مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند ششم:
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ أَتْعَبْتُ فِیهِ جَوَارِحِی فِی لَیْلِی وَ نَهَارِی وَ قَدِ اسْتَتَرْتُ مِنْ عِبَادِکَ بِسِتْرِی وَ لَا سِتْرَ إِلَّا مَا سَتَرْتَنِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

ترجمه: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم ازهر گناهی که در شب و روزم، اعضا و جوارحم را در آن گناه خسته کردم و خود را در پرده ی پوشش خویش، از بندگانت پنهان کردم، در حالی که پرده ی حفظی جز پوشش تو نیست؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

تعب، مقابل مفهوم «راحة» هست! لذا «أتعَبَ» یعنی به زحمت انداخت و از او سلب راحتی نمود!

جوارح، به معنی اعضاء بدن است منتها تفاوتی با واژه «اعضاء» دارد. با توجه به این که «جرح» به معنی تصرف خارج از حد در یک شیء است، و به همین خاطر به زخمی که منشأ بیرونی دارد، جراحت گفته می شود، موقعی از اعضاء بدن، تعبیر به «جوارح» می شود که انسان از این اعضاء برای تعدی از حدودی که شرع و عقل و قانون آن را مشخص نموده است استفاده کند!

با این توضیح وجه تناسب بین دو مفهوم «ذنب» و «تعب» با مفهوم «جوارح» معلوم می شود: انسان هنگام گناه هم به اعضاء بدنش زحمت بیش از حد می دهد و هم از حدود الهی تجاوز می کند.

شرح:

حضرت در این فقره از دعا، از گناهانی سخن می گوید که همه ی شب و روز انسان را دربرگرفته و همه اعضاء او را به خود مشغول نموده است. با این همه این گناهان توسط انسان پوشیده می شود.

قدرت فکری این پوشندگی را انسان از خداوند دارد. به عبارت دیگر وقتی انسان می تواند زشتی را بپوشاند، در حقیقت اسم ستاریت خداوند ظهور پیدا کرده است و الا اگر مشیت خداوند بر عدم ظهور یکی از نامهایش باشد، هیچ کس نمی تواند، قدرتی که مربوط به آن نام است را داشته باشد و آن را بکار گیرد!

پس پوشاندن گناه، سوء استفاده از یکی از اسماء خداوند است!

حسن استفاده از نام «ستار» پوشاندن عیوب دیگران است!

پس اگر انسان تصمیم بگیرد از اسامی خداوند به نفع اهداف شیطان  و نفس استفاده نکند، چون از رسوایی هم هراس دارد پس مجبور می شود کاری نکند که بعد یا مجبور شود، ذلت رسوایی را بپذیرد و یا از نام خداوند سوء استفاده کند.


علیکم السلام.
منظور حضرت علی از جوارح در این فراز دعای کمیل چیست؟ و آیا معنایش با معنایی که شما فرمودید تفاوت دارد؟
«قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمنة جوانجی و ... »
پاسخ:
ظاهرا منظور حضرت از تعبیر به جواح بجای عضاء این است که:
خدایا! این اعضایی که طبق اقتضای دنیوی خود مورد سوء استفاده هستند، تقویتشان کن که در مسیر خدمت تو باشند!



پاسخ / تزکیه و تقوا

| شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۵ ب.ظ

فرق تزکیه و تقوا

سؤال: 130

سلام علیکم

چرا وقتی خدایتعالی در قرآن سخن از تزکیه نفس اورده همیشه فرموده قطعا کسی که تزکیه نفس کنه رستگار میشه (سوره شمس ،اعلی...) ولی وقتی.صحبت از پرهیزگاری میشه خیلی جاها فرموده پرهیزگار باشید باشد که رستگار شوید یعنی امکانم داره نشیم مگه میشه کسی از خدا بترسه و رستگار نشه؟ یعنی برای رستگار شدن مثه علما و عرفا باید حتما با جهاد با نفس و حرام کردن اعمال مباح بر نفس نفسمونو تزکیه بدیم و انجام واجبات و.ترک محرمات کافی نیست تا رستگار بشیم؟

پاسخ:

سلام علیکم

تزکیه به معنای خود را ساختن است! کسی که موفق می شود خود را بسازد و به نفس مطمئنه برسد قطعا در زمه رستگاران قرار گرفته است!

ولی تقوا در مواجهه با گناه خاصی معنی پیدا می کند. پس اگر در موردی فرد از خود تقوایی نشان داد این دلیل نمی شود حتما از رستگارن باشد!  

بله اگر قرآن در جایی فرموده بود متقین شاید رستگار باشند می شود گفت تضادی در آیات قرآن هست!

