مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تبلیغ در فضای مجازی» ثبت شده است

96/06/06 گزیده بیانات در دیدار طلاب حوزه‌های علمیه استان تهران

تمحید از طلابی که رشدشان موجب خشم دشمن است
من وقتی نگاه میکنم، شما را -جوانها را، طلبه‌های جوان را- نهالهای قدکشیده‌ی بوستان امامت و ولایت میبینم. بحمدالله این نهالها قد کشیده‌اند؛ بعضی به ثمر رسیده‌اند، بعضی هم انسان را خاطرجمع میکنند که به ثمر خواهند رسید؛ از حرفها و از مجموع دیدار، انسان این را احساس میکند. وَ مَثَلُهُم فِی‌ الاِنجیلِ‌ کَزَرعٍ اَخرَجَ شَطئَه‌و فَئازَرَه‌و فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلی سوقِه یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار؛(فتح: 29) این نکته‌ی اخیر خیلی مهم است. ایستادن شما بر روی پا، قد کشیدن شما، حجیم شدن معنوی شما، توانایی‌های گوناگون شما، هم زُرّاع را به شگفت می‌آورد، هم آن کسانی که این بذرها را پاشیده‌اند؛ وقتی نگاه میکنند و این پیشرفتها را، این فکرهای نو را، این چهره‌های امیدوار را می‌بینند، خودشان به شگفت می‌آیند. و مهم‌تر از این، «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار» است، دشمنانِ شما را خشمگین میکند؛ و این[طور] باید باشد. اگر ما دیدیم رفتار ما جوری است که دشمنان دین، دشمنان اسلام، دشمنان حاکمیّت قرآن نسبت به ما خشمگین نیستند و از وجود ما ناراحت نیستند، باید در مفید بودن خودمان شک کنیم. اگر امیرالمؤمنین است و آن قاطعیّت و آن حرکت و مانند اینها، باید [هم] کسانی مثل معاویه یا عمروعاص یا دیگران از او خشمگین باشند؛ شما هم همین راه را دارید حرکت میکنید؛ لِیَغیظَ بِهِمُ‌ الکُفّار.

خاطره و لزوم درس خواندن طلاب در حین مبارزه
من مشهد درس رسائل و مکاسب میگفتم، هر چند وقت یک‌بار هم ما را میگرفتند، زندان میبردند، شاگردهای ما متفرّق میشدند؛ بعد که از زندان می‌آمدیم، درس را شروع میکردیم، باز جمع میشدند می‌آمدند؛ شوق مبارزه و ملاحظه‌ی حال بنده -آن کتک‌خوریِ ویژه‌ای که ما آن روز از دستگاه داشتیم- گاهی آنها را نسبت به این درسی که ما به آنها میدادیم، دچار تردید میکرد؛ حالا جزئیّات فرمایش شیخ(انصاری) در مکاسب یا مثلاً کفایه که مراد از عبارت این است [را وقتی میگفتم]، من میدیدم دچار تردیدند؛ همیشه من به اینها میگفتم: بچّه‌های عزیز من! بدانید اگر درس نخوانید نمیتوانید تأثیرگذار خوبی باشید؛ به اینها میگفتم بی‌مایه فطیر است، باید درس بخوانید.
اگر میخواهید افکارتان، پیشنهادهایتان، خصوصیّات برجسته‌ای که روحیّه‌ی شما بحمدالله از آن برخوردار است، در جامعه تأثیر بگذارد، باید باسواد باشید، باید درس بخوانید، باید ملّا باشید. درس را جدّی بگیرید؛ نگویید حالا دنیا دارد براساس پیشرفتهای فنّی و فنّاوری و مانند اینها اداره میشود، ما نشسته‌ایم داریم مثلاً فرض کنید حاشیه‌ی ملّاعبدالله میخوانیم یا فرض کنید منطق مظفّر میخوانیم! نه، این منطق مظفّر را باید بخوانید؛ این کتاب نحو را یا کتاب صرف را به‌عنوان مقدّمه باید بخوانید؛ این کتاب فقه را و کتاب اصول را باید بخوانید تا بتوانید به‌عنوان یک روحانی -که حالا عرض خواهم کرد روحانی یعنی چه- اثرگذار باشید. باید درس خواند. ما در بین روحانیّون کسانی را داشتیم که ازلحاظ مبارزه چیزی کم نداشتند، امّا ازلحاظ علمی، نصاب لازم را نداشتند؛ اینها نتوانستند تأثیر قابل توجّهی در پیشرفت این مبارزه یا در ایجاد این حرکت عظیم بگذارند. آن کسی توانست که -مثل امام- در حدّ نصاب کامل بود. درس بخوانید! این توصیه‌ی اوّل من است؛ درس را جدّی بگیرید.

