مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 65

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ لَحِقَنِی بِسَبَبِ عَتْبِی عَلَیْکَ فِی احْتِبَاسِ الرِّزْقِ عَنِّی وَ إِعْرَاضِی عَنْکَ وَ مَیْلِی إِلَى عِبَادِکَ بِالاسْتِکَانَةِ لَهُمْ وَ التَّضَرُّعِ إِلَیْهِمْ وَ قَدْ أَسْمَعْتَنِی قَوْلَکَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِکَ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا به خاطر پرخاش و ناشکری و روگردانی از تو و رفتن در خانه ی بندگانت با خواری و ذلت در هنگام حبس رزق و بسته شدن در روزی در برگرفته، آن گاه که با زاری به سراغ بندگانت رفتم در حالی که کلامت را در کتاب محکمت به گوشم رسانده بودی که "آنان برای پروردگارشان اظهار خضوع و تضرّع نکردند." ؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

عتبی (عتب) به معنای گفتن سخنی به فردی به عنوان ملامت و مذمت و تحقیر آن با شدت تمام!

استکانوا (سکن، کون، کین) این واژه از ماده سکون به معنى ساکن شدن در هیئت خضوع و خشوع است، و در این صورت از باب افتعال خواهد بود که در اصل استکنوا بوده و فتحه کاف اشباع و تبدیل به الف و در نتیجه «استکانوا» شده است.

و بعضى گفته‏ اند از ماده کون از باب استفعال است به معنى طلب استقرار در مکانى توام با خضوع و خشوع مى‏باشد، و به هر حال حالت تواضع بنده را در برابر پروردگار منعکس مى‏کند و اینکه بعضى آن را به معنى دعا ذکر کرده‏اند به خاطر آن است که دعا کردن یکى از مصادیق خضوع و تواضع است.

احتمال سومى نیز وجود دارد که از ماده کین (بر وزن عین) از باب استفعال باشد زیرا این ماده به معنى خضوع آمده است، و تمام این معانى نزدیک بهم مى‏باشد.

التضرع این واژه در اصل از ماده ضَرع به معنى  پستان  گرفته شده، بنا بر این فعل  تضرع  به معنى دوشیدن شیر از پستان مى‏آید، و از آنجا که به هنگام دوشیدن شیر انگشتها بر نوک پستان در جهات مختلف حرکت مى‏کنند، این کلمه در مورد کسى که با حرکات مخصوص خود اظهار خضوع و تواضع مى‏کند به کار مى‏رود.

ممکن است تضرع به معنای طلب حاجت همراه با اظهار ذلت باشد و به پستان حیوان از این نظر ضرع گفته شده است که حیوان هنگام شیر دادن به نوزادش چاره ای جز تسلیم شدن ندارد!

شرح:

وقتی انسان بخاطر گناه باب رزق را بروی خود می بندد بجای این که در تحلیل وضعیت نابسامان اقتصادیش درست عمل کند، خداوند را متهم به ستم می کند و او را مورد عتاب و سرزنش قرار می دهد. از او روی بر تافته و با اظهار زذلت و خوئاری نزد مخلوق، می خواهد مشکل مالی خود را حل کند.

انسان باید همین اظهار ذلت و خواری را به درگاه خداوند داشته باشد و از او بابت گناهان خصوصا گناهانی که موجب فقر و تنگدستی شده است توبه و طلب آمرزش کند تا با آمرزش این گناهان آنچه مانع جریان رزق شده است کناری رود و رزق آنگونه که قبلا ساری بود، جاری شود!

خداوند راه برگشت و جبران را توسط قرآن به انسان آموخته است آنگونه که توسط حضرت آدم اولین درس را به بشر داده است که توبه و برگشت از خطا باشد!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 64

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یُورِثُ النِّسْیَانَ لِذِکْرِکَ وَ یُعَقِّبُ الْغَفْلَةَ عَنْ تَحْذِیرِکَ أَوْ یُمَادِی فِی الْأَمْنِ مِنْ مَکْرِکَ أَوْ یَطْمَعُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ مِنْ عِنْدِ غَیْرِکَ أَوْ یُؤْیِسُ مِنْ خَیْرِ مَا عِنْدَکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که باعث فراموشی یاد تو و غفلت از هشدارهایت خواهد بود، یا مرا در امنیّت از مکرت قرار میدهد، یا مرا به طمع می اندازد که از غیر تو طلب روزی کنم، یا از خیری که نزد توست مأیوس می سازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

یمادی (مدی) به معنای مهلت دادن است.

