مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۵۰ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: ستمگری :: حقوق» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


مسؤولینی که در حکومت اسلامی از مقام اجرایی و یا تقنینی و یا قضایی برخوردارند، داری حق بر گردن دیگران هستند. این حق اگر پاس داشته نشود، مصداق ستم است. و ستمگری چهارمین رذیله از مجموعه رذائل هشت گانه است که موضوع بحث ماست!

البته مسؤولین در غیر حکومت اسلامی هم تا آنجایی که در پی عدالت هستند و کار مردم را راه می اندازند حق بر عهده دیگران ایجاد می کنند ولی فعلا ما در پی بیان حدود حقوق این دسته از مقامات سیاسی نیستیم چون در اولویت ما بیان حقوق سیاسیون کشور خود ما هست که بحمد الهی حکومت اسلامی در آن برقرار است!

مقامات سیاسی شکوفه ها و میوه های شجره طیبه حکومت الهی هستند زیرا برای مردم ثمرات حکومت اسلامی و الهی توسط اینها خودش را نشان می دهد. البته الان ما در پی بیان تکالیفی که اینها بر عهده دارند نیستیم و ان شاء در قسمت حقوق رعایا به آن خواهیم پرداخت. و مسلم است که سیاسیون در حکومت الهی تکلیف بالای بر عهده دارند زیرا اگر خطا بکنند چهره خوبی از حکومت خداوند نشان نخواهند داد و این زمینه ضعف ایمان و حتی کفر مردم را نسبت به خداوند آماده می سازد!

البته ناگفته نماند که ادای حقوق سیاسیون خود می تواند در انجام تکالیفی که آنها بر عهده دارند بسیار مؤثر باشد! لذا به نظر می رسد طرح مسئله حقوق سیاسیون مقدم بر طرح بحث تکالیف آنهاست و نیز با مردم راحتر می توان ارتباط برقرار نمود و آنها را هدایت کرد تا با مقامات سیاسی لذا از این باب هم می توان مطمئن شد که بحث حق مسؤولین بر بحث تکلیف آنها مقدم است. و باید روی آن تأکید بیشتری شود.

حقی که سیاسیون بر گردن ما دارند این است که آنها را نصیحت کنیم! البته در وقت نصیحت مقام آنها را در نظر داشته باشیم! بطور طبیعی آنها نیازمند حفظ احترام در بیان انتقادات هستند. کسی که داری مقامی است شیطان راحت تر او را خشمگین می کند. دچار خشمی متکبرانه می سازد! خب البته همه صاحبان مقام اینطور هستند حتی والدین و یا اساتید و یا امام جماعت. نمی شود از آنها انتظار داشت که اگر ما شما را نصیحت کردیم - حالا با هر قالبی - شما باید نصیحت پذیر و انتقاد پذیر باشید! اصلا خود این طرز تفکر نشان کبر ماست! کرنش نداشتن در مقابل مقام یک شخص، نشان کبر است! بعضی وقتها آنها که فقیر هستند - به معنای گسترده فقیر یعنی کسی که کمتر دارد در برخورد باکسی که بیشتر دارد اعم از داشتن مال و یا علم و یا مقام سیاسی - دارای کبر بیشتری هستند. انگار این نداشتن و کم داشتن آنها را طلبکار نموده است! تلاش دارند کسی را که بالاتر از خودشان است را تحقیر کنند و به او بگویند تو نباید بالاتر از من باشی!

پس حفط رعایت ادب در برخورد با کسی که مقامی بالاتر دارد خصوصا هنگام نصیحت و انتقاد به او شرط ادب است! ادبی که اگر بدرستی رعایت شود می تواند نصیحت را مؤثر کند!

همچنین لازم است در وقت نصیحت به نکات مثبت کار آن شخص نیز اشاره شود. اگر هنگام دعا لازم است ابتداء حمد و ثنای ذات مقدس خداوند شود در برخورد با هر صاحب مقامی نیز همین ثناء لازم است! 

پس نصیحت همراه با حفظ ادب و خالی از تحقیر و منیت همراه با انصاف و بیان نکات مثبت در کنار ارائه پیشنهاد برای رفع کاستیها حقی است که سیاسیون در گردن ما دارند!

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۳۱

هشت رذیله 163 / ستمگری 30 / حقوق 29 / والیان 2 / ولی فقیه

| سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


ظلم به حق ولی فقیه، خصوصا در این زمان، گسترده ترین و پرگناه ترین ستمی است که روا می شود. این ستم هم از ناحیه کسانی می شود که اصلا معتقد به این اصل نیستند و هم از طرف آنهایی که ولایت فقیه را قبول دارند ولی، ولی فقیه را قبول ندارد و هم از طرف آنهایی که ولایت و ولی فقیه را قبول دارند ولی برای ولی فقیه، شأنیت و احترامی در محدوده قانون قبول دارند. و هم از طرف کسانی که داعیه ذوب در ولایت فقیه را دارند ولی رابطه اشان با ولی فقیه رابطه با شخص ولی فقیه است نه با شخصیت ایشان لذا یک رابطه عافطی صرف با ایشان برقرار نموده اند و وفاداری اشان به ایشان در حد چفیه و عکس و نوع انگشتری که به دست دارند محدود شده است و اصلا بدنبال تحقق دغدغه های ولی فقیه نیستند. درست مثل کسانی که به کسی عشق می ورزند ولی اصلا در پی محقق ساختن آرزوهای معشوق خود نیستند ولی هرچه دلت بخواهد می توانند برای او شعر بخوانند و قربان صدقه اش بشوند. محبت دارند ولی ولایت ندارند.
البته در این بین هم هستند کسانی دیگر که بظاهر از ولایت فقیه دم می زنند و «مقام معظم رهبری» از دهانشان نمی افتد ولی در باطن اصلا معتقد به ولایت و ولی فقیه نیستند.
خب تا اینجا چند دسته شد؟ چهار دسته. این منافقین را هم اضافه کنیم می شود پنج گروه و دسته!

ولی فقیه کسی است که رهبریت حکومت اسلامی را بر عهده گرفته است. پیروی کامل از اوست که می تواند اسلام را محقق کند و حکومت خداوند را در زمین عینیت بخشد! آیا این چیز کمی است؟! آیا شیطان براحتی می گذارد این اتفاق بیافتد؟! انسانهای بدتر از شیطان چطور؟!

همه زوری که شیطانهای جنی و انسی می زنند برای این است که خداوند و دین او در زمین حاکم نباشد. به همین خاطر است که گسترده ترین و پرگناه ترین ستمی که انسانها می کنند، ستم در حق ولی فقیه است!

