مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

سلام علیکم - بسم الله


سوره مائده سه آیه عمده در موضوع ولایت را در خود جای داده است:
آیه نخست آیه اکمال است: الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً (آیه 3)
آیه بعد آیه ولایت است: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (آیه 55)
آیه آخر، آیه تبلیغ است: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (آیه 67)
امشب می خواهم در باره آیه اکمال صحبت کنم.
آیه 3 سوره مائده بطور کاملش این است:
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی‏ مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ
گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک، و حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند، و حیوانات خفه شده، و به زجر کشته شده، و آنها که بر اثر پرت‏شدن از بلندى بمیرند، و آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند، و باقیمانده صید حیوان درنده- مگر آنکه (بموقع به آن حیوان برسید، و) آن را سرببرید- و حیواناتى که روى بتها (یا در برابر آنها) ذبح مى‏شوند، (همه) بر شما حرام شده است و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه‏هاى تیر مخصوص بخت آزمایى تمام این اعمال، فسق و گناه است- امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند بنا بر این، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم- امّا آنها که در حال گرسنگى، دستشان به غذاى دیگرى نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعى ندارد که از گوشتهاى ممنوع بخورند) خداوند، آمرزنده و مهربان است.

به نظر شما آیه اکمال بین آیه 3 سوره مائده چه می کند؟ چه ارتباطی بین قبل و بعد آیه اکمال وجود دارد؟ در قسمت نخست سخن از انواع هشتگانه گوشت میته در کنار تحریم خون و گوشت خوک است و در قسمت آخر بحث درباره استفاده اضطراری این گوشتهای حرام است.

یقینا اسلام بعد از بیان احکام گوشت میته، ایمن از دسترس کفار نگشته است و بیان این حکم جزیی، سنگ آخر دین محسوب نشده است. 

این «الیوم» کدام روز است؟ کدام یک از احکام اسلامی خاصیتش ناامید شدن کفار از دستبرد در اسلام و تحریف آن است؟ به نظر نمی رسد بتوان حکمی را نام برد. مثلا می شود از نماز نام برد؟ خود شیطان که رهبر همه مخالفین اسلام است، توانست با حفظ کفرش (بقره: 34؛ ص: 74) با نماز و عبادت خودش را تا آسمان هفتم بالا بکشد.

آیا آن حکم حج است؟ الان خادم الحرمین الشریفین آیا کسی جز دست نشانده شیطان بزرگ است؟

آیا آن حکم جهاد است؟ مگر القاعده و طالبان و داعش و دیگر گروه های تکفیری که چشم و چراغ کفار هستند، در حال جهاد و کشتن و کشته دادن و جهاد نیستند؟

آیا می توان «الیوم» را بروزی غیر از غدیر خم تطبیق داد؟ همانگونه که آیا کوثری که در سوره کوثر از آن سخن رفته است به غیر از فرزندان معصوم حضرت فاطمه اطلاق می شود؟ آیا بدون آنها پیامبر ابتر (و مقطوع و بریده و پایان یافته) نبود؟

آیا اسلام بدون ولایت ائمه معصومین علیهم السلام، همان اسلامی است که به عنوان دین الهی، پسند خداوند است؟ خداوند چیزی را می پسندد که کفار را به وحشت می اندازه و آنان را به شدت ناخوش می دارد. آیا کفار همینک از کدام اسلام وحشت دارند؟ از اسلام سنیان یا شیعیان؟

نمی خواهم دعوای سنی شیعه راه بیاندازم؟ فقط طرح چند سؤال است. حتی می خواهم به شیعیان هم بتازم! آیا آمریکا و انگلیس و اسرائیل از کدام شیعه هراس دارند؟ یقینا از شیعیانی که به آنها امکان داشتن ماهواره داده اند هراسی ندارند و الا هیچ آدم عاقلی مار در آستین خودش پرورش نمی دهد؟

آیا کفار از شیعه ای که معتقد به ولایت فقیه است می هراسد و یا از آنها که ولایت را منحصر در ائمه معصومین می دانند؟

پاسخها روشن است.

اما این که قرآن چرا آیه اکمال را وسط حکم میته قرار داده است جای تدبر دارد.

می خواهم تا جلسه بعد در این باره فکر کنید!

پس فعلا خدا حافظتان!



هشت رذیله 15 / ناسپاسی 12 / ایام الله 4 / عید غدیر 2

| چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


سلام بر قلب پر اندوهِ غمگین ترین پیامبر هستی که هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیتشرش می دهند. البلاء للولاء.
سلام بر بزرگترین پیامبری که برای ابلاغ بزرگترین دین و ماندگارترین شریعت آمد و پایان ده (خاتِم) و نگین (خاتَم) همه انبیاء گشت.
سلام بر پیامبری که همه تلاشش را نمود تا سیاه دل ترین منافقان را کمی رام کند تا اسلام ناب بتواند ریشه هایش را سبز نگه دارد تا در روزگاران بعد امکان جوانه زدن بیابد و برگ و بری بگیرد و بعدها نظام مقدسی بنام جمهوری اسلامی ایران شکل بگیرد. نظامی که مهمترین رسالتش آماده نمودن جهان برای ظهور منجی کل باشد.
سلام بر امامی که وزیر پیامبر شد و بار سترگ رسالت را کمی سبک نمود که اگر سبک نمی کرد کمر می شکست این بار گران و خداوند فرمود: (وضعنا عنک وزرک) بارت را بر داشتیم. کدام بار؟ همان بار که: (الذی انقض ظهرک) پشتت را خمیده می کرد و می شکست. این بار را بر دوش که گذاشتیم؟ بر دوش همو که وزیر شد و بار (وزر) را بر دوش کشید!
سلام بر علی! اول مظلوم عالم که همه تلاشش را نمود تا نگذارد عرش اسلام بر زمین بنشیند. آن را بر دوش خود کشید و بعد فرزندان معصومش با محنتها و مصیبتهای که بزرگیش همه آسمانها و زمین را پر ساخته بود، آن را به اصحابشان و آنها به علمای بزرگ شیعه سپردند و در این زمان ما از خرمن انبوه و معدن غنی و دریای بی ساحل معارف الهی بس بهره مندیم و الگویی برای مدیریت همه جهان داریم و مجدانه در تلاشیم تا عرصه را برای منجی کل آماده سازیم! خداوند قوّتمان بدهد!
سلام بر همه شهیدان با فضیلت که از خوشبوترین گلهای بوستان انسانی برگزیده شدند تا با اهدای خونشان بگویند: آنچه ما برایش فدا شدیم ارزش این ایثار را دارد!
گاهی خود نویسنده خطورات شیطانی را تجربه می کند که مثل بادی که از مردابی برخواسته است چند لحظه ای ذهن را متعفن می سازد و تردیدی در حقانیت بعضی حقائق سترک آسمانی براییش رخ می دهد و در آن زمان شوم، وقتی به فضیلت حامیان دین و بزرگی تقدیس کنندگان همان حقائق آسمانی می اندیشد و این که اینان چه انسانهای پر علم و عقل و تقوایی هستند و در مقابل، آنها که این حقائق را انکار نمودند چقدر بیمقدار و پست می باشند، این باد سموم تردید، دمش را روی کولش می گذارد و می رود!
و سلام بر غدیر! بر آن برکه پر برکت! سلام بر غدیر خم، خمی که همه مستان عالم، و هوشیاران هستی از آن نوشیدند که این چنین حکمت در ذهن و زبانشان به رقص می آید.
سلام بر غدیر! غدیری که اگر نبود، در برکه هیچ مکتب مدعی عرفانی، آبی نبود که بشود در آن ماهی و ستاره ای را دید.
اگر شیعه نبود، ابوحنیفه از زبان کدام حجت خدا سخنها را می شنید که بعد آنها را با باطلهای خودش ممزوج کند و خیل عظیم حنفیان را بدنبال خود بکشد و اگر ابوحیفه نبود شاگردش شافعی چه می کرد؟ و باز شاگرد او مالک بن انس؟ و در آخر احمد بن جنبل؟
اگر غدیر و شیعه نبود، اسلام نبود و اگر اسلام نبود، همین مقدار از حقانیت و معنویتی که در ادیان تحریف شده آسمانی باقی مانده است، باقی نمی ماند.
اصلا زهد بوددائیان نیز مرهون همین اسلام است. چون اگر حقی نبود، باطلی هم نبود. باطل خودش را با مقداری از حقیقت، جذابِ ذهنهای فریب خورده می کند.
سلام بر پیامبر! سلام بر علی! سلام بر شهیدان! و سلام بر غدیر!
شکر نعمت تشیع را بکنیم و باران این  بارش صاف الهی برای گلوهای خشکیده باشیم!


