مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۷۹ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: لجاجت :: توبه از لجاجت :: شرح دعای استغفار» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 11

 اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَخَالَفْتُکَ إِلَیْهِ أَوْ حَذَّرْتَنِی إِیَّاهُ فَأَقَمْتُ عَلَیْهِ أَوْ قَبَّحْتَهُ لِی فَزَیَّنْتُهُ لِنَفْسِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که مرا از آن نهی کردی و من مخالفت تو نمودم؛ یا مرا از آن بر حذر داشتی و من بر ارتکاب آن ایستادگی کردم یا آن را برایم زشت شمردی و من آن را برای خود زینت دادم؛ پس بر محمد آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

حذر، به معنای پرهیز بخاطر ترس است! و تحذیر یعنی ترساندن و پرهیز دادن از امری ناپسند است!

اقامه، وقتی با «علی» می آید به معنای سوار شدن بر کاری و تسلط کامل بر آن است!

قبح، در مقابل مفهوم حسن است! قبح یعنی خارج شدن یک شیء از حد اعتدال!

شرح:

انسان همیشه در تقابل با خداوند عمل می کند! کافی است خداوند او را از عملی نهی کند و یا او را نسبت به عملی بر حذر دارد و یا زشتی کاری را به او بنماید، تا به همان عمل نهی شده بپردازد و برای انجام نسبت به آنچه به او هشدار داده شده است اقدام پرقدرتی بنماید و عمل زشتی را برای خود تززین کند!

این تقابل نفس و رب زمینه وسوسه های شیطان را آماه می کند ولی تقابل اصلی بین همان نفس و رب است نه شیطان و رب! شیطان خودش با خداوند تقابل دارد ولی این تقابل به معنی تقابل نفس با رب نیست!

خداوند با عناوین حرام و مکروه و نجس و باطل و ناقص و غیره زشتی اعمال زشت را به ما می نمایاند! و همچین با وعده عذاب خفت بار که بار بر این اعمال می شود ما را هشدار می دهد و از آ« نهی می کند ولی نفس در پی زیبا جلوه  دادن و مفید نمایاندن این اعمال می شود!

در این میان - خصوصا در عصر ارتباطات – نفوس دیگر انسانها بیاری یکدیگر شتافته و خوراکهای فکری شیطانی را برای هم آماده می سازند.

پس ضربه اصلی را نفس بر پیکره شریعت با زدون قبح کارهای زشت و حرام می زند. و به همین خاطر مرکز ثقل تبلیغات دشمنان اسلام قبح زدایی از محرمات شرعی است!


سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 10

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ ظَلَمْتُ بِسَبَبِهِ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِکَ أَوْ نَصَرْتُ بِهِ عَدُوّاً مِنْ أَعْدَائِکَ أَوْ تَکَلَّمْتُ فِیهِ بِغَیْرِ مَحَبَّتِکَ أَوْ نَهَضْتُ فِیهِ إِلَى غَیْرِ طَاعَتِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش می طلبم از هر گناهی که به واسطه ی آن به ولی ای از اولیایت ظلم کردم، یا یکی از دشمنانت را یاری کردم، یا به جهت غیر محبت تو سخن راندم، یا در غیر مسیر طاعتت به آن اقدام کردم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهتری آمرزندگان!

لغت:

نهض، به معنای بلند شدن و آماده شده برای انجام کاری است!

شرح:

تولی و تبری دو اصل رکین در اسلام است! دو اصلی که همه معارف دینی از شاخه های آن دو اصل است!

تولی یعنی آنچنان دوستان خدا را دوست بدارد که آنها را مالک قلب و احساس خود کند! بگونه ای که:

* هیچ اندیشه ای جز اندیشه آنان را منطقی ندارند!

* آنچه موجب احساسهای مثبت و یا منفی آنها می شود در او نیز اینچنین تأثیری بگذارد! با شادیشان شاد و با اندوهشان اندوهگین شود!

* مستند همه رفتارهایش، کلام آنها و رفتار آنها باشد!

 و تبری نقطه مخالف سه محور فوق است:

* اصل را بر غیر منطقی بودن اندیشه های ا«ان بگذارد مگر این که خلافش ثابت شود!

* نگذارد دلش محبت و نرمشی نسبت به دشمنان را در خود بپذیرد!

* تا می تواند با رفتارهایش مخالف اب رفتای های انها باشد! به طور جدی با فرهنگ آنها مقابله کند!

در دعای فوق از گناهانی که موجب ستم به دوستان خدا و نصرت دشمنان او می شود طلب مغفرت شده است.

این ستم و این نصرت می تواند با سخنانی باشد بر خلاف آنچه خداوند دوست دارد و نیز با رفتارهایی که بر خلاف اطاعت خداوند، پر نشاط و پر انگیزه (با توجه به معنای نهض) انجام می گیرد!

یعنی بجای این که طاعات پر انگیزه باشد آنچه خلاف طاعت اوست (اعم از معصیت و کارهای مباح) پر انگیزه و نشاط باشد!