شرح:

فراموشی یاد خداوند و غوطه ور شدن در غفلت و در نتیجه بی تفاوت شدن نسبت به هشدارهای خداوند و احساس امنیت کردن از عذاب او و کلا روی از خدا برگرداندن و روی به خلق نمودن و از آنها رزوی طلب کردن و ناامید شدن از آنچه نزد پروردگار است از رزق و انواع خیر همه و همه از آثر گناه و پلیدی است!

انسان رابطه اش با خداوند توسط همین ذکر و یاد و در خاطر داشتن اسماء جلال و جمال در قلب او معنی می شود. فرصت گناه برای انسان این این توهم را ایجاد می کند که قدرت خداوند در جهان جاری و ساری نیست! که اگر بود او گناه نمی کرد! البته این توهم به صورت یه شبهه عقلی و یا یک فرض خیالی در خودآگاه انسان نمود پیدا نمیکند.

شاید کسی که اهل گناه است در باب توحید اهل سخن و قلم باشد و خود نیز در خلوتش به توحید خداوند در اسماء او معترف باشد ولی چون این اگاهی ها نقشی در دروی او از گتاه ندارد، گفته می شود او دچار غفلت است! غفلت عدم پیروی قلب از دانسته هاست! قلب کسی که گناهکار است جاهل است! هیچ از توحید نمیداند.

نسیان در این بحث نه به معنای فراموشی مغز از دانسته های خود است بلکه به معنای فراموشی قلب است! قلبی که قبلا خداوند را دریاد داشت اینک همه چیز را از خاطر برده است!

باید حساب قلب از مغز را جدا نمود! به صِرف این که مغز دارای آگاهی هایی است و تصدیقهایی دلیل نمی شود قلب نیز همین آگاهی ها و تصدیقها را داشته باشد! تصدیق های مغز بالاجبار است! وقتی صغری و کبرایی برای مغز چیده می شود مغز مجبور است است به نتیجه تصدیق کند!

مغز و عقل حسابگر مجبور به تصدیق توحید و دیگر مسائل اعتقادی صحیح است! این تصدیق دلیل بر موحد بودن فرد نیست! موقعی این تصدیق ارزشمند است که قلب این کار را بکند. مثلا در جایی که گفتن سخنی از توحید منافعی از انسان را به خطر می افکند و هیچ منفعت مادی نیز متوجه انسان نمی کند معلوم می شود قلب نیز به مرحله ای از توحید دست یافته است!

اصولا تقوا و ترک گناه به هر میزانی که صورت پذیرد معلوم می کند که قلب مؤمن و موحد و مسلمان و شیعه گشته است!

عقل در میان جامعه شیعی با حقائقی آشنا می شود که بالاجبار نسبت به آنها معترف و اهل تصدیق است و انسانی دیگر در جامعه ای دیگر عقلش با این حقائق آشما نشده است و به غلط اطلاعات دیگری به او داده شده است در نتیجه عقلش گزارهایی دیگر را تأیید می کند.

تا اینجای کار کسی از نظر خداوند مؤمن و یا کافر نشده است! وقتی این ایمان و کفر معنی پیدا می کند که انسان بر خلاف میل و هوس و نفس و شهوت و خواسته منعفت طلبانه اش عملی انجام دهد و یا عملی را ترک نماید یعنی تقوا بورزد آن وقت است که گفته می شود این شخص ذاکراست و متوجه است و عالم است.

حقیقت انسان قلب اوست نه مغز او! قلب است که نشان نحوه استفاده انسان از اختیاراتش هست! مغز انسان طبق اقلیم و فرهنگی که در آن می زید دریافتهایی و تصدیق هایی دارد و نمی توان چیزی را ملاک ارزش قرار داد که تصدیق و تکذیبهایش از عهده انسان خارج است و اراده او نقشی در این امر ندارد!

ملاک ایمان و کفر اگر مغز انسان باشد، این ستم در حق آنهایی است که در اقلیم و یا فرهنگی دیگر زندگی می کردند و دستشان از بسیاری از معارف تهی بوده است!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 63

