مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۲۰ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: شتابزدگی» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


دعا کردن درخواست نمودن از خداوند است! این درخواست چه از روی ترس از خداوند باشد و این که بالاخره همه قدرتها دست اوست و تنها اوست که می تواند در زندگی ما تغییری خارج از علل و اسباب کند و یا از روی عشق باشد، در هر دو صورت دعا باید با ابهت باشد.
دعا اگر از روی عشق به خداوند باشد از این روی باید با ابهت و هراس طرح شود که شخصی که دعا می کند نگران این نکته است که نکند درخواستش، خلوص عشقش را زیر سؤال ببرد. نکند او از ابتدا برای این عاشق خداوند شده است که از قدرت خدا بهره بگیرد. که در این صورت دیگر نام عشق را نمی شود بر نوع رابطه اش با خداوند گذاشت بلکه بیشتر طمع زیبنده این رابطه است.
الان در مقام قضاوت نیستیم و نمی خواهیم بگوییم باید رابطه ما با خداوند ترس باشد و یا طمع و یا عشق، می خواهیم بگویم رابطه هر چه باشد، باید دعا با ابهت باشد. ساده انگاشته نشود. آدابش رعایت گردد. از سخن گفتنهای معمول فاصله بگیرد. لااقل شبیه درخواستهای ما از بالاتری های مان باشد.
دعاها بسته به میزان اهمیتی که برای ما دارند از ادبها و مقدمات مختلفی باید برخوردار باشند. این مقدمات عبارتند از:

مقدمات دعا

چله: چهل روز سعی شود تا زشتیها کمتر انچام گیرد و حجم معتنابهی از مستحبات مورد توجه باشد.
روزه: روزهای چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه روز گرفته شود.
وضو: قبل از دعا وضوی کاملی و ترجیحا همراه با دعاهای مربوطه انجام گیرد.
نماز کامل: بعد از نمازی که کامل تر از نمازهای دیگر خوانده می شود، دعا شود. رکوع و سجده این نماز نیکو باشد. فرموده اند گفتن سه بار تسبیح کبیر نماز را کامل می کند. (تسبیح کبیر ذکر سبحان ربی العظیم و بحمده در رکوع و سبحان ربی الاعلی و بحمده در سجده است. در مقابل تسبیح صغیر که ذکر سبحان الله می باشد.) و نیز نافله ها به کمال نماز و رفع کاستی آن کمک شایانی می کند.
بسم الله: هر دعایی کاری است مهم و فرموده اند کار مهم بدون بسم الله ابتر و نافرجام می ماند.
الحمد لله: حمد و ثنای الهی قبل از دعا لازمه استجابت آن است. این عمل اعلان این حقیقت است که خداوندا به من نعمتهای زیادی دادی و درخواست من دلیل بر این نیست که متوجه نعمتهای تو نیستم بلکه بر عکس چون به من زیاد عنایت داشتی همین من را نسبت به کرم تو سخت امیدوار ساخته است و باعث گشته است به آنچه دارم قانع نباشم! بهترین حمد و ثنای خداوند گفتن جمله: «الحمد لله رب العالمین» است!
صلوات: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» شعار شیعه است و شیعه با این ذکر اعتراف می کند که هرچه از نعمت دین و تأثیر شگرف آن در دنیا و ان شاء الله در آخرت دارد مدیون پیامبر اعظم اسلام و اهل بیت معصوم ایشان است. صلوات دعای مستجاب است. این دعای مستجاب وقتی در ابتدا و در میان و در آخر دعا مطرح شود، زمینه را برای استجابت دعایمان بسیار آماده می سازد!
تضرع: گریستن و زار زدن و تضرع نمودن به درگاه خداوند رسم گدایی است. نمی شود دعا را دکلمه نمود و شعرش کرد و به طور رسمی آن را خواند. این که نامش درخواست نیست! نامش اظهار بندگی نیست! وضیع و شریف، غنی و فقیر، شاه و گدا همه در درگاه او بنده ای بی هیچ بیش نیستند. باید این را در شکستن صدا و گریستن و زار زدن نشان داد. البته باید بدانیم که چیزی که بیشتر سفارش شده است گریستن است نه اشک ریختن. شکستن صدا همان گریستن است حال اگر اشک هم آمد چه بهتر و الا نباید به بهانه حال اشک نداشتن، نگریست.
سجده: نزدیک ترین حالت بنده به خداوند، حالت سجده است. اولیاء خداوند حتی خوابشان در سجده بوده است. خواب در سجده مورد مباهات خداوند نزد ملائکش می باشد.
بلند نمودن دست: دستان را به اندازه ای که روحیه گدایی و عبودیت مان اجازه می دهد بالا ببریم و بالا نگه داریم و بعد آن را که اینک پر از نور گشته است به صورت و بدن خود بمالیم که دوای دردهای لاعلاج است.
خلوت: دعای در خلوت ارزشی بسیار مضاعف نسبت به دعا در جلوت دارد. طوری زندگی کنیم که خوبیهای ما بیش از آن مقداری باشد که مردم می دانند و می بینند و می شنوند و الا اگر قضیه عکس شود، ریاکار و دورو خواهیم بود.
دعا برای غیر: دعایی به هدف اجابت نزدیک تر است که مقدمه اش دعا برای دیگری باشد. بسیاری کسان هستند که مشکلشان مثل مشکل ماست. آنها را بشناسیم و ابتداء برای حل مشکل آنها دعا کنیم. توصیه شده است در ابتدای دعای خود، برای چهل مؤمن طلب آمرزش کنیم.  این چهل مؤمن را از کسانی انتخاب کنیم که از آنها گناه کبیره و یا اصرار بر صغیره ندیده باشیم. بهتر است این چهل مؤمن از میان اولیاء خداوند باشد. می توانید نه فهرست از چهل مؤمن را از اینجادانلود کنید!
کمک به غیر: گرچه این مقدمه باید قبل از شروع به دعا باشد ولی به مناسبت «دعا برای غیر» اینجا شمارش شده است. کسی که مشکلی مثل ما دارد را پیدا کنیم و مشکلش را در حد توانمان حل کنیم و بعد برای مشکل خود دعا کنیم! اگر نیافتیم، لااقل صدقه ای بدهیم! و یا کار نیک دیگری انجام دهیم! مثلا به والدین خود احسانی بکنیم! این احسان و صدقه قربانی ما به درگاه خداوند محسوب خواهد شد!
دعاهای خاص: برای رفع هر نوع گرفتاری دعاهای خاصی از طرف ائمه معصومین علیهم صلوات الله رسیده است. نباید از خواندن این ادعیه غفلت نمود. ان شاء در بحث بعدی به تعدادی از این اذکار و ادعیه اشاره خواهیم نمود.
اصرار: ناامید نشدن از استجابت و تکرار مداوم درخواستی که داریم نشان ایمان ما به خداوند است. گرچه شاید به نظر برسد طرح مدام خواسته های مادی با رضا و عبودیت نمی سازد ولی اگر این اصرار نشان امید ما به رحمت خداوند باشد مسئله متفاوت خواهد شد. منتها از این حقیقت هیچ وقت غفلت نکنیم که مشکلات انسان بخاطر زشتکاریهای اوست. لذا رفع مشکلات تنها با آمرزش گناهان میسور خواهد بود. بنابرین استغفار، ذکر غالب شما باشد و این ذکر را مدام در لابلای دعاهای شخصی خود تکرار کنید!
نذر: نذر نمودن در صورتی که سبک باشد و موقتی، کاری پسندیده برای استجابت است. پس از نذرهای سنگین و غیر موقت جدا پرهیز کنید! خداوند متعال به کمی از عمل شما هم راضی خواهد شد مهم آن است که این عمل با توجه و حضور قلب و با طیب خاطر صورت بگیرد. فرموده اند اضافه بر چیزی که خداوند بر شما واجب نموده است چیزی را بر خود واجب نکنید!
**
برای این حقیر زیاد دعا کنید و موفق باشید!


