مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

هشت رذیله 6 / ناسپاسی 3 / والدین 2

| شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۴۰ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


دیشب نت ما قطع بود و نشد خدمت برسم. میخواستم دیشب حلول ماه ذی الحجه را تبریک بگویم، توفیق نشد امشب این تبریک را خدمت شما عرض می کنم.

دوستی نوشته بود بعضی اصلا از آمدنشان به دنیا ناراضی هستند در نتیجه از والدین خود هم بابت زحماتی که کشیده اند سپاسگزاری نخواهند کرد. انگاری آنها را باعث بوجود آمدنشان می دانند. پس باید از آنها بدشان هم بیاید چه رسد به این که شاکرشان باشند!

خب بله، اینجور آدمها هم هستند. ولی این عدم رضایت مقطعی است زیرا غیر طبیعی و تحت تأثیر عواملی خاص است. این عوامل عمر طولانی ندارند.

شکستها اولین احساسی را که در فرد بوجود می آوردند، احساس پوچی است. و این احساس فرد را یک راست می برد به سرچشمه وجود. ولی شکستها، اثر مخرب احساسی اشان زودگذر است. به همین خاطر است که بیشتر، جوانها، قصد خودکشی می کنند زیرا هیجانات احساسی در آنها توفنده است. هر چه سن آدمها بیشتر می شود، از شدت طوفان احساسات کاسته شده و آن را تبدیل به نسیم می کند. کاری از نسیم بر نمی آید جز این که خودش را به اطلاع صاحبش برساند همین!

خب برویم سر بحثمان.

سه سؤال مطرح شد که پاسخ به آنها، سبب خواهد شد انسان عذری برای سپاسگذار نبودن نسبت به والدینش نداشته باشد. به سؤال اول پاسخ داده شد. اما پاسخ به سؤال دوم:

سؤال دوم این بود که: والدین هر کار برای ما کردند مگر غیر از این بوده است که وظیفه اشان بوده است؟

پاسخ این است که مادر نه وظیفه بدنیا آوردن ما را داشته است و نه وقتی بدنیا آمدیم وظیفه ای برای شیردهی ما و رسیدگی به بقیه امور ما بر عهده اش بوده است.

مادر لطف کرده است که رضایت داده که بچه دار بشود و بعد هم دیگر لطفها را به ما نموده است.

مادران می توانند بعد از بدنیا آوردن فرزند، از شوهران خود برای رسیدگی به امور او طلب مزد کنند. پدر هم اگر نتواند با همسرش به توافق برسد چاره ای نخواهد نداشت جز این که برای فرزند خود دایه بگیرد.

ولی کدام مادر است که این چنین کاری را بکند؟ مادران نه تنها لطف خود را از فرزندشان دریغ نمی کنند که یک لبخند کودک خود را مزدی بزرگ برای زحمات خود می دانند.

اما پدر! او موظف بوده است که حداقل امکانات زندگی را برای فرزندان خود آماده سازد تا وقتی که به بلوغ برسند و بتوانند خودشان هزینه های زندگی اشان را بدست بیاورند. ولی آیا پدران تنها به حداقلها اکتفا می کنند؟ آیا آنها فرزندان بالغ شده خود را از خانه بیرون می کنند؟

نکته دیگری که نباید از آن غفلت کرد این است مگر نباید از کسی بخاطر وظائفی که انجام داده است تشکر نمود؟ مهم این است که بدانیم چه کسی این وظیفه را بر عهده آنها گذاشته است؟ ما یا خداوند؟ گاهی می شود شما کارگری را اجیر می کنید و او وظیفه دارد در قبال پولی که از شما می گیرد کار کند و بعد هم پولش را می دهید و کسی هم از شما توقع سپاسگذاری ندارد. قرار داد دو طرفه ای است که انجام گرفته است و تمام.

آیا ما با پدران خود قرار دادی بسته ایم؟ به آنها امتیازاتی داده ایم که حال انتظار داریم آنها به وظائف خود در قبال ما عمل کنند و اگر این چنین نمودند توقع هیچ سپاسی را از ما نداشته باشند؟ آنها قراری را با خداوند بسته اند. قرار بسته اند که اگر کارشان را درست انجام دهند خداوند به آنها بهترین مزد را می دهد، این چه ربطی به ما دارد؟ آنها در مقابل ما وظیفه ای ندارند، وظیفه اشان در مقابل خداوند است. آنچه از خیر که از آنها به ما می رسد، همه اش لطف است. منتها لطفی است که خداوند آنها را موظف نموده است که حتما نسبت به ما انجام بدهند. در واقع خداوند به ما لطف نموده است ولی پدران واسطه لطف بودند. از وسائط الطاف الهی باید تشکر نمود تا این الطاف همچنان بمانند. به همین خاطر است که

تشکر ما از پدران سبب می شود آنها در انجام وظائف خود بهتر عمل کنند. این بهترین مصداق تعاونوا علی البر و التقوی است.