مخاطب این بحث ما آنهایی نیستند که ولایت فقیه را قبول ندارند لذا ما در صدد اثبات حقانیت ولایت فقیه نیستیم. و نیز مخطابین ما آنهایی نیستند که حضرت آقا را مناسب به این مقام نمی دانند. مخاطبین ما کاربران عزیز و ثابت این وبلاگ هستند که شکر خدا عموما از وفاداران به حضرت آقایند.

بر آنها که داعیه وفاداری به حضرت آقا دارند لازم است که سخنان حضرت آقا را همچون قرآن و حدیث مطالعه کنند و تلاش کنند تا دغدغه های ایشان را دغدغه های خود سازند و در هر حوزه کاری که مشغول هستند و نیز در زندگی شخصی خود آن طور باشند که ایشان می پسندد که پسند ایشان پسند امام زمان عجل الله فرجه است!

در عصر غیبت امام زمان علیه السلام خداوند این چنین نعمتی را بعد از حضرت امام به انسانها ارزانی نداشته است! آیا ما چقدر از این نعمت بهره می بریم؟ آیا با وجود ایشان دیگر کسی در تحقق عینی آیاتی چون: «قد تبین الرشد من الغی» و یا »انا هدیناه السبیل» تریدی دارد؟ نباید تردیدی داشته باشد. تردید داشته باشد سخنان ایشان را بخوبی مطالعه نکرده است! مواضع ایشان را در مسائل مخنلف بخوبی نشناخته است. خب برود مطالعه کند و بشناسد!

در صورت توفیق بیشتر متن سخنرانیهای ایشان را وگر نه گزیده سخنان ایشان را مطالعه کنید و ازخ داوند بخواهید تا خداوند ما را و شما را ملتزم قلبی و عملی این بزرگ قرار دهد. آمین یا رب العالمین!

  • ۰ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۲۱

سلام علیکم - بسم الله


بحث در خصلت ستمگری به عنوان چهارمین رذیله از هشت رذیله ای است که همه انسان ها به زشت بودن آن معترفند. گفتیم که ستمگری نادیده گرفتن حق دیگری است. پس باید اول این حق را شناخت و بعد آن را پاس داشت و به آن تجاوز نکرد و از آن عبور ننمود.
تا اینجا از حق خداوند گفتیم و از حق نفس و از حق اعمال عبادی که مجموعا 27 حق را شامل می شد. و بحول و قوه الهی از این جلسه ببعد وارد حق کسانی می شویم که بر ما ولایت دارند.

آنها که بر ما ولایت دارند شش نفر هستند: مهمترینشان انبیاء و اوصیای آنها هستند و بعد ولی فقیه و بعد دیگر صاحب منصبان منصوب از طرف ولی فقیه و بعد والدین و بعد معلمین و در آخر مؤمنین.

حق امام در ادامه حق خداوند است زیرا امام خلیفه خداوند در زمین است. هر وظیفه ای که ما نسبت به خداوند داریم، این امام است که آن را ابلاغ می کند. هر حرفی که امام می زند حرف خداوند است. لذا اطاعت خداوند اطاعت امام است و اطاعت امام اطاعت خداوند می باشد.

منظور از امام همه پیامبران و اوصیاء آنها هستند. چون پیامبر هستند فرمان خداوند را ابلاغ می کنند و هشدار می دهند و بشارت می دهند و چون امام هستند، در پی اجرای احکام خداوند در میان انسانها می باشند. خداوند وظیفه انبیاء را اجرای عدالت در میان انسانها اعلام می کند. (حدید: 25)  پس هیچ پیام رسانی اینگونه نیست فقط حرفی بزند و پیامی برساند بلکه تلاش می کند تا آن را اجراء کند. هرچند زمینه اجراء فرامین خداوند برای بسیاری از انبیاء فراهم نشد ولی آنها تلاش خود را نمودند.

قرآن در باره انبیاء می فرماید:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ‏ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدین‏ (انبیاء: 73)

و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى‏کردند، و انجام دادن کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحى کردیم، و آنان فقط پرستش کنندگان ما بودند.

و انبیاء بعد از مرگ خود، همه وظائف اجرایی خود را به اوصیای خود واگذار نمودند لذا آنها نیز امام و پیشوای انسانها در مسیر رشد و کمال هستند.

همه آنچه انسانها در طول زمانها از حکمت و حق و رشد و کمال دانستند و داشتند به برکت ارشادها و مجاهدتهای انبیاء و جانشنینان آنها بوده است.

در این میان خصوصا امامان بزرگوار شیعه از امتیاز خاصی برخوردار هستند هم به جهت کانال فیض مادی و معنوی که هستند و هم بخاطر برتری مطلقی که در فضائل دارند. و نیز صد البته بخاطر این که همه معارفی که بدست ما رسیده است این حضرات معصومین علیهم صلوات الله به ما رسانده اند؛ زیرا حکمتهای دیگر انبیاء و اوصیاء را به صورت کامل و پیرایه شده اش را نیز اینان به ما منتقل نمودند.

همه تفسیر قرآن، همه فقه شیعه، همه دعاها، همه مواعظ، همه سیره عملی یک انسان کامل که در روایات انعکاس یافته است، همه معارف دیگر دین مبین اسلام، همه و همه از وجود ذی جود این ذوات مقدسه است! سلام و درود خداوند و فرشتگان و اولیاء خداوند و همه هستی بر اینان باد! الهی که در دنیا ما آنها را بشناسیم و در آخرت نیز آنها ما را بشناسند و کنار خود در بهشت جایمان دهند تا، تا ابدالدهر از فیوضاتشان فیض ببریم و در بحر معنویت و تجلی ربوبی غرق شویم! الهی آمین!

حق ولایت را باید با قبول ولایت اداء نمود. کسی که ولایت این بزرگان را می پذیرد:

اولا در قلبش سرسپرده غیر اینان نمی شود.

ثانیا تلاش میکند تا همه برنامه های زندگیش را از اینان دستور بگیرد و با اینان هماهنگ شود.

ثالثا آنهای دیگری که ولایتشان بر ما ثابت شده است بدرستی جقشان اداء شود زیرا ولایت آنها در طول ولایت اینان است و هرچند ولایت اینان نیز در راستای ولایت خداوند است.

هِرَم ولایی که در جهان هستی خداوند پایه ریزی نموده است تنها عروه وثقی (بقره: 256؛ لقمان: 22) و حبل الله (آل عمران: 103) و وسیله ای (مائده: 35؛ اسراء: 57) است که می توان حلقه های کمالی را طی نمود و به مرکز قرب الهی نزدیک شد.