هشت رذیله 37 / شتابزدگی 9 / استجابت دعا 2

| دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۲۶ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


انگاری همه انسانها با استجابت دعا مشکل دارند. این مشکل برمی گردد به مشکلی که با اصل دعا دارند. و مشکل با اصل دعا برگشتتش به مشکل ارتباط با خداوند است!
ما از تشر خداوند ترسان نمی شویم! با بشارت خداوند احساس خوشایندی نمی کنیم! کسی که اندوه و ترسی از آخرت ندارد، خبر خوش نیز برایش بی معنی است!
تلاوت قرآن، ما را فقط مجذوب ظاهرش می کند. صدای کسی که تلاوت می کند برای ما جذاب تر و گیراتر از محتوای آیات است!
وقتی نماز می خوانیم انگار نه انگار با خداوند جهان مشغول صحبتیم! انگار با خودمان داریم حرف می زنیم! با هر کس دیگری غیر از خداوند حرف می زدیم، احساس بیشتری در کلاممان بود و توجه بیشتری در قلبمان بود! انگار خداوند «اکبر» که نیست بماند، اصلا «اصغر» است! کوچک تر از هر چیزی!!!
ما همه در خواب هستیم! خوابی که متوجه خواب خود نیز هستیم! می دانیم که خوابیم! ولی این دانستن ما را بیدار نمی کند! هزار و یک چیز قلب ما را باز و بسته می کند! روحمان را دچار قبض و بسط می سازد! شادمان می کند و ناراحتمان می سازد! در این میان بهشت و دوزخ و خبرهای آن و کارهایی که منجر به بهشت و دوزخ می شود هیچ شوقی و هیچ هراسی را در ما برنمی انگیزد!
«غیب» را ذهنمان قبول کرده است ولی قلبمان همچنان نسبت به آن بی تفاوت است! از نظر قلبی آدمها کمتر با هم تفاوت دارند! عالم و جاهل تفاوتشان در ذهنشان است! و ذهن هر کس بسته به شرائط زندگی اش ممکن است پر از گزاره های درست و یا غلط باشد. اصلا محتوای ذهن مقوله ای جدا از محتوای قلب است! به همین خاطر است که فرموده اند، دین حب و بغض است! این قلب است که مورد توجه خداوند و مورد قضاوت اوست!
قلب انسانها متأثر شرائط محیطشان نیست! هیچ فرق نمی کند شما در محیطی علمی، دینی، شهری باشی و یا نه! هزار سال بعد بدنیا بیایی و یا هزار سال قبل! از سطح هوشی کمی برخوردار باشی و یا خیلی نخبه باشی! مرد باشی و یا زن! بزرگ و کوچکش هم فرق نمی کند! قلب انسانها کلا قوانین خودش را دارد!
قلب انسانها تنها سلطانش و تنها تأثیر گذار آن خود انسان است! خودِ خود او! نه معلوماتش، نه والدینش، نه دوستانش، نه آموزگارانش. بچه پیامبر هم باشی! فرزند امام معصوم هم باشی! و یا برعکس، فرزند ظالمترین انسان هم باشی قلبت تنها در اختیار توست! در اختیار تصمیم هایی که می گیری! در اختیار هراسها و امیدهایی است که داری!
خداوند را از ذهنت به قلبت بیاور! حال که زبانت مسلمان شده است و ذهنت، که ایمان آورده است، نوبت قلبت هست! بدان که قلب به آسانی زبان و ذهن اسلام نمی آورد! او لغزنده تر از آن است که بتوانی به راحتی آن را در دست بگیری! زودی می جهد. کودکی را می ماند که حوصله دقیقه ای حکمت را ندارد. شاید تو علامه دهر باشی و ساعتها حوصله کنی که ذهنت را انبانی از حکمتها کنی، ولی وقتی قرار است به نوآموزی بنام قلب، درسی بیاموزی، خواهی دید او بی حوصله تر از هر کودکی سرگرم لهویات و بازی است!
تنها راهی که می توانی قلبت را مسلمان کنی این است که بال هوسهایت را بچینی و در این مسیر باید از ترک همه گناهان و انجام همه واجبات آغاز کنی. بیکاره هم باید اینکار را بکنی! این مسئله نه «به فردا» انداختنی است و نه تدریجی است!
قلبت که مسلمان شد و به خداوند ایمان آورد تازه کم کم از خواب بر می خیزی! از خواب که برخواستی می بینی که همه دعاهایت مستجاب است. آن وقت دیگر هر دعایی را نمی کنی! اولیاء خدا هر دعایی را نمی کردند. آنها قدرت «کن فیکون» داشتند. تا حالا شده است جایی رییس باشی و هر چه بگویی بحرفت کنند؟ اگر رییس هیچ جا هم نبوده ای رییس بدنت که بوده ای و هستی! تو الان هر چه بخواهی می توانی بگویی. حرف درست حرف نادرست! حرف زشت و حرف زیبا! می توانی الان بلند شوی و بروی! اصلا ادامه این متن را نخوانی! قدرت در دست توست! ولی آیا صرف این قدرت سبب می شود تو آن را بکار گیری؟ حتی اگر دلت هم بخواهد؟ یا نه ملاحظاتی را در نظر می گیری! از مصلحتهایی تبعیت می کنی!
اولیاء خداوند بر کل دنیا تسلط دارند آنطور که تو بر بدنت تسلط داری! تو وقتی می خواهی قسمتی از بدنت را حرکت دهی کافی است آن را اراده کنی! دستت را بلند کن! دیدی چه راحت فرمانت اطاعت شد؟! دعا در زبان اولیاء خداوند این چننی حالتی را دارد. ولی آنها از این قدرت به ندرت بهره می گیرند. آنها آنقدر غرق در مناجات با حضرت حق هستند و احساس بندگی، آنها را به چنان مستی دچار کرده است که اصلا انگاری در این دنیا زندگی نمی کنند و انگاری اصلا مستجاب الدعوه نیستند. که اگر بودند اینقدر در زندگی مشکلات نداشتند!
خداوند می فرماید: «ای بندگان من! من را بخوانید پاسختان را می دهم!» برای شنیدن پاسخ خداوند باید اول بنده خدا شد! باید احساس بندگی کرد! بنده ای که همه هستیش در هر لحظه بسته به مشیت مولای اوست! اوج بندگی،
مشاهده حضرت حق است! و وقتی این مشاهده صورت گرفت دیگر هر سخنی که با خداوند گفته شود، پاسخی که شییرین تر از آن تجربه نشده است شنیده خواهد شد!



هشت رذیله 36 / شتابزدگی 8 / استجابت دعا 1

| جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۳۵ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


رابطه استجابت دعا و شتابزدگی را ان شاء الله در این فرصت بررسی می کنیم!

