مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هدف از خلقت» ثبت شده است

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 51

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ أَلْهَانِی عَمَّا هَدَیْتَنِی إِلَیْهِ أَوْ أَمَرْتَنِی بِهِ أَوْ نَهَیْتَنِی عَنْهُ أَوْ دَلَلْتَنِی عَلَیْهِ فِیمَا فِیهِ الْحَظُّ لِی لِبُلُوغِ رِضَاکَ وَ إِیثَارِ مَحَبَّتِکَ وَ الْقُرْبِ مِنْکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا غافل کرده از آنچه به سوی آن هدایتم کردی، یا به آن امر نمودی، یا از آن نهی فرمودی، یا راهنمایی کردی به سوی آنچه که در آن توفیق رسیدن به خشنودیت، یا برگزیدن محبت و قربت میباشد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

شرح:

رضایت، محبت و قرب خداوند با قبول هدایت خداوند و انجام اوامر و اجتناب از نواهی و توجه به راهنمایی ها امکان پذیر است!

تلاش برای جلب رضایت خداوند مقدمه رسیدن به محبت خداوند است! محبت هر کسی در صورت حاصل می شود که رضایت خاطر او بدست بیاید!

مثلا احسان به والدین سبب جلب رضایت آنها می شود و در نتیجه آنها فرزند خود را بیشتر دوست داشته و در حقش دعا می کنند!

جلب رضایت یعنی بدست آوردن خاطری که آزرده شده است. زمانی خاطری توسط ما آزرده می شود که ما محبت دیگری بر او ترجیح داده ایم و با بدست آوردن رضایت دیگری موجب عدم رضایت او شده ایم! ممکن است این دیگری نفس ما باشد. حب نفس را بر حب آن که باید خاطرش برایمان عزیز باشد ترجیح داده ایم!

پس ایثار محبت (إِیثَارِ مَحَبَّتِکَ) زمینه جلب رضایت را فراهم می آورد.

همچنان که قرب در زمینه بعد معنی می یابد! کسی که تلاش می کند نزدیک شود، دور است که این چنین تلاشی می کند!

دور شدن از خداوند پسند خداوند نیست! خداوند راضی به دوری هیچ یک از بندگانش نیست!

پی هر یک از عدم رضایت، و ایثار محبت دیگری و بعد از خداوند ابعاد یک حقیقت هستند! و آن حقیقت، اثر شوم گناه است!

گناه انسان را از خداوند دور می کند!

گناه یعنی ترجیح محبت دیگری بر محبت خداوند!

گناه موجب ناراضایتی خداوند از انسان می گردد!

سه مفهوم رضایت و محبت و قرب با چهار مفهوم هدایت و امر و نهی و دلالت رابطه تنگاتنگی دارد.

تفاوت هدایت و دلالت می تواند در بیرونی بودن و درونی باشد! هدایت امری درونی است! فطرت انسانها آمادگی پذیرش هر حقیقتی را دارند هر چند انسا آن حقیقت را بخاطر لجاجت تصدیق نکند و آن را نپذیرد.

ولی دلالت یعنی اشاره های به راه درست که توسط عالمان از انبیاء و اوصیاء و دیگر انسانها صورت می گیرد!

محتوای عملی هدایت و دلالت امر و نهی است! ایدؤلوژی است! باید و نباید است! نمی شود کسی در سیر هدایت و دلالت خداوند قرار گیرد ولی نسبت به بایدها و نبایدها بی خبر باشد!

اولین باید، تصدیق درک نمودن حقیقت است! به هر میزان حقیقتی که انسان درک نمود باید آنها را تصدیق کند! این تصدیق باید به زبان باشد. و بعد بر اساس درک این حقیقت تازه، رفتارش را اگر نیازمند تغییر است باید تغییر دهد!

هر حقیقتی تابشی از ذات ربوبی است! تصدیق حقیقت و تغییر رفتار طبق آن یعنی قرب به خداوند! قرب به حقیقت قرب به خداوند است!

اصلا خداوند که مرکزیت ندارد که قرب به او معنی داشته باشد! لذا چون خداوند حق است. پس هر حقیقتی جلوه خداوند است و تصدیق و عمل با اوامر و نوهی مربوط به آن قرب به حقیقت و قرب به خداوند است!

