مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنی تسبیح موجودات» ثبت شده است

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 55

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ مَقَتَ نَفْسِی عَلَیْهِ إِجْلَالًا لَکَ فَأَظْهَرْتُ لَکَ التَّوْبَةَ فَقَبِلْتَ وَ سَأَلْتُکَ الْعَفْوَ فَعَفَوْتَ ثُمَّ مَالَ بِیَ الْهَوَى إِلَى مُعَاوَدَتِهِ طَمَعاً فِی سَعَةِ رَحْمَتِکَ وَ کَرِیمِ عَفْوِکَ نَاسِیاً لِوَعِیدِکَ رَاجِیاً لِجَمِیلِ وَعْدِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به خاطر تعظیم تو با نفس خویش دشمن گشته و اظهار توبه نمودم و تو پذیرفتی و از تو در خواست عفو کردم و تو عفو نمودی ولی پس از آن هوای نفس مرا به سوی آن مایل کرد تا این که به طمع رحمت واسعه و عفو کریمانه ات و با فراموشی تهدیدت و آرزوی وعده ی جمیلت مجدّداً به آن بازگشتم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

اجلالا (جلل) به معنای عظمت و بزرگی معنوی است!

شرح:

طبع انسانها گناه را نمی پسندد و آن را نشان ذبونی می داند لذا پس از گناه احساس کوچکی در نتیجه خشم از خود به انسان دست می دهد.

این «خشم از خود» چه انسان بداند و چه نداند، خشمی است به نفع خداوند و بزرگداشتی است او و همه کارهای درستی که او توصیه به انجام آن دارد.

همین خشم گنهکار را به توبه و برگشت از مسیری که او را به گناه رسانده است می کند. خداوند چون کریم است و آماده اندک بهانه ای بری بروز کرم، پس انسان را می بخشد و او را مورد عفو قرار می دهد.

نشانه عفو خداوند، ندیدن نتیجه رنج آور گناه است! البته اگر گناه به اطلاع مراجع قضایی و یا مردم برسد آنها ممکن است او را عفو نکنند ولی سخن از گناهی است که فقط خداوند از آن اطلاع دارد. اگر عفو خداوند نباشد عالم طبیعت به سختی فرد گنهکار را مجازات می کند چون ما در جهانی زندگی می کنیم که همه تسبیح خداوند را می گویند و یکی از مصادیق و یا نتائج این تسبیح، شوریدن بر علیه گنهکار است!

بعد از خشم از خود و بعد برگشت و توبه یعنی گرفتن تصمیماتی برای عدم تکرار گناه، دوباره هوس فشار می آورد و گناه تکرار می شود.

وقتی وجدان قبل از انجام گناه بعدی بنا را بر ملامت و سرزنش و جلوگیری از اراتکاب گناه ی گذارد، نفس به وجدان یادآوری می کند که این بار هم خداوند تو را مورد عفد خود قرار می دهد زیرا این گناه با گناه قبل تفاوتی ندارد لذا وقتی گناه قبل مورد عفو قرار گرفته است این گناه نیز مورد عفو قرار خواهد گرفت!

خب البته خداوند گناه بعدی را عفو می کند ولی آیا مرگ چه زمانی خواهد آمد؟ آیا وقتی مرگ بیاید انسان فرصتی برای عزم و تصمیم برای ترک گناه و فرصتی برای سرزنش خود و عذر خواهی از خداوند را پیدا خواهد کرد؟! آیا انسان عاقبت بخیر خواهد شد؟!

