مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۲۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 9

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ سَهِرْتُ لَهُ لَیْلِی فِی التَّأَنِّی لِإِتْیَانِهِ وَ التَّخَلُّصِ إِلَى وُجُودِهِ حَتَّى إِذَا أَصْبَحْتُ تَخَطَّأْتُ إِلَیْکَ بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ وَ أَنَا مُضْمِرٌ خِلَافَ رِضَاکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که با صرف وقت و تأمل برای انجام آن، شب را به بیداری گذراندم تا توانستم مرتکب شوم، ولی صبح که شد در زیّ صالحین به سوی تو گام برداشتم، در حالی که خلاف رضایتت را در درون خود پنهان کرده بودم ای پروردگار عالمیان! پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

سهر، به معنای بیخوابی و توجه به این بی خوابی است! صرف نخوابیدن در شب را سهر نمی گویند. «بیدارخوابی کشیدن در شب» معنی دقیق فارسی سهر است!

حلیه، به معنای زینتی است ظاهری که از بیشتر از بیرون خود شیء به آن ملحق می شود بر خلاف واژه «زینت» که بیشتر جلوه خود آن شیء است!

ضمر، به معنای نازک میان است با حذف همه زوائد. به درون انسان ضمیر گفته می شود زیرا درون انسان پیراسته از همه زوائدی است که انسان را در تشخیص حقیقت درون انسان دچار انحراف می کند!

شرح:

شب برای بعضی بجای آرامش، موجب عصیان روح است! زیرا شب انسان را بیشتر تنها می سازد! «خود» هر فردی بیشتر در شب خود را نشان می دهد!

اگر «خود» مایل به گناه باشد، در شب این تمایل را شدیدتر بر اراده انسان تحمیل می کند!

ولی در روز «خود» خود را در پوششی قرار می دهد و انسان مطابق عنوان اجتماعیش و همانی که از او انتظار دارند عمل می کند!

در مقابل انسانهای اهل خدا هستند که شب را غنیمتی برای راز و نیاز در آستان محبوب می دانند. با چانه ها بر زمین می افتند و اوجی را می گیرند که تنها در توصیف آن می توان چند واژه را به بازی گرفت و الا از پس درک آن بر نمی آییم!

پاسخ / ارتباط عاطفی با نامحرم

| سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۰ ب.ظ

سؤال 135:

باسلام خدمت شما  چندی پیش ناخواسته درگیرم..خواستیم پاک بمانیم به سختی به ان فیصله دادیم اکنون قریب چهارماه گذشته است هرلحطه وسوسه به ادامه رابطه می شوم درذهنم میاید که شکل سالمی به ان ارتباط دهم هزارراهکاربا که خیلی وسوسه بررویم شدید است متاهل هم هستم به محض نبودن همسر دعواشدن باهمسرو..بیاد ان بنده خداهستم چه کنم کسی هم نمیتوانم سخن بگویم درخودم میریزم اعصابم خرد میشود میخواهم گناه نکنم درگیرمیشوم میگویم خب حرف نزنم خب اینگونه محرم شویم و..اما میدانم همه کلاه شرعی خواهدبودچه کنم حاج اقا به همه ی عوامل معنوی هم دست انداخته ام ومعلومات خوبی  هم دارم خودم برخی رابرحذرداشته ام واکنون درگیرم ایابهترنیست محرم شویم ایااین فشارروحی لازم است البته صرفا علاقه وصحبت بوده اما..

پاسخ:

سلام علیکم

ارتباط با این شخص برای شما که متأهل هستید حتی به صورت شرعی اش اصلا کار درستی نیست و یقین بدانید با ایجاد ارتباط مجدد باید از خیر زندگی زناشویی کنونی خود بگذرید که اگر این کار را بکنید با فرد مورد نظر هم نمی توانید زندگی خوشی داشته باشید به همان دلائلی که در کتاب «از عشق چه می دانی» توضیحش آمده است!