هشت رذیله 14 / ناسپاسی 11 / ایام الله 3 / عید غدیر 1

| سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۶ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


پیشاپش بزرگترین عید، و مظلومترین عید، عید سعید غدیر را تبریک عرض می کنم!
بخاطر مناسباتهای ماه ذی الحجه، مباحث مربوط به «شکرگزاری زمانهای مقدس» را جلو انداختیم!
در زمانهای مقدس، یک شکر بزرگ اتفاق افتاده است آن هم توسط اولیاء بزرگ خداوند!
زمانهای مقدس به می آموزاند که چگونه روحیه شکرگزاری را در خود تقویت کنیم!
در عید قربان، حضرت ابراهیم شکرگزار عنوان خلیل اللهی خود شد و برای این عنوان هزینه نمود و از محبوترین کسش گذشت و مصمم شد تا «دون الله» را فدای «الله» کند. هر عاشقی برای اثبات عشق به معشوق، پشت به هرچه غیر او می کند و حتی والدین و دیگر دوستانش را هم فدای معشوق خود می نماید و به این وسیله شکر احساس عشقی خود را می کند و اظهار می دارد: «من آنقدر مشعوف از این حسم و برای آن ارزش قائلم که حاضرم بپای این احساس، از همه تعلقاتم بگذرم!»
در عید سعید غدیر، پیامبر بزرگترین تصمیم زندگی پربرکتش را گرفت و بزرگترین اطاعت را نسبت به فرمان «یا ایها الرسول! بلغ ما انزل الیک (مائده: 67)» گرفت. و این شکر «نعمت رسالت» بود. شکر نعمت «رسول و پیک بودن»، «مأمور بودن»، «عبد بودن».
می دانیم که پیامبر به شدت نگران برخورد منافقین امتش با مسئله اعلان خلافت امام علی علیه السلام بود. او می دانست منافقین تمام سعی خود را خواهند نمود که نگذارند، این خلافت مقدس، پا بگیرد.
آنها بعد از حادثه غدیر اقدام به اجرای نقشه شومشان برای کشتن پیامبر نمودند که البته ناکام ماندند. البته بعد از آن با کمک دو نفر از همسران پیامبر به ایشان زهر خوراندند و حضرت را از پای درآورند.
بعد از شهادت پیامبر شاید هنوز یک ماه هم نگذشته بود که نقشه قتل امام علی علیه السلام را کشیدند که ناکام ماندند. ولی مقام حضرت را در حد یک قاضی تنزل دادند. و بعد هم همین منصب را هم از ایشان و فرزندان معصوم ایشان دریغ داشتند و آنها را فقط انسانهای خوب، معرفی کردند. انسانهای خوبی که علم زیادی داشتند ولی حقی نه در حکومت داشتند و نه در هدایت مردم و ستمگران و جاهلان جای آنها را در حکومت و هدایت خلق گرفتند. اینها غصه های عظیمی را بر قبل آخرین پیامبر بار می کرد. غصه هایی که با اندوه هیچ پیامبری قابل مقایسه نبود. و وضعیت اسلام را در این زمان هم که می بینید چگونه است!!!
همه اینها را پیامبر می دانست ولی اطاعت نمود! زیرا که او بزرگترین افتخارش، عبد بودن و رسول بودن بود. (اشهد ان محمدا عبده و رسوله) و عبد و رسول کارش، انجام دادن همان کاری است که از او خواسته شده است!
همچنین عید سعید غدیر یاد آورد نعمت بزرگ تشیع است. این نعمت از میان دستان رهزنان بسیاری عبور کرده است و در قلب من و شما جای گرفته است و می دانیم که تشیع در این دنیای پر از سایه و سیاهی، تنها نوری است که راه آسمان را نشان می دهد. و تنها روزنی است برای رهای از تاریکیها بسوی نور (یخرجهم من الظلمات الی التور) وجود دارد.
تشکر از نعمت تشیع، به این است که اولا بزرگترین افتخارمان به این نعمت باشد. زیرا اتمام و نظقه کمال و فلسفه همه نعمتهای دیگر، همین نعمت ولایت است (اتممت علیکم نعمتی. مائده: 3). و نشان این افتخار این است که ناملایمات زندگی، در ما سوء ظن به خداوند ایجاد نکند. اگر خداوند در حق ما مهربان نبود، ما را مفتخر به این افتخار بزرگ نمی کرد!
و ثانیا این نعمت را باید به دیگران هم عرضه نمود. نعمتها، مسؤولیت آور هستند. نعمت های معنوی مثل نعمت های مادی است. خداوند به عده ای نعمتهای مادی را بیتشر داده است و به عده ای کمتر، و بعد از آنها که نعمتی بیشتر دارند خواسته است که به آنها که کمتر دارند ببخشند.
نعمتهای معنوی نیز این چنین است. برای ثبات در تشیع و باقی ماندن این نعمت تا دم مرگ و نیز رشد دادن آن و مملو شدن ذهن و قلب و رفتار از ولایت، باید تلاش نمود تا دیگر انسانها را با این نعمت آشنا شوند تا شاید آنها نیز راغب به تشیع گردند.
برای تکریم نعمت تشیع و پاس داشت عید سعید غدیر، ان شاء الله مباحث وبلاگ را در این روزها اختصاص به مسئله غدیر خواهیم داد.