تحقق خواسته های تحول در حوزه با همفکری و تشکل
تحقّق خواسته‌های مطلوب، صرفاً با داشتن یک مدیریّت و داشتن منابع مالی به دست نمی‌آید، حتّی گاهی با داشتن آنها [هم] به دست نمی‌آید؛ چیز دیگری لازم است. آن چیز دیگر همان است که شما دارید: انگیزه، میل، وضوحِ مطلوب و غایت مورد نظر؛ اینها لازم است. و باید مبارزه کرد؛ بدون مبارزه هیچ چیز به دست نمی‌آید، این حوزه‌ی مطلوب را هم باید با مبارزه به دست آورد. البتّه معنای مبارزه، [گفتنِ] «زنده باد مرده باد» نیست، معنایش مبارزه‌ی سیاسی نیست؛ [مبارزه] یعنی تلاش، مجاهدت، گفتن، فکر کردن، همفکری کردن، متشکّل شدن.

لزوم بیان دوام حضور در بیان و تعبیر
یکی از دوستان درباره‌ی حوزه گفتند که «ما به حوزه آمده ‌بودیم که این کار بشود، آمده بودیم که آن کار بشود»؛ من با این تعبیر مخالفم. نگویید «آمده بودیم»؛ بگویید «آمده‌ایم». «بودیم» یعنی چه‌؟ بگویید «ما آمده‌ایم برای اینکه این کار بشود»؛ یعنی دوام حضور خودتان را در تعبیرتان هم بیان کنید. در بیانات خودتان، آن عزم راسخ را، مثل یک رونده، مثل یک دونده، مثل یک پیماینده‌ی قاطع و مصمّمِ این راه، همین‌طور عزم را شما نشان بدهید و بگویید؛ بگویید «آمده‌ایم که این کار بشود». بله، باید هم بشود و خواهد هم شد؛ وقتی شماها تصمیم بگیرید، پایش بِایستید، حرف را پخته کنید، حتماً انجام میگیرد. البتّه این را هم بدانید که مقام عمل با مقام فکر و مطالعه و طرّاحی و مانند اینها فاصله دارد؛ یک فاصله‌ی کاملاً معنی‌دار و محسوسی دارد.

لزوم ادامه مبارزه برای تثبیت هنجارهای انقلاب و تشکیل جامعه اسلامی
اگر انقلاب مبارزه لازم داشت تا به پیروزی برسد، امروز هم مبارزه لازم است تا بتوانیم این هنجارهای انقلاب را تثبیت کنیم؛ باید به نتیجه برسانیم تا جامعه بشود جامعه‌ی اسلامی.

کافی نبودن دوست داشتن مبارزین و لزوم مبارزه
داخل آدمهای خوب، کم نبودند کسانی که از مبارزین خوششان می‌آمد امّا وارد میدان مبارزه نمیشدند؛ خب، اینها کاری نمیکردند. بله، آن روزی که جبهه‌ی دشمن ضعیف شد و معلوم شد که رژیم طاغوت رو به سقوط است، طبعاً آن سواد(جمعیت) عظیم وارد میدان شدند که کار را یکسره کردند؛ امّا در دوران سختی مبارزه، مبارزین [همان] عدّه‌ای بودند که تلاش میکردند و درون میدان بودند. امروز هم همان‌جور؛ همچنان‌که آن روز مبارزه لازم بود و کنار نشستن و مبارزین را دوست داشتن کافی نبود، امروز هم مبارزه لازم است.

تفاوت برنامه با هدف گذاری و لزوم پیش بینی همه موانع در برنامه ریزی
برنامه، چیزی فراتر از هدف‌گذاری است؛ هدف‌گذاری، برنامه نیست. برنامه عبارت است از کشیدن راه، کشیدن جادّه به سمت مقصد؛ این برنامه است، به این میگویند برنامه. اگر چنانچه شما جادّه‌ای که میخواهید بکشید، خصوصیّات و ممیّزات زمین را در نظر نگیرید و خودتان را آماده نکنید برای برخورد با این خصوصیّات، خیلی زود دچار مانع میشوید؛ میرسید به یک فرض کنید ارتفاعی، میگویید نشد؛ خب از اوّل میخواستید فکرش را بکنید که این راه ارتفاع دارد، این راه ارتفاعات صخره‌ای دارد، این راه رودخانه دارد، پل لازم دارد؛ وقتی اینها را قبلاً پیش‌بینی نکردید و در برنامه نگنجاندید و برنامه را بر اساس واقعیّت زمین تنظیم نکردید، طبعاً گیر میکنید. برنامه را با توجّه به واقعیّتها [باید نوشت]؛ آن چیزی که واقعیّت است و میشود عمل کرد.