رعایت نکردن تقیه میتواند موجب ستم به دوستان خداوند باشد و نیز افشای اسرار می تواند موجب یاری دشمن گردد!

همچنین سخنانی که نه در مسیر محبت خداوند و محبت اولیاء اوست می تواند دلیلی بر وادادگی و تقویت دشمن گردد.

و اظهار شوق و شیفتگی در هر حرکتی که در مسیر طاعت خداوند نیست می تواند موجب سلب حمایت خداوند گردد!

کمک به ستم به دوستان خداوند و یاری رساندن به دشمن و بیان سخنانی مهر آمیز با دشمن به اسم مدارات با او و اظهار شوق هنگام صلح با او تمامی گناهانی است که در موضوع تولی و تبری قابل تأمل بوده و می تواند مصادیق زیادی را داشته باشد!


سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 9

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ سَهِرْتُ لَهُ لَیْلِی فِی التَّأَنِّی لِإِتْیَانِهِ وَ التَّخَلُّصِ إِلَى وُجُودِهِ حَتَّى إِذَا أَصْبَحْتُ تَخَطَّأْتُ إِلَیْکَ بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ وَ أَنَا مُضْمِرٌ خِلَافَ رِضَاکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که با صرف وقت و تأمل برای انجام آن، شب را به بیداری گذراندم تا توانستم مرتکب شوم، ولی صبح که شد در زیّ صالحین به سوی تو گام برداشتم، در حالی که خلاف رضایتت را در درون خود پنهان کرده بودم ای پروردگار عالمیان! پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

سهر، به معنای بیخوابی و توجه به این بی خوابی است! صرف نخوابیدن در شب را سهر نمی گویند. «بیدارخوابی کشیدن در شب» معنی دقیق فارسی سهر است!

حلیه، به معنای زینتی است ظاهری که از بیشتر از بیرون خود شیء به آن ملحق می شود بر خلاف واژه «زینت» که بیشتر جلوه خود آن شیء است!

ضمر، به معنای نازک میان است با حذف همه زوائد. به درون انسان ضمیر گفته می شود زیرا درون انسان پیراسته از همه زوائدی است که انسان را در تشخیص حقیقت درون انسان دچار انحراف می کند!

شرح:

شب برای بعضی بجای آرامش، موجب عصیان روح است! زیرا شب انسان را بیشتر تنها می سازد! «خود» هر فردی بیشتر در شب خود را نشان می دهد!

اگر «خود» مایل به گناه باشد، در شب این تمایل را شدیدتر بر اراده انسان تحمیل می کند!

ولی در روز «خود» خود را در پوششی قرار می دهد و انسان مطابق عنوان اجتماعیش و همانی که از او انتظار دارند عمل می کند!

در مقابل انسانهای اهل خدا هستند که شب را غنیمتی برای راز و نیاز در آستان محبوب می دانند. با چانه ها بر زمین می افتند و اوجی را می گیرند که تنها در توصیف آن می توان چند واژه را به بازی گرفت و الا از پس درک آن بر نمی آییم!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 8

فراز چهارم: ثُمَّ کَشَفْتَ السِّتْرَ عَنِّی وَ سَاوَیْتُ أَوْلِیَاءَکَ کَأَنِّی لَمْ أَزَلْ لَکَ طَائِعاً وَ إِلَى أَمْرِکَ مُسَارِعاً وَ مِنْ وَعِیدِکَ فَازِعاً فَلُبِّسْتُ عَلَى عِبَادِکَ وَ لَا یَعْرِفُ بِسِیرَتِی غَیْرُکَ فَلَمْ تُسَمِّنِی بِغَیْرِ سِمَتِهِمْ بَلْ أَسْبَغْتَ عَلَیَّ مِثْلَ نِعَمِهِمْ ثُمَّ فَضَّلْتَنِی فِی ذَلِکَ عَلَیْهِمْ کَأَنِّی عِنْدَکَ فِی دَرَجَتِهِمْ وَ مَا ذَلِکَ إِلَّا بِحِلْمِکَ وَ فَضْلِ نِعْمَتِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ مَوْلَایَ فَأَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ کَمَا سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَا تَفْضَحَنِی بِهِ فِی الْقِیَامَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
سپس پرده را کنار زده و خود را با اولیاءت قرار دادم، گویا همیشه مطیع تو بوده و به سوی اوامرت شتابان و از تهدیدهایت هراسان بوده ام. ظاهرم را آنگونه آراستم که بر بندگانم مشتبه شد،در حالی که غیر از تو از درون من آگاه نبود،تو نیزمرا جز آنگونه که آنها مرا میشناختند معرفی نکردی،بلکه حتی نعمتهایی را که به آنها میدادی به من هم عطا کردی. سپس مرا به آنها برتری دادی، گویا نزد تو، همرتبه آنها هستم اینها همه نیست مگر به واسطه ی حلم و بردباری تو و نعمت فراوان تو بر من. پس حمد و سپاس ازان توست ای مولای من ! از تو درخواست میکنم ای خدا ! همانطوری که اینگونه گناه را در دنیا مستور وپنهان ساختی، در قیامت نیز مرا رسوا نکنی ای بهترین رحم کنندگان!

