مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

پاسخ / ترک اولای حضرت داود

| يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۹ ب.ظ

سؤال 154:

سلام در قرآن قصه ای است که دو نفر برای قضاوت نزد حضرت داوود(ع)آمدند و ایشان باعجله و اشتباه قضاوت کردند.
اما این قضاوت اشتباه برایشان گناه نوشته نشد چونکه آن دونفر فرشته بودند و به صورت آدم ظاهرشدند و حضرت در مکاشفه آنها را دیده بود.حال،این تبعیض نیست؟چرا مثلا وقتی به نامحرمی نگاه می کنیم آن فرشته ای نباشد که به صورت آدم ظاهر شده باشد؟

پاسخ:

سلام علیکم

حضرت داود در قضاوت اشتباه نکرده بلکه شتاب در قضاوت نمود. قبل از این که سخن متهم را بشنود قضاوت نمود البته قضاوتش درست بود! و شتابش نیز دلیل داشت زیرا آن دو نفر از طریق دیوار بالا آمده و وارد خانه حضرت داود شده بودند! ولی با این حال حضرت داود از این رعایت نکردن ادب در قضاوت اشتغفار نمود و به سختی گریست!

این که آن دو نفر فرشته بودند دلیلی نه در آیات مربوطه باری آن هست و نه در روایات!

اما نگاه نکردن به زن نامحرم حکم خداوند است که در هر صورت باید رعایت شود هرچند احتمال فرشته بودن او برود زیرا غرضته هم باشد برای آزمون نزد شما فرستاده شده است و شما باید از این آزمون موفق بیرون بیایید!


سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 34

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ سَبَقَ فِی عِلْمِکَ أَنِّی فَاعِلُهُ بِقُدْرَتِکَ الَّتِی قَدَّرْتَ بِهَا عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در علم تو گذشته که من با کمک و استعانت از قدرت تو انجام داده ام، آن قدرتی که تو را بر همه چیز توانا کرده است؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

شرح:

آنچه در جهان هستی اتفاق می افتاد طبق علم و قدرت خداوند است! ولی لزوما طبق رضایت او نیست!

گناه از جمله اتفاقاتی است که هرچند طبق علم و قدرت خداوند صورت گرفته است ولی خداوند به آن راضی نیست!

شبهه ای که اینجا مطرح می شود این است که اگر خداوند علم دارد به آنچه در آینده اتفاق می افتد پس باید آن اتفاقات بیافتد و الا علم خداوند غلط از  کار در می آید و معلوم می شود خداوند جهل داشته است و علم خداوند که جهل نمی شود پس وقوع همه اتفاقات طبق اختیار انسان نیست!

پاسخ این شبهه این است که علم خداوند به نحوه انتخاب انسان است! مثل این که شما وقتی فردی بشناسی می توانی پیش بینی کنی او در فلان مسئله چگونه انتخاب خواهد کرد!

این که خداوند بداند فلان بنده اش چگونه انتخاب خواهد آیا دلیل می شود که آن بنده در انتخابش مجبور باشد؟!

نکته بعدی روانکاوی این شبهه است! یعنی چه کسی از این شبهه سود می برد؟ ایا جز انسانی که می خواهد با این شبهه وجدانش را برای زشتکاریهایش آسوده کند؟! اصلا فرض کنید انسان در انجام کارهایش جبر دارد خب چرا انسان خود را در انجام خوبیها مجبور نبیند!

چرا انسان فرض را بر این نگذارد که خداوند علمش تعلق به انجام خوبیها توسط من نوعی گرفته است و من با انجام خوبیها ثابت می کنم که این فرض درست بوده است! یعنی واقعا علم خداوند تعلق به انجام خوبیها توسط من گرفته و این که خداوند از قبل میدانسته من بدیها را ترک می کنم!

