مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

پاورقی / سازش با توهین کنندگان

| دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


عشاق محمد


انسان جائز الخطا است! این قبول ولی نوع خطاها حکایت از نوع اندیشه هر انسانی دارد.

اصولگرایان و اصلاح طلبان هر دو خطاهای زیادی برایشان ثبت شده است. منتها خطاهای ایندو از یک نوع نیست در نتیجه میزان سرزنش آنها نیز در یک سطح نیست.

خطاهای اصول گرایان در سیاست خارجی، افراط در دشمنی با کفار و در نظر نگرفتن مصلحت در بعضی برخوردهاست و خطاهای اصلاح طلبان در سیاست خارجی زیاده روی در سازش و در نظر نگرفتن حقیقت در قسمتی از برخوردهاست.

لغزش در مصلحت غیر از لغزش در حقیقت است. مثلا کسی خطایش این است که در یک جایی باید دروغ می گفته است ولی راستش را گفته است و دیگری خطایش در این است که باید راستش را می گفته است و کارش را توجیه کرده و دروغ گفته است. حقیقت با راستگویی است هرچند در بعضی موارد دروغ تجویز و حتی واجب می شود. هر مفهومی در حقیقت خود متصف به حُسن و یا قبح می شود.

مفهوم ارتباط با کفار، دارای حقیقتی است و آن استیلای مسلمان بر کافر است. این استیلا بدون در نظر گرفتن امری دیگر دارای حُسن است. اصلاح طلبان درک درستی از این حقیقت ندارند لذا آن را در عمل قبول نمی کنند به همین خاطر بیشتر دچار اشتباه محاسباتی می شوند و تن به سازشهای بی مورد می دهند.

و چون هر حقیقتی می تواند در تقابل با مصلحت قرار بگیرد پس لازم است که عقب بنشیند، اما اصول گرایان گاهی خطا می کنند و عقب نمی نشینند.

دولت آقای روحانی یکی از ایراداتش به دولت آقای احمدی نژاد این بوده است که او در برخورد با کشورهادافعه داشته است. برفرض که این ایراد را بپذیریم اشتباه در میزان دافعه آیا بزرگتر است یا اشتباه در میزان جاذبه؟

گفتم که باید دید کدام یک از دافعه و یا جاذبه حقیقت است و یا مصلحت؟ دفع کفار حقیت است و جذب آنها مصلحت. خطای در حقیقت بسیار بزرگتر از خطای در مصلحت است.

در خبرها شنیدیم که همانروزی که مجله هفتگی شارلی ابدو اقدام به چاپ کاریکاتور موهن نسبت به ساحت پیامبر خوبیها در شمارگان میلیونی کرد، آقای وزیر خارجه دولت تدبیر و امید به فرانسه رفته و قسمتی از مذاکرات هسته ای را آنجا برگذار نموده است. این خطای در میزان سازش است. حاکی از تمایل این دولت به کفار است. و عاقبتِ این تمایل سرافکندگی نظام مقدس جمهوری اسلامی نزد کفار است.

این سرافکندگی دنبالش ناکامتر شدن دولت است در رسیدن به اهدافش چون توکل به غیر خداوند است. و این نه تدبیر است و نه موجب امید. همیشه این خبط ها تنگاهای اقتصادی را بریا مردم ایران بیشتر نموده است.

دولت تدبیر و امید عاری از تدبیر و امید است. سابقه پیشکسوتان جریان اصلاح طلبان و یا آنها که از اصول گرایان به سمت اصلاح طلبان تمایل پیدا کرده اند همه حکایت از زاویه آنها با خط ولایت فقیه از قبل از انقلاب دارد.

مجالی برای آوردن مستندات را ندارم و به همین اندازه اکتفاء می کنم. خداوند عاقبت ما را ختم بخیر کند و ما را از شر هر آنچه خلق نموده است حفظ نماید!

اشداء بینهم


رحماء علی الکفار




هشت رذیله 37 / شتابزدگی 9 / استجابت دعا 2

| دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۲۶ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