لغت:

طائعا (طوع و اطاعت)، به معنای رغبت و خضوع و عمل به دستور است. اگر رغبت نباشد، ولی عمل به دستور صورت گیرد نامش «کُره» است.

فزع، به معنای ترس شدید همراه با اضطراب و بیتابی است هنگامی که حادثه ناخوشایند بزرگی اتفاق بیافتد.

در نسخه دیگر از دعا بجای «فازعا«، «فارغا» آمده است. فارغ یعنی تهی و مشغول نبودن. و این تعبیری دیگر از ترس است. هنگامی که ترس، شدید باشد، قلب از غیر از آنچه موجب ترس گشته است فارغ و تهی می شود و فقط متمرکز روی موضوع ترس می گردد.

وعید، به معنای مفاد وعده ای است که داده شده است. وعده ای که در امر شر بوده لذا همراه با تهدید است!

لبس، به معنای پوشش است. التباس به معنای اشتباه است زیرا حقیقت پوشیده شده است. تلبیس به معنای پوشاندن حقیقت بر دیگری است. که در نتیجه معنای مکر و فریب را می دهد.

سیره، به معنای حرکت و سیری خاص در زندگی است.

سمة، وسَّم به معنای علامت زدن و نشان دار نمودن است. وسَّم یعنی او را معرفی نمود و شاخصش کرد.

سبغ، به معنای وسعت بدون ضیق و تنگنایی است. وسعتی کامل!

نعمت، به معنای گوارایی زندگی و خوش بودن حال است! اعم از این که این حال مادی باشد یا معنوی!

شرح:

ظاهرا منظور  از  «کشف ستر» در جمله نخست این فراز، مشهور نمودن فرد گنهکار به خوب بودن است!

بالاخره هر گنهکاری خوبیهایی هم دارد! خداوند بجای رسوا نمودن بنده اش، خوبیهای او را برملا می سازد. بنده، خودش را در ردیف اولیاء خداوند می پندارد!

در نتیجه روابطی که بین او و دیگر اولیاء خدا بوجود می آید در سطحی از مطلوبیت است که انگاری او دائما مطیع خداوند بوده و به سرعت همه دستورات او را انجام می داده و دلش مالامال از ترس خداوند بوده است! این چنین خوبان خداوند را دچار اشتباه می کند و حال آن که آنها از گنهکاری او و روشهای ناپسندی که در زندگی دارد خبر ندارند. و خداوند نه تنها هیچ اولیائش را با خبر از او نمی کند. حتی نعمتهایی از معنویت به او می دهد که در ظاهر بر اولیائش برتری هم می یابد! انگاری هم رتبه آنان است!

و این همه را خداوند طبق حلم و بردباریش و تفضلها و لطفهایی که دارد انجام می دهد. (وَ مَا ذَلِکَ إِلَّا بِحِلْمِکَ وَ فَضْلِ نِعْمَتِکَ)

شهرت به شر جایش را شهرت به خیر می دهد و عذاب جایش را به نعمت! و این، ظهورِ تمام و کمال ستّاریت خداوند است. ستّاریتی که جلوه ای از «الله» است و الله جامع همه صفات جلال و جمال اوست. پس چون انسان متوجه جلوه های الوهیت او می شود او را می ستاید و حمد می کند و این ستایش را تنها مخصوص او می داند زیرا مثلا همین ستاریت با این تفصیلاتی که در دعای فوق آمده است، چه کسی غیر از خداوند دارای آن است؟! (فَلَکَ الْحَمْدُ مَوْلَایَ)

در قسمت انتهایی این بند از دعا به نکته مهمی اشاره شده است: (فَأَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ کَمَا سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فِی الدُّنْیَا أَنْ لَا تَفْضَحَنِی بِهِ فِی الْقِیَامَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.)

خداوند متعال همه آن الطافی که قرار است در آخرت به بندگان بهشتیش داشته باشد در همین دنیا نیز به صورت محدود دارد. انگاری خداوند از باب مشت نمونه خروار به آنها نعمتهای بهشتی را می نمایاند.

اصلا بهشت همین دنیا است بدون معایب و نواقصش! نعمتهای دنیا محدود است هم از نظر کمیت و هم کیفیت و هم زمان ماندگاری ولی نعمتهای بهشتی هیچ کدام از این سه نقص را ندارد.

لذا وقتی انسان در دنیا نعمتی را می بیند از خداوند بخواهد که از همان نعمت در بهشت برخوردار شود.

یکی از مهمترین نعمتها، مصونیت حیثیت و آبروی انسان است! در دعای فوق از خداوند خواسته شده است همانگونه که در دنیا نه تنها رسوایی اتفاق نیافتاده است بلکه بجای آن خوبیها نشر یافته است و فرد صاحب وجهه نزد خوبان شده است، در آخرت نیز همین نعمت ادامه یابد!