راه انبیاء ایجاد جامعه توحیدی و حیات طیب و پیروزی نهایی جهاد در این راه
مجموعه‌ی روحانیّت -که شماها جوانهای روحانی جزو بخش پُرشور و تأثیرگذارِ در حرکت روحانیّت هستید- کارش ادامه‌ی کار انبیا است؛ با این دید باید کار روحانیّت را نگاه کرد. درسی که شما میخوانید، برنامه‌ای که برای آینده‌تان میریزید، با این نگاه باشد؛ شما دنباله‌روی کار انبیا هستید. خب، کار انبیا در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف [چنین آمده]: وَ اِلی عادٍ اَخاهُم هودًا قالَ‌ یا قَومِ‌ اعبُدُوا اللَهَ‌ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرُه‌؛(165) مسئله، مسئله‌ی توحید است. حرکت انبیا، حرکت برای توحید است؛ اصلاً اساس کار دعوت انبیا، دعوت به توحید است. دعوت به توحید فقط به معنای این نیست که عقیده پیدا کنید که خدا یک است و دو نیست و این بتها یا این خدایان -موجودی که هستند- ارزش الوهیّت ندارند؛ فقط این نیست، عقیده‌ی به توحید، یک پایه و استوانه‌ یا زمینه‌ی اساسیِ یک جهان‌بینی است که زندگی را میسازد. عقیده‌ی به توحید یعنی جامعه‌ی توحیدی به وجود آوردن؛ جامعه‌ای که بر مبنای توحید شکل بگیرد و اداره بشود؛ عقیده به توحید این است؛ اگر این نبود، دشمنی‌های با انبیا هم به وجود نمی‌آمد. وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ‌ الاِنسِ‌ وَ الجِنِّ‌ یوحی بَعضُهُم اِلىٰ‌ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛(انعام: 112) این دشمنی‌ها به‌خاطر این است که انبیا آمدند، شکل جامعه را مورد اعتراض و تعرّض خودشان قرار دادند؛ یک شکل جدید را، یک هندسه‌ی جدید را برای شیوه‌ی زندگی بشر ارائه کردند. آن شیوه‌ی زندگی، همان حیات طیّبه است که یکی از برادرها این آیه‌ی شریفه را تلاوت کردند: یا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛(انفال: 24) حیات، حیات طیّبه است. مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثى‌ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهو حَیو‌ةً طَیِّبَة‌؛(نحل: 97) یعنی فراتر از این حیات ظاهری یک چیزی وجود دارد که به آن گفته میشود حیات طیّبه، آن چیست؟ آن همین زندگی است درحالی‌که با ایمان باشد. زندگی احتیاج دارد به آب و به هوا و به خوراک و به علم و به فنّاوری و به همه‌چیز؛ زندگی به همه‌ی اینها احتیاج دارد، منتها اگرچنانچه بدون ایمان شد، این حیات نیست؛ مرده است. این را قرآن حیات نمیداند. حیات آن‌وقتی است که این مجموعه‌ی تحرّکات زندگی و عوامل زندگی همراه بشود با حیات؛ نور پیدا کند؛ مثل محیط ظلمانی است که در آن نوری تابانده میشود. این شأن روحانیّت است. شما میخواهید حیات ببخشید به جامعه‌ی بشری. این طبعاً همان مشکلات انبیا را دارد، همان اجر نبوّتها را هم دارد، همان توفیقات انبیا را هم دارد؛ چون انبیا موفّق شدند، انبیا توفیق پیدا کردند. همه‌ی انبیا حتّی آنهایی که به شهادت رسیدند، حتّی آنهایی که قومشان آنها را انکار کردند، بالاخره حرفشان سبز شد. شما نگاه کنید ببینید حرف حضرت نوح و حضرت هود و پیغمبرهای گوناگون که آن‌روز این‌همه دشمن داشت، امروز در دنیا خواستگاران و طلبکاران و علاقه‌مندان و مریدان بی‌شمار دارد. خب، پس این حرف زنده ماند، پیروز شد. آن‌روز با انکار مواجه شد امّا بعد بتدریج همین‌طور سلسله‌ی انبیا آمدند، حرف پیروز شد. پس کار شما کار پیغمبران است؛ هم حرفتان سبز خواهد شد و بلاشک پیش خواهد رفت، هم توفیقات الهی شامل حالتان خواهد بود یعنی خدای متعال کمکتان میکند: اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنوا فِی الحَیوةِ الدُّنیا؛(غافر: 51) خداوند نصرت میکند شما را -این هم یک بخش دیگر- و همچنین مثل انبیا بلاشک دشمنان و مخالفین و معارضینی هم خواهید داشت، پس همان وضعیّت است؛ خود را برای آن آماده کنید. همه‌ی شما هم جوان هستید، بعد از این ان‌شاءالله شاید شصت سال، هفتاد سال شما وقت دارید که زندگی کنید و کار کنید و تلاش کنید. خودتان را آماده کنید برای پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال تلاش کردن و کار کردن و زحمت کشیدن، و بدانید که در پایان این راه، دنیا دگرگون خواهد شد بر اثر تلاش شما و بدون تردید به سمت مطلوب پیش خواهد رفت؛ حتماً این‌جور خواهد شد.

خاطره مسخره شدن و جریان اسلامی امروز، خصوصیت امروز جامعه و به نفع روحانیت
آن روزی که ما در سنین شماها بودیم، جریان اصلی، جریان ضدّ اسلامی بود؛ نه غیر اسلامی، [بلکه] ضدّ اسلامی بود. بنده در مشهد طلبه‌ای بودم که هم در حوزه درس میگفتم، هم جلسه برای دانشجوها داشتم؛ مسجد پر میشد از دانشجو، تفسیر برایشان میگفتم. با یک دوستی -خدا رحمتش کند- میخواستیم بیاییم تهران، داخل ایستگاه راه‌آهن قدم میزدیم تا وقت حرکت قطار بشود؛ آن جوانهایی که آنها هم مثل ما داشتند راه میرفتند برای اینکه وقت قطار بشود، همین‌طور گُله‌به‌گُله بنده را مسخره میکردند؛ آن رفیقی که با من همراه بود دانشگاهی بود، او خجالت میکشید. حالا آن کسی که بنده را مسخره میکرد، نه دشمنی‌ای با هم داشتیم، نه سابقه‌ای با هم داشتیم، نه بنده به او بدی‌ای کرده بودم، نه او احتمالاً سواد درستی [هم] داشت، امّا درعین‌حال این کارش بود. روحانیّت -یعنی یک طلبه‌ی جوانی که حالا مشغول هم هست و درس هم میخواند و درس هم میدهد- بی‌دلیل و بی‌جهت باید مورد تمسخر قرار میگرفت؛ فضا این‌جوری بود. حالا مشهد قبّةالاسلام بود و این‌جوری بود، تهران خیلی بدتر [بود]؛ تهران هم برای ما پیش می‌آمد، برای خیلی‌ها پیش می‌آمد. امروز این‌جوری نیست؛ نه‌اینکه امروز طلبه و روحانی و عمامه‌به‌سر دشمن و مخالف و مسخره‌کن نداشته باشد؛ چرا، امروز هم هستند و همیشه هم خواهند بود -پیغمبران را هم مسخره میکردند- لکن امروز جریان، جریان اسلامی است. این یک خصوصیّت؛ این به نفع شما است؛ از این خصوصیّت هرچه میتوانید باید استفاده کنید.

