مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنی اهل التقوی» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


قسم چهارم: تعمّدات
قسم چهارم گناهان، گناهانی است که عمدی صورت می پذیرد. در مقابل گناهان قسم قبلی که بر اساس خطا صورت می پذیرفت.
در گناهان عمدی، با دقت در معنی عمد، هم تمایل وجود دارد و هم قلبش نسبت به انجام آن اطمینان دارد. کارش را منطقی و مستند و دارای عِماد و عَمَد و استوانه و پشتیبان می بیند.
بعد از انجام گناه و خوابیدن شراره آن، تازه بصیرتش بر می گردد و پی به سستی دلیلی که بر اساس آن گناه نموده است می برد و تصمیم می گیرد، از آن دلیل واهی، عبور کند. آن را هیچ و پوچ انگارد. به آن بی توجه شود.
در این وقت است که از خداوند می خواهد که از او تجاوز کند. یعنی عبورش را (جوازش را) قبول کند. خداوند این را بپذیرد که او دیگر از آن دلیل واهی عبور نموده است و دوباره آن را سندی برای کار زشت قرار نمی دهد. دیگر چون مشکل مادی دارد خود را آلوده به ربا نمی کند، چون در خطر آبرو ریزی قرار گرفته است، دروغ نمی گوید. چون تحت فشار جنسی قرار گرفته است، استمناء نمی کند. چون دوستانش مسخره اش می کنند، از حجاب خود نمی کاهد.
قسم پنجم: عَثَرات
قسم چهارم گناهان لغزشهاست. کارهای زشتی بر اساس بی فکری و شتابزدگی انجام گرفته است.
حکیم و فرزانه کسی است که بر همه سخنان و رفتارهای خود مدیریت دارد و نمی گذارد آنچه از او سر می زند، محکم و استوار بر پایه اندیشه درست نباشد!
ولی کو حکیم؟! بسیاری از ما کم و بیش بهره ای از حماقت داریم. بهره ای از شتابزده بودن. این چنین است که با سخنان و رفتارهایی نگاه دیگران را بخود دگرگون می سازیم. و این دگرگونی ما را رنج می دهد. رنج می کشیم از این که دیگران ما را احمق و بی مایه  و بی خرد و سفیه بدانند.
حال از خداوند می خواهیم که این رنج را از ما بیرون کشد. از بینش ببرد. لغزش ما را «اقاله» کند.
قسم ششم: غِرِّیّات
قسم ششم از گناهان، رفتار هایی است که تحت تأثیر امور غفلت زا شکل می گیرد.
غالب انسانها در غفلت بسر می برند! یعنی نسبت به وظائف خود و هدف آفرینش و بهره بری درست از لحظات عمر خود، بیخبرند. بی توجهند. حواسشان نیست! علت این غفلت هم مجموعه دنیا با همه سرگرمیهای آن است.
در این میان بعضی از غفلتها قدرتی بیشتر دارند. بیشتر مست می کنند. وقتی انسانی تحت این نوع از غفلتها قرار گیرد، می گوییم او دچار «غرّه» شده است. نسبت به علمش مغرور شده است. به هیکلش، به زورش، به استعدادش، به پولش، و ... مغرور شده است.
خب این جای مؤاخذه دارد. جای این دارد که توسط خداوند مورد توبیخ قرار بگیرد که چرا نعمتهایی که تو باید از آنها برای رشدت استفاده کنی، برای سقوطت بهره بردی؟! و توبیخ خداوند همان عقاب اوست. این طور نیست خداوند فقط تشری بزند و تمام!
وقتی شخص خود را مستحق مؤاخذه بداند آن وقت است که از خداوند درخواست عدم مؤخذه می کند و نیز تلاش می کند دوباره از نعمتهای خداوند سوء استفاده نکند.
بند 1 فراز 5: فَأَنَا الظَّالِمُ لِنَفْسِی الْمُقِرُّ بِذَنْبِی الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی
لغت:
ظلم، یعنی تباه ساختن حق و اداء ننمودن آن.