یکی از این نعمتها در دنیا، محفوظ ماندن آبروی انسان است.

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 8

فراز سوم: اسْتَتَرْتُ حَیَاءً مِنْ عِبَادِکَ جُرْأَةً مِنِّی عَلَیْکَ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یُکِنُّنِی مِنْکَ سِتْرٌ وَ لَا بَابٌ وَ لَا یَحْجُبُ نَظَرَکَ إِلَیَّ حِجَابٌ فَخَالَفْتُکَ فِی الْمَعْصِیَةِ إِلَى مَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ.

خود را به جهت حیا ازبندگانت مخفی ساختم. و این، از گستاخی من نسبت به تو بود در حالی که میدانم هیچ پرده و بابی مرا ازتو پنهان نمیکند و هیچ حجابی نظر تو را از من نمی پوشاند. پس تو را مخالفت کرده و به آنچه مرا از آن نهی کرده بودی مبادرت نمودم.

لغت:

جرئت، به معنای سرعت در اقدام بخاطر شجاعت و قدرت قلب و عدم تردید و تزلزل آن است!

کنّ، به معنای پوشش محافظ است! مفهوم ستر، مطلق پوشش است ولی «کنّ» پوششی است که بخاطر مصون و محفوظ بودن بوجود آمده است!

حجاب، به معنی پوششی است که دیگری را منع از ورود می کند! و با این قید «منع» از مفهوم «ستر» متفاوت می شود. حجاب در متن فوق به معنای پرده است!

شرح:

در این فراز حضرت اشاره دارد به تفاوت رفتاری که گنهکار در رابطه با گناهش با خداوند و با دیگران دارد.

شرم در سطح عادی آن مانع انجام گناه نزد دیگران می شود. ولی این سطح از شرم مانع گناه در خلوت نمی گردد. مگر این که سطح شرم بیشتر شود تا در خلوت انسان از فرشتگان و ارواح اولیاء خداوند و همچنین نظارتی که امام زمان علیه السلام بر اعمال بندگان دارد نیز شرم کند!

شرم در سطح عمیق آن موجب ترک گناه بدون توجه به فرشتگان و ... می شود بلکه فقط عظمت خداوند است که شرم را باعث می شود.

شرم در مقابل جرأت بخوبی می تواند مفهوم ایندو را روشن کند. شرم باعث می شود تا بهنگام انجام گناه سرعت صورت نگیرد. فرد همه مراتب گناه را درنوردد. بلکه اگر می خواهد گناهی را هم انجام دهد با کندی این کار را کرده و با حداقل آن اکتفاء نماید!

طبق یکی از فرازهای دعای ابو حمزه ثمالی، این جرأت بر گناه نزد خداوند به دلیل اطمینانی است که بنده به خداوند دارد به این صورت که خداوند راز بنده خویش را حفظ می کند ولی دیگران اگر از راز او با خبر شوند، آن را مخفی نداشته و همه را از آن مطلع خواهند نمود.

در قرآن بارها سخن از علم خداوند نسبت به آنچه را که بندگان مخفی می کنند آمده است. به نظر می رسد «علیم» بودن خداوند خصوصا «علیم بما فی الصدور» بودن او یکی پرتأکید ترین مباحث مربوط به شناخت اسماء الهی است و این نیست مگر بخاطر تأثیر شگرفی که این آموزه، در  پرهیزکاری و تقوای الهی انسان موحِّد دارد.

انسان با وجودی که می داند که خداوند به همه چیز آگاه است (بقره: 29) و هیچ چیز کوچک و بزرگی چه در آسمان و چه در زمین (یونس: 61) چه آنچه را که انسان آشکار می سازد و یا یا پنهان می نماید (بقره: 33) و آنچه را که در دل و ذهن و خیال خود دارد (آل عمران: 29) همه را خداوند علم دارد ولی با این وجود گناه می کند و رعایت حضورش را نمی نماید، همه حکایت از جرأت و گستاخی انسان دارد.

واقعا جای این سؤال هست که چطور است انسان از دیگران شرم می کند و از خداوند این شرم را ندارد؟ شرم غیر از ترس است! در نتیجه نباید گفت: «انسان از خداوند شرم نمی کند چون امید به بخشش او دارد ولی از دیگران شرم می کند چون این امید را نسبت به آنها ندارد.» خیر این گونه نیست! شرم غیر از ترس است. شما از کسانی شرم می کنید که آنها اصلا قرار نیست به شما آسیبی بزنند.

علت اصلی که انسان این شرم را برای خداوند ندارد این است که احساس حضور در محضر خداوند را ندارد. هر چند معتقد به حضور خداوند در همه اجزاء هستی و همه لایه های درونی ذهن و قلب انسان هست ولی این آگاهی در او حس بوجود نیاورده است!