ان شاء در جلسات آینده در این باره بیشتر خواهیم گفت!

  • ۰ نظر
  • ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۵

هشت رذیله 161 / ستمگری 28 / حقوق 27 / اعمال عبادی 8 / دعا

| دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


طبق حدیث شریف، دعا مخ عبادت است در نتیجه حقی که دعا بر ذمه انسان دارد بیش از همه اعمال عبادی است. لذا خداوند کسانی را که اهل دعا نیستند (غافر: 60) همانند آنها که اهل عبادت نیستند (اعراف: 206) مستکبر می داند. برای هر دوی اینها یک تعبیر دارد. پس طبق دو آیه فوق و حدیث شریف، دعا و عبادت مثل روح و جسم می باشند. روح و مغز عبادت دعا است!
دعا یعنی خواندن کسی که پایین است، کسی را که بالاست. خواندن برای درخواست. انسان پایین است و خداوند بالاست. انسان هرچه را از خداوند بخواهد نامش دعا است! کسانی که دعا نمی کنند یعنی از خداوند درخواستی ندارند! ولی مگر می شود انسان در خواستی نداشته باشد؟! آنها اگر بخواهند با خداوند درخواستشان را مطرح کنند یعنی اقرار نموده اند او بالاست. او بالاتر از همه است. البته وقتی کسی را نیابند که سراغش بروند و درخواستهایشان را با او در میان بگذارند، سراغ او می روند ولی این سبب نمی شود که آنها متکبر نباشند. بالاخره هر آدم متکبری ناخواسته نزد بعضی کرنش می کند.
تواضع دربرابر خداوند به این است که نتیجه تفکر توحیدی باشد. نتیجه رسیدن به این حقیقت باشد که لا حول و لا قوه الا بالله. و الا تواضع در وقت ضعف فضیلتی نیست. هر حیوانی هر چند عظیم الجسه و یا درنده در وقت ضعف بی آزار است و قدرتش را برخ نمی کشد. چون قدرتی ندارد.
مؤمن چه در وقت ضعف و چه قوت، چه بیماری و چه سلامت، چه فقر و چه ثروت، چه عزت و چه ذلت، چه رفاه و چه رنج همه خواسته هایش را چه کوچک چه بزرگ چه خواستهایی که خودش و یا دیگران می توانند آنها را برآورده کنند چه نمی توانند، خلاصه در همه حالات اهل دعا است! مدام در حال خواستن است.
حق دعا، استمرار دعا و اصرار بر دعاست! فهمیدن این حقیقت است که من بنده ام و او مولاست! من جاهلم و او عالم است! من ضعیفم و او تواناست! من فقیرم و او غنی است. من لئیمم و او کریم است من ذلیلم و او عزیز است. من مخلوقم و او خالق است. من مرزوقم و او رازق است. من بدکارم و او نیکوکار است. فهمیدن حقیقت عبودیت در وقت ضعف و نیاز، ثمره رشد عقل نیست ثمره شرائط است و با عوض شدن شرائط حس عبودیت نیز می رود.
آنها که فقط وقت نیاز دعا می کنند و اظهار و احساس کوچکی می کنند، اینها متکبر هستند. وقتی نیازشان برطرف شد احساس و اظهار بزرگی می کنند. همین که دیگر احساس نیاز به خداوند نمی کنند و در نتیجه دیگر دعا نمی کنند و خواسته هایشان را با او در میان نمی گذارند یعنی احساس بی نیازی از او می کنند و این یعنی احساس بزرگی. احساس استغناء. خداوند می فرماید: انسانها وقتی غنی می شوند احساس استغناء می کنند. انسان وقتی احساس استغناء کرد خود را ملزم نمی بیند از دستورات خداوند تبعیت کند. در نتیجه طغیان می کند. معصیت می کند. (علق: 6 و 7)
کسی که اهل دعاست معصیت نمی کند چون همیشه احساس می کند توانی ندارد. جز توانی که خداوند به او می دهد. بسم الله گفتن در آغاز هر کار کوچک و بزرگی یعنی از خداوند می خواهد که در انجام آن کار موفق شود. شما از الان تصمیم بگیر به همین یک توصیه گوش کنی بعد ببین آیا باز هم غفلت تو را می گیرد؟! باز هم معصیتی اتفاق می افتد؟!
الدعا مخّ العبادة همه حرکات و اذکار و رفتارهای عبادی، خواستن مستمر از خداوند است!
استجابت دعا یعنی توفیق دعای بیشتر. استجابت دعا یعنی احساس این که کسی دعا را می شنود. خدای بزرگ می شنود! وای چه توفیق بزرگی! خداوند دارد می شنود! می فهمی یعنی چه؟! حیف که از درکش عاجزیم! اگر عاجز نبودیم برای استجابت دعا دنبال معنی دیکری نبودیم! دنبال این نبودیم که آیا به خواسته امان رسیدیم یا نه! کسانی که استجابت دعا را رسیدن به خواسته اشان می دانند، وقتی به خواسته اشان رسیدند دیگر دست از دعا بر می دارند. ولی اولیاء خداوند چه به خواسته اشان برسند و چه نرسند، همچنان دعا می کنند. همچنان اظهار نیاز می کنند. قبل باران، وقت باران، بعد باران، از خداوند باران می خواهند. اصلا آنها نَفَسشان خداست!
غفلت قاتل اولیاء خداوند است. غفلت یعنی عدم استجابت دعا؛ زیرا در غفلت، فرد دیگر دعا نمی کند. یعنی خدا سخنش را نمی شنود. یعنی خدا با او مأنوس نیست! یعنی خدا با او قهر است! و این آنقدر مصیبت بزرگی است و آنقدر موجب دلتنگی است که ولیّ خدا را می کشد. (طبق حدیث)!
الان روز دوم سال جدید است. بیاییم در این آغاز سال از خداوند بخواهیم ما را اهل دعا قرار دهد. چقدر بدبختی است که خداوند این چنین آغوش گشوده است و انسان گرمای آغوش بیچارگانی مثل خودش را ترجیح می دهد!!
دعا تنها موضوعی است که من دوست دارم درباره اش زیاد بگویم و بنویسم ولی اگر در خانه کس است همین مقدار بس است! البته کمتر از این مقدار هم بس بود!
  • ۰ نظر
  • ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۳۴

