مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هشت رذیله» ثبت شده است

هشت رذیله 135 / ستمگری 2 / حقوق 1

| يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث ما در باره ستمگری، چهارمین رذیله از هشت رزیله بود!
گفتیم ستمگری تجازو به حقوق است!
برای پیشگیری از ستم و توبه از ستمهای انجام شده باید ابتداء حقوق را شناخت!
همه امکاناتی که در اختیار انسان قرار گرفته است برای او تکلیف و وظیفه ای را بوجود آوده است. هیچ نعمتی مجانی نیست! بهایی دارد! حقی بر ذمه انسان می آورد! ادای این حق، بهاء آن نعمت است!
خداوند خود بالاترین نعمت است! پس از خلقت انسان و از خلقت جهان برای انسان و از نعمت هدایتی که به او بخشیده است هدفی داشتی است! شناخت این هدف و گام برداشتن در مسیر رسیدن به این هدف، ادای دین نسبت به اوست. ادای حقی است که خداوند بر ذمه انسان دارد!
بدن و روح انسان نعمت دوم است! رعایت نکردن حق نفس، ظلم به نفس است! اعضای بدن (زبان، گوش، چشم و ...) و نیز نعمت قوای درونی (مثل حافظه و عقل و ...) همه دارای حقوقی بر گردن ما هستند!
حق بعدی، انسانهای پیرامون هستند! انسانها هر کدام به نوعی برای ما فرصت هستند. حتی دشمن ما فرصت برای ماست در نتیجه بر گردن ما حقی دارد که باید آن را اداء نمود و الا ظلم به او صورت گرفته است!
انسانهای پیرامون ما عبارتند از: پیشوا (مسؤول سیاسی، معلم و شاگرد، زیر دستان، همسر، مادر و پدر، فرزند، برادر، کسی که لطفی به ما می کند، امام جماعت و مأمون. همنشین، همسایه، دوست، شریک، طلبکار و بدهکار، شاکی و کسی که از او شکایت شده،  مشورت کننده و مشورت دهنده، نصیحت کننده و نصیحت خواه، کهنسال و خردسال، درخواست کننده مالی و درخواست شونده مالی، خوشحال کننده، بدی کننده، مؤمن، اهل ذمه، فروشنده و خریدار، مالک و مستأجر،
و نیز حیوانات و حتی گیاهان نیز بخاطر فرصتی که برای ما بای زندگی بهتر آماده می سازند دارای حقوقی نیز هستند.
در کنار آنچه گفته شد از اعمال عبادی نیز باید قدر دانی نمود و حق مربوطه آنها را بدرستی اداء نمود. مثل نماز، روزه، حج، انفاق.
ادای درست حقوق، سبب می شود تا انسان بتواند از فرصتهایی که خداوند در دنیا در اختیار او قرار داده است بنحو احس استفاده کند.
خداوند در قرآن آیه 77 سوره قصص می فرماید:

وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ‏ نَصیبَکَ‏ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ

و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب؛ و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن؛ و همان‏گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن؛ و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!

باید از آنچه خداوند داده است در پی آخرت بود! خانه آخر! سرایی جاویدان! مصالح این سرا را باید از اینجا فرستاد و باری این کار تنها کافی است ظالم نبود و ستم نکرد و نسبت به حقوق پایبند بود و همه تلاش خود را در پی ادای آنها بکار بست به کمک خداوند و متعال و بیاری تعالیم دین او!

باید پاسخ این همه نعمتهای زیبا را با عمل زیبا داد. و در پی تباهی و ضایع نمودن حقوق نبود! آنها که حقوق را به تباهی می کشند، رابطه عاطفی با خداوند نخواهند داشت!

ان شاء الله قصد داریم بیاری خداوند متعال هر یک از حقوقی را که نام بردیم بطور مبسوط مورد بررسی قرار دهیم.

امیدو داریم همانطور که خداوند یاریمان نمود تا دعای استغفار را در حد بضاعتمان شرح دهیم، در ارائه مباحث مربوط به حقوق هم موفق شویم!