 

هشت رذیله 50 / لجاحت 2 / حق روشن است 1

| سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۵ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


این دومین جلسه مربوط به لجاجت است. گفتیم لجاجت، سرکشی در مقابل حق روشن است. سرکشی در پوشش دلائلی باطل. دلائلی که به صورت جدال لفظی مطرح می شود.
ستمهای زیادی انسانها به خود و به انسانهای پیرامون خود، و به دیگر آنچه در جهان است روا می دارند. غالب این ستمها با اگاهی صورت می گیرد. یعنی شخص ستمگر می داند، حقیقتی را به آن ملتزم نشده است. پس حقهای زیادی برای انسان روشن است. اصلا پشیمانی از ستم، بخاطر آزاری است که چشم از روشنی حق می بیند.
اگر حق روشن نبود، بشر اصلا احساس پشیمانی را تجربه نمی کرد. آرزو نمی کرد زمان به عقب برگردد.
اگر حق روشن نبود، انسان چیزی به نام علم را نداشت. علم، به انسان کار درست را می آموزاند. کاری که حق است.
اگر حق روشن نبود، فرقی بین نحوه زندگی انسانها نبود. هیچ کس بهتر یا بدتر از دیگری زندگی نمی کرد. فرقی بین نگاه انسانها به زندگی و مسائل مربوط به آن نبود. فرقی بین خود انسان در دوران جوانی و خودش در دوران میانسالی نبود. و حال آن که این همه فرق است.
حق، گزاره های بیشماری است که انسان با ده ها و صدها مورد از آن در شبانه روز در تماس است و با نوع رفتار و تحلیل هایش میزان پایبندی و یا عدم پایبندی به آنها را نشان می دهد.
حجم زیادی از حق همیشه روشن است. و انسان برای پایبندی به حق، مانعی بنام جهل ندارد. این که مدام می شنویم: «حقیقت چیست؟ حقیقت کجاست؟» حرف یاوه ای است. حرفی است که ملحدین غربی بخورد ما و خودشان داده اند. آنچنان این سؤال «حقیقت چیست» مطرح می شود انگاری هفتاد لایه از ظلمت روی آن کشیده اند!
کسانی که اعتقادی به خداوند راستین ندارند، باید هم همیشه در زندگی احساس سرگردانی و حیرت زدگی کنند.
خداوند، هر چند وجودی مستقل از مخلوقات خود دارد، ولی در مقام اعتقاد و اعتراف به او، می توان گفت که او، مجموعه ای از همه حق ها است. انسان به هر حقی اعتراف کند، گامی در چهت اعتقاد به خداوند برداشته است. هر حقی آیه و نشانه ای از اوست. و آیات او همه زمین و آسمان را پر نموده است: یبین لکم آیاته لعلکم تهتدون. (آل عمران: 103)
بر همین اساس است که اولیاء رده بالا، معصوم هستند، هیچ اشتباهی نمی کنند. حتی سهوا هم اشتباه نمی کنند. آنها جزیی از جهان خلقت شده اند. اجزاء جهان خلقت با پیروی از آنچه خداوند به آنها داده است در مسیر رشد خود، هیچ اشتباهی را مرتکب نمی شوند. یکی از معانی تسبیح موجودات، همین است. (یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض).
مؤمن کسی است که دیگران از او در امان هستند. مسلمان کسی است که دیگران از زبان و دست او در سلامتند. پس اسلام هم به انسان کمک می کند تا به حقیقتهای روشن، پایبند باشد، و هم آن مقدار از حقیقتهای مجهول را (مثل احکام فقهی) به انسان بیاموزد.
ولی تا انسانها ابتداء پایبند به حقیقتهای روشن شده نباشند، نمی توانند از اسلام بهره ببرند. انسان در مرتبه نخست کمال، خود را پایبندی به حقیقتهایی می کند که بدون نیاز به تعالیم اسلامی روشن هستند مثل زشتی بخل و زیبایی کمک به نیازمندان؛ و در رتبه بعد است که پایبندی به حقیقتهای اسلامی معنی می یابد.
به عبارت دیگر صفات پسندیده انسانی، مقدم بر صفات حمیده ایمانی است. سوره بلد و ماعون را مطالعه کنید. ببینید ایمان را چگونه بعد از توجه به نیازمندان مطرح می کند. و نماز بدون انفاق را مورد توبیخ قرار می دهد.
همین نکته ای را که خدمت شما عرض کردم، حقی روشن است که بسیاری التزام به آن ندارند و در مقابل پذیرش آن لجاجت بخرج می دهد و خود را با نماز و تلاوت سرگزم می کنند و فکر می کنند به این وسیله می توانند نقصهای اخلاقی خود را پوشش دهند. «ویل للمصلین (ماعون: 4)» مال همین دسته است.
اصلا رفتارهای ایمانی کمک می کند تا صفات انسانی عمق یابد و پایدار شود و در نتیجه انسان، در انسان بودن خود قوت یابد و قدرت گیرد. و الا این رفتارها مثل نماز و روزه و حج و زکات و تلاوت، چه ارزش استقلالی دارند؟!
نماز «تنهی عن الفحشاء و المنکر (عنکبوت: 45)» است. روزه «لعلکم تتقون (بقره: 21)» است. حج «قیاما للناس (مائده: 97)» است. زکات «تزکیهم بها» است.
نتیجه بحث این جلسه این شد که حق روشن است و هر گونه تخطی از آن فقط بخاطر سرکشی در مقابل حق است و اسلام آمده است تا با هشدار و ترغیب انسانها را پایبند حقیقتها کند و نیز حقیقتهای دیگری را برای آنها روشن سازد: علم الانسان ما لم یعلم (علق: 5) یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (بقره: 151)