خلاء فکری جهان با خستگی از ایسم ها و ضرورت نشر حرفهای نوی اسلام
در سطح جهان، یک احساس خلأ فکری و نیاز به یک فکر جدید موج میزند؛ در سطح جهان این‌جور است؛ دل‌زدگی و سرخوردگی از «ایسم»های مختلف -چه «ایسم»های چپ، چه «ایسم»های راست- در بین کشورها و بین اندیشمندان و بین جوانها بسیار زیاد شده؛ یک حالت خلأ فکری [وجود دارد]، حرف نو جا می‌افتد. جمهوری اسلامی، هم در مسئله‌ی انسان، هم در مسئله‌ی جامعه، هم در مسئله‌ی سیاست حرفهای نو دارد؛ اسلام حرفهای نو دارد. ما اگر بتوانیم این حرفهای خودمان را حرفهای نویی است در دنیا منتشر کنیم و به گوشها برسانیم، پذیرنده و طلبکار زیاد خواهد داشت. این یکی از خصوصیّات امروز است. یک روزی بود که این‌جور نبود؛ «یک‌ روزی» که عرض میکنم، نه صد سال پیش، [بلکه] همین زمان جوانی ما. فرض بفرمایید مارکسیسم، در بین جوانها در اغلب کشورها [رایج بود]؛ فقط در بعضی‌ از کشورها مثل آمریکا یا بعضی کشورهای اروپا به این شدّت نبود امّا در اغلب کشورها جاذبه‌ی مارکسیسم [بود]؛ بخصوص در زمینه‌ی اقتصادی،جاذبه‌ی سوسیالیسم، یک جاذبه‌ی همه‌گیر بود؛ [حتّی] در کشورهای اسلامی. در کشور خود ما و در بین علاقه‌مندانِ همین خطّ اسلامی، کسانی بودند از معاریف -که اگر بگویم می‌شناسید؛ یعنی همه‌تان می‌شناسید- که صریحاً با همین تعبیر «سوسیالیسم» از آن دفاع میکردند و حمایت میکردند و میل داشتند که فکر اقتصادی اسلامی را تطبیق بدهند با سوسیالیسم یا آن را در غالب تعبیرات سوسیالیسم بیان کنند. ما جلساتِ صحبت گوناگون و بحث و مباحثه و مانند اینها با بعضی از اینها داشتیم. امروز این‌جوری نیست؛ امروز سوسیالیسم شکست‌خورده است و آن چیزی که به آن میگفتند «سوسیالیسم علمی»، غلط بودنش تقریباً برای همه ثابت شده؛ تفکّر مارکسیستی بکلّی منزوی شده؛ لیبرالیسم -با آن معنایی که غربی‌ها برایش میکردند در زمینه‌ی فرد و جامعه و مانند اینها- محکوم شده.

لزوم تبلیغ توسط فضای مجازی
یکی از خصوصیّات ممتاز دیگر امروز، آماده بودن وسایل رساندن پیام است؛ همین فضای مجازی که این برادرمان به تفصیل و خیلی خوب بیان کردند و تعبیر خوبی است که ایشان کرد و به ذهن بنده هم اتّفاقاً همین تعبیر قبلاً رسیده بود که «اسمش فضای مجازی است درحالی‌که واقعاً فضای حقیقی است»؛ یعنی این فضا درون زندگی بسیاری از مردم حضور دارد. خب همین فضای مجازی یک ابزار است؛ یک ابزار بسیار کارآمد برای اینکه شما بتوانید پیامتان را به اقصی‌ نقاط دنیا برسانید، به گوش همه برسانید. این [امکان] دیروز نبود، امروز هست. یکی از امتیازات این است .