*

سؤال:

باسلام وتشکرازپاسخ  قلیتون.سوال اینجاست که چطوری خاطره اش وومحیتشوازدلم بطورکامل خارج کنم باگذشت چندماه هنوزباکمترین بهانه یادش میفتم.ایابرای ماهمینقدرکه میگیم گناهه ولش کن بسه؟یاصورت مساله پاک کردنهودرواقع رشدی رخ نمیده

پاسخ:

سلام علیکم
درمان عشق زمان بر هست! پس اولا باید شتاب در به دست ا<رن نتیجه نکرد! عشق به نگاهی میاد و به التماس می ره!
در مدت علاج باید هر آنچه به هیچ نحو نه در عمل و نه در ذهن به وصال دوباره نیاندیشید!
به شدت باید اهل دعا و درخواست از خداوند برای عادی شدن احساس نسبت به اون فرد شد!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 8

فراز چهارم: ثُمَّ کَشَفْتَ السِّتْرَ عَنِّی وَ سَاوَیْتُ أَوْلِیَاءَکَ کَأَنِّی لَمْ أَزَلْ لَکَ طَائِعاً وَ إِلَى أَمْرِکَ مُسَارِعاً وَ مِنْ وَعِیدِکَ فَازِعاً فَلُبِّسْتُ عَلَى عِبَادِکَ وَ لَا یَعْرِفُ بِسِیرَتِی غَیْرُکَ فَلَمْ تُسَمِّنِی بِغَیْرِ سِمَتِهِمْ بَلْ أَسْبَغْتَ عَلَیَّ مِثْلَ نِعَمِهِمْ ثُمَّ فَضَّلْتَنِی فِی ذَلِکَ عَلَیْهِمْ کَأَنِّی عِنْدَکَ فِی دَرَجَتِهِمْ وَ مَا ذَلِکَ إِلَّا بِحِلْمِکَ وَ فَضْلِ نِعْمَتِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ مَوْلَایَ فَأَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ کَمَا سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَا تَفْضَحَنِی بِهِ فِی الْقِیَامَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس پرده را کنار زده و خود را با اولیاءت قرار دادم، گویا همیشه مطیع تو بوده و به سوی اوامرت شتابان و از تهدیدهایت هراسان بوده ام. ظاهرم را آنگونه آراستم که بر بندگانم مشتبه شد،در حالی که غیر از تو از درون من آگاه نبود،تو نیزمرا جز آنگونه که آنها مرا میشناختند معرفی نکردی،بلکه حتی نعمتهایی را که به آنها میدادی به من هم عطا کردی. سپس مرا به آنها برتری دادی، گویا نزد تو، همرتبه آنها هستم اینها همه نیست مگر به واسطه ی حلم و بردباری تو و نعمت فراوان تو بر من. پس حمد و سپاس ازان توست ای مولای من ! از تو درخواست میکنم ای خدا ! همانطوری که اینگونه گناه را در دنیا مستور وپنهان ساختی، در قیامت نیز مرا رسوا نکنی ای بهترین رحم کنندگان!

لغت:

طائعا (طوع و اطاعت)، به معنای رغبت و خضوع و عمل به دستور است. اگر رغبت نباشد، ولی عمل به دستور صورت گیرد نامش «کُره» است.

فزع، به معنای ترس شدید همراه با اضطراب و بیتابی است هنگامی که حادثه ناخوشایند بزرگی اتفاق بیافتد.

در نسخه دیگر از دعا بجای «فازعا«، «فارغا» آمده است. فارغ یعنی تهی و مشغول نبودن. و این تعبیری دیگر از ترس است. هنگامی که ترس، شدید باشد، قلب از غیر از آنچه موجب ترس گشته است فارغ و تهی می شود و فقط متمرکز روی موضوع ترس می گردد.

وعید، به معنای مفاد وعده ای است که داده شده است. وعده ای که در امر شر بوده لذا همراه با تهدید است!

لبس، به معنای پوشش است. التباس به معنای اشتباه است زیرا حقیقت پوشیده شده است. تلبیس به معنای پوشاندن حقیقت بر دیگری است. که در نتیجه معنای مکر و فریب را می دهد.

سیره، به معنای حرکت و سیری خاص در زندگی است.

سمة، وسَّم به معنای علامت زدن و نشان دار نمودن است. وسَّم یعنی او را معرفی نمود و شاخصش کرد.

سبغ، به معنای وسعت بدون ضیق و تنگنایی است. وسعتی کامل!

نعمت، به معنای گوارایی زندگی و خوش بودن حال است! اعم از این که این حال مادی باشد یا معنوی!