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اسْتَخْفَیْتُ لَهُ ضَوْءَ النَّهَارِ مِنْ عِبَادِکَ وَ بَارَزْتُ بِهِ فِی ظُلْمَةِ اللَّیْلِ جُرْأَةً مِنِّی عَلَیْکَ عَلَى أَنِّی أَعْلَمُ أَنَّ السِّرَّ عِنْدَکَ عَلَانِیَةٌ وَ أَنَّ الْخَفِیَّةَ عِنْدَکَ بَارِزَةٌ وَ أَنَّهُ لَنْ یَمْنَعَنِی مِنْکَ مَانِعٌ وَ لَا سَعْیِی [مَنَعَنِی‏] عِنْدَکَ نَافِعٌ مِنْ مَالٍ وَ بَنِینَ إِلَّا أَنْ أَتَیْتُکَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در روشنایی روز، خود را از دید بندگانت پنهان کردم و در تاریکی شب، با جسارت در پیشگاهت آشکارا مرتکب آن شدم، با آنکه میدانستم سرّ پیش تو آشکار است و پنهان، نزد تو هویداست و اینکه هیچ مانعی از تو باز نمیدارد و چیزی از مال و اولاد پیش تو به من سودی نمیبخشد مگر این که با قلب سلیم نزد تو آیم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

ضوء به معنای پرتو نور است! به نور نور گفته می شود اگر ذات آن مورد نظر باشد و به آن ضوء اطلاق می شود اگر پرتوبخشی آن مد نظر باشد!

شرح:

شرم در انسان بزرگترین نعمتی است که می تواند او را در مقابل زشتیها مصون دارد!

وقتی شرم در هر رتبه ای از بین برود به همان میزان از زشتیها انجام می شود!

اسلام برای گناهانی که رتبه های زیادی از شرم در آن نادیده انگاشته شده است اعدام و یا تازیانه مشخص نموده است! مثلا زنایی که چهار شاهد آن را مشاهده کرده باشند دارای حد تازیانه و یا رجم (سنگباران) است! اگر این زنا را چهار شاهد مشاهده کرده باشند یعنی به شدت فرد گستاخ و بی شرم گشته است که در حضور چهار نفر به این عمل زشت دست زده است!

زشتی عمل با میزان زیر پا گذاشتن شدن شرم قابل اندازه گیری است! فرض کنید وقتی فرد از گناهش مسرور است بی شرمتر از کسی است که از گناهش غمگین است و همچینی مثالهای دیگر:

مثلا گناهش را براحتی برای دیگران تعریف می کند و یا به انجام آن فخر می فروشد و یا حتی گناه انجام نداده را می گوید که انجام داده ام و یا حسرت می خورد که چرا انجام فلان گناه از کفش رفت و یا عرضه انجام آن را نداشت و یا تحسین می کند کسی را که گناهی را انجام داده است! و یا دیگری را برای انجام گناه تشویق می کند و یا او را برای این کار فریب می دهد و یا به او برای گناه کمک می کند و یا انجام آن را آسان جلوه می دهد و یا از دیگری می خواهد تا گناهانش را تعریف کند و یا از گنهکاران دفاع می کند و به آنها در انجام گناه حق می دهد و به همین خاطر به حدود اسلامی خرده می گیرد!

خلاصه همه این امور هر کدام مرتبه ای از شرم و حیا را به چالش می کشاند و فرد را آماده می سازد تا براحتی مرتبه بالاتری از شرم را از بین ببرد!

اولین گام را فرد برای دریدن پرده شرم با گناه در خلوت در محضر خداوند بر می دارد!

انسان خداوند را در خلوت خودش حس می کند می داند او از همه چیز آگاه است! هیچ رازی برای او راز نیست! و هیچ سری برای او پنهان نیست! او به پنهانی ها درست مثل آنچه آشگار است آگاه است!

و انسان می داند خداوند را نمی شود با مال و منال و آدمهایی که برای دفاع از انسان هرکاری می کنند تطمیع و یا تهدید نمود و او قادر به انجام هر کاری هست فقط باید با خداوند با قلبی سلیم وارد معامله شد! قلبی که با تواضع و فروتنی زشتیهای خود را پذیرفته است و می خواهد خرابیهای گذشته خویش را جبران کند.

خداوند با علمی که به درون انسان دارد وقتی سلامت قلب و درستی تصمیم فرد را برای جبران و توبه و عدم برگشت به گناهان ببیند آن وقت کم کم ابرهای ظلمت کناری می رود و زندگی انسان بر ریل درست می افتد!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 62

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ لَا یُنَالُ بِهِ عَهْدُکَ وَ لَا یُؤْمَنُ مَعَهُ غَضَبُکَ وَ لَا تَنْزِلُ مَعَهُ رَحْمَتُکَ وَ لَا تَدُومُ مَعَهُ نِعْمَتُکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به جهت آن به عهد تو نمیتوان رسید، و از خشم و غضبت نمیتوان در امان ماند، و با وجود آن، رحمتت نازل نمی شود، و نعمتت به واسطه ی آن از تداوم باز می ایستد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

شرح:

خداوند با فطرتی که در انسان ها گذاشته است آنها را متعهد به پاک بودن نموده است زیرا راههای بد بودن (فجورها) و نحوه جلوگیری از آنها (تقواها) را به او آوخته است. وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا، فَأَلهْمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (شمس: 7 و 8)

قرآن در جای دیگر از این عهد اینگونه سخن می گوید: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَابَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّیْطَانَ  إِنَّهُ لَکمُ‏ْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ، وَ أَنِ اعْبُدُونىِ  هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ. (یس: 60 و 61) آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است؟! و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟!