انگاری همه انسانها با استجابت دعا مشکل دارند. این مشکل برمی گردد به مشکلی که با اصل دعا دارند. و مشکل با اصل دعا برگشتتش به مشکل ارتباط با خداوند است!
ما از تشر خداوند ترسان نمی شویم! با بشارت خداوند احساس خوشایندی نمی کنیم! کسی که اندوه و ترسی از آخرت ندارد، خبر خوش نیز برایش بی معنی است!
تلاوت قرآن، ما را فقط مجذوب ظاهرش می کند. صدای کسی که تلاوت می کند برای ما جذاب تر و گیراتر از محتوای آیات است!
وقتی نماز می خوانیم انگار نه انگار با خداوند جهان مشغول صحبتیم! انگار با خودمان داریم حرف می زنیم! با هر کس دیگری غیر از خداوند حرف می زدیم، احساس بیشتری در کلاممان بود و توجه بیشتری در قلبمان بود! انگار خداوند «اکبر» که نیست بماند، اصلا «اصغر» است! کوچک تر از هر چیزی!!!
ما همه در خواب هستیم! خوابی که متوجه خواب خود نیز هستیم! می دانیم که خوابیم! ولی این دانستن ما را بیدار نمی کند! هزار و یک چیز قلب ما را باز و بسته می کند! روحمان را دچار قبض و بسط می سازد! شادمان می کند و ناراحتمان می سازد! در این میان بهشت و دوزخ و خبرهای آن و کارهایی که منجر به بهشت و دوزخ می شود هیچ شوقی و هیچ هراسی را در ما برنمی انگیزد!
«غیب» را ذهنمان قبول کرده است ولی قلبمان همچنان نسبت به آن بی تفاوت است! از نظر قلبی آدمها کمتر با هم تفاوت دارند! عالم و جاهل تفاوتشان در ذهنشان است! و ذهن هر کس بسته به شرائط زندگی اش ممکن است پر از گزاره های درست و یا غلط باشد. اصلا محتوای ذهن مقوله ای جدا از محتوای قلب است! به همین خاطر است که فرموده اند، دین حب و بغض است! این قلب است که مورد توجه خداوند و مورد قضاوت اوست!
قلب انسانها متأثر شرائط محیطشان نیست! هیچ فرق نمی کند شما در محیطی علمی، دینی، شهری باشی و یا نه! هزار سال بعد بدنیا بیایی و یا هزار سال قبل! از سطح هوشی کمی برخوردار باشی و یا خیلی نخبه باشی! مرد باشی و یا زن! بزرگ و کوچکش هم فرق نمی کند! قلب انسانها کلا قوانین خودش را دارد!
قلب انسانها تنها سلطانش و تنها تأثیر گذار آن خود انسان است! خودِ خود او! نه معلوماتش، نه والدینش، نه دوستانش، نه آموزگارانش. بچه پیامبر هم باشی! فرزند امام معصوم هم باشی! و یا برعکس، فرزند ظالمترین انسان هم باشی قلبت تنها در اختیار توست! در اختیار تصمیم هایی که می گیری! در اختیار هراسها و امیدهایی است که داری!
خداوند را از ذهنت به قلبت بیاور! حال که زبانت مسلمان شده است و ذهنت، که ایمان آورده است، نوبت قلبت هست! بدان که قلب به آسانی زبان و ذهن اسلام نمی آورد! او لغزنده تر از آن است که بتوانی به راحتی آن را در دست بگیری! زودی می جهد. کودکی را می ماند که حوصله دقیقه ای حکمت را ندارد. شاید تو علامه دهر باشی و ساعتها حوصله کنی که ذهنت را انبانی از حکمتها کنی، ولی وقتی قرار است به نوآموزی بنام قلب، درسی بیاموزی، خواهی دید او بی حوصله تر از هر کودکی سرگرم لهویات و بازی است!
تنها راهی که می توانی قلبت را مسلمان کنی این است که بال هوسهایت را بچینی و در این مسیر باید از ترک همه گناهان و انجام همه واجبات آغاز کنی. بیکاره هم باید اینکار را بکنی! این مسئله نه «به فردا» انداختنی است و نه تدریجی است!
قلبت که مسلمان شد و به خداوند ایمان آورد تازه کم کم از خواب بر می خیزی! از خواب که برخواستی می بینی که همه دعاهایت مستجاب است. آن وقت دیگر هر دعایی را نمی کنی! اولیاء خدا هر دعایی را نمی کردند. آنها قدرت «کن فیکون» داشتند. تا حالا شده است جایی رییس باشی و هر چه بگویی بحرفت کنند؟ اگر رییس هیچ جا هم نبوده ای رییس بدنت که بوده ای و هستی! تو الان هر چه بخواهی می توانی بگویی. حرف درست حرف نادرست! حرف زشت و حرف زیبا! می توانی الان بلند شوی و بروی! اصلا ادامه این متن را نخوانی! قدرت در دست توست! ولی آیا صرف این قدرت سبب می شود تو آن را بکار گیری؟ حتی اگر دلت هم بخواهد؟ یا نه ملاحظاتی را در نظر می گیری! از مصلحتهایی تبعیت می کنی!
اولیاء خداوند بر کل دنیا تسلط دارند آنطور که تو بر بدنت تسلط داری! تو وقتی می خواهی قسمتی از بدنت را حرکت دهی کافی است آن را اراده کنی! دستت را بلند کن! دیدی چه راحت فرمانت اطاعت شد؟! دعا در زبان اولیاء خداوند این چننی حالتی را دارد. ولی آنها از این قدرت به ندرت بهره می گیرند. آنها آنقدر غرق در مناجات با حضرت حق هستند و احساس بندگی، آنها را به چنان مستی دچار کرده است که اصلا انگاری در این دنیا زندگی نمی کنند و انگاری اصلا مستجاب الدعوه نیستند. که اگر بودند اینقدر در زندگی مشکلات نداشتند!
خداوند می فرماید: «ای بندگان من! من را بخوانید پاسختان را می دهم!» برای شنیدن پاسخ خداوند باید اول بنده خدا شد! باید احساس بندگی کرد! بنده ای که همه هستیش در هر لحظه بسته به مشیت مولای اوست! اوج بندگی،
مشاهده حضرت حق است! و وقتی این مشاهده صورت گرفت دیگر هر سخنی که با خداوند گفته شود، پاسخی که شییرین تر از آن تجربه نشده است شنیده خواهد شد!