اقرار و اعتراف: فرق اقرار با اعتراف این است که در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهی نسبت به آنچه بدان اقرار می‌کند نهفته است؛ اما در اقرار لزوما این معرفت نیست. و نیز اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهی با زبان است و گاهی با غیر زبان.

چون شخص گنهکار آگاهی به همه تبعات ذنوب ندارد، در دعای اسغفار برای ذنوب «اقرار» آمده است و برای خطاها «اعتراف» ذکر شده است.

شرح:

ظلم به نفس به چهار علت بدترین ظلم است:

اول این که ظلم به نفس، ظلم به محبوب ترین کس است. نفس انسان محبوب ترین فرد نزد اوست!

دوم این که ظلم به نفس، ظلم به کسی است که هیچ دادرسی ندارد. وقتی کسی به ما ظلم می کند ما نزد خالق و نزد مخلوق شکایت می کنیم و دادمان را می ستانیم ولی وقتی به نفس خود ستم می کنیم، نفس ما نزد چه کسی شکایت کند؟! نفس اگر بخواهد نزد خداوند هم شکایت کند باز باید ما این اجازه را به او بدهیم!

سوم این که ظلم به نفس گرفتن سعادت دنیا و آخرت از اوست. ظلم به دیگری در بالاترین حدش، گرفتن زندگی دنیایی از اوست. کسی نمی تواند آخرت فردی را از او بگیرد. ولی ظلم به نفس هم دنیای خودمان را از خودمان می گیریم و هم آخرت او را.

چهارم این که ظلم به نفس علت ظلم به دیگری است. زیرا تا کسی به خودش ستم نکند، به دیگری هم ستم نمی کند لذا وزر و بال همه ستمها به نفس خود ظالم برمی گردد.

اقرار اجمالی به ذنوب و اعتراف تفصیلی و تحلیل درست خطاها، موجب می شود تا زمینه آمرزش فرد آماده شود.

بند 1 فراز 6: فَیَا غَافِرَ الذُّنُوبِ أَسْتَغْفِرُکَ لِذَنْبِی وَ أَسْتَقِیلُکَ لِعَثْرَتِی فَأَحْسِنْ إِجَابَتِی فَإِنَّکَ أَهْلُ الْإِجَابَةِ وَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ

لغت:

غفران، یعنی محو اثر. این که بعضی غفران را پوشاندن و ستر معنی می کنند درست نیست. زیرا خداوند گناهان را همیشه می پوشاند مگر جایی که فرد زیادروی کرده باشد با این وجود گهنکار از خداوند می خواهد که او را مورد غفران قرار دهد. از این معلوم می شود، غفران چیزی بیش از پوشاندن است.

امام علی علیه السلام می فرماید: الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى کَأَنَّهُ‏ غَفَر. هشدار! هشدار! خداوند آنقدر می پوشاند که انگاری آمرزیده است (ولی نیامرزیده است!) در این حدیث حضرت غفران مفهومی غیر از «ستر» معرفی می کند.

احسان، یعنی نیکو نمودن چیزی. محسن کسی است که آنچه انجام می دهد، نیکو آن را انجام می دهد. پس احسان به معنی نیکوکاری است نه کار نیکو! ممکن است فردی کاری نیکو انجام دهد مثلا به دیگری کمک کند ولی آن کار را نیکو انجام ندهد یعنی کمکش را با منت همراه سازد.

جواب، یعنی پاره نمودن و نفوذ نمودن. اجابت خواسته فردی یعنی خواسته او را نافذ و مؤثر قرار دادن. 

تقوی، یعنی حفظ نمودن چیزی از حرکت به سمت مخالف، اعم از مخالفت با شرع یا عقل یا طبیعت. 

اهل التقوی بودن خداوند می تواند سه معنی داشته باشد:

اول این که: (معنی فاعلی) او با هدایتهایی که انسان ها را می کند، جلوی بندگانش را برای رفتن در مسیر خلاف می گیرد.

