گزیده بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان 97
97/03/07 گزیده بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان
نشاط محیط دانشجویی علی رغم خواست دشمن
محیط
دانشجویی یک محیط بانشاط و زنده است؛ درست عکسِ آن چیزی که دشمنان
میخواهند، بیگانگان میخواهند و بعضی وانمود میکنند که «آقا، دانشگاه افسرده
است، دانشگاه مأیوس است»؛ نه، دانشگاه زنده است. بله، شماها همهی
دانشجوهای کشور نیستید -ما بیش از چهار میلیون دانشجو داریم- مقصودم این
نیست که چهار میلیون [دانشجو] در دانشگاه با همین روحیهها وجود دارند؛ این
را میدانیم که اینجور نیست امّا یک جریان زندهی فعّالِ پُرتپشی در محیط
دانشجویی وجود دارد -با نگاههای مختلف، با گرایشهای مختلف امّا همه با
انگیزه، با احساس هویّتِ اثرگذار- که این برای من مهم است. یعنی دانشجو
احساس میکند که باید اثر بگذارد، اثرگذاری داشته باشد لذا حرفش را میزند.
تفاوت پیر و جوان در برخورد با آرزوها از نظر سختی و آسانی تحقق آنها
خب،
به خیلی از مسائل کشور شماها اعتراض دارید و بسیاری از این اعتراضها هم
وارد است -نه اینکه وارد نیست- منتها یک تفاوتی که بین شمای جوان و پُرشور
با منِ روزگارِ فراوان گذرانده هست، این است:
دیر بماندم در این سرای کهن من
تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن (ناصرخسرو)
شما
آرزوها را خیلی راحت بیان میکنید، بنده فاصلهی بین وضع موجود و آرزوها را
از لحاظ شرایط و موانع به تجربه میبینم و لمس میکنم؛ تفاوت فقط اینجا است.
بله، خیلی از این اشکالات وارد است امّا رفع این اشکالات به این آسانی
نیست.
مدیریت فردای کشور در دست دانشجویان به شرط حرکت مستمر خستگی ناپذیر با تکیه به کمک الهی و امید رسیدن به ثواب الهی
اینکه
من بارها میگویم فردا مال شما است و شما خودتان را باید آماده کنید برای
مدیریّت فردا، این تعارف نیست، این شوخی نیست، این واقعیّت است؛ البتّه
مراقب باشید که بر همین صراط مستقیم پیش بروید؛ یعنی همین انگیزه را حفظ
کنید. خیلیها بودند و هستند که یک روز با شور و احساس و هیجان حرف میزدند،
بعد مثلاً در شرایط دیگری، شکل دیگری شدند؛ مراقب باشید اینجوری نشود؛
یعنی حرکت، یک حرکت مستمر، خستگیناپذیر، با تکیه به کمک الهی و به امید
رسیدن به ثواب الهی [باشد]؛ اینجوری حرکت بکنید که آنوقت حرکتتان در جهت
درست باقی خواهد ماند؛ آنوقت فردای این کشور که دست شمایی است که امروز
دارید به اوضاع انتقاد میکنید، فردای خوبی خواهد بود؛ با همین انگیزه وقتی
شما [پیش] بروید، طبعاً فردای بهتری خواهد بود.
لزوم استمرار انقلاب تا تحقق ارزشهای انقلابی یعنی اسلامی در جامعه توسط دولت انقلابی
در
مجموعهی انقلاب، از اوّلِ انقلاب یک تفکّر غلطی وجود داشت و آن این بود
که انقلاب، تا وقتِ تشکیل نظام است؛ وقتیکه نظام تشکیل شد و نهادها و
مقرّرات و دیوانسالاری و مانند اینها مستقر شد، دیگر انقلاب برود دنبال
کارش؛ دیگر کاری با انقلاب نداریم؛ انقلاب را هم معنا میکنند به تنش و دعوا
و سروصدا و کارهای غیر قانونی و از این حرفها. یک چنین تفکّری مال امروز
نیست و از روز اوّل پیروزی انقلاب یک چنین تفکّری وجود داشت؛ این تفکّر،
غلط است.