اصولا هر نوع توانمندی که کسی دریافت می کند ناخودآگاه تعهدی و تکلیفی نیز بر عهده او می آید! هر مزیتی فریضه ای را بدبنال دارد و هر حقی تکلیفی و هر رشدی مسؤولیتی.

نمی شود انسان اینهمه مزایا نسبت به حیوان و حتی فرشتگان داشته باشد و بعد هیچ تعهدی بر گردنش نباشد!

گناه مانع از عمل به تعهدات است!

با زیر پا گذاشتن تعهدات، دیگر ایمنی از خشم خداوند وجود نخواهد داشت! و با وجود این خشم، رحمت خداوند - و این که او انسان را در پناه خود بگیرد تا بلاها به او آسیبی نزد و یا اصلا نیامده دفع شوند، - انسان را دربرنمی گیرد! و همین نعمتهای موجود نیر دوامشان به مخاطره می افتد!

وقتی از مزیتها بدرستی استفاده نشود ابزاری که برای استفاده بهینه از این مزیتها به انسان داده شده است از او گرفته می شود!

باید از همه این آثار شوم گناه لرزید و هراس داشت و از خداوند خواست که گناهان ما را بیامرزد تا در آینده گناهان گذشته را پی نگیریم!

در دعای استغفار به ما آثار مختلف گناه گوشزد می شود نه برای این که ناامید شویم بلکه برای این که هشدار داده شویم و از گناهی که اینقدر می تواند مخرب باشد فاصله بگیریم!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 61

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ دَلَّسْتُ بِهِ مِنِّی مَا أَظْهَرْتَهُ أَوْ کَشَفْتُ عَنِّی بِهِ مَا سَتَرْتَهُ أَوْ قَبَّحْتُ بِهِ مِنِّی مَا زَیَّنْتَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با آن، آنچه را ظاهر کرده بودی وارونه جلوه دادم، یا با آن، آنچه را ازمن پوشانده بودی بر ملا کردم، یا با آن آنچه را زینت داده بودی زشت شمردم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

دلَّست (دلس) به معنای پنهان نمود عیب کالا هنگام فروش است!

شرح:

خداوند طبق هدایتی که بندگانش را می کند عیوب کارها و صفات زشت را برای آنها آشکار می سازد و کارهای زشت بندگانش را برای حفظ آبرویشان می پوشاند و از طرفی زیبایی کارهای خوب و صفات نیکو را برایشان تبیین می کند!

انسان با گناهانی که انجام می دهد سبب می شود تا چشمش بر عیب کارهای زشت بسته شود. قدر آبروی خود را نداند و خود موجب رسواییش شود و از این امر هم باکی نداشته باشد و در این بین کارهای نیک و صفات متعالی زیبایی خاصی برایش نداشته باشد!

گناه مانع جلوه هدایتی خداوند می شود. در شب نه گل جلوه دارد و نه لجن زشتی! گناه موجب روی گردانی انسان از خورشید می شود همانطور که زمین پشت به خورشید می کند و تاریکی را بدنبال می آورد! و الا خورشید همیشه در حال تابش است و اسماء نیکوی الهی نیز در حال درخشش!

بر ملا شدن عیبِ زشتیها و آبرو دادن به انسان و جلوه دادن خوبیها همه ی نقش دین در دور نمودن انسان از پلشتی ها و روی آوری آنها به زیباییهاست!

ابلاغ قانون حد بر گناهان مثل حد زنا و سرقت و تحریم گناهانی که آبرو انسانها را به مخاطره می اندازد مثل غیبت و تهمت و نمّامی و تجسس و سوء ظن و تشویق به انجام کارهای نیک و سفارش در بزرگداشت اهل طاعت سه کار عمده خداوند در هدایت انسانهاست!

این سه کار، سه اصل شاخص در امر تربیت است! هیچ مربی نمی تواند کار تربیتی خود را بر غیر از این سه اصل پایه بگذرد و در کار تربیتی خود موفق باشد!