هشت رذیله 49 / لجاجت 1 / تعریف لجاجت

| سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۲۲ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


قرآن، انسان غیر مهذَّب را با هشت خصوصیت تعریف می کند و می شناساند: ناسپاسی، شتابزدگی، لجاجت، ستمگری، ولنگاری، حرص، بخل و نادانی.
از میان عناوین فوق تا اینجای بحث به دو خصلت ناسپاسی و شتابزدگی پرداخته ایم. ان شاء الله از این جلسه به خصلت سوم: لجاحت، خواهیم پرداخت.
قرآن در باره لجاجت می فرماید: ان الانسان اکثر شیء جدلا. انسان بیش از هر چیز، به جدل می پردازد.
جدل، جدال لفظی است. جنگی است که اسلحه آن زبان است و فشنگهای آن جملاتی است که با لعاب منطق، بطرف فرد مقابل شلیک می شود.
ممکن است کسی که اهل جدل است، محتوای سخنش حق باشد ولی نیتش برای گفتن حق نباشد. نیتش غلبه باشد. نفسش از غلبه خوشش می آید. براین اساس لعاب منطق و یا روکش حق هم محتوای باطل را حق نشان می دهد و هم نیت فاسد را، صالح و سالم نشان می دهد.
کسی که جدل می کند، می خواهد بگوید من اگر این سخن را نمی پذیرم نه بخاطر لجاحت است بلکه بخاطر حق ندانستن آن سخن است! پس جدل، دفاع لجوج از لجاجت خود است.
ولی لجوج با همین ابزار دفاعیش، بیشتر خود را رسوا می کند. اصولا همه اهل باطل، از هر ابزاری برای پنهان کردن باطل خود استفاده کنند، همان ابزارها نشانه هایی می شود برای شناخت باطل آنها. این ترجمان آیه شریفه «مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین» است.
از این مقدمه می توان نتیجه گرفت که جدل و لجاحت دو روی یک سکه هستند.
لجاجت با کفر نیز هم کاسه است. زیرا کفر به معنای انکار حقیقتی است که عقل انسان آن را تصدیق نموده و فطرت به آن ایمان آورده است ولی زبان از تصدیق آن امتناع می کند و اگر هم منافقانه آن را تصدیق کند ولی قلب او آن را انکار می کند. این انکار را می شود در عدم التزام عملی به حق تصدیق شده بخوبی دریافت.
البته وقتی سخن از کفر می شود، ذهن سراغ کفر فقهی نرود. مفهوم کفر فقهی با کفر قرآنی، عموم و خصوص من وجه است:
بعضی از کافرهای فقهی کافرهای قرآنی نیستند مثل غالب غیر مسلمانانی که از نظر فکری مستضعف هستند و سخن حق به آنها نرسیده است.  و یا بسختی دچار شبهه اند. آنها هر چند از منظر قرآن کافر نیستند ولی از نظر فقهی کافرند و احکام فقهی کافر بر آن بار است. قرآن درباره حقیقت انسانها قضاوت می کند ولی فقه درباره ظاهر انسان حکم می دهد. مثلا از نظر فقیه بودائیها نجس هستند حال فرقی نمی کند این بودایی واقعا حق به او رسیده است و منکر آن شده است یا نه. فقیه طبق ظاهر حکم می کند تا بتواند زندگی انسانها را سامان دهد. 
و بعضی کافرهای قرآنی هم کافرهای فقهی نیستند. مانند همه آنها که قسمتی از حق را منکر می شوند مثل اهل سنت و مثل منکرین هر گونه ولایتی برای فقیه.
پس همه آنها که در پذیرش حق لجات می کنند و رو به جدل می آوردند، کافرند. کفر در هر رتبه خود، سهمی از کفر به خداوند را دارد. زیرا هر آنچه حق است، جلوه یکی از اسماء خداوند است. و انکار هر قسمتی از حق، انکار این جلوه است. و هر انکار جلوه ای، مانع از جلوه می شود. مثل دیواری می ماند که مانع از تابش خورشید می گردد. پس کسی که کافر است، راه خداوند را می بندد. «سادّ عن سبیل الله» است. اول خودش و بعد دیگران را منحرف از راه خداوند می کند. راه خداوند راهی است که توسط اسماء او روشن شده است! اسماء او وقتی جلوه می کنند، راه را روشن می سازند.
قلبهایی که زنگار گرفتند و دچار زیغ شده اند،قلبهایی که منکوس شده اند و دیگر دریافتی ندارند، قلبهایی که مهر خورده شده اند و سخت تر از سنگ شده اند، دیگر نه تابشی آنها را گرم می سازد و نه روشن می کند. قلبهایی که فقط از وهم، دریافت می کنند و مثل دراکولا از نور متنفرند زیرا نور آنها را پوک و توخ و زهوق می کند که ان الباطل کان زهوقا.
بر همین اساس است که لجوج به سختی نیازمند جدل است تا بتواند خود را حق نشان دهد. به نورهای مجازی پناه می برد. نورهایی که هزار هزار آنها باز هم نمی تواند شب را روز کند.
از لجاجتهای خُرد به خداوند پناه ببریم که کوه از سنگ ریزه تشکیل می شود. با حق در نیافتیم که هر که با حق در افتاد، ور افتاد. به زمین خورد و تنها وقتی می تواند دوباره بلند شود که توبه کند! توبه و برگشت به حق کند. حق را تصدیق کند. با صدای بلند بگوید که: «من در باطل بودم! حق را عمدا تکذیب کردم. اشتباه نکردم! عمدا راه حق را نپیمودم. جاهل نبودم. عالم بودم. تلاشم بخاطر روشن شدن حق نبود. تلاشم برای خاموش کردن آن بود.» این اعتراف سبب آمرزش او می شود.
این بود تعریفی از لجاحت. ان شاء الله در مباحث بعدی لجاحت را در لایه های مختلفش مورد بررسی قرار خواهیم داد.
  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۲۲

