گزیده بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری
96/06/30 گزیده بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری
محرم ماه شهادت، جهاد، اخلاص، وفا، کذشت، اهتمام به حفظ دین، ایستادگی
محرّم
ماه امام حسین است، ماه حسینی است، ماه همهی آن ارزشهایی است که در وجود
سیّدالشّهدا (سلاماللهعلیه) متجلّی و متبلور است؛ ماه شهادت، ماه جهاد،
ماه اخلاص، ماه وفا، ماه گذشت، ماه اهتمام به حفظ دین، دین خدا و ایستادگی
در مقابل قدرتهای معارض دین. وجود مبارک سیّدالشّهدا و قضایای عاشورا و
محرّم و مانند اینها، مظهر این چیزها است. و واقعاً این اعتقاد، درست است
که اسلام را قیام سیّدالشّهدا حفظ کرده؛ همچنانکه در طول زمان، در قرنهای
متوالی، این حادثه روزبهروز زندهتر شده. امروز این مراسم از صد سال پیش
که تدیّن مردم بهحسبِ ظاهر، معارضینی مثل معارضین امروز هم نداشت، خیلی
گرمتر، گیراتر، پُرشورتر و گستردهتر دارد انجام میگیرد؛ همهی اینها معنا
دارد، همهی اینها نشاندهندهی یک حقایقی و یک جریانی است که به رهبری
حسینبنعلی (سلاماللهعلیه) دارد در دنیا پیش میرود؛ و انشاءالله پیش
خواهد رفت و کارگشا خواهد بود و گرههای ملّتها را باز خواهد کرد.
نقش
مجلس خبرگان در نگاه کلان به انقلاب در موضوعاتی چون، «نه غربی»، ارزش پول
ملی، عدالت، تدین (لزوم باز نمودن راه بهشت و بودن زور در اسلام مثل حدود)
میتوان
به این مجلس امید بست برای یک کار مهمّ دیگر در کنار این کارهایی که
تاکنون انجام داده است و میدهد، و آن عبارت است از نگاهِ کلان و راهبردی به
انقلاب و مسیر انقلاب. ما این را در دستگاههایمان نداریم؛ دستگاهی برای
این کار نداریم.
حالا [این] یعنی چه؟ یک قدری بیشتر توضیح بدهم؛ یعنی
در این مجموعهی مجلس خبرگان میتوان یک هیئت اندیشهورزی را تصوّر کرد -چون
بحمدالله اشخاص صاحب اندیشه، صاحب فکر در این مجموعهی هفتاد هشتاد نفری
کم نیستند- که وظیفهی این هیئت اندیشهورز این باشد که یک نگاه کلانی بکند
به مسیر انقلاب از اوّل تا امروز. خب، این انقلاب یک اهدافی داشته است، یک
حرکتی شروع شده است به سمت اهداف؛ نگاه کنند تا ببینیم که به این اهداف
چقدر نزدیک شدهایم، به کدامش نزدیک شدهایم، در مورد کدام هدف توقّف
داشتهایم، در مورد کدام هدف پسرفت داشتهایم.
فرض کنید یکی از عناوین
مهمّ این انقلاب، انقلابِ «نه شرقی، نه غربی» بود؛ امروز شرق وجود ندارد،
[ولی] غرب وجود دارد با کمال قوّت و قدرت. «نه غربی» یعنی چه؟ یعنی ما
مجذوب غرب نباشیم، تحت تأثیر غرب نباشیم، پذیرای فرهنگ غربی نباشیم،
پالودهسازی(و خالص) کنیم کشور را و فرهنگ را از آمیختگی با فرهنگ منحطّ
غرب؛ در زمینهی سیاسی تحت تأثیر غرب نباشیم.
یا فرض بفرمایید در
زمینهی اقتصادی. خب یکی از ارکان اقتدار کشور، اقتدار اقتصادی است و در
اقتدار اقتصادی، یکی از عناصر تشکیلدهندهی عمده عبارت است از قدرت پول
ملّی؛ یعنی پول ملّی بایستی قدرت خرید داشته باشد و برای شهروندان، برای
دارندگان آن پول، ثروت ایجاد بکند. اگر چنانچه ما بر اساس سیاستهای اجرائی
غلط، تصمیمگیریهای نادرست، بیمبالاتیهای گوناگون، به وضعی رسیدیم که
پول ملّی همینطور روزبهروز تنزّل کرد و پایین رفت، این عقبرفت است.
یا
یکی از چیزهایی که از اوّل در انقلاب مطرح بوده است، مسئلهی عدالت است.
عدالت یعنی کم کردن فاصلهی بین فقیر و غنی در کشور و مبارزهی با فقر در
کشور و تقسیم درست ثروت در کشور. این غیر از تفکّرات مارکسیستی است؛ این
غیر از تساوی و برابریای است که سوسیالیستها یا کمونیستها بیان میکنند؛
این نظر اسلام است؛ منابع اسلامی و مدارک اسلامی همه تأیید و تأکید میکند
بر این معنا. نهاینکه ما دست بگذاریم روی ثروتِ ثروتمندان و بخواهیم این
ثروت را از اینها بگیریم؛ نه، بلکه بایستی کشور را جوری اداره بکنیم که
فاصلهی بین فقیر و غنی کم بشود.
