پاورقی / هشت سخنرانی امام موسی صدر در موضوع نهضت حسینی (7)
نقش حضرت زینب علیها السلام در قیام امام حسین علیه السلام (1)
بسم الله الرحمن الرحیم، والحمدلله رب العالمین، و الصلاه و السلام على سیّدنا محمّد و على آله الطیّبین الطّاهرین.
گذشت ایامى چند از واقعه کربلا، باعث فراموش کردن بزرگى مصیبت و غفلت از عبرتآموزى از پیامدهاى آن نمىشود. واقعیت این است که تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، از احساس مصیبت پیش از وقوع آن دامنهدارتر است. افزون بر این، معمولًا، نتایج پیکار و فداکارى پس از پایان نبرد آشکار مى شود.
روز عاشورا امام حسینع و مردان همراهش، حتى جوانان و پارهاى از خردسالان نیز کشته شدند. بنابر آنچه در کتب تاریخ آمده است، در خیمهها و از اهل بیت امام حسین تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علىبنالحسین، امام زین العابدین، بود. او بیمار بود و گمان بردند که او در حال احتضار است، و عمر او دیرى نمىپاید. او را رها کردند و نیازى به کشتن او احساس نکردند، زیرا گمان کردند که او خود خواهد مرد.
جوان دیگرى که به شکل شگفتانگیزى از مرگ نجات یافت، حسن مثنى، فرزند امام حسنع بود. او به شدت مجروح شده، و در میان کشتهشدهها بر زمین افتاده بود؛ بىهیچ حرکتى یا نشانى از حیات.
پس از آنکه آتش نبرد فرو نشست و خواستند کشتهشدهها را به خاک بسپارند، او را زنده یافتند. درمانش کردند و بدین ترتیب او در چادر و میان اسرا ماند. در برخى کتب مقاتل، رویدادهایى از او در مجلس ابنزیاد و یزید و همچنین در راه آمده است. اما غیر از این دو، همه کشته شدند، و نقش اصلى براى به سرانجام رساندن رسالت امام حسینع به عهده حضرت زینبس افتاد، و او این وظیفه دشوار را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند.
بى شک او به همه مصیبتهایى که در روز عاشورا بر امام حسینع رفت، مبتلا شد، و افزون بر آن، او مصیبت از دست دادن امام حسینع را نیز به خود دید. اما او در وراى این مصیبتها وظایفى داشت.
نخستین آنها پاسدارى از عزّت امام حسینع و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اینکه او را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد. چنانکه پیش از این گفتهام، امام حسینع با فداکاریهاى گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زینب، براى مواجهه با این مصیبتها، زمینه را براى این مسئله فراهم کرد، تا در چهره آنان نشانى از ناتوانى و خوارى پدیدار نشود و فریاد و ناله و شیون نکنند. اینگونه مسائل در کربلا هرگز نبود. امام حسینع نیز در روز عاشورا بر این امر تأکید داشت؛ یعنى در روز عاشورا، یاران امام حسین براى مرگ پیشدستى مىکردند. شاعر نیز چنین وصفشان مىکند:
لِبسوا القلوب على الدروع کأنّما یتهافتون على ذهاب الانفس (قلبها را بر روى زره نهاده بودند، گویى براى مرگ از یکدیگر پیشى مىگرفتند.)
آنان بر مرگ پیشى مىگرفتند، گویى به برترین هدف و زیباترین مقصود مىرسیدند. خاندان حسینع اینگونه بر یکدیگر سبقت مىگرفتند و هر کدام از ایشان، با اصرار و پافشارى، مىخواست که در برابر دشمن، بدون هراس از مرگ و با شجاعت، بایستد. این همه هدفمند بود تا در تاریخ روشن شود که راه راست و اثر ایمان و معناى عزت و بزرگى چیست. امام حسینع شخصاً به این مسئله به خوبى توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمىشد. بر فرزندان نمىگریست، و براى کشتهشدگان مویه نمىکرد. در برابر دشمنان و غمها و مصیبتها ناتوانى نشان نمىداد. این سخن معروف را درباره او شنیدهاید: «
فوالله ما رأیت مکسوراً قط قد قتل ولده و أهل بیته، أربط جأشاً ولا أقوى جناناً من الحسین
» (به خدا سوگند هرگز چون حسین دلشکستهاى ندیدم که فرزندان و خاندانش کشته شدهباشند و او مصمّم و استوار باشد.) در این عبارت آنچه نمایان است اراده، استوارى، تابناکى سیما و صلابت در موضع است. پس از همه این مصیبتها، باز هم همان موضع را، به روشنى نزد بانوان، در همه آن شرایط و محنتها، مىبینیم؛ یعنى موضع قدرت و بىاعتنایى به مرگ و جراحت و تشنگى و دشمن.