سلام علیکم - بسم الله


در ابتدای بحث «هشت رذیله - گفتیم که قرآن از هشت رذیله انسانی نام می برد. نخستین آنها ناسپاسی بود که به آن پرداخته شد و دومین آنها شتابزدگی است.
شتابزدگی به معنای تلاش برای حذف زمان جهت دیدن اثر یک کار است.
هر کاری برای این که به نتیجه مناسب خود برسد نیازمند گذشت زمان مناسب است. چنانچه این زمان به درستی در نظر گرفته نشود انسان دچار شتابزدگی می شود.
نقطه مقابل شتاب، سستی در انجام امور است. افراد تنبل زمان را بیشتر از آنچه واقعیت است، می بینند. هر وقت به انها بگویی: «از انجام کارت غفلت نکن!» می گوید: «هنوز وقت هست!»
شتابزدگی در دیدن نتیجه کار، ممکن است تنها یک تظاهر باشد. وقتی به کسی گوشزد میکنی که کاری که مشغول انجام آن هستی دارای ضرر هست، مدام می گوید: «کو ضرر؟»
در واقع هیچ کس نمی خواهد ضرر کار خودش را زودتر ببیند بلکه با تظاهر به عجله در دیدن نتیجه بد کارها، می خواهد منکر این نتیجه شود و بعد ثابت کند که کاری که انجام می دهد بد نیست و الا نتیجه بدش خیلی زود بسراغش می آمد.
در قرآن آیات زیادی به این موضوع پرداخته اسیت که کفار وقتی درباره عواقب کفرشان به انها هشدار داده می شود می گفتند: «کو این عذاب؟» قرآن این سخن کفار را این گونه تعبیر می کند: «آنها برای آمدن عذاب شتاب می کنند. یَسْتَعْجِلُونَکَ‏ بِالْعَذابِ» (مراجعه کنید به: انعام: 57؛ یونس: 11 و 50؛ رعد: 6؛ حج: 47 ...)
کفار با اظهار شتابزدگی مصنوعی هشدارهای خداوند را به سخریه می گیرند و مؤمنین با شتابزدگی واقعی بخاطر دیدن تأخیر در عقوبت دیدن کفار، نسبت به وعد های خداوند دچار تردید می شوند. چه بسیار معتقدین به خدا و دین که از این که کفار آزادانه مشغول کارهای زشت خود هستند و نه تنها کارهای زشتشان بازتابی منفی برایشان نداشته است که بیشتر هم به سود رسیده اند دچار حیرت می شوند و نمی دانند حکمت این همه تأخیر در عقوبت کفار چیست.
شتابزدگی، طبیعی انسان خودنساخته است. او را دچار غفلت از آثار شوم کارهای زشتش می کند. کارهای بدی را انجام می دهد و یا کارهای خوبی را ترک می کند و یا در انجام آنها تأخیر می نماید.
بر همین اساس است که انسانها کارهای زشتی که داری عواقب سریع باشد را انجام نمی دهند. مثل احتیاطی که ما آدمها در برخورد با سیم برق داریم. و یا حواس جمع تری که در حین رانندگی داریم.
همین شتابزدگی سبب می شود تا زمان استجابت دعا خیلی دیر به نظر برسد. و حتی باعث شود تا آدمها از استجابت دعای خود ناامید شوند. با این که انسان به محض این که دعایی - همراه با شرائط - بکند، امورات دنیا به سمت استجابت دعای او تغییر مسیر می دهند ولی این به معنای این نیست که در وقتی که دعاکننده مناسب می بیند، دعایش مستجاب شود بلکه باید زمان واقعی استجابت برسد.
کودگی که نمی داند پخت یک غذا چقدر طول می کشد مدام از مادر خود غذا می خواهد و مادر هم مدام به او می گوید: «باید صبر کنی تا غذا بپزد.»
البته کودک اگر زیاد اصرار کند مادر غذایی را که هنوز باید بیشتر بپزد جلوی او می گذارد و خداوند نیز ممکن است دعایی را به صورت نارس استجابت کند  که در آن وقت یا فرد از این استجابت شر می بیند و یا خیر کاملی را که اگر صبر می کرد از آن بهره مند می شد، نصیبش نمی شود.