از این حالت تعبیر به ضعف ایمان می کنند. ایمان یعنی احساس آگاهی. احساسی که سبب می شود انسان آنچه را که می داند با زبان و با رفتار و با عواطفش تصدیق کند.

در مقابل ایمان کفر است. کفر یعنی احساس آگاهی را انکار کند! کافر همه آنچه مؤمن می داند را می داند ولی احساسش آن را انکار می کند و به آن کفر می روزد!

حال کفر چگونه بوجود می آید؟ کفر با اعتقاد فکری، دلبستگی احساسی و عادت رفتاری نسبت به آنچه خلاف آگاهی است بوجود می آید.

وقتی علم به این نتیجه برسد که آنچه را که ذهن به آن معتقد گشته است و قلب به آن وابسته شده است و آنچه عادت رفتاری گشته است همه بر خلاف علم و واقعیت است، انسان عَلَم مخالفت با این علم را بر می دارد.

برداشتن این عَلَم مخالفت و پس زدن احساسی آگاهی، سبب می شود  خداوند که اصل واقعیت و حقیقت است مورد بی مهری و بی احساسی و بی ایمانی قرار گیرد. حضورش حس نشود. در حضور شرمی حس نگردد.

حال چاره چیست؟ چاره به اعتراف کردن همین این واقعیتها به در گاه خداوند با حالت دعا و تضرع است. اینها دردهای بشر است! امام امیر المؤمنین علیه السلام همین دردها را با زبان دعا به انسان یادآوری می کند. وقتی دل شما از اعتراف به واقعیتها شکست، راه پاکیزه شدن دل و نفوذ ایمان به آن مهیا می شود!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 8:

فراز دوم: فَلَمَّا قَصَدَنِی بِکَیْدِهِ الشَّیْطَانُ وَ مَالَ بِی إِلَیْهِ الْخِذْلَانُ وَ دَعَتْنِی نَفْسِی إِلَى الْعِصْیَانِ

لغت:

قصد، به معنای توجه به عمل و آماده اقدام است، قصد آخرین مرحله انجام عمل قبل از اراده است.

خذلان، مفهومی مقابل نصرت و کمک است. مخذول در مقابل منصور است! مخذول کسی است که بدون کمک رها شده است!

شرح:

حضرت در این فراز از دعا به سه عامل روانی گناه می پردازد: شیطان، خذلان و نفس!

عوامل تحقق گناه:

عامل نخست: شیطان (فَلَمَّا قَصَدَنِی بِکَیْدِهِ الشَّیْطَانُ)

شیطان با نقشه سوی انسان می آید و او را به انجام گناه ترغیب و تشویق می کند. نقشه شیطان همیشه یه نقشه فکری است! یعنی از طریق دست آزی به اصول فکری انسان، او را به گناه ترغیب می کند.

انسان طبق فطرت خویش که توسط وحی تقویت شده است، از زشیتها اکراه دارد و بر این اساس خوب می داند که چه اموری او را ورطه گناه می اندازد.

شیطان با توجه به این آگاهی انسان، نظر او را درباره مقدمات گناه عوض می کند!

سخنانی که شیطان در گوش انسان زمزمه می کند:

زندگی را آسان بگیر! خدا که نمی خواسته اینقدر زندگی سخت باشد!

کمی هم به خواسته های نفست پاسخ بده و الا نفست طغیان خواهد کرد!

ترس از عقاب نداشته باشد بالاخره خداوند وضعیت تو را درک میکند!

تو قوی تر از آنی که این کارها بتواند تو را به گناه بکشاند!

تو که بتازگی گناه کردی خب این هم روش همه اش را با هم توبه می کنی!

این آخرین گناه را هم انجام بده تا شعله نفست بخوابد بعدا مواظب مقدمات آن هم باش که گناه را تکرار نکنی!

اینقدر گناه نکردی که حالا گناه نزدت اینقدر جلوه پیدا کرده، چند بار پشت سر هم گناه کن تا نفست لااقل برای مدتی هم که شده دست از سرت بردارد!

تو الان نیازمند تمرکز برای کارت هستی لذا چاره ای جز گناه نداری تا بتوانی نفست را آرام کنی!

تو با این کارت که به کسی آسیبی وارد نمی کنی پس چرا نباید این کار را بکنی؟!

هر چند وقت یکبار که این کار را بکنی هیچ آسیبی به تو نمی رسد!

تو که بالاخره به بالای بهشت نمی برندت با این گذشته ای که داری حالا این همه تقوا برای چیست؟!

....

در کنار این وسوسه های فکری که در باره همه گناهان صدق می کند، بعضی از وسوسه ها نیز مخصوص گناهان خاص است! که همه ما تجربه تجربه این وسوسه ها را داریم!

آگاهی از اصول فکری شیطان و  تسلط و ایمان به اصول فکری الهی سبب می شود تا انسان به مقدار زیادی در مقابل وسوسه ها فکری شیطان مقاوم و مصون باشد!