سلام علیکم - بسم الله


فردا عید قربان است! پس قربانِ همه آنها که دنبال فرصتی برای مهیا نمودن هدیه ای جهت تقدیم به ذات ربوبی هست. هدیه ای که با آن به خداوند تقرب جویند. آنچه با آن تقرب می جویند را قربانی می نامند.
اگر کسی هیچ امکانی برای تقدیم قربانی نداشته باشد، می تواند «ترک گناهی» را هدیه خداوند کند! اصلا چه هدیه ای بالاتر از «ترک گناه»!
هر چند معروف شده است که قربانی، یعنی ذبح نمودن گوسفند و تقسیم گوشت آن بین فقراء. ولی ذبح گوسفند و تقسیم گوشت آن بین فقراء یکی از مصادیق قربانی است.
فردا سالروز گرامی داشت قربانی حضرت ابراهیم علیه السلام است! باید این روز را گرامی داشت! آن را مهم انگاشت! نسبت به علت ثبت این چنین روزی به عنوان «قربانی» تأمل نمود.
اهمیت دادن به ایام الله، گرفتن پیام این چنین روزها و شبهایی است! ثبت انعکاس پیام در فکر، و حس و رفتار است!
وقتی فیلم هنرمندانه ای ساخته می شود، سازنده انتظار داد که بینندگان بعد از اتمام تماشای فیلم کمی بنیشنند، فکر کنند! در باره فیلم حرف بزنند. اظهار کنند که این فیلم رویشان تأثیر گذاشته است! فیلم فقط سرگرمشان نکرده است!
مراسمات در ایام الله بعضی وقتها فقط جنبه سرگرمی دارد! سرگرم شدن با مراسم ایام الله، ناسپاسی نسبت به زمانهای مقدس است!
روز عید قربان روز یادآوری این حقیقت مهم است که آنچه تقدیم خداوند می شود از انجام کارهای خوب و یا ترک کارهای بد، با چه میزانی و با چه کیفیتی و یا چه معرفتی همراه است؟ آیا در حد و قواره قربانی ابراهیم هست؟ با همان خلوص و رضایت و کمیت و کیفیت؟
البته این انتظار بالایی است ولی همیشه برای ارزیابی باید، واحد اندازه گیری کاملی را در اختیار داشت. نمی شود بخاطر کمکاری انسانها، واحد ارزشیابی را تنزل داد و از سطح استاندارد آن کاست!
روز عید قربان فقط برای کشتن گوسفندی و تقسیم گوشت آن بین نیازمندان نیست. اگر اینطور بود باید برای دیگر مصادیق انفاق هم روزهایی را می داشتیم مثلا روز خمس، روز زکات، روز ساختن مسکن برای نیازمندان، روز تهیه نمودن جهزیه برای دختران فقیر و ...
و همچنین باید روزهایی می داتشیم برای گرامی داشت دیگر عبادات مثل نماز و جهاد و حج و غیره!
آیا تقسیم نمودن گوشت بین نیازمندان اینقدر مهم است که آن روز عید اعلان شود و همه جا تعطیل شود و مردم نماز عید بخوانند و ...
روز عید قربان، روز همه کارهای خوب است! تشکر از این روز، به دانستن و باور همین مطلبی است که گفتم و نیز به ارزیابی عملی، و تلنگری است برای محاسبه نفس قبل از این که محکمه ای فرارسد که قانون تجدید نظر در آن وجود ندارد!

عیدتان مبارک!