  • ۲ نظر
  • ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۱۵

سلام علیکم - بسم الله


گفتیم که قضاوت شتابزده انسان در باره کارهای خداوند بخاطر عدم توجه او به فلسفه خلقت است.

امام مجتبی علیه السلام می فرماید من نمی شناسم کسی را مگر این که در موضوع رابطه اش با پروردگارش احمق بود!

احمق کسی است که رفتارش با دیگران بدون توجه به شأن و موقعیت آنهاست.

خداوندی که حقیقتا حکیم است و به شدت مهربان نسبت به انسانها و مصلحت خواه آنها، دنیایی را آفریده است تا انسانها بتوانند در آن روح خود را رشد دهند.

رشد روح به بصیرت اوست طوری که بتواند وهم و واقعیت را از هم باز شناسد.

وهم این است که دستان خداوند بسته است و همه امور را به آفریده های خود سپرده است و این اسباب هستند که علت تغییر در مسببات می باشند. کبریت آتش را روشن می کند و دارو مریض را بهبود می بخشد و معلم به دانشجویش می آموزاند و آب موجب سیرابی می گردد و ...

واقعیت این است که خداوند هیچ قدرتی را به هیچ مخلوقی تفویض نکرده است و همه چیز تحت مشیت خود اوست و انسانها تنها مالک دعا هستند. (لا یملک الا الدعا) و دعا به معنای خواستن از خداوند است. شما می خواهی بلند شوی و خداوند تو را توسط اعضای مربوطه می ایستاند و شما می خواهی سیر شوی خداوند تو را توسط نان و دهان سیر می کند.

هم درک نظری حقیقت توحید خداوند و عبودیت همه مخلوقات و هم حس این درک و مراقبت از این درک و حس وظیفه انسان در این جهان است.

تسبیح یعنی خداوند منزه و بی پیرایه است از این که شریکی داشته باشد. کسی را در عرض قدرت خودش بپذیرد. موجودی غیر از خداوند قدرتی داشته باشد!