پاورقی - معرفت منتظَِر

| سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


تولد حضرت ولی عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه را تبریک عرض می کنم.

مهمترین وظیفه شیعیان در عصر غیبت، انتظار است!

غالبا سؤال می شود وظیفه منتظر چیست! در پاسخ باید گفته شود، وظیفه منتظر، انتظار است! همچنان که وظیفه مؤمن ایمان است. قرآن می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا.

انتظار مفهوم کاملی برای تبیین رسالت و وظیفه شیعه در عصر غیبت دارد.

انتظار، دو مفهوم صبر و قیام را در خود دارد!

صبر مانع منتظر می شود تا کاری که باید منتظَر  انجام دهد، او انجام دهد!

من اگر منتظر  آمدن استادی هستم، نباید خود بر کرسی تدریس بنشینم! چون اگر قرار بود من لیاقت تدریس داشته باشم دیگر چرا منتظر استاد هستم؟!

قیام، انسان را وا می دارد تا قیام به امر تهیه مقدماتی که کار  منتظَر، نیازمند به این مقدمات است!

شما وقتی منتظر استادی هستی، باید مقدمات تدریس او را فراهم کنی! اگر نیاز است تا شناختی اجمالی از آنچه او قرار است تدریس کند داشته باشی، خب باید این شناخت را پیدا کنی!

امام قرار است همه زمین را از لوث ظلم و شرک بزداید!

وقتی شراره ظلم بر تن منتظِر بنشیند و از اینهمه سیاهی شرک دلش بگیرد، آنجاست که صبر منتظِر معنی می یابد.

او اگر صبر نکند و خود رأسا برنامه بریزد برای از بین بردن ظلم و شرک در همه دنیا، یقینا این قیام، با شکست و یا با انحراف مواجه خواهد شد.

از آن طرف وقتی شراره ستم به منتظر اصابت نکند. در امنیت بسر ببرد و نیز محیطش توحیدی باشد، نباید این امنیت و هدایت سبب شود که او از قیام برای فراهم ساختن مقدمات ظهور غافل شود و خود را بی نیاز از ظهور بداند.

و یا این که تن به این ستم و شرک داده و به غلط بگوید: «کاری نمی توان کرد!!»

مقدمات ظهور نیازمند کسب معرفت نسبت به مکتب امام و تبلیغ  آن است.

مردم باید قبل از ظهور بدانند که می شود زیر پرچم اسلام ناب، زندگی با سعادتی را داشت.

مردم دنیا باید بفهمند که همه مشکلاتشان بخاطر این است که در مسیری که خداوند انسانها را توسط انبیاء راهنمایی کرده است قرار ندارند.

مسیری که موجب می شود تا فکر و احساس و رفتار انسانها درست و بحق باشد.

بر این اساس باید حکومتی هرچند محدود و تشکیلاتی هر چند کوچک ساماندهی نمود تا بدرستی برای این منظور برنامه بریزد و آن را اجراء نماید. چیزی که زمینه آن با ایجاد حکومت اسلامی در ایران بحمد الله انجام گرفت.

باید الگوی زندگی اسلامی را و این که چقدر این زندگی می تواند مانع بروز مشکلات رائج شود و چقدر می تواند موجب رشد انسان در دو بعد مادی و معنوی شود را هر منتظری به مردم پیرامون خود ارائه دهد.

بدون ارائه عملی زندگی مهدوی چگونه می توان انسانها را آماده پذیرش حکومت امام نمود؟!

پس انتظار با دو دیواره ی صبر و قیام، از افراط و تفریط دور مانده است و طریق وسط را شعار خود نموده است.

ان شاء الله که تلاشمان در مسیر انتظار مورد تأیید امام قرار گیرد و حضرت پاداش انتظارمان را شهادت در رکابش قرار دهد!

سلام علیکم - بسم الله


بند پنجم دعای استغفار:

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى الْغَیِّ وَ یُضِلُّ عَنِ الرُّشْدِ وَ یُقِلُّ الرِّزْقَ وَ یَمْحَقُ التَّلْدَ [التَّالِدَ] وَ یُخْمِلُ الذِّکْرَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
ترجمه: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که به سوی گمراهی می کشاند و از راه رشد دور می کند، و روزی را کم و برکت را از بین میبرد، میراث گذشته را نابود و نام آدمی را از خاطره ها میبرد، پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

محق، یعنی نقصان تا جایی که منتهی به بطلان یا محو شدن بشود! در مقابلِ مفهوم «ربو» که به معنای حجیم شدن همراه با زیاد گشتن است. چنانکه خداوند می فرماید: ان الله یمحق الربا.

تَلد، به معنی هر آن چیزی است که از مال به دست آید.