فرض کنید مثال پدران، مثال همان کارگری است که طبق قرار داد باید کاری را انجام می داده است و مزدش را دریافت کند همین! آیا اگر کارگری کارش را با دقت و ظرافت انجام داد نباید از او تشکر نمود؟ او می توانست به حداقلی اکتفاء کند ولی او این کار را نکرد آیا جای تشکر ندارد؟

خلاصه بحث این که مادران هیچ وظیفه ای نسبت به فرزندان خود ندارند و هر چه وظیفه برای زن تعریف شده در قبال شوهر اوست. پدر نیز از طرف  خداوند موظف به رسیدگی به وضعیت زندگی فرزند خود در حداقل رفع نیازهای مادی و معنوی شده است. آن هم تا هنگام بلوغ.

والدین واسطه های فیض هستند و از نعمتهای بزرگ خداوندند، نعمتهای خداوند را همیشه در یاد داشته باشیم:


اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ

اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ

اذْکُرْ نِعْمَتی‏ عَلَیْکَ

تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ

 




هشت رذیله 5 / ناسپاسی 2 / والدین 1

| چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۵ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


اولین گام برای تقویت روحیه سپاسگزاری، بهینه نمودن رابطه خود با والدین است.

خداوند از طریق والدین نعمت خلقت را که اساس همه نعمتهاست به ما داده است. لذا والدین جایگاهی رفیع در قلب و فطرت ما انسانها دارند.

شاید کسی باشد که معتقد باشد هیچ کس در زندگی به او لطفی نکرده است ولی نمی تواند منکر لطف والدینش بخصوص مادرش باشد.

البته لازم نیست مادر او را بزرگ کرده باشد. ممکن است فردی باشد که در محل های بازپروری بزرگ شده باشد ولی نمی تواند منکر شود که مادرش او را به دنیا آورده است. مادر می توانست در ابتدای خلقت جنینی، او را سقط کند. ولی او صبر و تحمل نمود و او را بدنیا آورد. هر چند بعد دیگر نتوانست ادامه دهد و او را رها نمود و او سر از مراکز بازپروی در آورد. این توضیح را دادم تا بگویم هیچ انسانی نیست که مادری نداشته باشد که از او تشکر کند.

همیشه سه پرسش و شبهه سد راه ستایشگری انسان در مقابل والدین می شود:

مگر والدین برای ما چه کرده اند؟

هر چه والدین برای ما انجام داده اند وظیفه اشان بوده است؟

جبران زحمات آنها چه حدی دارد؟ مگر غیر از این است که تکلیفی فوق طاقت بر دوش انسانها نیست؟ ما هر کار که توانستیم برای والدین خود انجام داده ایم! آیا باز هم آنها بر گردن ما حق و دَینی دارند؟

پاسخ به سؤال اول:
همانطور که گفتیم والدین واسطه خلقت هستند.
بیشتر زنان و مردان بخاطر آوردن فرزند ازدواج می کنند و یا بخاطر فرزند به زندگی مشترک با همسرشان ادامه می دهند. رنجهای زندگی مشترک خصوصا اگر  با کشمکشها همراه باشد قسمت عمده ای از زحمتهای فراموش شده والدین برای فرزندشان است.
رنج بارداری و بعد وضع حمل و بعد دروان شیردهی و بعد تحمل شیطنهای بزرگ شدن و بعد مدرسه و رسیدگی به امور درسی فرزند و بعد تحمل تنشهای بلوغ و بعد موضوعات شغل و ازدواج او و حتی راه انداختن فرزندان برای این که مادر بودن و یا پدر بودن را بیاموزند، هر کدام سر فصلی بزرگ برای بهانه سپاسگذار بودن در آستان مادران است.
و نیز تلاش مادر برای مدیریت درست هزنیه های زندگی خصوصا اگر او هم مجبور باشد بیرون از منزل کار اقتصادی کند، زحمتی مزید و رنجی افزون است که جایگاه رفیع او را بیشتر اوج می دهد.
و اما پدر، جدای از مشارکتش در قسمتی از مواردی که برای مادر گفته شد، رنج کسب مال حلال، زنجی نیست که بشود براحتی آن را فراموش کرد و بحساب نیاورد.
شاید برای درک مادر یودن باید مادر شد و برای فهم پدر بودن باید پدر گشت. و البته موجب تأسف است که بسیاری وقتی مادر هم می شوند و پدر هم می گردند باز سپاسگزار شایسته ای برای والدین خود نیستند هر چند این توقع را از فرزندان خود دارند!!

بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً (بقره: 83)

بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً (نساء: 36)

بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً (انعام: 151)

بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً (إسراء: 23)

بِوالِدَیْهِ إِحْساناً (احقاف: 15



هشت رذیله 4 / ناسپاسی 1

| دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


سپاسگزاری اصل اول برای انسان بودن است. البته همه اصل نیست زیرا حیوانات نیز روحیه سپاسگزاری دارند. این اصل همراه با دیگر اصولی که در تقابل به رذائل هشتگانه است سبب می شود انسان متفاوت از دیگر حیوانات شود و به حداقلهای انسانیت برسد.

انسان اگر دارای لئامت شخصیتی نباشد، به راحتی نمک گیر می شود و وقتی نمک گیر شد تنها به خوبیهای انسانی که به او لطف کرده می اندیشد و نسبت به بدیهای او تغافل می کند. با تحقق این خصلت، تغافل از بدیها و در نظر داشتن مدام خوبیها، فرهنگ در جامعه می شود و در نتیجه فضایی امن برای حفظ شخصیت و زمینه ای بسیار مناسب برای رشد و تعالی بوجود خواهد آمد.

میزان نمک گیر شدن انسانها بسته به میزان انسانیت آنهاست زیرا فرمود:

الإنسان عبد الإحسان.

این که قرآن در آیات مختلف اکثر انسانها را ناسپاس می داند توضیح این آیه است: «اولئک کالانعام» و چون انعام و چهارپایات روحیه سپاسگذاری دارند در ادامه می فرماید: «بل هم اضل»

انسان اهل انس  و نسیان است. انس و نسیان دو روی یک سکه است. توضیح دهنده دو بُعد مثبت و منفی انسان است:

بُعدی که انس می گیرد و نمک گیر می شود و لطفهای دیگران را فراموش نمی کند و بُعدی که فراموش می کند و ناسپاس می گردد.

توجه به خود و خود پرستی و خودستایی و خود دوستی و حب ذات و ... سبب نسیان است. عجز و فقر و نیاز مدام و ... سبب انس است.

ناسپاسی و کفران بازتاب بُعد غفلت انسان از حقیقت فقر اوست.

«یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله» ندایی است که انسان ذاکر - نه غافل - همیشه به آن توجه دارد. خداوند این فقر را توسط اسباب و عللی که در جهان هستی انها را سازماندهی نموده است برطرف می کند.

انسان بخاطر نادانیش همیش برای خودش لیاقتی را در نظر می گیرد او معتقد است: «لطفهایی که من شده است بخاطر لیاقتی بوده است که در من وجود داشته است. در نتیجه لطفی نبوده بلکه مزد بوده است» و حال آن که انسان فقیر محض است و لیاقت برای کسی که ذاتا فقیر است معنی ندارد.
بنابرین هر چه به انسان داده می شود:
اولا خداوند داده است.
ثانیا توسط اسباب مادی به او داده شده است.
ثالثا هیچ لیاقتی زمینه این عطاها نبوده است.
فهم این سه مطلب، و تذکر مدام آنها انسانها را نسبت به خداوند خاضع و نسبت به مخلوقین متواضع می کند.

شکایت قرآن از ناسپاسی انسانها:

قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ

لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ

أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ

قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ

أَ فَلا یَشْکُرُونَ

أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ

فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ

و در آخر:

قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ مرگ بر انسان باد که چقدر ناسپاس است!!


هشت رذیله 3 / موانع هدایت وحیانی

| يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۱۸ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


25 ذی الحجه روز دحو الارض را تبریک می گویم. سالگرد تأسیس زمین! روز بس شکوهمندی است. بین میلیاردها جِرم آسمانی تنها این زمین را خداوند آماده نمود تا انسان بتواند در آن زندگی کند و خود را برای زندگی ابدی آماده سازد.

زمین جایی که همه توجه فرشتگان هستی به آنجا است.

زمین محل بعتث انبیاء علیهم السلام است.

دحو الارض روزی است که یادمان بماند که خداوند، زمین را گستراند نه آن که خود به اتفاق این چنین آماده زندگی انسان و ملیونهای گونه نباتی و حیوانی شده باشد.

این جماعت غربی که اینقدر پز علم را می دهند و از ما برای همه شریعتمان توضیح علمی طلب می کنند، ببیند خود اساسی ترین مسائل را چگونه با فرضیه ای خام پاسخ می دهند و قانع می شوند؟!!!

خب بگذریم!

مباحثی که هرشب مطرح می کنم مقدارش کم است ولی قابل تأمل می باشد پسندیده است روی آنها خوب فکر کنید و اگر سؤالی به ذهنتان رسید و یا مطلب بیشتری به فکرتان خطور نمود، آن را به اطلاع من برسانید!

