مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنی استجابت دعا» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار 23

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ دَخَلْتُ فِیهِ بِحُسْنِ ظَنِّی بِکَ أَلَّا تُعَذِّبَنِی عَلَیْهِ وَ رَجَوْتُکَ لِمَغْفِرَتِهِ فَأَقْدَمْتُ عَلَیْهِ وَ قَدْ عَوَّلْتُ نَفْسِی عَلَى مَعْرِفَتِی بِکَرَمِکَ أَلَّا تَفْضَحَنِی بَعْدَ أَنْ سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که وارد آن شدم به واسطه ی حسن ظنّ به تو که مرا بر آن عذاب نمیکنی و امیدوار بودم که آن را می آمرزی، پس به آن اقدام کردم، در حالی که اتّکای من بر کَرَمی بود که از تو می شناختم، که دیگر پس از آن که آن را بر من پوشاندی رسوایم نمیکنی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهان را بر من بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

ظن، به معنای اعتقاد ضعیف است که مستند به دلیل قطعی نیست.

رجوتک (رجا) به معنای توقع حصول امری که هم ممکن است و هم خیر است و نیز میل به آن است!

عوَّلت (عول) به معنای استیلاء و تسلط همراه با اظهار برتری است! (استیلاء در استعلاء)

معرفتی (عرف) به معنای اطلاع از چیزی و آگاهی به خصوصیات و آثار آن و در نتیجه تمیز دادن آن از غیرش می باشد!

شرح:

ایمنی از مکر خداوند، به معنای اتکاء به بعضی از اسماء حسمنای خداوند و غفلت نمودن از بعضی دیگر است!

حسن ظن بخداوند و امید مغفرت داشتن و یادآوری کرم او می تواند در کنار یادآوری دیگر اسماء الهی بسیار سازنده و رشد دهنده باشد ولی تقطیع اسماء خداوند موجب تکه تکه نمودن فرامین الهی و شریعت اسلامی شود! و در نتیجه شخص تنها به قسمتی از آنها پایبند بوده و نسبت به دیگر قسمتها عاصی و نافرمان می گردد!

مؤمن رجای خود را در کنار خوف معنی می بخشد و ثابت می کند. زیرا رجا بدون خوف فریب است! الهام شده ی توسط شیطان است!

هر معرفتی باید سبب خیری شود. اگر شر از آن بیرون بیاید دیگر نامش معرفت نیست! معرفت خداوند، تنها معرفت به کرم او نیست بلکه معرفت به همه اسماء اوست! که اگر این چنین نباشد خداوند تنقیص می گردد و ناقص انگاشته شناسانده می شود و این چنین معرفتی چون واقعیتی بیرونی ندارد و فقط دست ساخته ذهن است نمی تواند باعث خیری شود!

نکته دیگر این که حسن ظن به خداوند در باور نسبت به نام  غفار و کریم در دعای فوق جلوه یافته است: غفار کذشته را می پوشاند و کریم آینده را می سازد!

حسن ظن داشتن به خداوند از توصیه های اکید اسلام است ولی نباید این حسن ظن موجب رجایی شود که تهی از خوف باشد!