سلام علیکم - بسم الله


امروز، روز عرفه است! به همین مناسبت می خواهم بجث شکرگزاری را اختصاص دهم به «شکر زمانهای خدایی!»
زمانها و مکانها و هرچه در آنهاست از آن خداوند است! ولی خداوند برای تسریع در امر کمال، زمانها و مکانهایی را معرفی نموده است که وقتی در آن قرار بگیری سرعت کمالی ات - چه از چاه بخواهی بالا بیایی و چه از کوه بخواهی بالا بروی - شدت می گیرد!
متفاوت بودن مکانها و زمانهای خدایی و مقدس را انسانها در یک صورت براحتی درک می کنند! و آن وقتی است که تقدس زمان و مکانی مخصوص، فرهنگ شود. تبدیل به باور عمومی در آید! مثل درک تقدس مساجد خاص (مسجد الحرام و مسجد النبی) و یا شبهای قدر و یا شب و روز عاشورا.
اما تقدس روزهای جمعه را و همچنین تقدس مساجد خلوت و بدون امکانات و ساده را کمتر مردم درک می کنند.
به عبارت دیگر درباره زمانها و مکانهای مقدس، کمتر درک فردی وجود دارد، بیشتر این درک، فرهنگی و اجتماعی است! به همین خاطر با تغییر فرهنگ، این درک نیز متفاوت می شود!
درکهای فرهنگی، عمقی ندراد! منطقی هم ندارد! ممکن است جامعه یک منطقه ای به مقبره منسوب به یک امامزاده بسیار علاقه نشان دهند، و آنجا را مکانی مقدس بدانند و حال آن که تحقیقات نشان دهد اصلا آنجا امازاده ای دفن نیست! ما در ایران بیش از هشت هزار بقعه مقدس داریم! باور می کنید در ایران حضرت دانیال سه تا جا قبر دارد؟!!
البته این معضل اختصاص به زمانها و مکانهای مقدس ندارد بلکه اعمال مقدس و اشخاص مقدس و اشیاء مقدس نیز این چنین هستند. بسیاری از این اعمال و اشخاص و اشیاء، برای تقدسشان مدرکی وجود ندارد! ولی تقدس فرهنگی نیاز به مدرک ندارد، نیاز به اقبال عمومی دارد! و در مقابل بسیاری از مقدسات است که چون فرهنگ جامعه پشتیبان آنها نشده است، نه تنها مقدس تلقی نمی شود که حتی ممکن است براحتی به آنها توهین هم بشود!
روز عرفه یکی از زمانهای مقدس است! زمانی است که خداوند آنچنان وعده آمرزش گناه را در آن داده است که حتی فرموده است گناه است اگر کسی در غروب عرفه شک در آمرزش گناهانش داشته باشد!!
چند سالی است به برکت رویشهای انقلاب اسلامی روز عرفه به تقدس واقعی اش دارد نزدیک می شود! ولی چقدر خوب می شد شما تقدس را از فرهنگ نگیرید که از درک خود بگیرید! چقدر خوب می شد مسجدهای ساده و خلوت و کوچک، به اندازه مسجدهای بزرگ، برایمان تقدس داشت!
چقدر خوب می شد شب و روز جمعه برایمان هوای آسمانی داشت و شمیم عطر آمرزش و عفو خداوند را در همه جان و دلمان احساس می کردیم!
دعای عرفه عجب دعایی است!! به ما یاد داده است که چگونه با خداوند می شود حرف زد! دعاها را فقط نخوانید بلکه از آن سرمشق بگیرید! آنها برای این به دست من و شما رسیده است تا به ما بیاموزند با خداوند چگونه صحبت کنید! چگونه، هم عظمتش را درک کنید و هم از خلوت با او لذت ببرید! نه صمیمیتش، او را نزد شما عادی کند و نه عظمتش جلوی صمیمیت شما را بگیرد! جمع بین ایندو سخت است! ولی اگر جمع شود خشیت بوجود می آید! خشیت آمیزه ای از خوف و انس است! عجب طعم ملسی دارد این خشیت!!
توصیه می کنم قبل از این که دعای عرفه را بخوانید اول آن را مطالعه کنید! مثلا قبل از ظهر عرفه آن را مطالعه کنید و بعد از ظهر آن را بخوانید!
شاکر روزهای مقدس بودن، به معنای مقدس انگاشتن آنهاست! وقتی بزرگی به کوچکی می گوید: «این کتاب خیلی ارزشمند است!» اگر کوچک بخاطر کوچکی اش ارزشمندی آن کتاب را نفهمید، باید سری تکان دهد و سخن آن بزرگ را تأیید کند! بالاخره او روزی بزرگ خواهد شد. اصلا با این کار زودتر بزرگ می شود!
هرآنچه را نداری و دوست داری داشته باشی، فکر کن آن را داری و رفتارت را طبق فکرت قرار بده و نقش بازی کن!
هر آنچه را که داری و دوست نداری داشته باشی، فکر کن که آن را نداری و رفتارت را طبق فکرت تنظیم کن و ادای کسانی را در بیاور که آن را ندارند!
روز عرفه روز دعاست! روز سخن گفتن با خداوند است! بلدی با خداوند سخن بگویی؟ این روشها را امتحان کن:
* خودت را در محکمه عدل الهی فرض کن و از گناهانی که به تو نسبت داده شده است و ثابت هم شده است عذر خواهی کن! از حماقت و جهالتت برای انجام آن گناهان بگو! از تخیلت بهره بگیر تا عظمت محکمه عدل الهی را کمی درک کنی!
* خودت بشو قاضی و نفست را به سختی محاکمه کن! هنگامی که با نفست سخن می گویی هیچ رعایت ادب را نکن! به او توهین کن! سرش داد بکش! و خودت را در محضر خدا احساس کن! تو در محکمه عدل الهی قاضی شده ای و مشغول محاکمه نفست هستی!
* فرض کن فرشته مرگ سراغت آمده است! و تو به او التماس می کنی که یک بار به تو فرصت دهد! چگونه التماس می کنی؟
* نعمتهای ریز و درشت مادی و معنوی که خداوند به تو داده است را شماره کن و توضیح بده!



هشت رذیله 11 / ناسپاسی 8 / معلم 3

| پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۶ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


شهادت امام باقر علیه السلام را تسلیت عرض می کنم. امام باقر علیه السلام اولین امامی بودند که طبق وظیفه ای که خداوند بر عهده اشان گذاشته بود، باید بدون احتیاط و مواظبت از دشمنان، به نشر علوم اهل البیت علیهم السلام در آن دنیای پر از جهل و وهم و افتراء به خداوند و پیامبر، مشغول می شدند و ایشان نیز الحق و الإنصاف تمام تلاش خود را برای ایفای این وظیفه انجام دادند و براستی ملقب به «باقر العلوم» شدند.
«بقر» به معنای شکافتن شکم است. علمی که سینه امام علی علیه السلام را تنگ نموده بود و بارها از مردم خواسته بود تا از ایشان آن را طلب کنند و می فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی»، امام محمد باقر علیه السلام آن را نشر دادند. پس از ایشان امام جعفر صادق علیه السلام راه پدر را ادامه دادند و آنچنان موجی از همه علوم اهل البیت علیهم السلام را بروز دادند که فقهی بنام فقه جعفری شکل گرفت و دنیا را آمده مدیریت اسلامی نمود.