عامل دوم: خذلان الهی (مَالَ بِی إِلَیْهِ الْخِذْلَانُ)

خداوند متعال همیشه به بندگانش کمک می کند تا بتوانند بر علیه فریب شیطان مقاوم و مصون باشند! خداوند این کار را هم با فطرت حق جویی که در انسانها قرار داده است انجام می دهد و هم با فرستادن انبیاء و اوصیاء ایشان و علمایی که مکتب انبیاء را در سخنان و نوشته های خود نشر می دهند و نیز خیرخواهان که انسانها را امر معروف و نهی از منکر می کنند.

ولی با این وجود خداوند انسان را مجبور به طی مسیر در راه رشد نمی کند. لا اکراه فی الدین به این معناست. بلکه فقط راه رشد از سقوط را به انسانها می نمایاند (قد تبین الرشد من الغی).

در متن فوق از این که خداوند انسان را در انتخاب مسیر گناه و اقدام بر گناه آزاد گذاشته است تعبیر به خذلان الهی شده است! خداوند جلوی انسان را در مسیر سقوط نمی گیرد یعنی او را در این گونه یاری نمی دهد!

حال انسان اگر از خداوند بخواهد که بین او گناه حائل ایجاد کند نگذارد که او بتواند نیست سوء خود را برای انجام گناه محقق سازد و در این دعا مصرّ باشد خداوند هم برای او این کار را انجام می دهد!

عامل سوم: خواهش های نفسانی (دَعَتْنِی نَفْسِی إِلَى الْعِصْیَانِ)

نفس مجموعه همه تفکرات، عواطف  و رفتارهایی است که در گذشته از بدو حلول روح در جنین، تا زمان اکنون در انسان بوجود آمده و از او سر زده است.

این مجموعه یکی از مهترین عواملی که انسان را به زشتیها فرا می خواند و این گونه نفس، آینده را نیز بلعیده و خود را فربه تر می سازد!

این مجموعه چون بسیار تحت تأثیر دنیای مادی شکل گرفته است همه اش پر از جهل و هوس و وهم است لذا تمایل دارد تا با حدود الهی مخالفت کند! حدود الهی مصالح حقیقی انسان را در نظر دارد و نفس از این مصالح غافل است و خو کرده به لذاتها و منافع آنی دینوی لذا است که این حدود را بر نمی تابد!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند هشتم فراز 1
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَدَّمْتُ إِلَیْکَ فِیهِ تَوْبَتِی ثُمَّ وَاجَهْتُ بِتَکَرُّمِ قَسَمِی بِکَ وَ أَشْهَدْتُ عَلَى نَفْسِی بِذَلِکَ أَوْلِیَاءَکَ مِنْ عِبَادِکَ إِنِّی غَیْرُ عَائِدٍ إِلَى مَعْصِیَتِکَ
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که در آن توبه ی خویش را تقدیم به تو کردم، سپس مواجه شدم با کرامت و قسم یاد کردنم به تو و اولیاءت را از میان بندگان بر خود شاهد گرفتم که دیگر به سوی معصیت باز نمیگردم!
لغت:
توبه، به معنی بازگشت از گناه و پشیمانی از آن است! ولی اگر توبه به خداوند نسبت داده شود با حرف «علی» می آید که معنی استعلاء و سیطره را می دهد در نتیجه معنای آن برگشت خداوند به بنده به عنوان مولا است که معنایش رحمت خداوند به بنده اش می شود.
واجَهَ،
یعنی رو در رو شد! برخورد کرد!
تکرّم، یعنی منزه نمودن خود! پاک نشان دادن خود!
عود، به معنی برگشت دوباره به کاری است که قبلا انجام شده است!
معصیت، مفهومی مقابل تبعیت دارد! معصیت یعنی عدم تبعیت!
 شرح:
این بند از دعای استغفار به یکی از پیچیده ترین نوع گناه که اختصاص به کسانی دارد که نمایی از اولیاء خداوند دارد اختصاص دارد!
در طول تاریخ و نیز در خبرهای پیرامونمان و شاید در بعضی مشاهدات شخصی خودمان با انسانهایی برخورد کرده باشیم که هیچ چیز از نشان های ولی خدا بودن کم نداشتند ولی بعدها که کوس رسوایشان بلند شد، معلوم گشت آنها منافقانی بیش نبودند که از فرصت استتاری که خداوند به آنها داده بود سوء استفاده کردند و  و گرگانی در لباس میش گشتند!
در فراز نخست دعا، سخن از سه مرحله توبه است:
نخست تقدیم توبه است! (قَدَّمْتُ إِلَیْکَ فِیهِ تَوْبَتِی) تقدیم توبه غیر از خود توبه است! تقدیم همراه با احترام ویژه است! شاید منظور از تقدیم توبه، ابراز پشمانی از گناه همراه با تقدیم قربانی باشد! و قربانی همان نفس است! باید خواهشهای مسموم نفس را قربانی نمود! و این قربانی را پیش کش حضرت حق نمود.
گام بعدی قسم یاد کردن به ذات باری تعالی برای عدم تکرار گناه است. (ثُمَّ وَاجَهْتُ بِتَکَرُّمِ قَسَمِی بِکَ)
با قسمی که یاد می شود، فرد گنهکار خود را از تخلف از قراری که نموده است، منزه می کند! می گوید من عیب تخلف وعده را ندارم!
قسم خوردن نوعی اعلان مهم بودن آنی است که به او قسم خورده شده است!
شخص گنهکار با معصیت خود، خود را در معرض این اتهام قرار داده است، معصیتش بخاطر غیر مهم دانستن فرامین الهی است!
تائب وقتی قسم می خورد در واقع می گوید علت معصیت من استخفاف تو ای خدا نبوده است! تو همچنان برام مقدس و بس بزرگی!

