گزیده بیانات در دیدار جمعی از استادان، نخبگان و پژوهشگران دانشگاهها
96/03/31 گزیده بیانات در دیدار جمعی از استادان، نخبگان و پژوهشگران دانشگاهها
ارتباط با خدا موجب امید و بعد حل مشکلات
خیلی
مشکلات در بخشهای گوناگون وجود دارد که باید برطرف بشود با همّت من و شما،
با تلاش من و شما؛ ارتباط ما با خدا به ما قدرت میدهد، به ما امید میدهد،
به ما دلخوشی میدهد. علاوه بر اینکه همهی این بحثهای دنیایی، مقدّمه است؛
مقدّمه است برای تعالی روحی، برای عروج.
ولایت علمی استاد و تأثیری تربیتی او
شماها
که تربیتکنندهی جوانها هستید، میتوانید در مجموعهی زیر ولایت علمی و
فکری خودتان هم اثر بگذارید؛ شما که اهل توجّه و اهل تضرّع و اهل ارتباط
قلبی با خدا باشید، جوانها هم در زیر چتر تعلیم شما و ولایت علمی شما،
بهطور طبیعی به همین سمت حرکت میکنند.
مبارزه با اسرائیل، مبارزه با نظام سلطه
روز
قدس بسیار مهم است. صرفاً این نیست که ما از یک ملّت مظلومی که از میهن
خود و از خانهِی خود رانده شده داریم دفاع میکنیم؛ ما در واقع داریم با
این کارمان با یک نظام سیاسی ظالمانه و استکباری مبارزه میکنیم. امروز دفاع
از فلسطین، دفاع از حقیقت است؛ حقیقتی بسیار گستردهتر از مسئلهی فلسطین.
امروز مبارزهی با رژیم صهیونیستی مبارزه با استکبار است، مبارزه با نظام
سلطه است. همچنانکه میبینید شما که علیه رژیم صهیونیستی حرف میزنید، آن
مسئول و سیاستمدار آمریکایی، احساس دشمنی و خصومت با شما میکند؛ احساس
میکند که به او ضربه زدهاید؛ واقع قضیّه هم همین است.
تربیت دانشجو در دوران پهلو تهی از اصالتهای ملی و دینی
در
یک دورهی بسیار تلخی -در اوایل دورهی پهلوی- این را در کشور دیدیم که
چهجور اساتیدی، چهجور شاگردانی تربیت کردند، چه نسلی به وجود آمد که اگر
انقلاب نمیشد، خدا میداند که آن نسلِ بکلّی تهیدست از همهی اصالتها
-اصالتهای دینی و وطنی و ملّی و همهچیز- و آنهایی که داشتند رو میآمدند،
چه بر سر این کشور میآوردند. انقلاب واقعاً نجات داد کشور را، از این بُعد
که آن تربیتشدهها، آن نسلی که در آن مجموعه و در آن دانشگاه و در آن
محیط تربیت شده بودند، خدا میداند که چه میکردند با این کشور اگر میخواستند
سرِ کار بیایند.
نقش نظام سلطه در سه جنبه مهم دانشگاه: علم، نوآوری و تأثیر گذاری
دانشگاه،
به شکل غربی دانشگاه یعنی همین که امروز ما داریم -البتّه ما از گذشتهی
خودمان خیلی خبر نداریم؛ نمیدانیم آن دانشگاهها یا مدارسی که امثال
خواجهنصیرها و ابنسیناها و خوارزمیها و خیّامها و میردامادها و
شیخبهائیها را تربیت کرد، چهجوری بوده؛ متأسّفانه اطّلاع درستی از آن
نظامهای آموزشی و به یک معنا [نظامهای] دانشگاهی قرنهای گذشتهی خودمان
نداریم؛ جزو کمکاریهای ما، یکی این است- که بهوسیلهِی غرب ابداع شد و
به همهی کشورهای دنیا از جمله به کشور ما هم صادر شد.
سه جنبهی مهم در
این دانشگاهِ به این شکل، وجود دارد: یک جنبه، این است که مرکز علم است؛
یک جنبه، این است که مرکز نوآوری و نگاه نو به مسائل است، چون مجموعهی
جوانند، نگاه نوآور به مسائل، نوطلبی، نوآوری [وجود دارد]، دانشگاه مرکز
این است؛ یک جنبهی دیگر جنبهی اثرگذاری در محیط کشور و محیط جامعه است.