خب کجای بحث بودیم؟ آها از گام دومِ در مسیر کمال و رفع رذائل انسانی و تقویت روحیه شکرگذاری و تکریم مقام معلم می گفتیم!
همانطور که در قسمت والدین عرض کردم، عنوان را باید از شخصیت جدا نمود. پلیس راهنمایی و رانندگی فرمان که می دهد باید آن فرمان را اطاعت نمود. مهم نیست این پلیس آدم خوبی است و یا آدم بدی است. مهم آن است که او پلیس و مأمور اجرای قانون است و تخطی از فرمان او توهین به قانون است و توهین به قانون سبب تضعیف قانون و رواج ستم در جامعه می شود.
و یا وقتی پزشکی توصیه ای می کند، مهم نیست این پزشک مسلمان است یا کافر است! مؤمن است و یا مؤمن نیست، مهم آن است که او پزشک است و اگر به مریض گفت: «روزه نگیر!» او باید اطاعت کند و اگر روزه بگیرد، روزه اش صحیح نیست و وقتی بهبودی یافت باید روزه اش را قضا کند.
عنوان معلم هم تبعیت از همین قانون می کند. وقتی انسانی به ما مطلبی را آموخته است، در حقیقتا ابزاری گشته است که خداوند از طریق او ما را مورد تعلیمش قرار داده است. ابرازی که خداوند مورد استفاده قرار داده است، مقدس است.
چنانچه پولی که شما صدقه می دهید، ابزاری است که خداوند توسط آن، فقیر را بی نیاز می کند. این پول مقدس می شود. به همین خاطر امام باقر علیه السلام وقتی پولی را در دست فقیر می گذاشتند، آن پول را می گرفتند و می بوسیدند و دوباره به فقیر بر می گردانند و می فرمودند: «دست خداوند به آن خورده است زیرا خداوند در قرآن می  فرماید: ان الله یأخد الصدقات. این خداوند است که صدقه ها را می گیرد.»
هر آنچه منسوب به خداوند شود، تقدس می یابد مثل تقدس مسجد، سادات، حرم امامان علیهم السلام، سجاده، مهر و تسبیح، کاغذی که بر آن قرآن نوشته شده است، عالم دینی، پیشانی مؤمن، ضریح قبور ائمه اطهار و فرزندانشان علیهم صلوات الله و ...
حال این انتساب هر چه بیشتر شود، و خداوند از این ابزار، بیشتر برای لطف بندگانش استفاده کند، آن شیء و یا آن کس، ارزشی افزونتر و عنوانی مقدس تر می باید.
هر چه معلمی، بیشتر به شما آموخته باشد و آنچه را که آموخته است بیشتر منسوب به خداوند باشد و شما در پرتو نور علم، بیشتر مسیر خروج از تاریکی را پی گرفته باشید، عنوان آن معلم ارج و قرب افزونتری می یابد.
خداوند که مکانی ندارد تا انسان بتواند قرب به او را حس کند و ارادتش را بخداوند بصورت مادی نشان دهد. در این جاست که والدین و معلمین می توانند به کمک شیدایی که به دنبال قرب به خداوند است بیایند.
سؤالی که مطرح است این است که در ارزشمندی الهی معلم، آیا تفاوتی هم می کند که او چه مطالبی به انسان بیاموزد؟ آیا حتما باید از دین بگوید؟
پاسخ این است که در ارزشمندی عالم، تنها علم او دخیل است. علم غیر از وهم است. علم دریچه ورود به واقعیت و بیرون آمدن از تارهای ذهن و دنیای ذهنی و خودساخته است.
این دریچه مهم نیست از طریق علوم تجربی باز شود و یا از طریق علوم انسانی و یا ریاضی و یا دینی.
هر چه انسان بیشتر علم بیاموزد، از تار ذهن و نفس بیشتر خلاص می شود و بهتر یاد می گیرد که حقیقت، واقعیتی بیرون از ذهن است که باید به آن رسید و کرنشش کرد و هرچه بر خلاف آن در ذهن و تصور و باور است باید دور ریخت و از آنها توبه کرد و تبری جست.
اگر حقیقتا هر معلم و هر متعلمی بتواند حق محور باشد و سینه اش را برای دریافت حقیقت باز بگدارد و مزاحمین در مسیر را کنار بزند و از حسادتها و خودپسندیها و اغراض مادی خود را برهاند و وقتی پژوآک حقیقت را در دورن خودش شنید، بدون آن که کاری داشته باشد به این که صدا از دهان که بیرون آمد: دشمن بود یا دوست؟ موافق بود یا مخالف؟ کوچک بود  یا بزرگ؟ استاد بود یا شاگرد، و در مقابل حقیقت کرنش کند و آن را تصدیق نماید و آن را نشر دهد و اگر تا حال غیر آن می اندیشیده است، اعتراف به خطا بودن اندیشه قبلی اش بکند، یقین بدانید این شخص به بالاترین معارف دینی خواهد رسید هر چند ممکن است فعلا حتی مسلمان نباشد.
همه علم نور است! همه عالمان خشیت از خداوند دارند. (فاطر: 28) خشیت از خداوند یعنی هراس از شکوه خلقت. خلقت پر عظمت پروردگار هستی. شکوهی که آنقدر سینه را پر می کند که می خواهد جانت را بگیرد. در آن حال از تعجب و شگفتی عبور می کنی و به هراس و ترس می رسی. نه ترسی مانند آنچه تجربه نموده ایم! الهی که برسم به آنچه می نویسم و برسید به آنچه می خوانید!
با این مقدمه روشن شد که مقام هر معلمی قابل ارج گذاری است. هر چند در این میان آنها که علم دین را میاموزانند از سینه ای فراختر نسبت به دیگران برخوردارند و دانش آموزان خود را در مراحلی بالاتر از دیگر مراتب راهبری می کنند و در نتیجه از ارجی بیشتر و احترامی افزونتر و تکریمی زیادتر برخودار خواهند بود.
ولی نباید این حقیقت تلخ ناگفته بماند که بعضی عالمان دین، تنها ذهن خود را انبانی از اطلاعات حفظی دینی نموده اند ولی سینه خود را بروی حقائق ساده ای هم هنور نگشوده اند.
ولی نباید وجود این نوع از موجودات خداوند، اصل کلی ما را خدشه دار کند. اصل کلی این است: هر که به شما علمی یاد داد و یکی از ملیاردها سلول مغزتان آینه حقیقت نمود، باید مورد تکریم قرار گیرد بخاطر همان توضیحی که دادم!
همین مقدار فعلا بس باشد!
شب بخیر!


هشت رذیله 10 / ناسپاسی 7 / معلم 2

| چهارشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


شب بخیر دوستان! روزتان هم بخیر! الهی که همه عمرتان بخیر و بی هیچ شری سپری شود. امام سجاد در دعای ششم صحیفه سجادیه می فرماید:
خدایا امشبم را، امروزم را و همه روزها و شبهایم را توفیقم بده که (همه گونه) خیر را بکار گیرم و از (همه گونه) شر هجرت کنم!
این یعنی شکر نعمت روهای و شبهای عمر!
گفتیم گام دوم در تقویت روحیه سپاسگزاری تکریم معلم است.
قرار شد فکر کنید ببینید آیه 66 سوره کهف چه نکاتی را در رابطه با ادب دربرخودر با معلم یادمان می دهد. این کار را کردید؟ نه؟ چرا؟ هنوز یاد نگرفتید در حین کارهایتان در قرآن تدبر کنید؟ ان شاء یاد خواهید گرفت . من هم توفیق داشته باشم در این کار کمکتان خواهم نمود.
شهید ثانی در کتاب منیة المرید دوازده ادب را از این آیه استخراج نموده است.
متن ترجمه فرمایش ایشان:

هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً

این آیه دلالت بر دوازده فائده از فوائد ادب می کند:


اول: حضرت موسی خودش را تابه حضرت خضر قرار داد بخاطر این که جایگاهش را پایین قرار دهد نسبت به جایگاه متبوع که حضرت خضر باشد.

دوم: با «هل» اجازه گرفت در تبعیت و همراهی و این مبالغه ای بزرگ در تواضع و فروتنی است.

سوم: به خود نسبت جهل داد و برای معلمش اعتراف به علم نمود طبق این فرموده خداوند: عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ.

چهارم: اعتراف به عظمت نعمت تعلیم نمود. زیرا از او خواست تا معامله ای با او بکند مثل معامله ای که خداوند با او نموده است. یعنی نعمت دادنت به من مثل نعمت دادن خداوند بر توست. و بخاطر همین معنی گفته شده است که: من عبد کسی هستم که از او می آموزم. و هر کس انسانی را مسئله ای بیاموزاند، او را مالک شده است.

پنجم: متابعت عبارت است از انجام دادن مثل کار دیگری بخاطر این که کار دیگری است نه برای علت دیگری و این دلالت می کند بر این که بر دانش آموز واجب است که از ابتداء تسلیم باشد و نزاع (با معلم) را ترک کند.

ششم: متباعت را بدون قید آوردن و تبیعت را مطلق بدون این که به قیدی آن را مقید کند ذکر نمودن نهایت تواضع است.

هفتم: ابتداءً تبعیت و بعد تعلیم و سپس خدمت و آنگاه بدنبال علم بودن.

هشتم: حضرت موسی فرمود: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ» یعنی من از این متابعت هدفی جز یادگیری ندارم! انگار گفته است: من از این تبعیت بدنبال مال و مقام نیستم.

نهم: «مِمَّا عُلِّمْتَ» اشاره است به قسمتی از آنچه (حضرت خضر) آموخته است. یعنی من از تو برابر شدن (در علم) را نمی خواهم بلکه قسمتی از آنچه را تعلیم داده شده ای (طلب می کنم) لذا تو همیشه برتریت بر من بخاطر قسمتهای زیادتری که می دانی محفوظ است.

دهم: «مِمَّا عُلِّمْتَ» اعتراف به این است که خداوند به تو آموخته است. و در این تعظیم معلم و علم و تعظیم مقام این دو می باشد.

یازدهم: فرموده اش «رُشْداً» طلب ارشاد است و این چیزی است که اگر حاصل نشود، سقوط خواهد نمود و گمراه خواهد شد. در این اعتراف (حضرت موسی) به شدت نیازش به یادگیری و شکسته نفسی بزرگی از ناحبه ایشان و (ابراز) روشن برای احتیاجش به علم است.

دوازدهم: نقل شده است که حضرت خضر ابتداء آگاهش کرد که او پیامبر بنی اسرائیل، موسی، صاحب توراتی است که خداوند متعال بدون واسطه با او سخن گفته است و او را با معجزات، خاص نموده است و حال حضرت موسی با این منصب خدمت او آمده است و این نشان تواضع بزرگی است.

منیة المرید، ص: 235

همچنین می شود نکات دیگری نیز برداشت نمود:

سیزدهم: تعلیم، به آموختنهای مرسوم نیست! باید همراه استاد بود و زندگی او را از نزدیک دید و درسهای زندگی را اینگونه از او آموخت. چنانچه در قصه حضرت موسی و خضرت، هیچ سخنی از این که حضرت خضر چه مطلبی را یاد حضرت موسی داده است نیامده است بلکه مدتی حضرت موسی با ایشان زندگی کرد و مطالبی مهمی را آموخت.

چهاردهم: «عُلِّمْتَ رُشْداً» یعنی آنچه انبیاء آموخته اند همه در مسیر رشد بوده است. علم «لاینفع» نداشتند.

پانزدهم: «عُلِّمْتَ» حضرت موسی طلب آموخته های حضرت خضر را نمود. این که این آموخته ها را کی به حضرت خضر  یاد داده است برای حضرت موسی مهم نبود. زیرا دانش آموز نباید منابع اطلاعاتی معلم را مورد بررسی و تردید قرار دهد.

شانزدهم: استاد باید از آنچه به علم در باره آنها رسیده است سخن بگوید، نه آن که وهمیاتش را مطرح کند. به عبارت دیگر معلم نباید نزد دانش آموزش، بلند بلند فکر کند! و حضرت موسی با کمال ادب به معلمش فهماند به من از آنچه علم به آن پیدا کرده ای بگو!

هفدهم: ممکن است معلمی دانش های مختلفی داشته باشد ولی دانش آموز باید اولویت نخست را به یادگیری درسهای معرفتی و مؤثر در زندگی از معلمش بدهد.




هشت رذیله 9 / ناسپاسی 6 / معلم 1

| سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۲ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