انقلاب مراحلی دارد؛ آنچه در اوّل
انقلاب در سال ۵۷ اتّفاق افتاد، مرحلهی اوّل انقلاب بود یعنی انفجار در
مقابلِ نظامِ غلطِ باطلِ طاغوت و ایجاد یک نظام جدید بر مبنای آرمانها و
ارزشهای نو و با لغت نو، با تعابیر نو، با مفاهیم نو؛ این مرحلهِی اوّل
انقلاب بود. بعد در مرحلهی دوّم، این نظام بایستی ارزشها را محقّق کند؛
این ارزشها و آرمانهایی که حالا اشاره میکنم و بعضی را میگویم، باید در
جامعه تحقّق ببخشد. به این ارزشها اگر بخواهد تحقّق ببخشد، یک دستگاه
مدیریّتی لازم دارد که آن میشود دولت انقلابی. بنابراین مرحلهی بعد از
نظام انقلابی، ایجاد دولت انقلابی است، دولتی که ارکان آن، انقلاب را از بن
دندان باور کرده باشند و دنبال انقلاب باشند. بعد که این دولت انقلابی
تشکیل شد، آنوقت بایستی بهوسیلهی اجرائیّات درست -قانون درست، اجرای
درست- این آرمانها و ارزشهایی که مطرح شده، این آرزوهای بزرگ انقلابی،
یکییکی در جامعه تحقّق پیدا کنند؛ آنوقت نتیجه میشود جامعهی انقلابی؛ یک
جامعهی انقلابی به وجود میآید که این مرحلهی چهارم است. حرکت انقلابی،
نظام انقلابی، دولت انقلابی، جامعهی انقلابی؛ این چهارم [است]. بعد که
جامعهی انقلابی درست شد، آنوقت زمینه برای ایجاد تمدّن انقلابی و اسلامی
به وجود میآید. حالا من تعبیر به «انقلابی» کردم؛ به جای کلمهی «انقلابی»
میتوانید کلمهی «اسلامی» بگذارید؛ یعنی دولت اسلامی، جامعهی اسلامی،
تمدّن اسلامی؛ این مراحلی است که وجود دارد.
بنابراین
انقلاب تمام نمیشود، انقلاب استمرار دارد، انقلاب ادامه دارد، انقلاب
متوقّف نمیشود. یک صیرورتی وجود دارد؛ صیرورت یعنی شدن، شدنِ دائم، تحوّل
دائمی؛ در مسیر انقلاب یک صیرورت دائمیای وجود دارد که این صیرورت دائمی،
بتدریج آن آرزوهای بزرگ را، آن ارزشهای والا را، آن آرمانها را در جامعه
تحقّق میبخشد.
آرمانهای
بزرگ انقلاب: عزت ملی، اعتماد بنفس ملی، استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی،
آزادی اندیشه و بیان و عمل در چارچوب قانون، استقرار عدالت، پیشرفتهای
مادی و تمدنی به کمک علم فنآوری، رشد اخلاقهای معاشرتی، آماده سازی فضا
برای رشد معنویت.
یکی، عزّت ملّی است؛
این یکی از آرمانهای انقلاب است؛ این خیلی مهم است! عزّت ملّی یعنی احساس
افتخار ملّی که این احساسِ افتخار، ناشی از واقعیّات باشد، ناشی از یک
واقعیّاتی در متن جامعه و بر روی زمین، و نه متّکی بر توهّمات و تصوّرات؛
وَالّا گاهی اوقات احساس افتخار به حکومت کیان و هخامنشیان و مانند اینها
هم بود؛ اینها تصوّرات واهی و توهّم است، افتخارآفرین نیست. عزّت ملّی یعنی
احساس افتخار، متّکی به واقعیّت؛ این خیلی مهم است. این عزّت ملّی از
جملهی چیزهایی است که اگر چنانچه در یک کشوری از بین رفت و نابود شد،
هویّت آن ملّت نابود میشود؛ دیگر هیچچیز گیر آن ملّت نخواهد آمد.
دوّم،
اعتمادبهنفس ملّی؛ که بنده روی این اعتمادبهنفس ملّی مفصّلاً بحث
کردهام -در سالهای گذشته، در مجامع بزرگ- که این اعتمادبهنفس ملّی، راه
وابستگی را میبندد. اگر این اعتمادبهنفس وجود داشت، ملّت احساس نمیکند که
به وابستگی نیاز دارد، بلکه از وابستگیِ به دیگران میگریزد.