شرح:

ظاهرا منظور  از  «کشف ستر» در جمله نخست این فراز، مشهور نمودن فرد گنهکار به خوب بودن است!

بالاخره هر گنهکاری خوبیهایی هم دارد! خداوند بجای رسوا نمودن بنده اش، خوبیهای او را برملا می سازد. بنده، خودش را در ردیف اولیاء خداوند می پندارد!

در نتیجه روابطی که بین او و دیگر اولیاء خدا بوجود می آید در سطحی از مطلوبیت است که انگاری او دائما مطیع خداوند بوده و به سرعت همه دستورات او را انجام می داده و دلش مالامال از ترس خداوند بوده است! این چنین خوبان خداوند را دچار اشتباه می کند و حال آن که آنها از گنهکاری او و روشهای ناپسندی که در زندگی دارد خبر ندارند. و خداوند نه تنها هیچ اولیائش را با خبر از او نمی کند. حتی نعمتهایی از معنویت به او می دهد که در ظاهر بر اولیائش برتری هم می یابد! انگاری هم رتبه آنان است!

و این همه را خداوند طبق حلم و بردباریش و تفضلها و لطفهایی که دارد انجام می دهد. (وَ مَا ذَلِکَ إِلَّا بِحِلْمِکَ وَ فَضْلِ نِعْمَتِکَ)

شهرت به شر جایش را شهرت به خیر می دهد و عذاب جایش را به نعمت! و این، ظهورِ تمام و کمال ستّاریت خداوند است. ستّاریتی که جلوه ای از «الله» است و الله جامع همه صفات جلال و جمال اوست. پس چون انسان متوجه جلوه های الوهیت او می شود او را می ستاید و حمد می کند و این ستایش را تنها مخصوص او می داند زیرا مثلا همین ستاریت با این تفصیلاتی که در دعای فوق آمده است، چه کسی غیر از خداوند دارای آن است؟! (فَلَکَ الْحَمْدُ مَوْلَایَ)

در قسمت انتهایی این بند از دعا به نکته مهمی اشاره شده است: (فَأَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ کَمَا سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَا تَفْضَحَنِی بِهِ فِی الْقِیَامَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.)

خداوند متعال همه آن الطافی که قرار است در آخرت به بندگان بهشتیش داشته باشد در همین دنیا نیز به صورت محدود دارد. انگاری خداوند از باب مشت نمونه خروار به آنها نعمتهای بهشتی را می نمایاند.

اصلا بهشت همین دنیا است بدون معایب و نواقصش! نعمتهای دنیا محدود است هم از نظر کمیت و هم کیفیت و هم زمان ماندگاری ولی نعمتهای بهشتی هیچ کدام از این سه نقص را ندارد.

لذا وقتی انسان در دنیا نعمتی را می بیند از خداوند بخواهد که از همان نعمت در بهشت برخوردار شود.

یکی از مهمترین نعمتها، مصونیت حیثیت و آبروی انسان است! در دعای فوق از خداوند خواسته شده است همانگونه که در دنیا نه تنها رسوایی اتفاق نیافتاده است بلکه بجای آن خوبیها نشر یافته است و فرد صاحب وجهه نزد خوبان شده است، در آخرت نیز همین نعمت ادامه یابد!

یکی از این نعمتها در دنیا، محفوظ ماندن آبروی انسان است.

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 8

فراز سوم: اسْتَتَرْتُ حَیَاءً مِنْ عِبَادِکَ جُرْأَةً مِنِّی عَلَیْکَ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یُکِنُّنِی مِنْکَ سِتْرٌ وَ لَا بَابٌ وَ لَا یَحْجُبُ نَظَرَکَ إِلَیَّ حِجَابٌ فَخَالَفْتُکَ فِی الْمَعْصِیَةِ إِلَى مَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ.

خود را به جهت حیا ازبندگانت مخفی ساختم. و این، از گستاخی من نسبت به تو بود در حالی که میدانم هیچ پرده و بابی مرا ازتو پنهان نمیکند و هیچ حجابی نظر تو را از من نمی پوشاند. پس تو را مخالفت کرده و به آنچه مرا از آن نهی کرده بودی مبادرت نمودم.

لغت:

جرئت، به معنای سرعت در اقدام بخاطر شجاعت و قدرت قلب و عدم تردید و تزلزل آن است!