هشت رذیله 160 / ستمگری 27 / حقوق 26 / اعمال عبادی 7 / ذکر

| سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۳۱ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث ما در باره ستمگری به عنوان چهارمین رذیله از هشت رذیله انسانی است که زشتی آن را همه انسانها قبول دارند. منتها بحث در مصادیق ستمگری است. دین آمده است تا انسانها را نسبت به مصادیق زشتیها و زیبائیها آشنا کند. همه اختلافات سر مصادیق است. اصلا همه کمالات و نواقص بشر سر جزئیات است. سر کلیات دعوایی نیست! همه می گویند عدالت خوب است و ظلم بد است. ولی عدالت به چیست؟ و ظلم به چیست؟ پاسخ این سؤال را دین می دهد. این نامش هدایت کردن و راهنمایی نمودن است.
«این آن است» حق بودن «آن» را همه قبول دارند ولی این که «این» همان است را نمی دانند و در آن اختلاف دارند. وقتی قبول شد که «ب» مصداق «الف» است. مرحله بعد تعیین مصداق «ب» است که «ج» مصداق آن است. مرحله بعد تعیین مصداق «ج» است که «د» مصداق آن است. و ... آنقدر مسئله پیش می رود تا به مغز همه معارف فرد دست پیدا کند.
وقتی ما از ستم به اعمال عبادی سخن می گوییم یعنی شکر خدا خیلی عمیق شده ایم! خیلی جلو آمده ایم! وقتی می گوییم ذکر یکی از اعمال عبادی است نباید به آن ستم کنیم باید حقش را بشناسیم و آن را اداء کنیم یعنی شکر خدا، خداوند ما را هدایت زیادی نموده است که داریم از ستم به ذکر صلوات و یا الحمد لله سخن می گوییم! الهی شکر. الحمد لله رب العالمین!
اصلا ذکر ها پاس داشت همین هدایتهاست! تشکر همین راهنمایی شدنهاست! ذکر و ورد را همه ملتها در مراسم مذهبی خود دارند ولی آنچه در مکتب شیعه به عنوان ذکر وجود دارد از چشمه زلال وحی رسیده است و دست ساز نیست! ذکرهای دست ساز بوی نخوت سازنده آن را می دهد. بوی خودستایی می دهد نه خداستایی. حال کرده است این طوری با خدا ارتباط برقرار کند نه آنطور که خداوند فرموده است!
دیده اید بعضی ها را که آنطور خودشان می پسندند با دیگران می خواهند ارتباط گیری کنند هر چند دیگران از آن نوع ارتباط خوششان نیاید. اینها در اتباط گیری موفق نیستند زیرا قواعد مسلم پذیرفته شده اجتماعی را در ارتباطات خود رعایت نمی کنند.
ارتباط با خداوند هم همینطور است. یکی از راه های ارتباط هم ذکر است. ذکر را باید از معصوم علیه السلام دریافت نمود تا حتما بشود با آن ارتباط گرفت. ذکر مأثور (ذکر رسیده از معصوم) مثل شماره تلفن است. عددی کم و زیاد شود ارتباط باطرف مقابل برقرار نمی شود.
هم محتوای ذکر و هم عدد خاص و هم اگر شرائط دیگری دارد باید دقیق رعایت شود تا ارتباط برقرار شود. اینها نیاز به علم دارد. اینها علم ضروری است که باید تحقیق نمود و بعد یاد داد و یاد گرفت و بعد هم پایبندشان شد!
مثلا ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم عدد خاص دارد و هم ترتیب خاص و هم زمان خاص. اینها باید رعایت شود. مثلا بعد از نماز نباید کاری غیر از شروع این ذکر نمود حتی این تلاوت آیه شریفه ان الله و ملائکته که رسم است و بعد ذکر سه صلوات آن هم بلافاصله بعد از نماز، سندی ندارد. نه تلاوتش و نه سه تا صلواتش و نه این که بلافاصله بعد از نماز باشد. چیزی که سند دارد این است که بعد از نماز صبح و مغرب مستحب است این آیه خوانده شود و بعد گفته شود: اللهم صل علی محمد و ذریته.
الان نمی خواهیم وارد جزئیات اذکار بشویم قصد ما ایجاد این حساسیت است که باید بدرستی ذکرها را شناخت و آنها را بدرستی انجام داد.
انسان در رابطه با همه زمانهایی که نه فکرش متمرکز موضوعی بوده است و نه زبانش مشغول صحبت مفیدی بوده است باید روز قیامت پاسخ گو باشد. به او گفته می شود وقتی زبانت و ذهنت آزاد بوده است چرا مشغول ذکر نبودی؟ چرا از آن لحطه از عمرت استفاده نکردی؟ در حدیث امده است لبهای شیعیان از زیادی ذکری که می گویند خشکیده است.
دائم الذکر بودن یکی دیگر از حقوق ذگر است که باید اداء شود. ذکر، بردن نام معبود است. کدام عاشق است که دوست نداشته باشد مدام نام معشوقش را بر زبان بیاورد و آن را به خوبی ستایش کند؟!
توسل به ذکر برای حل مشکلات یکی دیگر از حقوق ذکر است. درست نیست مسلمان هنگام برخورد با مشکلات از ذکر غافل شود و در پی راههای دیگر حل مشکل باشد. خب البته آن راه ها باید بهشان پرداخت ولی همراه با ذکر. در غیر این صورت چه فرق بین مؤمن و کافر؟ فرق که نمی تواند فقط یک سری گذاره های کلی و فکری باشد بدون این که این اعتقادات خودش را در رفتار فرد منعکس کند!!
مثلا در وقت هجوم هوس بهترین ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم اللهم صل علی محمد و آل محمد» است. آنقدر این ذکر تکرار شود تا هوس برود. البته باز می آید دوباره باید با تیر این ذکر به قلب شیاطین زد تا دست از سر انسان بردارند!
پس پرهیز از اقدام خودسرانه در اختراع ذکر و یا تعیین عددهای خاص بدون سند و نیز التزام به دائم الذکر بودن و نیز استمداد از ذکر در کنار دیگر راه های حل مشکل سه حق عمده ذکر است که ان شاء الله این توفیق را یبایم تا بتوانیم بدرستی یاد خداوند کنیم و به آرامشی که خداوند وعده اش را داده است برسیم!


سلام علیکم - بسم الله


تلاوت قرآن یکی دیگر از اعمال عبادی است که باید حقش شناخته شود و بعد رعایت شود تا ستمی نسبت به آن صورت نگیرد که ستم به تلاوت قرآن، ستم به قرآن است و ستم به قرآن ستم به خداوند است و ستم بخداوند بدترین ستم بخود است. زیرا کسی به خداوند ستم نمی کند بلکه انسان بخودش ستم می کند: 

ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (بقره: 57؛ اعراف: 160)  آنها به ما ستم نکردند؛ بلکه به خود ستم مى‏ نمودند.

