مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنای فساد» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


در جلسه قبل قرار را بر این گذاشتیم تا شرحی از دعای استغفار امام علی علیه السلام خدمت شما عزیزان تقدیم کنیم. گفتیم این دعا 70 بند دارد که تلاش خواهیم کرد هر بند آن را در دو جلسه یا سه جلسه مورد بررسی قرار دهیم!
بند اول:

1- اللَّهُمَّ إِنِّی أُثْنِی عَلَیْکَ بِمَعُونَتِکَ عَلَى مَا نِلْتُ بِهِ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ وَ أُقِرُّ لَکَ عَلَى نَفْسِی بِمَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ الْمُسْتَوْجَبُ لَهُ فِی قَدْرِ فَسَادِ نِیَّتِی وَ ضَعْفِ یَقِینِی اللَّهُمَّ نِعْمَ الْإِلَهُ أَنْتَ وَ نِعْمَ الرَّبُّ أَنْتَ وَ بِئْسَ الْمَرْبُوبُ أَنَا وَ نِعْمَ الْمَوْلَى أَنْتَ وَ بِئْسَ الْعَبْدُ أَنَا وَ نِعْمَ الْمَالِکُ‏ أَنْتَ وَ بِئْسَ الْمَمْلُوکُ أَنَا فَکَمْ قَدْ أَذْنَبْتُ فَعَفَوْتَ عَنْ ذَنْبِی وَ کَمْ قَدْ أَجْرَمْتُ فَصَفَحْتَ عَنْ جُرْمِی وَ کَمْ قَدْ أَخْطَأْتُ فَلَمْ تُؤَاخِذْنِی وَ کَمْ قَدْ تَعَمَّدْتُ فَتَجَاوَزْتَ عَنِّی وَ کَمْ قَدْ عَثَرْتُ فَأَقَلْتَنِی عَثْرَتِی وَ لَمْ تَأْخُذْنِی عَلَى غِرَّتِی فَأَنَا الظَّالِمُ لِنَفْسِی الْمُقِرُّ بِذَنْبِی الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی فَیَا غَافِرَ الذُّنُوبِ أَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِی وَ أَسْتَقِیلُکَ لِعَثْرَتِی فَأَحْسِنْ إِجَابَتِی فَإِنَّکَ أَهْلُ الْإِجَابَةِ وَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ

ترجمه:

بار خدایا ! تو را حمد میگویم که به یاری تو موفق به ثناگویت شدم، و به سبب فساد نیت و ضعف یقینم، اقرار میکنم که ناتوانم که تو را آنطور که مستحق و سزاوار هستی مدح کنم. بارالها، تو خوب معبود و خوب پروردگاری هستی و من بد پرورش یافته ای هستم! تو خوب مولایی هستی و من بد بنده ای! تو خوب مالکی هستی و من بد مملوکی! چه بسیار گناهی که مرتکب شدم و تو عفو نمودی و چه بسیار جرم هایی که از من سر زد و تو از آن گذشتی! چه بسیار خطاها کردم، ولی مرا مؤاخذه نکردی و چه بسیار بدی ها که عمداً مرتکب شدم و تو از آن درگذشتی! وچه بسیار لغزش ها که ازمن سر زد و از آن چشم پوشی نمودی، و مرا بر غفلتم مأخذه نکردی! اینک این منم که به خود ظلم کرده ام و به گناهم اقرار و به خطاهایم اعتراف دارم. پس ای آمرزنده گناهان! از تو میخواهم که گناهانم را ببخشی و از لغزش هایم درگذری، پس به نیکی اجابت کن که تو سزاوار اجابت و اهل تقوا و آمرزشی!

بند 1 فراز 1: اللَّهُمَّ إِنِّی أُثْنِی عَلَیْکَ بِمَعُونَتِکَ عَلَى مَا نِلْتُ بِهِ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ

لغت:

ثناء به معنای عطف است. به عدد دو «اثنان» می گویند زیرا دو تا عدد یک، به یکدیگر عطف گرفته شده است. وقتی مدح کننده صفاتی را بهم عطف می کند و آنها را ردیف می سازد و بر زبان می آورد می گویند: ثنا گفت. پس به گفتن یک صفت، مدح می گویند ولی ثنا نمی گویند.