انسانهای اهل طاعت حتی برای آبروی خود نزد فرشتگان نیز حساب باز می کنند و در هراسند نکند آبرویشان نزد آنها برود! چه رسد به ریختن آبرویشان نزد مردمان!

جامعه ای که افرادش آبرودار باشند در مقابل توهین کفار بشدت حساسیت نشان می دهد ولی وقتی افراد جامعه گنهکار شوند، به راحتی سطله کفار را می پذیرند و زشتی های آنها را بدرستی نمی بینند و حتی به زشتی های آنها علاقمند می گردند!

 

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 60

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یُبْغِضُنِی إِلَى عِبَادِکَ وَ یَنْفِرُ عَنِّی أَوْلِیَاءَکَ أَوْ یُوحِشُ مِنِّی أَهْلَ طَاعَتِکَ لِوَحْشَةِ الْمَعَاصِی وَ رُکُوبِ الْحُوبِ وَ کَآبَةِ الذُّنُوبِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا نزد بندگانت مبغوض میدارد و اولیایت را از من متنفّر میسازد، یا اهل طاعتت را به جهت وحشت از معاصی و ارتکاب و اندوه جرائم، از من به وحشت می اندازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

رکوب (رکب) به معنای استقرار چیزی بر چیزی است مثل سوار بر چهارپایی شدن و یا اجزاء مجموعه ای در کنار یکدیگر استقرار و ثبات پیدا کردن و نیز انجام دادن یک عملی (و ارتکاب آن) به نحوی که بر آن کار مسلط و مستقر شود.

الحوب (حوب) به معنای تضییق شدید عقوق افراد تحت تکفّل و تحت حمایت هست لذا قوی ترین مصادیق گناه است و بر همین اساس به گناهان بزرگ حوب گفته می شود!

کآبة (کأب) به معنای بدحالی و شکستن از اندوه زیاد است!

شرح:

یکی از آثار مخرب دعا انزوای عاطفی از مردمان بخصوص از خوبان و دوستان خداوند است!

مردم هرچند خود اهل گناه هستند ولی نمی توانند با گناهکار دوست شوند و به آنها اعتماد نمایند تنها علتی که خود را تحمل می کنند حب نفس و علاقه به خود است.

هر انسانِ چشم ناپاکی برای ازدواج بدنبال همسری پاک می گردد و هیچگاه اساس زندگی خود را بر فرد هرزه ای بنا نمی گذارد مگر این که مطمئن شود او از گناه خویش توبه نموده است!

هر انسان خائنی بدنبال انسانی امین برای اعتماد به او می گردد! هیچ گاه به امثال خود اعتماد نمی کند!

هر انسان خشن و نامهربانی مدام سر جنگ دارد با انسانهایی همچون خود و دوست دارد با او مهربان برخورد شود!

و در این بین اولیاء خداوند بخصوص دارای این ویژگی هستند زیرا آنها از معصیت وحشت می کنند.

آنچه نافرمانی خداوند است آنها را بوحشت می اندازد (لِوَحْشَةِ الْمَعَاصِی) و هراس دارند از این که با دوستی با شخص گنهکار حقی را ضایع نموده و به کسی ستمی کرده باشند (رُکُوبِ الْحُوبِ) و نیر وحشت دارند از این که دچار اندوه بی پایان گنهکاران شوند و از طریق دوستی با آنها گرفتار تبعات گناهان آنها گردند (کَآبَةِ الذُّنُوبِ).

روح بسیار لطیف تر از جسم است و لذا برای نگهداری حیات و طراوت آن باید سخت کوشید و هراس داشت!

احساس بیگانگی و غریبی و عدم سنخیت و اشتراک با گنهکاران مهم ترین گام برای مراقبت از روح و مراقبت از خود است!

وقتی انسان در رفت و آمد با گنهکاران این احساس ها را ندارد، معلوم است که خود او نیز خواهان همان گناهان است منتها موقعیت سنی و یا اجتماعی و یا عوامل دیگر مانع از بروز کامل این خواسته و یا انجام آن است!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 59

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَکُونُ فِی اجْتِرَاحِهِ قَطْعُ الرِّزْقِ وَ رَدُّ الدُّعَاءِ وَ تَوَاتُرُ الْبَلَاءِ وَ وُرُودُ الْهُمُومِ وَ تَضَاعُفُ الْغُمُومِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در ارتکاب آن قطع روزی، و رد شدن دعا و پی درپی آمدن بلا و روی آوردن ناراحتی ها، و مضاعف شدن غم هاست؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

اجتراحه (جرح) به معنای تأثیر یا ایجاد برش در طرفی بر خلاف آنچه طبع آن را اقتضاء می کند است. و نیز به معنای کسب و بدست آوردن هر آن چیزی است که با خروج از حد اعتدال حاصل می شود!