سلام علیکم - بسم الله


فردا عید قربان است! پس قربانِ همه آنها که دنبال فرصتی برای مهیا نمودن هدیه ای جهت تقدیم به ذات ربوبی هست. هدیه ای که با آن به خداوند تقرب جویند. آنچه با آن تقرب می جویند را قربانی می نامند.
اگر کسی هیچ امکانی برای تقدیم قربانی نداشته باشد، می تواند «ترک گناهی» را هدیه خداوند کند! اصلا چه هدیه ای بالاتر از «ترک گناه»!
هر چند معروف شده است که قربانی، یعنی ذبح نمودن گوسفند و تقسیم گوشت آن بین فقراء. ولی ذبح گوسفند و تقسیم گوشت آن بین فقراء یکی از مصادیق قربانی است.
فردا سالروز گرامی داشت قربانی حضرت ابراهیم علیه السلام است! باید این روز را گرامی داشت! آن را مهم انگاشت! نسبت به علت ثبت این چنین روزی به عنوان «قربانی» تأمل نمود.
اهمیت دادن به ایام الله، گرفتن پیام این چنین روزها و شبهایی است! ثبت انعکاس پیام در فکر، و حس و رفتار است!
وقتی فیلم هنرمندانه ای ساخته می شود، سازنده انتظار داد که بینندگان بعد از اتمام تماشای فیلم کمی بنیشنند، فکر کنند! در باره فیلم حرف بزنند. اظهار کنند که این فیلم رویشان تأثیر گذاشته است! فیلم فقط سرگرمشان نکرده است!
مراسمات در ایام الله بعضی وقتها فقط جنبه سرگرمی دارد! سرگرم شدن با مراسم ایام الله، ناسپاسی نسبت به زمانهای مقدس است!
روز عید قربان روز یادآوری این حقیقت مهم است که آنچه تقدیم خداوند می شود از انجام کارهای خوب و یا ترک کارهای بد، با چه میزانی و با چه کیفیتی و یا چه معرفتی همراه است؟ آیا در حد و قواره قربانی ابراهیم هست؟ با همان خلوص و رضایت و کمیت و کیفیت؟
البته این انتظار بالایی است ولی همیشه برای ارزیابی باید، واحد اندازه گیری کاملی را در اختیار داشت. نمی شود بخاطر کمکاری انسانها، واحد ارزشیابی را تنزل داد و از سطح استاندارد آن کاست!
روز عید قربان فقط برای کشتن گوسفندی و تقسیم گوشت آن بین نیازمندان نیست. اگر اینطور بود باید برای دیگر مصادیق انفاق هم روزهایی را می داشتیم مثلا روز خمس، روز زکات، روز ساختن مسکن برای نیازمندان، روز تهیه نمودن جهزیه برای دختران فقیر و ...
و همچنین باید روزهایی می داتشیم برای گرامی داشت دیگر عبادات مثل نماز و جهاد و حج و غیره!
آیا تقسیم نمودن گوشت بین نیازمندان اینقدر مهم است که آن روز عید اعلان شود و همه جا تعطیل شود و مردم نماز عید بخوانند و ...
روز عید قربان، روز همه کارهای خوب است! تشکر از این روز، به دانستن و باور همین مطلبی است که گفتم و نیز به ارزیابی عملی، و تلنگری است برای محاسبه نفس قبل از این که محکمه ای فرارسد که قانون تجدید نظر در آن وجود ندارد!