شتابزدگی انسان در کند دیدن استجابت دعا بیشترین نمود را دارد. نمود این رذیله زشت در استجابت و بعد ناامیدی از دعا و از رحمت خداوند آنچنان شوم و دهشت بار است که براستی می توان گفت بدترین آفت است. چه آفتی بدتر از رذیله ای که رابطه انسان را با خداوند کدر سازد؟!

دعا مخ عبادت است! مغز عبادت است. عبادت بدون دعا، کالبدی است بدون روح! جسم بیجانی است که بیشتر می گندد و می گنداند تا این که بخواهد حیاتی را بدنبال داشته باشد.

عزیزان! روی موضوع دعا و نحوه استجابت آن خیلی کار کنید! اگر طلبه هستید و اگر دانشجو، بخوبی در این مقوله تحقیق کنید! بیاموزید! بررسی کنید! اصلا تجربه کنید! تجربه ها را مرور کنید! نگذاریم جهل ما در این مقوله باعث شود تا امیدمان به رحمت خداوند از سرشاری تنزل کند! این مسئله را باید بدرستی حل کرد!

حالا من چند نکته را در این باره مطرح می کنم. ادعا نمی کنم همه حل این مسئله با این چند نکته به انجام می رسد! خیر! فقط از باب رهنمود است! به اندازه ای است که کمکی کند برای تحقیق و بررسی شما!

نکته اول: انسان جز خواستن و اراده نمودن و دوست داشتن و نفرت داشتن مالک چیزی نیست. هر آنچه غیر آن است در ید با کفایت خداوند است. شما اراده می کنی و خداوند آن را اگر مشیتش تعلق گرفتن محقق می سازد. این یعنی همان: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم!» این یعنی: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد.» این یعنی: «ما تشاؤون الا ان یشاء الله (انسان: 30)»

حتی حافظه شما هم به مشیت او متذکر شده و یا فراموش می کند. ما یذکرون الا ان یشاء الله (مدثر: 56).

و انسان وقتی خواسته اش آنقدر قدرت میابد که به اراده و عزم و تصمیم می رسد، در واقع دعا می کند! از تنها منبع قدرت که خداوند باشد می خواهد که خواسته اش را محقق کند و خداوند نیز غالبا این کار را می کند مگر آن که طور دیگری صلاح بداند. «لا یملک الا الدعا» که در دعای کمیل آمده است به این معنی است!

نکته دوم: فرق انسان مؤمن و انسان کافر و نیز فرق مؤمنین در رتبه های ایمانیشان در این نیست که خواسته هایشان را خداوند محقق می سازد بلکه به معنای اعتقاد به این حقیقت است. مؤمن، خاصه مؤمنین در رتبه بالای ایمان، می دانند که برای انجام همه امور نیازمند به دعا هستند. این که در اسلام اینقدر تأکید به گفتن «بسم الله» در همه امور شده است به همین خاطر است. این که برای تمامی کارهای روزمره اینقدر دعا رسیده است برای آگاه نمودن انسانها به همین حقیقت است!

نکته سوم: در مضامین دعاهایی که از طریق حضرات معصومین علیهم صلوات الله رسیده است غالبا بر موضوعات معنوی تکیه شده است. موضوعاتی مثل نجات از دوزخ، آمرزش گناهان، ورود به بهشت، توفیق طاعات، دوری از انواع رذائل اخلاقی و ....

البته در موضوعات مادی نیز مثل رزق واسع، ادای دیون، بهبود بیماران، از بین رفتن دشنمان و غیره نیز فرازهایی دیده می شود ولی همه این موضوعات همراه با خواسته های معنوی خصوصا آمرزش گناه آورده شده است.

نکته فوق حاکی از آن است که اصل وعده خداوند به استجابت دعا، مربوط به دعاهای معنوی است و دعاهای مادی نیز وقتی مقرون به استجابت است که بار معنوی آن بچربد. تا بر این نکته تأکید شود که غالب مشکلات مادی انسانها بخاطر مشکلات معنوی آنهاست! و اگر انسانی بدون ریشه یابی علل مشکلات مادیش تنها بر حل این مشکلات پا بکوبد در واقع از خداوند خواسته است بدون این که ریشه آنها حل شود تنها شاخ و برگ آن بهبود یابد. این به این معناست که از خداوند خواسته می شود که توجهی به مصلجتهای انسانها نداشته باشد و تنها طبق دل و هوس آنها عمل کند. و این یعنی استثمار خداوند! یعنی استخدام خداوند. 

نکته چهارم: دعا دارای آدابی است که اکر رعایت شود می توان امید به استجابت آن را بیشتر داشت.

حمد و ثنای الهی و نیز درود بر پیامبر و آل ایشان آغاز هر دعایی است. و نیز اصرار و تکرار مداوم، ادب دیگر استجابت دعا است! و ایضا رعایت زمان و مکان مناسب و تقید به متن دعاهای رسیده! 

اما مهمترین ادب دعا توبه است! کسی که گناه خاصی را عامدا انجام می دهد نمی تواند توقع داشته باشد که خداوند به دعای او گوش دهد. خصوصا گناهانی که ارتباط مستقیم تری دارد با موضوعی که مورد درخواست است!

نکته پنجم: نکته پنجم مهمتر از همه نکات گفته شده است و آن توجه به مباحث قبل است. اعتماد به مهربانی و حکیم بودن خداوند می تواند انسان را بعد از هر دعایی به آرامش برساند.

و نیز توجه به آثار سازنده مشکلات سبب خواهد شد انسان اینقدر از مشکلات ننالد. اولیاء خداوند مشکلات را نعمتهای خداوند می دانند و با آمدن آنها به آنها خوشآمد می گویند و تلاش می کنند تا با شکیبایی رفیق خوبی برای مشکلات باشند و وقتی مشکلات می روند، شرمنده از میزابانی ناپسند خود از این میهمانان عزیز نباشند!