خمل، به معنی مخفی شدن یاد و یا صداست! خامِل به شخص گمنام و فرومایه گفته می شود.

شرح:

حضرت در این دعا از گناهانی نام می برد که مسیر زندگی انسان را منحرف می کند.

گناهانی که انسانها انجام می دهند، در آغاز، با پشیمانی همراه است. وجدان انسان مدام با او درگیر می شود.

این درگیری اگر با تکرار گناه ادامه پیدا کند، انسان برای آرام نمودن درون خود، آرام آرام دست به تغییر اندیشه خود درباره گناه می زند.

این تغییرات به ترتیب و با فاصله زمانی - بسته به میزان تکرار گناه - این گونه صورت می گیرد:

1) مقدمات گناه را دیگر گناه نمی شمارد.

2) از میزان زشتی گناه می کاهد.

3) اصل گناه بودن آنچه را که انجام می دهد انکار می کند.

البته همه انکارهای حقیقت در آغاز با تردید شروع می شود و بعد به انکار می انجامد.

با انکار گناه، مسیر فکری زندگی انسان تغییر می یابد. «رشد» تبدیل به «غی» می گردد. رشد راه خیر و صلاح است و غی راه شر و فساد.

عوض شدن مسیر، غیر از خود گناه است. گناهانی که با شرم همراه هستند و گنهکار به هیچ نحوی در باره آنها دچار تغییر فکری نشده است، مسیر فکری انسان را و نگرشش را در امور مختلف تغییر نداده است.

در بند پنجم دعای استغفار از گناهانی سخن گفته می شود که نوع نگاه انسان را به مسائل مختلف تغییر می دهد. این تغییر نگاه نامش «غیّ» است.

دین همه نگاه ها و رفتارها انسان را به سمت خیر و صلاح پیش می برد. رفتارها کاملا تابع نگاه ها و تحلیل ها و اندیشه های انسان هستند.

اصلا میزان دین داری انسان را باید در میزان هماهنگی اندیشه های او با حقائقی داسنت که دین از آنها سخن گفته است. (لِکُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى الْغَیِّ وَ یُضِلُّ عَنِ الرُّشْدِ)

«یضل عن الرشد» گمراهی از رشد، یعنی گم نمودن راه؛ همان راهی که قبلا در آن حرکت می کرده است! گم نمودن راه، تغبییری دیگر از غفلت است! وقتی انسان دچار «غی» می شود، دچار فراموشی مزمنی نسبت به وضعیت قبل خود می گردد. تنها چیزی که یادش می ماند، رفتارهایی است که در مسیر قبل داشته است. کارهای خوبی که انجام می داده و کارهای زشتی که به آنها نزدیک هم نمی شده است.

ولی آن اندیشه و باوری که باعث این رفتارها بوده است را بکلی به فراموشی می سپارد و یا به تعبیر دعا، گم می کند. (یُضِلُّ عَنِ الرُّشْدِ)

در پی این گمراهی، رزق و بهره و خوشنامی انسان نیز آسیب جدی می بیند. (یُقِلُّ الرِّزْقَ وَ یَمْحَقُ التَّلْدَ [التَّالِدَ] وَ یُخْمِلُ الذِّکْرَ)

کم شدن رزق و کم شدن بهره ای که انسان می تواند از مالش بدست بیاورد و نیز کاسته شدن از آبروی انسان که در واقع رزق اجتماعی انسان است، از ثمرات ورود به مسیر غی است!
وقتی انسان رزق حلالش کم شد و نتوانست از مالش به نحو مشروع سود مناسب را بدست بیاورد و نیز آبرویش لطمه دید، تلاش خواهد کرد این مشکلات از طریق غیر مشروع حل کند.
این چنین است که رو به رزق حرام می آورد و  از مالش به نحو باطلی سود بدست بیاورد و مسیری را در بالابردن اعتبار خود در جامعه انتخاب کند، که همه منحرفین اینگونه اعتبار وهمی خود را بدست آورده اند.
پس اصرار بر گناهان، به اندیشه صحیح انسان آسیب می زند، در نتیجه مسیر زندگی مادی و معنوی او را تغییر می دهد.