خلق سؤال و کثرت آن از امتیازات مثبت برای فعالیت روحانیت در دوران کنونی
یکی از امتیازات، خلق سؤال است؛ سؤال خیلی چیز بابرکتی است. در گذشته این‌همه سؤال خلق نمیشد، به ‌وجود نمی‌آمد. این خطا است که ما خیال کنیم سؤال و شبهه را دشمن همیشه به ‌وجود می‌آورد؛ بله، گاهی هم دشمن یک سؤال یا شبهه‌ای را به‌ وجود می‌آورد؛ امّا سؤال و شبهه از ذهن خلّاق انسان متولّد میشود. جامعه‌ی جوان اهل درس و بحث و تحصیل -یعنی همین مجموعه‌ی دانشگاهی و امثال اینها- همه‌ی اینها مزارع تولید سؤالند؛ اشکالی هم ندارد. شما خودتان هم همین‌جور هستید؛ شما هم جوانید، ذهن خلّاقی دارید؛ این ذهن میتواند سؤال به ‌وجود بیاورد و البتّه همین ذهن میتواند پاسخ به‌ وجود بیاورد و برای سؤالها جواب ارائه بدهد.
[البتّه] در سؤالها متوقّف نمانید! این توصیّه‌ی من به شما است. در سؤالها متوقّف نمانید؛ بروید سراغ جواب. همه‌ی سؤالها جواب دارد؛ لازم است که ذهن، کار کند، تلاش کند، فعالیّت کند و به جواب مناسب [برسد]. البتّه در مورد جوابها هم سهل‌اندیشی و سهل‌انگاری نباید کرد؛ یعنی هر سؤالی با هر جوابی تناسب ندارد؛ پاسخ باید پاسخ منطقی و محکم و صحیح باشد.
یکی از امتیازات امروز، کثرت سؤالات است؛ سؤال زیاد است. وقتی سؤال زیاد بود، مسائلی که به‌ وجود می‌آید، میدان را باز میکند برای فعالیّت ذهنی، برای عبور از مرزهای علم؛ آن‌وقت آثار تولید میشود. یک نویسنده‌ی متعصّب مصری سالها پیش یک کتابی علیه تشیّع نوشت به‌نام فجرالاسلام؛ [که] در آن حرفهای واقعاً غیرمنصفانه‌ای علیه تشیّع [بود]. البتّه بعد دنباله‌ی آن ضحی‌الاسلام و ظهرالاسلام و عصرالاسلام و مانند اینها را هم نوشت. اینها همه را بنده آن‌وقت‌ها در همان سالهای اواخر [دهه‌ی] ۴۰ یا اوایل [دهه‌ی] ۵۰ خوانده‌ام. این کتاب فجرالاسلام موجب شد که چند نفر از برجستگان علمای ما چند اثر برجسته به ‌وجود بیاورند. یکی از آن آثار برجسته الذّریعة است؛ ذریعه‌ی آشیخ آقا بزرگ تهرانی. یکی از آن آثار برجسته تأسیس‌الشّیعةلفنون‌الاسلام است؛ مال مرحوم صدر. همه‌ی اینها در مقابل فجرالاسلام [نوشته شد]. گمان میکنم یکی از آن آثار برجسته‌ای که تحت تأثیر کار فجرالاسلام -نوشته‌ی احمد امین مصری- به ‌وجود آمد، کتاب مرحوم سیّدمحسن امین است؛ این کتابِ شرح حال علما یا اعیان‌الشّیعة. خب، یعنی یک مسئله ایجاد شد، برای پاسخ به آن مسئله چند کار مهم انجام گرفت که اگرچنانچه آن سؤال نبود، این کارهای مهم انجام نمیگرفت. این هم یک نکته. بنابراین امتیازات این دوره امتیازات زیادی است؛ خدا را شکر کنید که در این دوره قرار گرفته‌اید و میتوانید از امتیازاتش استفاده کنید.

نظام اسلامی، خلأ فکری، فضای مجازی، خلق سؤال، امتیازات عصر کنونی برای فعالیت حوزه های علمیه
دوران کنونی برای حوزه‌های علمیّه و برای روحانیّت یک اختصاصاتی دارد، یک ویژگی‌هایی دارد که با دورانهای قبل فرق میکند که این اختصاصات به نفع روحانیّت است، در جهت توفیق روحانیّت است. یکی تشکیل نظام اسلامی است؛ نظام اسلامی وقتی تشکیل میشود، یعنی فضا اسلامی است. ...
یک امتیاز دیگرِ این دوران این است که در سطح جهان، یک احساس خلأ فکری و نیاز به یک فکر جدید موج میزند. ... امروز جای حرفهای اسلام است؛ نظر اسلام نسبت به انسان، نظر اسلام نسبت به علوّ مسیر انسانی و منتَهای حرکت انسان -همین سفر الی‌الله- حرفهای مهمّی است؛ نظر اسلام در مورد جامعه‌ی سیاسی کشوری [یعنی] همین مسئله‌ی مردم‌سالاری اسلامی، نظر اسلام در مورد مسائل گوناگون؛ اینها چیزهایی است که جاذبه دارد و اگر بخصوص به گوش نسلهای جوان دنیا برسد، مورد قبول قرار میگیرد. این‌هم یکی از خصوصیّات امروز است که دیروز نبود. ...
یکی از خصوصیّات ممتاز دیگر امروز، آماده بودن وسایل رساندن پیام است؛ همین فضای مجازی...
یکی از امتیازات، خلق سؤال است؛ سؤال خیلی چیز بابرکتی است. در گذشته این‌همه سؤال خلق نمیشد، به ‌وجود نمی‌آمد....
یکی از امتیازات امروز، کثرت سؤالات است؛ سؤال زیاد است. وقتی سؤال زیاد بود، مسائلی که به‌ وجود می‌آید، میدان را باز میکند برای فعالیّت ذهنی، برای عبور از مرزهای علم؛ آن‌وقت آثار تولید میشود. ...