سلام علیکم - بسم الله


شتابزدگی انسان بخاطر عدم توجه به هدف خلقت انسان است. انسان اگر بداند برای درک و اظهار عبودیت آفریده شده است، آنچنان تواضع و خضوع او را دربر می گیرد که هیچ در کار خداوند قضاوت نابجا نمی کند.
انسانِ عابدِ عالم، محو قدرت و حکمت و عزت و محبت خداوند است. او می داند که کارش در دنیا همان کاری است که قبلا آن را انجام می داده است. یعنی در عالم ارواح. و همچنین کارش در دنیا همان کاری است که بعدا انجام خواهد داد. یعنی در عالم برزخ و قیامت و ان شاء الله در بهشت!
اصلا انسان در جهان، اعم از عالم ارواح و دنیا و برزخ و آخرت کاری ندارد جز آن که مدام نگذارد نفسش او را به هم عرضی با خداوند بکشاند. وقتی انسانی برای خود قدرتی و عزتی و مالی و علمی و ... قائل باشد این یعنی هم عرضی با خداوند. این یعنی شریک خداوند شدن و خداوند منزه از آن است که شریکی داشته باشد.
انسان وظیفه اش در دنیا تسبیح و تنزیه و منزه نمودن خداوند از هر گونه شرکی است. کاری که همه موجودات انجام می دهند. یسبح لله ما فی السموات و الارض.
کسی که مدام باید از خود مراقبت کند تا همچنان عبد خداوند باشد و «ما دون» او بماند و در سطح خداوند خود را تصور نکند آیا چگونه انسانی خواهد شد؟ انسانی خواهد شد که برای خود هیچ چیزی و حتی وجودی قائل نیست.
کسی که این چنین است هر چه دارد را نعمت می داند. لطف خداوند می داند. همین که هست و وجود دارد! همین که انسان است! همین که مسلمان است! همین که همین حرفها را باور نموده است!
انسان این چنینی می داند نعمتها از بلاها غفلت آورتر است! همچنین سلامتی از مرض، غِنی از فقر، عزت از ذلت و کلا داشتن از نداشتن!
قرآن می فرماید: «انسان وقتی خود را بی نیاز می بیند طغیان می کند.» (علق: 6 و 7) بعضی از اولیاء خداوند طوری هنگام فراوانی نعمت نگران می شدند که دیگران هنگام بلا نگران می شوند! می گفتند نکند این استدراج باشد. یعنی خداوند نعمتها را پیاپی فرو می فرستد تا بنده اش را در غفلت بیشتر فرو ببرد. نکند گناهان زیاد سبب شده است تا دیگر امیدی در بیداری و رشد او نباشد در نتیجه جزایش این باشد که در خوابی عمیق تر فرو رود!! و این بدترین عقوبت است!
لذا فرموده اند وقتی نعمتها پیآپی سراغت می آید و دست به هرچه می زنی طلا می شود و همه چی جور است به خداوند پناه ببر! دلت شور بزند! چون هجوم نعمتها، بدنبالش احساس بی نیازی و استغناء است! و استغناء، هم عرضی با خداوند و شرک است.
انسانِ شتابزده انسان غافلی است! این شتابزدگی او را مشتاق منافعی خاص نشان می دهد. این اشتیاق بخاطر غفلت از خطرات این منافع است. اشتیاق زیاد برای رهایی از وضعیت موجود یعنی خود را عالم تر و خیرخواه تر و مهربانتر از خداوند دیدن!
ابراهیم را که به آتش می افکندند هر فرشته ای که آمد تا کمکش کند قبول نکرد. به او گفته شد از خداوند بخواه که نجاتت دهد و او فرمود: خداوند خود می داند و می بیند! این باورِ ابراهیم، آتش را برایش گلستان نمود.
هرچند ما مأمور شده ایم که همه خواسته های خود را با خداوند مطرح کنیم! خواسته های مادی و معنوی. کوچک و بزرگ. ولی باید توجه داشته باشیم که اصرار ما باید روی چه دعاهایی باشد! شما در دعاهایی که از حضرات معصومین علیهم السلام رسیده است چقدر خواسته های مادی می بینید؟ چند درصدش ادای دین و شفای مریض و ازدواج و خرید خانه و رونق گرفتن شغل و غیره و غیره است؟ البته این ها هم هست ولی درصد پایینی اینها را تشکیل می دهد.
مثلا گفته شده است برای رفع مشکلات هیچ علاجی بهتر از استغفار و گفتن مداوم ذکر «استغفر الله» نیست! چرا گفته نشد که مدام رفع همان مشکل خود را تکرار کنید؟! مثلا مدام بگویید: اللهم ارزقنی یا مدام بگویید: اللهم اکشف همّی (خدایا اندوهم را برطرف کن) و یا مدام بگویید: اللهم زوجنی زوجة صالحة چرا نگفتند روزی هزار بار مشکل خود را به عنوان ذکر تکرار کنید؟
... برای این که متوجه شوی که وقتی صلاح توست که از مشکلات رهایی یابی که مشکلات توانسته باشند رسالت خود را بخوبی انجام داده باشند. رسالت مشکلات، پی بردن انسان به مشکل منیت است! منیّت و نفسانیت و «خود»، بزرگترین حجاب بین عبد و رب است! هرچه بیشتر خود را ببینی خداوند را کمتر خواهی دید و در نتیجه از عباداتت حظ کمتری می بری چرا که کسی را می پرستی که او را نمی بینی! چون خودت را می بینی!
مشکلات آمده اند که به تو بگویند تو موجود عاجزی هستی!
ببین چگونه کمی فشارهای زندگی قلبت را مچاله کرده است؟!
ببین جسمت چقدر آسیب پذیر است که به سادگی مریض می شود و یا جراخت می بیند؟!
ببین چقدر محتاج احترامی که با توهینی اینقدر از نشاطت کاسته می شود و آرامشت بهم می ریزد؟!
ببین چقدر از اندیشه و عقل محرومی که بعضا کارهای احمقانه ات تو را در حد کودکی تنزل می دهد؟!
ببین چقدر ترسویی! تنبلی! بخیلی! دهان بین هستی! حسودی! کم غیرتی؟!
ببین چه ساده مرعوب خشمت، مجذوب شهوتت، مفتون شکمت می گردی؟!
...
ای انسان آرام باش و صبور و بردبار و حلیم و بدان که خدایی مدیر توست که مهربانترین و حکیم ترین و پرقدرت ترین است. پس با یاد این حقیت و این ذکر قلب را آرم ساز و تنها کاری که تو باید انجام دهی جلب رضایت خداوند است دیگر کارها را بر عهده او بگذار!


سلام علیکم - بسم الله


گفتیم که قضاوت شتابزده انسان در باره کارهای خداوند بخاطر عدم توجه او به فلسفه خلقت است.

امام مجتبی علیه السلام می فرماید من نمی شناسم کسی را مگر این که در موضوع رابطه اش با پروردگارش احمق بود!

احمق کسی است که رفتارش با دیگران بدون توجه به شأن و موقعیت آنهاست.

خداوندی که حقیقتا حکیم است و به شدت مهربان نسبت به انسانها و مصلحت خواه آنها، دنیایی را آفریده است تا انسانها بتوانند در آن روح خود را رشد دهند.

رشد روح به بصیرت اوست طوری که بتواند وهم و واقعیت را از هم باز شناسد.

وهم این است که دستان خداوند بسته است و همه امور را به آفریده های خود سپرده است و این اسباب هستند که علت تغییر در مسببات می باشند. کبریت آتش را روشن می کند و دارو مریض را بهبود می بخشد و معلم به دانشجویش می آموزاند و آب موجب سیرابی می گردد و ...

واقعیت این است که خداوند هیچ قدرتی را به هیچ مخلوقی تفویض نکرده است و همه چیز تحت مشیت خود اوست و انسانها تنها مالک دعا هستند. (لا یملک الا الدعا) و دعا به معنای خواستن از خداوند است. شما می خواهی بلند شوی و خداوند تو را توسط اعضای مربوطه می ایستاند و شما می خواهی سیر شوی خداوند تو را توسط نان و دهان سیر می کند.

هم درک نظری حقیقت توحید خداوند و عبودیت همه مخلوقات و هم حس این درک و مراقبت از این درک و حس وظیفه انسان در این جهان است.

تسبیح یعنی خداوند منزه و بی پیرایه است از این که شریکی داشته باشد. کسی را در عرض قدرت خودش بپذیرد. موجودی غیر از خداوند قدرتی داشته باشد!