هشت رذیله 36 / شتابزدگی 8 / استجابت دعا 1

| جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۳۵ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


رابطه استجابت دعا و شتابزدگی را ان شاء الله در این فرصت بررسی می کنیم!

شتابزدگی انسان در کند دیدن استجابت دعا بیشترین نمود را دارد. نمود این رذیله زشت در استجابت و بعد ناامیدی از دعا و از رحمت خداوند آنچنان شوم و دهشت بار است که براستی می توان گفت بدترین آفت است. چه آفتی بدتر از رذیله ای که رابطه انسان را با خداوند کدر سازد؟!

دعا مخ عبادت است! مغز عبادت است. عبادت بدون دعا، کالبدی است بدون روح! جسم بیجانی است که بیشتر می گندد و می گنداند تا این که بخواهد حیاتی را بدنبال داشته باشد.

عزیزان! روی موضوع دعا و نحوه استجابت آن خیلی کار کنید! اگر طلبه هستید و اگر دانشجو، بخوبی در این مقوله تحقیق کنید! بیاموزید! بررسی کنید! اصلا تجربه کنید! تجربه ها را مرور کنید! نگذاریم جهل ما در این مقوله باعث شود تا امیدمان به رحمت خداوند از سرشاری تنزل کند! این مسئله را باید بدرستی حل کرد!

حالا من چند نکته را در این باره مطرح می کنم. ادعا نمی کنم همه حل این مسئله با این چند نکته به انجام می رسد! خیر! فقط از باب رهنمود است! به اندازه ای است که کمکی کند برای تحقیق و بررسی شما!

نکته اول: انسان جز خواستن و اراده نمودن و دوست داشتن و نفرت داشتن مالک چیزی نیست. هر آنچه غیر آن است در ید با کفایت خداوند است. شما اراده می کنی و خداوند آن را اگر مشیتش تعلق گرفتن محقق می سازد. این یعنی همان: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم!» این یعنی: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد.» این یعنی: «ما تشاؤون الا ان یشاء الله (انسان: 30)»

حتی حافظه شما هم به مشیت او متذکر شده و یا فراموش می کند. ما یذکرون الا ان یشاء الله (مدثر: 56).

و انسان وقتی خواسته اش آنقدر قدرت میابد که به اراده و عزم و تصمیم می رسد، در واقع دعا می کند! از تنها منبع قدرت که خداوند باشد می خواهد که خواسته اش را محقق کند و خداوند نیز غالبا این کار را می کند مگر آن که طور دیگری صلاح بداند. «لا یملک الا الدعا» که در دعای کمیل آمده است به این معنی است!

نکته دوم: فرق انسان مؤمن و انسان کافر و نیز فرق مؤمنین در رتبه های ایمانیشان در این نیست که خواسته هایشان را خداوند محقق می سازد بلکه به معنای اعتقاد به این حقیقت است. مؤمن، خاصه مؤمنین در رتبه بالای ایمان، می دانند که برای انجام همه امور نیازمند به دعا هستند. این که در اسلام اینقدر تأکید به گفتن «بسم الله» در همه امور شده است به همین خاطر است. این که برای تمامی کارهای روزمره اینقدر دعا رسیده است برای آگاه نمودن انسانها به همین حقیقت است!

نکته سوم: در مضامین دعاهایی که از طریق حضرات معصومین علیهم صلوات الله رسیده است غالبا بر موضوعات معنوی تکیه شده است. موضوعاتی مثل نجات از دوزخ، آمرزش گناهان، ورود به بهشت، توفیق طاعات، دوری از انواع رذائل اخلاقی و ....

البته در موضوعات مادی نیز مثل رزق واسع، ادای دیون، بهبود بیماران، از بین رفتن دشنمان و غیره نیز فرازهایی دیده می شود ولی همه این موضوعات همراه با خواسته های معنوی خصوصا آمرزش گناه آورده شده است.

نکته فوق حاکی از آن است که اصل وعده خداوند به استجابت دعا، مربوط به دعاهای معنوی است و دعاهای مادی نیز وقتی مقرون به استجابت است که بار معنوی آن بچربد. تا بر این نکته تأکید شود که غالب مشکلات مادی انسانها بخاطر مشکلات معنوی آنهاست! و اگر انسانی بدون ریشه یابی علل مشکلات مادیش تنها بر حل این مشکلات پا بکوبد در واقع از خداوند خواسته است بدون این که ریشه آنها حل شود تنها شاخ و برگ آن بهبود یابد. این به این معناست که از خداوند خواسته می شود که توجهی به مصلجتهای انسانها نداشته باشد و تنها طبق دل و هوس آنها عمل کند. و این یعنی استثمار خداوند! یعنی استخدام خداوند. 

