پاورقی / صَفر و سفر و صِفر
محرم و صفر ...
دارد رخت بر می کشد و خرامان می رود بی آن که برگردد و به ما پابرهنگان که دوان بدرقه کنان سوی اندوه فراغش بر سر زنان بیتاب و بی خودیم نگاهی بکند و ای وای نکند این آخرین محرم و صفرم باشد و سفرم به آخر برسد و دستانم همه صِفر!
**
نوحه از مهدی سلجشور!
باز از سینه دلم
با دل خون پای برهنه زده بیرون
به گمانم شده مجنون
به کجا می بردم
این که چنین بال
کشیدست و پریدست و رهیدست
چه جانکاه کشید از دل خود آه
دلم سوخت برای دلمو
تا که نشستم به بر حرف دل خویش
شنیدم که به لب ندبه کنان
مویه کنان موی کنان آه کشان از دل و جان گفت
سوال از چه ببین حال شب و روزم و
این غصه جان سوز
که یاران و رفیقان همه گشتند مسافر
همه زائر همه حاجی همه محرم
و گمانم که هم الان همگی گرم طوافند
به دور حرم قبله عالم
همان عشق معظم
همان روح مکرم
خداوند غم و اشک محرم
و من غم زده اینجا تک و تنها
باز هم با دل خون گفت دل من
تو کجا دیده دو چشمت
که در این ظلمت گمراهی و
این عصر سیاهی
که کسی خرج کسی شعله کبریت نکردست
دو خورشید طلایی
که دو تا پرچم سرخ است نمادش
به مدار هم و با هم بدرخشند
بتابند و نخوابند
شب و روز دل گمشدگان را چو قیامت
بیارند دو سر سفره ارباب نشانند
چه بزمی است در این سفره
که یک سوی بود جنت الاربابُ
بود سوی دگر جنت العباسُ
در آن بین چه بین الحرمینی
که با شور حسینی همه سینه زنان
گریه کنان ناله زنان شور بگیرند
برای پسر حصرت زهرا
- ۱ نظر
- ۱۹ آذر ۹۴ ، ۰۶:۳۴