مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: سپاسگزاری :: معلم» ثبت شده است

هشت رذیله 11 / ناسپاسی 8 / معلم 3

| پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۶ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


شهادت امام باقر علیه السلام را تسلیت عرض می کنم. امام باقر علیه السلام اولین امامی بودند که طبق وظیفه ای که خداوند بر عهده اشان گذاشته بود، باید بدون احتیاط و مواظبت از دشمنان، به نشر علوم اهل البیت علیهم السلام در آن دنیای پر از جهل و وهم و افتراء به خداوند و پیامبر، مشغول می شدند و ایشان نیز الحق و الإنصاف تمام تلاش خود را برای ایفای این وظیفه انجام دادند و براستی ملقب به «باقر العلوم» شدند.
«بقر» به معنای شکافتن شکم است. علمی که سینه امام علی علیه السلام را تنگ نموده بود و بارها از مردم خواسته بود تا از ایشان آن را طلب کنند و می فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»، امام محمد باقر علیه السلام آن را نشر دادند. پس از ایشان امام جعفر صادق علیه السلام راه پدر را ادامه دادند و آنچنان موجی از همه علوم اهل البیت علیهم السلام را بروز دادند که فقهی بنام فقه جعفری شکل گرفت و دنیا را آمده مدیریت اسلامی نمود.

خب کجای بحث بودیم؟ آها از گام دومِ در مسیر کمال و رفع رذائل انسانی و تقویت روحیه شکرگذاری و تکریم مقام معلم می گفتیم!
همانطور که در قسمت والدین عرض کردم، عنوان را باید از شخصیت جدا نمود. پلیس راهنمایی و رانندگی فرمان که می دهد باید آن فرمان را اطاعت نمود. مهم نیست این پلیس آدم خوبی است و یا آدم بدی است. مهم آن است که او پلیس و مأمور اجرای قانون است و تخطی از فرمان او توهین به قانون است و توهین به قانون سبب تضعیف قانون و رواج ستم در جامعه می شود.
و یا وقتی پزشکی توصیه ای می کند، مهم نیست این پزشک مسلمان است یا کافر است! مؤمن است و یا مؤمن نیست، مهم آن است که او پزشک است و اگر به مریض گفت: «روزه نگیر!» او باید اطاعت کند و اگر روزه بگیرد، روزه اش صحیح نیست و وقتی بهبودی یافت باید روزه اش را قضا کند.
عنوان معلم هم تبعیت از همین قانون می کند. وقتی انسانی به ما مطلبی را آموخته است، در حقیقتا ابزاری گشته است که خداوند از طریق او ما را مورد تعلیمش قرار داده است. ابرازی که خداوند مورد استفاده قرار داده است، مقدس است.
چنانچه پولی که شما صدقه می دهید، ابزاری است که خداوند توسط آن، فقیر را بی نیاز می کند. این پول مقدس می شود. به همین خاطر امام باقر علیه السلام وقتی پولی را در دست فقیر می گذاشتند، آن پول را می گرفتند و می بوسیدند و دوباره به فقیر بر می گردانند و می فرمودند: «دست خداوند به آن خورده است زیرا خداوند در قرآن می  فرماید: ان الله یأخد الصدقات. این خداوند است که صدقه ها را می گیرد.»
هر آنچه منسوب به خداوند شود، تقدس می یابد مثل تقدس مسجد، سادات، حرم امامان علیهم السلام، سجاده، مهر و تسبیح، کاغذی که بر آن قرآن نوشته شده است، عالم دینی، پیشانی مؤمن، ضریح قبور ائمه اطهار و فرزندانشان علیهم صلوات الله و ...
حال این انتساب هر چه بیشتر شود، و خداوند از این ابزار، بیشتر برای لطف بندگانش استفاده کند، آن شیء و یا آن کس، ارزشی افزونتر و عنوانی مقدس تر می باید.
هر چه معلمی، بیشتر به شما آموخته باشد و آنچه را که آموخته است بیشتر منسوب به خداوند باشد و شما در پرتو نور علم، بیشتر مسیر خروج از تاریکی را پی گرفته باشید، عنوان آن معلم ارج و قرب افزونتری می یابد.
خداوند که مکانی ندارد تا انسان بتواند قرب به او را حس کند و ارادتش را بخداوند بصورت مادی نشان دهد. در این جاست که والدین و معلمین می توانند به کمک شیدایی که به دنبال قرب به خداوند است بیایند.
سؤالی که مطرح است این است که در ارزشمندی الهی معلم، آیا تفاوتی هم می کند که او چه مطالبی به انسان بیاموزد؟ آیا حتما باید از دین بگوید؟
پاسخ این است که در ارزشمندی عالم، تنها علم او دخیل است. علم غیر از وهم است. علم دریچه ورود به واقعیت و بیرون آمدن از تارهای ذهن و دنیای ذهنی و خودساخته است.
این دریچه مهم نیست از طریق علوم تجربی باز شود و یا از طریق علوم انسانی و یا ریاضی و یا دینی.
هر چه انسان بیشتر علم بیاموزد، از تار ذهن و نفس بیشتر خلاص می شود و بهتر یاد می گیرد که حقیقت، واقعیتی بیرون از ذهن است که باید به آن رسید و کرنشش کرد و هرچه بر خلاف آن در ذهن و تصور و باور است باید دور ریخت و از آنها توبه کرد و تبری جست.
اگر حقیقتا هر معلم و هر متعلمی بتواند حق محور باشد و سینه اش را برای دریافت حقیقت باز بگدارد و مزاحمین در مسیر را کنار بزند و از حسادتها و خودپسندیها و اغراض مادی خود را برهاند و وقتی پژوآک حقیقت را در دورن خودش شنید، بدون آن که کاری داشته باشد به این که صدا از دهان که بیرون آمد: دشمن بود یا دوست؟ موافق بود یا مخالف؟ کوچک بود  یا بزرگ؟ استاد بود یا شاگرد، و در مقابل حقیقت کرنش کند و آن را تصدیق نماید و آن را نشر دهد و اگر تا حال غیر آن می اندیشیده است، اعتراف به خطا بودن اندیشه قبلی اش بکند، یقین بدانید این شخص به بالاترین معارف دینی خواهد رسید هر چند ممکن است فعلا حتی مسلمان نباشد.
همه علم نور است! همه عالمان خشیت از خداوند دارند. (فاطر: 28) خشیت از خداوند یعنی هراس از شکوه خلقت. خلقت پر عظمت پروردگار هستی. شکوهی که آنقدر سینه را پر می کند که می خواهد جانت را بگیرد. در آن حال از تعجب و شگفتی عبور می کنی و به هراس و ترس می رسی. نه ترسی مانند آنچه تجربه نموده ایم! الهی که برسم به آنچه می نویسم و برسید به آنچه می خوانید!
با این مقدمه روشن شد که مقام هر معلمی قابل ارج گذاری است. هر چند در این میان آنها که علم دین را میاموزانند از سینه ای فراختر نسبت به دیگران برخوردارند و دانش آموزان خود را در مراحلی بالاتر از دیگر مراتب راهبری می کنند و در نتیجه از ارجی بیشتر و احترامی افزونتر و تکریمی زیادتر برخودار خواهند بود.
ولی نباید این حقیقت تلخ ناگفته بماند که بعضی عالمان دین، تنها ذهن خود را انبانی از اطلاعات حفظی دینی نموده اند ولی سینه خود را بروی حقائق ساده ای هم هنور نگشوده اند.
ولی نباید وجود این نوع از موجودات خداوند، اصل کلی ما را خدشه دار کند. اصل کلی این است: هر که به شما علمی یاد داد و یکی از ملیاردها سلول مغزتان آینه حقیقت نمود، باید مورد تکریم قرار گیرد بخاطر همان توضیحی که دادم!
همین مقدار فعلا بس باشد!
شب بخیر!