بله انسان می خواهد پس از ترک خوبیها و انجام بدیها وجدان خودش را آرام کند لذا رو راهی برای اثبات مجبور بودنش می برد! و الا هیچ انسان با تقوایی و با عمل صالحی معتقد به جبر نمی شود! بر عکس این چنین انسانهایی اگر هم دچار شبهه شوند، دچار شبهه تفویض می شوند یعنی معتقد می گردند که همه کارهای بدست انسان سپرده شده است و خداوند هیچ دخالتی در این  انجام کارهای جهان ندارد!

البته این اعتقاد نیز غلط بلکه اعتقاد درست راهی میانه جبر و تفویض است ولی غرض از طرح این بحث این بود که ثابت کنمی کسانی که شبهه جبر را مطرح می کنند انسانهای اهل زشتکاری هستند!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 33

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ کَتَبْتَهُ عَلَیَّ بِسَبَبِ عُجْبٍ کَانَ مِنِّی بِنَفْسِی أَوْ رِیَاءٍ أَوْ سُمْعَةٍ أَوْ خُیَلَاءَ أَوْ فَرَحٍ أَوْ حِقْدٍ أَوْ مَرَحٍ أَوْ أَشَرٍ أَوْ بَطَرٍ أَوْ حَمِیَّةٍ أَوْ عَصَبِیَّةٍ أَوْ رِضًا أَوْ سَخَطٍ أَوْ سَخَاءٍ أَوْ شُحٍّ أَوْ ظُلْمٍ أَوْ خِیَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ أَوْ کَذِبٍ أَوْ نَمِیمَةٍ أَوْ لَهْوٍ أَوْ لَعِبٍ أَوْ نَوْعٍ مِمَّا یُکْتَسَبُ بِمِثْلِهِ الذُّنُوبُ وَ یَکُونُ فِی اجْتِرَاحِهِ الْعَطَبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که بر من نوشته ای به جهت خود پسندی که در من به وجود آمده، یا خود نمایی، یا خودستایی(با رساندن عمل خود به گوش دیگران)، یا تکبّر، یا شادمانی، یا کینه، یا خوشی، یا بخشندگی، یا بخل، یا ظلم، یا خیانت، یا دزدی، یا دروغ، یا سخن چینی، یا لهو و لعب، یا هرنوع کاری که با آن مرتکب گناه میشوند و هر که آن را انجام دهد خود را به هلاکت اندازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

عجب، به معنای حالتی است که حاصل می شود از دیدن چیزی که خارج از جریان طبیعی است که عادتا مورد توقع است! و اگر این حالت تعلت به نفس و صفات و اعمال آن بگیرد، عُجب گفته می شود!

ریاء (رئی) به معنای آشکار کردن عمل در نزد مردم تا آن را ببینند و به او گمان خیر پیدا کنند.

سُمعة (سمع) به معنای آن است که عمل نیکى دور از چشم مردم انجام دهد به این هدف که بعداً به گوش یک یا چند نفر و یا مردم برسد و نسبت به او گمان خیر برده شود!

خُیَلاء (خیل) به معنای تکبری است که از تخیل داشتن فضیلتی بوجود می آید که انسان در خودش می بیند! به اسب نیز خیل گفته می شود زیرا انسان وقتی سوار بر آن می شود در خودش نخوتی احساس می کند!

فَرَح  به معنای مطلق سرور و شادمانی است! اعم از این که از حدش خارج شود یا نشود!

حِقْد به معنای نگه داشتن دشمنی در قلب و منتظر فرصت برای بروز آن بودن!

مَرَح  به معنای شادمانی شدید که همراه با تکبر است می باشد!

أَشَر  به معنای سرخوشی شدیدتر از بطر است!

بَطَر  به معنای سرخوشی است که از حد اعتدال خارج شده باشد!

حَمِیَّة  (حمی) به معنای شدت حرارت در دفاع از عزت و غرور خود است!

عَصَبِیَّة  (هصب) به معنای یاری خواهی از قوم و عشیره بدون توجه به این که حق با کیست!