سلام علیکم - بسم الله


بند چهارم دعای استغفار:
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اسْتَمَلْتُ إِلَیْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ بِغَوَایَتِی أَوْ خَدَعْتُهُ بِحِیلَتِی فَعَلَّمْتُهُ مِنْهُ مَا جَهِلَ وَ عَمَّیْتُ عَلَیْهِ مِنْهُ مَا عَلِمَ وَ لَقِیتُکَ غَداً بِأَوْزَارِی وَ أَوْزَارٍ مَعَ أَوْزَارِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
ترجمه: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که بنده ای از بندگانت را با فریب کاری به سوی آن کشاندم و با نقشه و خدعه او را فریب دادم؛ آنگاه گناهی را که نمی شناخت به او یاد دادم و جلوی دید او را از آنچه میدانست گرفتم و میدانم که فردای قیامت باید با وزر و وبال گناه دیگران، علاوه بر گناه خود، با تو ملاقات کنم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
لغت:
استمال، یعنی مایل ساخت.
غوی، مقابل رشد است و رشد قرا گرفتن در مسیر خیر و صلاح است پس غیّ واقع شدن در مسیر شر و فساد خواهد بود.
خدعه، یعنی مخفی نمودن آنچه که در شأنش این است که آشکار باشد.
حیله، تحویل و تغییر دادن کلام و عمل است برای منظوری که پنهان داشته شده است.
وزر، یعنی باری که حمل بر چیزی می شود. مثل گناه که بار بر گردن انسان می شود.
شرح:
حضرت در این بند از دعا از گناهی سخن به میان می آورند که بسیار بزرگتر از گناهان قبلی است که در باره اشان صحبت شده است. و آن گناه، گناهکار نمودن دیگران است!
به دو صورت انسان دیگران را گنهکار می کند:
صورت نخست گناهکار نمودن افرادی است که به انسان اطمینان دارند! مثل اعضای خانواده، دوستان، شاگردان.
صورت دوم گنهکار نمودن کسانی است که باید اعتمادشان نخست جلب شود!
برای گنهکار نمودن دسته نخست نه نیازی به قصد است و نه نیازی به نقشه کشیدن است! بلکه صرف گمراهی خود انسان کافی است که آنها نیز گمراه شوند.
(اسْتَمَلْتُ إِلَیْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ بِغَوَایَتِی)
وقتی پدر و مادر لاابالی باشند، زمانی که دوستان انحراف داشته باشند وقتی استاد مهذَّب نباشد، طبیعی است که آنانی که به او اعتماد دارند، دچار لاابالی گری و انحراف شده و مسیر تهذیب و خودسازی را طی نخواهند کرد!
اما دسته دوم با حیله و خدعه بدام می افتند. امیراطوری رسانه در جهان که مهمترین ابزار برای شیطان است در قالب فیلمها و سریالها به اسم بررسی مشکلات خانوادگی، بیشترین ضربه را به خانواده ها می زند و آتش غیر قابل فروکشی از شهوت را در آنها ایجاد می کند! (أَوْ خَدَعْتُهُ بِحِیلَتِی)
فریب به دو صورت شکل می گیرد:
آموختن مسائلی که موجب فتنه است! قرار نیست انسان همه چیز را بداند. علم مثل خوراک است! خوراک حدی دارد. این حد هم در کمیت آن است و هم در کیفیت آن است! ممکن است غذایی برای کسی خوب باشد و اما دیگری از خوردن این غذا زیان ببیند.
خواندن مطالب شبه برانگیز همان غذای سنگینی است که معده های ضعیف توان هضم آن را ندارند و اذیت می شوند.
اطلاعات جنسی برای کسی که در التهاب بلوغ، ملتهب است، حکم بنزین روی آتش را دارد.
آشنایی با انواع راههای فریب، مثل آنچه زندانیان به یکدیگر می آموزند، قدرت فریبکاری را افزایش می دهد.
به همین خاطر است که آموزش جادو حرام است!
آشنای با تکنولژی ارتباطات، باید به میزان رشد قدرت عقل صورت گیرد. (فَعَلَّمْتُهُ مِنْهُ مَا جَهِلَ)
صورت دوم فریب کور نمودن شخص و غافل نمودن او نسبت به اطلاعات مفیدی است که دارد!
انسان بر اساس آموزه های فطری و یا محیطی که کسب نموده است، در مقابل بسیاری از گناهان از خود مقاوت نشان می دهد.
خدشه نمودن در این اطلاعات و شبه افکنی در آنها و از آن طرف جلوه دادن گناه و آسان نمودن دسترسی به آن، موجب می شود تا دیگر انسان تحت تأثیر آگاهی های خود نباشد و چشم دلش را بر این اطلاعات ببند. (عَمَّیْتُ عَلَیْهِ مِنْهُ مَا عَلِمَ)
این چنین می شود که شخص گنهکار در قیامت علاوه بر بار گناه خودش، همانند بار گناه دیگران را نیز باید بر دوش بکشد!


پاورقی - روز جوان

| شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۰۲ ب.ظ
علی اکبر

سلام علیکم - بسم الله


اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى غَضَبِکَ أَوْ یُدْنِی مِنْ سَخَطِکَ أَوْ یَمِیلُ بِی إِلَى مَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ أَوْ یَنْآنِی عَمَّا دَعَوْتَنِی إِلَیْهِ

در جلسه قبل معنی لغات بند سوم دعای استغفار - متن فوق - را گفتیم و کمی هم توضیح دادیم.