تسبیح هدف از خلقت است. او مریض می کند و او شفا می بخشد. در این میان کسی که نخواسته است تا خواسته های هوسیش را نداشته باشد در واقع به خداوند گفته است که من را به خواسته هایم برسان هرچند موجب مریضی من شود. خب بعضی از مریضی ها این چنین اتفاق افتاده است. شما به عنوان نزدیک به این مریض از خداوند می خواهی که او را بهبود بخشد. ولی آیا این شخص متوجه اشتباه خود شده است؟ آیا آموخته است که نباید عنان خواسته هایش را رها کند و دلش هر آنچه را که خواسته به مرحله تصمیم وارد سازد؟

این که استغفار حلال مشکلات است بخاطر همین نکته است. فرمود: درد شما گناهان و کوتاهی ها است و دوای شما نیز استغفار و تنبه و توبه و برگشت و بررسی درست آنچه موجب مشکل شده است، می باشد.

مریضی که دعا می کند که الاهی شفایم بده خداوند قبل از این که او را شفایش بدهد باید به او بفهماند که اشتباهش کجا بوده است زیرا این آگاهی سبب می شود تا دوباره به این مرض برنگردد ولی اگر خداوند این چنین عمل نکند و تنها بیماری الآن او را بهبود بخشد آیا می شود گفت خداوند در حق او مصلحت اندیشی نموده است؟ آیا این ایراد بخداوند مطرح نمی شود که خدایا اصلا چرا باید مرضی وجود داشته باشد که بعد فردی دعا کند و تو او را شفا دهی؟

حالا کنار مشکل مرض، ده ها و صدها مشکل دیگر را می توانید ردیف کنید و این گونه آنها را تحلیل نمایید.

آیا درست است که برگه امتحان شما را جلوی شما بگذارند و شما ملتمسانه از استادتان بخواهید که برگه شما را، او پاسخ بدهد؟!!

شاید بتوان از استاد خواست راهنمایی کند و کمی از جواب را بگوید ولی نمی توان از او خواست که جای شما بنشیند و جواب سؤالات را بدهد.

این که خداوند فرموده است: ادعونی استجب لکم به این معناست که شما برای حل مشکل خود واقعا عرمی جزم داشته باشید. و در جزم شدن این عزم و در رفتن مسیر درست حل مشکل و در موفق بودن کارهایی که انجام می دهید از من کمک بخواهید!

خلاصه این که همه مشکلات آزمونهای انسان است و آزمون تنها راهی است که انسان پی به غلط بودن خود می برد و آنگاه در پی رفع غلطهای خود بر می آید. و بعد در آزمون بعدی و مشکل بعدی انسان دوباره خود را می آزماید ببیند چقدر توانسته است تحلیل کند و بصیرت داشته باشد و سهم خود را در ایجاد مشکلات محاسبه نماید و چقدر باور دارد که خداوند حکیم مصلحت اندیشیهایی که برای او نموده است مصاب و درست است؟

و خداوند همچنان تنها مسئله ای است انسان مدام باید ذهن خود را درگیر آن کند و در هر مرحله به رتبه های بالاتری از عبودیت برسد تا شکوه خداوند عظیم در قلبش بیشتر جلوه نماید!