یا فرض بفرمایید حفظ و حراست از
انگیزههای انقلابی. شرط دوام حیات جمهوری اسلامی وجود انگیزههای انقلابی و
وجود روحیهی انقلابی است.
یا فرض بفرمایید مسئلهی تدیّن مردم؛ خب ما
میخواهیم مردم متدیّن بشوند. این حرف گاهی تکرار شده که «ما مردم را
نمیخواهیم بِزور به بهشت ببریم»؛ خب این به نظر ما یک تعبیر صحیحی نیست،
تعبیر مغالطهآمیزی است. هیچکس بِزور کسی را به بهشت نمیخواهد ببرد امّا
بایستی ما راه بهشت را به روی مردم باز کنیم، مردم را تشویق کنیم. اصلاً
پیغمبران برای این آمدند؛ آمدند که مردم را به بهشت ببرند، نگذارند مردم به
جهنّم بروند؛ اصلاً تمام ارسال رسل و انزال کتب و اینهمه زحمت و مجاهدت
برای این بوده که نگذارند مردم دچار جهنّم بشوند. این وظیفهی ما است، باید
این کار را انجام بدهیم، مردم باید متدیّن بشوند؛ در این شکّی نیست.
البتّه از طریق درست و به شکل درست. اینهم که حالا کسی بگوید «در اسلام در
این زمینه زور وجود ندارد» حرف درستی نیست؛ [پس] این حدود شرعیّه چیست؟
این «فَاجْلِدُوا... مِائَةَ جَلدَة»(نور: 2) یا «فَاجلِدوهُم ثَمانینَ
جَلدَة»(نور: 4) پس چیست؟ اینها همان زور است.
پس بنابراین اینها
مطالعات راهبردی است؛ یعنی وقتی هیئت اندیشهورز شما نشست و یک نگاهی کرد
به مسیر انقلاب، به این مجموعه در طول این ۳۹ سال، هر یک از این موارد -و
ده مورد دیگر یا پانزده مورد مهمّ دیگر را که میشود شمرد- در نظر گرفت.
لزوم ارتباط با جهان و پرهیز از تعویض چای خود با عصای بیگانه و خطا در تنظیم برجام
من
نمیگویم با دنیا قطع رابطه کنید، این اصلاً نظر بنده نیست. از اوّلِ
انقلاب، بنده جزو آن آدمهایی بودم که اصرار داشتم بر ارتباط -ارتباط با
اطراف دنیا- الان هم همان عقیده را دارم، لکن بحثِ من این است که ما پای
قدرتمند و طبیعیِ خودمان را با عصای بیگانه عوض نکنیم. اینکه بهجای اینکه
روی پای خودمان بِایستیم و به پای خودمان تکیه کنیم، به عصای بیگانه تکیه
کنیم، خطا است. [البتّه مذاکره] در ارتباطات جهانی عیبی ندارد؛ اشکالی که
من نسبت به مذاکرات هستهای داشتم و دارم و مکرّر با خودِ مسئولین در جلسات
خصوصی در خلوت و جلوت مطرح کردم، همین است: من میگویم اشکالی نداشت ما
مذاکره کنیم، مذاکره اشکالی نداشت منتها در این مذاکره بایستی دقّت و
مراقبت لازم انجام میگرفت تا اینجور نباشد که طرفِ مقابل، هر غلطی خواست
بکند، نقض برجام محسوب نشود [امّا] ما اگر یک مختصر تکانی بخوریم، نقض
برجام محسوب بشود! این خطا است، این نباید اتّفاق میافتاد؛ این بهخاطر
عدم اتّکاء و اعتنای به قدرت داخلی به وجود میآید، [بهخاطر] اتّکاء به
طرف مقابل و عنصر خارجی، این حالت به وجود میآید.