هشت رذیله 10 / ناسپاسی 7 / معلم 2

| چهارشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


شب بخیر دوستان! روزتان هم بخیر! الهی که همه عمرتان بخیر و بی هیچ شری سپری شود. امام سجاد در دعای ششم صحیفه سجادیه می فرماید:
خدایا امشبم را، امروزم را و همه روزها و شبهایم را توفیقم بده که (همه گونه) خیر را بکار گیرم و از (همه گونه) شر هجرت کنم!
این یعنی شکر نعمت روهای و شبهای عمر!
گفتیم گام دوم در تقویت روحیه سپاسگزاری تکریم معلم است.
قرار شد فکر کنید ببینید آیه 66 سوره کهف چه نکاتی را در رابطه با ادب دربرخودر با معلم یادمان می دهد. این کار را کردید؟ نه؟ چرا؟ هنوز یاد نگرفتید در حین کارهایتان در قرآن تدبر کنید؟ ان شاء یاد خواهید گرفت . من هم توفیق داشته باشم در این کار کمکتان خواهم نمود.
شهید ثانی در کتاب منیة المرید دوازده ادب را از این آیه استخراج نموده است.
متن ترجمه فرمایش ایشان:

هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً

این آیه دلالت بر دوازده فائده از فوائد ادب می کند:


اول: حضرت موسی خودش را تابه حضرت خضر قرار داد بخاطر این که جایگاهش را پایین قرار دهد نسبت به جایگاه متبوع که حضرت خضر باشد.