استقلال
سیاسی، اقتصادی، فرهنگی؛ این یکی از آرمانها است [برای] یک ملّت؛ که اگر
چنانچه این وجود داشت -یعنی استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی که هرکدام یک
فصل طولانیای دارد- آن ملّت مجبور نمیشود که زورگویی و تحمیل را از
زورگویان و زیادهخواهان عالم تحمّل کند. یکی از آرزوها استقلال است.
آزادی؛
آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی عمل. البتّه اینجا یکی از عزیزانی که
صحبت کردند، یک جملهی کوتاهی راجع به آزادی گفتند که کاملاً درست بود.
آزادی از جملهی مقولاتی است که حتماً به قانون، به چهارچوب احتیاج دارد.
چون طبیعت آزادی این است که اگر قانون و چهارچوب وجود نداشته باشد، از حد
تجاوز خواهد کرد، به تعدّی و به ولنگاری و به جاهای بدی خواهد انجامید که
امروز شما نمونههایش را در غرب مشاهده میکنید. این آزادی اگر نباشد، رشد
وجود ندارد. اگر در جامعه، آزادی فکر، آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی عمل
وجود نداشته باشد، رشد در جامعه متوقّف خواهد شد. رشد جامعه -رشد معنوی
جامعه- و پیشرفت جامعه، حتماً به این آزادیها احتیاج دارد.
استقرار
عدالت، نفی تبعیض، نفی فاصلههای طبقاتی؛ اینها جزو آرزوهای بزرگ است.
اصلاً در قرآن، اقامهی قسط را مسئلهی اصلی و هدف پیغمبران میداند:
لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط.(حدید: 25) ما [هم] راه پیغمبران را میرویم
دیگر، ما راه اسلام و راه پیغمبران را داریم میرویم. بنابراین قطعاً عدالت،
یکی از برترین یا شاید بشود گفت برترین آرمان و ارزشی است که دنبالش
بایستی باشیم. با لفّاظی هم عدالت درست نمیشود. عدالت البتّه چیز سختی است؛
اجرای عدالت جزو سختترین کارها است.
پیشرفت مادّی و تمدّنی به برکت علم و فنّاوری؛ این هم یکی از آرمانها است. یعنی کشور از عقبماندگی باید نجات پیدا کند.
یکی
دیگر از آرمانها رشد اخلاقهای معاشرتی [است]؛ معاشرت مردم، معاشرتهای
اخلاقی باشد. رحم، انفاق، ایثار، کمک، تعاون و مانند اینها؛ رشد این
خلقیّاتی که مربوط به معاشرت انسانها با هم در جامعه است.
آمادهسازی
فضا برای رشد معنویّت و رهایی از بردگیِ شهوت و غضب در انسانهای مستعد؛
این هم یکی از آن برترین آرزوها است که غالباً به این توجّه نیست. باید فضا
جوری بشود که انسانهای مستعد بتوانند در آن فضا حرکت کنند، امثال حاج
میرزا علیآقای قاضیها و علّامهی طباطبائیها و شخصیّتهای برجستهی
اینجوری به وجود بیایند؛ انسانهای والا و برتر که از این فضای مادّی
توانستهاند تعالی پیدا کنند و فراتر بروند؛ یعنی فضا بایستی برای این
آماده بشود. البتّه همهی ما استعداد یک چنین چیزی را نداریم امّا در میان
ما کسانی هستند که استعداد این حرکت را دارند، بخصوص در دورهی جوانی.
در
آن قضیّهی معروفِ دیوجانس حکیم، که به اسکندر گفت تو بردهی بردگان منی.
اسکندر حرکت میکرد از یک راهی، این نشسته بود، اعتنائی نکرد؛ به او برخورد،
گفت ببینید این کیست؛ آوردندش؛ گفت چرا جلوی من بلند نشدی؟ گفت چون دلیل
ندارد بلند شوم، تو بردهی بردگان منی؛ گفت یعنی چه، من -اسکندر- بردهام؟
گفت بله، شهوت و غضب بردهی من هستند، در اختیار من هستند، و تو بردهی
شهوت و غضبی؛ بردهی برده. [یعنی] انسانی که بتواند از بردگیِ شهوت و غضب
نجات پیدا کند خب، اینها آرمانها است.