در این جلسه می خواهیم درباره ترتیب جملات این بند از دعا سخن بگوییم.

امام علیه علیه السلام در این قسمت از دعا، مراحل شکل گیری گناه را توضیح می دهند.

گناهانی که موجب خشم خداوند می شوند، گناهانی است که عذاب الهی را در پی دارد. چون خشم خداوند به معنای عقاب اوست.

خداوندی که حلیم است، خشمش بجاست! حلیم به کسی می گویند، که در مقابل سفیه و جاهل خشمگین نمی شود. ولی وقتی همین فردِ بردبار، خشمگین می شود، یعنی طرف مقابلش دیگر سفیه و جاهل نیست! کار زشتش از سر سفاهت و حماقت و کمبودهای ذهنی اش نیست! می فهمد و کار زشت انجام می دهد.

در قرآن اشخاصی مورد خشم خداوند قرار گرفته اند، کسانی هستند که به اندازه کافی مدارا با آنها صورت پذیرفته است:

کفر (بقره: 60) و نفاق (مجادله: 14)، دور زدن قانون شریعت (مائده: 60)، قتل عمدی مؤمن (بقره: 61؛ آل عمران: 112؛ نساء: 93)، فرار از میدان جنگ (انفال: 61)، انواع طغیان در مقابل خداوند (طه: 81)؛ سوء ظن به خداوند (فتح: 6)

انسان چگونه خداوندِ حلیم و حکیم را بخشم آورده است؟ (یُدْنِی مِنْ سَخَطِکَ):

انسان قبل از مرحله خشم، سخط خداوند را ارزانی خودش نموده است. رضایت او را از خودش سلب کرده است. او مثل سابق دیگر در پی این نبوده است که آیا خداوند از این کار من راضی هست یا نه؟ (آل عمران: 162) 

حال انسان چگونه به این مرتبه سقوط می کند، که دیگر رضایت خداوند برایش مهم نیست؟ (یَمِیلُ بِی إِلَى مَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ):

او در خود احساس تمایل می کند به محرمات الهی. و به این تمایل نیز جواب مثبت می دهد. او در این مرحله نمی خواهد خداوند را از خودش ناراضی کند، فقط به گناه تمایل دارد و مقابل این تمایل هم نمی ایستد. (محمد: 28)

چرا انسان تمایل به گناه پیدا می کند؟ (یَنْآنِی عَمَّا دَعَوْتَنِی إِلَیْهِ):

زیرا از آنچه خداوند دستور داده است به آرامی و با میل خودش دور می شود. 

نتیجه این که بی میلی به نماز و انجام دیگر واجبات سبب تمایل به گناه می شود و تمایل به گناه سبب مهم نبودن رضایت خداوند می گردد و این موجب عدم رضایت خداوند می شود، و نهایتا خداوند از بنده اش خشمگین می گردد.

پس واجبات حفاظ محرمات هستند و پرهیز از هر رتبه از محرمات، حفاظ ارتکاب محرمات با درجه حرمت بالاتر می باشند.