... از روزی که دانشگاه در کشور ما به وجود آمده است، عوامل سلطهگر -که بر
سیاستهای کشور مسلّط بودند، کاملاً تسلّط داشتند بر همهِی ابعاد کشور و
زوایای کشور؛ هم اطّلاع داشتند، هم نفوذ داشتند، هم هر کار میخواستند
میکردند-
... امّا در آن جنبهی اوّل، ... سعی کردند [آن را] تضعیف
کنند، معنایش این است که متاع علمیای که به دانشگاههای ما داده شد، متاع
دستدوّم بود، علم کهنه و از کار افتاده بود ... این هم البتّه دلایلی
داشت؛ این امر که همین علوم کهنه را یا همین فنّاوریهای قدیمی را چرا وارد
این کشور و کشورهای شبیه ما کردند، دلایلی داشت. آنوقتی که رقیب برای
استعمار غربی پیدا شد، اثر «پیدا شدن رقیب» در کشورهایی که با آن رقیبها
ارتباط داشتند ظاهر شد. فرض بفرمایید حکومت کمونیستی که رقیب نظام سلطهی
مستقرّ تا آن زمان بود -یعنی رقیب انگلیس و آمریکا و بقیّه- وقتی سرِ کار
آمد، برای اینکه حوزهی نفوذ خودش را توسعه بدهد، کشوری مثل هند را و
دانشگاه هند را مجهّز کرد به برخی از علومی که غربیها هرگز تا آخر حاضر
نبودند بدهند؛ یا واضحتر، کشوری مثل چین را مجهّز کرد به دانشهایی و به
فنّاوریهایی که امکان نداشت از طریق غربیها به آنها دست پیدا کنند؛ برای
اینکه رقابت سیاسی بود، توسعهی نفوذ بود. چینیها مسئلهی هستهای را از
روسها فراگرفتند؛ هندیها مسئلهی هستهای را از روسها -از شوروی سابق-
فراگرفتند. اینها چیزهایی نبود که امکان داشته باشد نظام دانشگاهی و علمی
غرب، اینها را به کشورهایی مثل چین یا مثل هند و بهطریقِاولیٰ مثل ما
منتقل کند. بنابراین از لحاظ علمی، هرگز اینجور نبود که اجازه بدهند یا
کمک کنند یا تسهیل کنند که دانشگاه کشورهایی مثل کشور ما که زیر نفوذ بود و
زیر سلطه بود به یک معنا، پیشرفت علمی بکند، بلکه حتّی ضربه هم زدند؛ یعنی
اگر استعداد برجستهای را در این دانشگاهها پیدا کردند، جذب کردند، بردند
در خدمت خودشان قرار دادند. و این وضعیّت وجود داشت؛ سالهای متمادی در
دوران پهلوی این وضعیّت وجود داشت.
آن جنبهی دوّم را که گفتیم جنبهی
نوآوری است، کاملاً قبضه کردند؛ یعنی دانشگاه شد محلّ انتقال ارزشهای غربی
به جامعه؛ یعنی در زمینههای گوناگون، مظهر ارزشهای غربی و معتقد به
ارزشهای غربی شد؛ یعنی روی این کار کردند، این بخش را بهمعنای واقعی کلمه
در دانشگاهها قبضه کردند.
در مورد جنبهی سوّم، سعی کردند اثرگذاری
دانشگاه بر محیط خارج را مدیریّت کنند؛ حالا انواع و اقسام شکلهای مدیریّت؛
چه از طریق دستگاههای فرهنگی وابستهی به خودشان، چه حتّی از طریق
دستگاههای امنیّتی، سعی کردند مدیریّت کنند ... یک جاهایی با زبان، یک
جاهایی با پول و با رشوه، با دادن سِمتهای مختلف، یک جاهایی هم با زور.
ساواک ایران به وسیلهی نیروهای آمریکایی و اسرائیلی تجهیز شد برای اینکه
دانشجوی معترض را از اعتراض خودش منصرف بکنند؛ و کردند، این کار را انجام
هم میدادند. خب، پس دانشگاه وضعش این بود؛ یعنی اینجوری دانشگاه در کشور
ما پیش رفت.
