مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لزوم جریان سازی مسائل مورد ابتلاء مثل اخلاق معاشرتی توسط هنر شعر» ثبت شده است

 97/03/09 گزیده بیانات در دیدار جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب
 
عفیف و محجوب بودن غالب اشعار
شعر فارسی از اوّلی که یک تبرّزی(ظهوری) پیدا کرده تقریباً تا امروز، غالباً شعر عفیف بوده، شعر محجوب بوده؛ این را از روی بررسی عرض میکنم؛ نه‌اینکه حالا هرزه‌گویی و پرده‌دری در شعر وجود نداشته؛ چرا، در گذشته هم بوده، البتّه کم؛ در دورانهای اخیر هم بوده -مثلاً حالا از قبیل فرض کنید بعضی از اشعار ایرج یا خاکشیر و امثال اینها که شعرهای صریح و بی‌پرده و زشتی است- لکن اینها کم است؛ در شعر فارسی از اوّل، حتّی مثلاً فرض کنید در دوران شعر خراسانی که در مقدّمه‌ی قصائد و مطلع قصائد، مبالغی تعشّق و به قول خودشان شعرهای تشبیب -شعرهای مثلاً فرض کنید عاشقانه و امثال اینها- داشتند، آن حالت محجوبیّت و عفّت در اینها محفوظ بود. من برای اینکه درست روشن بشود مقصودم چیست، مقایسه میکنم با شعر عربیِ همان دوران؛ البتّه شعر عربی، امروز آن‌جور نیست؛ خوشبختانه شعر عربیِ امروز، شعر بسیار متعهّد و خوبی است؛ الان هم چهار نفر از شعرای عرب لبنانی اینجا تشریف دارند که برای من شعرهایشان را -چند بیتی- قبل از نماز خواندند، واقعاً خوب بود، واقعاً برجسته بود؛ لکن در گذشته اینجور نبود. مثلاً فرض بفرمایید یک شاعری به خودش جرئت میداد با یک زن شناخته‌شده‌ی در جامعه، با [بیان] اسم در شعر عشق بازی کند، تعشّق کند؛ این کار، کار رایجی بود؛ این را شما در شعر فارسی نمی‌بینید، چنین چیزی وجود ندارد. در شعر فارسی، نسبت به معشوق اظهار علاقه و ارادت و محبّت و امثال اینها میشود امّا او یک معشوق ناشناخته است، یک معشوقِ غالباً خیالی یا کلّی است؛ شخص معیّنی نیست. در قصائد عربی دوران اوّل نه، یک شخص معیّنی [منظور شاعر بوده]؛ مثلاً‌ فرض کنید که
و لو انّ لیلی الاخیلیّة سلّمت
علیّ و دونی جندل و صفائح (1)
«لیلی اَخیَلیّه» یک آدم مشخّصی بوده، یک خانم محترم معتبری در جامعه بوده؛ این شاعر معروف، به این زن تعشّق میکند یعنی هیچ اشکالی هم نداشته. یا فرض بفرمایید یک شاعر معروف دیگری -معاصر فرزدق و جریر و مانند اینها- به نام کُثَیّر؛ این شاعر، عاشق یک شاعره‌ای است که آن شاعره اسمش عزّه است؛ این کثیّر از بس در شعر خود تعشّق نسبت به آن شاعره کرده، معروف شده به کثیّر عزّه؛ یعنی شما الان بخواهید شرح حال کثیّر را پیدا کنید، باید بگردید دنبال «کثیّر عزّه»؛ این کار معمول بوده، این کار رایج بوده؛ [امّا] در شعر فارسی شما این را اصلاً مشاهده نمیکنید؛ بله، در قصائدِ آن‌وقت یا بعد در غزلیّات، یا تشبیب هست -به قول خودشان تشبیب و نسیب- یا اصلاً تغزّل و تعشّق هست امّا مطلقاً یک شخص خاصّی را با اسمْ هدف قرار نمیدهند که نسبت به او اظهار عاشقی [کنند]. البتّه در این آخر، شاملو از آیدا اسم می‌آورد، امّا او زنش است، او عیال خودش است، او یک آدم بیگانه‌ای نیست؛ نسبت به او در شعرهای خودش اظهار تعشّق میکند. بنابراین شعر فارسی یک شعر عفیف است. خب، عرض کردم مواردی پیدا شده که پرده‌دری‌هایی کرده‌اند، حرفهای زشتی -که انسان شرم میکند از اینکه اینها را بر زبان بیاورد یا حتّی گاهی به یاد بیاورد- گفته‌اند امّا این خیلی کم است. ما شعر فارسی را در طول تاریخ، عفیف سراغ داریم؛ این را نگه دارید؛ بایستی در محیط شعریِ ما این عفّت شعری محفوظ بماند. این یک نکته‌ی مهمّی است.
 