حالتون چطوره؟ الهی شکر که خوب هستید! زنده اید! و این اصل نعمت است! آنها که مرده اند حاضر بودند هزار برابر مشکلات شما را می داشتند ولی زنده بودند. و الان شما یک هزارم آن مشکلات را دارید و زنده هم هستید. آیا این چیز کمی است؟ خدایا شکرت که خیلی مهربانی!
جلسه قبل، آخرین بحث در زمینه والدین را ارائه دادیم! دوستان سؤالاتی را مطرح کردند که به آنها پاسخ دادم. می توانید آنها را مطالعه کنید. اگر باز هم سؤالاتی بود مطرح کنید. این را گفتم که بگویم بحث والدین تمام نشده است! می تواند همچنان موضوع گفتگو باشد!
گام اولِ تقویت روحیه سپاسگذاری، سپاس از والدین بود که ان شاء الله عزمتان را جزم نمودید که گام اول را بخوبی بردارید. مهم عزم است. شاید عمر کفاف ندهد که عزم تان را عملیاتی کنید. اشکالی ندارد. خداوند به نیتها پاداش می دهد. با عزم، مسیر کمال را آغاز نموده اید دیگر می توانید بعد از مرگ مسیر را ادامه دهید! وای از آن روزی که همین عزم هم صورت نگرفته باشد! روزگار بگذرد با همین روزمرگی ها و آرزوهای دمدستی و دنیایی.
گام دوم تکریم معلم است.
گامهای خودسازی و سیر سلوک حساب شده است. در نگاه کلی گام اول تخلیه است. زدون درون از رذائل است. رذائل انسانی. و در این گام بلند، گامهای کوچکتر زیادی قرار دارد.
اگر گامها درست برداشته نشود، در واقعیت هیچ حرکتی صورت نمی پذیرد و فقط در عالم خیال است که انسان خود را رو به کمال می پندارد. باید از شیطان ترسید! او خیلی مکار است. مکر شیطان بر محور تلبیس (جابجایی حق و باطل) می چرخد: تغییر جای زشت و زیبا و تغییر جای ناقص و کامل.
کسی که فریب خورده شیطان است، در حال سقوط است ولی خود را در حال سقوط نمی بیند چون فکر نمی کند کار زشتی انجام می دهد. فکر می کند اگر هم کارش زشت است آنقدر ها زشت نیست. فکر نمی کند کارهای زیبایی را ترک نموده است. فکر می کند اگر هم کار خوبی را ترک کرده است، آنقدر ها هم آن کار زیبا نبوده است.
کسی که فریب شیطان را خورده است هیچ کوهی را بالا نمی رود، ولی خودش فکر می کند در حال رشد است. کارش را بی نقص می داند و اگر نقصی در کارش ببیند آن نقص را خیلی مهم نمی انگارد. با خود می گوید من که حال معنوی خوشی دارم حالا اگر مادرم، پدرم از من خشنود هم می بودند خیلی بهتر بود ولی خب حالا که نیستند خدا خودش این نقص را با این کارهای خوبی که می کنم جبران می کند!!!
و یا نقصی را که خیلی مهم نیست نقص عمده ای می شمارد. خودش را بیجهت ملامت می کند و یا به دیگری بخاطر این نقص می تازد و چون خودش آن نقص را ندارد خیلی به خودش می نازد. شیطان کارش تغییر جای ناقص و کامل است. و نیز جای ناقص را با ناقص تر و کامل را با کامل تر عوض می کند و یا بر عکس. همچنان که جای زیباتر را با زیبا و زشت تر را با زشت و بر عکس، عوض می کند. کلا شیطان می خواهد تو در وهم باشی! تو را از علم دور می کند. چون علم نور است و وهم ظلمت است و کار شیطان یخرجهم من النور الی الظلمات است و کار انبیاء که باید عالمان راه آنها را ادامه دهند، یخرجهم من الظلمات الی النور است.
تکریم معلم گام دوم است.
تکریم معلم، هم دعا کردن مدام برای او و احوال پرس او بودن است و هم حفظ ادب وقتی که در محضرش حضور دارید!
قصه ملاقات دو پیامبر بزرگ: حضرت موسی و حضرت خضر عجیب پیامهای انبوهی دارد! این قصه از آیه 60 تا آیه 82 سوره کهف آمده است. شهید ثانی در کتاب منیة المرید از آیه 66 سوره کهف دوازده ادب برخورد با معلم را برداشت نموده است. آیه این است:
هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً 
ان شاء الله در جلسه بعد، متن عربی این قسمت از کتاب منیه را برایتان ترجمه می کنم ولی قبل از آن خودتان در آیه تدبر کنید ببینید از این دوازده ادب چندتایش را متوجه می شوید؟ خدا را چه دیده اید شاید شما به چیزی پی بردید که شهید ثانی به آن پی نبرده است.
موفق باشید.


هشت رذیله 8 / ناسپاسی 5 / والدین 4

| دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بخش پایانی بحث والدین را خدمت شما خوبان تقدیم می کنم.
چند نکته را که فکر کنم مهم هستند در برخورد با والدین خدمت شما عرض می کنم:
1. اهمیت والدین در عنوان آنهاست نه در شخصیتشان: ممکن است والدین دارای شخصیتی منفی و حتی غیر مسلمان باشند ولی عنوان آنها همیشه مقدس است. بخاطر همین عنوان است که گفته شده است: دعای پدر در حق فرزند مانند دعای پیامبر در حق امتش هست.
بنابرین نباید وقتی شخصیت منفی را از والدین خود شاهد هستیم این، ما را در احسان به آنها سست کند!
2. احسان به والدین به معنای انجام کاری زیبا و مناسب در راستای خوشحال نمودن والدین است. این کار بسته به شرائط و روحیات والدین متفاوت است. همیشه یک کار نمی تواند احسان باشد. شاید کاری در شرائطی احسان و در شرائطی دیگر اسائه و بدی کردن باشد.
اگر بدنبال احسان به والدین خود باشیم یقینا خداوند راه های آن را به ما نشان خواهد داد. او کمک خواهد نمود تا بتوانیم به تجارب مفیدی در این باره برسیم. همچنین یاری خواهد نمود تا والدینی را که از ما رنجیده اند و یا شخصیتا کمتر در مقابل احسان فرزندان، از خود انعطاف و مهربانی نشان می دهند، منعطف شوند و دست از کج خلقی بر دارند.
3. تلاش کنید تا هیچ یک از والدین شما نتوانند شما را در قضاوت بر علیه یکدیگر به یاری بخوانند. اختلاف والدین، برای فرزندان فتنه است. در فتنه باید بچه شتر نری بود که بخاطر بچه بودن پشتی برای سواری ندارد و بخاطر نر بودن پستانی هم برای نوشیدن ندارد (اولین حکمت نهج البلاغه).
4. در امر به معروف و نهی از منکر نمودن والدین، بسیار مراقب باشید که اولا مطمئن شوید که حتما لازم باشد که امر به معروف و نهی از منکر بکنید و ثانیا حفظ ادب را در این کار تمام و کمال رعایت کنید.
5. ناراحتی والدین در زندگی ما تأثیر می گذارد. حال اگر والدین در این نارحتی صاحب حق باشد، این تأثیر هم مادی است و هم معنوی:  اگر حق با آنها نباشد، تأثیر محدود در بعد مادی زندگی خواهد بود. والدین مثل باد هستند. باد اگر به نرمی بوزد زندگی را آباد می کند و اگر تند بوزد، آنچه را که آباد نموده است خراب می سازد.
6. هنگام بروز مشکلات زندگی حتما از والدین خود بخصوص پدر خود بخواهید تا برایتان دعا کند و اگر آنها در قید حیات نیستند، کنار قبر آنها رفته و دو رکعت نماز هدیه اشان کنید و از آنها بخواهید که از خداوند حل مشکلاتتان را بخواهند. این کار ارزشی همسنگ با رفتن به زیارت ائمه معصومین علیهم السلام را دارد.
7. در برخورد با والدین کاملا مؤدب باشید:
أ) جلوی آنها پایتان را دراز نکندی.
ب) اگر گوششان سنگین است دهانتان را به گوششان نزدیک کنید بجای آن که صدایشان را بلند نمایید.
ج) جلوتر از آنها وارد جایی نشده و یا خارج از جایی نشوید.
د) به آنها با «تو» خطاب نکنید.
ه) نگاهتان به آنها دریده و با خشم نباشد. بلکه توصیه شده است که با چشمان نیم باز که نشان علاقه زیاد شما به آنهاست باشد.
و) تا می توانید با نظراتی که می دهند مخالفت نکنید مگر این که مطمئن باشید هیچ کدورت و ناراحتی بوجود نمی آید.
ز) دست پدر و پیشانی مادرتان را ببوسید.
ح) پشت سر از آنها دفاع کنید و نگذارید کسی بد آنها را نزد شما بگوید.
ط) ...
8. در مرگ پدرِ خود تا می توانید بی تابی کنید حتی اگر قسمتی از آن نمایشی باشد. با خوب بودن، روح آنها را شاد نمایید که خداوند با یک ذکر بسم الله الرحمن الرحیم که فرزند گفته است و یا درست نمودن چاله ای که در مسیر خانه بوده است، عذابی را از پدری برداشته است.
9. در همه حالات عبادی خصوصا وقتی حال خوشی دارید بیاد والدین خود باشید و برایشان دعا کنید چه زنده باشند و یا وفات یافته باشند. بخصوص همیشه باید والدینی که از دنیا رفته اند و دستشان از هر ثوابی کوتاه است باشید.
10. آنچه برای والدین گفتیم برای پدر بزرگ و مادر بزرگ نیز صدق می کند.
نکته آخر این که خانمهایی ازدواج کرده اند توجه داشته باشند که احترام به والدین با همه اهمیتی که دارد اگر در تزاحم با خواست شوهر باشد باید خواست شوهر را مقدم داشت مگر این که بتوان او را راضی نمود. حتی اگر والدین به این خاطر از دست شما رنجیده شوند. بدانید که بدست آوردن رضایت خداوند مقدم بر جلب رضایت والدین است.