ترویج افکار مارکسیستی و ترویج فساد دو حربه برای مدیریت تأثیر گذاری مثبت دانشگاه در دوران پهلوی
افکار
مارکسیستی در دانشگاه ترویج میشد، اینجور نبود که بهطورعادی [رایج شود]؛
نه، کمک میکردند؛ کمک میکردند برای مقابلهی با افکار اسلامی در دانشگاه.
همان وقتی که یک جزوهی چند صفحهای اسلامی اگر دست کسی دیده میشد، مورد
تعقیب و اشکال بود، همانوقت نوشتههای مارکسیستی، راحت در دانشگاه تولید
میشد و فروش میرفت؛ دست دانشجوها بود و هیچ اهمّیّتی هم نداشت؛ استاد چپ هم
میآمد حرفهایش را میزد. یعنی تفکّر اسلامی با یک رقیب عمدهای که همان
تفکّر چپ مارکسیستی بود، در دانشگاه مواجه بود که فشار میآوردند. هم از
این طرف تفکّر چپ بود، از آن طرف هم تبلیغات فاسدکنندهی اخلاق، یعنی
گرایشهای فسادآور جوانی، که آن هم باز عمداً در دانشگاهها ترویج میشد که
جوان را از راه مبارزه و راه ایستادگی و راه مقاومت و راه اسلام و آنچه
امام به آن دعوت میکرد، دور میکرد؛ امّا درعینحال با وجود این دو عامل
اساسی مزاحم معارض، دانشگاه به نهضت اسلامی لبّیک گفت و به او پیوست و برای
او تلاش کرد و کار کرد، هم در دوران مبارزات، هم بعد از مبارزات. بعد از
مبارزات اگر جوانهای دانشجوی ما نبودند، جهاد سازندگی شکل نمیگرفت، سپاه هم
شکل نمیگرفت. عمدهی بچّههای اصلی سپاه، بچّههای دانشجو بودند؛ عمدهی
بچّههای اصلی جهاد سازندگی، بچّههای دانشگاه بودند؛ آمدند، وارد میدان
شدند. این نشاندهندهی زمینههای مساعدی است که دانشگاه ما دارد.
مسائل پیچیده آینده جهان و نیاز به تربیت دانشجویان با سواد و دارای خصوصیات انسانی خاص برای تقابل با وابستگی
امّا
در مورد شاگردپروری، اهمّیّت این کار خیلی بالا است. شما میخواهید نیروی
انسانی را آماده کنید برای یک دوران آیندهی بسیار پرمسئله؛ دورانهای
آیندهی ما یعنی دهههای آیندهی ما، دهههای بسیار پُرمسئلهای است؛ مسائل
گوناگونی [دارد]؛ میبینید تحوّلات دنیا را؛ تحوّلات بسیار سریع و بسیار
قاطع [است]. یا این است که این تحوّلات آینده، موجب خواهد شد که این حباب
وابستگی، این حصار وابستگیای که بهصورت تاریخی روی ملّت ایران گذاشته شده
است، شکسته خواهد شد و ما از این حباب و از این حصار بیرون میآییم و جای
خودمان را پیدا میکنیم، شأن خودمان را پیدا میکنیم، حرف خودمان را در دنیا
عَلَم میکنیم، مطرح میکنیم -ما حرف داریم، نظام اسلامی حرفهای زیادی دارد؛
حرفهای تازهی زیادی دارد- و در دهههای آینده، نیروی انسانی ما، نیرویی که
امروز شما دارید تربیت میکنید، با همّت خود، با عزم خود، با سواد خود و
دانشی که آموخته، با روحیّاتی که به او داده شده، خواهد توانست این حصار
وابستگی و تعطیل و مانند اینها را بشکند و واقعاً یک حرکت به معنای واقعی
بکند و ایران و ایرانی در جایگاه واقعی خودش قرار بگیرد؛ یا این خواهد شد،
یا خدای نکرده، وارد یک دوران تحقیرشدگی طولانی دیگری خواهد شد، اگر چنانچه
این خصوصیّات را نیروی انسانی ما نداشته باشد؛ اگر نیروی انسانی ما وابسته
اندیشید، وابسته حرکت کرد، از وابستگی خوشش آمد، قدر استقلال را ندانست،
قدر اسلام و ارزشهای اسلامی را ندانست، به خودش بی اعتماد بود -اگر اینجور
بود- آنوقت ما وارد یک دالان تاریک طولانی دیگری خواهیم شد، مثل همین
دورانی که در زیرسلطهی غرب از اندکی قبل از مشروطه تا قبل از انقلاب قرار
داشتیم که با زحمت زیاد و با تلاش زیاد، توانستیم خودمان را به یک نحوی
نجات بدهیم؛ باز وارد همان فرآیند تلخ دشوار گذشته خواهیم بود.