شرح:

حضرت در این فراز به سه نکته اشاره دارد:

اول این که آنچه من مدح تو می گویم همه به کمک توست! لذا خود مدح من نیز، مدح توست! زیرا نشان از کمک تو به من است که به این درجه از ارزش برسم که تو را بشناسم و تو را مدح گویم! و کمک تو به منِ ناچیز، نشان از زیبایی تو دارد!

دوم این که مدح من در محدوده دسترسیهای من به معارف است! اینگونه نیست که اتمام مدح من، به معنای تمام شدن مدح تو باشد! اگر این چنین باشد تو به «پایان پذیر بودن» مذمت شده ای و حال آن که تو را نهایتی نیست. من تو را با ابزار محدودم مدح می کنم لذا پایان مدح، حاکی از محدود بودن دانش من است نه محدود بودن صفات تو.

سوم این که من مدح تو را در قالب ثناء می گویم پس به یک صفت تو اشاره نمی کنم بلکه همه اوصاف تو را در نظر می گیرم. اصلا در نظر گرفتن یک صفت که مدح نیست! ما انسانها چون جامع خوبیها نیستیم، از طرفِ خوبیهایی که داریم بیشتر ضربه می خوریم تا از طرف بدیهایمان. اصلا بدیهای ما از خلأ و نقصی  که در خوبیهای ما وجود دارد، نشأت می گیرد.

بند 1 فراز 2: وَ أُقِرُّ لَکَ عَلَى نَفْسِی بِمَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ الْمُسْتَوْجَبُ لَهُ فِی قَدْرِ فَسَادِ نِیَّتِی وَ ضَعْفِ یَقِینِی 

لغت:

نیت یعنی قصد قلبی که قبل از عمل بوجود می آید اعم از این که بلافاصله بعد از عمل انجام گیرد و یا بعد از گذشت زمانی عمل صورت پذیرد بر خلاف «قصد» که کمی قبل از عمل در قلب شکل می گیرد.

فساد به معنای اختلال در نظم و اعتدال چیزی است. در مقابل صلاح.

یقین یعنی علمی که ثابت در نفس است و شک در آن راه ندارد لذا موجب اطمینان و سکون نفس است. 

شرح:

مدح خداوند ملازم با ذمّ خود است! بدون مذمت خود، یعنی بدون شناخت خود، شناخت خداوند معنی ندارد.

مدح خداوند، اقرار نمودن بر علیه خود است. اقرار بر علیه خود و به نفع خداوند. اقرار به اموری که خداوند اهلیت آن را دارد و موجبات و دلائل داشتنش در خداوند هست.

اقرار بر علیه خود به میزان فساد نیت و ضعف یقین است. هرچه ایندو بیشتر باشند، اقرار بر علیه خود بیشتر بوده و مدح خداوند بیشتر می شود. زیرا خداوند وقتی این چنین بنده ای را مورد عفو و غفران و رحمت قرار می دهد، زیبایی بیشتری از خود به ظهور رسانده است!