سلام علیکم - بسم الله


بند 2 فراز  2: أَوِ احْتَجَبْتُ فِیهِ مِنَ النَّاسِ بِسِتْرِکَ أَوِ اتَّکَلْتُ فِیهِ عِنْدَ خَوْفِی مِنْهُ عَلَى أَنَاتِکَ وَ وَثِقْتُ مِنْ سَطْوَتِکَ عَلَیَّ فِیهِ بِحِلْمِکَ وَ عَوَّلْتُ فِیهِ عَلَى کَرَمِ عَفْوِکَ
لغت:
حجاب، یعنی حائلی که مانع از تلاقی دو شیء می شود.
توکّل، یعنی اعتماد بر دیگری و واگذاردن امر و کار خود بر او.
إناة، یعنی تأخیر در انجام کار. در متن به معنای تأخیر در عذاب است.
وثوق، یعنی اعتماد نمودن و محکم کردن.
سطوة، یعنی حمله با شدت و زور.
حلم، کنترل بر نفس جهت خشمگین نشدن آن.
تعویل، یعنی کسی را کفیل و مسؤول امور خود نمودن.
کرم، یعنی تفوّق در خود شیء بدون مقایسه آن با شیء دیگر. کریم کسی است که ذاتا انسان بزرگواری است. لذاست که بدون هیچ انگیزه و هدفی، به دیگری خوبی می کند. مثل آشت که گرم می سازد و نور می بخشد. زیرا ذات آتش این چنین خاصیتی دارد. ولی سخی کسی است که هدفی برای بخشش دارد. فرض کنید برای حفظ آبرو و یا برای ثواب این کار را می کند.
کرم عفو، یعنی عفو کریمانه ای که بدون غرضی صورت می گیرد. ذات خداوند مقتضی این عفو است. پس تعداد عفو برای خداوند مطرح نیست. این گونه نیست که ظرفیت عفو خداوند تمام شود.
لذاست که گنهکار هر بار که می خواهد گناه کند، تکیه به عفوی می کند که تمامی ندارد.
شرح:
 در فراز دوم بند دوم دعای اسغفار اشاره به دو قسم دیگر عوامل گناهان دارد:
عامل چهارم: قدرت مخفی کاری
چهارمین عامل گناه توان مخفی نمودن گناه است. انسانها هر چه امکانات زندگی اشان افزایش پیدا می کند و اعتبار و اعتمادی بیشتر کسب می کنند، بهتر می توانند گناهان خود را مخفی کنند. دروغشان بهتر مخفی کنند. و نیز خیانتشان را و گناهان جنسی اشان را.
این توان را انسانها بخاطر ستّاریّت خداوند بدست آورده اند. انسانها با گناهان مخفیانه خود، از ستّاریّت خداوند سوء استفاده می کنند.
عامل پنجم: آگاهی از شکیبایی خداوند
عامل آخر برای گناه، آگاهی از اناته و حکم و عفو خداوند است.
اِناته: خداوند با تأخیر به گناه واکنش نشان می دهد. توصیه خداوند به بندگانش نیز این است که نسبت به امور قهرآمیز، شتاب نکنید و آن را با تأخیر انجام دهید. برای این که شاید مخاطب شما از شرائط برخورد قهرآمیز خارج شود. برعکس امور محبت آمیز که در آن شتاب کنید که مبادا، روحیه که برای مهربانی، تلطیف شده است، عوض شود. توبیخ برای قهر بیجا زنج آورتر از توبیخ برای مهربانی بیجا است.
حلم: کسی که بردبار است اصلا دچار خشم نمی شود. لذا به تأخیر انداختن عقوبت برای حلیم معنی ندارد. زیرا او اصلا قصدی برای عقوبت ندارد.
درک درست از مخاطب سفیه، سبب می شود تا رفتار سفیهانه او کمتر رنج آور باشد. چیزی که موجب رنجش می شود، آگاهی کامل فرد مقابل از رفتاری زشتی است که انجام می دهد. اما سفیه بخاطر نقصان عقلش از این آگاهی کامل برخوردار نیست.
عفو: تغافل خداوند و ندید گرفتن کار زشتی که بنده ی آگاه انجام داده است، به معنی عفو خداوند است. پس حلم مربوط به بنده سفیه است و عفو در مورد بنده عاقل است.
آگاهی انسان از نامهای خداوند، می تواند مورد سوء استفاده شیطان برای وسوسه بیشتر قرار گیرد. اگر انسان به همه اسماء حسنای خداوند توجه کند و از قسمتی از آنها غفلت نورزد و تنها بعضی از آنها را مورد توجه قرار ندهد دیگر شیطان نمی تواند از غفلت او استفاده نموده و او را مورد وسوسه قرار دهد.