قدرنشناسی جوان از نعمت استقلال بخاطر عدم تجربه وابستگی قبل از انقلاب
غالباً
جوانهای امروز ما، قدر استقلال را هم نمیدانند؛ خب جوان دانشجو از اوّل
عمرش، در یک کشوری زندگی کرده که هیچ وابستگی سیاسیای به قدرتهای خارجی
نداشته؛ از اوّل، همیشه دیده که در مقابل قدرتهای خارجیای که دیگران جرئت
نمیکنند بگویند «بالای چشمتان ابرو است»، جمهوری اسلامی ایستاده؛ این
استقلال سیاسی است؛ این را از اوّل دیدهاند، [لذا] قدرش را نمیدانند؛ آن
دورهای را که هر چه آمریکا میگفت و قبل از او هر چه انگلیس میگفت باید در
کشور تحقّق پیدا میکرد، اینها درک نکردهاند، لذا قدر استقلال را نمیدانند؛
این باید تفهیم بشود به اینها. این یکجور نقش اساتید بر روی دانشجوها
است.
ضرورت میدانداری دانشگاه در حل
مشکل علمی عدم اجرای اقتصاد مقاومتی، هدایت نقدینگی به طرف اشتغال، عدم
اجرای درست اصل 44 و مشکل نبود عدالت اجتماعی و بالاتر رفتن ضریب جینی
ما
اینهمه راجع به مسائل اقتصادی حرف میزنیم، همه هم تصدیق میکنند؛ اقتصاد
مقاومتی را مطرح کردیم، همه هم از صدر تا ذیل تأیید میکنند، تصدیق میکنند،
برایش جلسه و کمیته و کمیسیون و مانند اینها هم تشکیل میدهند، [امّا]
آنچنانکه بایدوشاید کار پیش نمیرود. خب اشکال کجا است؟ یک گره علمی وجود
دارد؛ این گره علمی را چه کسی باید باز کند؟ شما که در دانشگاه هستید
باید باز کنید.
یا مسئلهی اشتغال. ما امسال اشتغال را مطرح کردیم، بحث
کردیم؛ تولید ملّی و اشتغال. «اشتغال» یا «تولید ملّی» یک فکر است، همه هم
میخواهند این کار را انجام بدهند، تلاشهایی هم میکنند. من اوّل سال در
سخنرانی گفتم؛ یعنی کاری را که دولت کرده بود به افکار عمومی گزارش دادم؛
هفده هزار میلیارد تومان برای کارگاههای کوچک یا متوسّط یا چه صرف کردند
تا کمک کنند که بلکه راه بیفتند، لکن اثر مطلوب را نبخشید. اشکال کار کجا
است؟ شبیه این کار در دولت قبل هم انجام گرفته بود، شبیه این کار در دولت
هشتم هم انجام گرفته بود؛ نمیشود. چرا نمیشود؟ خب یک اشکال علمی دارد؛ لابد
یک اشکالی در کار هست، گرهی هست؛ این گره، گره علمی است؛ این کجا باید باز
بشود؟ در دانشگاه. اگر این نقدینگی عظیمی که گزارش میشود در دست مردم وجود
دارد، در خدمت اشتغال قرار بگیرد، شما ببینید چه اتّفاقی در مملکت
میافتد. چرا قرار نمیگیرد؟ حالا مشکل بانکها را اینجا مطرح کردند؛ بله،
خب حالا این اشکالات نظام بانکی، بایستی در مراکز تصمیمگیری مورد توجّه
قرار بگیرد.
