیَتِکَ اسْتِجْرَاراً لِمَا فِی یَدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِحَاجَتِی إِلَیْکَ لَا غِنَى لِی عَنْکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا واداشت که از غیر تو بترسم، یا مرا به تواضع کردن پیش یکی از مخلوقاتت کشانید، یا به طمع آنچه نزد او بود به سوی او مایل شدم، یا چون پیروی اش را در معصیت تو برای من زینت و جلوه داده بود مرتکب شدم، در حالی که من میدانم همواره به تو محتاجم و هرگز از تو بی نیاز نیستم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لعت:

استجرارا (جور) به معنای جور به معنای میل داشتن به چیزی است منتها اگر با «عن» و یا «علی» بیاید به معنای ستم است!

شرح:

وقتی گناه رابطه انسان با خداوند را مختل کند، انسان سراغ دیگر انسانها را می گیرد.

آن وقت اطاعت خلق همراه با معصیت خداوند می شود! طمع به هر چه باشد ذلت و خواری و اطاعت نیز آنجا است! همانجاست که اطاعت نزد انسان جلوه می کند تا به این وسیله به آنچه آنجاست دست آزیده شود!

وقتی طمع از آنچه نزد خداست بواسطه گناه بریده شود و شخص ناامید گردد، این طمع و خواری و در پی اش جلوه نمودن اطاعت راهی دیگر برای خودش می یابد. انسان نمی تواند بدون طمع باشد! انسان پر از نیاز است! باید این نیازش را بگونه ای رفع کند! نیاز مالی، نیاز عاطفی، نیاز داشتن به مقام و این که به او اهمیت داده شود. طمع آن روی سکه نیازمندی مطلق انسان است!

با این وجود انسان این معرفت فطری را دارد که تکیه نمودن به مخلوق نمی تواند رفع کننده نیازهای او باشد! او می داند نمی تواند بی نیاز از خداوند باشد. او هرچند وجدان خود را با پرداختن به مخلوق کمی آرام کند ولی وجدان همچنان به او نهیب می زند و گوشزد می کند که راه را اشتباه می رود!

درست است که نیازهای ما توسط مخلوق برآورده می شود ولی مخلوقی که ابزاری در دست خداوند است و اوست که مشیتهای خود را توسط آنها عملی می سازد. توجه به حقیقت توحیدی است که می تواند به انسان آرمش دهد و او را مطمئن به درستی راهش دهد.

توجه به این حقیقت است که سبب می شود انسان در استفاده از مخلوقات خداوند شرط محفوظ ماندن فرامین الهی را برای خود همیشه خط قرمز خود بداند!

درک حقیقت ابزار بودن مخلوق موجب می شود تا انسان حدودی را برای مخلوق قائل شود و گناه سبب شکسته شدن این حد می گردد!

 


سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 66

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ لَزِمَنِی بِسَبَبِ کُرْبَةٍ اسْتَعَنْتُ عِنْدَهَا بِغَیْرِکَ أَوِ اسْتَبْدَدْتُ بِأَحَدٍ فِیهَا دُونَکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که همراهم گشت به خاطر گرفتاری که در آن از غیر تو کمک خواستم، یا در آن گرفتاری به کسی جز تو پناه بردم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

استبدَدتُ (بدد) به معنای تفریق و جدا بودن است. این واژه در دعای فوق به معنای این است که من منفردا و به تنهایی از مخلوقت کمک کی گیرم و تو را دخیل در این کمک گیری نمی کنم!

شرح:

در این بند از دعا نیز اشاره به همان نکته ای شده است که در بند قبلی از سخن به میان آمده بود منتها در حوزه گستره ای وسیع تر.

مشکلاتی که گناه برای انسان می آورد فقط اقتصادی نیست! بلکه هر آنچیزی است که قلب را تنگ و نفس کشیدن را سخت و دنیای پیرامون را به شدت خفه و گرفته می سازد!

این گرفتگی نشان یک مرض است! و آن مرض گناه است و انسان باید با توجه به نشانه های پی به بیماریش ببرد و به معالجه خود ببپرازد ولی انسان این کار را نمی کند و در پی تسکین موقتی گرفتگی خود است!