تواتر (وتر) به معنای پی هم بودن چیزی است به صورت فرد فرد!

الهموم (همم) به معنای تصمیم بر انجام کار و شروع در مقدمات آن است! ولی در صورتی به معنای حزن و اندوه است که فرد بداند این مقدمات او را به نتیچه نرساند.

الغموم (غمم) به معنای پوشش است در مقابل نور یا امثال آن مثل وسعت و صحت و سرور و زیبایی. «غمام» به معنی ابر نیز از همین ماده و معنی است!

شرح:

در بند فوق از گرفتاریهای دنیوی گناه سخن رفته است!

رزق هر انسانی مشخص شده است و زمانی فردی گناهی انجام می دهد این گناه رزق او را کاهش می دهد. و در عوض بعضی کارهای نیکو رزق را افزایش می دهند.

وقتی مرتبه ای از رزق قطع می شود فرد رو به دعا می آورد. ولی چون همچنان مشغول گناه خویش است و قصد برگشت و توبه هم ندارد دعایش بر می گردد و مستجاب نمی شود.

فرد گهنگاری که دچار مشکلات ضیق معیشت شده است وقتی از دعا بهره ای نبرد و دستان خویش را کوتاه از آسمان ببیند ناامیدی از بهود وضعیت بدی که دچارش شده است موجب سرازیر شدن انواع بلاها بسوی او می شود! بلاهایی که می توانست با کمک امید و مدیریت درست زندگی، از آمدنش جلوگیری نمود.

ورود پیآپی بلاها و مشکلات سبب می شود تلاشهای گنهکار برای کنترل مشکلات ناکام بماند و همین مسئله اندوه پیوسته او را بدنبال خواهد داشت!

اشتباه اصلی فرد گنهکار این است که برای ترک گناهی که می کند و پشیمانی از گناهانی که تا فرصت داشته است آنها را انجام داده است اقدامی را انجام نمی دهد. فکر میکند تا دچار مشکل شد بدون آسیب شناسی و بررسی و تحلیل علت اصلی مشکل رو به دعا می آورد و با دعا مشکلش را حل می نماید!

کار درست این است که این فرد، در دعای خویش از خداوند مهربان بخواهد تا او را یاری دهد تا بتواند مشکل اصلی خود را دریابد و بر رفع آن اقدام نماید! نه این که از خداوند حل مشکل و وسعت رزق را طلب کند. اینچنین دعایی رد خواهد شد!

انسانهای معتقد به دعا قرار نیست بخاطر این اعتقادشان از رشد باز بمانند. رشد در سایه تحلیل درست مشکلات و یاد گیری نحوه حل آنها و داشتن عزم برای رفع آن هاست!

وقتی عیب کار شناخته و راه رفع آن دانسته شود و برای رفع آن عیب تصمیم گرفته شود آن وقت در سایه این شناخت و آگاهی و عزم، رشد اتفاق می افتد!

البته همه مراحل فوق را باید در دعا از خداوند خواست! ولی نباید از خداوند خواست که همه اینکارها را خودش انجام دهد چون در این صورت رشدی صورت نخواهد گرفت!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 58

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یُدْنِی الْآجَالَ وَ یَقْطَعُ الْآمَالَ‏ وَ یَبْتُرُ الْأَعْمَارَ فُهْتُ بِهِ أَوْ صَمَتُّ عَنْهُ حَیَاءً مِنْکَ عِنْدَ ذِکْرِهِ أَوْ أَکْنَنْتُهُ فِی صَدْرِی أَوْ عَلِمْتَهُ مِنِّی فَإِنَّکَ تَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‏ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که موجب نزدیکی مرگ و اجل میکردد، و موجب قطع امیدها و آرزوها میگردد و عمرها را کوتاه میکند، چه بر زبان آورده باشم یا هنگامی که آن را به یاد آوردم به خاطر شرمندگی از تو از آن دم فرو بستم، یا آن را در سینه پنهان کرده ام، یا من از آن بی خبرم و تو آن را میدانی، زیرا تو به هر سری و مخفی تر از آن آگاهی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

الآجال (اجل) به معنی وقت معین قرار گذاشته شده است. به همین مناسبت به زمانی که نزدیک آن وقت باشد نیز اجل گفته می شود!

یبتُرُ (بتر) قطع در مقابل اتمام است! یعنی ناقص گذاردن و کامل ننمودن!