مرحله آخر شاهد گرفتن اولیاء خداوند بر این معاهده جدید است. (أَشْهَدْتُ عَلَى نَفْسِی بِذَلِکَ أَوْلِیَاءَکَ مِنْ عِبَادِکَ)

شاهد گرفتن، برای اطمینان بخشی بیشتر به طرفی است که قرار است دوباره به ما اعتماد کند!

چون توبه عزم بر عدم برگشت به گناه است، عزمی که بارها انجام گرفته و شکسته شده است، لذا فرد تائب با تقدیم قربانی و قسم خوردن، از دوستان خداوند هم می خواهد که پای برگه تعهد به عدم بازگشت به گناه را امضاء کنند.


علیکم السلام.
خواهش های مسموم نفس چه نوع خواهش هایی هستند؟؟؟ 
التماس دعا
سلام علیکم
خواهش های مسموم نفس، هر خواهشی است که نفس را پروار می کند! و بر خواهشهایش می افزاید! نفس ابتدا با زیاده روی در حلالهای خواهشهای مسمومش را آغاز می کند و بعد سوی محرمات خفیف می رود و بعد نوبت می رسد به حرامهای شدید!
پس خواهشهای مسموم آغازش با اسراف و زیاده روی در رفع نیازمندیهای اولیه است!



سلام علیکم - بسم الله

دعای استغفار بند هفتم:

1-      اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ رَصَدَنِی فِیهِ أَعْدَائِی لِهَتْکِی فَصَرَفْتَ کَیْدَهُمْ عَنِّی وَ لَمْ تُعِنْهُمْ عَلَى فَضِیحَتِی کَأَنِّی لَکَ وَلِیٌّ فَنَصَرْتَنِی وَ إِلَى مَتَى یَا رَبِّ أَعْصِی فَتُمْهِلُنِی وَ طَالَمَا عَصَیْتُکَ فَلَمْ تُؤَاخِذْنِی وَ سَأَلْتُکَ عَلَى سُوءِ فِعْلِی فَأَعْطَیْتَنِی فَأَیُّ شُکْرٍ یَقُومُ عِنْدَکَ بِنِعْمَةٍ مِنْ نِعَمِکَ عَلَیَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که دشمنانم با آن درپی آبروریزی من بودند و تو نقشه ی آنها را از من برگداندی و کمکشان نکردی که مرا مفتضح کنند؛ گویا من دوست توام کهمرا یاری کردی .پروردگارا، تا کی معصیت کنم تو را و تو مهلتم دهی؟! چقدر معصیتکردنم طولانی شده و تومؤاخذه ام نکرده ای و با وجود بدیِ کردارم از تو درخواست کردمو تو عطا نمودی؟! پس کدام شکر است که بتواند در برابر حتی یکی از نعمت هایت قرار گیرد؟ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:
رصد، به معنای آمادگی و انتظار چیزی است که بیشتر برای معنی انتظار در مسیر کاربرد دارد. است و در فارسی مرادف «کمین» است!
هتک، به معنای پرده دری است! پاره نمودن قسمتی از پوشش است طوری که آنچه پشت آن است آشکار شود!
کید، یعنی تدبیر برای ضرر زدن به دیگری است همراه با عمل به آن نقشه. کید، هم معنای مکر است با این تفاوت که از مکر شدیدتر است!
فضح، به معنای آشکار شدن و مشهور شدن کار زشت و بد است!
طالما، مرکب از دو واژه: «طال» و «ما» می باشد. طال به معنای طولانی است و «ما» برای تأکید است و معنای خاصی نمی دهد. این ترکیب در فارسی به معنای: «چه بسیار» و «بارها» می باشد! 
شرح:
در این فراز حضرت از گناهانی سخن می گوید که دشمن را برای نقشه کشیدن و اقدام علیه ما ترغیب می کند!
بعضی از گناهان نقطه ضعف ما را نزد دشمن آشکار می سازد!
این دشمن هم می تواند دشمن شخصی باشد و هم اعتقادی. در هر دو صورت، قسمتی از گناهان، دشمن را بر علیه جریّ نموده و امیدوار می گرداند.
طبق آیه 3 سوره مائده، بالاترین گناهی که اگر انجام نمی گرفت کفار نسبت به مسلمین ناامید می شدند، گناه تخطی از امر ولایت است! (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُم‏)
با تحلیل تاریخ و نیز تحلیل حوادث امروز جهان، این واقعیت بیشتر خود را نشان می دهد که دشمنان نیروی خود را از ضعف ما می گیرند.
مسلم است که تنها قدرتی که در جهان است قدرت خداوند است (ان القوة لله جمیعا) آنانی که به خداوند تکیه کنند و دستورات دین او را کاملا پایبند باشند، می توانند از این قدرت برخوردار باشند!
حال چگونه است که کفار اینقدر قدرت دارند؟ آنها این قدرت را از مسلمین گرفته اند! یعنی با ضعف ایمانی که مسلمین دارند، قدرتشان به دشمنانشان منتقل شده است تا آنها وسیله ای برای مجازات مسلمین باشند!
هر چند قانون خداوند همین است که گفته شد، ولی خداوند رحیم است! یعنی دربرابر قوانین خودش منعطف است! او بسیاری از نقشه های دشمنان را نقس بر آب نموده است! و آنچه از نقشه های دشمنان که عملی شده است، درصدر بسیار کمی از آن چیزی است که آنها در ذهن دارند. (آل عمران: 118)
و این لطف خداوند مهلتی است برای مسلمین تا بخود آیند و نعمتی است که با همه بدکاری مسلمین، نصیبشان شده است! نعمتی که کسی از عهده شکر آن بر نمی آید.