عصبانیت،
درماندگی و سبک مغزی خصوصیت نطق ترامپ. عصبانیت بخاطر شکست در ایجاد
خاورمیانه جدید با محوریت عراق، سوریه و لبنان و منقاد سیاسی بودن این سه
کشور
شما شنیدید نطق ابلهانهی این رئیسجمهور آمریکا(ترامپ) را
در سازمان ملل -لابد مستقیم یا غیر مستقیم این حرفها را شنیدهاید- از
ادبیّات بسیار زشت و سخیفی استفاده کرد؛ ادبیّات گانگستری، ادبیّات کابویی و
تهدیدهای بیمعنی و غلط و تحلیلهای صددرصد غلطتر؛ یک نطق پُر از خلاف،
پُر از دروغ! شاید بیست دروغ واضح در این سخنرانی وجود داشت؛ یک صحبت
آشفته، که نشاندهندهی این است که هم عصبانیاند، هم درماندهاند، هم از
لحاظ فکری دچار مشکل و عقبماندگی هستند، دچار سبُکمغزیاند. یعنی هر سه
چیز را این نطق نشان داد؛ هم عصبانیّت را نشان داد، هم درماندگی را نشان
داد -که نمیدانند باید چهکار بکنند در مقابل این واقعیّت که وجود دارد- هم
سبُکمغزی را نشان داد. حرفهایی که زده شد، افتخارآمیز نبود برای یک ملّتی
مثل ملّت آمریکا. به نظر بنده نخبگان آمریکایی باید احساس شرم کنند -و
میکنند- از داشتن یک چنین رئیسجمهوری و گفتن یکچنین حرفهایی. حالا من
کاری ندارم به اینکه او چه گفته و چهجوری گفته؛ آنچه من میخواهم بگویم این
است که چرا عصبانیاند. بحث پیشرفت ما است دیگر؛ این مسئلهی عصبانیّت
مسئلهی مهمّی است. در این سخنرانی بیش از همه چیز ،آنچه واضح بود،
عصبانیّت بود. چرا عصبانیاند؟
عصبانیّت بهخاطر این است که آمریکا یک
نقشهای برای این منطقهی غرب آسیا که خودشان به آن میگویند خاورمیانه،
داشتهاند از پانزده شانزده سال قبل -شاید هم قبل[تر]؛ ممکن است نقشه مال
قبل بوده، بُروز و ظهورش از حدود پانزده شانزده سال قبل است- که بر اساس آن
یک مدّتی اسم «خاورمیانهی جدید» را آوردند، یک مدّتی اسم «خاورمیانهی
بزرگ» را آوردند؛ یک نقشهای برای اینجا داشتند. محور اصلی این نقشه و قلب
این نقشه عبارت بود از سوریه، لبنان، عراق؛ این سه کشور، سه محور و سه
مرکزی بودند که این نقشه باید عمدتاً آنجاها پیاده بشود؛ چهجوری پیاده
بشود؟ دولتهایی در این سه کشور بر سر کار بیایند که تسلیم مطلق و نوکر
آمریکا باشند، هرچه آمریکا میخواهد اطاعت کنند و برای او عمل بکنند. نتیجه
چه خواهد شد؟ نتیجه این است که تمام این منطقه میشود پاانداز رژیم
صهیونیستی و در این منطقه همان از نیل تا فراتی که آنها گفته بودند به یک
شکلی تأمین خواهد شد، ولو نه به شکل سیاست ظاهری، به شکل سلطه و نفوذ و
تسلّط معنوی و واقعی. این را میخواستند انجام بدهند. اینها میخواستند کاری
بکنند که عراق، [این] کشور تاریخی باعظمت، با اینهمه افتخارات، تحت تسلّط
صهیونیستها و آمریکاییها قرار بگیرد؛ سوریه مرکز به این مهمّی، کانون
مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی، در واقع در اختیار رژیم صهیونیستی
قراربگیرد؛ لبنان هم که تکلیفش معلوم است. اینها این را میخواستند و این
کار را میخواستند انجام بدهند.
حالا شما نگاه کنید به
واقعیّت، ببینید واقعیّت با آنچه اینها میخواستند چقدر فاصله دارد! لبنان
را نگاه کنید، نتوانستند هیچ غلطی بکنند؛ عراق را ملاحظه کنید، درست عکس
آنچه آنها خواستند انجام گرفت؛ سوریه را ملاحظه کنید! البتّه در سوریه
آمریکا و متّحدینش جنایتهای زیادی کردند، دست اینها تا مِرفَق به خون مردم
سوریه آلوده است؛ در این شکّی نیست؛ داعش را راه انداختند، همین تکفیریها
-جبهةالنّصرة و امثال اینها- را راه انداختند و مردم را به یک معنا قتلعام
کردند، این کار را کردند لکن نتوانستند پیش ببرند. امروز شما نگاه کنید
مسئلهی داعش، موضوع داعش درواقع دارد به پایان میرسد، تکفیریها
بهطورکامل منزوی هستند، وضعی که آنها میخواستند از بین برود تا به جای آن
یک وضع دیگری به وجود بیاورند، استقرار بیشتری پیدا کرده، و درست نقطهی
مقابل آنچه آمریکا میخواسته تحقّق پیدا کرده. وقتی آمریکاییها نگاه
میکنند، ایران را در این زمینه مؤثّر و مقصّر میدانند لذا عصبانیاند. خب
به قول مرحوم آقای بهشتی «عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر»! خب حالا
عصبانی باشند. مسئله این است، دعوا این است. اشتباه نباید کرد که کسی خیال
کند که حالا مثلاً فرض کنید یک قدرت چنینوچنان در مقابل ایران قرار گرفته؛
نخیر، آن عکسالعملی که آنها دارند نشان میدهند، نشانهی ضعف است، نشانهی
عقبماندگی آنها است، و نشانهی عصبانیّت ناشی از شکستخوردگی آنها است.
بینیشان به خاک مالیده شده؛ لذا عصبانیاند، این حرفها را میزنند، این
نطقهای سخیف را میکنند و این کارها را انجام میدهند.