آنچه پس از دفن اجساد سپاه عمر سعد روى داد، براى ما بسنده است. لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک کشتگان خود را دفن کردند و اجساد امام حسینع و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامى که خواستند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین و زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشتهشدگان گذراندند؛ یعنى سعى کردند که آنچه در نبرد بر کشتهشدگان رفته بود، آشکار کنند. چرا این کار را کردند؟ براى اینکه خواسته امام حسینع را بىاثر کنند. امام حسین مىخواست که در زندگى و پس از مرگش مقتدر جلوه کند، اما آنان مىخواستند که امام حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. مىخواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنان بگریند، مغموم شوند، ناله کنند، و عجز و ضعفشان ظاهر گردد.
این صحنه وحشتناک را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آوردهاند، هر یک از زنانْ برادر، همسر یا فرزندى در میان کشتهشدگان دارد، اما گریه نمىکند. آنان وظیفه داشتند که از زینب پیروى کنند. حضرت زینب بزرگ ایشان بود، پس در همه امور از او پیروى مىکردند.
پشت سرِ حضرت زینب رفتند. حضرت زینب، در جلوِ آنان به جسد پارهپاره امام حسینع رسید، جسدى که حتى یک عضو سالم در آن دیده نمىشد. با این حال، پوشده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آنچنانکه چیزى از آن پیدا نبود. نیازى نیست تاریخ این حوادث را روشن به ما بگوید. حضرت زینب آمد و بر بالاى جسد امام حسین ایستاد و سنگها و نیزهها و شمشیرها را کنار زد و جسد را با دو دست بلند کرد و گفت: «
اللّهمّ تقبّل منّا هذا القربان.» (خداوندا، این قربانى را از ما بپذیر.) این دلاورى را تصور کنید. حسینع براى زینبس همه چیز است. بزرگان، پهلوانان و کوهها در برابر این صحنه ناتواناند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللّهمّ تقبّل منّا هذا القربان.
» (خداوندا، این قربانى را از ما بپذیر.)
با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خود ما بوده است، نه اینکه بر ما تحمیل شده باشد. هیچکس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچکس نگفت که قیام کنید و هیچکس نبود که این کار را از ما بخواهد. ما با آزادى کامل آمدیم و این موضع را اتخاذ کردیم. آنچه به دست آوردیم نتیجه خواستِ و اراده خود ماست. ما حسین را براى دین خدا قربانى کردیم و از خدا مىخواهیم که این قربانى را از ما بپذیرد. جز این هیچ چیز مهم نیست. چنانکه در مجلس ابن زیاد، وقتى که از او پرسید: کار خدا را با برادرت چگونه یافتى؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم.» (به خدا سوگند، جز نیکى ندیدم. آنان مردانى بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدّر کرده بود و آنان به سوى آرامگاهشان شتافتند.) بىشک، پس از این موضعِ حضرت زینب در برابر شهادتِ سرورِ کشتهشدگان و سیّد شهدا دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهداى خود دانستند. چرا که زمان ناله و شیون و اظهارِ ناتوانى نبود، بلکه هنگام اظهار قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام مىشد که ما بدینجا آمدیم و مىدانستیم چه رخ خواهد داد، با آسودگى این مقصود را اراده کردیم و به سوى آن ره سپردیم و به تکوپو افتادیم. از خداوند مىخواهیم که آن را از ما بپذیرد و اگر نبرد فداکارى بیشترى اقتضا مىکند، ما آمادهایم. بنابراین، نقش حضرت زینبس این بود که رسالت امام حسینع را در اظهار عزّت و شرافتِ نبرد، تکمیل کند.
من به مصادیق عجز و لابه و شیون و ناله امام حسین یا زنان و خاندان امام حسین که نقل مىشود، اعتقادى ندارم. به هیچ روى به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدوارم این مسائل مطرح نشود، چرا که این مسائل در حکم تحریف جنبش امام حسینع و رسالت اوست. هرگز نشانى از نشانههاى سستى بر امام حسین و یاران و زنانش نمودار نشد. این رسالت بزرگى بود که حسینع آن را به انجام رساند. و کارى بود که حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. سپس حضرت زینب نقش مهم دیگرى به عهده گرفت و آن خنثى کردن توطئه بنىامیه بود. آنان مىخواستند امام حسینع را بکشند، بىآنکه کسى خبردار شود.