انسان وقتی همه اسباب مادی گناه برایش آماده شد، یعنی بدنش برای انجام کار زشت قدرت داشت و برتریها خدادی هم بر توانش افزود و امکانات مادی هم زمینه گناه را بیشتر برایش آماده ساخت و نیز توانست بخوبی از پس مخفی نمودن زشتیهایش برآید، هنوز مانعی بزرگ سر راه دارد که آن اعتقادات مذهبی اوست.

اعتقاد به این که گناه دارای عذاب است. و این که شاید در حین انجام گناه عذابی سر رسد و مرگ سراغش بیاید.

شیطان در این مرحله سراغ انسان می آید و او را وا می دارد که ترس از عذاب دفعی را با توکل و اطمینان به این که خداوند برخوردهای قهر آمیزش را با تأخیر انجام می دهد، از بین ببرد.

از بین رفتن ترس لزوما به معنی اطمینان داشتن به از بین رفتن عذاب نیست. بله عذاب به تأخیر می افتد اما از بین که نمی رود. شیطان به انسان القاء می کند که خداوند حلیم است و اصلا از کار زشت تو خشم نمی گیرد که بخواهد تو را عذاب کند.

و نیز شیطان از عفو خداوند می گوید و این که: بر فرض عذابی هم به تو تعلق گیرد عفو کریمانه خداوند شامل حال تو خواهد شد.

با رفتن خوف و بوجود آمدن اطمینان از نبود عذاب دنیوی و اخروی و قبل از آنها آماده شدن زمینه های مادی گناه، متأسفانه معصیت شکل می گیرد.

بند 2 فراز 3: فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

لغت:
صلاة، یعنی ثناء جمیل و نیکو. با قرینه در کلام صلوة را عبادت مخصوص که نماز باشد معنی می کنیم! در صورت نبودن قرینه، صلوة به معنای تعریف و تمجید و ثاء و درود است.
آل، یعنی اهل، و اهل یعنی گروهی که نسبت خانوادگی و یا فکری آنها به شخصی واحد بر می گردد و بین آنها و آن شخص انس و صمیمیتی است.
شرح:

طلب ثناء و رحمت از خداوند برای پیامبر اسلام و اهل بیت معصوم ایشان زمینه استجابت دعا را آماده می سازد. زیرا صلوات بعد از دعا بیان کننده این اعتقاد است که اگر پیامبران الهی و اوصیای ایشان نبودند انسان نمی توانست به آموزهای الهی دسترسی داشته باشد.

آنچه دعا را مستجاب می کند، تلاشی است که فرد خود برای اجابت دعایش می کند. تلاشی که با راهنمایی خداوند توسط وحی امکان پذیر است. در واقع دعا، درخواست از خداوند برای راهنمایی او جهت کار درست و مناسب برای رسیدن به خواسته و پیدا نمودن بصیرت لازم و اراده قوی برای دست کشیدن از خواسته است.

مثلا کسی که از خداوند وسعت رزق می خواهد، نمی تواند به همین دعا بسنده کند بلکه خود باید تلاش کند و اگر این تلاشش هماهنگ با آموزه های وحیانی نباشد، باز هم نتیجه نخواهد گرفت.

استغفار، دعا برای آمرزش گناهان است. بدون شناخت از گناهان و عللی که باعث آنها می شود، نمی توان مطمئن شد که دیگر شخص درگیر با گناه نمی شود و وقتی این اطمینان وجود نداشه باشد توبه ای تحقق نمی پذیرد و وقتی توبه ای نبود، در آینده باز گناه اتفاق می افتد و زمانی که آینده گناه تکرار شود، یعنی گناهان گذشته هنوز آمرزیده نشده اند که توانسته اند مزه خود را در کام گنهکار همچنان نگه دارند و موجب تکرار خود شوند.