کنّ، به معنای پوشش محافظ است! مفهوم ستر، مطلق پوشش است ولی «کنّ» پوششی است که بخاطر مصون و محفوظ بودن بوجود آمده است!

حجاب، به معنی پوششی است که دیگری را منع از ورود می کند! و با این قید «منع» از مفهوم «ستر» متفاوت می شود. حجاب در متن فوق به معنای پرده است!

شرح:

در این فراز حضرت اشاره دارد به تفاوت رفتاری که گنهکار در رابطه با گناهش با خداوند و با دیگران دارد.

شرم در سطح عادی آن مانع انجام گناه نزد دیگران می شود. ولی این سطح از شرم مانع گناه در خلوت نمی گردد. مگر این که سطح شرم بیشتر شود تا در خلوت انسان از فرشتگان و ارواح اولیاء خداوند و همچنین نظارتی که امام زمان علیه السلام بر اعمال بندگان دارد نیز شرم کند!

شرم در سطح عمیق آن موجب ترک گناه بدون توجه به فرشتگان و ... می شود بلکه فقط عظمت خداوند است که شرم را باعث می شود.

شرم در مقابل جرأت بخوبی می تواند مفهوم ایندو را روشن کند. شرم باعث می شود تا بهنگام انجام گناه سرعت صورت نگیرد. فرد همه مراتب گناه را درنوردد. بلکه اگر می خواهد گناهی را هم انجام دهد با کندی این کار را کرده و با حداقل آن اکتفاء نماید!

طبق یکی از فرازهای دعای ابو حمزه ثمالی، این جرأت بر گناه نزد خداوند به دلیل اطمینانی است که بنده به خداوند دارد به این صورت که خداوند راز بنده خویش را حفظ می کند ولی دیگران اگر از راز او با خبر شوند، آن را مخفی نداشته و همه را از آن مطلع خواهند نمود.

در قرآن بارها سخن از علم خداوند نسبت به آنچه را که بندگان مخفی می کنند آمده است. به نظر می رسد «علیم» بودن خداوند خصوصا «علیم بما فی الصدور» بودن او یکی پرتأکید ترین مباحث مربوط به شناخت اسماء الهی است و این نیست مگر بخاطر تأثیر شگرفی که این آموزه، در  پرهیزکاری و تقوای الهی انسان موحِّد دارد.

انسان با وجودی که می داند که خداوند به همه چیز آگاه است (بقره: 29) و هیچ چیز کوچک و بزرگی چه در آسمان و چه در زمین (یونس: 61) چه آنچه را که انسان آشکار می سازد و یا یا پنهان می نماید (بقره: 33) و آنچه را که در دل و ذهن و خیال خود دارد (آل عمران: 29) همه را خداوند علم دارد ولی با این وجود گناه می کند و رعایت حضورش را نمی نماید، همه حکایت از جرأت و گستاخی انسان دارد.

واقعا جای این سؤال هست که چطور است انسان از دیگران شرم می کند و از خداوند این شرم را ندارد؟ شرم غیر از ترس است! در نتیجه نباید گفت: «انسان از خداوند شرم نمی کند چون امید به بخشش او دارد ولی از دیگران شرم می کند چون این امید را نسبت به آنها ندارد.» خیر این گونه نیست! شرم غیر از ترس است. شما از کسانی شرم می کنید که آنها اصلا قرار نیست به شما آسیبی بزنند.

علت اصلی که انسان این شرم را برای خداوند ندارد این است که احساس حضور در محضر خداوند را ندارد. هر چند معتقد به حضور خداوند در همه اجزاء هستی و همه لایه های درونی ذهن و قلب انسان هست ولی این آگاهی در او حس بوجود نیاورده است!

از این حالت تعبیر به ضعف ایمان می کنند. ایمان یعنی احساس آگاهی. احساسی که سبب می شود انسان آنچه را که می داند با زبان و با رفتار و با عواطفش تصدیق کند.

در مقابل ایمان کفر است. کفر یعنی احساس آگاهی را انکار کند! کافر همه آنچه مؤمن می داند را می داند ولی احساسش آن را انکار می کند و به آن کفر می روزد!

حال کفر چگونه بوجود می آید؟ کفر با اعتقاد فکری، دلبستگی احساسی و عادت رفتاری نسبت به آنچه خلاف آگاهی است بوجود می آید.