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 3:
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى غَضَبِکَ أَوْ یُدْنِی مِنْ سَخَطِکَ أَوْ یَمِیلُ بِی إِلَى مَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ أَوْ یَنْآنِی عَمَّا دَعَوْتَنِی إِلَیْهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
ترجمه: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هرگناهی که مرا به سوی غضبت فرا میخواند؛ یا مرا به سوی خشمت نزدیک میسازد؛ یا مرابه سوی آنچه که نهی ام کرده ای می کشاند؛ یا از آنچه که مرا به سوی آن دعوت نموده ای دور می نماید؛ پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهتری آمرزندگان.
لغت:
غضب، به صخره سخت، «غضبة» گفته می شود. و به همین مناسبت به حالتی که انسان تحت تأثیر هیجانات درونی پیدا می کند و طبق آن در خود احساس قدرت و سختی و عدم انعطاف می کند، غضب گفته می شود.
وقتی حالات انسانی را به خداوند نسبت می دهیم، منظور آثار آن حالات است!
این که گفته می شود: «خشم خداوند» یعنی اراده خداوند بر عذاب. زیرا کسی که خشمگین می شود در پی مجازات نمودن کسی است که او را بخشم آورده است.
همچنین است وقتی گفته می شود: «خداوند رؤوف است» و یا «خداوند ملول می شود» و یا «خداوند دانست» و یا «ما شما را فراموش کردیم آنگونه که شما ما را فراموش کردیم» و یا «خداوند شما را یاد می کند وقتی شما او را یاد کنید» و ... دیگر انتسابهایی که مفهوم انسانی آن در شأن خداوند متعال نیست!
بسیاری از صفات فعلی خداوند از این قبیل است! منظور از انتساب این صفات، انتساب رفتارهای متناسب با آن است!
دنو، (یدنی) به معنای نزدیکی همراه با انحطاط و پایین بودن است. بر این اساس مناسب دو واژه گناه و سخط، دنو است نه قرب.
سخط؛ به معنای عدم رضایت است. پس نسبت به غضب، از شدت کمتری برخوردار است!
میل، اگر با «الی» بیاید به معنای رغبت است و اگر با «عن» بیاید به معنای ضد رغبت است. پس میل در دعای فوق، به معنای رغبت است.
نأی، به معنای تأخیر و مکث همراه با میل به دوری است. گناهانی است که به نرمی انسان را از انجام طاعات دور می سازد.
شرح:
در این بند از دعای استغفار، حضرت به گناهان از زاویه دیگری نگاه می کند و آن نگاه به مقدمات گناه است.
مقدمات گناه، انسان را وادار به گناهانی می کند که نتیجه اش خشم خداوند، عدم رضایت او، ارتکاب محرمات الهی و دوری و بی میلی به طاعات است.
توبه و طلب استغفار بدون بررسی آنچه سبب گناهان شده است بی معنی است. توبه، یعنی علاج آسیبی که روح زده شده است! پس باید مانند بیماری جسمی، در پی علت آن بود.
وقتی در دعای فوق از خداوند مغفرت اموری را می خواهیم که ما را به گناهانی فرا می خوانند که خشم و سخط خداوند را بدنیال دارد، یعنی باید این امور را بشناسیم!
شناخت مقدمات گناه ساده است! اصلا نیازمند معرفتی خاص نیست و الا حضرت در این دعا از این امور سخن می گفت.
هر انسانی طبق تجربیاتی که از گناهانش دارد می تواند بخوبی صدای گامهای شیطان را بشنود. این که قرآن می فرماید: بل الانسان علی نفسیه بصیره و لو القی معاذیره (قیامت: 14) یعنی همین!
انسان بخوبی می تواند هم حرارت گناه را که با نزدیک شدن شیطانی که از آتش آفریده شده است حس کند و هم حرارت خشم خداوند را بخوبی احساس کند. کافی ایست جلوی عذر و بهانه ها را بگیرد و خودش را نفریبد و به ندای درونی و فطری خود توجه کند و برای عقلی که او را هشدار می دهد، احترام قائل شود.
انسان به طور فطری سراغ گناه نمی رود و از آنجام آن وحشت دارد و به او اضطراب دست می دهد. شیطان برای این که این دفاع طبیعی انسان در مقابل معصیت را بشکند، به وسوسه نسبت به اموری روی می آورد که مشتبه و مشکوک است.
دین مقدس اسلام آمده است برای این که ما را نسبت به همین امور مشکوک و مشتبه، آگاهی دهد.
بسیاری از پرهیزهای شرعی، پرهیز از اموری است که بظاهر بی زیان و یا کم زیان هستند.
مثلا خوردن مقدار کمی شراب، و یا بیرون بودن کمی از موی زن و یا تصرف کمی در مال غیر، و مانند اینها، در ظاهر زیان مهمی متوجه انسان نمی کند، ولی همه اینها مقدمات زیانهای بزرگتر هستند.
و نیز وجوب انجام بعضی از کارها مثل عبادات و یا لزوم انجام انفاقات واجب با قصد قربت و رعایت حدود آن، بظاهر کارهایی کم ثمر و بی ثمر به نظر می رسد، ولی آنها را به عنوان عوامل بازدارندگی معصیت نگاه کنیم، تحلیل ما در باره چرایی این امور متفاوت خواهد شد.
به همین خاطر است که تسلیم بودن رکن دین است! اگر قرار باشد ما تنها بر اساس فطرتی که شناخت زشتیها به او تعلیم داده شده است، با مسائل برخورد کنیم، فطرت ما در تشخیص بسیاری از مقدمات گناه عاجز است.
و باز به همین خاطر است که بعضی تنها قسمتی از دین را اخذ می کنند و دیگر قسمتهای بهداشتی - روحی آن را پس می زنند مگر این که فرهنگ جامعه اشان آن را پذیرفته باشد!