هدف نبودن تغییر مدیران کشور بعد از انقلاب بلکه لزوم استمرار انقلاب
بدیهی
است که این آرمانها (ی انقلاب) در کوتاهمدّت تحقّق پیدا نمیکند؛ اگر
بخواهیم این آرمانها در جامعه تحقّق پیدا کند، یک حرکت بلندمدّت لازم دارد.
یعنی چه؟ یعنی زنده بودن انقلاب. ببینید! اینکه مدام میگوییم انقلابی
باشیم، انقلابی بمانیم، معنایش این است. اگر چنانچه انقلاب استمرار پیدا
کرد، تحقّق این آرمانها ممکن خواهد شد؛ اگر چنانچه این استمرار با آگاهی و
هوشیاری و دقّتِنظر و مانند اینها باشد، تحقّق این آرمانها قطعی خواهد شد؛
امّا اگر وسط راه به این نتیجه رسیدیم که انقلاب دیگر لازم نیست، دیگر
دیوانسالاری و تشکیلات حکومت [باشد، اینها تحقّق پیدا نمیکند]. مگر ما
اصلاً انقلاب کردیم برای اینکه آنها بروند، حکومت را بدهند به ما؟ مگر برای
این انقلاب کردیم که حکومت را [بگیریم]؟ آنهایی که مبارزه میکردند، آنهایی
که شلّاق میخوردند، آنهایی که زندان میرفتند، چیزی را که فکر نمیکردند،
این بود که یک روزی این انقلاب پیروز بشود، اینها مثلاً بشوند وزیر و وکیل و
رهبر و رئیس و این حرفها؛ به ذهنها خطور نمیکرد؛ برای هدفی حرکت میکردند و
کار میکردند. هدف این نبود که یک عدّهای مدیریّت را تحویل ما بدهند، ما
هم مثل آنها شروع کنیم مدیریّت کردن، منتها [آنها] آدمهای بدی بودند، ما
آدمهایی خوبی باشیم؛ که اگر آن جور باشد خوب هم نمیمانیم؛ انسانْ خوب هم
نمیمانَد.
اعتراض شاه به علم درباره صد برابر بودن تفاوت حقوق کارمندان
شماها
که متأسّفانه کتاب [نمیخوانید]، خیلی اهل کتاب نیستید؛(خندهی معظّمٌله و
حضّار) بنده کتابخوانم، من خیلی کتاب میخوانم، دلم میخواهد شما بچّهها،
جوانها واقعاً کتاب بخوانید؛ در این گزارشهای مذاکرات عَلم با شاه که
اتّفاقاً چند روز پیش هم باز یک چیزی از آنجا نقل کردم، محمّدرضا شاه
بهعنوان اعتراض به عَلم میگوید آقا، فاصلهی بین حقوق کمترین و حقوق
بیشترین، صد برابر است؛ این اعتراف محمّدرضا است؛ یعنی فاصلهی صد برابر!
امروز مثلاً صحبتِ دوازده برابر و چهارده برابر است که البتّه همین هم خیلی
زیاد است امّا آنوقت صد برابر بوده.
تفاوت آزادی قبل و بعد از انقلاب و آزادی انتقاد در برنامه 20:30
ما
واقعاً یک چیزهایی دیدیم که اصلاً قابل توصیف نیست، از وضع مردم و وضع
فلاکت و وضع آزادی؛ حالا یک عدّهای که اعتراض میکنند که آزادی نیست،
[میگویند] چرا مثلاً فلان مطلب را فلانکس نتوانست بیاید در تلویزیون
بگوید؟ نه، این دلیل نبودنِ آزادی [نیست]. خب بله، اگر میتوانست بگوید بهتر
بود؛ [امّا] این اصلاً قابل مقایسه است با دوران قبل از انقلاب؟ یک دوستی
داشتیم جزو همین طلبههای مبارز بود و فرار کرده بود رفته بود پاکستان و
مدّتی آنجا بود؛ یک سفری آمد مشهد، با من صحبت کرد؛ صحبت میکرد که بله، در
یکی از پارکهای مثلاً یک شهر پاکستان داشتیم راه میرفتیم و این اعلامیّه
را پخش کردیم؛ بنده با تعجّب گفتم در پارک، اعلامیّه؟ اصلاً تصوّر اینکه در
یک فضای عمومی کسی میتواند یک اعلامیّه دست بگیرد و بخواند، برای ما غیر
قابل باور بود؛ واقعاً اینجوری بود. فرض کنید در فلان روزنامه -حالا در
فضای مجازی که الیماشاءالله- [انتقاد میشود]؛ حتّی در همین برنامههای
صداوسیما -که شماها اعتراض دارید که چرا انتقاد نمیکنند- مسئولین دولتی
بعکس، به بنده شکایت میکنند که این [اخبار] ۲۰:۳۰ چنین گفته، فلانکس چنین
گفته؛(خندهی معظّمٌله و حضّار) واقعاً مرتّب به من دارند شکایت میکنند،
یعنی مکرّر به من شکایت [میکنند]؛ حالا شماها از این طرف شکایت میکنید که
چرا نمیگوید و آنها از آن طرف شکایت میکنند! یک کلمه از همین حرفهایی که در
۲۰:۳۰ و در برنامههای انتقادی صداوسیما و در مناظرات و در [سایر] حرفها
زده میشود، اگر روی کاغذی نوشته بود، مگر ممکن بود آدم دستش بگیرد؟ [اگر]
پیدا میکردند، پدرش را درمیآوردند؛ من یکوقتی گفتم، حالا وقت نیست، وقت
میگذرد. یعنی اوضاع و احوال [اینجور بود].
موانع درونی تحقق آرمانهای انقلاب: درست نفهمیدن مسئله، درست نشناختن محیط، بی ارادگی و تنبلی، سرگرم شدن به حواشی
موانعی
هم وجود دارد؛ یک عدّه از این موانع، موانع درونی خود ما است؛ حالا
میگویند که فلانی همهی اشکالات را میاندازد گردن آمریکا و غیره؛ البتّه
خدا لعنت کند آمریکا و انگلیس خبیث را، خیلی از مشکلات ما ناشی از آنها
است؛ امّا نه، من بیشترین اشکالات را به خودمان میکنم؛ موانع ما، عمدتاً
موانع درونی است؛ آنها هم دارند از این موانع درونی سوءاستفاده میکنند؛
موانع درونی وجود دارد.
یکی درست نفهمیدن مسئله
است؛ عدم فهم درست مسائل کشور و مسئلهی کشور، مسئلهی انقلاب؛ این، شما
دانشجویان را و عناصر فکری را موظّف میکند که روی این مسئله کار کنید. یکی
از برادران عزیز به من گفتند که «سفارش کنید عناصر فکری با دانشجوها کار
کنند»؛ بله، حتماً لازم است این کار انجام بگیرد؛ چه از حوزه، چه از
دانشگاه، عناصر مؤمنِ انقلابیِ صاحب فکر؛ و خود شماها دنبالش بروید و خود
شماها فکر کنید؛ بنابراین درست نفهمیدن مسئله یکی [از موانع است].
درست
نشناختن محیط؛ این هم یکی از موانع کار است. بعضیها هستند محیط را درست
نمیشناسند؛ وقتی ما محیط را نشناختیم، احتمال خطا و اشتباه برایمان زیاد
است؛ وقتی که جنگاور و رزمآور ندانست کجا قرار دارد، دشمن کجا است، دوست
کجا است، ممکن است سر اسلحهاش را به طرف دوست بگیرد، به خیال اینکه دارد
به دشمن شلّیک میکند؛ محیط را باید شناخت، جبههبندیها را باید دید، باید
شناخت. بعضی از کارهایی که بعضیها میکنند، مثل همین شخصی است که گفتم در
سنگر خوابش برده، حالا بیدار شده و میبیند صدای تَقّوتوق میآید، نمیداند
دشمن کدام طرف است، دوست کدام طرف است، همینطور بیهوا توپخانه را یا
خمپاره را یا تفنگ را آتش میکند به یک سمتی؛ اتّفاقاً به سمت دوست شلّیک
میشود. بعضیها کارشان اینجوری است؛ نمیفهمند با چه کسی دارند مبارزه
میکنند؛ بنابراین شناخت محیط خیلی لازم است.