نفس می خواهد که آنچه را که خود حقیقت پنداشته شود گرامی داشته شود و تصدیق گردد! نفس همیشه در تقابل با رب است! نفس همنانندترین مخلوق خداوند به خداوند است! زیرا همانند خداوند می سازد! حقیقت می سازد! البته آنچه خداوند می سازد، جهان خلقت سن اثبات آن است ولی آنچه نفس می سازد تنها در تصور و وهم او جای دارد و الا واقعبت بیرون از ذهن هیچ سندی باری ساخته های نفس نیست!

حتی نفس ممکن است معتقد به وهم بودن همه جهان شود. (اعتقاد سوفسطائیان) ولی وجود ذهنی که این وهم را در خود جای داده است سندی بر علیه این تصور است!

بنابرین واقعیت همه با خداوند است و نفس در این بین تنهاست! و همین تنهایی او را به واکنش در مقابل حقیقتهای دریافتی ازن احیه خداوند وا می دارد! آن هم واکنشی منفی! یعنی تکذیب حقیقت و در نتیجه دوری از خداوند و توجه نکردن به اوامر و نواهی او فراهم نمودن موجبا ناراضایتی حضرت حق.

این همه بخاطر برگزیدن محبت نفس بر محبت خالق نفس است! نفس خود را خدا معرفی معرفی میکند.

أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ (فرقان: 43) آیا ندیدی کسی را که معبودش را هوس خودش برگزیده است!