انسان هنگام گرفتگی سراغ مخلوق می رود. پناه به آدمها و چیزهای مسکن می برد! سراغ دوست و عشق به مخلوق را می گیرد!

دوست خوب است ولی نه به قیمت روی گردانی از خداوند. لذا فرموده اند خداوند حبیب کسی است که حبیبی ندارد! کسی که حبیب و دوست را حایگزین خداوند نکرده است، می تواند امید داشته باشد خداوند حبیب او باشد!

یَا حَبِیبَ مَنْ لَا حَبِیبَ لَهُ یَا طَبِیبَ مَنْ لَا طَبِیبَ لَهُ یَا مُجِیبَ مَنْ لَا مُجِیبَ لَهُ یَا شَفِیقَ مَنْ لَا شَفِیقَ لَهُ یَا رَفِیقَ مَنْ لَا رَفِیقَ لَهُ یَا مُغِیثَ مَنْ لَا مُغِیثَ لَهُ یَا دَلِیلَ مَنْ لَا دَلِیلَ لَهُ یَا أَنِیسَ مَنْ لَا أَنِیسَ لَهُ یَا رَاحِمَ مَنْ لَا رَاحِمَ لَهُ یَا صَاحِبَ مَنْ لَا صَاحِبَ لَه‏ (دعای جوشن کبیر)


سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 65

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ لَحِقَنِی بِسَبَبِ عَتْبِی عَلَیْکَ فِی احْتِبَاسِ الرِّزْقِ عَنِّی وَ إِعْرَاضِی عَنْکَ وَ مَیْلِی إِلَى عِبَادِکَ بِالاسْتِکَانَةِ لَهُمْ وَ التَّضَرُّعِ إِلَیْهِمْ وَ قَدْ أَسْمَعْتَنِی قَوْلَکَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِکَ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا به خاطر پرخاش و ناشکری و روگردانی از تو و رفتن در خانه ی بندگانت با خواری و ذلت در هنگام حبس رزق و بسته شدن در روزی در برگرفته، آن گاه که با زاری به سراغ بندگانت رفتم در حالی که کلامت را در کتاب محکمت به گوشم رسانده بودی که "آنان برای پروردگارشان اظهار خضوع و تضرّع نکردند." ؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

عتبی (عتب) به معنای گفتن سخنی به فردی به عنوان ملامت و مذمت و تحقیر آن با شدت تمام!

استکانوا (سکن، کون، کین) این واژه از ماده سکون به معنى ساکن شدن در هیئت خضوع و خشوع است، و در این صورت از باب افتعال خواهد بود که در اصل استکنوا بوده و فتحه کاف اشباع و تبدیل به الف و در نتیجه «استکانوا» شده است.

و بعضى گفته‏ اند از ماده کون از باب استفعال است به معنى طلب استقرار در مکانى توام با خضوع و خشوع مى‏باشد، و به هر حال حالت تواضع بنده را در برابر پروردگار منعکس مى‏کند و اینکه بعضى آن را به معنى دعا ذکر کرده‏اند به خاطر آن است که دعا کردن یکى از مصادیق خضوع و تواضع است.

احتمال سومى نیز وجود دارد که از ماده کین (بر وزن عین) از باب استفعال باشد زیرا این ماده به معنى خضوع آمده است، و تمام این معانى نزدیک بهم مى‏باشد.

التضرع این واژه در اصل از ماده ضَرع به معنى  پستان  گرفته شده، بنا بر این فعل  تضرع  به معنى دوشیدن شیر از پستان مى‏آید، و از آنجا که به هنگام دوشیدن شیر انگشتها بر نوک پستان در جهات مختلف حرکت مى‏کنند، این کلمه در مورد کسى که با حرکات مخصوص خود اظهار خضوع و تواضع مى‏کند به کار مى‏رود.

ممکن است تضرع به معنای طلب حاجت همراه با اظهار ذلت باشد و به پستان حیوان از این نظر ضرع گفته شده است که حیوان هنگام شیر دادن به نوزادش چاره ای جز تسلیم شدن ندارد!

شرح:

وقتی انسان بخاطر گناه باب رزق را بروی خود می بندد بجای این که در تحلیل وضعیت نابسامان اقتصادیش درست عمل کند، خداوند را متهم به ستم می کند و او را مورد عتاب و سرزنش قرار می دهد. از او روی بر تافته و با اظهار زذلت و خوئاری نزد مخلوق، می خواهد مشکل مالی خود را حل کند.