در آخر بند دوم حضرت نتیجه می گیرد که: ای آمرزنده گناهان، گناه من را بیامرز و اثرش را محو کن! من آگاه شدم به آنچه سبب گناهان من شده است و تلاش دارم که از این آگاهی برای ترک گناه سود ببرم و از نام های زیبای تو و از نعمتها و بردباریهایت سوء استفاده نکنم!

  • ۰ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۲۴

هشت رذیله 36 / شتابزدگی 8 / استجابت دعا 1

| جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۳۵ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


رابطه استجابت دعا و شتابزدگی را ان شاء الله در این فرصت بررسی می کنیم!

شتابزدگی انسان در کند دیدن استجابت دعا بیشترین نمود را دارد. نمود این رذیله زشت در استجابت و بعد ناامیدی از دعا و از رحمت خداوند آنچنان شوم و دهشت بار است که براستی می توان گفت بدترین آفت است. چه آفتی بدتر از رذیله ای که رابطه انسان را با خداوند کدر سازد؟!

دعا مخ عبادت است! مغز عبادت است. عبادت بدون دعا، کالبدی است بدون روح! جسم بیجانی است که بیشتر می گندد و می گنداند تا این که بخواهد حیاتی را بدنبال داشته باشد.

عزیزان! روی موضوع دعا و نحوه استجابت آن خیلی کار کنید! اگر طلبه هستید و اگر دانشجو، بخوبی در این مقوله تحقیق کنید! بیاموزید! بررسی کنید! اصلا تجربه کنید! تجربه ها را مرور کنید! نگذاریم جهل ما در این مقوله باعث شود تا امیدمان به رحمت خداوند از سرشاری تنزل کند! این مسئله را باید بدرستی حل کرد!

حالا من چند نکته را در این باره مطرح می کنم. ادعا نمی کنم همه حل این مسئله با این چند نکته به انجام می رسد! خیر! فقط از باب رهنمود است! به اندازه ای است که کمکی کند برای تحقیق و بررسی شما!

نکته اول: انسان جز خواستن و اراده نمودن و دوست داشتن و نفرت داشتن مالک چیزی نیست. هر آنچه غیر آن است در ید با کفایت خداوند است. شما اراده می کنی و خداوند آن را اگر مشیتش تعلق گرفتن محقق می سازد. این یعنی همان: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم!» این یعنی: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد.» این یعنی: «ما تشاؤون الا ان یشاء الله (انسان: 30)»

حتی حافظه شما هم به مشیت او متذکر شده و یا فراموش می کند. ما یذکرون الا ان یشاء الله (مدثر: 56).

و انسان وقتی خواسته اش آنقدر قدرت میابد که به اراده و عزم و تصمیم می رسد، در واقع دعا می کند! از تنها منبع قدرت که خداوند باشد می خواهد که خواسته اش را محقق کند و خداوند نیز غالبا این کار را می کند مگر آن که طور دیگری صلاح بداند. «لا یملک الا الدعا» که در دعای کمیل آمده است به این معنی است!

نکته دوم: فرق انسان مؤمن و انسان کافر و نیز فرق مؤمنین در رتبه های ایمانیشان در این نیست که خواسته هایشان را خداوند محقق می سازد بلکه به معنای اعتقاد به این حقیقت است. مؤمن، خاصه مؤمنین در رتبه بالای ایمان، می دانند که برای انجام همه امور نیازمند به دعا هستند. این که در اسلام اینقدر تأکید به گفتن «بسم الله» در همه امور شده است به همین خاطر است. این که برای تمامی کارهای روزمره اینقدر دعا رسیده است برای آگاه نمودن انسانها به همین حقیقت است!

نکته سوم: در مضامین دعاهایی که از طریق حضرات معصومین علیهم صلوات الله رسیده است غالبا بر موضوعات معنوی تکیه شده است. موضوعاتی مثل نجات از دوزخ، آمرزش گناهان، ورود به بهشت، توفیق طاعات، دوری از انواع رذائل اخلاقی و ....