دوم: با «هل» اجازه گرفت در تبعیت و همراهی و این مبالغه ای بزرگ در تواضع و فروتنی است.

سوم: به خود نسبت جهل داد و برای معلمش اعتراف به علم نمود طبق این فرموده خداوند: عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ.

چهارم: اعتراف به عظمت نعمت تعلیم نمود. زیرا از او خواست تا معامله ای با او بکند مثل معامله ای که خداوند با او نموده است. یعنی نعمت دادنت به من مثل نعمت دادن خداوند بر توست. و بخاطر همین معنی گفته شده است که: من عبد کسی هستم که از او می آموزم. و هر کس انسانی را مسئله ای بیاموزاند، او را مالک شده است.

پنجم: متابعت عبارت است از انجام دادن مثل کار دیگری بخاطر این که کار دیگری است نه برای علت دیگری و این دلالت می کند بر این که بر دانش آموز واجب است که از ابتداء تسلیم باشد و نزاع (با معلم) را ترک کند.

ششم: متباعت را بدون قید آوردن و تبیعت را مطلق بدون این که به قیدی آن را مقید کند ذکر نمودن نهایت تواضع است.

هفتم: ابتداءً تبعیت و بعد تعلیم و سپس خدمت و آنگاه بدنبال علم بودن.

هشتم: حضرت موسی فرمود: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ» یعنی من از این متابعت هدفی جز یادگیری ندارم! انگار گفته است: من از این تبعیت بدنبال مال و مقام نیستم.

نهم: «مِمَّا عُلِّمْتَ» اشاره است به قسمتی از آنچه (حضرت خضر) آموخته است. یعنی من از تو برابر شدن (در علم) را نمی خواهم بلکه قسمتی از آنچه را تعلیم داده شده ای (طلب می کنم) لذا تو همیشه برتریت بر من بخاطر قسمتهای زیادتری که می دانی محفوظ است.

دهم: «مِمَّا عُلِّمْتَ» اعتراف به این است که خداوند به تو آموخته است. و در این تعظیم معلم و علم و تعظیم مقام این دو می باشد.

یازدهم: فرموده اش «رُشْداً» طلب ارشاد است و این چیزی است که اگر حاصل نشود، سقوط خواهد نمود و گمراه خواهد شد. در این اعتراف (حضرت موسی) به شدت نیازش به یادگیری و شکسته نفسی بزرگی از ناحبه ایشان و (ابراز) روشن برای احتیاجش به علم است.

دوازدهم: نقل شده است که حضرت خضر ابتداء آگاهش کرد که او پیامبر بنی اسرائیل، موسی، صاحب توراتی است که خداوند متعال بدون واسطه با او سخن گفته است و او را با معجزات، خاص نموده است و حال حضرت موسی با این منصب خدمت او آمده است و این نشان تواضع بزرگی است.

منیة المرید، ص: 235

همچنین می شود نکات دیگری نیز برداشت نمود:

سیزدهم: تعلیم، به آموختنهای مرسوم نیست! باید همراه استاد بود و زندگی او را از نزدیک دید و درسهای زندگی را اینگونه از او آموخت. چنانچه در قصه حضرت موسی و خضرت، هیچ سخنی از این که حضرت خضر چه مطلبی را یاد حضرت موسی داده است نیامده است بلکه مدتی حضرت موسی با ایشان زندگی کرد و مطالبی مهمی را آموخت.

چهاردهم: «عُلِّمْتَ رُشْداً» یعنی آنچه انبیاء آموخته اند همه در مسیر رشد بوده است. علم «لاینفع» نداشتند.

پانزدهم: «عُلِّمْتَ» حضرت موسی طلب آموخته های حضرت خضر را نمود. این که این آموخته ها را کی به حضرت خضر  یاد داده است برای حضرت موسی مهم نبود. زیرا دانش آموز نباید منابع اطلاعاتی معلم را مورد بررسی و تردید قرار دهد.

شانزدهم: استاد باید از آنچه به علم در باره آنها رسیده است سخن بگوید، نه آن که وهمیاتش را مطرح کند. به عبارت دیگر معلم نباید نزد دانش آموزش، بلند بلند فکر کند! و حضرت موسی با کمال ادب به معلمش فهماند به من از آنچه علم به آن پیدا کرده ای بگو!

هفدهم: ممکن است معلمی دانش های مختلفی داشته باشد ولی دانش آموز باید اولویت نخست را به یادگیری درسهای معرفتی و مؤثر در زندگی از معلمش بدهد.




