هشت رذیله 27 / ناسپاسی 24 / نعمتهای خداوند 9
سلام علیکم - بسم الله
راه حفظ و ازدیاد هر نعمتی بسته به خود نعمت متفاوت است! بعضی از این راه ها را انسانها با توسل به دانش بشری می توانند تشخیص دهند. مثل حفظ نعمت سلامتی. ولی بعضی دیگر را بشر هر چه تلاش کند نمی تواند بدون دانش وحیانی متوجه آنها شود.
دین اسلام ناب، تنها رسالتی که بر عهده دارد کمک به انسان برای حفظ و ازدیار نعمتهایی است که در اختیار دارد.
اصلا همه معارف دینی جز این رسالتی ندارند که به انسان یاد دهند چگونه رشد کند! یعنی چگونه نعمتهایش را رشد دهد. انسان چیز جز نعمتهایی که دارد نیست لذا رشد این نعمتها رشد خود انسان است!
جمله «یعلمهم و یزکیهم» که بارها در قرآن به همین لفظ و یا به الفاظ دیگر آمده است یعنی این که انبیاء باید به انسان بیاموزند (یعلمهم) و او را یاری دهند (یزکیهم) تا نعمتهایش را رشد دهد. رضایت خداوند را در باره هر نعمتی بدست آورد تا خداوند نه تنها آن نعمت را از او نگیرد بلکه آن را زیاد هم بکند.
انبیاء به انسانها می آموزند، بکار بستن درست هر نعمتی راه حفظ و ازدیاد آن است! بکار بستن درست هر نعمتی یعنی آن را در مسیری که نعمت دهنده از ما خواسته است مصرف شود.
وقتی کسی به ما لطف می کند و امکانی را در اختیارمان قرار می دهد اکر آن امکان را در مسیری که او رضایت دارد مصرف نمودیم انتظار هست که آن شخص همچنان لطفش را به ما داشته باشد!
مثل پدری که به فرزند سرمایه ای برای کار می دهد. صاحب منصبی، زمینه تصاحب منصبی را برای ما آماده می سازد. دانش آموزی که توصیه های معلمش را در برخورد با دانشی که ارائه داده است بکار می بندد. شخصی که جهت پیش گیری از بیماری نزد پزشک رفته است و هشدارهای او را جدی گرفته است.
قبلا هم گفته ایم نوع تعاملی که خداوند برای رابطه خود با بندگانش تعریف نموده جدای از نوع تعاملی که انسان در روابط با یکدیگر دارند نیست!
خداوند برای هر نعمتی خاصیتی برتر از دیگر خواصش قرار داده است! پی بردن به این خاصیت برتر و تلاش برای استفاده از نعمت برای تحقق آن خاصیت برتر تنها راه حفظ آن نعمت است!
البته هر نعمتی جدای از خاصیت برتر، خواص دیگری هم دارد ولی تنها توجه به خاصیت برتر است که ضامن حفظ و ازدیاد نعمت است!
متأسفانه همیشه خواصی غیر اصلی و غیر برتر، خواص جانبی، انسان را دچار غلفت می کند و زمینه را برای فریب شیطان آماده می سازد و همین راهی می شود برای زوال نعمت. خواص جنبی موجب زوال نعمت و خواص اصلی موجب بقای آن هستند.
جابجایی اصلی و فرعی، کاریست که شیطان برای فریب انجام می دهد. او از جهل انسانها برای این منظور بهره می برد. و انبیاء تلاش می کنند با نور علم انسان را از ظلمت جهل رهایی دهند (یحرجهم من الظلمات الی النور) تا انسان اصل و فرع زندگی را از هم باز شناسد و هر خاصیتی را نصیب خود از دنیا نپندارد.
مثلا نعمت جوانی هم برای لذتجویی و خوش بودن بدرد می خورد و هم برای کسب علم و هنر و حرفه. کسی که توجه به خاصیت دوم دارد می تواند تا سالیان سال از جوانی خود بهره بگیرد و جسمش را تا میانسالی همچنان تنومند نگه دارد و بعد از آن هم قلبش همواره موجی از نشاط و قدرت و امید داشته باشد و لذت و خوشی پر دوام تری را به خود هدیه دهد.
جوانی که به خاصیت فرعی جوانی بیشتر بیاندیشد، جوانی خود را خیلی قبل از سن میانسالی از دست می دهد و هنوز سنی از او نگذشته است که با انواع پیریهای زودرس مواجه می شود و در سن میانسالی کهنسالی را می ماند که انگاری صد سال عمر نموده است و لذا خسته و رنجور از همه چیز است!
انبیاء و دین به دنبال لذت بخش نمودن همه امور زندگی هستند و نمی خواهند انسانها زندگیشان به دو قسمت تقسیم شود: کار و تفریح. آنها می خواهند کار همان تفریح باشد.
مؤمن هیچ وقت نیاز به لذت ندارد. او به اندازه کافی از همه امور زندگیش لذت می برد. لذا هیچ وقت نگاهش به لذت استقلالی نبوده است! ولی کسی که ایمانش سست است، به قسمتی از زندگیش برخورد تکلیفی می کند لذا روحش زود خسته می شود و در نتیجه مجبور است تا قسمتی از وقتش را تنها به تفریح و لذت بردن بگذراند.
البته منظور ما از تفریح نرمش، و سیر و سیاحت و گپ و گفت با خانواده و دوستان و دیدن فیلمهای آموزنده و از این قبیل نیست! زیرا این امور همه جزء زندگی است. بلکه منظور ما از تفریح انجام کاری است که جز سرگرمی و گذراندن وقت و برش زدن به قسمتی از زمان نیست! نرمش خودش یک کار است که بخصوص در این زندگی ماشینی ضرورت دارد. مسافرت و تغییر آب و هوا هم برای جسم و روح انسان سفارش شده است. گپ و گفت با دوستان و اقوام موجب تقویت روح همکاری در امور زندگی می شود. و فیلمهای آموزنده منتقل کننده مؤثری برای پیامهای مختلف ارزشی هستند.
اینها همه زندگی است! و مؤمن همه امور زندگی خود را با لدت انجام می دهد.
مؤمن کاری را برای صرف خندیدن انجام نمی دهد. مؤمن هنر را فقط برای هنر نمی خواهد. مؤمن اشیاء را به صرف زیبایی نگه نمی دارد. مؤمن کبوتر را بخاطر این که جنیان را طرد می کنند نگه می دارد و آواز پرندگان را در طبیعت دوست دارد نه در قفس و البته وقتی را هم برای گوش داد به آواز پرندگان نمی گذارد ولی تلاش می کند طبیعت محیط زندگیش را خراب نکند تا در ضمن زندگی در طبیعت از آن هم لذت ببرد.
مؤمن به طبیعت به چشم آیات الهی می نگرد. به کوه می رود تا درس استقامت و بلند همتی را بیاموزد. مؤمن برای هر کاری که می کند حکمتی را در نظر دارد. مؤمن از کار بیهوده و لغو پرهیز می کند. اصلا اعراض می کند، بدش می آید. (انما المؤمنون عن اللغو معرضون).
و سخن آخر این که هزاران هزار نکته و حکمت در مکتب اسلام ناب برای بهره وری از هر قسمت از نعمتهای خداوند وجود دارد که انسان جوینده زندگی سالم و رو به کمال را کاملا اقناع می سازد.
- ۰ نظر
- ۲۶ آبان ۹۳ ، ۲۲:۳۲