لزوم جریان سازی مسائل مورد ابتلاء مثل اخلاق معاشرتی توسط هنر شعر
شعر یکی از هنرهای اثرگذار است؛ یک خصوصیّاتی در شعر هست که در بسیاری از هنرهای دیگر نیست. خب بعضی از هنرها در بخش دیگری و به نوع دیگری خیلی اثرگذارند -مثل سینما، مثل تئاتر و از این قبیل- امّا شعر یک جور دیگری اثرگذار است. شعر بایستی جریان‌سازی بکند؛ یعنی مجموعه‌ی شاعر کشور باید جوری شعر را در فضای هنری کشور و فضای شعری کشور تنظیم بکنند و تولید بکنند و خلق بکنند و تکثیر بکنند که بتواند مسائل مهم و مورد ابتلاء کشور را گفتمان‌سازی کند و جریا‌ن‌سازی کند. فرض بفرمایید راجع به مسئله‌ی عدالت، مسئله‌ی مقاومت، مسئله‌ی اخلاق؛ ما چقدر احتیاج داریم به اخلاق معاشرتی با یکدیگر که من پریروز هم در یک جلسه‌ای اینجا با جوانها روی این تکیه کردم؛ ما، هم اخلاق فردی خودمان، اخلاق شخصی خودمان بایستی تهذیب بشود و رشد و عُلو پیدا بکند، هم اخلاق معاشرتی‌مان، رفتارهایمان با مردم، مثل گذشت، مثل ایثار، مثل صداقت، مثل اُخوّت، برادری و از این چیزها. خوشبختانه در تاریخ شعر ما، در این زمینه خیلی حرف هست، خیلی اشعار عالی سروده شده و این گفتمان‌سازی باید ادامه پیدا کند.
 
لزوم تولید حکمت و امید در شعر
شعر فارسی در طول زمان نقش‌آفرینی کرده است در تولید اندیشه و تعمیق اندیشه. شما اگر نگاه کنید، در شعر فارسی حکمت زیاد است؛ ما فردوسی را میگوییم «حکیم فردوسی»، نظامی را میگوییم «حکیم نظامی»، سنائی را میگوییم «حکیم سنائی»، و از این قبیل؛ سعدی یک حکیم واقعی است، حافظ یک حکیم و عارف واقعی است؛ یعنی اینها شعر خودشان را ظرفی قرار دادند برای حکمت، آن‌هم حکمت اسلامی، حکمت قرآنی، حکمت معنوی و پیامبرانه. شعر فارسی مملو از حکمت است؛ بایستی این روحیه و این حالت حکمت و اخلاق، در شعر امروز ما برجسته بشود. من در همین شعرهایی که امشب اینجا خوانده شد، چند بیت دیدم که واقعاً در آنها حکمت بود و از ابیاتی بود که اینها را میتوان نگه داشت در حافظه، در کتاب، در نوشته‌ها و منتقل کرد و منتشر کرد. نقطه‌ی مقابل این حکمت و اخلاق و تعمیق اندیشه و ایجاد اندیشه و ایجاد امید در شعر، این است که ما در شعر، مخاطب خودمان را به لاابالی‌گری در عمل، سطحی‌نگری در اندیشه و فکر، وادادگی در سیاست، و بی‌تفاوتی در مواجهه‌ی با دشمن سوق بدهیم؛ یعنی اگر شعرِ ما این‌جور باشد که این خصوصیّات را ایجاد بکند، این قطعاً برخلاف حکمت شعری است که در طول زمان در شعر فارسی وجود داشته. بایستی به این توجّه کرد؛ این یک مسئله‌ی مهمّی است.
 
تلاش دشمن برای انحراف هنر و شعر و بزرگ نمودن شاعران بی ربط گوی غیر فنی
این را هم شما برادران و خواهران عزیز ما -شماها نخبگان جامعه هستید؛ یعنی هنر شعر عادتاً از یک ذهن نخبه و روحیه‌ی نخبه برمیخیزد- توجّه داشته باشید و البتّه توجّه هم دارید که برای منحرف ساختن هنر کشور دارد تلاش میشود؛ یعنی دارند سرمایه‌گذاری میکنند، پول خرج میکنند، هیئتهای اندیشه‌ورز می‌نشینند طرّاحی میکنند برای اینکه شعر موجود ما را منحرف بکنند؛ همچنان‌که در مورد سینمای ما، در مورد تئاتر ما، در مورد نقّاشی ما، در مورد همه‌ی فنون و شعبه‌های گوناگون هنر، همین کارها دارد انجام میگیرد؛ یعنی کارهای منحرف‌کننده دارد انجام میگیرد. در مورد شعر هم همین‌جور است؛ واقعاً دارند تلاش میکنند. یک عدّه آدمهای هرزه‌گو را بزرگ میکنند؛ من این را الان در جامعه‌ی خودمان مشاهده میکنم؛ دستهایی هستند که فلان شاعرِ بی‌ربط‌گو و هرزه‌گو را اصلاً بزرگ میکنند، مطرح میکنند، چهره میکنند، در‌حالی‌که از لحاظ فنّی هم شعرهایشان شعرهای پایینی است؛ حالا از لحاظ محتوا که هیچ، از لحاظ فنّی هم شعری نیست که حالا بگوییم «شعر خوبی است، ولو مضمونش مضمون بدی است»؛ نه، اصلاً شعرش از لحاظ فنّی هم [بد است]، لکن اینها بزرگشان میکنند.
 