پاورقی - شعبان، ماه عاشورائیان

| شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۵۵ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


حلول ماه شعبان المعظم را تبریک عرض می کنم.
هر ماه لقبی دارد. محرم الحرام، صفر المظفر ... رجب المرجَّب، شعبان المعظم، رمضان المبارک ...
در میان ماه های قمری تنها شعبان است که به «بزرگ شده» «تعظیم گشته» نامیده شده است.
نیمه این ماه ارزش شب قدر را دارد. حتی قسمت نخست مراسم قدر و تقدیر، در این شب صورت می پذیرد و مابقی آن در سه شب معروف ماه رمضان!
در ماه شعبان، شعبه های خیر بروی انسانها گشوده می شود. انسانها که غالبا بخاطر گناهانشان، توفیق کمتری برای انجام کارهای خیر دارند، با آمرزشی که در ماه رجب پیدا نموده اند، توفیقاتشان در ماه شعبان زیاد می شود.
با پاکی ماه رجب، و آزینی که از کارهای خیر در ماه شعبان نصیب بندگان می شود، آنها آماده رفتن به میهمانی خداوند در ماه رمضان می شوند.
ارزشمندی این ماه سبب شده است تا ولادت عاشورائیان در این ماه باشد. سرور شهیدان، ابا عتد الله الحسین علیه السلام؛ سرور اصحاب امام، قمر بنی هاشم علیه السلام؛ طلایه دارد اسیران آل الله، امام سجاد علیه السلام و در آخر ثار الله و منتقم  خون امام، آن که قائم است و منتظر قیام برای تسویه حساب با همه آنها که در مقابل تکر حسینی ایستادند و یا آن را یاری نکردند.
امروز، چهارم شعبان، روز ولادت حضرت عباس علیه السلام است!
سقایی حضرت، نکته عمیقی در خود نهفته دارد. اطاعت بی چون و چرای ایشان از مولای خود برای آوردن آب برای بچه ها آن هم آوردن آب از جایی که چهار هزار تیرانداز از آنها محافظت می کنند در همین مشک نهفته است. اطاعت از امام و شفقت بر کودکان. اطاعت از بزرگترین خورشید هستی، و مهربانی بر ستارگان کوچک بنی هاشم!
آن اطاعت و این شفقت، از عباس، قمر می سازد. نور را از خورشید می گیرد و بر ستمدیدگان می تابد. او می شود قمر بنی هاشم!
وقتی دست راستش را می زنند، مشک را به دست چپش می دهد و رجز می خواند که: انی احامی ابدا عن دینی. دین عباس مشک اوست که باید از آن حمایت و مواظبت کند. مشک همان اطاعت و شفقت است. دو عنصری که چون نبود حسین و بهترینهای آن دوران و همه دوران، به مسلخ رفتند و هنوز هم به مسلخ می روند.
آن اطاعت و آن شفقت، عباس را دربان حسین تا روز قیامت نمود. هر کس می خواهد به زیارت مولای کل مشرف شود باید از عباس اجازه بگیرد. خدمت ایشان ابتداء برسد.
یادش بیاید که زیارت بی معرفت تنها سفری تفریحی است.
یادش بیاید که زیارت تجدید عهد است با امام. تجدید عهد بدون آن که بداند مفاد عهدنامه چیست، بیشتر به سخریه می ماند.
هر امامی عهدی دارد. تعهدی با خداوند نموده است که کاری انجام دهد و رکنی از دین را برافراشته سازد. و زائر هر امامی نیز همان عهد را با امام مزور می بندد که در حد توانش راه امام را ادامه دهد.
امام حسین علیه السلام، کارش این بود که اگر وقتی رسید که دین جز با کشتن تو زنده نشد، جانت فدای دین! پس دین اسلام مهمتر از جان حسین است. آنها که دین را در تمام عرصه ها زنده می سازند، کمک به خون حسین می کنند که هدر نرود.
آنها که از ریخته شدن خون حسین غمزده اند، خب کاری کنند تا این خون هدر نرود.
شما خواننده عزیز تلاشی بکنید! هم در تقوای و اخلاق خود و هم در تبلیغ دین در محیط خانواده و اقوام و همسایگان و دوستان و هم در فضای مجازی!
این بهترین کار خیر در این ماه شعبان است که شعبه های خبر بروی انسان گشوده شده است!