تسبیح هدف از خلقت است. او مریض می کند و او شفا می بخشد. در این میان کسی که نخواسته است تا خواسته های هوسیش را نداشته باشد در واقع به خداوند گفته است که من را به خواسته هایم برسان هرچند موجب مریضی من شود. خب بعضی از مریضی ها این چنین اتفاق افتاده است. شما به عنوان نزدیک به این مریض از خداوند می خواهی که او را بهبود بخشد. ولی آیا این شخص متوجه اشتباه خود شده است؟ آیا آموخته است که نباید عنان خواسته هایش را رها کند و دلش هر آنچه را که خواسته به مرحله تصمیم وارد سازد؟

این که استغفار حلال مشکلات است بخاطر همین نکته است. فرمود: درد شما گناهان و کوتاهی ها است و دوای شما نیز استغفار و تنبه و توبه و برگشت و بررسی درست آنچه موجب مشکل شده است، می باشد.

مریضی که دعا می کند که الاهی شفایم بده خداوند قبل از این که او را شفایش بدهد باید به او بفهماند که اشتباهش کجا بوده است زیرا این آگاهی سبب می شود تا دوباره به این مرض برنگردد ولی اگر خداوند این چنین عمل نکند و تنها بیماری الآن او را بهبود بخشد آیا می شود گفت خداوند در حق او مصلحت اندیشی نموده است؟ آیا این ایراد بخداوند مطرح نمی شود که خدایا اصلا چرا باید مرضی وجود داشته باشد که بعد فردی دعا کند و تو او را شفا دهی؟

حالا کنار مشکل مرض، ده ها و صدها مشکل دیگر را می توانید ردیف کنید و این گونه آنها را تحلیل نمایید.

آیا درست است که برگه امتحان شما را جلوی شما بگذارند و شما ملتمسانه از استادتان بخواهید که برگه شما را، او پاسخ بدهد؟!!

شاید بتوان از استاد خواست راهنمایی کند و کمی از جواب را بگوید ولی نمی توان از او خواست که جای شما بنشیند و جواب سؤالات را بدهد.

این که خداوند فرموده است: ادعونی استجب لکم به این معناست که شما برای حل مشکل خود واقعا عرمی جزم داشته باشید. و در جزم شدن این عزم و در رفتن مسیر درست حل مشکل و در موفق بودن کارهایی که انجام می دهید از من کمک بخواهید!

خلاصه این که همه مشکلات آزمونهای انسان است و آزمون تنها راهی است که انسان پی به غلط بودن خود می برد و آنگاه در پی رفع غلطهای خود بر می آید. و بعد در آزمون بعدی و مشکل بعدی انسان دوباره خود را می آزماید ببیند چقدر توانسته است تحلیل کند و بصیرت داشته باشد و سهم خود را در ایجاد مشکلات محاسبه نماید و چقدر باور دارد که خداوند حکیم مصلحت اندیشیهایی که برای او نموده است مصاب و درست است؟

و خداوند همچنان تنها مسئله ای است انسان مدام باید ذهن خود را درگیر آن کند و در هر مرحله به رتبه های بالاتری از عبودیت برسد تا شکوه خداوند عظیم در قلبش بیشتر جلوه نماید!


هشت رذیله 33 / شتابزدگی 5 / ذکر، علاج شتابزدگی 1

| چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث درباره شتابزدگی انسان بود. بیشترین لطمه را انسان در شتاب نسبت به قضاوت درباره خداوند می بیند. ما باید تکلیف خود را با خداوند و کارهای او مشخص کنیم! همه ما در این باره مشکل داریم!
خداباروی و ایمان به خداوند یعنی حق دادن به خداوند درباره همه کارها و گفته های او.
این حق دادن فقط در مقام نظر و اعتقاد نیست! بلکه احساس انسان مؤمن به خداوند حق می دهد و باور دارد که: انه هو الحق.
انسان در آغاز مسیر، و در برخورد با حقائق، عقلش آنها را می پذیرد. یعنی عقل سخنی در مخالفت با حقائقی که کشف می کند ندارد بزند. ولی به محض این که سخنی را یافت شروع به تشکیک در باره حقیقتی که قبلا فهم شده و کشف گردیده می کند. شما در این زمان شاید به بسیاری از حقائق بارو داشته باشید ولی هیچ اطمینانی نیست که آیا در آینده - و شاید آینده ای نزدیک - در قسمتی از این حقائق تشکیک نکنید. مگر ندیده اید انسانهایی که این چنین بوده اند.
ولی وقتی انسان به یقین می رسد، اتفاقی عجیب می افتد. در سایه این اتفاق انسان با حقائق دریافتی به وحدت می رسد! اصلا انگاری وارد عالَمی دیگر می شود. تازه آن وقت است که می فهمد، حقائقی را فهمیده است. مثل این که آنچه قبلا فکر می کرده است فهمیده است و باورشان نموده است، خیال و وهمی بیش نبوده است. هرچند قبلا درباره حقائق تشکیک نمی کرده است ولی انگاری همین توقع تشکیک در آینده سایه شومش را به باورهای الآن او نیز انداخته است.
اصل مشکل انسانها در دنیا، اسارتشان در این عالَم است. عالَمی که با حجابهای قطور مادیات پوشیده شده است. آنقدر پوشیده که حتی حیوانات نیز دچار این میزان از غفلت نیستند.
اسارت در دنیا اندوه با خود می آورد و افسردگی و دلزدگی و چون انسان نمی داند که اصل مشکلش چیست پس درمانی را هم که می چوید، نمی تواند علاج واقعی درد او باشد. و صد البته که دانشمندان همین آدمهای مادی وقتی می خواهند انسان افسرده ای را درمان کنند بیشتر او را در غفلت فرو می برند آنگونه که خود در غفلت فرو رفته اند.
کمبود یقین، اصلی ترین کمبود انسان در این جهانی است که از نظر رتبه حیات، در پست ترین نوع آن قرار دارد. به همین خاطر به این زندگی، «دنیا» گفته می شود. و چون «دنیا» وصف برای کلمه مقدَّر «دار» است و «دار» مؤنث مجازی است، «دنیا» نیز مؤنث آورده شده است. مذکر «دنیا»، «ادنی» است و «ادنی» صفت تفضیل است. و چون مفضول آن ذکر نشده است! یعنی گفته نشده است که این زندگی از چه پست تر است، پس ترجمه دنیا می شود: «پست ترین!» آری ما در پست ترین رتبه حیات زندگی می کنیم.
حال ببینید انسانی که طول بالهایش طوری ساخته شده است که او را تا بالاترین رتبه حیات بتواند اوج دهد، چقدر باید در این پست ترین رتبه حیات زجر بکشد، احساس تنهایی بکند، افسرده باشد و هیچ مخدری از شراب گرفته تا موسیقی و عشق ورزیهای مادی و انواع سرگرمی ها نتواند مرحم اندوه های او باشد.
این که قرآن می فرماید: الا بذکر الله تطمئن القلوب به همین خاطر است! نمی فرماید: بعلم الله! بتصدیق الله! بعبادة الله! باطاعة الله! بلکه می فرماید: بذکر الله! «ذکر» مهمترین نشانه عشق است! عاشق در دیواره های ذهنش جز صورت معشوق هیچ چیز نیست! ذکر، لازمه محبت است. خداوند بجای ملزومی که محبت است، لازم آن را که ذکر است آورده است. بقول ادیبان از لازم اراده ملزوم نموده است.
محبت تعلق به غیر از خداوند هم می گیرد. ولی چون مؤمن شدیدترین رتبه محبتش از آن خداوند است (الذین آمنوا اشد حبا لله؛ بقره: 165) پس ذکر اختصاص به همو پیدا می کند. آیه الا بذکر الله ترجمانی لطیف از آیه اشد حبا می باشد. آری انسان تا رابطه اش را با خداوند بهبود نبخشد به آرامش نمی رسد چه این حقیقت را قبول داشته باشد و چه نداشته باشد.
اگر انسان بتواند از شتابزدگی نسبت به قضاوت درباره خداوند دست بردارد، می تواند از مرتبه باور علمی، باوری که عقل فعلا دارد، به باور و یقینی شهودی و عینی برسد و در رتبه بعدی با حقیقت، به وحدت نائل شود یعنی همان حق الیقین.
رابطه خویش را با خداوند گسترش دهیم! برای همه کارهای ریز و درشتمان بسم الله بگوییم! از نمازی تا نماز دیگر مثل فراری باشیم که از غاری می خواهد خود را به غاری دیگر و پناهگاهی دیگر برساند و مجبور است از میان گرگها و مردابها عبور کند و تا وقتی به نمازی دیگر و به حصن و قلعه و غار و پناهگاهی دیگر نرسیده است نفس راحت نکشد! باید به نمازهایی که در سه وعده خوانده می شود این گونه نگریست! اینها مقدمه رسیدن به یقین است!
باید با اهل معرفت مجالست نمود و از نَفَس آنها قدرت گرفت. لااقل اگر به آنها دسترسی نداریم کتابهایشان را بخوانیم و با حالاتشان مأنوس باشیم!
برای همه امور کوچک و بزرگ زندگی خود اهل دعا باشیم! زندگی خود را مدیون دعاهایمان باشیم! حتی آبی که می خوریم از خداوند بخواهیم که با این آب سیرابمان کند و با این مقدرا خواب خستگیمان را ببرد و با این تکه نان قانعمان سازد!
باید همه امور زندگی خود را با خداوند گره بزنیم!
از ذوات مقدسه ائمه اطهار باید برای رسیدن به این منظور کمک بطلبیم!
دوستان! کار برای انجام بسیار داریم! وقت کم و کار زیاد و توشه هیچ و راه طولانی و گرگ در کمین و روزگار، یلدایی بلند!
خوب بیاندیشید و به سؤال برسید و بپرسید و از پاسخها سؤال بیرون بکشید و در این بین به آنچه گفته می شود عمل کنید تا فهمتان عمیق تر شود و سؤالتتان پخته تر گردد!

