مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رابطه عقل و یقین» ثبت شده است

هشت رذیله 148 / ستمگری 15 / حقوق 14 / حق نفس 12 / عقل 1

| سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۳۵ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث نعمت عقل از زیر مجموعه مباحث مربوط به نعمت نفس، آخرین بحث و مهمترین آن در مجموعه سلسله مباحث مربوط به حقوق است.
مباحق مربوط به حقوق را به این خاطر مورد بررسی قرار می دهیم که روشن شود محدود ستمها چیست که بعد بتوان با پاسداری از مرزهای ستم، از خصلت ستمگری که چهارمین رذیله از مجموعه هشت رذیله انسانی است رهایی یافت ان شاء الله!
عقل نقطه اصلی تفاوت انسان با حیوان است! و نیز تفاوت انسانها با یکدیگر نیز همین عقل است! و همین عقل است و نیروی حسابگر است که انسان را مکلف نموده است و او را نسبت به جنیان که آنها نیز مکلف هستند، موجودی برتر قرار داده است!
عقل در لغت عربی به معنای حبس است! و عقال ریسمانی است که پای شتر را با آن می بندند.
در یک گزارش تاریخی آمده است که فردی که شترش را نبسته بود و به مسجد رسول خدا آمده بود و بعد که برگشته بود شترش نبود وقتی جریان را به پیامبر گزارش داد و گفت که شترش را نبسته است و توکل نموده است حضرت به او فرمود: اِعقَل و توکَّل. ببند و توکل کن!
نیروی حسابگر را در انسان از این جهت عقل می نامند که وظیفه اش حبس نفس است. نفس را با قدرت تحلیل خود محبوس می کند تا برای ارضای خواسته هایش از حدود تجاوز نکند. حدود شرعی و عرفی.
نفس، مجموعه تمایلات مادی و شهوات آنی انسان است. هر چه نفس قوی تر و چاق تر باشد، این تمایلات متنوع تر و قوی تر است و هرچه قوت این تمایلات بیشتر باشد شتاب برای ارضای آنها افزونتر است.
تنوع این تمایلات و شتاب در ارضای آنها سبب عبور از حدود و تجاوز از مرزهای شرعی و عرفی می شود و عقل باید جلوی این تنوع و قدرت تمایلات را بگیرد.
عقل، حبس نفس را با قدرت تحلیلی که دارد انجام می دهد؛ زیرا نفس با استدلالی که دارد تمایلات خود را عرضه می کند لذا باید با تحلیل درست، به مقابله با این شبه استدلال ها رفت و آنها را رسوا نمود و چهره منطقی آنها را به چالش کشید!
علم مهمترین کمک به قوه عاقله است زیرا علم مجموعه ای از استدلالها درباره وجود اشیاء و باز شناسی آنها از موهومات و نیز کیفیت وجودی آنهاست!
هرچه عقل قدرتش بیشتر باشد تحلیلهایش قوی تر باشد و بهتر بتواند جلوی حرفهای بظاهر منطقی نفس مقاومت کند بهتر می تواند نفس را مهار کند و بر او لگام زند. به همین خاطر است که «حکمت» از ماده حَکَمه گرفته شده است که به معنای لگام و افسار است!
حکمت سخن نهایی است که عقل در مقابله با نفس می گوید و نفس از نَفَس می افتد و آرام می گیرد. لذا قرآن می فرماید:

مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً (بقره: 269) خیر زیادی داده شده است به کسی که حکمت به او داده شده است!

این خیر زیاد همه به لطف حبس نفس است! حبس نفس سبب می شود تا انسان بتواند جذب بیشتری از رحمتهای خداوند که هر چیزی را دربر گرفته است داشته باشد. و این جذب بیشتر یعنی رشد و تعالی افزونتر.

حقی که عقل بر عهده ما دارد این است که باید او را با علم، قدرت ببخشیم و از خداوند در این مسیر کمک بخواهیم!

البته علمی علم است و وهم نیست، که از زبان کسانی که نفس بر آنها حاکم نیست صادر شده باشد. لذا قرآن و حدیث مهمترین منابع علمی هستند که می تواند عقل را قدرت بخشد!