هشت رذیله 9 / ناسپاسی 6 / معلم 1

| سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۲ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


حالتون چطوره؟ الهی شکر که خوب هستید! زنده اید! و این اصل نعمت است! آنها که مرده اند حاضر بودند هزار برابر مشکلات شما را می داشتند ولی زنده بودند. و الان شما یک هزارم آن مشکلات را دارید و زنده هم هستید. آیا این چیز کمی است؟ خدایا شکرت که خیلی مهربانی!
جلسه قبل، آخرین بحث در زمینه والدین را ارائه دادیم! دوستان سؤالاتی را مطرح کردند که به آنها پاسخ دادم. می توانید آنها را مطالعه کنید. اگر باز هم سؤالاتی بود مطرح کنید. این را گفتم که بگویم بحث والدین تمام نشده است! می تواند همچنان موضوع گفتگو باشد!
گام اولِ تقویت روحیه سپاسگذاری، سپاس از والدین بود که ان شاء الله عزمتان را جزم نمودید که گام اول را بخوبی بردارید. مهم عزم است. شاید عمر کفاف ندهد که عزم تان را عملیاتی کنید. اشکالی ندارد. خداوند به نیتها پاداش می دهد. با عزم، مسیر کمال را آغاز نموده اید دیگر می توانید بعد از مرگ مسیر را ادامه دهید! وای از آن روزی که همین عزم هم صورت نگرفته باشد! روزگار بگذرد با همین روزمرگی ها و آرزوهای دمدستی و دنیایی.
گام دوم تکریم معلم است.
گامهای خودسازی و سیر سلوک حساب شده است. در نگاه کلی گام اول تخلیه است. زدون درون از رذائل است. رذائل انسانی. و در این گام بلند، گامهای کوچکتر زیادی قرار دارد.
اگر گامها درست برداشته نشود، در واقعیت هیچ حرکتی صورت نمی پذیرد و فقط در عالم خیال است که انسان خود را رو به کمال می پندارد. باید از شیطان ترسید! او خیلی مکار است. مکر شیطان بر محور تلبیس (جابجایی حق و باطل) می چرخد: تغییر جای زشت و زیبا و تغییر جای ناقص و کامل.
کسی که فریب خورده شیطان است، در حال سقوط است ولی خود را در حال سقوط نمی بیند چون فکر نمی کند کار زشتی انجام می دهد. فکر می کند اگر هم کارش زشت است آنقدر ها زشت نیست. فکر نمی کند کارهای زیبایی را ترک نموده است. فکر می کند اگر هم کار خوبی را ترک کرده است، آنقدر ها هم آن کار زیبا نبوده است.
کسی که فریب شیطان را خورده است هیچ کوهی را بالا نمی رود، ولی خودش فکر می کند در حال رشد است. کارش را بی نقص می داند و اگر نقصی در کارش ببیند آن نقص را خیلی مهم نمی انگارد. با خود می گوید من که حال معنوی خوشی دارم حالا اگر مادرم، پدرم از من خشنود هم می بودند خیلی بهتر بود ولی خب حالا که نیستند خدا خودش این نقص را با این کارهای خوبی که می کنم جبران می کند!!!
و یا نقصی را که خیلی مهم نیست نقص عمده ای می شمارد. خودش را بیجهت ملامت می کند و یا به دیگری بخاطر این نقص می تازد و چون خودش آن نقص را ندارد خیلی به خودش می نازد. شیطان کارش تغییر جای ناقص و کامل است. و نیز جای ناقص را با ناقص تر و کامل را با کامل تر عوض می کند و یا بر عکس. همچنان که جای زیباتر را با زیبا و زشت تر را با زشت و بر عکس، عوض می کند. کلا شیطان می خواهد تو در وهم باشی! تو را از علم دور می کند. چون علم نور است و وهم ظلمت است و کار شیطان یخرجهم من النور الی الظلمات است و کار انبیاء که باید عالمان راه آنها را ادامه دهند، یخرجهم من الظلمات الی النور است.
تکریم معلم گام دوم است.
تکریم معلم، هم دعا کردن مدام برای او و احوال پرس او بودن است و هم حفظ ادب وقتی که در محضرش حضور دارید!
قصه ملاقات دو پیامبر بزرگ: حضرت موسی و حضرت خضر عجیب پیامهای انبوهی دارد! این قصه از آیه 60 تا آیه 82 سوره کهف آمده است. شهید ثانی در کتاب منیة المرید از آیه 66 سوره کهف دوازده ادب برخورد با معلم را برداشت نموده است. آیه این است:
هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً 
ان شاء الله در جلسه بعد، متن عربی این قسمت از کتاب منیه را برایتان ترجمه می کنم ولی قبل از آن خودتان در آیه تدبر کنید ببینید از این دوازده ادب چندتایش را متوجه می شوید؟ خدا را چه دیده اید شاید شما به چیزی پی بردید که شهید ثانی به آن پی نبرده است.
موفق باشید.