سَخَط به معنای مفهومی مقابل رضا است. چنانکه غضب مقابل رحمت است و کراهت مقابل محبت!

سَخَاء به معنای نرم شدن هنگام درخواست است (لذا خداوند را نمی توان سخیّ نامید) ولی جود به معنای زیادی عطا است به دون این مورد درخواست قرار گیرد!  

شُحّ  به معنای بخل شدید است که بالطبع همراه با حرص است!

ظُلْم  به معنای تباه نمودن حق و اداء نکردن آنچه حق است!

نَمِیمَة  به معنای نقل قول نمودن از شخصی است نزد شخصی دیگر که باید آن سخن مخفی می ماند و لذا این نقل موجب فساد شده است!

لَهْو  به معنای تمایل و لذت بردن از چیزی بدون توجه به نتیجه و عواقب آن!

لَعِب به معنای هر سخن و رفتاری است که از آن منظور مفیدی که مورد تأیید عقل باشد منظور نیست و عاقل به آن رغبتی ندارد!

شرح:

در این بند از دعای استغفار از بیست و دو موضوع سخن به میان آمده است که قسمتی از آن زمینه گناه و قسمتی خود گناه است!

1) خودپسندی (عُجب) و خود بزرگ بینی (تکبر) و خودنمایی (ریا و سمعه) موجب می شود تا کارهای ارزمند انسان بی ارزش شود و مقبول خداوند قرار نگیرد و در نتیجه قربی صورت نگیرد و کام شخص از  زشتیها فاصله نگیرد و زمینه ارتکاب انواع معاصی برایش مهیا باشد!

و همچنین این خصلتها خود باعث گناهانی مثل بدگویی و تحقیر و استهزاء و غیره می شود!

2) شاد بودن (فرح) از موضوع خاص و یا ناراحت بودن (حقد) از شخص خاص می تواند زمینه قسمتی از گناهان باشد! قلب مؤمن شاد از توفیقی است که برای انجام کارهای خداپسندانه نصیبش شده است و ناراحتیش هم بخاطر زشتکارهایش هست! شادی و ناراحتی در غیر این دو صورت غفلت زا ست.

3) سرخوشی و سرمستی در تمام مراحل شدت و ضعفش (مرح، اشر، بطر) موجب رفتارهای خارج از اعتدال می شود. رفتارهایی که حکایت از غفلت فرد از واقعیات موجود می کند!

4) احساس غرور نسبت به خود و خانواده و خویشان و قبیله خود و تلاش در دفاع از آن (حمیة و عصبیة) بدون این که حق محور این دفاع باشد چه بسیار ستمهایی را که باعث شده است و لجاجتها و بر باطل پا فشردنهایی را موجب گشته است!

احساس خوشایندی و یا ناخوشایندی (رضا و سخط) از مسئله ای زمینه ای دیگر برای رفتار خارج از اعتدال است! مثلا انسانی از مبارزه خوشش می آید و بر عکس فرد دیگری  از آن خوشش نمی آید همین مسئله سبب می شود تا در جایی که نباید، بر طبل جنگ کوبیده شود و یا در جایی که باید، پشت به جنگ شود!

5) دو خصلت بخشندگی و بخل (سخاء و شحّ) هم اگر به درستی کنترل نشود سبب گناه می شود، سخاء و روحیه بخشندگی ممکن است فرد را دچار تبذیر و مصرف نابجای مال کند و بخل نیز او را به منع از مصرف بجای مال نماید!

ظلم و خیانت و سرقت و سخن چینی خود گناه هستند و اساس روابط ناسالم در جامعه ای رو به تباهی می باشند!

6) لهو و لعب و پرداختن به کارهایی که تنها لذتی آنی داشته و عواقب آن مورد نظر قرار نمی گیرد و از نتایج عقلانی درستی برخوردار نیست اموال زیادی را به خود اختصاص داده است و عمرهای زیادی خصوصا انسان معاصر صرف آنها نموده است!