سلام علیکم - بسم الله


در بند دوم از دعای استغفار امام علی علیه السلام نگاهی متفاوت به گناه ارائه شده بود.
گناه، ایجاد سد مقابل اسماء الله است.
دو باره نگاهی به بند دوم بیاندازید:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَوِیَ بَدَنِی عَلَیْهِ بِعَافِیَتِکَ أَوْ نَالَتْهُ قُدْرَتِی بِفَضْلِ نِعْمَتِکَ أَوْ بَسَطْتُ إِلَیْهِ یَدِی بِتَوْسِعَةِ رِزْقِکَ أَوِ احْتَجَبْتُ فِیهِ مِنَ النَّاسِ بِسِتْرِکَ أَوِ اتَّکَلْتُ فِیهِ عِنْدَ خَوْفِی مِنْهُ عَلَى أَنَاتِکَ وَ وَثِقْتُ مِنْ سَطْوَتِکَ عَلَیَّ فِیهِ بِحِلْمِکَ وَ عَوَّلْتُ فِیهِ عَلَى کَرَمِ عَفْوِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
در متن فوق از چند اسم خداوند یاد شده است:
ذو العافیة، ذو الفضل، واسع، ستّار، ذو الاناة، حلیم، کریم العفو.
این شش نام، همچنین دیگر اسماء خداوند در جهان هستی همیشه نمود و ظهور دارد.
کسی که در عافیت و سلامت است نام ذو العافیه در او ظهور پیدا کرده است.
کسی که از نعمتی خاص برخوردار است، نام ذو الفضل در او جلوه کرده است.
کسی که از وسعت رزق برخوردار است، نام واسع در او نمود یافته است.
کسی که از گناهانش کسی خبر ندارد، نام ستّار، در او تجلی یافته است.
کسی که دچار عذاب الهی فعلا نشده است، نام ذو الاناة و حلیم، در او بروز نموده است.
کسی که در آخرت هم دچار عذاب الهی نمی شود، نام کریم العفو، دستش را گرفته است.
شما همین گزاره ها را می توانید برای همه اسماء خداوند مطرح کنید آن وقت خواهید دید جهان چیزی جز تابش اسماء خداوند و آفتاب وجود او نیست.
مثلا سخنی که درست و استوار است نام ذو السداد، در او ظهور یافته است. و بیشمار مثال و جمله دیگر.
قطعا موجودات جهان هستی بعضی مستقیم و بعضی غیر مستقیم در معرض ظهور اسماء خداوند هستند.
مثلا خداوند به رزق شما وسعت می دهد و فرصت اقتصادی طلایی نصیب شما می شود و شما یک شبه ره صد ساله را می پیمایی. پس نام واسع مستقیما در شما ظهور یافته است.
ولی وقتی شما با ثروتی که بدست آورده ای، چند نفری را از فقر خارج می کنی، آن وقت شما باعث شدی در این افراد نیز نام واسع بروز کند.

مثلا زید فردی است که با زیرکی که خداوند به او داده است، نگذاشته است گناهش برملا شود، پس زید مستقیما مورد ظهور ستاریت خداوند واقع شده است.

ولی اکر زید از گناه عمرو مطلع شد، و عمرو کسی است که با حماقتش سبب رسوایی اش نزد زید شده است، ولی زید از رسوا نمودن او نزد دیگران خودداری نمود آن وقت است که می گوییم: ستاریت خداوند توسط زید، به عمرو، تابیده است.

ولی اگر زید، عمرو را رسوا نمود، آن وقت است که می گوییم: زید از تابش ستاریت خداوند جلوگیری نموده است.

یا اگر ثروتمندی از کمک به فقراء طفره رفت می گوییم: او جلوی ظهور بیشتر نام واسع را گرفته است.

آنها که ایمان به خداوند دارند، یعنی معتقد هستند که هرچه هست از اوست، هرچه هست مظهر نامهای نیک اوست، این افراد خود را آینه ای برای تابش اسماء خداوند می کنند و خداوند نیز از باب «اِن شکرتم لأزیدنَّکم»، بر شدت انوار اسماء خود بر اینان می افزاید.

از طرفی آنها که قلبشان زیغ و زنگار گرفته است، اسماء الهی را تابش نمی دهند پس خداوند هم از تابش اسمائش بر آنها دریغ می ورزد مگر این که بخواهد آنها را بیشتر مدیون خود کند و بر حجم گناهان آنها بیافزاید که آن وقت است که آنها را دچار بدترین عذاب که مهلت باشد می کند.

بعد از این مقدمه روشن می شود که در بند دوم دعای استغفار از گناهانی سخن به میان آمده است، مانع تابش اسماء الهی به دیگران شده است.

باید هریک از قدرت جسمانی و برتریهای نعمتی و وسعت رزق و نیروی عقلی برای مخفی کاری در خدمت به دیگران قرار می گرفت ولی در خدمت شیطان قرار گرفت.

بجای این که از اسماء حسنای حلم و کرم و عفو برای پرورش این صفات در خود بهره وری شود، از آنها برای فرو رفتن در معاصی بهره برده شد.

باید این شناخت از حقیقت گناهان است که امید است که خداوند غفرانش را شامل حال فرد سازد. ولی تا زمانی که گنهکار گناه خودش را کوچک بداند و اصلا متوجه عظمت گناهش نشود، در طلب مغفرت از خداوند نیز مصر نخواهد بود.


  • ۱ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۰