هشت رذیله 32 / شتابزدگی 4 / تکنولژی و شتابزدگی

| چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۵ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


شتابزدگی به عنوان دومین رذیله انسان، یا در سرعت در قضاوت است و یا سرعت در رفتار.
انسانهای عجول، در شروع کارهای نیک و نیز در انجام آن و همچنین در انتظار برای دیدن نتیجه به زمان اعتقادی ندارند. همچنین نقطه مقابل آنها انسانها کند و سست و تنبل. آنها هم به زمان اعتقادی ندارند. فکر می کنند می توانند زمان را در تسخیر خود داشته باشند و حال آن که بشر هرچه را در تسخیر داشته باشد نمی تواند زمان را در اختیار بگیرد.
«شدن» و «تغییر» نیازمند به زمان خاص خود است. تقدیر یعنی اختصاص زمان مناسب به هر تغییری و جهان همه در ید با کفایت خداوند مقدِّر است!
امام علی علیه السلام در نامه به فرزند خود، در توصیف خود به عنوان پدر و کسی بیشتر عمر خود را سپری نموده است می فرماید: معترف بالزمان. گذر عمر مهمترین درسی که به انسان می دهد این است که باید به زمان ایمان آورد. و این فارق اصلی بین جلفی جوان و وقار پیر است!
شما همین تکنولوژی را ملاحظه کنید. به همه چیز سرعت داده است! از رشد گیاه گرفته تا حمل و نقل و مخابرات و ... و حتی پخت و پز!

این همه سرعت چه کرده است؟
آیا سبب شده است که انسانهای بیشتری سیر شوند؟
آیا سبب گشته است انسان وقت بیشتری را با خانواده خود و یا برای مطالعه بگذراند؟
ایا سبب گشته است تا انسانها کمتر بیمار شوند؟
آیا باعث شده است تا گناه و ستم کمتر شود؟
ایا موجب شده است تا شایسته سالاری در نصب و عزلهای سیاسی رائج شود؟ و خوبان و بدان این چنین نتیجه کار خوب خود را ببینند؟
آیا باعث شده است تا انسانها در امنیتی بهتری زندگی کنند؟
آیا روابط بین انسانها بهبود یافته است؟
آیا با این گستردگی اطلاعات، مردم کمتر حرف دروغ و بی اساس می شنوند؟
ایا در کل انسانها به آرامشی بهتر از قبل رسیده اند؟
می دانیم که پاسخ همه این سؤالها منفی است! منفی است و همراه با تأسف!
تکنولوژی فقط انسان را شتاب زده نموده است و در نتیجه از رشد معنوی و نیز مادی باز داشته است.
و در این میان دینی که انسان را سفارش به آرامش و تفکر و طمأنینه و صبر و حلم و استقامت و انتظار می کند به سخریه گرفته می شود. و خداوند مورد انتقاد قرار می گیرد که چرا در نشان دادن آثار اعمال شتاب نمی کند؟!! اسنان بجای این که از خداوند بردباری بیاموزد می خواهد خداوند را نیز مثل خود شتابزده ببیند. و وقتی خداوند زیر بار این همه اصرارهای بی مورد نمی رود، دروغگویش می پندارند. لاف زنش می انگارند. می گویند: خدا وعده سرخرمن می دهد. یا می گویند: خداوند توانایی عمل به وعده هایش را ندارد! یا می گویند: خوب بودن چیزی جز خسران نیست باید تا می توان از زندگی لذت برد که برای این جهان پسی نیست.
آیا انسانها ندیده اند که چه بسیار ستمگران که با ذلت از این دنیا رفتند و چه بسیار ستمدیدگان که وارث امکانات همان ظالمین شدند هرچند خود اینان نیز راه همانها را رفتند و ستمگر شدند!
این سخن آخری روزنی دیگر برای نگاه به بحث شتابزدگی است که ان شاء الله در جلسه بعد توضیح خواهم داد!


سلام علیکم - بسم الله


دومینِ از هشت رذیله شتابزدگی است و شنابزدگی گاهی در فکر و قضاوت است و گاهی در رفتار.
شتابزدگی در قضاوت آن وقتی خیلی خطرناک می شود که در باره کارهای خداوند باشد. کارهای خداوند در ذهنهای عجول، همیشه عجیب و غریب جلوه می کند! البته این اختصاص به کارهای خداوند ندارد. در ذهنهای عجول کار حکیمان همیشه غیر متعارف جلوه می کند.
معنی حِلم، برگشت به معنای حُلم دارد. حُلم یعنی عقل. بردباری نشان عقل است. آنقدر این نشانه قوی است که شده است خود عقل. در نقطه مقابل جهل است. شتابزدگی یکی از نشانه های جهل است ولی آنقدر این نشانه گویا است که شتابزدگی هم معنی سفاهت و جهالت و نابخردی گشته است.
همیشه درک جاهل از عاقل ضعیف بوده است. ولی عاقل بخوبی - بخاطر عقلی که دارد - می تواند جاهل را درک کند. و خداوند به همین خاطر است که توسط جهال و عجولان درک نمی شود ولی او بخوبی حال بندگانش را درک می کند و چشم از بسیاری از قضاوتهای عجولانه آنها و در نتیجه از بسیاری از بی تابی های آنها می بندد که اگر می خواست غیر این باشد همان می شد که مثل شده است: علی می ماند و حوضش!
می گویند خطیبی از شرائط آنهایی گفت که میخواهند از حوض کوثر بنوشند. آنقدر این شرائط زیاد و سخت بود که یکی از پامنبریها حوصله نکرد سخن خطیب تمام شود، صدایش را بلند نمود و گفت: اینطور که شما میگویی روز قیامت علی می ماند و حوضش!
ولی این همه، دلیل نمی شود تا راهیان کوی کمال به فکر رام ساختن ذهن عجولشان نباشد و هدفهایی دوری را در چشم انداز کمالیشان تعیین نکنند.
آنچه از کارهای خداوند که نزد عجولان عجیب می نماید بیشتر مربوط به تأخیر در عقاب و ثواب است. از نظر آنان مجرمان همچنان به کارهای خلاف خود ادامه می دهند و بهره های مادیش را می برند و خوبان کمتر ثمره خوبیهای خود را می بینند.
انسان عجول زمان را خیلی جدی گرفته است. فکر می کند انسان است و همین چند روز دنیا: اگر در این چند روز دنیا ثمره کارهای بدش را یا خوبش را دید که دید و الا خوبان ناکام خواهند بود و بدان مسرور. این طرز تفکر آیا جز ضعف ایمان به آخرت است؟ آیا جز ندیدن هدف آفریش است؟
آدمهای عجول فقط درباره خداوند عجولانه قضاوت نمی کنند آنها در باره همه چیز این گونه اند. جوانان پیران را کند می بینند و شاگردان استاد را اینگونه می پندارند و تازه بدوران رسیده ها پیشکسوتها را سست و کهنه می انگارند و سربازان برای فرمانده خود این چنین نظری دارند و فرزندان به جان پدر مدام غر می زنند و او را به شتاب بیشتر وامی دارند و ... کودکان بیشتر گریه اشان بخاطر شتابشان در برآورده شدن خواسته هایشان است.
رابطه انسان با خداوند همان رابطه انسان با دیگر انسانهاست. آنها با طبیعت هم اینگونه هستند. و عجیب است این طبیعت که چقدر با خالق خویش همراه است. با دقت و بررسی بسیار درست، و نه کند و نه تند، به رشدش ادامه می دهد. حیوان هم جزء همین طبیعت است. خورشید در وقت طلوع، از زمانی که آفریده شده است در فاصله زمانی خاصی طلوع می کند و غروب می نماید. هرجای زمین طلوع و غروبی متناسب با همانجا دارد. نه کند و نه تند.
طبیعت با این میانه روی در رشدش خداوند را تسبیح می کند. تسبیح یعنی ایراد به کار خالقش نمی گیرد. از برنامه ای که به او داده اند تخطی نمی کند. این برنامه را نشان حکمت بی بدیل خالقش می داند. خالقش را از عیب منزه می داند. تسبیح یعنی منزه نمودن خداوند. در نقطه مقابل تنها این انسان است که خالقش را تسبیح نمی کند. جز آنها که عاقلترند. با طبیعت همراه ترند. با دریافت نشانه ها، خداوندِ خویش را بخوبی شناخته اند. آنها آرامند. یاد خداوند آنها را آرام ساخته است. یاد خداوند یعنی یاد این جهان. این جهان همه جلوه اسماء او هستند.
عجولان، فکری بحال خود بکنند. فکری بحال اعتقادشان به خداوند و به قیامت و به هدف آفرینش بکنند. فکری برای همزیستی با دیگر مخلوقات خداوند بکنند.
عجولان فکری بحال خود بکنند!



سلام علیکم - بسم الله


شتابزدگی، دومین رذیله انسانی است که در اولویت دوم برای علاج قرار دارد.
شتابزدگی گاهی در قضاوت و در ذهن و فکر صورت می گیرد و گاهی در رفتار.
قرآن اصل موضوع شتابزدگی را در موضوع «قضاوت سریع نسبت به پی آمدهای طغیان در مقابل اوامر الهی» مطرح می کند.

دین به معنای جزا است! سازه ای است که ارزشها و ضد ارزشها در آن نمره گذاری می شوند.

هر انسانی دارای دین و نظام جزا و سازه نمره دهی به ارزشها و ضد ارزشها است. ما آدم بی دین نداریم. هر چند دین اصطلاحی شده است برای مجموعه نظرات منسوب به خداوند در موضوع ارزشها و ضد ارزشها!

تنها دینی که دقیقا نظر خداوند را درباره میزان ارزشمندی و ضد ارزشی افکار، عواطف و رفتار انسانها تبیین می کند اسلام ناب است. اسلامی که مکتب تشیع آن را در پیراسته ترین و خالصترین حدش توضیح می دهد. پیرایه و خالص از دستکاریهای بشری.

اسلام مدام از ثواب و عقاب سخن می گوید. از این که ستم دارای چه عواقبی است و عدالت دراری چه پیآمدهایی است.

چالش مهمی که اسلام با آن روبرو است تأخیر این پیامدها  - ثوابها و عقابها - است. این تأخیر دستآویز مهمی شده است برای آنها که همچنان زشتکاری می کنند و نیز موجب تردید شده است برای آنها که می خواهند در مسیر ارزشها ثابت قدم باشند.

شتابزدگیِ انسان او را وامی دارد تا در دیدن اثر کار خود، عجله بخرج دهد. واژه «تأخیر» از همین جا معنی می یابد. اگر شتابی نبود این واژه مفهمومی نداشت. شتاب، زمان آمدن «اثر» را کوتاه می بیند و وقتی این زمانِ کوتاه انگاشته شده، سپری شد و خبری از «اثر» نشد، این طور نتیجه گیزی می شود که پس «اثر»ی نیست. پس دین که مدعی بیان نظرات خداوند است، به خداوند افتراء زده است. و یا اصلا خداوند دروغ گفته است (!!!).

تکذیب و یا تردید در محتوای دین، ثمره شتابزدگی در قضاوت درباره گزاره های دینی است.

عجولان، غافل از هدف آآفرینش انسان هستند. هدف آفرینش انسان رشد و کمال است. رشد و کمال در جلب رضایت خداوند است. اگر قرار باشد هر انسانی با انجام کار خطایی اثر آن را ببیند، خطا را نه برای جلب رضایت خداوند که برای رهایی از اثر آن ترک می کند و نیز اگر قرار باشد هر انسانی با انجام کار خوبی، زود اثرش را ببیند، دیگر او آن کار را نه برای این که خداوند از آن کار رضایت دارد، آن کار را انجام می دهد بلکه بخاطر این که هرچه زودتر به منافع آن کار برسد، کار پسندیده ای را مرتکب می شود.