البته در موضوعات مادی نیز مثل رزق واسع، ادای دیون، بهبود بیماران، از بین رفتن دشنمان و غیره نیز فرازهایی دیده می شود ولی همه این موضوعات همراه با خواسته های معنوی خصوصا آمرزش گناه آورده شده است.

نکته فوق حاکی از آن است که اصل وعده خداوند به استجابت دعا، مربوط به دعاهای معنوی است و دعاهای مادی نیز وقتی مقرون به استجابت است که بار معنوی آن بچربد. تا بر این نکته تأکید شود که غالب مشکلات مادی انسانها بخاطر مشکلات معنوی آنهاست! و اگر انسانی بدون ریشه یابی علل مشکلات مادیش تنها بر حل این مشکلات پا بکوبد در واقع از خداوند خواسته است بدون این که ریشه آنها حل شود تنها شاخ و برگ آن بهبود یابد. این به این معناست که از خداوند خواسته می شود که توجهی به مصلجتهای انسانها نداشته باشد و تنها طبق دل و هوس آنها عمل کند. و این یعنی استثمار خداوند! یعنی استخدام خداوند. 

نکته چهارم: دعا دارای آدابی است که اکر رعایت شود می توان امید به استجابت آن را بیشتر داشت.

حمد و ثنای الهی و نیز درود بر پیامبر و آل ایشان آغاز هر دعایی است. و نیز اصرار و تکرار مداوم، ادب دیگر استجابت دعا است! و ایضا رعایت زمان و مکان مناسب و تقید به متن دعاهای رسیده! 

اما مهمترین ادب دعا توبه است! کسی که گناه خاصی را عامدا انجام می دهد نمی تواند توقع داشته باشد که خداوند به دعای او گوش دهد. خصوصا گناهانی که ارتباط مستقیم تری دارد با موضوعی که مورد درخواست است!

نکته پنجم: نکته پنجم مهمتر از همه نکات گفته شده است و آن توجه به مباحث قبل است. اعتماد به مهربانی و حکیم بودن خداوند می تواند انسان را بعد از هر دعایی به آرامش برساند.

و نیز توجه به آثار سازنده مشکلات سبب خواهد شد انسان اینقدر از مشکلات ننالد. اولیاء خداوند مشکلات را نعمتهای خداوند می دانند و با آمدن آنها به آنها خوشآمد می گویند و تلاش می کنند تا با شکیبایی رفیق خوبی برای مشکلات باشند و وقتی مشکلات می روند، شرمنده از میزابانی ناپسند خود از این میهمانان عزیز نباشند!

سلام علیکم - بسم الله


گفتیم که قضاوت شتابزده انسان در باره کارهای خداوند بخاطر عدم توجه او به فلسفه خلقت است.

امام مجتبی علیه السلام می فرماید من نمی شناسم کسی را مگر این که در موضوع رابطه اش با پروردگارش احمق بود!

احمق کسی است که رفتارش با دیگران بدون توجه به شأن و موقعیت آنهاست.

خداوندی که حقیقتا حکیم است و به شدت مهربان نسبت به انسانها و مصلحت خواه آنها، دنیایی را آفریده است تا انسانها بتوانند در آن روح خود را رشد دهند.

رشد روح به بصیرت اوست طوری که بتواند وهم و واقعیت را از هم باز شناسد.

وهم این است که دستان خداوند بسته است و همه امور را به آفریده های خود سپرده است و این اسباب هستند که علت تغییر در مسببات می باشند. کبریت آتش را روشن می کند و دارو مریض را بهبود می بخشد و معلم به دانشجویش می آموزاند و آب موجب سیرابی می گردد و ...