عیدتان مبارک!

هشت رذیله 2 / اساس بودن صفات انسانی

| يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


ان شاء الله که حال همه عزیزان خوب باشه! و آماده باشید تا قسمت دوم از مجموعه مباحث هشت رذیله را خدمت شما گرامیان تقدیم کنم!

دعا کنید تا موفق شوم هر شب یک بحث را بنویسم!

این هشت رذیله همه رذایل انسانی هستند که برای تصدیق رذیله بودن آنها نیازی به پیش فرض تصدیقهای اعتقادی نیست.

رها نمودن خود از رذائل انسانی، مثل بیرون آمدن از چاه است و زینت یافتن به فضائل ایمانی مثل بالا رفتن از کوه است.

مثلا انصاف و بعد از آن ایثار، دو فضیلت ایمانی است ولی ترک ستم، فضیلت انسانی است. تا زمانی که انسان ستم به دیگران را ترک نکند نمی تواند به انصاف و ایثار بیاندیشد. زیرا تا پایه های انسانیت در ما محکم نشود، نمی توان به برج و باروی ایمان فکر کرد.

هر کس با داشتن نقائص انسانی، احساسهای معنوی و ایمانی بکند بداند که دارد رؤیاپردازی می کند و شیطان از آن مکرهای خطرناکش روی او بکار گرفته است.

مثال دیگر: وقتی از مخلوق سپاسگزاری نشود، عباداتی که مضمون آن سپاسگزاری از خالق است، نمی تواند موجب عروج شود هرچند خاصیت عقاب نشدن را دارد. یعنی وقتی کسی که شخصیت ناسپاسی دارد و نماز می خواند، تنها خاصیت این نماز نیافتادن به دوزخ است ولی آیا به بهشت هم می رود؟ این بسته به میزان تلاشش برای رهایی از رذیله ناسپاسی است!

البته دین همه تلاشش را می کند تا انسان، ابتداء از حیوانیت بالا بیاید و انسان شود و بعد عنوان «مؤمن» را بگیرد که مورد غبطه ملائک قرار گیرد.

فرموده اند:

لا دِینَ لِمَن لا مُرُوَّةَ لَه.

لا دِینَ لِمَن لا عَقلَ لَه.

لا دِینَ لِمَن لا عَهدَ لَه.

لا دِینَ لِمَن لا وَرَعَ لَه.

لا دِینَ لِمَن لا صَبرَ لَه. 

هشت رذیله 1 / معرفی

| پنجشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


در قرآن از هشت خصلت زشت انسان نام برده شده است. ان شاء الله قصد دارم مباحثی را در باره این هشت خصلت مطرح کنم تا بتوانیم گامی را جهت خودسازی تحت تعالیم قرآن عزیز برداریم:


ناسپاسی:              الزخرف : 15  إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبینٌ.

شتابزدگی:            الأنبیاء : 37  خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ.

لجاجت:                الکهف : 54  کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً

ستمگری:             إبراهیم : 34  إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ

ولنگاری:             القیامة : 5  یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ 

حرص:                المعارج : 19 إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً 

بخل:                   الإسراء : 100  کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً

نادانی:                 الأحزاب : 72  إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً