مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۵۰ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: ستمگری :: حقوق» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


بحث ما درباره خصلت ستمگری و دامنه وسیع آن است! دامنه ای که شامل هرگونه تجاوز به حقوق را می شود. حتی حقوقی که احکام شریعت مقدسه اسلام و بخصوص اعمال عبادی بر گردن ما دارند. بر این اساس کسی که نمازش را اول وقت نمی خواند دارای سطحی از روحیه ستمگری است!
تا بحال از حق نماز و حق روزه گفتیم و در این جلسه ان شاء الله میخواهیم در باره حق زکات بگوییم.
رکات به معنای پاکیزگی است. و چون با پرداخت زکات، مال پاکیزه می شود به این نوع از انفاق زکات گفته شده است!
البته با توجه به معنای زکات، هر گونه صدقه ای و انفاقی اعم از زکات و خمس و صدقات مستحب و کفارات مالی و غیره زکات گفته می شود. وقتی قرآن می فرماید: اقیموا الصلوة و آتوا الزکاة منظور همه اقسام انفاقات است!
ولی ما در این بحث میخواهیم در خصوص زکات اصطلاحی، به عنوان یکی از انواع انفاقات سخن بگوییم.
زکات احشام و محصولات زراعی و طلا و نقره سبب تعدیل ثروت می شود. هم فقرا سطح زندگی اشان به سطح زندگی اغنیاء نزدیک می شود و سبب می شود تا اغنیاء در آبادی محل سکونت خود سهم بیشتری داشته باشند. زیرا یکی از مصارق هشت گانه زکات، «فی سبیل الله» است که شامل هر کار خیری و از آن جمله ساخت جاده و پل و غیره می شود.
نپرداختن زکات موجب قحطی است. آسمان نمی بارد و زمین بدرستی محصول نمی دهد. و این ترجمان آیه شریفه است که: ان شکرتم لازیدنکم و ان کفرتم ان عذابی لشدید.
عذاب، سلب عذب و گوارایی است! وقتی زمین بخوبی محصول داده است و یا بازار دامداری براه بوده است و یا تجارت رونق داشته است و طلا و نقره فرد زیاد شده است خب رسم شکر گذاری این است که برای فقراء نیز سهمی در این ثروت در نظر گرفته شود و زندگی آنها نیز از عذاب در آمده و عذب و گوارا شود.
اما اگر انفاقات لازم صورت نگیرد، و فرد غنی، فقراء را به سطح زندگی خود نزدیک نکند، آن وقت زندگی خودش به سطح زندگی آنها نزدیک می شود و این همان تفسیر این سخن است که: «نپرداختن زکات موجب قحطی و فقر است!»
در محصولات استراتژیک زکات قرار داده شده است. در کنار آن برای انگور و کشمش هم زکات مشخص شده است! شاید زکات انگور بخاطر این باشد از شراب نمودن آن جلوگیری شود. کسی که زکات انگور را می دهد دیگر نمی آید نافرمانی خداوند را بکند و از آن شراب درست کند!
البته فقه اسلامی این ظرفیت را برای مجتهدین ایجاد نموده است که محصولات استراتژیک دیگری مثل برنج را نیز از جمله مواردی که زکاتش واجب است قرار دهند و زکات را از محدوده ای که در فقه سنتی داشته است  خارج کنند. ولی بالاخره هر کس باید به فتوای مجتهد و مرجع تقلید خود مراجعه کند!
وقتی زکات مال پرداخت شود، پال پاکیزه می شود یعنی این که به صاحب خود نمی چسبد و او را دچار حب دنیا نمی کند و مرگ را بر او سخت نمی سازد و در بدست آوردن مال، حریمهای شرعی را رعایت می کند.
خانواده فرد وقتی از مال پاک استفاده کنند، مسیر رشد و تقوا را راحتر خواهند پیمود و مرد خانه به آیه شریفه «قوا انفسکم و اهلیکم نارا؛ خودتان را و خانواده خود را از آتش حفظ کنید» عمل نموده است!
خلاصه این که حقی که قانون زکات بر گردن انسانها دارد این است که از آن استفاده کنند و مال خویش را پاک سازند تا مال فتنه برایشان نشود و خانواده اشان با خوردن مالِ پاک، زمینه فتنه و معصیت آنها را فراهم نکنند.
استفاده هرچه بیشتر از خواص هر قانونی، ادای کاملتر حق آن قانون است!