هشت رذیله 7 / ناسپاسی 4 / والدین 3

| يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۱ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث را با پاسخ به سؤال سومی که در رابطه والدین مطرح است آغاز می کنیم.

کسانی که دنبال عذر تراشی برای نداشتن روحیه سپاسگذاری از والدین هستند سومین عذر خود را این گونه به صورت سؤال و شبهه مطرح می کنند که:

مگر فرزند بیچاره با این همه گرفتاریهایی که خودش دارد چقدر باید در خدمت والدنیش باشد که به او بگویند حق آنها را اداء نموده است؟ ما هر چه توانسته ایم خدمت به والدین خود نموده ایم، باید به زندگی خودمان هم برسیم. بهتر است والدین بجای اینهمه توقع از فرزندانشان کمی هم آنها را درک کنند و اینقدر کارهایی را که در حق فرزندشان کرده اند به رخ آنها نکشند!

در پاسخ به این سؤال و یا شبهه و یا شاید کمی درددل، عرض کنم:

روحیه سپاسگذاری لوزما نیازمند وقت گذاشتن و از کار خود و خانواده خود باز ماندن نیست. روحیه سپاسگزاری به یک تماس تلفنی است. به یک سر زدن مختصر است. و قبل از اینها به باوری است در درون. باور این حقیقت که انسان عاجز است از این که بتواند تشکر بایسته ای داشته باشد از کسی که لطف را آغاز نموده است. زیرا تشکر از آغاز کننده لطف پاسخ به لطف اوست نه آغاز لطف به او. 

همین احساس عجز و ناتوانی کافی است که انسان را در مقابل والدینش اهل کرنش کند. کارهایی که برای انها انجام داده است را ناچیز انگارد. خدای نکرده منتی سر آنها نگذار. منت نگذاشتن و داشتن روحیه سپاسگذاری که وقت نمی برد. 

نکته دیگر این که: رسیدگی به خانواده هیچ تعارضی با رسیدگی به والدین ندارد. زیرا:

اولا: قسمتی از رسیدگی به خانواده تربیت فرزندان است. و بخش عمده تربیت، تربیت آنها نسبت به احسان به والدین است. اگر ما بتوانیم فرزندان خود را اهل احسان به والدین بار بیاوریم قسمت زیادی از زحمت آنها کم خواهد شد. و اگر این اتفاق بیافتاد زمانی زیادی را به دست می آوریم. زیرا بسیاری از وقت ما بخاطر زحمتهایی که فرزندان ما برای بوجود می آورند هدر می رود.

چگونه می توان فرزندان را اهل احسان به والدین بار آورد؟ آیا جز با عمل؟ آنها عمل ما را می بینند. آنها مراقبند ببینند ما با والدین خود چگونه رفتار می کنیم. هر طور که با والدین خود رفتار کنیم، فرزندان ما نیز با ما همانطور رفتار خواهند نمود.

ثانیا: مصداق کاملتر احسان به والدین این است که آنها را محظوظ کنیم با دیدن و بودن با نوه هایشان. نوه ها نیز پدر بزرگ و مادر بزرگ خود را بطور طبیعی دوست دارند. شاید بیشتر از والدنیشان آنها را دوست داشته باشند. چون آنها سختگیری های والدینشان را ندارند.

وقتی پارک و یا مسافرت می رویم، والدین خود را با خود همراه کنیم. جمعه ها را اختصاص به رفتن به منزل والدین بدهیم. آیا این امور وقت جدایی از رسیدگی به خانواده می برد؟

ثالثا: با احسان به والدین آنها در حق ما دعا می کنند و ثمره این دعا این است که وقت ما برکت پیدا می کند. حوادث زیادی در زندگی بجود می آید که وقت را تلف می کند و آن را بیجهت هدر می دهد. وقتی، زمان برکت می کند، یعنی این حوادث زمان بَر و وقت بُر کمتر پیش می اید. لذا رسیدگی بیشتر به والدین نه تنها وقت را نمی برد و کم نمی کند که آن را می آورد و بیشتر می کند.

بَرَّ أُمَّکَ ثُمَّ أَبَاکَ

حَقَّ الْوَالِدَیْنِ مُشْتَقٌّ مِنْ حَقِّ اللَّهِ

النَّظَرُ إِلَى الْوَالِدَیْنِ عِبَادَةٌ

بِرُّ الْوَالِدَیْنِ یَزِیدَ فِی الْأَجَلِ.

لَاتَعْصُوا الْوَالِدَیْن‏

أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ ‏

أَکْبَرُ الْکَبَائِرِ عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ

بِرُّ الوَالِدَین یُهَوِّنُ الحِسَابَ

بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً عَنِ السَّخَط

إِیَّاکُمْ وَ عُقُوقَ الْوَالِدَیْنِ

بِرُّ الْوَالِدَیْنِ مِنْ کَرَمِ الطَّبِیعَة

أَفْضَلَ الْخَیْرِ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ

بِرُّ الْوَالِدَیْنِ أَکْبَرُ فَرِیضَةٍ

بِرُّ الوَالِدَینِ سَلَفٌ