فساد نیت، اولین گام برای گناهان است. نیت یعنی انگیزه اولی برای انجام هر کار. انگیزه فاسد یعنی انگیزه ای خراب و بدون پشتبانی از عقل و شرع و عرف.
ممکن است نیت فاسدی در قلب شکل بگیرد ولی به علل کاری بعد از آن انجام نگیرد، در این صورت هم، نیت فاسد کار قلب را مختل می سازد و آن را دچار عدم تعادل می کند.
ضعف یقین سبب می شود تا نیت فاسد به عمل منجر شود. ممکن است نیت فاسدی به قلب راه یابد ولی انسان بخاطر ترس از خداوند و قدرت یقین، نیتش را محقق نسازد.
پس نیت فاسد، مقتضی گناه است و ضعف یقین نبودن مانع تحقق گناه است. پس مقتضی موجود است و مانع مفقود است و گناه به عنوان معلول ایندو محقق می شود.
بند 1
فراز 3: اللَّهُمَّ نِعْمَ الْإِلَهُ أَنْتَ وَ نِعْمَ الرَّبُّ أَنْتَ وَ بِئْسَ الْمَرْبُوبُ أَنَا وَ نِعْمَ الْمَوْلَى أَنْتَ وَ بِئْسَ الْعَبْدُ أَنَا وَ نِعْمَ الْمَالِکُ‏ أَنْتَ وَ بِئْسَ الْمَمْلُوکُ أَنَا
لغت:
اله به معنای بر وزن کتاب معنای مفعولی دارد یعنی مألوه. مصدر آن اِلاهة است و اِلاهة به معنای عبادت است. «عبادت» دارای قید خضوع است و «الاهة» دارای قید تحیّر است. پس اله به کسی می گویند که مورد پرستش است پرستشی که همراه با تحیّر در شناخت حقیقت اوست. تحیر به معنای شیدایی و مستی عرفانی است.
رب به معنای سوق دادن به سمت کمال از طریق تخلیه و تحلیه است یعنی از طریق رفع نقائص و بوجود آوردن خصائص نیکو.
مولی یعنی کسی که امور دیگری را تدبیر می کند و جریان زندگی اش را کفایت نموده و بر عهده گرفته است.
شرح:
در این فراز از دعا، امام مشغول ثنا گفتن خداوند می شود. ثنایی که با اقرار بر علیه خود و به نفع خدا انجام می گیرد.
در میان آنچه پرستش و حیرت و شیدایی انسان را بر می انگیزد، خداوند بهترین است! هرچند انسان نباید شیدایی در حد پرستش نسبت به کسی جز خداوند داشته باشد، ولی واقعیت اسفبار زندگی جاهلانه انسان، حکایتی غیر از این دارد. انسانها بیشتر محو هوسهای خودند و هوسهای خود را اله خود قرار داده اند (أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ‏ فرقان: 43؛ جاثیه: 23)
انسان در مسیر کمال به جایی می رسد که باور می کند بین نفس و رب، این رب است که مناسب اله بودن است. پس باور زیبایی الوهیت رب، با معرفت نفس امکان پذیر است.
انسان بر اساس نادانی اش، غیر از خداوند، خیلی های دیگر را هم مدبر امور خود می داند. ولی به مرور از جهل بیرون می آید و می فهمد که همه چیز دست اوست. انسان ها همانطور که سنشان زیاد می شود و تجربیات زندگی اشان افزایش پیدا می کند بیشتر به تقدیر معتقد می شوند. اعتقاد به تقدیر یعنی اعتقاد به توحید در ربوبیت!
آگاهی نسبت به خداوند و آگاهی نسبت به نفس، یکدیگر را رشد می دهند و در نتیجه هرچه خداوند در نزد انسان بالا می رود و شکوهش احساس می گردد، نفس پایین می آید و خواسته هایش پوچ تر جلوه می کند.
این که خداوند اکبر است خبر از واقعیتی بیرون از ذهن می دهد و الا این گونه نیست خداوند برای همه انسانها اکبر باشد.

خداوند، مولای خوبی است زیرا طوری با بنده خود رفتار نموده است که او احساس بندگی نمی کند. هرچند این بنده از این کرم مولای خود سوء استفاده کرده و واقعا خود را بنده او نمی داند.
خداوند در شش جای قرآن از قرض نیکو دادن به خداوند سخن می گوید. (بقره: 245؛ مائده: 12؛ حدید: 11 و 18؛ تغابن: 17؛مزمل: 20) کدام مالک است که از مملوک خود بخواهد از اموال مالک به مالک قرض بدهد! این اوج برخور کریمانه خداوند را می رساند و بعد هم به او وعده سودی هنگفت بدهد. قرض الحسنه در مقابل قرض السیئه است یعنی ربا. ولی انسان، این عبد و مملوک، بد عبد و مملوکی است که بجای قرض دادن به خداوند قرض به شیطان می دهد و رباخواری می کند.
  • ۱ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۰