دوم این که: (معنی فاعلی) او خود، آنچه دیگران را از آن نهی نموده انجام نمی دهد. پس در حقیقت وقتی کسی تقوای از خود بروز می دهد، مظهر نام «اهل التقوی» خداوند شده است.

سوم این که: (معنی مفعولی) او اهلیّت دارد که انسانها نسبت به او تقوا داشته باشند.

شرح:

مجموعه گناهان ششگانه ای که در بند نخست دعای استغفار ذکر شده است در فراز آخر این بند، در دو قسم خلاصه شده است:

ذنوب و لغزشها.

ذنوب مجموعه گناهانی است که دارای تبعات است (ذنب) و حکایت از جدایی از مسیر حق می کند (جرم) و برای ارتکابش دارای دلیلی موهوم است. (تعمّد)

لغزشها نیز مجموعه اشتباهات (خطا) و کارها بدون فکر (عثره) و غفلتهاست. (غِرّه)

در این فراز از خداوند طلب غفران برای دسته نخست شده است و برای دسته بعد طلب اقاله شده است. زیرا مشکلی که قسم اول دارند، آثار مخرب آنهاست.

ولی قسم دوم مشکلشان رنجی است که فرد از انجام آنها می برد:

اولا اعتماد معقولی که باید به خودش داشته باشد، کاهش پیدا کرده است.

ثانیا بازخوردهای اجتماعی کارهای خطا، بر رنج فرد می افزاید.

ثالثا این قسم از گناهان ممکن است به دوزخ هم منجر شود که دارای رنجی غیر قابل قیاس با زنجهای دنیاست.

در میان دو دسته فوق، تکیه بیشتر روی قسم نخست شده است زیرا خداوند با نام «غافر الذنب» خوانده شده است نه «مُقیل العثرات» و این نشان از اهمیت بیشتر ذنوب نسبت به دیگر گناهان است.

در پایات بند نخست دعا، از خداوند درخواست نیکوترین اجابت شده است. نیکوترین اجابت به معنای اجابت کامل است. در فراز میانی دعا گفته شد که خداوند گناهان را مورد عفو و صفح و عدم مؤاخذه و اقاله قرار داده و توبه و عبور فرد را از گناه می پذیرد. در فراز نهایی دعا از خداوند خواسته می شود همین برخورد را ادامه دهد طوری که وقتی از شخص از دنیا می رود، گناهی در پرونده اش نماند. و همواره از رحمت خداوند برخوردار باشد.
و در انتها نیز خداوند با سه صفت مورد ستایش قرار گرفته است:
اهل الاجابة
خداوند اهلیت برای اجابت دارد. همه آنچه یک اجابت می طلبد خداوند از آنها برخوردار است. او بر همه چیز قادر است و مهربان است و حکمت دارد. سه ضلع کامل برای این که هر درخواستی را پاسخی در خور دهد.
اهل التقوی
خداوند اهلیت برای تقوا دارد. زیرا او اشد المعاقبین است. قدرتمندی که اگر قرار بر عدالتش باشد، هیچ موجودی توان خشم او را ندارد لذا بایسته است که از او ترسیده شود. که ترس، نشان عقل است. ترسی که منشأ آن موهوم نیست و واقعی است. چه واقعیتی بالاتر از این که حکم خداوند توسط گنهکار زیر پا گذاشته شده است و خداوند نیز همه قدرت را برای مجازات نمودن او دارد؟!
اهل المغفرة
خداوند اهل مغفرت است. آنچه لازمه این اهلیت است خداوند دارد زیرا او حلیم و صابر است. اگر ما انسانها نمی توانیم در مقابل آنها که بر خلاف میل و نظر ما عمل می کنند صبور باشیم و دلمان را کدورت نسبت به آنها پاک کنیم بخاطر این همه صفات نقصانی است که داریم؛ صفاتی که خداوند از همه آنها مبرا است!


  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۵