نکته چهارم: دعا دارای آدابی است که اکر رعایت شود می توان امید به استجابت آن را بیشتر داشت.

حمد و ثنای الهی و نیز درود بر پیامبر و آل ایشان آغاز هر دعایی است. و نیز اصرار و تکرار مداوم، ادب دیگر استجابت دعا است! و ایضا رعایت زمان و مکان مناسب و تقید به متن دعاهای رسیده! 

اما مهمترین ادب دعا توبه است! کسی که گناه خاصی را عامدا انجام می دهد نمی تواند توقع داشته باشد که خداوند به دعای او گوش دهد. خصوصا گناهانی که ارتباط مستقیم تری دارد با موضوعی که مورد درخواست است!

نکته پنجم: نکته پنجم مهمتر از همه نکات گفته شده است و آن توجه به مباحث قبل است. اعتماد به مهربانی و حکیم بودن خداوند می تواند انسان را بعد از هر دعایی به آرامش برساند.

و نیز توجه به آثار سازنده مشکلات سبب خواهد شد انسان اینقدر از مشکلات ننالد. اولیاء خداوند مشکلات را نعمتهای خداوند می دانند و با آمدن آنها به آنها خوشآمد می گویند و تلاش می کنند تا با شکیبایی رفیق خوبی برای مشکلات باشند و وقتی مشکلات می روند، شرمنده از میزابانی ناپسند خود از این میهمانان عزیز نباشند!

پاورقی / وحدت شیعه و سنی

| يكشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۵۱ ب.ظ

سلام علیکم

ذیلا به چهار سؤال عمده در موضوع وحدت شیعه و سنی مختصرا پاسخ گفته ام! عزیران این پاسخها را در فضای مجازی نشر دهند تا در راستای هدف بسیار مهم وحدت شیعه و نسی که مورد آماج دشمنان اسلام است گامی برداشته باشیم!

1) هدف و ضرورت وحدت مسلمین چیست؟

وحدت شیعه و سنی به معنای تشکیل جبهه واحد برای تقویت بنیانهای اعتقادی و دینی مسلمانان است.

مسلمانان معتقد به یگانگی خداوند و نبوت حضرت محمد بن عبد الله و روز قیامت هستند.

و نیز ملتزم به نماز و روزه و حج و زکات و امر به معروف و نهی از منکر می باشند.

رسوخ اعتقادات دینی در همه زوایای فکر و اندیشه و قلب و عاطفه و نیز ایجاد زمینه های لازم برای پایبندی هرچه بیشتر مسلمین به اعمال عبادی و سلوک اخلاقی هدف عمده وحدت مسلمین است.

پرداختن به اختلافات مذهبی موجب تزلزل جوامع اسلامی خصوصا جوانان در امور اعتقادی شده و در نتیجه آنها را نسبت به رفتارهای دینی غیر پایبند می سازد.

2) برخورد با شخصیتهای محبوب و منفور میان شیعیان و اهل سنت باید چگونه باشد؟

در میان اهل سنت و شیعیان شخصیتهایی وجود دارند که عده ای آنها را تمجید و عده ای آن را لعن می کنند. و یا عده ای آنها را تکریم و عده ای این میزان تکریم را غلو می دانند.

وحدت در این حوزه می تواند اینگونه نقش ایفاء کند که روی ملاکهای محبوبیت و منفوریت شخصیتها تمرکز شود. و از تطبیقات تاریخی این ملاکها خودداری گردد.

مثلا ظلم بد است و باید با آن ستیز نمود و همه قدرت مسلمین در مسیر ظلم ستیزی فعال شود و اما این که در تاریخ صدر اسلام چه کسی ظالم بود نباید مورد مناقشه قرار بگیرد.

3) تولی و تبری با طرح وحدت چگونه قابل جمع است؟

این مسلم است که هر انسانی ملاکهای ارزشی و ضد ارزشی خود را با افراد پیرامون خود و یا افراد تاریخی تطبیق داده و به آنها محبت ورزیده و یا از آنها متنفر می شود. از خداوند برای افرادی طلب رحمت میکند و برای افرادی نیز طلب لعنت می کند.

تولی و تبری در میان همه انسانها وجود دارد.

ولی آیا ضرورت دارد که این قضاوتها به فردی که طوری دیگری درباره مصداقهای ارزشی و ضد ارزشی می اندیشد ابلاغ گردد؟

اگر هدف هدایت مخالف است نباید با لعن نمودن مصادیق ارزشی او، به قضاوتش توهین نمود. او اینگونه قضاوتش را تصحیح نخواهد کرد بلکه بیشتر برآن پای می کوبد.

هریک از اهل سنت و شیعیان باید با پایبندی بیشتر اعتقادی و دینی و اخلاقی رقیب خود را به تواضع وادارد و به او این گونه بفهماند که رهبران او بهتر توانسته اند راه کمال را نشان دهند و لذا بایسته است که از این رهبران تبعیت شوند.

