هشت رذیله 58 / لجاجت 10 / توبه از لجاجت 5 / شرح دعای استغفار 4 (بند 2)
| شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ
سلام علیکم - بسم الله
بند دوم:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَوِیَ بَدَنِی عَلَیْهِ بِعَافِیَتِکَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِی بِفَضْلِ نِعْمَتِکَ أَوْ بَسَطْتُ إِلَیْهِ یَدِی بِتَوْسِعَةِ رِزْقِکَ أَوِ احْتَجَبْتُ فِیهِ مِنَ النَّاسِ بِسِتْرِکَ أَوِ اتَّکَلْتُ فِیهِ عِنْدَ خَوْفِی مِنْهُ عَلَى أَنَاتِکَ وَ وَثِقْتُ مِنْ سَطْوَتِکَ عَلَیَّ فِیهِ بِحِلْمِکَ وَ عَوَّلْتُ فِیهِ عَلَى کَرَمِ عَفْوِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
ترجمه:
بار خدایا! از تو مسألت آمرزش دارم، از هر گناهی که به واسطه ی عافیت بخشی تو، بدنم بر آن توانا شد؛ یا به واسطه نعمت فراوان تو به آن قدرت پیدا کردم؛ یا به واسطه ی رزق واسع تو به آن دست یافتم؛ و یا با پرده پوشی تو، در آن گناه از مردم پنهان ماندم؛ یا هنگام هراسم از گناه، در آن معصیت بر صبر و درنگ تو تکیه کردم و در آن گناه، ازخشم بر من، به حلمت اعتماد کردم و آن را بر عفو کریمانه ات واگذار نمودم، پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزدندگان.
بند 2 فراز 1: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَوِیَ بَدَنِی عَلَیْهِ بِعَافِیَتِکَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِی بِفَضْلِ نِعْمَتِکَ أَوْ بَسَطْتُ إِلَیْهِ یَدِی بِتَوْسِعَةِ رِزْقِکَ.
لغت:
قوة، یعنی آنچه جانداری را متمکن از انجام کاری می کند. اگر «قوت» بدون قید بیاید، منظور مرتبه شدید آن است. لذا مقابل آن مفهوم ضعف خواهد بود. بنابرین قوت در متن فوق، به معنای توان زیاد است.
بدن و جسم. فرق ایندو این است که وقتی گفته می شود: «بدن انسان» توجه به ضخامت و فربهی آن می شود و زمانی که گفته می شود: «جسم انسان»، توجه به جاگیر بودن آن می شود و این که محسوس و قابل مشاهده است.
و چون در دعای فوق توجه به قوت انسان شده است، واژه «بدن» مناسب است نه «جسم».
عافیة، و عفو، هم ریشه هستند. همانطور که قبلا گفته شد، عفو به معنای عدم توجه به چیزی است که طبیعتا به آن توجه می کنند.
بیماری معلول عوامل بیماری زا است و عافیت به معنای عدم توجه به این عوامل است. وقتی خداوند عافیت می دهد یعنی مانع عمل کردن این عوامل می شود و در چرخه هستی، این عوامل مورد بی توجهی قرار می گیرند.
قدرة، یعنی فعلیت نهایی قوت. قدرت، نهایت قوتی است که بکار گرفته شده است. وقتی گفته می شود: «بر انجام آن کار قادرم.» یعنی تمام قوت من انجام آن کار است. ولی وقتی گفته می شود: «بر انجام آن کار قوی هستم» یعنی توان انجام آن کار را دارم بدون این که اشاره به میزان توان شده باشد.
به همین خاطر است که قرآن می فرماید: ان الله علی شیء قدیر.
فضل، یعنی آنچه که زیادتر از مقداری است که مقرر شده است و لازم است.
نعمت، یعنی گوارایی زندگی و نیکوحالی. لذا نعمت به اموری گفته می شود که زندگی را گوارا بکند نه این آن را شکل بدهد و اساس آن باشد. مثلا آب سرد، سردیش نعمت است ولی خود آب مایه حیات است و نعمت به او اطلاق نمی شود. این که از نعمتها سؤال می شود، از خوردن آب سؤال نمی شود بلکه از سردی آن سؤال می شود.
رزق، یعنی نعمتی که مطابق احتیاج فرد باشد و به صورت تدریجی به او برسد.
شرح:
در بند دوم دعای استغفار، از عوامل پنجگانه ای که زمینه گناه را آماده می سازند سخن به میان آمده است. سه عامل آن در فراز اول و دو عامل دیگر در فراز دوم بررسی شده است.