هشت رذیله 33 / شتابزدگی 5 / ذکر، علاج شتابزدگی 1

| چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث درباره شتابزدگی انسان بود. بیشترین لطمه را انسان در شتاب نسبت به قضاوت درباره خداوند می بیند. ما باید تکلیف خود را با خداوند و کارهای او مشخص کنیم! همه ما در این باره مشکل داریم!
خداباروی و ایمان به خداوند یعنی حق دادن به خداوند درباره همه کارها و گفته های او.
این حق دادن فقط در مقام نظر و اعتقاد نیست! بلکه احساس انسان مؤمن به خداوند حق می دهد و باور دارد که: انه هو الحق.
انسان در آغاز مسیر، و در برخورد با حقائق، عقلش آنها را می پذیرد. یعنی عقل سخنی در مخالفت با حقائقی که کشف می کند ندارد بزند. ولی به محض این که سخنی را یافت شروع به تشکیک در باره حقیقتی که قبلا فهم شده و کشف گردیده می کند. شما در این زمان شاید به بسیاری از حقائق بارو داشته باشید ولی هیچ اطمینانی نیست که آیا در آینده - و شاید آینده ای نزدیک - در قسمتی از این حقائق تشکیک نکنید. مگر ندیده اید انسانهایی که این چنین بوده اند.
ولی وقتی انسان به یقین می رسد، اتفاقی عجیب می افتد. در سایه این اتفاق انسان با حقائق دریافتی به وحدت می رسد! اصلا انگاری وارد عالَمی دیگر می شود. تازه آن وقت است که می فهمد، حقائقی را فهمیده است. مثل این که آنچه قبلا فکر می کرده است فهمیده است و باورشان نموده است، خیال و وهمی بیش نبوده است. هرچند قبلا درباره حقائق تشکیک نمی کرده است ولی انگاری همین توقع تشکیک در آینده سایه شومش را به باورهای الآن او نیز انداخته است.
اصل مشکل انسانها در دنیا، اسارتشان در این عالَم است. عالَمی که با حجابهای قطور مادیات پوشیده شده است. آنقدر پوشیده که حتی حیوانات نیز دچار این میزان از غفلت نیستند.
اسارت در دنیا اندوه با خود می آورد و افسردگی و دلزدگی و چون انسان نمی داند که اصل مشکلش چیست پس درمانی را هم که می چوید، نمی تواند علاج واقعی درد او باشد. و صد البته که دانشمندان همین آدمهای مادی وقتی می خواهند انسان افسرده ای را درمان کنند بیشتر او را در غفلت فرو می برند آنگونه که خود در غفلت فرو رفته اند.
کمبود یقین، اصلی ترین کمبود انسان در این جهانی است که از نظر رتبه حیات، در پست ترین نوع آن قرار دارد. به همین خاطر به این زندگی، «دنیا» گفته می شود. و چون «دنیا» وصف برای کلمه مقدَّر «دار» است و «دار» مؤنث مجازی است، «دنیا» نیز مؤنث آورده شده است. مذکر «دنیا»، «ادنی» است و «ادنی» صفت تفضیل است. و چون مفضول آن ذکر نشده است! یعنی گفته نشده است که این زندگی از چه پست تر است، پس ترجمه دنیا می شود: «پست ترین!» آری ما در پست ترین رتبه حیات زندگی می کنیم.
حال ببینید انسانی که طول بالهایش طوری ساخته شده است که او را تا بالاترین رتبه حیات بتواند اوج دهد، چقدر باید در این پست ترین رتبه حیات زجر بکشد، احساس تنهایی بکند، افسرده باشد و هیچ مخدری از شراب گرفته تا موسیقی و عشق ورزیهای مادی و انواع سرگرمی ها نتواند مرحم اندوه های او باشد.
این که قرآن می فرماید: الا بذکر الله تطمئن القلوب به همین خاطر است! نمی فرماید: بعلم الله! بتصدیق الله! بعبادة الله! باطاعة الله! بلکه می فرماید: بذکر الله! «ذکر» مهمترین نشانه عشق است! عاشق در دیواره های ذهنش جز صورت معشوق هیچ چیز نیست! ذکر، لازمه محبت است. خداوند بجای ملزومی که محبت است، لازم آن را که ذکر است آورده است. بقول ادیبان از لازم اراده ملزوم نموده است.
محبت تعلق به غیر از خداوند هم می گیرد. ولی چون مؤمن شدیدترین رتبه محبتش از آن خداوند است (الذین آمنوا اشد حبا لله؛ بقره: 165) پس ذکر اختصاص به همو پیدا می کند. آیه الا بذکر الله ترجمانی لطیف از آیه اشد حبا می باشد. آری انسان تا رابطه اش را با خداوند بهبود نبخشد به آرامش نمی رسد چه این حقیقت را قبول داشته باشد و چه نداشته باشد.
اگر انسان بتواند از شتابزدگی نسبت به قضاوت درباره خداوند دست بردارد، می تواند از مرتبه باور علمی، باوری که عقل فعلا دارد، به باور و یقینی شهودی و عینی برسد و در رتبه بعدی با حقیقت، به وحدت نائل شود یعنی همان حق الیقین.
رابطه خویش را با خداوند گسترش دهیم! برای همه کارهای ریز و درشتمان بسم الله بگوییم! از نمازی تا نماز دیگر مثل فراری باشیم که از غاری می خواهد خود را به غاری دیگر و پناهگاهی دیگر برساند و مجبور است از میان گرگها و مردابها عبور کند و تا وقتی به نمازی دیگر و به حصن و قلعه و غار و پناهگاهی دیگر نرسیده است نفس راحت نکشد! باید به نمازهایی که در سه وعده خوانده می شود این گونه نگریست! اینها مقدمه رسیدن به یقین است!
باید با اهل معرفت مجالست نمود و از نَفَس آنها قدرت گرفت. لااقل اگر به آنها دسترسی نداریم کتابهایشان را بخوانیم و با حالاتشان مأنوس باشیم!
برای همه امور کوچک و بزرگ زندگی خود اهل دعا باشیم! زندگی خود را مدیون دعاهایمان باشیم! حتی آبی که می خوریم از خداوند بخواهیم که با این آب سیرابمان کند و با این مقدرا خواب خستگیمان را ببرد و با این تکه نان قانعمان سازد!
باید همه امور زندگی خود را با خداوند گره بزنیم!
از ذوات مقدسه ائمه اطهار باید برای رسیدن به این منظور کمک بطلبیم!
دوستان! کار برای انجام بسیار داریم! وقت کم و کار زیاد و توشه هیچ و راه طولانی و گرگ در کمین و روزگار، یلدایی بلند!
خوب بیاندیشید و به سؤال برسید و بپرسید و از پاسخها سؤال بیرون بکشید و در این بین به آنچه گفته می شود عمل کنید تا فهمتان عمیق تر شود و سؤالتتان پخته تر گردد!