از هشت رذیله می گفتم و می گفتم که گام اول برای خودسازی رسیدگی به شالوده کمال است. شالوده کمال رفع نقائص انسانی است.

کسانی که از دین و بخصوص از اسلام ایراد می گیرند زمانی می توان ایرادهای آنها را از سر حق طلبی دانست که در رفع نقائص انسانی خود تلاش مطلوبی داشته و موفقیتی مقبولی کسب نموده باشند.

کسانی که مرحله اول خودسازی را طی نموده باشند سینه اشان آماده پذیرش حقائق بالاتری بنام حقائق ایمانی است.

بسیار شده است که قرآن وقتی رفتار لجوحانه کفار را در مقابل حقائق وحیانی تحلیل می کند آنها را متهم به عدم داشتن خصلتهای انسانی می کند. (به عنوان نمونه به آیات نخست سوره مطففین مراجعه کنید)

اصولا هر انسانی اگر به پیامبر دورنی اش که عقل و فطرتش باشد گوش سپارد، خداوند دست او را در دست پیامبر بیرونی که انبیاء و اوصیاء آنها و علمای عارف به حقائق وحیانی باشد می گذارد.

این که قرآن می فرماید خداوند ظالمین را هدایت نمیکند برای این است که ظالم باید اول برود ظلم و ستمش را ترک کند و بعد سراغ خدا و پیامبر و کلا دین بیاید. ترک ستم که نیاز به تعلیم خدا ندارد. خداوند در نفس انسانها این مقدار از درک زشتیها را نهادینه نموده است: و نفس و ما سوایها فالهمها فجورها و تقویها.

نمونه هایی از موانع هدایت وحیانی:

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ



هشت رذیله 2 / اساس بودن صفات انسانی

| يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


ان شاء الله که حال همه عزیزان خوب باشه! و آماده باشید تا قسمت دوم از مجموعه مباحث هشت رذیله را خدمت شما گرامیان تقدیم کنم!

دعا کنید تا موفق شوم هر شب یک بحث را بنویسم!

این هشت رذیله همه رذایل انسانی هستند که برای تصدیق رذیله بودن آنها نیازی به پیش فرض تصدیقهای اعتقادی نیست.

رها نمودن خود از رذائل انسانی، مثل بیرون آمدن از چاه است و زینت یافتن به فضائل ایمانی مثل بالا رفتن از کوه است.

مثلا انصاف و بعد از آن ایثار، دو فضیلت ایمانی است ولی ترک ستم، فضیلت انسانی است. تا زمانی که انسان ستم به دیگران را ترک نکند نمی تواند به انصاف و ایثار بیاندیشد. زیرا تا پایه های انسانیت در ما محکم نشود، نمی توان به برج و باروی ایمان فکر کرد.

هر کس با داشتن نقائص انسانی، احساسهای معنوی و ایمانی بکند بداند که دارد رؤیاپردازی می کند و شیطان از آن مکرهای خطرناکش روی او بکار گرفته است.

مثال دیگر: وقتی از مخلوق سپاسگزاری نشود، عباداتی که مضمون آن سپاسگزاری از خالق است، نمی تواند موجب عروج شود هرچند خاصیت عقاب نشدن را دارد. یعنی وقتی کسی که شخصیت ناسپاسی دارد و نماز می خواند، تنها خاصیت این نماز نیافتادن به دوزخ است ولی آیا به بهشت هم می رود؟ این بسته به میزان تلاشش برای رهایی از رذیله ناسپاسی است!

البته دین همه تلاشش را می کند تا انسان، ابتداء از حیوانیت بالا بیاید و انسان شود و بعد عنوان «مؤمن» را بگیرد که مورد غبطه ملائک قرار گیرد.

فرموده اند:

لا دِینَ لِمَن لا مُرُوَّةَ لَه.

لا دِینَ لِمَن لا عَقلَ لَه.

لا دِینَ لِمَن لا عَهدَ لَه.

لا دِینَ لِمَن لا وَرَعَ لَه.

لا دِینَ لِمَن لا صَبرَ لَه. 

هشت رذیله 1 / معرفی

| پنجشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


در قرآن از هشت خصلت زشت انسان نام برده شده است. ان شاء الله قصد دارم مباحثی را در باره این هشت خصلت مطرح کنم تا بتوانیم گامی را جهت خودسازی تحت تعالیم قرآن عزیز برداریم:


ناسپاسی:              الزخرف : 15  إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبینٌ.

شتابزدگی:            الأنبیاء : 37  خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ.

لجاجت:                الکهف : 54  کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلاً

ستمگری:             إبراهیم : 34  إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ

ولنگاری:             القیامة : 5  یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ 

حرص:                المعارج : 19 إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً 

بخل:                   الإسراء : 100  کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً

نادانی:                 الأحزاب : 72  إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً