مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنای لبس» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 33

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ کَتَبْتَهُ عَلَیَّ بِسَبَبِ عُجْبٍ کَانَ مِنِّی بِنَفْسِی أَوْ رِیَاءٍ أَوْ سُمْعَةٍ أَوْ خُیَلَاءَ أَوْ فَرَحٍ أَوْ حِقْدٍ أَوْ مَرَحٍ أَوْ أَشَرٍ أَوْ بَطَرٍ أَوْ حَمِیَّةٍ أَوْ عَصَبِیَّةٍ أَوْ رِضًا أَوْ سَخَطٍ أَوْ سَخَاءٍ أَوْ شُحٍّ أَوْ ظُلْمٍ أَوْ خِیَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ أَوْ کَذِبٍ أَوْ نَمِیمَةٍ أَوْ لَهْوٍ أَوْ لَعِبٍ أَوْ نَوْعٍ مِمَّا یُکْتَسَبُ بِمِثْلِهِ الذُّنُوبُ وَ یَکُونُ فِی اجْتِرَاحِهِ الْعَطَبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که بر من نوشته ای به جهت خود پسندی که در من به وجود آمده، یا خود نمایی، یا خودستایی(با رساندن عمل خود به گوش دیگران)، یا تکبّر، یا شادمانی، یا کینه، یا خوشی، یا بخشندگی، یا بخل، یا ظلم، یا خیانت، یا دزدی، یا دروغ، یا سخن چینی، یا لهو و لعب، یا هرنوع کاری که با آن مرتکب گناه میشوند و هر که آن را انجام دهد خود را به هلاکت اندازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

عجب، به معنای حالتی است که حاصل می شود از دیدن چیزی که خارج از جریان طبیعی است که عادتا مورد توقع است! و اگر این حالت تعلت به نفس و صفات و اعمال آن بگیرد، عُجب گفته می شود!

ریاء (رئی) به معنای آشکار کردن عمل در نزد مردم تا آن را ببینند و به او گمان خیر پیدا کنند.

سُمعة (سمع) به معنای آن است که عمل نیکى دور از چشم مردم انجام دهد به این هدف که بعداً به گوش یک یا چند نفر و یا مردم برسد و نسبت به او گمان خیر برده شود!

خُیَلاء (خیل) به معنای تکبری است که از تخیل داشتن فضیلتی بوجود می آید که انسان در خودش می بیند! به اسب نیز خیل گفته می شود زیرا انسان وقتی سوار بر آن می شود در خودش نخوتی احساس می کند!

فَرَح  به معنای مطلق سرور و شادمانی است! اعم از این که از حدش خارج شود یا نشود!

حِقْد به معنای نگه داشتن دشمنی در قلب و منتظر فرصت برای بروز آن بودن!

مَرَح  به معنای شادمانی شدید که همراه با تکبر است می باشد!

أَشَر  به معنای سرخوشی شدیدتر از بطر است!

بَطَر  به معنای سرخوشی است که از حد اعتدال خارج شده باشد!

حَمِیَّة  (حمی) به معنای شدت حرارت در دفاع از عزت و غرور خود است!

عَصَبِیَّة  (هصب) به معنای یاری خواهی از قوم و عشیره بدون توجه به این که حق با کیست!

سَخَط به معنای مفهومی مقابل رضا است. چنانکه غضب مقابل رحمت است و کراهت مقابل محبت!

سَخَاء به معنای نرم شدن هنگام درخواست است (لذا خداوند را نمی توان سخیّ نامید) ولی جود به معنای زیادی عطا است به دون این مورد درخواست قرار گیرد!  

شُحّ  به معنای بخل شدید است که بالطبع همراه با حرص است!

ظُلْم  به معنای تباه نمودن حق و اداء نکردن آنچه حق است!

نَمِیمَة  به معنای نقل قول نمودن از شخصی است نزد شخصی دیگر که باید آن سخن مخفی می ماند و لذا این نقل موجب فساد شده است!

لَهْو  به معنای تمایل و لذت بردن از چیزی بدون توجه به نتیجه و عواقب آن!

لَعِب به معنای هر سخن و رفتاری است که از آن منظور مفیدی که مورد تأیید عقل باشد منظور نیست و عاقل به آن رغبتی ندارد!

شرح:

در این بند از دعای استغفار از بیست و دو موضوع سخن به میان آمده است که قسمتی از آن زمینه گناه و قسمتی خود گناه است!

1) خودپسندی (عُجب) و خود بزرگ بینی (تکبر) و خودنمایی (ریا و سمعه) موجب می شود تا کارهای ارزمند انسان بی ارزش شود و مقبول خداوند قرار نگیرد و در نتیجه قربی صورت نگیرد و کام شخص از  زشتیها فاصله نگیرد و زمینه ارتکاب انواع معاصی برایش مهیا باشد!

و همچنین این خصلتها خود باعث گناهانی مثل بدگویی و تحقیر و استهزاء و غیره می شود!

2) شاد بودن (فرح) از موضوع خاص و یا ناراحت بودن (حقد) از شخص خاص می تواند زمینه قسمتی از گناهان باشد! قلب مؤمن شاد از توفیقی است که برای انجام کارهای خداپسندانه نصیبش شده است و ناراحتیش هم بخاطر زشتکارهایش هست! شادی و ناراحتی در غیر این دو صورت غفلت زا ست.

3) سرخوشی و سرمستی در تمام مراحل شدت و ضعفش (مرح، اشر، بطر) موجب رفتارهای خارج از اعتدال می شود. رفتارهایی که حکایت از غفلت فرد از واقعیات موجود می کند!

4) احساس غرور نسبت به خود و خانواده و خویشان و قبیله خود و تلاش در دفاع از آن (حمیة و عصبیة) بدون این که حق محور این دفاع باشد چه بسیار ستمهایی را که باعث شده است و لجاجتها و بر باطل پا فشردنهایی را موجب گشته است!

احساس خوشایندی و یا ناخوشایندی (رضا و سخط) از مسئله ای زمینه ای دیگر برای رفتار خارج از اعتدال است! مثلا انسانی از مبارزه خوشش می آید و بر عکس فرد دیگری  از آن خوشش نمی آید همین مسئله سبب می شود تا در جایی که نباید، بر طبل جنگ کوبیده شود و یا در جایی که باید، پشت به جنگ شود!

5) دو خصلت بخشندگی و بخل (سخاء و شحّ) هم اگر به درستی کنترل نشود سبب گناه می شود، سخاء و روحیه بخشندگی ممکن است فرد را دچار تبذیر و مصرف نابجای مال کند و بخل نیز او را به منع از مصرف بجای مال نماید!

ظلم و خیانت و سرقت و سخن چینی خود گناه هستند و اساس روابط ناسالم در جامعه ای رو به تباهی می باشند!

6) لهو و لعب و پرداختن به کارهایی که تنها لذتی آنی داشته و عواقب آن مورد نظر قرار نمی گیرد و از نتایج عقلانی درستی برخوردار نیست اموال زیادی را به خود اختصاص داده است و عمرهای زیادی خصوصا انسان معاصر صرف آنها نموده است!

لهو و لعب سبب می شود تا تازگی گناه و فریندگی آن همچنان تازه بماند و رشد و کمال و عبودیت و قرب الی الله و آنچه از این دست، غریب و غیر مأنوس جلوه کند!

22 موضوع در این بند از دعا که در شش گروه جای گرفته است اساس همه زشتکاریها و غفلتهای انسانها است!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 8

فراز چهارم: ثُمَّ کَشَفْتَ السِّتْرَ عَنِّی وَ سَاوَیْتُ أَوْلِیَاءَکَ کَأَنِّی لَمْ أَزَلْ لَکَ طَائِعاً وَ إِلَى أَمْرِکَ مُسَارِعاً وَ مِنْ وَعِیدِکَ فَازِعاً فَلُبِّسْتُ عَلَى عِبَادِکَ وَ لَا یَعْرِفُ بِسِیرَتِی غَیْرُکَ فَلَمْ تُسَمِّنِی بِغَیْرِ سِمَتِهِمْ بَلْ أَسْبَغْتَ عَلَیَّ مِثْلَ نِعَمِهِمْ ثُمَّ فَضَّلْتَنِی فِی ذَلِکَ عَلَیْهِمْ کَأَنِّی عِنْدَکَ فِی دَرَجَتِهِمْ وَ مَا ذَلِکَ إِلَّا بِحِلْمِکَ وَ فَضْلِ نِعْمَتِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ مَوْلَایَ فَأَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ کَمَا سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَا تَفْضَحَنِی بِهِ فِی الْقِیَامَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس پرده را کنار زده و خود را با اولیاءت قرار دادم، گویا همیشه مطیع تو بوده و به سوی اوامرت شتابان و از تهدیدهایت هراسان بوده ام. ظاهرم را آنگونه آراستم که بر بندگانم مشتبه شد،در حالی که غیر از تو از درون من آگاه نبود،تو نیزمرا جز آنگونه که آنها مرا میشناختند معرفی نکردی،بلکه حتی نعمتهایی را که به آنها میدادی به من هم عطا کردی. سپس مرا به آنها برتری دادی، گویا نزد تو، همرتبه آنها هستم اینها همه نیست مگر به واسطه ی حلم و بردباری تو و نعمت فراوان تو بر من. پس حمد و سپاس ازان توست ای مولای من ! از تو درخواست میکنم ای خدا ! همانطوری که اینگونه گناه را در دنیا مستور وپنهان ساختی، در قیامت نیز مرا رسوا نکنی ای بهترین رحم کنندگان!

لغت:

طائعا (طوع و اطاعت)، به معنای رغبت و خضوع و عمل به دستور است. اگر رغبت نباشد، ولی عمل به دستور صورت گیرد نامش «کُره» است.

فزع، به معنای ترس شدید همراه با اضطراب و بیتابی است هنگامی که حادثه ناخوشایند بزرگی اتفاق بیافتد.

در نسخه دیگر از دعا بجای «فازعا«، «فارغا» آمده است. فارغ یعنی تهی و مشغول نبودن. و این تعبیری دیگر از ترس است. هنگامی که ترس، شدید باشد، قلب از غیر از آنچه موجب ترس گشته است فارغ و تهی می شود و فقط متمرکز روی موضوع ترس می گردد.

وعید، به معنای مفاد وعده ای است که داده شده است. وعده ای که در امر شر بوده لذا همراه با تهدید است!

لبس، به معنای پوشش است. التباس به معنای اشتباه است زیرا حقیقت پوشیده شده است. تلبیس به معنای پوشاندن حقیقت بر دیگری است. که در نتیجه معنای مکر و فریب را می دهد.

سیره، به معنای حرکت و سیری خاص در زندگی است.

سمة، وسَّم به معنای علامت زدن و نشان دار نمودن است. وسَّم یعنی او را معرفی نمود و شاخصش کرد.

سبغ، به معنای وسعت بدون ضیق و تنگنایی است. وسعتی کامل!

نعمت، به معنای گوارایی زندگی و خوش بودن حال است! اعم از این که این حال مادی باشد یا معنوی!

شرح:

ظاهرا منظور  از  «کشف ستر» در جمله نخست این فراز، مشهور نمودن فرد گنهکار به خوب بودن است!

بالاخره هر گنهکاری خوبیهایی هم دارد! خداوند بجای رسوا نمودن بنده اش، خوبیهای او را برملا می سازد. بنده، خودش را در ردیف اولیاء خداوند می پندارد!

در نتیجه روابطی که بین او و دیگر اولیاء خدا بوجود می آید در سطحی از مطلوبیت است که انگاری او دائما مطیع خداوند بوده و به سرعت همه دستورات او را انجام می داده و دلش مالامال از ترس خداوند بوده است! این چنین خوبان خداوند را دچار اشتباه می کند و حال آن که آنها از گنهکاری او و روشهای ناپسندی که در زندگی دارد خبر ندارند. و خداوند نه تنها هیچ اولیائش را با خبر از او نمی کند. حتی نعمتهایی از معنویت به او می دهد که در ظاهر بر اولیائش برتری هم می یابد! انگاری هم رتبه آنان است!

و این همه را خداوند طبق حلم و بردباریش و تفضلها و لطفهایی که دارد انجام می دهد. (وَ مَا ذَلِکَ إِلَّا بِحِلْمِکَ وَ فَضْلِ نِعْمَتِکَ)

شهرت به شر جایش را شهرت به خیر می دهد و عذاب جایش را به نعمت! و این، ظهورِ تمام و کمال ستّاریت خداوند است. ستّاریتی که جلوه ای از «الله» است و الله جامع همه صفات جلال و جمال اوست. پس چون انسان متوجه جلوه های الوهیت او می شود او را می ستاید و حمد می کند و این ستایش را تنها مخصوص او می داند زیرا مثلا همین ستاریت با این تفصیلاتی که در دعای فوق آمده است، چه کسی غیر از خداوند دارای آن است؟! (فَلَکَ الْحَمْدُ مَوْلَایَ)

در قسمت انتهایی این بند از دعا به نکته مهمی اشاره شده است: (فَأَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ کَمَا سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَا تَفْضَحَنِی بِهِ فِی الْقِیَامَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.)

خداوند متعال همه آن الطافی که قرار است در آخرت به بندگان بهشتیش داشته باشد در همین دنیا نیز به صورت محدود دارد. انگاری خداوند از باب مشت نمونه خروار به آنها نعمتهای بهشتی را می نمایاند.

اصلا بهشت همین دنیا است بدون معایب و نواقصش! نعمتهای دنیا محدود است هم از نظر کمیت و هم کیفیت و هم زمان ماندگاری ولی نعمتهای بهشتی هیچ کدام از این سه نقص را ندارد.

لذا وقتی انسان در دنیا نعمتی را می بیند از خداوند بخواهد که از همان نعمت در بهشت برخوردار شود.

یکی از مهمترین نعمتها، مصونیت حیثیت و آبروی انسان است! در دعای فوق از خداوند خواسته شده است همانگونه که در دنیا نه تنها رسوایی اتفاق نیافتاده است بلکه بجای آن خوبیها نشر یافته است و فرد صاحب وجهه نزد خوبان شده است، در آخرت نیز همین نعمت ادامه یابد!

یکی از این نعمتها در دنیا، محفوظ ماندن آبروی انسان است.