سلام علیکم - بسم الله


ستمگری، تنها محدود به ستم به اشخاص نیست بلکه ستم می تواند آنقدر معنای عامی داشته باشد که همه نعمتهای خداوند را در بگیرد. حتی نعمت تشریع اعمال عبادی را.
روزه یکی از این نعمت هاست! به این نعمت هم آنها که روزه می گیرند ممکن است بستم کنند و هم همه آنها که روزه نمی گیرند و عذری شرعی هم برای این «روزه نگرفتن» ندارند!
آنها که روزه می گیرند ممکن است توجهی به روح روزه، و هدف آن نداشته باشند! توجه نداشتن به فلسفه اعمال عبادی مهمترین ستم در حق آنهاست! اعمال عبادی که این ستم به آنها می شود نمی توانند تأثیرات مطلوبی را روی انسانها بگذارند در نتیجه شأن و جایگاه آنها سبگ انگاشته می شود و همین سبک شدن و استخفاف جایگاه آنها بهانه ای به دست آنهایی می دهد که اصلا اهل اعمال عبادی نیستند. اصلا اهل نماز و روزه نیستند!
هدف از تشریع روزه، بیاد گرسنگی روز قیامت بودن است! و از گرسنگی روز قیامت می توان با سیر نمودن گرسنگان در دنیا جلوگیری نمود. جلوگیری از گرسنگی گرسنگان دنیا نیازمند پولی است که از راه حلال بدست آمده باشد. زیرا پول حرام، آنچنان علاقه اش به قلب صاحب خود می چسبد که به ندرت قابل جداسازی از قلب است!
پس روزه سبب پاک شدن کسب و زیاد شدن روحیه بخشش و در نتیجه تعدیل ثروت و عدالت اجتماعی می شود!
و نیز روزه سبب می شود برای انسان ثابت شود که می توان با مقدار کمتری از غذا، هم زنده ماند و زندگی کرد و هم قوی بود و این کمک می کند به سلامتی بهتر و نیز تقویت روحیه قناعت.
هر کدام از سلامتی تن و قناعت به عنوان سلامتی روح دو اثر شگرف دیگر روزه است! 
و نیز روزه خصوصا وقتی در ماه مبارک رمضان صورت می گیرد، رحمت ویژه خداوند را شامل حال فرد می کند و در نتیجه میل او به گناه کاهش یافته و علاقه اش به انجام کارهای صالح افزایش می یابد. و این می تواند باعث خیرات زیادی در فرد و در جامعه باشد!
همه آنچه گفته شد در این تعبیر قرآنی که به عنوان خاصیت روزه مطرح شده است نهفته است: لعلکم تتقون. (بقره: 183)
«لعل» یعنی زمینه. روزه تنها می تواند زمینه تقوا باشد. ولی موانعی وجود دارد که نمی گذارد از این زمینه، و از این زمین مرغوب، محصول مرغوبی بدست آید. مانعِ سرِ راه، عدم رعایت آداب روزه داری است!
آداب روزه داری یعنی:
1) با مال حلال افطار کند و سحری بخورد. 
2) به اندازه ای که قوتی پیدا کند افطاری و سحری بخورد. از پرخوری پرهیز کند!
3) روزه خود را محدود به ماه رمضان نکند بلکه در همه ایام سال زمانهایی را به روزه گرفتن اختصاص دهد تا بتواند کم کم به گرسنگی روزه عادت کند و نگذارد این گرسنگی مانع کارهای روزمره اش شود!
4) به فکر افطاری دادن به روزه  داران باشد!
5) از وقت سحر فقط برای سحری خوردن استفاده نکند بلکه عادت به خواندن نماز شب کند!
6) روزه خود را از بقیه مخفی کند و جز در وقت ناچاری کسی را از روزه هایی که می گیرد مطلع نسازد!
7) با گرفتن روزه ماه رجب و شعبان، خود را برای ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان آماده کند تا بتواند بیشترین بهره را در شبهای قدر ببرد!
8) برای تصمیم های مهم چند روزی را روزه بگیرد تا قلبش کمی زلال شود و بعد اندیشه درست به قلبش الهام شود. خوب است سه روزِ چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را برای این منظور روزه بگیرد و در عصر روز جمعه دو رکعت نماز استخاره بخواند و بعد از نماز سر بر سجده بگذارد و صد بار بگوید: استخیر الله
این نامش «کمک گرفتن از روزه» است قرآن می فرماید: استعینوا بالصبر و الصلوة. صبر در این آیه در احادیث گفته شده است که منظور روزه است! پس کمک گرفتن از روزه برای حل مشکلات و از آن جمله کاهش قوای جنسی در واقع توجه نمودن به آداب نوع برخورد با روزه است!
حکم روزه با همه مسائل فقهی مختلفی که دارد و نیز دعاهای مختلفی که برای آن وارد شده است و نیز ماه مبارک رمضان با آنهمه معارفی که دارد تمام حکایت از عظمت نعمت روزه می کند و این که خداوند متعال که تعهد به هدایت انسانها را داده است، چقدر خوب و عالی به این تعهدش عمل نموده است. فقط مانده انسانها که بتوانند با شناخت دقیق این معارف، عزم خود را جزم نمایند و از این عمل عبادی پرارج، استقبال شایانی بنمایند.

هشت رذیله 152 / ستمگری 19 / حقوق 18 / اعمال عبادی 1 / نماز

| چهارشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۱۶ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


ستم کردن فقط به افراد و یا اشیاء نیست، به نماز و دیگر رفتارهای عبادی هم می شود ستم نمود زیرا این افعال عبادی، دارای شخصیتی ملکوتی هستند بر این اساس دارای حق و حقوقی می باشند که اگر این حقوق پرداخت نشود، روز قیامت جزء شاکیان ما خواهند بود و اگر بدرستی حقشان اداء شود، ما را کمک می کنند تا از طریق آنها اوج بگیریم و به اهدافی که برای تشریع این اعمال خداوند متعال در نظر گرفته است بهتر و زودتر برسیم!

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم:‏ مَنْ صَلَّى الصَّلَاةَ لِغَیْرِ وَقْتِهَا رُفِعَتْ لَهُ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ ضَیَّعَکَ اللَّهُ کَمَا ضَیَّعْتَنِی. 

هر کس در خارج از وقت نماز، نماز بخواند، نمازش (به صورت) تیره و تاریک بالا مى‏رود (و به او نفرین مى‏کند) و مى‏گوید: خداوند تو را تباه کند که مرا تباه کردى! (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، النص، ص: 229)

نماز بخاطر خواص منحصر به فردی که دارد حق بالایی به گردن ما دارد.

عجب نعمتی است این نماز!

عجب کریمانه رفتار نموده است خداوند بزرگ و مهربان که نماز را تشریع نموده است! آنهم به این زیبایی تشریع کرده! اذکار و حرکات در نماز در اوج زیبایی است طوری که هرچه در باره آنها بیاندیشی باز به نکته تازه ای پی می بری!

کافی است نمازی را که شیعه می خواند با نماز اهل سنت مقایسه کرد و یا با نمازی که دیگر ادیان آسمانی می خوانند و یا با مراسم عبادی که دیگر ادیان دارند و نیز نماز را مقایسه کرد با مراسم عرفانی مکاتب قارچی عرفانی!!

بعد از این مقایسه است که می شود اوج و تعالی عملی که توسط خداوند برنامه ریزی شده است را فهمید و دانست و ممنون گذار خداوند شد!

و نیز این که خداوند در شبانه روز پنج بار این چنین اجازه حضوری می دهد و رخصت می دهد تا از همه فعالیتهای دنیوی خلاص شویم و بیکباره آنها را کنار بگذاریم و برویم سوی یک خلصه عرفانی و به قوای مادی خود استراحت دهیم. اینها همه نعمتهایی است که جز آنها که قدر نماز را می دانند کسی نمی تواند پی به ارزششان ببرد!

فرض کنید اگر نماز نبود آن وقت با این همه مشکلات دنیایی واقعا چکار میشد کرد؟ اگر مجبور نبودیم وقتی دچار پلشتی شدیم همچنان نمازمان را بخوانیم آن وقت چه جیزی می توانست به این پلشتی ما پایان دهد و ما را از خطر سقوط حتمی و دائمی نجات دهد؟!

اداء حق نماز به تعظیم نماز و مهم شمردن آن است و پرهیز از هر برخوردی که استخفاف نماز و کوچک شمردن آن را دنبال داشته باشد.

1) محور قرار دادن نماز در اول وقت در برنامه های کاری و بخصوص خوابیدن به موقع در شب برای ادای نماز صبح در اول وقت آن هم نه با خواب آلودگی مهمترین نکته ای است که باید آنها که در پی ادای حق نماز هستند به آن توجه کنند!

2) و نکته بعدی رعایت آداب وضو و نماز و اهتمام به تعقیبات و نیز نوافل است و در مجموعه توصیه می شود تلاش شود تا به مرور طوری برای نماز و مخلفات آن برنامه ریزی شود که سه ساعت در شبانه روز به نماز اختصاص یابد.

3) تلاش شود تا حضور قلب و انکسار در نمازها رعایت شود و در یکی از وعده های نماز بخصوص نماز شب از خداوند طلب بکاء و اشک شود تا ان شاء زمینه آمرزش گناهان و کوتاهی های آن روز باشد.

ما و همه دوستان را از دعای خیرتان محروم نکنید!

سلام علیکم - بسم الله


تخیل یکی دیگر از نعمتهای خداوند که اگر از آن سوء استفاده شود، به حقِ آن تجازو شده است و گناه ستم اتفاق افتاده است. و ستم رذیله ای است که هر انسانی آن را زشت می انگارد!
قدرت تخیل کمک می کند تا آنچه را قرار است انجام گیرد، ابتداء در ذهن با تمام جزئیاتش ترسیم شود. ترسیم همین جزئیات است که سبب هیجان در فرد می شود. تخیل بیش از هر قدرتی دیگر در انسان باعث هیجان می شود!
همچنین با قدرت تخیل فرد خاطرات گذشته را در ذهن ترسیم میکند و احیانا آنها را دستکاری می نماید و آنطوری که دوست دارد آنها را بازپروی می کند. بازپروی به صورتی که دوست دارد کاشک آنطور اتفاق می افتاد!
تخیل بخاطر همین نقشی که در هیجانات دارد باید بخوبی تحت کنترل باشد و تنها در وقت ضرورت از آن استفاده شود.
مثلا علت این که اسلام با موسیقی میانه خوبی ندارد - حتی با نوع حلالش - همین تخیل برانگیزی آن است! رفتن در خاطرات گذشته و یا رؤیاهای آینده است!
البته انسان می تواند وارد خاطرات گذشته شود ولی هب شرط این که بخواهد آنها را بررسی کند و برای ساختن آینده از آنها عبرت بگیرد! اشتباهاتش را تکرار نکند و توفیقاتش را  دوباره از خداوند درخواست نماید و برایش برنامه ریزی کند!
و نیز رفتن در رؤیای آینده به اندازه ای لازم است که کمک کند برای برنامه ریزی آنهم به میزانی که آینده را طبق آن نظم دهد!
مرور و تخیل خاطرات گذشته نباید سبب اندوه بخاطر وضعیت الان فرد گردد زیرا این اندوه او را از تلاش در زمان حال بازمیدارد!
و نیز فرو رفتن افراطی در رؤیای آینده، فرد را از برنامه ریزی دقیق طبق واقعیات محدوده کننده ای که هست باز می دارد. او بیش از این که برای آینده برنامه ریزی کند، خیالبافی می کند و اصرار دارد دیگران هم این خیابافی های او را واقعیت انگارند و با او در اجرایی نمودن مثلا برنامه اش کمکش کنند!
در برنامه ریزی برای آینده فقط باید به اندازه ای از تخیل استفاده نمود که به تهیه برنامه ای منطقی کمک کند نه این که بخواهد با تخیل آینده، از نقشه ای که کشیده است لذت ببرد!
این لذت بردن سبب می شود هم برنامه طبق واقعیات ریخته نشود و هم باعث خواهد شد وقتی برنامه اش با مشکلی روبرو شود سریع ناامید گردد!
همچنین بازپروری خاطرات گناه آلود گذشته - بدون استثناء - آغاز گناهانی است که در آینده اتفاق می افتد!
بخصوص آنها که مبتلا به گناهان جنسی هستند باید به شدت از تخیل جنسی پرهیز کنند! هرچند تخیل جنسی گناه نیست ولی طبق روایتی از حضرت عیسی علیه السلام، تخیل گناه حکم دود بدون آتش را دارد که محیط خانه را سیاه می کند هرچند آتش نمی زند! از ذهن دود رفته توقعی معنویتی نیست! ذهن دود گرفته بیتشر مشتاق سیاهی است!
شیطان برای این که فردی را به گناه وادار کند ابتداء قبح آن گناه را نزد او می شکند. او این کار را با ترغیب فرد، به تخیل آن گناه آغاز میکند!
همچنین نقشه های شومی که انسانها برای هم دیگر می کشند همه با نیروی تخیل انجام می پذیرد!
از نعمت خداوند بر علیه خداوند استفاده می شود!!




سلام علیکم - بسم الله


چهارمین رذیله از میان هشت رذیله ای که همه انسانها متفق القول هستند نسبت به زشتی و رذیله بودنشان، ستمگری است! ولی انسانها همه اشان متفق القول نیستند که مصادیق ستمگری چیست!
دین آمده است تا انسان ها را نسبت مصادیق فجور و تقوا آگاه کند و الا طبق آیه شریفه 8 سوره مبارکه شمس، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها خداوند به نفس انسانی کلیات آنچه گناه و پرده دری و زشت است و آنچه پرهیزگاری و خصائص پسندیده است الهام نموده است و انسانها از این نظر مثل فکر می کنند.
شیطان با این مقدار از آگاهی انسانها مشکلی ندارد. او در تعیین مصادیق و در مسیر علاج زشتیها و راه بدست اوردن خوبیها انسانها را دچار اشتباه می کند. و دین آمده است که با آگاهی دادن جلوی این انحراف را بگیرد! بر همین اساس است که تعیین مصداق ستمگری بسیار مهم و ضروری است!
برای تعیین انواع مصادیق ستمگری، میاحث مربوط به حقوقِ آنچه پیرامون خود داریم را آغاز کردیم و در گامهای نخست پرداختیم به دارائیهایی که به ما نزدیک تر هستند. به همین خاطر بعد از حق خداوند، مباحث مربوط به حق نفس را مطرح نمودیم.
حافظه یکی از نعمتهای عظیم خداوند است که نفس انسانی از آن پربهره است! ادای حق این نعمت به قوی نگه داشتن آن است و زمانی حافظه در انسانها قوی می ماند که از آن کار کشیده شود! همیشه چیزهایی برای حفظ کردن وجود داشته باشد تا این قدرت خدادادی رو به افول نگذارد.
و نیز توصیه های طبی و غذایی که در این رابطه است بخوبی مورد عمل قرار گیرد.
در ادامه به قسمتی از آنچه در منابع اسلامی به عنوان عوامل قدرت و یا ضعف حافظه از آنها نام برده شده است اشاره می شود:
آنچه موجب تقویت حافظه می شود:
1) قرائت قرآن. (خصوصا آیة الکرسی)
2) مسواک زدن.
3) روزه گرفتن.
4) خوردن عسل (خصوصا ناشتا)، شیر، بِه (خصوصا ناشتا)، کندُر، گوشت راسته (کمر)، عدس، نان سرد، شیرینی، زعفران و سُعد را به مقدار مساوی با عسل مخلوط کند و بصورت ناشتا روزی دو مثقال بخورد.
5) زیاد شانه نمودن ریش.
6) حجامت نمودن. (بجز حجامت گودی پشت سر)
7) خواب قیلوله (خواب قبل از ظهر)
آنچه موجب ضعف حافظه می شود:
1) بلند گذاشتن ناخن.
2) خوردن سیب ترش، پنیر، گشنیز،
3) خواندن نوشته های سنگ قبرها.
4) راه رفتن بین دو زن.
5) حجامت در گودی پشت سر.
6) ادرار نمودن در آب راکد.
7) نگاه کردن به دار زده شده!
به این اینجا و اینجا هم سر بزنید!

چند نکته:
1) هنگام فراموش نمودن مطلبی دست بر پیشانی بگذارد و بگوید:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا مُذَکِّرَ الْخَیْرِ وَ فَاعِلَهُ وَ الْآمِرَ بِهِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَذْکُرَنِی مَا أَنْسَانِیهِ الشَّیْطَانُ الرَّجِیم‏. (خداوندا اى بیاد آرنده خیر و فاعل خیر و آمر بخیر از تو میخواهم که بر محمّد و آلش درود فرستى و آنچه را که شیطان از خاطر من برده بیادم آرى) (مکارم الأخلاق، ص: 356)
2) هنگامی که بخواهد حدیثی را نقل کند اگر حافظه اش یاری نکرد نام خداوند را بگوید و بعد صلوات بفرستد و شیطانی بنام حلاس را که مأمور فراموشاندن احادیث است لعنت کند! (مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، النص، ص: 108)
3) برای این که کارهای مختلفی که باید انجام دهد یادش نرود روی کاغذی بنویسد:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، ان شاء اللَّه یادم مى‏آید و کار به دست خداست.» (تحف العقول، النص، ص: 483)
4) خواندن دعای حافظه پس از اقامه هر نماز واجبی: هُوَ سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لَا یَأْخُذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِی قَلْبِی نُوراً وَ بَصَراً وَ فَهْماً وَ عِلْماً إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیر. (پاک و منزّه است خداوندى که بر اهل مملکت خود ستم و تجاوز روا نمى‏دارد، و منزّه است خدایى که اهل زمین را به انواع گوناگون عذاب، نمى‏گیرد، پاک و منزّه است خداوند رؤوف مهربان. خداوندا، در قلب من نور و بصیرت و فهم و آگاهى قرار ده، براستى که تو بر هر چیز توانایى.) (فلاح السائل و نجاح المسائل، ص: 168)



هشت رذیله 149 / ستمگری 16 / حقوق 15 / حق نفس 13 / عقل 2

| دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۳۰ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


از عقل در جلسه قبل صحبت کردیم و در این جلسه هم کمی بیشتر صحبت خواهیم کرد ولی معلوم است که صحبت از عقل را نمی شود در دو جلسه تمام کرد. البته در همین مقدار صحبتها ان شاء الله شاید بشود کمی به این اهمیت رسید که ستم به عقل ستم به همه چیز است!
در آغاز انجام هر رفتار زشتی و یا ترک کار پسندیده ای و نیز بعد از آن، این عقل است که هشدار می دهد و سرکوفت می زند. و هر چه هم به سخنش گوش فرا ندهند باز هم هشدارش را دارد و ملامتش را می کند.
عقل همچون انبیاء خستگی ناپذیر است! اصلا عقل پیامبر درونی است. عقل فقط سخنرانی نمی کند بلکه پیگیر هم هست! می خواهد ببیند ما با سخنان او چه می کنیم!
البته عقل وقتی گوش به سخنانش داده شود، سخنان عمیق تری می زند و ما را از گردنه های سخت تری در مسیر رشد عبور می دهد و توانش برای فهم آیات الهی بیتشر و بیشتر می شود.
ولی عقلی که مورد بی توجهی قرار می گیرد یک خط درمیان حرف می زند و شاید هم چند خط درمیان! مثل پیامبری که مورد بی مهری امتش قرار گیرد.
خداوند در قرآن همانطور که مردم را بخاطر عدم پیروی از انبیاء مورد مذمت قرار می دهد، آنها را بخاطر گوش نکردن به سخنان عقلشان نیز سرزنش می کند.
هم بارها فرموده است: أَکْثَرُهُمْ‏ لا یُؤْمِنُونَ و هم بارها فرموده است: أَکْثَرُهُمْ‏ لا یَعْقِلُونَ 
عقل مظلوم ترین نعمت خداوند در وجود انسان است و انبیاء و اوصیاء آنها نیز مظلومترین انسانها هستند.
عقل توسط نفس و تملایات مادی انسان بارها به جدل کشیده می شود و استدلالهایی برای مشروعیت بخشی به همه لذائذ دنیوی در مقابل او اقامه می گردد. استدلالهایی که به پوچی هر آنچیزی است که که توسط کفار در مقابل انبیاء مطرح می شود!
آنها که عاقل هستند بیشتر از دیگر مردمان مورد حسادت و کینه و بدخواهی و در نتیجه بیشتر مورد بی مهری دنیوی قرار می گیرند و آنها هم که پیرو انبیاء می باشند با انواع بلاها دست بگریبان هستند.
عقل خیلی زود کسی را که به او برگردد و بخواهد از این ببعد گوش به سخنانش دهد می بخشد و دیگر دست از ملامتش بر می دارند و انبیاء نیز به همین اندازه بخشنده هستند و توبه هر کافری را می پذیرند.
عقل سخن انبیاء را تأیید می کند و انبیاء نیز سخن عقل را مورد تأکید قرار می دهند.
هر کسی که رشد عقلی بیشتری داشته باشد سخن انبیاء را بهتر متوجه می شود و آنهایی که انبیاء را بهتر پیروی کنند از عقل کاملتری در امور مختلف زندگی برخوردار هستند!
به خاطر همین تشابهات زیاد بین عقل و وحی است که فرموده اند: لا دینَ لِمَن لا عقلَ له و لا عقلَ لِمَن لا دینَ له! هر که عقل ندارد دین ندارد و هر که دین ندارد عقل ندارد!
و نیز به همین خاطر است که انبیاء عاقلترین مردمان عصر خود بودند و نیز در هر جامعه ای هرکس که به عنوان عاقلترین شناخته می شود از صفات انسانی و ایمانی بیشتر بهره مند است!
و باز به همین خاطر است که در قرآن و حدیث بسیاری از صفات عاقل برای مؤمن گفته شده است و بسیاری از صفات مؤمن برای عاقل و در مقابل نیز صفات احمق و جاهل برای کافر شده شمرده است.
پرداختن به این صفات و توضیح هر کدام و اثبات دقیق یکی بودن عقل و وحی و فطری بودن اسلام ناب نیازمند مباحث زیادی است که مجالی برای طرح آنها نیست ولی باید گفت که همه مباحثی که در تبیین رذائل هشتگانه گفته شده است در حقیقت گزاره هایی است عفلانی که توسط وحی مورد تأکید قرار گرفته است و یا گزاره هایی است وحیانی که عقل آنها را پذیرفته و یا رد ننموده است!

هشت رذیله 148 / ستمگری 15 / حقوق 14 / حق نفس 12 / عقل 1

| سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۳۵ ق.ظ

سلام علیکم - بسم الله


بحث نعمت عقل از زیر مجموعه مباحث مربوط به نعمت نفس، آخرین بحث و مهمترین آن در مجموعه سلسله مباحث مربوط به حقوق است.
مباحق مربوط به حقوق را به این خاطر مورد بررسی قرار می دهیم که روشن شود محدود ستمها چیست که بعد بتوان با پاسداری از مرزهای ستم، از خصلت ستمگری که چهارمین رذیله از مجموعه هشت رذیله انسانی است رهایی یافت ان شاء الله!
عقل نقطه اصلی تفاوت انسان با حیوان است! و نیز تفاوت انسانها با یکدیگر نیز همین عقل است! و همین عقل است و نیروی حسابگر است که انسان را مکلف نموده است و او را نسبت به جنیان که آنها نیز مکلف هستند، موجودی برتر قرار داده است!
عقل در لغت عربی به معنای حبس است! و عقال ریسمانی است که پای شتر را با آن می بندند.
در یک گزارش تاریخی آمده است که فردی که شترش را نبسته بود و به مسجد رسول خدا آمده بود و بعد که برگشته بود شترش نبود وقتی جریان را به پیامبر گزارش داد و گفت که شترش را نبسته است و توکل نموده است حضرت به او فرمود: اِعقَل و توکَّل. ببند و توکل کن!
نیروی حسابگر را در انسان از این جهت عقل می نامند که وظیفه اش حبس نفس است. نفس را با قدرت تحلیل خود محبوس می کند تا برای ارضای خواسته هایش از حدود تجاوز نکند. حدود شرعی و عرفی.
نفس، مجموعه تمایلات مادی و شهوات آنی انسان است. هر چه نفس قوی تر و چاق تر باشد، این تمایلات متنوع تر و قوی تر است و هرچه قوت این تمایلات بیشتر باشد شتاب برای ارضای آنها افزونتر است.
تنوع این تمایلات و شتاب در ارضای آنها سبب عبور از حدود و تجاوز از مرزهای شرعی و عرفی می شود و عقل باید جلوی این تنوع و قدرت تمایلات را بگیرد.
عقل، حبس نفس را با قدرت تحلیلی که دارد انجام می دهد؛ زیرا نفس با استدلالی که دارد تمایلات خود را عرضه می کند لذا باید با تحلیل درست، به مقابله با این شبه استدلال ها رفت و آنها را رسوا نمود و چهره منطقی آنها را به چالش کشید!
علم مهمترین کمک به قوه عاقله است زیرا علم مجموعه ای از استدلالها درباره وجود اشیاء و باز شناسی آنها از موهومات و نیز کیفیت وجودی آنهاست!
هرچه عقل قدرتش بیشتر باشد تحلیلهایش قوی تر باشد و بهتر بتواند جلوی حرفهای بظاهر منطقی نفس مقاومت کند بهتر می تواند نفس را مهار کند و بر او لگام زند. به همین خاطر است که «حکمت» از ماده حَکَمه گرفته شده است که به معنای لگام و افسار است!
حکمت سخن نهایی است که عقل در مقابله با نفس می گوید و نفس از نَفَس می افتد و آرام می گیرد. لذا قرآن می فرماید:

مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً (بقره: 269) خیر زیادی داده شده است به کسی که حکمت به او داده شده است!

این خیر زیاد همه به لطف حبس نفس است! حبس نفس سبب می شود تا انسان بتواند جذب بیشتری از رحمتهای خداوند که هر چیزی را دربر گرفته است داشته باشد. و این جذب بیشتر یعنی رشد و تعالی افزونتر.

حقی که عقل بر عهده ما دارد این است که باید او را با علم، قدرت ببخشیم و از خداوند در این مسیر کمک بخواهیم!

البته علمی علم است و وهم نیست، که از زبان کسانی که نفس بر آنها حاکم نیست صادر شده باشد. لذا قرآن و حدیث مهمترین منابع علمی هستند که می تواند عقل را قدرت بخشد!

سلام علیکم - بسم الله


در نوشته قبلی از قلب گفتیم و این که نگه داشتن قلب در وضعیت اطمینان بهترین کار برای اداء نمودن حق اوست!
میخواهیم در این نوشتار کمی درباره قسمتی از مصادیق این اطمینان و مصادیق ضد اطمینان، یعنی اضطراب سخن بگوییم!
کسی که خشم می ورزد قلبش را در تلاطم قرار می دهد!
کسی که حسود است مدام در حال غیظ کردن و خشم پنهان است!
کسی که بخیل است مدام از این که مجبور است بالاخره یک سری هزینه هایی بکند مدام قلبش ناراحت است!
کسی که عاشق است قلب خود را آنقدر نازک کرده است که به اندک بهانه ای می لرزد!
کسی که طمّاع است مدام نگران است که نقشه هایش برای دسترسی به اموال دیگران عملی نشود و یا بشدت هیجانی شده است از این که نقشه هایش درست عمل کرده است!
کسی که متکبر است مدام احساس میکند دیگران او را تحقیر می کنند و این احساس تحقیر او را در اندوهی مداوم قرار می دهد!
کسی که احمق است مدام با کارهایش اعتراض دیگران را بر می انگیزد و این اعتراضها بر اندوه و یا خشم او و در نتیجه تلاطم قلبیش می افزاید!
کسی که خجالتی است خودش سبب می شود که بسیاری از وقت ها از درون بیجهت احساس فشردگی کند!
کسی که دروغگو است همیشه قلبش را در حال هراس قرار می دهد که نکند دروغش فاش شود!
کسی که گناهان مخفی دارد و در عوض چهره مثبتی در جامعه دارد مدام قلبش مشغول است و به خودش نهیب می زند!
کسی که ...
خلاصه این که هر زشتی را که بررسی کنید می بینید قلب در آن دچار ستم می شود. خب این قلبِ ستم دیده چطور انتظار است که شادی را تجربه کند و صاحب خود را پر از نشاط در زندگی نماید و یا این که در نماز حضور داشته باشد و انسان از نماز خود و دیگر عباداتش لذت ببرد؟!
قلب، حرم الهی است و این قلبی که حرم است در سینه همه انسانها می تپد و آنها را دعون به رستگاری می کند و مدام با هیجانات مختلفش به او یادآورد می شود که این ره که می رود به قبرستان است!! به خرابستان است!! به خارستان است!! خلاصه به هر جا هست جز آرامش و اطمینان و ... سیر در ملکوت!

سلام علیکم - بسم الله


قرآن در آیه 36 اسراء می فرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَ‏ السَّمْعَ‏ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.)
همه رفتارهای انسان پیروی نمودن از گزاره هایی است که یا آنها را تصدیق نموده است و به درستی آنها اذعان دارد و یا اعتماد نموده است به کسی که آن کس به درستی حرفی که می زند اعتقاد دارد! رفتارهای یک انسانِ فطری که آلوده به اعتماد به حدس و گمان و احتمال نشده است این گونه است! انسانِ فطری تنها به علم خود و یا علم کسی که مورد اعتماد است و علم دارد که آن کس علم دارد تکیه می کند.
ولی آنها که به ظنون و احتمالات ذهنی خود به اندازه علم بها می دهند کم کم رفتارهایشان دیگر تابع علم نیست. نه خود علمی دارند و نه اعتمادشان به کسی است که معتقد هستند او علم دارد! آنها فقط از ظنون خود تبعیت می کنند. (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَ‏.) این آیه در پنج جای قرآن تکرار شده است: انعام: 116؛ 148؛ یونس: 66؛ نجم: 23؛ 28.
همچنین آیاتی دیگری در قرآن است که همین مضمون را می رساند: 

وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ‏ هُمْ‏ إِلاَّ یَظُنُّونَ‏ (بقره: 78)

و پاره‏اى از آنان عوامانى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمى‏دانند؛ و تنها به پندارهایشان دل بسته‏ اند.

وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِ‏ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً (نساء: 158)؛

و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى‏کنند؛ و قطعاً او را نکشتند!

َ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا (یونس: 36)؛

بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاى بى‏اساس)، پیروى نمى‏کنند.

ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (قصص: 39)؛

پنداشتند بسوى ما بازگردانده نمى‏شوند!

تَظُنُّونَ‏ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (احزاب: 10)؛

گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى‏بردید.

ظَنَنْتُمْ‏ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (فصلت: 22)؛

شما گمان مى‏کردید که خداوند بسیارى از اعمالى را که انجام مى‏دهید نمى‏داند!

وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ‏  (جاثیه: 24؛

آنها گفتند: «چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست؛ گروهى از ما مى‏میرند و گروهى جاى آنها را مى‏گیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى‏کند!» آنان به این سخن که مى‏گویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس مى‏زنند (و گمانى بى‏پایه دارند)!

قُلْتُمْ ما نَدْری مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُ‏ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنینَ (جاثیه: 32)؛

شما مى‏گفتید: «ما نمى‏دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم، و به هیچ وجه یقین نداریم!»

أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ‏ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً (جن: 7)؛

و اینکه آنها گمان کردند- همان‏گونه که شما گمان مى‏کردید- که خداوند هرگز کسى را (به نبوّت) مبعوث نمى‏کند!

إِنَّهُ ظَنَ‏ أَنْ لَنْ یَحُورَ (انشقاق: 14)؛

او گمان مى‏کرد هرگز بازگشت نمى‏کند!

**
خداوند برای این که انسانها دنبال ظنون خود نرود و به احتمالات توجهی نکنند و فقط در پی علم باشد این گونه استدلال می آورد که:

إِنَّ الظَّنَ‏ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِ‏ شَیْئاً (یونس: 36؛ نجم: 28) ظن و گمان، انسان را هرگز از تکاپو برای رسیدن به حقیقت بی نیاز نمی کند. نمی شود به ظن دلخوش داشت بلکه باید تلاش نمود تا این ظنون و احتمالات به علم منجر شود و یا کناری گذاشته شود.

حقی که قلب به گردن انسان دارد، اطمینان و قطع است! قلب از انسان می خواهد که جز با اطمینان معتقد به چیزی نشود و سخنی نگوید و هیجانی را در خود برانگیخته نکند و حرفی را نزد و قضاوتی را نکند حتی در ذهنش. قلب می گوید: من فقط با اطمینان آرامش پیدا می کند و تو ای انسان یا باید زبان و ذهنت در باره موضوعی سکوت کند و یا باید در آن باره به قطع برسد!

اگر انسانها توجه به حق قلب و فؤاد می کردند اینقدر حرفهای باطل و عقیده های خرافی بینشان رواج نمی یافت!

اینقدر بینشان سوء ظن به یکدیگر و شایعات بی اساس موج نمی گرفت!

در پایان ذکر این نکته مهم است که در مسائل روزمره انسانها روی احتمالات حساب باز می کنند مثلا وقتی از خیابان عبور می کنند یقین ندارند که سالم به آن طرف خیابان می رسند و یا در انجام هر کار خطرناکی اطمینانی به سلامت ندارند و یا وقتی کسی خبری برایشان می آورد همین که او را آدم مورد اطمینانی یافتند هر چند سخنش قطع آور نباشد ولی به سخنش توجه می کنند و اگر قرار باشد انسانها در مسائل روزمره تنها علم برایشان ملاک باشد زندگی دچار اختلال می شد همچنان که مشاهده می شود انسانهای وسواسی این چنین هستند. آنها علم زده هستند و به ظنها و احتمالات قوی توجهی ندارند و این گونه زندگی خود و اطرافیانشان را پر از زحمت و سختی نموده اند.

آنچه مهم است این است که اگر علم حاصل شد که عقلاء در موضوعاتی خاص به ظنون خود اعتماد می کنند، می توان این گونه به نتیجه رسید که خداوند از این اعتماد خشنود است! پس با این علم، انسان وقتی به ظنونی این چنین اعتماد می کند، در واقع باز به علم اعتماد نموده است!

البته وقتی می گوییم عقلاء یعنی همه انسانها بدون توجه به عقائد و میزان تحصیلات آنها.

خلاصه این که حق قلب بر انسان اطمینان است و داشتن یک زندگی علمی به معنای که توضیح داده شد و بدون آن ستم در حق قلب روا می شود.