لهو و لعب سبب می شود تا تازگی گناه و فریندگی آن همچنان تازه بماند و رشد و کمال و عبودیت و قرب الی الله و آنچه از این دست، غریب و غیر مأنوس جلوه کند!

22 موضوع در این بند از دعا که در شش گروه جای گرفته است اساس همه زشتکاریها و غفلتهای انسانها است!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 32

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اسْتَعَنْتُ عَلَیْهِ بِحِیلَةٍ تُدْنِی مِنْ غَضَبِکَ أَوِ اسْتَظْهَرْتُ بِنَیْلِهِ عَلَى أَهْلِ طَاعَتِکَ أَوِ اسْتَمَلْتُ بِهِ أَحَداً إِلَى مَعْصِیَتِکَ أَوْ رَائَیْتُ فِیهِ عِبَادَکَ أَوْ لَبَّسْتُ عَلَیْهِمْ بِفِعَالِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به کمک نقشه ای که مرا به غضب تو نزدیک میکرد به آن دست یافتم، یا با آن بر اهل طاعتت غلبه کردم، یا کسی را با آن به معصیتت مایل نمودم، یا با آن خود را نزد بندگانت خوب نشان دادم، یا با کردارم خود را نزد آنها وارونه جلوه دادم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

استظهرت (ظهر) به معنای کمک خواستن است!

استملت (میل) به معنای ایجاد میل و رغبت نمودن است!

راثیت (رثی) به معنای مرثیه سرودن و ستودن است!

شرح:

گناه زشتیش را هر طبع سالمی می فهمد و به همین خاطر هیچ کس گناه نمی کند مگر این که تلاش می کند تا گناهش را توجیه کند!

اگر گناه زشت نبود که دیگر اصراری بر نیکو نشان دادن آن نبود! انسانها به کمک شیاطین تلاش فکری زیادی برای تطهیر گناه انجام داده و می دهند! مجموعه این تفکرات حرفهای باطلی شده است که قسمت عمده معارف مکاتب انحرافی را بخود اختصاص داده است!

اصلا دین آمده است تا جلوی تززین نفس و فریب و شیطان را برای نیکو نشان دادن گناهان بگیرد! و همه تحریفی که در ادیان هم شده است برای این وبده است تا این خاصیت آگاهی بخشی را نسبت به گناهان بگیرد!

این تلاش مذبوحانه همه انسان ها را از اعم از اهل طاعت و اهل معصیت جزء گروه های هدف خود دارد!

اهل طاعت را می خواهند در مسیر خود بی انگیزه کنند و زحمتی که این گروه برای ترک گناه می کشند را بی ثمر نشان دهند و به آنها تلقین کنند که می توان به بهشت رفت و در دنیا هم خود را از لذائذ محروم نکرد!!

وجدان اهل معصیت را می خواهد آرام کنند و از احتمال تأثیر مواعظ در قلب اینان جلوگیری نمایند لذا هم برای او خوراک فکری آماده می کنند و هم بر تزیین باطل می افزایند و در این مسیر از همه راسنه های ارتباطی و علم روانشناسی و جامعه شناسی بهره می برند!

پاسخ / توبه

| يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ق.ظ

سؤال 153:

در بخشی ازسخنرانیها ومطالب شما به این نکته برخورده ایم که افرادی نظیر شهداازکودکیشان متفاوت بوده اند ازطرفی مابایدهمیشه امیدوارباشیم به هدایت الهی وازظرفی راجع به افراد قضاوت نکنیم ..بخصوص درمورد خودمان مابایدچگونه نسبت به شرایط وزندگیمان به جمع بندی برسیم؟

پاسخ:

آنچه در باره شهداء گفته شده است وضعیت غالبی آنها بوده است و الا در میان آنها کسانی هم بوده اند که گذشته افتخار آمیزی نداشتند!

چنانچه تعداد زیادی از اصحاب امام حسین علیه السلام کسانی بودند که حضرت مسلم را غریب و تنها در کوچه های کوفهرها نمودند ولی بعد که متنبه شدند خود را به کربلا رساندند و با بذل خون خود، توبه نمودند!

بنابرین تا فردی زنده است و تا خودمان زنده ایم حق ندارمی در باره آخرت آن شخص و یا خود قضاوت منفی داشته باشیم و امید خود را در باره رستگاری خود و دیگری از دست بدهیم!

پاسخ / مرز اعتماد بنفس و عجب

| يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ

سؤال 152:

باسلام واحترام...دربرخی شرایط انسان باموضوعاتی در خود ودیگران مواجه میشودکه دارای عجب میشود مثلا درشرایطی احساس میکندکه شرایط وویزگی های بهتری ازسایر افراد اطراف دارد،ایا صرف این احساس عجب وناپسنداست؟ایااگرتوجه کند که این نعمت ازخداست وبدون لطف خداونددارای این نعمت نمیشده دیگر این عجب نیست؟ بطورکلی مرز ان را بااعتماد بنفس  غیرمذموم وعجب مذموم چگونه میتوان دریافت؟

پاسخ:

اگر انسان نگاهش به آنچه دارد نگاه بنده ای باشد که مولایش به امانت نعمتهایی قرار داده است تا به کمک آنها بتواند وظائف بندگیش را بخوبی انجام دهد، این نگاه سبب می شود تا آن نعمتها را ثمره تلاشهای فردیش نداند و در نتیجه دچار عجب و خودپسندی نشود!

و همنی نگاه سبب می شود تا هر جا که لازم بود از این نعمتها بگوید و نتیجه بگیرد که خداوند مهربان بندهای خویش را و از آن جمله او را رها نکرده است!

پس نگاه عبودی اگر باشد خوشحالی از آنچه دارد عجب نیست و ابراز این شادی نیز تفاخر مذموم محسوب نمی شود!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 31

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خُنْتُ فِیهِ أَمَانَتِی أَوْ بَخَسَتْ بِفِعْلِهِ نَفْسِی أَوْ أَخْطَأْتُ بِهِ عَلَى بَدَنِی أَوْ آثَرْتُ فِیهِ شَهَوَاتِی أَوْ قَدَّمْتُ فِیهِ لَذَّاتِی أَوْ سَعَیْتُ فِیهِ لِغَیْرِی أَوِ اسْتَغْوَیْتُ إِلَیْهِ مَنْ تَابَعَنِی أَوْ کَاثَرْتُ فِیهِ مَنْ مَنَعَنِی أَوْ قَهَرْتُ عَلَیْهِ مَنْ غَالَبَنِی أَوْ غَلَبْتُ عَلَیْهِ بِحِیلَتِی أَوِ اسْتَزَلَّنِی إِلَیْهِ مَیْلِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به امانت خویش در آن خیانت کردم، یا با انجام دادن آن از ارزش نفس خود کاستم، یا با آن بر بدنم صدمه وارد کردم، یا شهواتم را بر آن برگزیدم، یا لذت هایم را در آن مقدم داشتم، یا برای دیگری در آن تلاش نمودم، یا آنکس را که از من پیروی می نمود اغوا نمودم و به سوی آن کشاندم، یا علیه کسی که مرا از آن منع میکرد لشکر کشی کردم تا بر او چیره شوم، یا با قهر بر کسی که میخواست بر من غلبه کند یا با حیله و نیرنگ بر او دست یافتم، یا میلم من را  به سوی آن لغزانید؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

خُنت (خنی) به معنای عمل نکردن به نعهد است!

امانتی (امن) به معنای سکون و رفع خوف و اضطراب است و در صورتی که تعلق به امری خارج از ذهن بگیرد مثل ودیعه، به معنای آن است که آن امر ایمن از تباه شدن است!

بخست (بخس) به معنای نقصان حق است.

استغویت (غوی) به معنای مقابل رشد و هدایت به شر و فساد است.

کاثرت (کثر) به معنای به رخ کشیدن بسیار داشتن از هر چیزی است.

شرح:

در این بند از دعای استغفار که خود از یازده فراز تشکیل یافته است از تلاشهای مخربی که گنهکار در نابود ساختن خود و دیگران می نماید سخن به میان آمده است!

تخریب خود

خُنْتُ فِیهِ أَمَانَتِی: انسان با گناهی که می کند به امانت الهی که همانا حسن استفاده از قوه اختیار است خیانت میکند. این قوه در اختیار دیگر موجودات جهان هستی گذاشته نشده است! تنها این انسان است که آنچه میخواهد انجام می دهد. به او این قدرت داده شده است منتها از او تعهد گرفته شده است که از این قدرت که به صورت امانت در اختیار او قرار گرفته است در راستای بروز و ظهور هرچه بیشتر فطرت توحیدی استفاده قرار دهد و انسان نیز آن را پذیرفته است!  

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ. (اعراف: 172)

و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم؛ (و از پیمان فطرى توحید بى‏خبر ماندیم)»!

بَخَسَتْ بِفِعْلِهِ نَفْسِی: گناه موجب می شود تا نفس نفیس و پرقیمت انسانی که می توانست جلوگاه انوار الهی باشد، دیواری نمور برای انواع سایه های زشت شود. و آنچنان بی ارزش شود که از چهارپایان نیز فروتر رود!

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً (فرقان: 44)

آیا گمان مى‏برى بیشتر آنان مى‏شنوند یا مى‏فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند!

أَخْطَأْتُ بِهِ عَلَى بَدَنِی: روح که با گناه این چنین تخریب گشته است نوبت جسم است که مسیر تباهی را پیش گیرد و بر اثر گناه فرسوده تر و بیکارتر گردد!

آثَرْتُ فِیهِ شَهَوَاتِی: شهوتها، همان میلهای شدید نفسانی، بر عقل و مصلحت ترجیح داده شوند! و خواسته های شهوانی مورد اجابت قرار گیرد و همه روح و بدن در خدمت آن قرار گیرد!

قَدَّمْتُ فِیهِ لَذَّاتِی: اصل در هر کاری لذت جویی باشد همین که لذتی در کاری نباشد آن کار مدام به تأخیر بیافتد. بجای آن کارهای پر لذت برای انجام پیش بیافتند بدون آن که ملاک دیگری در پس و پیش نمودن اولویتهای کاری مد نظر قرار گیرد!

تخریب دیگری

سَعَیْتُ فِیهِ لِغَیْرِی: گناه بعد از تخریب صاحب خود سراغ دیگری می رود! شخص گنهکار تلاش خود را بکار می بندد تا افراد پیراومون خود را نیز به تباهی بکشاند.

اسْتَغْوَیْتُ إِلَیْهِ مَنْ تَابَعَنِی: در این میان تخریب را با آنانی شروع می کند که بیشتر تابع او هستند و از او الگو می گیرند مثل فرزندان و دوستان!

کَاثَرْتُ فِیهِ مَنْ مَنَعَنِی: در برخورد با آنانی که دوستش نیستند و او را پس می زنند، راه تفاخر ار پیش می گیرد! این تفاخر به داشته های دنیوی سبب می شود تا طرف مقابل هم رو به همین تفاخرها بیاورد و این چنین می شود که شخص گنهکار مخالفین خود را نیز به تباهی می کشاند!

قَهَرْتُ عَلَیْهِ مَنْ غَالَبَنِی: اگر با تفاخر مخالفین رام نشدند بلکه با تفاخر بیشتری وارد میدان شدند، گنهکار رو به گناهانی دیگر برای غلبه بر دیگران می آورد! به آنها انواع ستمها را روا می دارد!