یا مسئلهی اصل ۴۴ را -که تقویت بخش خصوصی و واردکردن بخش
خصوصی و سرمایههای بخش خصوصی در اقتصاد کشور است- ما چندسال پیش مطرح
کردیم، همه بهبه و چَهچَه کردند، کارهایی هم انجام گرفت؛ امّا خب تحقّقش
را نمیبینم؛ من احساس نمیکنم پیشرفت کار را. نهاینکه نمیخواهند، میخواهند،
تلاش هم میکنند، منتها پیش نمیرود؛ اِشکالِ علمی وجود دارد، من این را
میخواهم بگویم. نقشی که دانشگاه میتواند ایفا کند این است که گرههای علمی
را در این زمینهها جستجو کند، بشناسد و باز کند و در اختیار دستگاههای
کشور بگذارد.
یا بحث آسیبهای اجتماعی است، بحث عدالت اجتماعی است که
اینهمه حرف عدالت اجتماعی را همه میزنیم، اینهمه راجع به عدالت اجتماعی
میگوییم، جزو واضحات و مسلّمات است. خب کو؟ حالا تحقّق پیدا کرد عدالت
اجتماعی؟ ضریب جینی روزبهروز بالاتر رفته است، بدتر شده است. چرا؟ علّت
چیست؟ این فکرِ درست، این خواستِ درست، این هدفِ درست، چرا در کشور تحقّق
پیدا نمیکند؟
دشمن و انتقال ویروس در اندیشه مدیریتی
یکی
از اشکالات مدیریّتهای کلان ما این است که نرمافزار مدیریّتی ما ویروسی
بشود؛ یعنی دشمن بتواند در اندیشهی مدیریّتی ما ویروسی را وارد کند که
تمام ابتکارات ما و کارهای ما و تصمیمهای ما را خراب کند و به جهت خلافی
هدایت کند و پیش ببرَد. میتوانیم مانع بشویم؛ باید مانع شد، جزو کارهای
اساسی [است]. یا استفاده از ظرفیّتهای مغفولماندهی کشور.
سند 2030 در راستای هدف نظام سلطه در ایجاد منظومه ای فکری و عملی برای همه کشورها
دستهایی
پشت سازمانملل وجود دارد؛ یونسکو اینجا یک وسیله است، یک ویترین است؛
دستهایی نشستهاند، دارند برای همهچیز کشورهای دنیا و همهی ملّتها یک
منظومه تولید میکنند؛ منظومهای که شامل فکر است، شامل فرهنگ است، شامل عمل
است و این را دارند ارائه میدهند و ملّتها باید همه بر طبق این، عمل کنند.
یک بخش آن هم بخش آموزشوپرورش است که همین سند ۲۰۳۰ است. خب این غلط
است؛ این غلط است؛ اصلاً این معیوب است؛ این حرکت، حرکت معیوبی است. چرا؟
چه کسانی هستند اینهایی که دارند سند توسعهی پایدار را فراهم میکنند؟ چه
حقّی دارند که دربارهی کشورها، دربارهی ملّتها، دربارهی سنّتهایشان،
دربارهی عقایدشان، اظهار نظر کنند که باید اینجوری کنید، باید آنجوری
کنید؛ همهی اینها هم «باید» است. اینکه میگویند الزام نیست، این سطحینگری
است؛ نخیر، در واقع، همهی اینها الزام است، و هرکدام از اینها که تحقّق
پیدا نکند، بعد بهعنوان یک نقطهی منفی بهحساب خواهد آمد که «در فلان
جدول، تهِ جدول قرار میگیرید؛ فلان امتیاز از شما سلب میشود»! همهی اینها
اینجوری است؛ در واقع همهی اینها «باید» است، ولو در ظاهرش «باید» نباشد.
چه لزومی دارد؟ خب ما از چند سال قبل از این آمدیم گفتیم «الگوی
ایرانیـاسلامی پیشرفت»؛ بنده کلمهی توسعه را هم عمداً به کار نبردم.
آقایانی که مسئول این کار هستند و از آن وقت ما با اینها ارتباط داریم،
میدانند؛ بنده عمداً گفتم کلمهی توسعه را من به کار نمیبرم، چون کلمهی
توسعه یک کلمهی غربی است؛ یک مفهوم غربی دارد؛ من کلمهی پیشرفت را به کار
میبرم؛ الگوی پیشرفت ایرانیـاسلامی. خب این الگو را بگردیم پیدا کنیم!
چرا باید برای پیشرفت ما، دستهای غربی الگو بدهند بهصورت همین سند توسعهی
پایدار یا ۲۰۳۰ و امثال اینها؟
- ۹۶/۰۴/۰۱