یکی
از موانع، بیارادگی است؛ یکی از موانع، تنبلی است؛ یکی از موانع، بیصبری
است. بیصبری؛ باباجان! این غذا را وقتی شما سرِ بار گذاشتید، نمیشود که
بمجرّد اینکه آتش زیرِ غذا را روشن کردید، بنا کنید پا به هم کوفتن که من
غذا میخواهم! خب باید صبر کنید تا بپزد. گاهی اوقات اینجوری است؛ بعضی از
فعّالیّتهایی که برادرها و خواهرهای خوب انقلابی یک جاهایی انجام میدهند،
ناشی از صبور نبودن است؛ صبوری لازم است؛ صبر هم یکی از خصلتهای انقلابی
است. بله، خشم انقلابی داریم امّا صبر انقلابی هم داریم. مظهر اتمّ و اکمل
عدالت، امیرالمؤمنین است دیگر، از او عادلتر که نداریم، امّا امیرالمؤمنین
هم یک جاهایی صبر کرد؛ تاریخ زندگی امیرالمؤمنین را میبینید دیگر. یک جا
میگوید: فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا؛ یک جا هم در
مقابل فشار خوارج و مانند اینها در جنگ صفّین صبر میکند و به حکمیّت تن
میدهد؛ پس یک جاهایی صبر ضروری است، لازم است؛ یک جاهایی صبر، [از روی]
ناچاری است، یک جاهایی هم نه، ناچاری نیست اما لازم است که انسان این صبر
را انجام بدهد.
یکی از موانع، سرگرمی به چیزهای
خرابکننده و ویرانکننده و گمراهکننده است؛ مثل اختلافات سرِ چیزهای
بیخودی. اختلافات کوچک و بهانههای کوچک، گاهی مایهی اختلافات بزرگ میشود؛
مثل حواشیای که وجود دارد. سال گذشته به نظر من در همین جلسه بود یا یک
جلسهای شبیه این در ماه رمضان بود که به یک حاشیهای اشاره کردم که مال
آنوقت بود. حاشیهای که امروز به نظر من بیشتر از متن، ماها را به خودش
سرگرم کرده، همین مسئلهی فضای مجازی و فلان شبکهی پیامرسان و از این
[قبیل] چیزها است؛ اینها «حاشیهای» است. خب یک کاری باید انجام بگیرد، یک
کاری هم دارد انجام میگیرد؛ این پرداختن افراطی و زیاده به آن -از آن طرف
یک جور، از طرف مقابل یک جور- همان حواشی است؛ غافل شدن از کار اصلی است.
بنابراین اینها موانع درونی است.
موانع
بیرونی تحقق آرمانهای انقلاب: تزریق نومیدی، تبیین های دروغ (تطهیر چهره
هایی مثل هویدا و محمد رضا پهلوی)، ایجاد موانع عملی مثل تحریم و یا انتساب
ضعیف چند مدیر را به نظام مدیریتی کشور(تعطیلی چند کنسرت)، مردم سالاری را
دیکتاتوری معرفی کردن
موانع بیرونی هم داریم؛ عمدهی موانع
بیرونی، تزریق نومیدی، القای ناتوانی و مانند اینها است. اینکه «نمیشود،
فایده ندارد، نمیتوانید» الان مرتّباً دارد -بهقول شماها من نمیخواهم
تعبیرات فرنگی به کار ببرم، امّا اینجا ناچارم- پمپاژ میشود، بهطور دائم
دارد تزریق میشود؛ هم احساس ناامیدی، هم احساس ناتوانی.
تبیینهای
دروغ؛ مسائلی را تبیین میکنند، تبیینهای خلاف واقع. تحریف حقایق تاریخی؛
البتّه این مال حالا نیست، چند سال است یک حرکت موذیانهای شروع شده در
تطهیر رژیم طاغوت، رژیم پهلوی. حالا ای کاش یک چیزی بود که قابل تطهیر بود،
قابل تطهیر هم نیست! همانهایی هم که چیز مینویسند راجع به شخصیّتهای
آنها، با اینکه خب خیلی سعی میکنند اطرافش را جمع بکنند، درعینحال ناچار
به یک چیزهایی اعتراف میکنند. یک رژیمی که هم فاسد بود، هم ضعیف بود، هم
وابسته بود، هم منحرف بود، هم بشدّت غیر مردمی بود، هم بشدّت افرادش و
اشخاصش سودطلبِ شخصی بودند، قابل دفاع است؟ هویدا قابل دفاع است؟ محمّدرضا
قابل دفاع است؟ برای اینکه بگویند خب، شما آن دوره را که ندیدهاید؛ یک
حرکتی در این زمینه دارد انجام میگیرد و هدفش این است که یک جوانِ امروز
بگوید «عجب! اینها آدمهای بدی نبودند، اوضاع بدی نبود؛ پس چرا انقلاب
کردید؟»؛ اصلاً همه برمیگردد به مسئلهی زیر سؤال بردن انقلاب؛ اینها از
خارج دارد انجام میگیرد.