انسان باید همین اظهار ذلت و خواری را به درگاه خداوند داشته باشد و از او بابت گناهان خصوصا گناهانی که موجب فقر و تنگدستی شده است توبه و طلب آمرزش کند تا با آمرزش این گناهان آنچه مانع جریان رزق شده است کناری رود و رزق آنگونه که قبلا ساری بود، جاری شود!

خداوند راه برگشت و جبران را توسط قرآن به انسان آموخته است آنگونه که توسط حضرت آدم اولین درس را به بشر داده است که توبه و برگشت از خطا باشد!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 64

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یُورِثُ النِّسْیَانَ لِذِکْرِکَ وَ یُعَقِّبُ الْغَفْلَةَ عَنْ تَحْذِیرِکَ أَوْ یُمَادِی فِی الْأَمْنِ مِنْ مَکْرِکَ أَوْ یَطْمَعُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ مِنْ عِنْدِ غَیْرِکَ أَوْ یُؤْیِسُ مِنْ خَیْرِ مَا عِنْدَکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که باعث فراموشی یاد تو و غفلت از هشدارهایت خواهد بود، یا مرا در امنیّت از مکرت قرار میدهد، یا مرا به طمع می اندازد که از غیر تو طلب روزی کنم، یا از خیری که نزد توست مأیوس می سازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

یمادی (مدی) به معنای مهلت دادن است.

شرح:

فراموشی یاد خداوند و غوطه ور شدن در غفلت و در نتیجه بی تفاوت شدن نسبت به هشدارهای خداوند و احساس امنیت کردن از عذاب او و کلا روی از خدا برگرداندن و روی به خلق نمودن و از آنها رزوی طلب کردن و ناامید شدن از آنچه نزد پروردگار است از رزق و انواع خیر همه و همه از آثر گناه و پلیدی است!

انسان رابطه اش با خداوند توسط همین ذکر و یاد و در خاطر داشتن اسماء جلال و جمال در قلب او معنی می شود. فرصت گناه برای انسان این این توهم را ایجاد می کند که قدرت خداوند در جهان جاری و ساری نیست! که اگر بود او گناه نمی کرد! البته این توهم به صورت یه شبهه عقلی و یا یک فرض خیالی در خودآگاه انسان نمود پیدا نمیکند.

شاید کسی که اهل گناه است در باب توحید اهل سخن و قلم باشد و خود نیز در خلوتش به توحید خداوند در اسماء او معترف باشد ولی چون این اگاهی ها نقشی در دروی او از گتاه ندارد، گفته می شود او دچار غفلت است! غفلت عدم پیروی قلب از دانسته هاست! قلب کسی که گناهکار است جاهل است! هیچ از توحید نمیداند.

نسیان در این بحث نه به معنای فراموشی مغز از دانسته های خود است بلکه به معنای فراموشی قلب است! قلبی که قبلا خداوند را دریاد داشت اینک همه چیز را از خاطر برده است!

باید حساب قلب از مغز را جدا نمود! به صِرف این که مغز دارای آگاهی هایی است و تصدیقهایی دلیل نمی شود قلب نیز همین آگاهی ها و تصدیقها را داشته باشد! تصدیق های مغز بالاجبار است! وقتی صغری و کبرایی برای مغز چیده می شود مغز مجبور است است به نتیجه تصدیق کند!

مغز و عقل حسابگر مجبور به تصدیق توحید و دیگر مسائل اعتقادی صحیح است! این تصدیق دلیل بر موحد بودن فرد نیست! موقعی این تصدیق ارزشمند است که قلب این کار را بکند. مثلا در جایی که گفتن سخنی از توحید منافعی از انسان را به خطر می افکند و هیچ منفعت مادی نیز متوجه انسان نمی کند معلوم می شود قلب نیز به مرحله ای از توحید دست یافته است!

اصولا تقوا و ترک گناه به هر میزانی که صورت پذیرد معلوم می کند که قلب مؤمن و موحد و مسلمان و شیعه گشته است!