تلاوت قرآن یعنی آیه ای را تلو و در ادامه آیه ای دیگر خواندن. آیات قرآن را باید پشت سر هم خواند. زیرا در تلاوت باید تدبر نمود و تدبر در آیات امکان ندارد مگر این که آیات یک موضوع پشت سر خوانده  شود تا قاری بتواند به برداشت درستی از آنها برسد.

پس در خود مفهوم تلاوت، تدبر نهفته است. بر این اساس باید گفت که مهمترین حق تلاوت، تدبر است. قرآن آنهایی را که در تلاوت تدبر نمی کنند دارای قلبهایی می داند که قفل هستند. به روی انوار وحی بسته اند. هرچند زبان باز است ولی وقتی قلب بسته است، این زبانِ باز چقدر می تواند خاصیت داشته باشد؟!

جق دیگر تلاوت استمرار تلاوت به اندازه میسور است. آنها که لااقل مقداری از قرآن را حفظ کرده اند بخوبی می توانند از پس این حق برآیند زیرا می توانند در هر فرصتی حتی فرصتی چند دقیقه ای مقداری از قرآن را تلاوت کنند. تلاوت 100 و یا 50 آیه در آغاز صبح و یا تقسیم آن بین وعده های نماز حداقل تلاوتی است که انتظار می رود یک مسلمان در روز داشته باشد.

حق دیگر، حزین خواندن قرآن است. در روایت است که قرآن با حزن نازل شده است پس آن را حزین بخوانید. قرآن مجموعه ای از دردل های خداوند از انسانی است که به شدت بخود ستم می کند و از فرصتهایی که برای اوج در اختیار او قرار گرفته است برای سقوط ابدی خود استفاده می کند. انسان زندگی ابدی دارد. چرا برایش مهم نیست که در این زندگی ابدی چگونه می خواهد باشد؟! آیا در بهشت و یا در دوزخ؟! مرگ بر انسان باد که چقدر ناسپاس است. (عبس: 17)

حق دیگر قرآن استفاده از قرآن در تمامی نوشته ها و سخنرانیها و تحقیقات و موضوعات فکری است. آن هم نه به عنوان تبرک بلکه به عنوان پایه بحث. بارها دیده ایم که مقاله ای آیه و یا آیاتی از قرآن می آورد ولی عمده آن مقاله حرفهای دیگران است و کمتر بحث فنی در باره آیات و مرتبط با موضوع مقاله می شود. در سخنرانیها نیز همین ستم در حق قرآن می شود.

حق دیگر قرآن تفسیر به رای نکردن آن است. قرآن را باید بر اساس دیگر آیات و نیز بر اساس روایات تفسیر نمود. برداشتهای از قرآن نمی تواند بدون مراجعه به تمامی آیات و نیز روایات صحیح باشد. صرف جالب بودن یک برداشت دلیل بر درستی آن نیست. همین اخیرا از یکی از آقایان که زیاد هم در تلوزیون صحبت می کند شیدم که در باره این موضوع سخن می گفت که اگر پاسخ سؤالی را نمی دانید بگویید نمی دانم. و بعد ادامه داد پیامبر هم پاسخ سؤالی را نمی دانست می گفت نمی دانم و بعد استدلال کرد به این آیه شریفه که قل رب زدنی علما. که خداوند به پیامبر می گوید که بگو: پروردکارا بر علمم بیافزا.

خب این چه برداشت غلطی از آیه فوق است؟! اگر پیامبر هم پاسخ بعضی از سؤالات را نداند پس مردم به چه کسی مراجعه کنند؟ علمی که پیامبر از خداوند میخواهد که بر آن بیافزاید مگر از قبیل علمهایی است که دیگران از آن سؤال می کنند؟!

حق دیگر قرآن تکریم نمودن قاریان و حافظان و مفسران قرآن است. و نیز احترام ویژه نمودن به همه کسانی است که به نوعی در خدمت قرآن هستند. خداوند بخاطر این که کودکی بتازگی آموخته است بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم عذاب را از پدر مرده او برداشته است. این یعنی تکریم قاری قرآن.

حق دیگر قرآن تکریم ظاهری قرآن است. به این معنا که قرآن را جای پستی نگذارد و یا آن را پایین پای خود نگذارد. آن را روز زمین برای تلاوت نگذارد بلکه بر دست بگیرد و یا روی لوحی بگذارد و نیز کتابهای دیگری را روی آن نگذارد و بدون وضو دست به جلد آن نزند و اگر جنب هست قرآنی را جابجا نکند و یا بر گردن نیاویزد.

الهی که قرآن از ما شکایت نکند که مهجورم گذاشتند و انسشان با غیر من بود!



هشت رذیله 158 / ستمگری 25 / حقوق 24 / اعمال عبادی 7 / جهاد

| يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۱۳ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


جهاد یکی دیگر از اعمال عبادی اسلام است. شاید در میان اعمال عبادی بیشترین ستم به جهاد روا شده است. وضعیت اسفبار مسلمین در طول تاریخ و ستمی که به آنها از طرف حکّام ستمگر شده است خود گواه بر ستم زیاد در حق «جهاد» است. زیرا اگر مسلمین جهاد را با توجه به شرائط آن انجام می دادند این چنین مجبور نبودند هر گونه ستمی را از طرف سیاسیونشان تحمل کنند.

اصولا ستم دیگری بر ما، بخاطر ستم ما به خودمان است! یعنی ابتداء این ما هستیم که ستمی انجام می دهیم. ستم دیگری موجی است که خود آن را بوجود آوردیم!

اگر در وقت مناسب خود و زیر نظر امام معصوم و یا نائب ایشان جهاد صورت می گرفت و به تبع آن ولی خداوند بر کرسی حکومت تکیه می زد آن وقت زمینه عمل به همه احکام اسلامی مهیا می شد و با اجراء شدن احکام اسلامی انسان به همان بهشتی برمی گشت که حضرت آدم در ابتدای خلقت در آن اسکان داده شده بود.

همین مقدار رشدی را هم که اسلام بدست آورده است و ابهتی که در مقابل کفار کسب نموده است همه مرهون جهاد و مدیون جهادگران و شهدای عالیمقام است.