 



سلام علیکم - بسم الله


نعمت سلامتی به همراه نعمت امنیت، دو نعمتی است که تا از دست ندهیم قدرش را نمی دانیم!
جفا نمودن به نعمت سلامتی و پرهیز نکردن از عوامل بیماری ستم در حق بدن است و ستمکاری را همه انسانها مذمت می کنند!
نمی شود کسی به بدنش ستم کند و پرهیز از عوامل بیماری نکند و بعد هم توقع داشته باشد در عباداتش احساس قرب الی الله کند و حالات خوش معنوی داشته باشد و برای پرهیز از گناهان قدرت لازم را داشته باشد!
مثلا ورزش کردن بدن را در مقابل بیماریها قدرت می دهد پس ورزش نکردن میشود ستم و کسی که می خواهد در مسیر قرب الی الله حرکت کند باید ورزش کند!
یا مثلا پرخوری موجب بیماریهای مختلفی است پس پرخوری ستم است و موجب تقویت نفس می شود طوری که اراده انسان دیگر بر نفس نمی چربد و گناه اتفاق می افتاد.
بر اساس آنچه گفته شد شناخت بیماریها و نیز شناخت امور بهداشتی در حدی معمول لازم است!
در اسلام آیات و روایات بسیاری امر سلامت امت اسلامی را بر عهده گرفته است.
آداب زیادی برای امورجاری انسان ذکر شده است تا با رعایت این آداب سلامت انسان تأمین شود.
و نیز دعاهای فراوانی از حضرت معصومین علیهم السلام نقل شده است تا در کنار رعایت امور مربوط بسلامت و معالجه، از آنها استفاده شود تا خداوند تنی سالم به فرد عنایت کند!
خوب است در این توشتار اشاره ای به گوشه ای از این دریای عمیق منابع اسلامی در امر سلامت داشته باشیم. در آینده ای نزدیک ان شاء الله قسمتی از مجموعه ای که موضوع آن امور سلامت است و در حال ویرایش آخر آن هستیم تقدیم شما کاربران عزیز خواهیم نمود!
قسمتی از توصیه های طبی اسلام عبارتند از:
  1. معالجه نمودن بیماری قبل از این که تحمل آن از حد توان بیمار خارج نشده باشد پسندیده نیست. [1] لذا باید تا میتوان از مصرف دارو پرهیز نمود. [2] بخصوص چهار بیماری بیشتر تحمل کنید:  1) زکام که مانع بیمارى خوره است. 2) دملها مانع بیماری پیسى است. 3) چشم درد مانع از نابینائى است. 4) سرفه که مانه از فلج (و سکته ناقص) است. [3]
  2. درست نیست که با بروز نشان های نخستین بیماری سریع فرد به استراحت بپردازد. [4]
  3. بهترین دارو پرهیز غذایی است و پرهیز غذایی نخوردن غذا نیست بلکه کم خوردن به وقت ضرورت است. [5] [6] البته پرهیز غذایی برای روزهای نخستین بیماری نافع است و الا بعد از هفت روز نفعی ندارد. (و باید معالجه صورت بگیرد) [7]
  4. (به مدت طولانی) رو به خورشید نباشید زیرا خورشید بخارکننده است رنگ را تیره کند و درد نهانی را آشکار نماید. [8] بخصوص هنگام نشستن پشت به خورشید بنشینید. [9]
  5. تا گرسنه نشده‏ اید بر سفره غذا منشینید و تا هنوز میل بخوردن دارید از کنار غذا برخیزید و کار جویدن را نیکو انجام دهید و مدفوع خود را (مدت طولانی) نگه ندارید و بخصوص هنگام خواب به مستراح بروید. عمل به این چهار توصیه شما را (در بسیاری از مواقع) از طبیب بى‏ نیاز می گرداند. [10] [11] 
  6. از آغاز سرما پرهیز کنید و از انتهای آن استقبال کنید. زیرا سرما با بدنها آن گونه مى‏کند که با درختان، ابتدایش مى‏سوزاند، و آخرش برگ مى‏رویاند. [12]
  7. چهار چیز موجب پیرى زودرس گردد: خوردن گوشتى که در آفتاب خشکیده، نشستن بر جاى نمناک، بالا رفتن از پلّکان و همبستر شدن با پیرزنان. [13]
  8. مصرف دارو بدون داشتن بیماری سبب عوارض طولانی مدت می شود هرچند فعلا عارضه ای از خود نشان ندهد. [14]
  9. پزشکان پسندیده نیست که زهرها (و داروهای کشنده) را روی خود آزمایش کنند. (زیرا) هرچند از آن رهایی یابند (ولی در دراز مدت از عوارض آن ایمن نخواهند بود.) [15]
  10. باید هنگام سخن گفتن با فرد جذامی فاصله نیم متری را با او حفظ نمود. [16]
  11. از خوردن دواهای تلخ خود داری شود بلکه با شکر (طبیعی) شیرین گردد. [17]
  12. هر دردى از تُخَمه (فاسد شدن غذا در معده) است جز تب که یکباره درآید. [18]


[1]  الخصال، ج‏1، ص: 26

[2]  مکارم الأخلاق، ص: 362

[3]  الخصال، ج‏1، ص: 210

[4]  بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏78، ص: 204

[5]  مکارم الأخلاق، ص: 362

[6]  الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص: 273

[7]  الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏8، ص: 291

[8]  الخصال، ج‏1، ص: 97

[9]  الخصال، ج‏2، ص: 617

[10]  الخصال، ج‏1، ص: 229

[11]  مکارم الأخلاق، ص: 146

[12]  نهج البلاغه؛ حکمت: 128

[13]  تحف العقول، النص، ص: 317

[14]  تحف العقول، النص، ص: 321    

[15]  تحف العقول، النص، ص: 321

[16]  مکارم الأخلاق، ص: 235

[17]  المحاسن، ج‏2، ص: 501

[18]  الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏6، ص: 269