وقتی علم به این نتیجه برسد که آنچه را که ذهن به آن معتقد گشته است و قلب به آن وابسته شده است و آنچه عادت رفتاری گشته است همه بر خلاف علم و واقعیت است، انسان عَلَم مخالفت با این علم را بر می دارد.

برداشتن این عَلَم مخالفت و پس زدن احساسی آگاهی، سبب می شود  خداوند که اصل واقعیت و حقیقت است مورد بی مهری و بی احساسی و بی ایمانی قرار گیرد. حضورش حس نشود. در حضور شرمی حس نگردد.

حال چاره چیست؟ چاره به اعتراف کردن همین این واقعیتها به در گاه خداوند با حالت دعا و تضرع است. اینها دردهای بشر است! امام امیر المؤمنین علیه السلام همین دردها را با زبان دعا به انسان یادآوری می کند. وقتی دل شما از اعتراف به واقعیتها شکست، راه پاکیزه شدن دل و نفوذ ایمان به آن مهیا می شود!

پاسخ / روزه کامل

| پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۱ ب.ظ
سؤال 134:
سلام علیکم

اگر ممکن است این روایت را توضیح دهید

عن أبی عبد الله ع‏ أنه قال لمحمد بن مسلم یا محمد إذ صمت فلیصم‏ سمعک و بصرک و لسانک و لحمک و دمک و جلدک و شعرک‏ و بشرک و لا یکون یوم صومک کیوم فطرک‏

که منظور از روزه داشتن گوشت و پوست و مو و خون چیست؟ باید چگونه باشیم که همه اعضایمان روزه باشند؟

پاسخ:

فتال نیشابوری در کتاب «روضة الواعظین» بجای «بشرک»، «بشرتک» ذکر نموده است که ظاهرا صحیح تر باشد!

در نقل کافی آمده است:

إِذَا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُکَ‏ وَ بَصَرُکَ وَ شَعْرُکَ وَ جِلْدُکَ وَ عَدَّدَ أَشْیَاءَ غَیْرَ هَذَا وَ قَالَ لَا یَکُونُ یَوْمُ صَوْمِکَ کَیَوْمِ فِطْرِکَ.

از این که راوی می گوید: »و حضرت چیزهایی غیر اینها را شمرد» ظاهرا معلوم می شود برای روای این برداشت وجود داشته است که حضرت با شمردن این چیزها می خواسته اند یک مطلب را بگویند و آن ضرورت روه بودن همه بدن از همه گناهان و غفلتهاست!

و هم چنین آوردن «بشرة» همراه «حلدة» نظر بالا را تأیید می کند زیرا ایندو هر دو به معانی پوست است.

و نیز حضرت از دست و پا یادی نکرده است با این که گناهان مشخصی توسط ایندو انجام می گیرد!

با توجه نکات فوق بعید نیست اینگونه نتیجه گیری شود که حضرت در مقام شمارش اعضای بدن طوری که برای هریک گناهی متصور باشد نبوده است!

روزه دار با روزه ای که می گیرد به خداوند اعلان می کند که من زندگی مادی خود را وابسته به عنایت تو می دانم نه آب و غذا.

این اوج تفکر توحیدی یک انسان است! آنگونه که حضرت ابراهیم فرمود: هُوَ یُطْعِمُنی‏ وَ یَسْقین‏ (شعراء: 79)

پس روزه داشتن همه اعضاء بدن به معنای توجه مداوم به این نکته توحیدی است و نیز هنگام روزه نباید انسان خود را از فعالیت باز بدارد و یا مجوزی برای بد خلقی هایش داشته باشد.

پاسخ / تحلیل استغفار امام علی علیه السلام

| دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۱ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


سؤال 133:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
در دعای کمیل که حضرت می فر مایند ظلمت نفسی، فرمودید حضرت چون فقر خود را در براابر خداوند می دانند لذا وقتی می گویند ظلمت نفسی با خودشان هستند نه اینکه فقط برای آموزش به ما اینگونه بگویند.
در دعای استغفار با اینگونه استغفار که به تمام گناهان حتی گناهان عمدی هم اشاره می کنند ومی فرمایند اینها از من سر زده را چگونه توجیه می کنیم.
آیا باز حضرت استغفار حقیقی برای خود می کنند؟

پاسخ:

اصولا بحث اسغفار اولیاء خداوند از گناه مشخصی که انجام داده باشند نیست بلکه از گناهانی است که شاید در گذشته صورت گرفته باشد و مغفول واقع شده و یا ممکن است در آینده صورت پذیرد! یعنی استغفار بزرگان دین از گناهان فرض ایست!