همه انبیاء علیهم السلام دستور به جهاد داشتند. این گونه نبود که مثلا حضرت عیسی علیه السلام مأمور به تذکر نکات اخلاقی باشد ولی پیامبر اسلام مأمور به جهاد باشد خیر. قران می فرماید:

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ‏ کَثیرٌ (آل عمران: 146)

چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند!

همچنین می فرماید:

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ‏ النَّاسُ‏ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ (حدید: 25)

ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى‏کند بى‏آنکه او را ببینند؛ خداوند قوىّ و شکست‏ناپذیر است!

این دو آیه حکایت از این می کند که همه انبیاء - و به تبع آنها اوصیای آنها - اهل جهاد بودند منتها بسیاری از آنها مورد یاری توسط امتهایشان قرار نداشتند و لذا با تقیه زیر سلطه حکام جور زندگی می کردند و مخفیانه به فعالیت روشنگری خود ادامه می دادند.

تنها با جهاد است که انسانها می توانند با آسودگی خداوند را عبادت کنند و به هدف خلقت که همانا عبادت خدای یگانه است برسند: 

لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ‏ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ (حج: 40)

اگر خداوند بعضى از مردم را بوسیله بعضى دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه‏ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى‏شود، ویران مى‏گردد! و خداوند کسانى را که یارى او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یارى مى‏کند.

حق چهاد بر مسلمین این است که امامان معصوم علیهم السلام با جان و مال یاری شوند. به این حق ستم شد. توبه هر گناهی به جبران گناه انجام شده است. توبه از ستم در حق جهاد، دعا نمودن برای فرج امام زمان علیه السلام است. برای اثبات این که این دعا و انتظار به حق است نه به لاف، باید زیر بیرق نائب ایشان - امام خامنه ای - سینه ای که از بصیرت انباشته شده است را سپر تیرها نمود.

بدون اثبات ولایتمداری زیر بیرق ولایت فقیه، دعای فرج جانی ندارد و به هیچ استجابتی نیز نخواهد رسید!



هشت رذیله 157 / ستمگری 24 / حقوق 23 / اعمال عبادی 6 / حج

| سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۴ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث در حقوقی بود که اعمال عبادی بر عهده ما دارند. اعمال عبادی اگر بدرستی حقوقشان ادا شود انسان را به عبودیت که همانا فلسفه خلقت است می رسانند. آیا این خدمت کمی است که این اعمال عبادی به ما می کنند؟!! خدمت هرچه بزرگتر باشد، حق بیشتری را با خود همراه دارد.
ادای حقوقی که اعمال عبادی دارند بگونه ای نیست که چیزی گیر این اعمال بیاید مثلا مزدی را دریافت کنندخیر! بلکه به معنای انجام کامل آنهاست! اعمال عبادی  اگر بخواهند همه ثمر خود را بروز دهند، باید با رعایت همه حدود و آدابشان انجام شوند.
مثلا اگر برای کشت گندم قوانینی وجود دارد، همین رعایت قوانین می شود حق کشت گندم. ثمره ادای این حق مستقیم به خود گندمکار بر می گردد.
وقتی راهی برای بهره وری مادی و معنوی وجود داشته باشد و مع ذلک فرد بی توجه به این راه باشد و از طرف نیازمند به این بهره وری، خب این بی توجهی ستم به خود است! محروم نمودن خود از رشد، ستم به خود است و ستم بخود بدترین نوع ستم است! پس نشناختن حقوق - و بخصوص حقوق اعمال عبادی - و یا عدم ادای آنها و بی توجهی به آنها موجب محروم شدن انسان از منافع کامل آنها می شود و این بارزترین ستم بخود است!
در میان اعمال عبادی حج وضعیت ویژه ای دارد زیرا:
1) حج مهمترین عمل عبادی برای به رخ کشیدن وحدت مسلمین در مقابل مشرکین و کفار است! وحدتی که نقطه همه آمال مشرکین و کفار از بین بردن آن است. پس بایسته است در اجتماع بزرگ حج، برائت از مشرکین به عنوان عملی مهم در کنار دیگر اعمال حج مورد اهمیت قرار گیرد.
2) حاحیان خانه ای را طواف می کنند که اولین مصنوع بشری در زمین است. این اولین مصنوع توسط اولین انسان که خود پیامبر بود صورت گرفت. پیام این مطلب مهم این است که انبیاء نه تنها طلایه داران رشد و تمدن معنوی بشری بوده اند که در امور مادی هم این انبیاء بوده اند که اساس این رشد را پایه ریزی نمودند.
3) مسلمین از همه جای دنیا سواره و پیاده خود را به مسجد الحرام می رسانند تا با چرخیدن دور کعبه، همچون گردش پروانه بدور شمع، شیدایی خود را در مقابل خداوند به نمایش بگذارند و کلمه توحید - لا اله الا الله - که به معنای «نیست غیر از الله معبودی که من واله و شیدای او باشم» را به تصویر بکشند.
4) حرکت سریع بین دو کوه صفا و مره که از آن به عمل «سعی» نام می برند، یادآور تلاش بیتابانه جناب هاجر برای جستجو آب برای اسماعیل بود که از تشنگی نایی برایشان نمانده بود و بعد از هفت بار که این تلاش بین این دو کوه انجام گرفت ناگاه از زیر پاشنه اسماعیل آبی جوشید که تا این زمان همچنان می جوشد آبی بنام زمزم. تلاش ثمر می دهد به شرط آن که همراه با استعانت از خداوند باشد. هر تلاشی با این شرط ثمر می دهد حتی اگر نتیجه، معلول مادی این تلاش نباشد و معجزه وار بگونه ای دیگر مشکل فرد حل شود.
5) وقوف در صحرای عرفات و بعد مشعر و بعد بیتوته در منی سه عمل دیگر است که حاجیان با لباسهایی شبیه کفن انجام می دهند تا صحنه قیامت را به تصویر کشند. و این برای آنها که اهل تذکر هست، مؤثرترین تذکر است!
6) رمی جمرات و سنگ زدن شیطان نمایشی برای اظهار اوج خشم به شیطان است. در مکانهایی این رمی صورت می گیرد که شیطان تلاش داشت هریک از حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل را جداگانه از اطاعت امر خداوند مبنی بر قربانی شدن اسماعیل توسط ابراهیم باز دارد. آنها پاسخ وسوسه های او را با سنگ دادند کاری که باید حجایان بعد از برگشت از حج بکنند. پاسخ وسوسه شیطانهای جنی و انسی را با سنگ بدهند و اصلا نرم و فروتن در مقابل این وسوسه ها نشوند!
7) قربانی حیوانی بجای نفس، سبب خواهد شد فرد از احرام خارج شود. کشتن نفس در کنار سنگ زدن به شیطان و اظهار شیدایی به خداوند و انجام تلاش همراه با استعانت و نوشیدن از آب زمزم که اعجاز تلاش مؤمنانه را به تصویر می کشد همه و همه قیامتِ راحت و امنی را برای مؤمن اهل تذکر به ارمغان خواهد آورد به راحتی وقوف حاجیان در عرفات و مشعر و منی.
اسرار حج به این چند جمله ای که عرض کردیم محدود نمی شود بلکه نیازمند ده ها گفتار است تا بتوان کمی از عهده حق آن برآمد.
ان شاء الله که زیارت خانه اش را خداوند نصیب ما و شما بکند و آنجا با یادآوری همین سخنان برای هم دعا کنیم و حجمان را اوج دهیم و با انجام با توجه اعمال حج، میزان بهره وری از حج را به کمال برسانیم!