سلام علیکم - بسم الله


شتابزدگی انسان بخاطر عدم توجه به هدف خلقت انسان است. انسان اگر بداند برای درک و اظهار عبودیت آفریده شده است، آنچنان تواضع و خضوع او را دربر می گیرد که هیچ در کار خداوند قضاوت نابجا نمی کند.
انسانِ عابدِ عالم، محو قدرت و حکمت و عزت و محبت خداوند است. او می داند که کارش در دنیا همان کاری است که قبلا آن را انجام می داده است. یعنی در عالم ارواح. و همچنین کارش در دنیا همان کاری است که بعدا انجام خواهد داد. یعنی در عالم برزخ و قیامت و ان شاء الله در بهشت!
اصلا انسان در جهان، اعم از عالم ارواح و دنیا و برزخ و آخرت کاری ندارد جز آن که مدام نگذارد نفسش او را به هم عرضی با خداوند بکشاند. وقتی انسانی برای خود قدرتی و عزتی و مالی و علمی و ... قائل باشد این یعنی هم عرضی با خداوند. این یعنی شریک خداوند شدن و خداوند منزه از آن است که شریکی داشته باشد.
انسان وظیفه اش در دنیا تسبیح و تنزیه و منزه نمودن خداوند از هر گونه شرکی است. کاری که همه موجودات انجام می دهند. یسبح لله ما فی السموات و الارض.
کسی که مدام باید از خود مراقبت کند تا همچنان عبد خداوند باشد و «ما دون» او بماند و در سطح خداوند خود را تصور نکند آیا چگونه انسانی خواهد شد؟ انسانی خواهد شد که برای خود هیچ چیزی و حتی وجودی قائل نیست.
کسی که این چنین است هر چه دارد را نعمت می داند. لطف خداوند می داند. همین که هست و وجود دارد! همین که انسان است! همین که مسلمان است! همین که همین حرفها را باور نموده است!
انسان این چنینی می داند نعمتها از بلاها غفلت آورتر است! همچنین سلامتی از مرض، غِنی از فقر، عزت از ذلت و کلا داشتن از نداشتن!
قرآن می فرماید: «انسان وقتی خود را بی نیاز می بیند طغیان می کند.» (علق: 6 و 7) بعضی از اولیاء خداوند طوری هنگام فراوانی نعمت نگران می شدند که دیگران هنگام بلا نگران می شوند! می گفتند نکند این استدراج باشد. یعنی خداوند نعمتها را پیاپی فرو می فرستد تا بنده اش را در غفلت بیشتر فرو ببرد. نکند گناهان زیاد سبب شده است تا دیگر امیدی در بیداری و رشد او نباشد در نتیجه جزایش این باشد که در خوابی عمیق تر فرو رود!! و این بدترین عقوبت است!
لذا فرموده اند وقتی نعمتها پیآپی سراغت می آید و دست به هرچه می زنی طلا می شود و همه چی جور است به خداوند پناه ببر! دلت شور بزند! چون هجوم نعمتها، بدنبالش احساس بی نیازی و استغناء است! و استغناء، هم عرضی با خداوند و شرک است.
انسانِ شتابزده انسان غافلی است! این شتابزدگی او را مشتاق منافعی خاص نشان می دهد. این اشتیاق بخاطر غفلت از خطرات این منافع است. اشتیاق زیاد برای رهایی از وضعیت موجود یعنی خود را عالم تر و خیرخواه تر و مهربانتر از خداوند دیدن!
ابراهیم را که به آتش می افکندند هر فرشته ای که آمد تا کمکش کند قبول نکرد. به او گفته شد از خداوند بخواه که نجاتت دهد و او فرمود: خداوند خود می داند و می بیند! این باورِ ابراهیم، آتش را برایش گلستان نمود.
هرچند ما مأمور شده ایم که همه خواسته های خود را با خداوند مطرح کنیم! خواسته های مادی و معنوی. کوچک و بزرگ. ولی باید توجه داشته باشیم که اصرار ما باید روی چه دعاهایی باشد! شما در دعاهایی که از حضرات معصومین علیهم السلام رسیده است چقدر خواسته های مادی می بینید؟ چند درصدش ادای دین و شفای مریض و ازدواج و خرید خانه و رونق گرفتن شغل و غیره و غیره است؟ البته این ها هم هست ولی درصد پایینی اینها را تشکیل می دهد.
مثلا گفته شده است برای رفع مشکلات هیچ علاجی بهتر از استغفار و گفتن مداوم ذکر «استغفر الله» نیست! چرا گفته نشد که مدام رفع همان مشکل خود را تکرار کنید؟! مثلا مدام بگویید: اللهم ارزقنی یا مدام بگویید: اللهم اکشف همّی (خدایا اندوهم را برطرف کن) و یا مدام بگویید: اللهم زوجنی زوجة صالحة چرا نگفتند روزی هزار بار مشکل خود را به عنوان ذکر تکرار کنید؟
... برای این که متوجه شوی که وقتی صلاح توست که از مشکلات رهایی یابی که مشکلات توانسته باشند رسالت خود را بخوبی انجام داده باشند. رسالت مشکلات، پی بردن انسان به مشکل منیت است! منیّت و نفسانیت و «خود»، بزرگترین حجاب بین عبد و رب است! هرچه بیشتر خود را ببینی خداوند را کمتر خواهی دید و در نتیجه از عباداتت حظ کمتری می بری چرا که کسی را می پرستی که او را نمی بینی! چون خودت را می بینی!
مشکلات آمده اند که به تو بگویند تو موجود عاجزی هستی!
ببین چگونه کمی فشارهای زندگی قلبت را مچاله کرده است؟!
ببین جسمت چقدر آسیب پذیر است که به سادگی مریض می شود و یا جراخت می بیند؟!
ببین چقدر محتاج احترامی که با توهینی اینقدر از نشاطت کاسته می شود و آرامشت بهم می ریزد؟!
ببین چقدر از اندیشه و عقل محرومی که بعضا کارهای احمقانه ات تو را در حد کودکی تنزل می دهد؟!
ببین چقدر ترسویی! تنبلی! بخیلی! دهان بین هستی! حسودی! کم غیرتی؟!
ببین چه ساده مرعوب خشمت، مجذوب شهوتت، مفتون شکمت می گردی؟!
...
ای انسان آرام باش و صبور و بردبار و حلیم و بدان که خدایی مدیر توست که مهربانترین و حکیم ترین و پرقدرت ترین است. پس با یاد این حقیت و این ذکر قلب را آرم ساز و تنها کاری که تو باید انجام دهی جلب رضایت خداوند است دیگر کارها را بر عهده او بگذار!