البته بعضی از گناهان مثل ظلم به نفس می تواند تحلیل دیگری هم داشته باشد و آن احساس تقصیر است! کوتاهی در عبودیت!

هیچ کس نمی تواند مطمئن باشد که نهایت عبودیت و فورتنی را در آستان خداوند انجام داده باشد!

پاسخ / قصد قربت

| دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۲ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


سؤال 132:
سلام.
از فارغ التحصیلان اینده سازانم.درحین کار روی موضوع اقتصاد مقاومتی سوالی برایمان پیش امد که پیشنهاد شد نظر شما را در این باره بدانیم.سوال این است که ایا در انجام مسئولیت های اقتصادی و عمل به احکام در این مسائل قصد قربت شرط است و هدف شارع این بوده که مکلف ان ها را با قصد عبودیت انجام دهد یا مهم انجام ان به قصد مصلحت اجتماع است ولو اینکه مکلف قصد قربت به خدا را هم نداشته باشد و به نیت دیگری به تکلیف عمل کند؟ که نتیجه اش این می شود که ما مردم را به انجام احکام دعوت کنیم ولو با این ادبیات که فایده اجتماع در ان است نه اینکه چون شما بنده خدایید باید این کار را بکنید

پاسخ:

هر هدف ارزشمندی انسان را به رضایت خداوند نزدیک می کند! بنابرین اگر کاری در جهت مصالح مردم است این همان قصد قربت است!

حال اگر کسی که انگیزه اصلیش خیر رساندن به مردم است از پولی و یا شهرتی که احیانا نصیبش می شود شاد شد و این اغراض در تشویق او برای کار بیشتر مؤثر بود، این منافاتی با قصد قربت ندارد! زیر انسان تشویق پذیر است و این خصوصیتی است که خداوند در انسان قرار داده است!

نبود قصد قربت در کاری را انسان وقتی متوجه می شود که حاضر باشد برای رسیدن به هدفش از هر راهی استفاده کند حتی اگر خلاف شرع و نظر خداوند باشد.


پاسخ / انتخاب اصلح

| دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


سؤال 131:
سلام  
استاد  
چند وقتیه  در مسایل سیاسی  شبهه ای برام پیش اومده     ما در بحث انتخاب اصلح    بعضا اعتماد به بزرگان می کنیم   بعضی ها میگن مثلا ما به انتخاب ایت الله مهدوی اعتماد می کنیم    و بعضی ها میگن   ما به انتخاب ایت الله مصباح  
سوال بنده اینه   ما   چطور خودمون میتونیم به قدرت تشخیص  در  شناسایی اصلح برسیم   و راه های اون چیه    و در صورت تقلید از بزرگان چطور  بفهمیم  کدوم بزرگوار درست  تشخیص میده    خیلی ممنون
پاسخ:
سلام علیکم
شناخت اصلح اختصاص به انتخابات نداره! ما همه وظیفه داریم تو زندگی همیشه تو هر انتخابی اصلح رو  انتخاب کنیم!
اصلا اقتصاد بر اساس اناخاب اصلح می گرده و نیز ازدواج و اسلام به ما اون اصلح را معرفی می کنه حالا یا به صورت کلی و یا جزیی
آداب اسلامی مجموعه همین انتخابهای اصلح هست دیگه!
در انتخاب اصلح در زندگی ما چگونه عمل می کنیم؟ از عقل خودمون استافده می کنیم! از عقل دیگران استفاده می کنیم و البته ممکن هم هست اشتباه کنیم ولی مهم آن است که چاره ای جز استفاده از همین میزان عقل نداریم!
اما در باره دو آقایان مهدوی و مصباح! انتخاب یکی از ایندو از این دو جریان مثل انتخاب مرجع تقلید می مونه! هر کدام که به تفرک حضرت آقا نزدیک تر باشن و حضرت آقا در تعبیراتی که از هر یک از ایندو داشته است تفکر او را بخودش نزدیک تر دانسته است، همون میشه مرجع سیاسی ما!