ایجاد موانع عملی برای
حرکت بهسمت آرمانها؛ مثل تحریم -هم تحریم مواد، هم تحریم فنّاوری-
کارشکنیهای گوناگون، پیروزیها را شکست معرّفی کردن، ضعفهای کوچک را بزرگ
جلوه دادن، ضعفهای مدیریّتی را منتسب به نظام کردن. فلان مدیرِ فلان
تشکیلات یک ضعفی نشان میدهد، یک کار غلطی را فرضاً انجام میدهد، این را
عَلم میکنند برای اینکه نظام جمهوری اسلامی را، نظام انقلابی را زیر سؤال
ببرند! این کاری است که دشمن دارد میکند؛ باید بشدّت به آن توجّه داشته
باشید.
یکی از دوستان، اینجا قضیّهی کنسرتها
را گفتند. در چند هزار کنسرت، مثلاً فرض کنید که پنج کنسرت تعطیل میشود؛
این را تعمیم میدهند، هیاهو، فریاد و از این قبیل که «کنسرتها دارد تعطیل
میشود»! حالا مثلاً چند هزار کنسرت یا چند صد کنسرت اجرا شده، تعطیل هم
نشده؛ [آنجا] چند کنسرت را تعطیل کردهاند! فلان مدیر و فلان مدیر و فلان
مدیر در مجموعهی مدیران -ده نفر، پانزده نفر، بیست نفر مِنبابمثال- یک
خطائی کردهاند، یک غلطی کردهاند، یک ممشای(رفتار و رویه) نادرستی
[داشتهاند]، این را تعمیم میدهند نه فقط به مجموعهی مدیریّتی کشور بلکه
به مجموعهی نظام جمهوری اسلامی! اینها کارهای دشمن است که با برنامهریزی
دارد انجام میگیرد.
مردمسالاریِ جامع را
دیکتاتوری [میگویند]؛ یعنی واقعاً الان به نظر من -یعنی با آشناییای که
حالا من دارم- در دنیای امروز هیچ مردمسالاریای مثل مردمسالاری ما واقعی
نیست. ارتباط مسئولان کشور با مردم، اُنسشان با مردم، انتخابشان به
وسیلهی مردم از همهجای دنیا واقعیتر است؛ تا آن حدّی که من اطّلاع دارم.
این را الان در کارهای تبلیغیِ مسلّمِ دائمیِ دشمن بهصورت یک دیکتاتوری
جلوه میدهند که این خب کار آنها است؛ اینجور وانمود میکنند. بنابراین
اینها کارهایی است که موانع بیرونی است که دشمنان ما ممکن است انجام بدهند.
انقلابیگری فقط در بستر نظام و زیر سؤال نبردن ارکان آن
البتّه
انقلابیگری هم فقط در بستر نظام امکانپذیر است؛ این طرف قضیّه را هم
توجّه داشته باشید. اینجور نباشد که بعضی نظام را نفی کنند بهعنوان اینکه
ما انقلابی هستیم؛ ارزشهای نظام، ارکان نظام، بنیانهای نظام را زیر سؤال
ببرند بهعنوان اینکه ما انقلابی هستیم. انقلابیگری به معنای ویرانگری
نیست. انقلابیگری یک مشی صحیح و عاقلانه و پُرانگیزه و پُرامید و شجاعانه
به سمت اهداف والا است؛ این تعریف و معنای انقلابیگری است؛ و این فقط در
بستر و مسیر نظام اسلامی یعنی نظام موجود امکانپذیر است؛ خارج از این
امکانپذیر نیست. انقلابیگری، ساختارشکنی نیست؛ تخریب نظامِ ناشی از انقلاب
نیست.