عقل در میان جامعه شیعی با حقائقی آشنا می شود که بالاجبار نسبت به آنها معترف و اهل تصدیق است و انسانی دیگر در جامعه ای دیگر عقلش با این حقائق آشما نشده است و به غلط اطلاعات دیگری به او داده شده است در نتیجه عقلش گزارهایی دیگر را تأیید می کند.

تا اینجای کار کسی از نظر خداوند مؤمن و یا کافر نشده است! وقتی این ایمان و کفر معنی پیدا می کند که انسان بر خلاف میل و هوس و نفس و شهوت و خواسته منعفت طلبانه اش عملی انجام دهد و یا عملی را ترک نماید یعنی تقوا بورزد آن وقت است که گفته می شود این شخص ذاکراست و متوجه است و عالم است.

حقیقت انسان قلب اوست نه مغز او! قلب است که نشان نحوه استفاده انسان از اختیاراتش هست! مغز انسان طبق اقلیم و فرهنگی که در آن می زید دریافتهایی و تصدیق هایی دارد و نمی توان چیزی را ملاک ارزش قرار داد که تصدیق و تکذیبهایش از عهده انسان خارج است و اراده او نقشی در این امر ندارد!

ملاک ایمان و کفر اگر مغز انسان باشد، این ستم در حق آنهایی است که در اقلیم و یا فرهنگی دیگر زندگی می کردند و دستشان از بسیاری از معارف تهی بوده است!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 63

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اسْتَخْفَیْتُ لَهُ ضَوْءَ النَّهَارِ مِنْ عِبَادِکَ وَ بَارَزْتُ بِهِ فِی ظُلْمَةِ اللَّیْلِ جُرْأَةً مِنِّی عَلَیْکَ عَلَى أَنِّی أَعْلَمُ أَنَّ السِّرَّ عِنْدَکَ عَلَانِیَةٌ وَ أَنَّ الْخَفِیَّةَ عِنْدَکَ بَارِزَةٌ وَ أَنَّهُ لَنْ یَمْنَعَنِی مِنْکَ مَانِعٌ وَ لَا سَعْیِی [مَنَعَنِی‏] عِنْدَکَ نَافِعٌ مِنْ مَالٍ وَ بَنِینَ إِلَّا أَنْ أَتَیْتُکَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در روشنایی روز، خود را از دید بندگانت پنهان کردم و در تاریکی شب، با جسارت در پیشگاهت آشکارا مرتکب آن شدم، با آنکه میدانستم سرّ پیش تو آشکار است و پنهان، نزد تو هویداست و اینکه هیچ مانعی از تو باز نمیدارد و چیزی از مال و اولاد پیش تو به من سودی نمیبخشد مگر این که با قلب سلیم نزد تو آیم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

ضوء به معنای پرتو نور است! به نور نور گفته می شود اگر ذات آن مورد نظر باشد و به آن ضوء اطلاق می شود اگر پرتوبخشی آن مد نظر باشد!

شرح:

شرم در انسان بزرگترین نعمتی است که می تواند او را در مقابل زشتیها مصون دارد!

وقتی شرم در هر رتبه ای از بین برود به همان میزان از زشتیها انجام می شود!

اسلام برای گناهانی که رتبه های زیادی از شرم در آن نادیده انگاشته شده است اعدام و یا تازیانه مشخص نموده است! مثلا زنایی که چهار شاهد آن را مشاهده کرده باشند دارای حد تازیانه و یا رجم (سنگباران) است! اگر این زنا را چهار شاهد مشاهده کرده باشند یعنی به شدت فرد گستاخ و بی شرم گشته است که در حضور چهار نفر به این عمل زشت دست زده است!

زشتی عمل با میزان زیر پا گذاشتن شدن شرم قابل اندازه گیری است! فرض کنید وقتی فرد از گناهش مسرور است بی شرمتر از کسی است که از گناهش غمگین است و همچینی مثالهای دیگر:

مثلا گناهش را براحتی برای دیگران تعریف می کند و یا به انجام آن فخر می فروشد و یا حتی گناه انجام نداده را می گوید که انجام داده ام و یا حسرت می خورد که چرا انجام فلان گناه از کفش رفت و یا عرضه انجام آن را نداشت و یا تحسین می کند کسی را که گناهی را انجام داده است! و یا دیگری را برای انجام گناه تشویق می کند و یا او را برای این کار فریب می دهد و یا به او برای گناه کمک می کند و یا انجام آن را آسان جلوه می دهد و یا از دیگری می خواهد تا گناهانش را تعریف کند و یا از گنهکاران دفاع می کند و به آنها در انجام گناه حق می دهد و به همین خاطر به حدود اسلامی خرده می گیرد!