پس از آنکه مسلمبنعقیل به قتل رسید و کوفیان به عهدشان خیانت کردند و بیعت را شکستند، مردم جزو سپاه ابنزیاد بودند. بنابراین، کوفه با امام حسین نبود، بلکه کانون دشمنانش بود. چرا نگذاشتند امام حسین وارد کوفه شود؟ علت چه بود؟
براى اینکه امام حسین بیرون از کوفه کشته شود. آنان حرّ را با سپاهى فرستادند تا در میان راه بیابان جلودار امام حسین شود. سپس او را از کوفه و همه مراکز مهم مسلمین دور کردند، تا کشته شود و کسى آگاه نشود. این طرح آنان بود و براى همین بود که همه مردان را کشتند. درباره امام سجاد نیز گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البیت باقیه.» (او را بکشید و کسى را از این بیت زنده نگذارید.)
تلاش آنان این بود. مىگفتند در صحرا توفانها مىآید، شنها را با خود مىبرد و اجساد را مىپوشاند، و هیچ کس خبردار نخواهد شد. سپس امور را براى مردم وارونه جلوه مىدهند و مىگویند: «خوارج را کشتیم.» رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم گذاشته بود و مردم خوارج را وسیله هرج و مرج و ایجاد تفرقه در امّت و فتنهانگیزى میان مردم مىدانستند. از این رو، ممکن نبود کسى خوارج را دوست بدارد. وقتى گفته مىشد خوارج، همهچیز پایانیافته تلقى مىشد. این سخن وسیله تبلیغات و پنهانکارى و دور ساختن مناقشه از مراکز اسلامى بود. اینها امورى اساسى بود، براى پنهان کردن قتل امام حسینع و خلاص شدن از همه چیز. اما چه کسى این توطئهها را خنثى کرد؟ زینبس؛ زیرا او پس از نبرد، واقعه را براى مردم در محافل اسلامى بازگو کرد؛ در کوفه، در راه، در شام و در همهجا. او چگونه از عهده این کار برآمد؟ کوفه امام على را مىشناخت، کوفه صداى امام على را مى شناخت. کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صداى بلند امام على را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته بود و بسیارى از مردم امام على را مىشناختند و همچنان روز و شب در خانههاشان از او یاد مىکردند. امام را مىشناختند، صداى او را شنیدند و آن را به جا آوردند و دانستند که صداى على از همین جنس است. این صدا از کجا بر مىآمد؟
گفتند از بانویى است که مى گویند «خارجى» است. بنا به روایت راویان مقاتل، زمانى که از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند که به زبان على سخن مىگوید.
در این لحظه بود که دریافتند کسانى که اینان را کشتهاند، همان فرزندانشان هستند؛ آنان را فرستاده بودند تا به دین خدا یارى برسانند. آنان رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را کشتند. آن شهیدان با کارزار همسران و برادارن و فرزندان زنان کوفه کشته شده بودند. در این هنگام، کوفیان نالهها و گریهها را آغاز کردند. حضرت زینبس براى آنان سخن گفت؛ نفسها در سینه حبس شد و سکوت همهجا را فراگرفت، و سپس مردم شیون و زارى آغاز کردند. پس از این، چنانکه در آن خطبه معروف آمده، حضرت زینب تعبیرات تمثیلىِ سختى درباره آنان به کار برد.
خلاصه آنکه تا زنیب وارد کوفه شد و یک یا دو روز در آنجا ماند، ماجرا براى همه کوفیان روشن شد؛ مسئله کشتن امام حسین و آنچه روى داده بود و چگونگى آن و جزئیات تجاوزات و همه چیز. بدینگونه بود که زینب از شهرى به شهر دیگر مىرفت.
چرا از شهرى به شهر دیگر مىرفت؟ شما مىدانید که در گذشته کاروان نمىتوانست زمان زیادى در بیابان به مسیرش ادامه دهد. زیرا اسبان و قاطران و وسایل حمل و نقل توانایى پیمودن مثلًا پانصد کیلومتر در بیابان نداشتند. از این رو ناچار بودند که از راههایى بروند که از شهرها و روستاها مىگذشت. بنابراین، اسرا را از راهى آباد گذراندند؛ یعنى از شهرى به شهرى و از روستایى به روستایى، و آنان را مستقیماً از نجف به شام نبردند.