واقعیت این است که خداوند هیچ قدرتی را به هیچ مخلوقی تفویض نکرده است و همه چیز تحت مشیت خود اوست و انسانها تنها مالک دعا هستند. (لا یملک الا الدعا) و دعا به معنای خواستن از خداوند است. شما می خواهی بلند شوی و خداوند تو را توسط اعضای مربوطه می ایستاند و شما می خواهی سیر شوی خداوند تو را توسط نان و دهان سیر می کند.

هم درک نظری حقیقت توحید خداوند و عبودیت همه مخلوقات و هم حس این درک و مراقبت از این درک و حس وظیفه انسان در این جهان است.

تسبیح یعنی خداوند منزه و بی پیرایه است از این که شریکی داشته باشد. کسی را در عرض قدرت خودش بپذیرد. موجودی غیر از خداوند قدرتی داشته باشد!

تسبیح هدف از خلقت است. او مریض می کند و او شفا می بخشد. در این میان کسی که نخواسته است تا خواسته های هوسیش را نداشته باشد در واقع به خداوند گفته است که من را به خواسته هایم برسان هرچند موجب مریضی من شود. خب بعضی از مریضی ها این چنین اتفاق افتاده است. شما به عنوان نزدیک به این مریض از خداوند می خواهی که او را بهبود بخشد. ولی آیا این شخص متوجه اشتباه خود شده است؟ آیا آموخته است که نباید عنان خواسته هایش را رها کند و دلش هر آنچه را که خواسته به مرحله تصمیم وارد سازد؟

این که استغفار حلال مشکلات است بخاطر همین نکته است. فرمود: درد شما گناهان و کوتاهی ها است و دوای شما نیز استغفار و تنبه و توبه و برگشت و بررسی درست آنچه موجب مشکل شده است، می باشد.

مریضی که دعا می کند که الاهی شفایم بده خداوند قبل از این که او را شفایش بدهد باید به او بفهماند که اشتباهش کجا بوده است زیرا این آگاهی سبب می شود تا دوباره به این مرض برنگردد ولی اگر خداوند این چنین عمل نکند و تنها بیماری الآن او را بهبود بخشد آیا می شود گفت خداوند در حق او مصلحت اندیشی نموده است؟ آیا این ایراد بخداوند مطرح نمی شود که خدایا اصلا چرا باید مرضی وجود داشته باشد که بعد فردی دعا کند و تو او را شفا دهی؟

حالا کنار مشکل مرض، ده ها و صدها مشکل دیگر را می توانید ردیف کنید و این گونه آنها را تحلیل نمایید.

آیا درست است که برگه امتحان شما را جلوی شما بگذارند و شما ملتمسانه از استادتان بخواهید که برگه شما را، او پاسخ بدهد؟!!

شاید بتوان از استاد خواست راهنمایی کند و کمی از جواب را بگوید ولی نمی توان از او خواست که جای شما بنشیند و جواب سؤالات را بدهد.

این که خداوند فرموده است: ادعونی استجب لکم به این معناست که شما برای حل مشکل خود واقعا عرمی جزم داشته باشید. و در جزم شدن این عزم و در رفتن مسیر درست حل مشکل و در موفق بودن کارهایی که انجام می دهید از من کمک بخواهید!

خلاصه این که همه مشکلات آزمونهای انسان است و آزمون تنها راهی است که انسان پی به غلط بودن خود می برد و آنگاه در پی رفع غلطهای خود بر می آید. و بعد در آزمون بعدی و مشکل بعدی انسان دوباره خود را می آزماید ببیند چقدر توانسته است تحلیل کند و بصیرت داشته باشد و سهم خود را در ایجاد مشکلات محاسبه نماید و چقدر باور دارد که خداوند حکیم مصلحت اندیشیهایی که برای او نموده است مصاب و درست است؟

و خداوند همچنان تنها مسئله ای است انسان مدام باید ذهن خود را درگیر آن کند و در هر مرحله به رتبه های بالاتری از عبودیت برسد تا شکوه خداوند عظیم در قلبش بیشتر جلوه نماید!