عامل نخست: توانمندیهای جسمانی
بدن وقتی در سلامت باشد و خداوند به آن عافیت داده باشد زمینه گناهان مختلفی فراهم می شود. در این میان شکم چرانی و شهوت جنسی و خشم مهمترین این گناهان است. شخصی که بیمار است، معده اش توان هضم غذای زیاد و یا هر نوع غذایی را ندارد و نیز توان جنسی اش کاهش می یابد و همچنین توانی برای بروز خشمش را ندارد.
به همین خاطر است که جوانان به گناهانی که معلول سلامت جسمانی است بیشتر آلوده می شوند.
عامل دوم: برتریهای مختلف
هر انسانی دارای برتریهایی نسبت به اطرافیان خود است. یکی از حافظه بهتری برخوردار است و یکی از فهم دقیق تری و دیگری از پشتکار افزونتری. یکی زیباتر از بعضی دیگر است و یکی قدرت بدنی بیشتری دارد. یکی اعتباری را از پدرش به ارث برده است و یکی خودش اعتباری بیشتر کسب نموده است. و ...
همه این برتریها، می تواند سبب گناهانی شود. مهمترین این گناهان و نیز مرجع برای بسیاری از گناههان دیگر، عُجب و خودپسندی است. عجب یعنی خود را به صرف داشتن نعمتهای بیشتر، برتر دیدن و حال آن که برتری به تقوا و نگاه داشتن نفس از چموشی است. صرف داشتن نعمت بیش از این که موجب خرسندی و خودپسندی شود باید موجب هراس و نگرانی برای مسؤولیتی باشد که این نعمتها موجب آن شده اند.
عامل سوم: رزق وسیع
داشتن امکانات مادی بیشتر نیز سبب می شود تا انسان احساس امنیت کند و شکر و استفاده درست از این امکانات را بفراموشی بسپارد.
در میان نعمتهای خداوند، پول غفلت آور ترین آنهاست. برای رهایی از غفلتی که پول و ثروت می آورد باید اهل انفاق بود. بگونه ای که قبل از این از خداوند ثروت بیشتر درخواست شود و تلاش برای بدست آوردن پول بیشتر شود، فکری برای مصرف بهینه آن گردد.
رزق مثل آب رود است. قبل از این که زیاد شود، باید فکری برای عبور آن شود و الا مردابی می شود که جز بوی تعفن و بیماری چیزی را به ارمغان نمی آورد.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَوِیَ بَدَنِی عَلَیْهِ بِعَافِیَتِکَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِی بِفَضْلِ نِعْمَتِکَ أَوْ بَسَطْتُ إِلَیْهِ یَدِی بِتَوْسِعَةِ رِزْقِکَ أَوِ احْتَجَبْتُ فِیهِ مِنَ النَّاسِ بِسِتْرِکَ أَوِ اتَّکَلْتُ فِیهِ عِنْدَ خَوْفِی مِنْهُ عَلَى أَنَاتِکَ وَ وَثِقْتُ مِنْ سَطْوَتِکَ عَلَیَّ فِیهِ بِحِلْمِکَ وَ عَوَّلْتُ فِیهِ عَلَى کَرَمِ عَفْوِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
ترجمه:
بار خدایا! از تو مسألت آمرزش دارم، از هر گناهی که به واسطه ی عافیت بخشی تو، بدنم بر آن توانا شد؛ یا به واسطه نعمت فراوان تو به آن قدرت پیدا کردم؛ یا به واسطه ی رزق واسع تو به آن دست یافتم؛ و یا با پرده پوشی تو، در آن گناه از مردم پنهان ماندم؛ یا هنگام هراسم از گناه، در آن معصیت بر صبر و درنگ تو تکیه کردم و در آن گناه، ازخشم بر من، به حلمت اعتماد کردم و آن را بر عفو کریمانه ات واگذار نمودم، پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزدندگان.
بند 2 فراز 1: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَوِیَ بَدَنِی عَلَیْهِ بِعَافِیَتِکَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِی بِفَضْلِ نِعْمَتِکَ أَوْ بَسَطْتُ إِلَیْهِ یَدِی بِتَوْسِعَةِ رِزْقِکَ.
لغت:
قوة، یعنی آنچه جانداری را متمکن از انجام کاری می کند. اگر «قوت» بدون قید بیاید، منظور مرتبه شدید آن است. لذا مقابل آن مفهوم ضعف خواهد بود. بنابرین قوت در متن فوق، به معنای توان زیاد است.