هشت رذیله 156 / ستمگری 23 / حقوق 22 / اعمال عبادی 5 / صدقه

| پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


هرچند خمس و زکات نیز صدقه محسوب می شوند ولی در این جلسه می خواهیم از مطلق صدقه سخن بگوییم. طوری که شامل صدقات مستحبی هم بشود. حتی شامل کارهای خوبی که می تواند جایگزین انفاق مالی است هم بشود. چون در روایات به این کارها نیز صدقه اطلاق شده است!
صدقه راهی است برای اثبات صدق. صدق و درستی ایمانی که ادعایش شده است! همه ما ادعای ایمان داریم! ایمان و باور به اصول انسانی! ایمان به حقائقی که با کمک وحی برای مشخص شده است. خب راه اثبات این ادعا چیست؟ صدقه راه آن است!
صدقه راه اثبات صدق ایمان است و بدون صدقه، ایمان ادعایی کذب است! پس صدقه در میان اعمال عبادی جایگاه رفیعی دارد پس حق رفیعی هم دارد و به میزان رفعتی که دارد ستم بیشتری هم به آن می شود. چون حق هرچه بزرگتر باشد، ادای آن رنج و زحمت و تلاش بیشتری را می طلبد و انسان کمتر اهل تلاش و مجاهدت هستند. آنها بدنبال زحمتهایی هستند که به زودی تمام شود و نتائج آن را ببینند.
صدقه هر کمک مالی است که بدون عوض صورت بگیرد. در مقابل صدقه ربا است. ربا کمک مالی همراه با عوض است! کسی که صدقه می دهد عوض کمکش را از خداوند می گیرد. زیرا خداوند به صدقه ها ربا می دهد: 

یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی‏ الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثیمٍ (بقره: 276) خداوند، ربا را نابود مى‏کند؛ و صدقات را افزایش مى‏دهد! و خداوند، هیچ انسانِ ناسپاسِ گنهکارى را دوست نمى‏دارد.

کسی که ایمانش به وعده های خداوند دروغ است، دیگر اهل صدقه نیست. اهل ربا است! به ربایی که خداوند هشدار داده است که بدون برکت خواهد بود و زندگی را از بین می برد، به این ربا اعتماد می کند ولی به وعده خداوند درباره برکتی که صدقه برایش می آورد اعتماد نمی کند. آیا این شخص در ایمانش صادق است؟! این صدقه است که نشان صدق در ایمان است! حالا فرض کنید نماز هم می خواند. عادت کرده است. نماز نخواند ذهن عادت کرده اش رهایش نمی کند!

طبق آیه فوق اهل صدقه نبودن، ناسپاسی است! حق نشناسی است. چون خداوند راهی بنام صدقه گذاشته است برای برکت زندگی و برای رفع محرومیت از جوامع و برای اجرای قسط و عدل ولی فرد از این راه نمی رود، آیا این ناسپاسی نیست؟! (کَفّار)

مال وقتی توسط صدقه برکت نیابد، به قلب صاحب خود می چسبد و این چسب قلبش را زنگار می زند و در نتیجه بهره ای از تابش رحمت خداوند نخواهد داشت و حالات معنویش افت می کند و از بین می رود و آن وقت است که براحتی تحت وسوسه ها نفس قرار می گیرد و اهل گناه می شود. (أثیم)

وقتی کسی با صدقه ندادن «کفار اثیم» شد رابطه عاطفی اش با خداوند قطع می شود و خلأ عاطفی بوجود آمده را هیچ چیزی پر نمی کند. احساس افسردگی دائمی او را رها نخواهد کرد هر چند در زندگی از اسباب مادی فراوانی هم برخودار شود.

صدقه مصادیق محتلفی در اسلام دارد که دو نمونه بارز آن که زکات و خمس است که در جلسات قبل به آن اشاره شد. از مصادیق صدقه کفارات مختلفی است که برای گناهان و ترک بعضی از اعمال عبادی به عنوان جایگزین در نظر گرفته شده است مثل:

کفاره اطعام شصت فقیر برای کفار ارتکاب قتل، خوردن روزه ماه رمضان، شکستن نذر، خراش دادن زن صورت خود را در مصیبت، تراشیدن سر قبل از رسیدن به منی در دهم ذی الحجه، و ... 

کفاره اطعام ده فقیر برای شکستن قسم، پاره نمودن مرد پیراهن خود را در مصیبت همسر یا فرزند و ...

کفاره یک مد طعام (ده سیر) به فقیر برای کسی که قضای روزه اش را یک سال بدون عذر تأحیر انداخته است!

کفارات مختلفی برای حاجی که مرتکب محرمات احرام شده باشد در نظر گرفته شده است. مثلا اگر صید بکند، جیوانی شبیه به آن را باید به عنوان کفاره بدهد.

فدیه مصداق دیگری است برای صدقه و منظور از آن دادن ده سیر طعام به فقیر برای زنی که بخاطر شیردهی و یا بارداری نمی تواند روزه بگیرد. بازای هر روز، یک مد طعام به فقیر بدهد!

دیگر مصادیق صدقه که هر کدام بابی مفصل در منابع اسلامی را بخود اختصاص داده اند عبارتند از: افطاری دادن، میهمانی، ولیمه، مطلق اطعام، قرض دادن، کمک مالی به نیازمند، هدیه، قربانی کردن، آب دادن.

ادای حق صدقه اولا اعتماد به کارگشا بودن صدقه در رابطه با مشکلات بخصوص بیماریهاست و نیز رعایت خلوص در آن و منت نگذاشتن و مخفی نمودن آن است!