4) آیا تقیه که میان شیعیان رائج است با شعار وحدت هماهنگی دارد؟

تقیه میان همه انسانها رواج دارد. تقیه به معنای مدارا نمودن و کتمان نمودن قسمتی از اعتقادات در مقابل دیگری است. تقیه می تواند هم بخاطر حفظ جان و مال و آبرو صورت پذیرد و هم برای نفوذ بهتر در دیگری بکار آید.

اصلا می توان انسانی را یافت که اعتقاد به تقیه نداشته باشد؟ آیا کسی هست که فکر کند انسان باید هرآنچه را که می اندیشد اظهار کند؟! هر اظهار عقیده ای باید با عقل بررسی شود و تبعات آن مورد ارزیابی قرار گیرد و پس از سبک و سنگین نمودن نفع و ضرر آن درموردش تصمیم گیری شود.

انسانها بخاطر منافعی که وحدت با دیگران برایشان دارد از اظهار بسیاری از اعتقادات خود نزد مخالفینشان امتناع می کنند و کار درستی هم انجام می دهند.

کسی که اهل تقیه است دروغ نمی گوید. شیعیان نمی گویند ما به همه شخصیتهای مورد احترام اهل سنت علاقه داریم و یا آنها را نکوهش نمی کنیم. اهل سنت هم همین را به شیعیان می گویند. چیزی که آنها به یکدیگر می گویند این است که آنچه اکنون مهم است پیدا نمودن راه هایی و پیمودن این راه ها برای ارزشی شدن جوامع اسلامی در عصر حاضر است.

ادامه بحث را در اسک دین می توانید پی بگیرید.

سلام علیکم - بسم الله


شتابزدگی انسان بخاطر عدم توجه به هدف خلقت انسان است. انسان اگر بداند برای درک و اظهار عبودیت آفریده شده است، آنچنان تواضع و خضوع او را دربر می گیرد که هیچ در کار خداوند قضاوت نابجا نمی کند.
انسانِ عابدِ عالم، محو قدرت و حکمت و عزت و محبت خداوند است. او می داند که کارش در دنیا همان کاری است که قبلا آن را انجام می داده است. یعنی در عالم ارواح. و همچنین کارش در دنیا همان کاری است که بعدا انجام خواهد داد. یعنی در عالم برزخ و قیامت و ان شاء الله در بهشت!
اصلا انسان در جهان، اعم از عالم ارواح و دنیا و برزخ و آخرت کاری ندارد جز آن که مدام نگذارد نفسش او را به هم عرضی با خداوند بکشاند. وقتی انسانی برای خود قدرتی و عزتی و مالی و علمی و ... قائل باشد این یعنی هم عرضی با خداوند. این یعنی شریک خداوند شدن و خداوند منزه از آن است که شریکی داشته باشد.
انسان وظیفه اش در دنیا تسبیح و تنزیه و منزه نمودن خداوند از هر گونه شرکی است. کاری که همه موجودات انجام می دهند. یسبح لله ما فی السموات و الارض.
کسی که مدام باید از خود مراقبت کند تا همچنان عبد خداوند باشد و «ما دون» او بماند و در سطح خداوند خود را تصور نکند آیا چگونه انسانی خواهد شد؟ انسانی خواهد شد که برای خود هیچ چیزی و حتی وجودی قائل نیست.
کسی که این چنین است هر چه دارد را نعمت می داند. لطف خداوند می داند. همین که هست و وجود دارد! همین که انسان است! همین که مسلمان است! همین که همین حرفها را باور نموده است!
انسان این چنینی می داند نعمتها از بلاها غفلت آورتر است! همچنین سلامتی از مرض، غِنی از فقر، عزت از ذلت و کلا داشتن از نداشتن!
قرآن می فرماید: «انسان وقتی خود را بی نیاز می بیند طغیان می کند.» (علق: 6 و 7) بعضی از اولیاء خداوند طوری هنگام فراوانی نعمت نگران می شدند که دیگران هنگام بلا نگران می شوند! می گفتند نکند این استدراج باشد. یعنی خداوند نعمتها را پیاپی فرو می فرستد تا بنده اش را در غفلت بیشتر فرو ببرد. نکند گناهان زیاد سبب شده است تا دیگر امیدی در بیداری و رشد او نباشد در نتیجه جزایش این باشد که در خوابی عمیق تر فرو رود!! و این بدترین عقوبت است!
لذا فرموده اند وقتی نعمتها پیآپی سراغت می آید و دست به هرچه می زنی طلا می شود و همه چی جور است به خداوند پناه ببر! دلت شور بزند! چون هجوم نعمتها، بدنبالش احساس بی نیازی و استغناء است! و استغناء، هم عرضی با خداوند و شرک است.
انسانِ شتابزده انسان غافلی است! این شتابزدگی او را مشتاق منافعی خاص نشان می دهد. این اشتیاق بخاطر غفلت از خطرات این منافع است. اشتیاق زیاد برای رهایی از وضعیت موجود یعنی خود را عالم تر و خیرخواه تر و مهربانتر از خداوند دیدن!
ابراهیم را که به آتش می افکندند هر فرشته ای که آمد تا کمکش کند قبول نکرد. به او گفته شد از خداوند بخواه که نجاتت دهد و او فرمود: خداوند خود می داند و می بیند! این باورِ ابراهیم، آتش را برایش گلستان نمود.
هرچند ما مأمور شده ایم که همه خواسته های خود را با خداوند مطرح کنیم! خواسته های مادی و معنوی. کوچک و بزرگ. ولی باید توجه داشته باشیم که اصرار ما باید روی چه دعاهایی باشد! شما در دعاهایی که از حضرات معصومین علیهم السلام رسیده است چقدر خواسته های مادی می بینید؟ چند درصدش ادای دین و شفای مریض و ازدواج و خرید خانه و رونق گرفتن شغل و غیره و غیره است؟ البته این ها هم هست ولی درصد پایینی اینها را تشکیل می دهد.
مثلا گفته شده است برای رفع مشکلات هیچ علاجی بهتر از استغفار و گفتن مداوم ذکر «استغفر الله» نیست! چرا گفته نشد که مدام رفع همان مشکل خود را تکرار کنید؟! مثلا مدام بگویید: اللهم ارزقنی یا مدام بگویید: اللهم اکشف همّی (خدایا اندوهم را برطرف کن) و یا مدام بگویید: اللهم زوجنی زوجة صالحة چرا نگفتند روزی هزار بار مشکل خود را به عنوان ذکر تکرار کنید؟
... برای این که متوجه شوی که وقتی صلاح توست که از مشکلات رهایی یابی که مشکلات توانسته باشند رسالت خود را بخوبی انجام داده باشند. رسالت مشکلات، پی بردن انسان به مشکل منیت است! منیّت و نفسانیت و «خود»، بزرگترین حجاب بین عبد و رب است! هرچه بیشتر خود را ببینی خداوند را کمتر خواهی دید و در نتیجه از عباداتت حظ کمتری می بری چرا که کسی را می پرستی که او را نمی بینی! چون خودت را می بینی!
مشکلات آمده اند که به تو بگویند تو موجود عاجزی هستی!
ببین چگونه کمی فشارهای زندگی قلبت را مچاله کرده است؟!
ببین جسمت چقدر آسیب پذیر است که به سادگی مریض می شود و یا جراخت می بیند؟!
ببین چقدر محتاج احترامی که با توهینی اینقدر از نشاطت کاسته می شود و آرامشت بهم می ریزد؟!
ببین چقدر از اندیشه و عقل محرومی که بعضا کارهای احمقانه ات تو را در حد کودکی تنزل می دهد؟!
ببین چقدر ترسویی! تنبلی! بخیلی! دهان بین هستی! حسودی! کم غیرتی؟!
ببین چه ساده مرعوب خشمت، مجذوب شهوتت، مفتون شکمت می گردی؟!
...
ای انسان آرام باش و صبور و بردبار و حلیم و بدان که خدایی مدیر توست که مهربانترین و حکیم ترین و پرقدرت ترین است. پس با یاد این حقیت و این ذکر قلب را آرم ساز و تنها کاری که تو باید انجام دهی جلب رضایت خداوند است دیگر کارها را بر عهده او بگذار!