اهمیت ترانه و سرود در نشاط و جهت دهی
ترانه و سرود، یک بخش لازم و یک شعبه‌ی لازم در زمینه‌ی هنر شعری است و خیلی هم تأثیر میگذارد؛ ترانه و سرود واقعاً تأثیرگذار است. ما در موارد بسیاری دیده‌ایم که مثلاً یک شعری در زبان جوان، نوجوان و افراد مختلف -دانشجو، دانش‌آموز و غیره- جریان دارد که خود این شعر موجب حرکت است، موجب نشاط است، موجب جهت‌دهی است. الان در این زمینه انصافاً ما کم داریم و کم گذاشته‌ایم؛ در زمینه‌ی ترانه و در زمینه‌ی سرود، سرودهای خوب کم است.
 
شعارهای انقلاب و آمیختگی شعر با جامعه ایرانی
جامعه‌ی ایرانی با شعر آمیخته است و این خیلی نقطه‌ی قوّت بزرگی است. جامعه‌ی عرب هم همین‌جور است؛ عربها هم همین‌جورند؛ آنها هم با شعر خیلی اُنس دارند و آمیخته‌اند. شما ملاحظه کنید در همین قضایای انقلاب، در این سالهای گوناگون انقلاب، شعارهایی که غالباً هم موزون است و صورت شعری دارد، خودش از دل جمعیّت جوشیده؛ یعنی اصلاً هیچ‌کس هم نمیداند چه کسی تولید کرده این شعر را، امّا از دل جمعیّت یک نفر گفته، طبع دیگران متمایل به آن بوده و چون شعر است و چون موزون و مثلاً در مواردی مُقفّی (و قافیه دار) است، مردم دنبال کرده‌اند آن را. در محیط‌های زندگی ما، شعر خیلی رایج است و این خیلی فرصت بزرگی است.

(1) لیلی دختر عبدالله بن الرحال از بنی اخیل بود واخیل از بنی عامر.او زنی زیبا ،فصیح وآگاه به حدیث وشعروانساب عرب بود. توبة بن الحمیر دوستش میداشت.توبه در عشق لیلی شعر میگفت.اورا از پدرش خواستگاری کرد واعراب رارسم بر آن بود که دختر را به مردی که به عشقش شهره شده باشد نمیدادند.پس مردی از بنی الادلع او را به زنی گرفت.
توبه اهل غارت و هجوم بود روزی در یکی از این جنگ  ها کشته شد ولیلی برای او مرثیه ها سرود.
روزی در کجاوه ی خود نشسته بودبر قبر توبه گذشت وشویش در کنارش بود و میخواست که بر قبر توبه سلام کند آن مرد بازش  میداشت تا اینکه موفق شد سوار بر کجاوه از تپه ای که قبر توبه بر آن بود بالا رفت وگفت:«ای توبه سلام»
آنگاه رو به قوم خود کرد وگفت :«تاکنون نمی پنداشتم که او دروغگو باشد»گفت این شعر از او نیست که میگوید:
«ولو أن لیلی الاخیلیه سلمت        علی ودونی تربة وصفایح
لسلمت تسلیم البشاشة أوزقا       الیها صدی من جانب القبر صائح»
اگر لیلای اخلیه بر من سلام کند وبر روی من خاکها وسنگها باشد
یا خود به شادمانی بر او سلام کنم یا صدا از سوی قبر من فریاد کندوبه سوی او پر گیرد
لیلی گفت:از چه روی چنانکه گفته سلام مرا پاسخ نمیگوید؟هنوز سخن به پایان نیاورده بود که بومی که در شکاف قبر پنهان شده بود واز کجاوه ترسیده بود بپرید،شتر رم کرد ولیلی را بر زمین زد و او را در حال بکشت ودر کنار قبر توبه به خاکش سپردند..