سلام علیکم - بسم الله


دومینِ از هشت رذیله شتابزدگی است و شنابزدگی گاهی در فکر و قضاوت است و گاهی در رفتار.
شتابزدگی در قضاوت آن وقتی خیلی خطرناک می شود که در باره کارهای خداوند باشد. کارهای خداوند در ذهنهای عجول، همیشه عجیب و غریب جلوه می کند! البته این اختصاص به کارهای خداوند ندارد. در ذهنهای عجول کار حکیمان همیشه غیر متعارف جلوه می کند.
معنی حِلم، برگشت به معنای حُلم دارد. حُلم یعنی عقل. بردباری نشان عقل است. آنقدر این نشانه قوی است که شده است خود عقل. در نقطه مقابل جهل است. شتابزدگی یکی از نشانه های جهل است ولی آنقدر این نشانه گویا است که شتابزدگی هم معنی سفاهت و جهالت و نابخردی گشته است.
همیشه درک جاهل از عاقل ضعیف بوده است. ولی عاقل بخوبی - بخاطر عقلی که دارد - می تواند جاهل را درک کند. و خداوند به همین خاطر است که توسط جهال و عجولان درک نمی شود ولی او بخوبی حال بندگانش را درک می کند و چشم از بسیاری از قضاوتهای عجولانه آنها و در نتیجه از بسیاری از بی تابی های آنها می بندد که اگر می خواست غیر این باشد همان می شد که مثل شده است: علی می ماند و حوضش!
می گویند خطیبی از شرائط آنهایی گفت که میخواهند از حوض کوثر بنوشند. آنقدر این شرائط زیاد و سخت بود که یکی از پامنبریها حوصله نکرد سخن خطیب تمام شود، صدایش را بلند نمود و گفت: اینطور که شما میگویی روز قیامت علی می ماند و حوضش!
ولی این همه، دلیل نمی شود تا راهیان کوی کمال به فکر رام ساختن ذهن عجولشان نباشد و هدفهایی دوری را در چشم انداز کمالیشان تعیین نکنند.
آنچه از کارهای خداوند که نزد عجولان عجیب می نماید بیشتر مربوط به تأخیر در عقاب و ثواب است. از نظر آنان مجرمان همچنان به کارهای خلاف خود ادامه می دهند و بهره های مادیش را می برند و خوبان کمتر ثمره خوبیهای خود را می بینند.
انسان عجول زمان را خیلی جدی گرفته است. فکر می کند انسان است و همین چند روز دنیا: اگر در این چند روز دنیا ثمره کارهای بدش را یا خوبش را دید که دید و الا خوبان ناکام خواهند بود و بدان مسرور. این طرز تفکر آیا جز ضعف ایمان به آخرت است؟ آیا جز ندیدن هدف آفریش است؟
آدمهای عجول فقط درباره خداوند عجولانه قضاوت نمی کنند آنها در باره همه چیز این گونه اند. جوانان پیران را کند می بینند و شاگردان استاد را اینگونه می پندارند و تازه بدوران رسیده ها پیشکسوتها را سست و کهنه می انگارند و سربازان برای فرمانده خود این چنین نظری دارند و فرزندان به جان پدر مدام غر می زنند و او را به شتاب بیشتر وامی دارند و ... کودکان بیشتر گریه اشان بخاطر شتابشان در برآورده شدن خواسته هایشان است.
رابطه انسان با خداوند همان رابطه انسان با دیگر انسانهاست. آنها با طبیعت هم اینگونه هستند. و عجیب است این طبیعت که چقدر با خالق خویش همراه است. با دقت و بررسی بسیار درست، و نه کند و نه تند، به رشدش ادامه می دهد. حیوان هم جزء همین طبیعت است. خورشید در وقت طلوع، از زمانی که آفریده شده است در فاصله زمانی خاصی طلوع می کند و غروب می نماید. هرجای زمین طلوع و غروبی متناسب با همانجا دارد. نه کند و نه تند.
طبیعت با این میانه روی در رشدش خداوند را تسبیح می کند. تسبیح یعنی ایراد به کار خالقش نمی گیرد. از برنامه ای که به او داده اند تخطی نمی کند. این برنامه را نشان حکمت بی بدیل خالقش می داند. خالقش را از عیب منزه می داند. تسبیح یعنی منزه نمودن خداوند. در نقطه مقابل تنها این انسان است که خالقش را تسبیح نمی کند. جز آنها که عاقلترند. با طبیعت همراه ترند. با دریافت نشانه ها، خداوندِ خویش را بخوبی شناخته اند. آنها آرامند. یاد خداوند آنها را آرام ساخته است. یاد خداوند یعنی یاد این جهان. این جهان همه جلوه اسماء او هستند.
عجولان، فکری بحال خود بکنند. فکری بحال اعتقادشان به خداوند و به قیامت و به هدف آفرینش بکنند. فکری برای همزیستی با دیگر مخلوقات خداوند بکنند.
عجولان فکری بحال خود بکنند!