انسان برای ادامه زندگی در سرای دیگر به شدت محتاج جلب رضایت خداوند و ایجاد ارتباط اُنسی با خداوند است زیرا سرای دیگر سرای جاودان است و اگر انسان نتواند راه به لایه های معرفت و شهود و محبت و دلدادگی داشته باشد، آن وقت چگونه می تواند در بهشت جاودانه زندگی کند؟ چقدر بخورد و بیاشامد و خوش بگذراند؟ هرچند هم که نعمتهای مادی در بهشت متنوع و متفاوت از دنیا باشد ولی آیا این همه تنوع می تواند انسان را بصورت ابدی سرگزم کند و به او احساس تکرار و دلزدگی ندهد؟ نه نمی تواند.

حداقل اگر انسان از زشتی فاصله می گیرد و یا به نکویی دست می آزد، و نسبت به کسب رضایت خداوند مجاب نشده است، این کار را  برای خود آن زشتی و نکویی انجام دهد نه آثارش. به احترام عقلش این کار را بکند. عقلش حکم به زشتی و زیبایی خیلی از امور می کند. باید به این حکم احترام گذاشت بی آن که آثارش انسان را تهدید و تطمیع کند.

احترام به عقل سبب رشد آن می شود. عقل که رشد یافت نکات دقیق تری از زشتی و زیبایی را در اختیار انسان می گذارد. و همین یعنی رشد.

رشد عقل و یا رشد قلب هدف اصلی خلقت است و این با شتابزدگی در دیدن آثار نمی سازد.

در تربیت هم این نکته حائز اهمیت است. تربیت سیرکی به این معنا است که حیوانی که برای نمایشهایی در سیرک تعلیم یافته، وقتی کار خوبی انجام داد به او نقلی داده شود تا پاداش کارش را زودی ببیند و برای ادامه نمایشش انگیزه داشته باشد.

کسی که تربیت سیرکی می شود، عقل و قلبش با خود آن کار انس ندارد بلکه هرچه هست همان نقل است! همان اثر است! همان پاداش و یا عقوبت است. با این که زشتی یک عمل، زشتر از زشتی آثار آن عمل است. و تیز زیبایی یک عمل، زیباتر از زیبایی اثر آن عمل است.

البته ناگفته نماند که انسانها آثار بسیاری از کارهای خود را شاید با کمی تأخیر و شاید هم بدون تأخیر ببینند ولی این به معنای یک قانون در جهان خلقت نیست. آنقدر این مسئله استثناء دارد که سبب می شود قانون عکس شود و آنچه قانون به نظر آمده است بشود استثناء.

همین قانون و استثناء و بعد عکس شدن آنها سبب می شود تا انسانها از تیرس تهدید و تطمیع آثار خازج شوند و در نتیجه زمینه رشد آنها فراهم شود. و البته هز زمینه رشدی، زمینه سقوط نیز دارد.

خلاصه این که انسانها یا رشد می کنند: یا عقلشان رشد می کند و به حقیقت همه چیز بیشتر نزدیک می شوند و یا قلبشان رشد می کند و ارتباط درونی اشان با خداوند تقویت می گردد و به معرفت دست می یابند.

و یا هم سقوط می کنند و از خوبیها دست برداشته و به زشتیها دست می آلند.

سلام علیکم - بسم الله


در ابتدای بحث «هشت رذیله - گفتیم که قرآن از هشت رذیله انسانی نام می برد. نخستین آنها ناسپاسی بود که به آن پرداخته شد و دومین آنها شتابزدگی است.
شتابزدگی به معنای تلاش برای حذف زمان جهت دیدن اثر یک کار است.
هر کاری برای این که به نتیجه مناسب خود برسد نیازمند گذشت زمان مناسب است. چنانچه این زمان به درستی در نظر گرفته نشود انسان دچار شتابزدگی می شود.
نقطه مقابل شتاب، سستی در انجام امور است. افراد تنبل زمان را بیشتر از آنچه واقعیت است، می بینند. هر وقت به انها بگویی: «از انجام کارت غفلت نکن!» می گوید: «هنوز وقت هست!»
شتابزدگی در دیدن نتیجه کار، ممکن است تنها یک تظاهر باشد. وقتی به کسی گوشزد میکنی که کاری که مشغول انجام آن هستی دارای ضرر هست، مدام می گوید: «کو ضرر؟»
در واقع هیچ کس نمی خواهد ضرر کار خودش را زودتر ببیند بلکه با تظاهر به عجله در دیدن نتیجه بد کارها، می خواهد منکر این نتیجه شود و بعد ثابت کند که کاری که انجام می دهد بد نیست و الا نتیجه بدش خیلی زود بسراغش می آمد.
در قرآن آیات زیادی به این موضوع پرداخته اسیت که کفار وقتی درباره عواقب کفرشان به انها هشدار داده می شود می گفتند: «کو این عذاب؟» قرآن این سخن کفار را این گونه تعبیر می کند: «آنها برای آمدن عذاب شتاب می کنند. یَسْتَعْجِلُونَکَ‏ بِالْعَذابِ» (مراجعه کنید به: انعام: 57؛ یونس: 11 و 50؛ رعد: 6؛ حج: 47 ...)
کفار با اظهار شتابزدگی مصنوعی هشدارهای خداوند را به سخریه می گیرند و مؤمنین با شتابزدگی واقعی بخاطر دیدن تأخیر در عقوبت دیدن کفار، نسبت به وعد های خداوند دچار تردید می شوند. چه بسیار معتقدین به خدا و دین که از این که کفار آزادانه مشغول کارهای زشت خود هستند و نه تنها کارهای زشتشان بازتابی منفی برایشان نداشته است که بیشتر هم به سود رسیده اند دچار حیرت می شوند و نمی دانند حکمت این همه تأخیر در عقوبت کفار چیست.
شتابزدگی، طبیعی انسان خودنساخته است. او را دچار غفلت از آثار شوم کارهای زشتش می کند. کارهای بدی را انجام می دهد و یا کارهای خوبی را ترک می کند و یا در انجام آنها تأخیر می نماید.
بر همین اساس است که انسانها کارهای زشتی که داری عواقب سریع باشد را انجام نمی دهند. مثل احتیاطی که ما آدمها در برخورد با سیم برق داریم. و یا حواس جمع تری که در حین رانندگی داریم.
همین شتابزدگی سبب می شود تا زمان استجابت دعا خیلی دیر به نظر برسد. و حتی باعث شود تا آدمها از استجابت دعای خود ناامید شوند. با این که انسان به محض این که دعایی - همراه با شرائط - بکند، امورات دنیا به سمت استجابت دعای او تغییر مسیر می دهند ولی این به معنای این نیست که در وقتی که دعاکننده مناسب می بیند، دعایش مستجاب شود بلکه باید زمان واقعی استجابت برسد.
کودگی که نمی داند پخت یک غذا چقدر طول می کشد مدام از مادر خود غذا می خواهد و مادر هم مدام به او می گوید: «باید صبر کنی تا غذا بپزد.»
البته کودک اگر زیاد اصرار کند مادر غذایی را که هنوز باید بیشتر بپزد جلوی او می گذارد و خداوند نیز ممکن است دعایی را به صورت نارس استجابت کند  که در آن وقت یا فرد از این استجابت شر می بیند و یا خیر کاملی را که اگر صبر می کرد از آن بهره مند می شد، نصیبش نمی شود.