در هر شهرى همان قصه تکرار مىشود: زینب سخن مىگوید و مردم جمع مىشوند و از او مىپرسند: چه اتفاقى افتاده؟ تو کیستى؟ ماجرا چگونه رخ داد؟
این کار تا سرزمین شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبهاى که حضرت زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا جایى که همسر یزید خود را با پیراهنش پوشاند و از قصر بیرون رفت و اصرار و پافشارى کرد که زینب و خاندان امام حسینع وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. یزید چه کند؟ آیا مىتواند همه را بکشد؟
هر کجا که این بانو مىرفت، مردم را تکان مىداد و ماجرا را بر آنان آشکار مىکرد. در اندک زمانى، همه جهان اسلام و همه امّت از ماجرا آگاه شدند. پس از این بود که امّت دانست که خود مسئول است و مقصّر. و باید گناهش را جبران و از آن توبه کند. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب، پاسدارى از شرافت و عزتْ پس از شهادت امام حسین بود، و سپس به سرانجام رساندن رسالت امام حسینع، و بازگویى آن تراژدى و پیکار براى محافل جهان اسلام. تراژدى و پیکارى که بنىامیّه مىکوشیدند آن را در بیابان محصور کنند.
بنابراین، پس از مصیبت امام حسینع و پایان یافتن نقش او، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ما قرار مىگیرد. از این رو ما به این زن احترام مىگذاریم و او را بزرگ مىداریم؛ زنى که مردان و قهرمانان بزرگ نمىتوانند مانند او عمل کنند. علاوه بر اینها، یک تجربه شکوهمند و تابناک و واقعهاى عبرتآموز و روشنگر در برابر ماست، که از آن در مىیابیم که همانگونه که مرد مىتواند حسین باشد، زن مسلمان نیز مىتواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونهاى است براى قهرمانان و کمالى است براى سرگذشت مردان، زینب نیز نمونهاى است براى زنان. و چنانکه مرد مسلمان مىتواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز مىتواند دلاور و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگى و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون». (یونس/ 62) (آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمى نیست و غمگین نمىشوند.)
در این واقعه، ما به سخنى از سخنان امام حسین، هنگامى که از مکه خارج شد، توجه مىکنیم: «ما خرجت أشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، أرید الاصلاح فى أمّه جدّى ما استطعت، أرید الامر بالمعروف و النهى عن المنکر.» (به خدا سوگند از روى سرمستى، طغیانگرى، ظلم و فساد قیام نکردم. اصلاح در امّت جدّم را هر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم.)
رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه مىشود. در اینجا این پرسش مطرح مىشود که آیا امّتِ جدّ حسین، فقط در عصر امام حسین بود و زوال یافت، یا هنوز باقى است؟ آیا امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح مردم مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا اینکه ما نیز از آن امت هستیم؟
ما نیز به اصلاح نیازمندیم، و به امر به معروف و نهى از منکر. طبیعتاً این کار همیشگى است. پس ما هنوز در شرایط مناسب براى تحقّق اهداف امام حسین به سر مىبریم. به سخن دیگر، امام حسین در زمان خودش کشته شد تا ما را امروز اصلاح و در این شرایط امر به معروف و در این زمانه نهى از منکر کند.
پس در زمانه ما و بنا بر تجزیه و تحلیل خود او، اگر منکر ترک و به معروف عمل و جامعه اصلاح شود، امام حسین به هدفش از شهادت رسیده است. و امروز هر اندازه که معروف ترک و به منکر عمل شود و فساد میان مردم رواج یابد، بدین معناست که در این برهه از زمان این نسل از امّت، خون امام حسین را به هدر داده و اهداف او را از میان برده است. اهدافى که امام حسین براى آنها کشته شد.
پس امروز و در این شرایط، یگانه وظیفه ما بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه نیست، بلکه یارى رساندن به امام حسین در تحقّق اهداف او است. او خود به این اهداف تصریح کرده است: «إنى ما خرجت أشرا ولابطرا» این کار براى پیروزى بر کسى یا برابر کسى نبود، تا بگوییم کار تمام شد و ما راحت شدیم.
هرگز چنین نیست. رسالتى که منظور نظر امام حسین بود، امروز نیز برجاست، زیرا که امّت بر جاست.
پس ما به جاى آنکه از روى آرزو بگوییم: «یاا لیتنا کنّا معک فنفوز فوزاً عظیماً» (کاش با تو بودیم تا به سعادتى بزرگ نائل مىشدیم)، مىتوانیم امروز او را یارى کنیم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقّق سازیم. این کار شدنى است و در دسترس ماست.
حالا خود دانید اى مؤمنان، به فکر چاره باشید که نبرد برپاست. به اوضاع خود و فرزندانتان و زندگیتان و زنانتان و واجباتتان و محرّماتتان توجه کنید و هوشیار باشید، و هر آنچه خود مىخواهید، برگزینید.
الله سبحانه و تعالى یهدینا سواءالسبیل و غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم
- ۹۵/۰۸/۰۶