لزوم مطالبه گری آرمانها و تلاش برای تحقق آنها برای تقابل با تهاجم دشمن به افکار عمومی و فضاهای نخبگانی و مدیریتی
ما
امروز در جامعهمان نیاز مبرم داریم به اینکه آرمانها را مدام تکرار کنیم،
مدام بگوییم، مدام روی آن کار کنیم، مدام مطالبه کنیم. این مطالبهگری
خیلی چیز خوبی است. مطالبهگریِ آرمانها از آن چیزهایی است که از آن نباید
دست برداشت. اگر چنانچه این حجم عظیم و وسیع تهاجم به افکار عمومی از سوی
ضدّ انقلاب با این مطالبهگریها مواجه نشود، قطعاً ویرانگری خواهد کرد.
یادآوری آرمانها، مطرح کردن آرمانها، خواستن آرمانها، طلبکاری نسبت به
تحقّق این آرمانها یک سدّی است در مقابل تخریب افکار عمومی و فضاهای
نخبگانی -که متأسّفانه روی فضاهای نخبگانی هم دارند کار میکنند- و فضاهای
مدیریّتی؛ که در مواردی هم متأسّفانه بیتأثیر نبوده. اینجا یک لشکری از
جوانهای مؤمن و انقلابی لازم است که وارد میدان بشوند، مطالبه کنند آرمانها
را و خودشان کمک کنند به تحقّق این آرمانها.
مقابله با اشرافیگیری و بهتر انگاشتن کالای خارجی میراث نحس و نجس رژیم طاغوت
[مقابله]
با اشرافیگری؛ یعنی در افکار عمومی، اشرافیگری نفی بشود. وابستگیِ فکری
نفی بشود. بحث کالای ایرانی مطرح است؛ مشکل عمدهای که بنده با آن برخورد
کردهام، یک مشکل ذهنی نسبت به کالای خارجی است که متأسّفانه در یک قشر
وسیعی در کشور وجود دارد که از مواریث نحس و نجسِ رژیمِ طاغوتِ گذشته است؛
چشم به محصولات خارجی بود و هر چیزی، خارجیاش بهتر بود؛ البتّه کارِ
داخلیِ قابلِ ذکری هم آن روز نبود؛ این هنوز باقی مانده. این مشکل، مشکل
فکری است؛ یک حرکت عمومیِ فکری به وجود بیاید برای تحوّل در این احساسها.
مثلاً اگرچنانچه ما بتوانیم این فکر را که «جنس خارجی بهتر است» از ذهنها
پاک بکنیم، آنوقت خود مردم بهطورطبیعی میروند دنبال کالای داخلی و برکات
و خیرات این کار همه تحقّق پیدا خواهد کرد. مطالبهی سبک زندگی اسلامی ـ
ایرانی، مطالبهی فرهنگ دینی، مقابله با لاابالیگری و بیتفاوتی و
بیحالی، مقابلهی با دینستیزی؛ و همهی اینها با حوصله و صبر و تدبیر.
لزوم صبر انقلابی همچون خشم انقلابی
حوصلهی
انقلابی و صبر انقلابی، مثل خشم انقلابی است. وقتیکه حضرت موسی بعد از
پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرفها -خب،
بنیاسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجیای
خواهد آمد و آن منجی هم موسی است؛ حالا موسی آمده، منتظر بودند بمجرّدیکه
موسی آمد، دستگاه فرعون کنفیکون بشود؛ نشده بود- قرآن میگوید آمدند پیش
حضرت موسی و گفتند که «اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما
جِئتَنا»؛(اعراف: 129) تو که آمدی چه فرقی کرد؟ چه تفاوتی کرد؟ قبل از
اینکه بیایی هم ما را آزار میکردند، زیر فشار بودیم، حالا هم که آمدی باز
زیر فشاریم. ببینید! این آن حالت بیصبریِ بنیاسرائیلی است؛ بیصبری. حضرت
موسی گفت خب صبر کنید: اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه
وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین؛(اعراف: 128) تقوا اگر داشته باشید، عاقبت مال
شما است؛ صبر لازم است. این حالت را نباید داشته باشید؛ اینکه ما بگوییم
چرا نشد، چهجوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست.
- ۰ نظر
- ۰۸ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۵۸