خلاصه همه این امور هر کدام مرتبه ای از شرم و حیا را به چالش می کشاند و فرد را آماده می سازد تا براحتی مرتبه بالاتری از شرم را از بین ببرد!

اولین گام را فرد برای دریدن پرده شرم با گناه در خلوت در محضر خداوند بر می دارد!

انسان خداوند را در خلوت خودش حس می کند می داند او از همه چیز آگاه است! هیچ رازی برای او راز نیست! و هیچ سری برای او پنهان نیست! او به پنهانی ها درست مثل آنچه آشگار است آگاه است!

و انسان می داند خداوند را نمی شود با مال و منال و آدمهایی که برای دفاع از انسان هرکاری می کنند تطمیع و یا تهدید نمود و او قادر به انجام هر کاری هست فقط باید با خداوند با قلبی سلیم وارد معامله شد! قلبی که با تواضع و فروتنی زشتیهای خود را پذیرفته است و می خواهد خرابیهای گذشته خویش را جبران کند.

خداوند با علمی که به درون انسان دارد وقتی سلامت قلب و درستی تصمیم فرد را برای جبران و توبه و عدم برگشت به گناهان ببیند آن وقت کم کم ابرهای ظلمت کناری می رود و زندگی انسان بر ریل درست می افتد!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 62

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ لَا یُنَالُ بِهِ عَهْدُکَ وَ لَا یُؤْمَنُ مَعَهُ غَضَبُکَ وَ لَا تَنْزِلُ مَعَهُ رَحْمَتُکَ وَ لَا تَدُومُ مَعَهُ نِعْمَتُکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به جهت آن به عهد تو نمیتوان رسید، و از خشم و غضبت نمیتوان در امان ماند، و با وجود آن، رحمتت نازل نمی شود، و نعمتت به واسطه ی آن از تداوم باز می ایستد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

شرح:

خداوند با فطرتی که در انسان ها گذاشته است آنها را متعهد به پاک بودن نموده است زیرا راههای بد بودن (فجورها) و نحوه جلوگیری از آنها (تقواها) را به او آوخته است. وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا، فَأَلهْمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (شمس: 7 و 8)

قرآن در جای دیگر از این عهد اینگونه سخن می گوید: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَابَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ  إِنَّهُ لَکمُ‏ْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونىِ  هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ. (یس: 60 و 61) آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است؟! و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟!

اصولا هر نوع توانمندی که کسی دریافت می کند ناخودآگاه تعهدی و تکلیفی نیز بر عهده او می آید! هر مزیتی فریضه ای را بدبنال دارد و هر حقی تکلیفی و هر رشدی مسؤولیتی.

نمی شود انسان اینهمه مزایا نسبت به حیوان و حتی فرشتگان داشته باشد و بعد هیچ تعهدی بر گردنش نباشد!

گناه مانع از عمل به تعهدات است!

با زیر پا گذاشتن تعهدات، دیگر ایمنی از خشم خداوند وجود نخواهد داشت! و با وجود این خشم، رحمت خداوند - و این که او انسان را در پناه خود بگیرد تا بلاها به او آسیبی نزد و یا اصلا نیامده دفع شوند، - انسان را دربرنمی گیرد! و همین نعمتهای موجود نیر دوامشان به مخاطره می افتد!

وقتی از مزیتها بدرستی استفاده نشود ابزاری که برای استفاده بهینه از این مزیتها به انسان داده شده است از او گرفته می شود!

باید از همه این آثار شوم گناه لرزید و هراس داشت و از خداوند خواست که گناهان ما را بیامرزد تا در آینده گناهان گذشته را پی نگیریم!

در دعای استغفار به ما آثار مختلف گناه گوشزد می شود نه برای این که ناامید شویم بلکه برای این که هشدار داده شویم و از گناهی که اینقدر می تواند مخرب باشد فاصله بگیریم!