کسانی که اهل صدقه نیستند و یا در صدقه ریا می کنند و یا آن را با منت گذاردن و تحقیر نیازمند همراه می سازند این افراد در حق صدقه ستم می کنند. و چه بد ستمی است این ستم!

جایگزینهای صدقه

ممکن است کسی تمکن مالی برای صدقه نداشته باشد. این فرد می تواند کار نیکی را جایگزین صدقه کند. در روایات به بعضی از کارهای نیکی که می تواند جایگزین صدقه شود اشاره شده است:

1) مطلبی را با صبر و حوصله تفهیم ناشنوایی نمودن.

2) بوسیدن اعضای خانواده.

3) ترک نمودن کار شری که در شرف انجام آن است. خصوصا نگه داشتن زبان!

4) کمک غیر مالی به ناتوان.

5) برداشتن خاری از مسیر.

6) راهنمایی نمودن کسی که آدرسی پرسیده است.

7) عیادت مریض.

8) امر به معروف و نهی از منکر!

9) پاسخ دادن به سلام.

10) هر کاری که برای حفظ آبروی خود انجام دهد.

11) مدرا نمودن با مردم. خصوصا مدارا با دشمنان.

12) گفتن سخنی نیکو.

13) نیکی نمودن به خویشان.

14) تمییز نمودن ظرف غذا.

15) آشتی دادن دیگران.


هشت رذیله 155 / ستمگری 22 / حقوق 21 / اعمال عبادی 4 / خمس

| پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۳۴ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


سخن ما مدتی درباره موضوع ستمگری به عنوان چهارمین رذیله انسانی است! اگر خدا بخواهد حالاها میهمان این بحث هستیم زیرا دامنه اش وسیع است! تجاوز به هر حقی ستم است و حقوق هم بسیار است. حتی باید از حق یک مورچه هم سخن گفت چرا که به ما درس استقامت می دهد و به همین خاطر برگردن ما حق دارد و ما اگر از کنار تلاش بی وقفه یک مورچه براحتی عبور کنیم و بدتر آن که او را لِه کنیم به او به عنوان یک معلم بزرگ ستم کردیم و به خودمان. به خداوند هم ستم کردیم که مخلوق پیام آورش را این چنین به هیچ انگاشتیم!

دائره ستم خیلی وسیع است خدا به همه ما رحم کند!

خمس یکی دیگر از اعمال عبادی است که در قرآن از آن سخن به میان آمده است! خمس تنها عمل عبادی است که نشان شیعه بودن فرد دارد! زیرا با دادن خمس، سهم سادات را - که همه از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها هستند - و سهم امام زمان علیه السلام را پرداخت می کند و پرداخت این دو سهم، ابراز مودت عملی به خاندان اهل بیت علیهم السلام است!

در قرآن در آیه 41 سوره انفال می فرماید:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ‏ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ

بدانید هر گونه غنیمتى به دست آورید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر، و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى حق از باطل، روز درگیرى دو گروه (باایمان و بى‏ایمان) [روز جنگ بدر] نازل کردیم، ایمان آورده‏اید؛ و خداوند بر هر چیزى تواناست!

بعضی به دلالت این آیه بر قانون خمس آنگونه که در فقه شیعی آمده است ایراد گرفته اند که این آیه اختصاص به خمس غنائم جنگی دارد نه مطلق کسب! زیرا هم آیات قبلش و هم ذیل خود همین آیه مربوط به جنگ بدر است.

اولا چه اشکال دارد قرآن یکی از موارد خمس را مطرح کرده باشد و روایات معتبر قسمتهای دیگر خمس را مطرح کنند؟! آیا سندی عقلی و یا نقلی وجود دارد که باید قرآن به همه مسائل فقهی بپردازد؟ چه شیعیان و چه اهل سنت متفق القول هستند که مسؤولیت تبیین قسمت عمده ای از احکام شرعی بر عهده روایات گذاشته شده است!

آیا در قرآن از نماز آیات سخنی رفته است؟ و یا از وجوب حجاب برای زن در نماز؟ و یا از احکام نماز چماعت؟ و ...

ثانیا صرف این که آیه ای در بین آیاتی با موضوعی خاص بود چرا نتوان حکم آن آیه را تعمیم داد؟ و از آن حکم کلی استفاده نمود؟ مثلا آیه اکمال دین بین آیه سوم سوره مائده است و موضوع جملات قبل و بعد این آیه، مربوط به حکم مردار می باشد. آیا کسی تردید دارد در این که آیه اکمال اصلا ناظر به حکم فقهی مردار نیست؟ آیه اکمال اصلا نمی خواهد بگوید روزی که حکم مردار بیان شده است، دین کامل شده و نعمت تمام گشته و دیگر خداوند راضی که این چنین دینی را داشته باشید!!

شیعیان بالاتفاق و بسیاری از اهل سنت معتقد هستند که آیه اکمال ناظر به مسئله غدیر و نصب امیر المؤمنین علی علیه السلام به خلافت پیامبر اسلام است!

در کتب معتبر لغوی مثل لسان العرب و تاج العروس غنیمت، دستیابی به هر آنچه بدون مشقت بدست می آید معنی شده است پس غنیمت مختص به آنچه از دشمن شکست خورده در جنگ بدست می آید معنی نشده است!

بعضی از شیعیان شبهه دیگری را مطرح می کنند و بدون این که منتظر پاسخ بمانند، شبهه را وارد دانسته و می گویند خمس را خودشان در جایی که صلاح بدانند هزینه میکنند! و حال آن که در فقه جعفری ثابت شده است که حاکم شرع است که به نیابت از امام زمان علیه السلام در باره نوع مصرف خمس اعم از سهم امام و سهم سادات تصمیم می گیرد.

یا مطرح می کنند سهم امام را به روحانیون نمی دهند چون آنها بدرستی به وظائف خود عمل نمی کنند!! این هم حرف باطلی است زیرا تشخیص این که فلان روحانی به وظیفه اش عمل می کند یا نه و در نتیجه آیا باید به او خمس داد یا نه بر عهده همان حاکم شرع است.

حاکم شرع در نظام ولایت فقیه، ولی فقیه است ولی ایشان اجازه داده اند که مراجع تقلید در خمس تصرف کنند و هر جا که صلاح می داند آن را هزینه نمایند!

خلاصه این که یکی از حقوق امام زمان علیه السلام و همچنین فرزندان پیامبر اسلام ادای خمس به آنها است. سهم امام برای حوزه های علمیه هزینه می شود و سهم سادات نیز به فقرای سید داده می شود زیرا نمی شود از زکات به آنها داد.