سلام علیکم - بسم الله


گفتیم که قضاوت شتابزده انسان در باره کارهای خداوند بخاطر عدم توجه او به فلسفه خلقت است.

امام مجتبی علیه السلام می فرماید من نمی شناسم کسی را مگر این که در موضوع رابطه اش با پروردگارش احمق بود!

احمق کسی است که رفتارش با دیگران بدون توجه به شأن و موقعیت آنهاست.

خداوندی که حقیقتا حکیم است و به شدت مهربان نسبت به انسانها و مصلحت خواه آنها، دنیایی را آفریده است تا انسانها بتوانند در آن روح خود را رشد دهند.

رشد روح به بصیرت اوست طوری که بتواند وهم و واقعیت را از هم باز شناسد.

وهم این است که دستان خداوند بسته است و همه امور را به آفریده های خود سپرده است و این اسباب هستند که علت تغییر در مسببات می باشند. کبریت آتش را روشن می کند و دارو مریض را بهبود می بخشد و معلم به دانشجویش می آموزاند و آب موجب سیرابی می گردد و ...

واقعیت این است که خداوند هیچ قدرتی را به هیچ مخلوقی تفویض نکرده است و همه چیز تحت مشیت خود اوست و انسانها تنها مالک دعا هستند. (لا یملک الا الدعا) و دعا به معنای خواستن از خداوند است. شما می خواهی بلند شوی و خداوند تو را توسط اعضای مربوطه می ایستاند و شما می خواهی سیر شوی خداوند تو را توسط نان و دهان سیر می کند.

هم درک نظری حقیقت توحید خداوند و عبودیت همه مخلوقات و هم حس این درک و مراقبت از این درک و حس وظیفه انسان در این جهان است.

تسبیح یعنی خداوند منزه و بی پیرایه است از این که شریکی داشته باشد. کسی را در عرض قدرت خودش بپذیرد. موجودی غیر از خداوند قدرتی داشته باشد!

تسبیح هدف از خلقت است. او مریض می کند و او شفا می بخشد. در این میان کسی که نخواسته است تا خواسته های هوسیش را نداشته باشد در واقع به خداوند گفته است که من را به خواسته هایم برسان هرچند موجب مریضی من شود. خب بعضی از مریضی ها این چنین اتفاق افتاده است. شما به عنوان نزدیک به این مریض از خداوند می خواهی که او را بهبود بخشد. ولی آیا این شخص متوجه اشتباه خود شده است؟ آیا آموخته است که نباید عنان خواسته هایش را رها کند و دلش هر آنچه را که خواسته به مرحله تصمیم وارد سازد؟

این که استغفار حلال مشکلات است بخاطر همین نکته است. فرمود: درد شما گناهان و کوتاهی ها است و دوای شما نیز استغفار و تنبه و توبه و برگشت و بررسی درست آنچه موجب مشکل شده است، می باشد.

مریضی که دعا می کند که الاهی شفایم بده خداوند قبل از این که او را شفایش بدهد باید به او بفهماند که اشتباهش کجا بوده است زیرا این آگاهی سبب می شود تا دوباره به این مرض برنگردد ولی اگر خداوند این چنین عمل نکند و تنها بیماری الآن او را بهبود بخشد آیا می شود گفت خداوند در حق او مصلحت اندیشی نموده است؟ آیا این ایراد بخداوند مطرح نمی شود که خدایا اصلا چرا باید مرضی وجود داشته باشد که بعد فردی دعا کند و تو او را شفا دهی؟

حالا کنار مشکل مرض، ده ها و صدها مشکل دیگر را می توانید ردیف کنید و این گونه آنها را تحلیل نمایید.

آیا درست است که برگه امتحان شما را جلوی شما بگذارند و شما ملتمسانه از استادتان بخواهید که برگه شما را، او پاسخ بدهد؟!!

شاید بتوان از استاد خواست راهنمایی کند و کمی از جواب را بگوید ولی نمی توان از او خواست که جای شما بنشیند و جواب سؤالات را بدهد.

این که خداوند فرموده است: ادعونی استجب لکم به این معناست که شما برای حل مشکل خود واقعا عرمی جزم داشته باشید. و در جزم شدن این عزم و در رفتن مسیر درست حل مشکل و در موفق بودن کارهایی که انجام می دهید از من کمک بخواهید!

خلاصه این که همه مشکلات آزمونهای انسان است و آزمون تنها راهی است که انسان پی به غلط بودن خود می برد و آنگاه در پی رفع غلطهای خود بر می آید. و بعد در آزمون بعدی و مشکل بعدی انسان دوباره خود را می آزماید ببیند چقدر توانسته است تحلیل کند و بصیرت داشته باشد و سهم خود را در ایجاد مشکلات محاسبه نماید و چقدر باور دارد که خداوند حکیم مصلحت اندیشیهایی که برای او نموده است مصاب و درست است؟

و خداوند همچنان تنها مسئله ای است انسان مدام باید ذهن خود را درگیر آن کند و در هر مرحله به رتبه های بالاتری از عبودیت برسد تا شکوه خداوند عظیم در قلبش بیشتر جلوه نماید!