غَلَبْتُ عَلَیْهِ بِحِیلَتِی: اگر باز هم کار پیش نرفت، رو به حیله می آورد تا در نهایت به غلبه مورد قبولش برسد!

اسْتَزَلَّنِی إِلَیْهِ مَیْلِی: تخریب خود و دیگری همه بخاطر این است که «میل» در انسان اطاعت شده است!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 30

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ مَالَیْتُ (مَالأتُ) فِیهِ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ أَوْ أَسَأْتُ بِسَبَبِهِ إِلَى أَحَدٍ مِنْ بَرِیَّتِکَ أَوْ زَیَّنَتْهُ لِی نَفْسِی أَوْ أَشَرْتُ بِهِ إِلَى غَیْرِی أَوْ دَلَلْتُ عَلَیْهِ سِوَایَ أَوْ أَصْرَرْتُ عَلَیْهِ بِعَمْدِی أَوْ أَقَمْتُ عَلَیْهِ بِجَهْلِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در آن معاونت کردم علیه یکی از بندگانت، یا دیگری را به سوی آن راهنمایی کردم، و یا غیر خود را به سوی آن دلالت نمودم، یا با تعمّد در آن اصرار ورزیدم، یا از روی نادانی در آن مقیم شدم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

مالیت (ملی) مالأت (ملأ) ملأ به معنای جمعیت است و مالأ یعنی گشتم از جمع، یعنی جزء گروه او شدم، پس مالأت یعنی کمک نمودم او را!

بریّتک (بری، برء) به معنای منزه بود و بی عیب بودن است! و وقتی مردم، بدون توجه به تفاوتهایشان مورد بررسی باشند به آنها بریّه گفته می شود.

اشرت (شور) به معنای اشاره نمودن است!

دللت (دلل) به معنای بون شیء در وضعیتی است که از شیء دیگری خبر دهد!

اصررت (صرر) به معنای ظهور شدّت است. اصرار در کاری به معنای آشکار نمودن تمایل شدید برای تحقق آن کار است!

بعمدی (عمد) به معنای تمایل همراه با رکون است! تمایل قلب همراه با استناد و اتکاء!

شرح:

گناه، گناه است! نباید گذاشت نفس با آرایش نمودن بعضی از گناهان، از زشتی آنها بکاهد!

در فراز فوق به سه مورد از این زینتها اشاره شده است:

مورد اول: کمک نمودن به دیگری باری ارتکاب گناه تفاوتی با بدی نمودن به او ندارد! تصور نشود گناه کمک نمودن برای گناه کمتر از بدی نمودن به اوست! هرچند متأسفانه جامعه این دو را در یک ردیف نمی داند حتی ممکن است تصور شود، کمک نمودن به گناه لطفی است که درباره دیگری شده است!!

مورد دوم: کمک به گناه دیگری تفاوتی ندارد با یک کمک اندک مثلا در حد یک اشاره باشد و یا با راهنمایی کامل صورت پذیرفته باشد! بالاخره همان اشاره هم سبب شده است تا فرد حرکت کند و همه امکانات انجام گناه را فراهم آورد!

مورد سوم: گناهی که بر اساس جهل صورت می گیرد با آنچه به صورت عمدی انجام می شود یکسان است! زیرا این چهل باید تبدیل به علم می شده است!

روز قیامت شخص گنهکار را به محاکمه می کشند! اگر عامل بوده است به او می گویند: چرا عمل نکردی و اگر جاهل بوده است از او می پرسند: چرا یاد نگرفتی!

در سه مورد فوق از تزیین نفس برای کاستن از زشتی گناهان جلو گیری شده است!

وقتی خداوند گناهی را می بخشد که فرد به زشتی کامل آن اعتراف کند و هیچ بهانه که به نوعی بخواهد از زشتی گناهش بکاهد نه به زبان آورد و نه در ذهن داشته باشد!