بدن و جسم. فرق ایندو این است که وقتی گفته می شود: «بدن انسان» توجه به ضخامت و فربهی آن می شود و زمانی که گفته می شود: «جسم انسان»، توجه به جاگیر بودن آن می شود و این که محسوس و قابل مشاهده است.
و چون در دعای فوق توجه به قوت انسان شده است، واژه «بدن» مناسب است نه «جسم».
عافیة، و عفو، هم ریشه هستند. همانطور که قبلا گفته شد، عفو به معنای عدم توجه به چیزی است که طبیعتا به آن توجه می کنند.
بیماری معلول عوامل بیماری زا است و عافیت به معنای عدم توجه به این عوامل است. وقتی خداوند عافیت می دهد یعنی مانع عمل کردن این عوامل می شود و در چرخه هستی، این عوامل مورد بی توجهی قرار می گیرند.
قدرة، یعنی فعلیت نهایی قوت. قدرت، نهایت قوتی است که بکار گرفته شده است. وقتی گفته می شود: «بر انجام آن کار قادرم.» یعنی تمام قوت من انجام آن کار است. ولی وقتی گفته می شود: «بر انجام آن کار قوی هستم» یعنی توان انجام آن کار را دارم بدون این که اشاره به میزان توان شده باشد.
به همین خاطر است که قرآن می فرماید: ان الله علی شیء قدیر.
فضل، یعنی آنچه که زیادتر از مقداری است که مقرر شده است و لازم است.
نعمت، یعنی گوارایی زندگی و نیکوحالی. لذا نعمت به اموری گفته می شود که زندگی را گوارا بکند نه این آن را شکل بدهد و اساس آن باشد. مثلا آب سرد، سردیش نعمت است ولی خود آب مایه حیات است و نعمت به او اطلاق نمی شود. این که از نعمتها سؤال می شود، از خوردن آب سؤال نمی شود بلکه از سردی آن سؤال می شود.
رزق، یعنی نعمتی که مطابق احتیاج فرد باشد و به صورت تدریجی به او برسد.
شرح:
در بند دوم دعای استغفار، از عوامل پنجگانه ای که زمینه گناه را آماده می سازند سخن به میان آمده است. سه عامل آن در فراز اول و دو عامل دیگر در فراز دوم بررسی شده است.
عامل نخست: توانمندیهای جسمانی
بدن وقتی در سلامت باشد و خداوند به آن عافیت داده باشد زمینه گناهان مختلفی فراهم می شود. در این میان شکم چرانی و شهوت جنسی و خشم مهمترین این گناهان است. شخصی که بیمار است، معده اش توان هضم غذای زیاد و یا هر نوع غذایی را ندارد و نیز توان جنسی اش کاهش می یابد و همچنین توانی برای بروز خشمش را ندارد.
به همین خاطر است که جوانان به گناهانی که معلول سلامت جسمانی است بیشتر آلوده می شوند.
عامل دوم: برتریهای مختلف
هر انسانی دارای برتریهایی نسبت به اطرافیان خود است. یکی از حافظه بهتری برخوردار است و یکی از فهم دقیق تری و دیگری از پشتکار افزونتری. یکی زیباتر از بعضی دیگر است و یکی قدرت بدنی بیشتری دارد. یکی اعتباری را از پدرش به ارث برده است و یکی خودش اعتباری بیشتر کسب نموده است. و ...
همه این برتریها، می تواند سبب گناهانی شود. مهمترین این گناهان و نیز مرجع برای بسیاری از گناههان دیگر، عُجب و خودپسندی است. عجب یعنی خود را به صرف داشتن نعمتهای بیشتر، برتر دیدن و حال آن که برتری به تقوا و نگاه داشتن نفس از چموشی است. صرف داشتن نعمت بیش از این که موجب خرسندی و خودپسندی شود باید موجب هراس و نگرانی برای مسؤولیتی باشد که این نعمتها موجب آن شده اند.
عامل سوم: رزق وسیع
داشتن امکانات مادی بیشتر نیز سبب می شود تا انسان احساس امنیت کند و شکر و استفاده درست از این امکانات را بفراموشی بسپارد.
در میان نعمتهای خداوند، پول غفلت آور ترین آنهاست. برای رهایی از غفلتی که پول و ثروت می آورد باید اهل انفاق بود. بگونه ای که قبل از این از خداوند ثروت بیشتر درخواست شود و تلاش برای بدست آوردن پول بیشتر شود، فکری برای مصرف بهینه آن گردد.
رزق مثل آب رود است. قبل از این که زیاد شود، باید فکری برای عبور آن شود و الا مردابی می شود که جز بوی تعفن و بیماری چیزی را به ارمغان نمی آورد.
- ۰ نظر
- ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۹