هشت رذیله 33 / شتابزدگی 5 / ذکر، علاج شتابزدگی 1

| چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث درباره شتابزدگی انسان بود. بیشترین لطمه را انسان در شتاب نسبت به قضاوت درباره خداوند می بیند. ما باید تکلیف خود را با خداوند و کارهای او مشخص کنیم! همه ما در این باره مشکل داریم!
خداباروی و ایمان به خداوند یعنی حق دادن به خداوند درباره همه کارها و گفته های او.
این حق دادن فقط در مقام نظر و اعتقاد نیست! بلکه احساس انسان مؤمن به خداوند حق می دهد و باور دارد که: انه هو الحق.
انسان در آغاز مسیر، و در برخورد با حقائق، عقلش آنها را می پذیرد. یعنی عقل سخنی در مخالفت با حقائقی که کشف می کند ندارد بزند. ولی به محض این که سخنی را یافت شروع به تشکیک در باره حقیقتی که قبلا فهم شده و کشف گردیده می کند. شما در این زمان شاید به بسیاری از حقائق بارو داشته باشید ولی هیچ اطمینانی نیست که آیا در آینده - و شاید آینده ای نزدیک - در قسمتی از این حقائق تشکیک نکنید. مگر ندیده اید انسانهایی که این چنین بوده اند.
ولی وقتی انسان به یقین می رسد، اتفاقی عجیب می افتد. در سایه این اتفاق انسان با حقائق دریافتی به وحدت می رسد! اصلا انگاری وارد عالَمی دیگر می شود. تازه آن وقت است که می فهمد، حقائقی را فهمیده است. مثل این که آنچه قبلا فکر می کرده است فهمیده است و باورشان نموده است، خیال و وهمی بیش نبوده است. هرچند قبلا درباره حقائق تشکیک نمی کرده است ولی انگاری همین توقع تشکیک در آینده سایه شومش را به باورهای الآن او نیز انداخته است.
اصل مشکل انسانها در دنیا، اسارتشان در این عالَم است. عالَمی که با حجابهای قطور مادیات پوشیده شده است. آنقدر پوشیده که حتی حیوانات نیز دچار این میزان از غفلت نیستند.
اسارت در دنیا اندوه با خود می آورد و افسردگی و دلزدگی و چون انسان نمی داند که اصل مشکلش چیست پس درمانی را هم که می چوید، نمی تواند علاج واقعی درد او باشد. و صد البته که دانشمندان همین آدمهای مادی وقتی می خواهند انسان افسرده ای را درمان کنند بیشتر او را در غفلت فرو می برند آنگونه که خود در غفلت فرو رفته اند.
کمبود یقین، اصلی ترین کمبود انسان در این جهانی است که از نظر رتبه حیات، در پست ترین نوع آن قرار دارد. به همین خاطر به این زندگی، «دنیا» گفته می شود. و چون «دنیا» وصف برای کلمه مقدَّر «دار» است و «دار» مؤنث مجازی است، «دنیا» نیز مؤنث آورده شده است. مذکر «دنیا»، «ادنی» است و «ادنی» صفت تفضیل است. و چون مفضول آن ذکر نشده است! یعنی گفته نشده است که این زندگی از چه پست تر است، پس ترجمه دنیا می شود: «پست ترین!» آری ما در پست ترین رتبه حیات زندگی می کنیم.
حال ببینید انسانی که طول بالهایش طوری ساخته شده است که او را تا بالاترین رتبه حیات بتواند اوج دهد، چقدر باید در این پست ترین رتبه حیات زجر بکشد، احساس تنهایی بکند، افسرده باشد و هیچ مخدری از شراب گرفته تا موسیقی و عشق ورزیهای مادی و انواع سرگرمی ها نتواند مرحم اندوه های او باشد.
این که قرآن می فرماید: الا بذکر الله تطمئن القلوب به همین خاطر است! نمی فرماید: بعلم الله! بتصدیق الله! بعبادة الله! باطاعة الله! بلکه می فرماید: بذکر الله! «ذکر» مهمترین نشانه عشق است! عاشق در دیواره های ذهنش جز صورت معشوق هیچ چیز نیست! ذکر، لازمه محبت است. خداوند بجای ملزومی که محبت است، لازم آن را که ذکر است آورده است. بقول ادیبان از لازم اراده ملزوم نموده است.
محبت تعلق به غیر از خداوند هم می گیرد. ولی چون مؤمن شدیدترین رتبه محبتش از آن خداوند است (الذین آمنوا اشد حبا لله؛ بقره: 165) پس ذکر اختصاص به همو پیدا می کند. آیه الا بذکر الله ترجمانی لطیف از آیه اشد حبا می باشد. آری انسان تا رابطه اش را با خداوند بهبود نبخشد به آرامش نمی رسد چه این حقیقت را قبول داشته باشد و چه نداشته باشد.
اگر انسان بتواند از شتابزدگی نسبت به قضاوت درباره خداوند دست بردارد، می تواند از مرتبه باور علمی، باوری که عقل فعلا دارد، به باور و یقینی شهودی و عینی برسد و در رتبه بعدی با حقیقت، به وحدت نائل شود یعنی همان حق الیقین.
رابطه خویش را با خداوند گسترش دهیم! برای همه کارهای ریز و درشتمان بسم الله بگوییم! از نمازی تا نماز دیگر مثل فراری باشیم که از غاری می خواهد خود را به غاری دیگر و پناهگاهی دیگر برساند و مجبور است از میان گرگها و مردابها عبور کند و تا وقتی به نمازی دیگر و به حصن و قلعه و غار و پناهگاهی دیگر نرسیده است نفس راحت نکشد! باید به نمازهایی که در سه وعده خوانده می شود این گونه نگریست! اینها مقدمه رسیدن به یقین است!
باید با اهل معرفت مجالست نمود و از نَفَس آنها قدرت گرفت. لااقل اگر به آنها دسترسی نداریم کتابهایشان را بخوانیم و با حالاتشان مأنوس باشیم!
برای همه امور کوچک و بزرگ زندگی خود اهل دعا باشیم! زندگی خود را مدیون دعاهایمان باشیم! حتی آبی که می خوریم از خداوند بخواهیم که با این آب سیرابمان کند و با این مقدرا خواب خستگیمان را ببرد و با این تکه نان قانعمان سازد!
باید همه امور زندگی خود را با خداوند گره بزنیم!
از ذوات مقدسه ائمه اطهار باید برای رسیدن به این منظور کمک بطلبیم!
دوستان! کار برای انجام بسیار داریم! وقت کم و کار زیاد و توشه هیچ و راه طولانی و گرگ در کمین و روزگار، یلدایی بلند!
خوب بیاندیشید و به سؤال برسید و بپرسید و از پاسخها سؤال بیرون بکشید و در این بین به آنچه گفته می شود عمل کنید تا فهمتان عمیق تر شود و سؤالتتان پخته تر گردد!