فُهتُ (فوه و فم) به معنای دهان است! دهان وقتی بسته است به آن «فم» و زمانی که باز است و مشغول سخن، به آن «فوه» می گویند. فُهتُ یعنی سخن گفتم!

صمتُّ (صمت) به معنی طولانی نمودن سکوت است!

کَنَنتُه (کنن) به معنای پوشاندن همراه با محافظت است!

شرح:

در ابتدای بند فوق از یکی دیگر از آثار گناه که کم شدن عمر است سخن بمیان آمده است!

گناه زمان مرگ را نزدیک می کند. در نتیجه انسان را نسبت به رسیدن به قسمتی از آروزهایش ناکام می گذارد. این ناکامی سبب می شود تا مرگ بر انسان بسیار سخت و غمبار جلوه کند و موجب شود تا انسان با دنیا همراه با رضایت از خداوند وداع نکند. ناخشنود باشد از ترک دنیا!

ناخشنودی از ترک دنیا نخواهد گذاشت تا آخرین ذکر انسان لا اله الا الله باشد. لا اله الا الله یعنی من جز خداوند معبودی ندارم! آرمانی نداره! آرزویی ندارم!

خب کسی که عمرش وقتی به پایان رسیده است که اصلا تصورش را هم نمی کرده میانه آرزوهایش قرار داشته است! او غرق در آروزهایی بوده است هیچ کدامش را خداوند تشکیل نمی داده است. مسلم است که با این حساب نمی تواند دم مرگ معتقد باشد تنها آرزویش و محبوبش و کسی که واله و حیران اوست خداوند است!

علت این که گناه عمرها را کاهش می دهد می تواند قسمتی از این علت  قابل فهم باشد:

گناهان سلامتی جسمی و روانی انسانها را به مخاطره می افکند و این سبب کم شدن عمر می شود.

گناهان سبب تضییع حقوق دیگران می گرد و دیگران به این خاطر مرگ انسان را از خداوند میخواهند وخداوند قطعا به بعضی از این نفرینها توجه می کند!

گناهان موجب خشم فرشتگان می شوند و آنها از خداوند طلب سلب نعمتها را از شخص گنهکار می کنند! و سلب نعمتها مقدمات مرگ را آماده می سازد!

گناهان خشم طبیعت را بر علیه انسان می شوراند و خشم طبیعت برای انسان به شدت حادثه آفرین است! و قسمتی از این حوادث، جان انسانها را به مخاطره می افکند!

نکته بعدی که در ادامه دعای فوق آمده است این است که گناهان اثر تخریبی خود را در باره کم نمودن عمر دارند هرچند آن گناه به زبان آورده نشود و مخفی بماند و حتی در یاد انسان نیز نمانده باشد و حتی قسمت ضمیر ناخودآگاه انسان نیز آن گناه را از خاطر ربوده باشد! (تَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى) با توجه به کلمه «اخفی»!

منظور این است که وقتی عمر انسان تمام می شود و بیکباره مرگ زودرس سراغ فرد می آید لازم نیست این مرگ زودرس بخاطر گناهی تازه باشد بلکه گناهی در قدیم می تواند سبب شود تا در آینده دور دچار مرگ زود هنگام شود! مثلا در بیست سالگی گناهی کرده است و در پنجاه سالگی دچار مرگ زودهنگام شود!

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 57

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى الْکُفْرِ وَ یُطِیلُ الْفِکْرَ وَ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ یَجْلِبُ الْعُسْرَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به کفر میکشد و فکر و تحیّر را زیاد میکند، و موجب فقر میشود و سختی را پیش میکشد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

شرح:

در این بند از دعای استغفار از دو اثر دیگر گناه سخن به میان آمده است: کفر و فقر!

* سه توضیح برای این بند از دعا وجود دارد:

توضیح اول در باره رابطه بین کفر و فقر است.

هر یک از کفر و فقر، تهیدستی یکی از ابعاد زندگی انسانها را روشن می سازد. بعد معنوی و بعد مادی!

کفر، تهیدستی معنویت است و فقر، تهیدستی مادیت!

اگر می خواهید کمی به حقیقت تأسفبار کفر و فقر معنوی پی ببرید نگاه کنید به تهیدستان که در بیغوله ها زندگی می کنند با جامگانی کهنه و بدنهایی کثیف و اخلاقهایی فاسد.

کفار هر چند ظاهرشان تمییز و منازلشان فاخر باشد ولی درونشان کثیف و بهم ریخته و فاسد است! و این خاصیت دنیاست که نمی گذارد باطن انسانها به ظاهرشان نم پس دهد و آن را تحت تأثیر قرار دهد.

