مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنای غضب» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 3:
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى غَضَبِکَ أَوْ یُدْنِی مِنْ سَخَطِکَ أَوْ یَمِیلُ بِی إِلَى مَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ أَوْ یَنْآنِی عَمَّا دَعَوْتَنِی إِلَیْهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
ترجمه: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هرگناهی که مرا به سوی غضبت فرا میخواند؛ یا مرا به سوی خشمت نزدیک میسازد؛ یا مرابه سوی آنچه که نهی ام کرده ای می کشاند؛ یا از آنچه که مرا به سوی آن دعوت نموده ای دور می نماید؛ پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهتری آمرزندگان.
لغت:
غضب، به صخره سخت، «غضبة» گفته می شود. و به همین مناسبت به حالتی که انسان تحت تأثیر هیجانات درونی پیدا می کند و طبق آن در خود احساس قدرت و سختی و عدم انعطاف می کند، غضب گفته می شود.
وقتی حالات انسانی را به خداوند نسبت می دهیم، منظور آثار آن حالات است!
این که گفته می شود: «خشم خداوند» یعنی اراده خداوند بر عذاب. زیرا کسی که خشمگین می شود در پی مجازات نمودن کسی است که او را بخشم آورده است.
همچنین است وقتی گفته می شود: «خداوند رؤوف است» و یا «خداوند ملول می شود» و یا «خداوند دانست» و یا «ما شما را فراموش کردیم آنگونه که شما ما را فراموش کردیم» و یا «خداوند شما را یاد می کند وقتی شما او را یاد کنید» و ... دیگر انتسابهایی که مفهوم انسانی آن در شأن خداوند متعال نیست!
بسیاری از صفات فعلی خداوند از این قبیل است! منظور از انتساب این صفات، انتساب رفتارهای متناسب با آن است!
دنو، (یدنی) به معنای نزدیکی همراه با انحطاط و پایین بودن است. بر این اساس مناسب دو واژه گناه و سخط، دنو است نه قرب.
سخط؛ به معنای عدم رضایت است. پس نسبت به غضب، از شدت کمتری برخوردار است!
میل، اگر با «الی» بیاید به معنای رغبت است و اگر با «عن» بیاید به معنای ضد رغبت است. پس میل در دعای فوق، به معنای رغبت است.
نأی، به معنای تأخیر و مکث همراه با میل به دوری است. گناهانی است که به نرمی انسان را از انجام طاعات دور می سازد.
شرح:
در این بند از دعای استغفار، حضرت به گناهان از زاویه دیگری نگاه می کند و آن نگاه به مقدمات گناه است.
مقدمات گناه، انسان را وادار به گناهانی می کند که نتیجه اش خشم خداوند، عدم رضایت او، ارتکاب محرمات الهی و دوری و بی میلی به طاعات است.
توبه و طلب استغفار بدون بررسی آنچه سبب گناهان شده است بی معنی است. توبه، یعنی علاج آسیبی که روح زده شده است! پس باید مانند بیماری جسمی، در پی علت آن بود.
وقتی در دعای فوق از خداوند مغفرت اموری را می خواهیم که ما را به گناهانی فرا می خوانند که خشم و سخط خداوند را بدنیال دارد، یعنی باید این امور را بشناسیم!
شناخت مقدمات گناه ساده است! اصلا نیازمند معرفتی خاص نیست و الا حضرت در این دعا از این امور سخن می گفت.
هر انسانی طبق تجربیاتی که از گناهانش دارد می تواند بخوبی صدای گامهای شیطان را بشنود. این که قرآن می فرماید: بل الانسان علی نفسیه بصیره و لو القی معاذیره (قیامت: 14) یعنی همین!
انسان بخوبی می تواند هم حرارت گناه را که با نزدیک شدن شیطانی که از آتش آفریده شده است حس کند و هم حرارت خشم خداوند را بخوبی احساس کند. کافی ایست جلوی عذر و بهانه ها را بگیرد و خودش را نفریبد و به ندای درونی و فطری خود توجه کند و برای عقلی که او را هشدار می دهد، احترام قائل شود.
انسان به طور فطری سراغ گناه نمی رود و از آنجام آن وحشت دارد و به او اضطراب دست می دهد. شیطان برای این که این دفاع طبیعی انسان در مقابل معصیت را بشکند، به وسوسه نسبت به اموری روی می آورد که مشتبه و مشکوک است.
دین مقدس اسلام آمده است برای این که ما را نسبت به همین امور مشکوک و مشتبه، آگاهی دهد.
بسیاری از پرهیزهای شرعی، پرهیز از اموری است که بظاهر بی زیان و یا کم زیان هستند.
مثلا خوردن مقدار کمی شراب، و یا بیرون بودن کمی از موی زن و یا تصرف کمی در مال غیر، و مانند اینها، در ظاهر زیان مهمی متوجه انسان نمی کند، ولی همه اینها مقدمات زیانهای بزرگتر هستند.
و نیز وجوب انجام بعضی از کارها مثل عبادات و یا لزوم انجام انفاقات واجب با قصد قربت و رعایت حدود آن، بظاهر کارهایی کم ثمر و بی ثمر به نظر می رسد، ولی آنها را به عنوان عوامل بازدارندگی معصیت نگاه کنیم، تحلیل ما در باره چرایی این امور متفاوت خواهد شد.
به همین خاطر است که تسلیم بودن رکن دین است! اگر قرار باشد ما تنها بر اساس فطرتی که شناخت زشتیها به او تعلیم داده شده است، با مسائل برخورد کنیم، فطرت ما در تشخیص بسیاری از مقدمات گناه عاجز است.
و باز به همین خاطر است که بعضی تنها قسمتی از دین را اخذ می کنند و دیگر قسمتهای بهداشتی - روحی آن را پس می زنند مگر این که فرهنگ جامعه اشان آن را پذیرفته باشد!