مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنی غفلت» ثبت شده است

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 64

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یُورِثُ النِّسْیَانَ لِذِکْرِکَ وَ یُعَقِّبُ الْغَفْلَةَ عَنْ تَحْذِیرِکَ أَوْ یُمَادِی فِی الْأَمْنِ مِنْ مَکْرِکَ أَوْ یَطْمَعُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ مِنْ عِنْدِ غَیْرِکَ أَوْ یُؤْیِسُ مِنْ خَیْرِ مَا عِنْدَکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که باعث فراموشی یاد تو و غفلت از هشدارهایت خواهد بود، یا مرا در امنیّت از مکرت قرار میدهد، یا مرا به طمع می اندازد که از غیر تو طلب روزی کنم، یا از خیری که نزد توست مأیوس می سازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

یمادی (مدی) به معنای مهلت دادن است.

شرح:

فراموشی یاد خداوند و غوطه ور شدن در غفلت و در نتیجه بی تفاوت شدن نسبت به هشدارهای خداوند و احساس امنیت کردن از عذاب او و کلا روی از خدا برگرداندن و روی به خلق نمودن و از آنها رزوی طلب کردن و ناامید شدن از آنچه نزد پروردگار است از رزق و انواع خیر همه و همه از آثر گناه و پلیدی است!

انسان رابطه اش با خداوند توسط همین ذکر و یاد و در خاطر داشتن اسماء جلال و جمال در قلب او معنی می شود. فرصت گناه برای انسان این این توهم را ایجاد می کند که قدرت خداوند در جهان جاری و ساری نیست! که اگر بود او گناه نمی کرد! البته این توهم به صورت یه شبهه عقلی و یا یک فرض خیالی در خودآگاه انسان نمود پیدا نمیکند.

شاید کسی که اهل گناه است در باب توحید اهل سخن و قلم باشد و خود نیز در خلوتش به توحید خداوند در اسماء او معترف باشد ولی چون این اگاهی ها نقشی در دروی او از گتاه ندارد، گفته می شود او دچار غفلت است! غفلت عدم پیروی قلب از دانسته هاست! قلب کسی که گناهکار است جاهل است! هیچ از توحید نمیداند.

نسیان در این بحث نه به معنای فراموشی مغز از دانسته های خود است بلکه به معنای فراموشی قلب است! قلبی که قبلا خداوند را دریاد داشت اینک همه چیز را از خاطر برده است!

باید حساب قلب از مغز را جدا نمود! به صِرف این که مغز دارای آگاهی هایی است و تصدیقهایی دلیل نمی شود قلب نیز همین آگاهی ها و تصدیقها را داشته باشد! تصدیق های مغز بالاجبار است! وقتی صغری و کبرایی برای مغز چیده می شود مغز مجبور است است به نتیجه تصدیق کند!

مغز و عقل حسابگر مجبور به تصدیق توحید و دیگر مسائل اعتقادی صحیح است! این تصدیق دلیل بر موحد بودن فرد نیست! موقعی این تصدیق ارزشمند است که قلب این کار را بکند. مثلا در جایی که گفتن سخنی از توحید منافعی از انسان را به خطر می افکند و هیچ منفعت مادی نیز متوجه انسان نمی کند معلوم می شود قلب نیز به مرحله ای از توحید دست یافته است!

اصولا تقوا و ترک گناه به هر میزانی که صورت پذیرد معلوم می کند که قلب مؤمن و موحد و مسلمان و شیعه گشته است!

عقل در میان جامعه شیعی با حقائقی آشنا می شود که بالاجبار نسبت به آنها معترف و اهل تصدیق است و انسانی دیگر در جامعه ای دیگر عقلش با این حقائق آشما نشده است و به غلط اطلاعات دیگری به او داده شده است در نتیجه عقلش گزارهایی دیگر را تأیید می کند.

تا اینجای کار کسی از نظر خداوند مؤمن و یا کافر نشده است! وقتی این ایمان و کفر معنی پیدا می کند که انسان بر خلاف میل و هوس و نفس و شهوت و خواسته منعفت طلبانه اش عملی انجام دهد و یا عملی را ترک نماید یعنی تقوا بورزد آن وقت است که گفته می شود این شخص ذاکراست و متوجه است و عالم است.

حقیقت انسان قلب اوست نه مغز او! قلب است که نشان نحوه استفاده انسان از اختیاراتش هست! مغز انسان طبق اقلیم و فرهنگی که در آن می زید دریافتهایی و تصدیق هایی دارد و نمی توان چیزی را ملاک ارزش قرار داد که تصدیق و تکذیبهایش از عهده انسان خارج است و اراده او نقشی در این امر ندارد!

ملاک ایمان و کفر اگر مغز انسان باشد، این ستم در حق آنهایی است که در اقلیم و یا فرهنگی دیگر زندگی می کردند و دستشان از بسیاری از معارف تهی بوده است!