در مقابل کفر و فقر، ایمان و ثروت است!

اگر می خواهید زیبایی درونی مؤمنین را مشاهده کنید ببینید ثروتمندان چه دنیای با شکوهی دارند! هر چه میخواهند در دسترس آنها آن هم از بهترین نوعش هست! مؤمنین نیز این چنین هستند. دنیای معنویشان بسیار باشکوه است! آنها هر چه از معنویات بخواهند در دسترس خود دارند. آنچه آنها دارند، کفار دریغش را دارند و آنچه کفار دارند، مؤمنین حسرتش را نمی خورند.

پس کفر، فقر درون است. و ایمان ثروت درون است!

* توضیح دوم درباره رابطه کفر و فکر (یَدْعُو إِلَى الْکُفْرِ)

تفکر در چیستی خداوند انکار خداوند را در پی دارد. آنچه انسان از معرفت در باره خداوند متعال نیازمند است تنها پی بردن به هستی خداوند و نیز اسماء زیبای اوست! این که خداوند چیست - برفرض که بشر توان این درک را داشته باشد - بکار انسان نمی آید.

اصلا چیستی دیگر موجودات نیز به کار انسان نمی آید!

اصلا کدام مفهوم بدرستی تعریف شده است؟ بشر درباره حد و تعریف دقیقِ کدام مفهوم موفق بوده است؟ انسان تنها توانسته است از مفاهیم رسمی را ترسیم کند یعنی توانسته است لوازمی که همراه با آن مفهوم است را شناسایی کند ولی نتوانسته است دست به حقیقت ذات آن مفهوم دست آزد!

همچنین فکر کردن درباره حقیقت اسماء الهی نیز راه به کفر دارد زیرا انسان نمی تواند درکی از حقیقت این اسماء داشته باشد. مثلا حقیقت علم خداوند غیر از علم بشر است! علم بشر نگارش صورت یک مفهومِ خارج از ذهن، در ذهن است ولی خداوند که ذهن ندارد. علم خداوند نسبت به آنچه هست، علمی حضوری است. دیگر صفاتی که برای خداوند گفته می شود نیز از این قبیل است.

مهم برای انسان تصدیق لوازم اسماء الهی است. مثلا خداوند چون علم دارد لازمه اش آکاهی از همه آن چیزی است که در درون انسانها و بیرون آنها اتفاق می افتد. و تصدیق این آگاهی برای انسان شرم و خوف از انجام عمل زشت می آورد.

انسان به اندازه ای که بتواند این شرم و خوف را در خود بوجود بیاورد نیازمند به بررسی علم خداوند است ولی این که علم خداوند چطوری بوجود آمده است و حقیقت آن چیست، هیچ اثری روی خوف و شرم انسان ندارد. علم بی فائده است! بر فرض که انسان بتواند به این چنین درکی برسد باز این علمی لا ینفع است! و اعوذ بالله من علم لا ینفع!

پس فکر در حقیقت ذات الهی و حقیقت اوصاف او عین کفر است! چرا کفر؟ زیرا انسان وقتی نتواند چیزی را درک کند آن را انکار میکند. نمی گوید: «من نمی فهمم» می گوید: «چیزی برای فهمیدن وجود ندارد و الا من می فهمیدم!»

* توضیح سوم  تبیین رابطه گناه با کفر و فقر است.

گناه به دنبال خود عذاب وجدان را به همراه دارد و تنها راه رهای از عذاب وجدان ترک گناه است ولی شیطان انسان را فریب می دهد و به او راه دیگری را نشان می دهد و آن تشکیک در گناه بودن عمل زشتی است که صورت می گیرد.

تشکیک و بعد انکار گناه بودن عمل یعنی تشکیک در انتساب امر و نهی به خداوند. می گوید: «از کجا معلوم خداوند شراب را حرام کرده باشد!»

در مرتبه بعد تشکیک در این که اصلا مگر خدوند حق این تحریم را دارد؟! و این که این تحریم ظلم به انسان و محدود ساختن آزادیهای اوست!

در رتبه بعدی تشکیک و بعد انکار اصل وجود داشتن خداوندی است که بتواند به مردم امر و نهی کند!

و در آخر انکار حقیقت خدا! حتی خدایی که ساکت باشد و دستانش بسته و کاری به کار جهان نداشته باشد! انسان گنهکار تصدیق این چنین خدای دست بسته ای را هم بر نمی تابد!

گناه اگر با رقیق شدن زشتی عمل همراه شود، خطر انحراف به سمت کفر را دارد.