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند ششم:
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ أَتْعَبْتُ فِیهِ جَوَارِحِی فِی لَیْلِی وَ نَهَارِی وَ قَدِ اسْتَتَرْتُ مِنْ عِبَادِکَ بِسِتْرِی وَ لَا سِتْرَ إِلَّا مَا سَتَرْتَنِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

ترجمه: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم ازهر گناهی که در شب و روزم، اعضا و جوارحم را در آن گناه خسته کردم و خود را در پرده ی پوشش خویش، از بندگانت پنهان کردم، در حالی که پرده ی حفظی جز پوشش تو نیست؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

تعب، مقابل مفهوم «راحة» هست! لذا «أتعَبَ» یعنی به زحمت انداخت و از او سلب راحتی نمود!

جوارح، به معنی اعضاء بدن است منتها تفاوتی با واژه «اعضاء» دارد. با توجه به این که «جرح» به معنی تصرف خارج از حد در یک شیء است، و به همین خاطر به زخمی که منشأ بیرونی دارد، جراحت گفته می شود، موقعی از اعضاء بدن، تعبیر به «جوارح» می شود که انسان از این اعضاء برای تعدی از حدودی که شرع و عقل و قانون آن را مشخص نموده است استفاده کند!

با این توضیح وجه تناسب بین دو مفهوم «ذنب» و «تعب» با مفهوم «جوارح» معلوم می شود: انسان هنگام گناه هم به اعضاء بدنش زحمت بیش از حد می دهد و هم از حدود الهی تجاوز می کند.

شرح:

حضرت در این فقره از دعا، از گناهانی سخن می گوید که همه ی شب و روز انسان را دربرگرفته و همه اعضاء او را به خود مشغول نموده است. با این همه این گناهان توسط انسان پوشیده می شود.

قدرت فکری این پوشندگی را انسان از خداوند دارد. به عبارت دیگر وقتی انسان می تواند زشتی را بپوشاند، در حقیقت اسم ستاریت خداوند ظهور پیدا کرده است و الا اگر مشیت خداوند بر عدم ظهور یکی از نامهایش باشد، هیچ کس نمی تواند، قدرتی که مربوط به آن نام است را داشته باشد و آن را بکار گیرد!

پس پوشاندن گناه، سوء استفاده از یکی از اسماء خداوند است!

حسن استفاده از نام «ستار» پوشاندن عیوب دیگران است!

پس اگر انسان تصمیم بگیرد از اسامی خداوند به نفع اهداف شیطان  و نفس استفاده نکند، چون از رسوایی هم هراس دارد پس مجبور می شود کاری نکند که بعد یا مجبور شود، ذلت رسوایی را بپذیرد و یا از نام خداوند سوء استفاده کند.


علیکم السلام.
منظور حضرت علی از جوارح در این فراز دعای کمیل چیست؟ و آیا معنایش با معنایی که شما فرمودید تفاوت دارد؟
«قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمنة جوانجی و ... »
پاسخ:
ظاهرا منظور حضرت از تعبیر به جواح بجای عضاء این است که:
خدایا! این اعضایی که طبق اقتضای دنیوی خود مورد سوء استفاده هستند، تقویتشان کن که در مسیر خدمت تو باشند!



سلام علیکم - بسم الله


بند پنجم دعای استغفار:

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى الْغَیِّ وَ یُضِلُّ عَنِ الرُّشْدِ وَ یُقِلُّ الرِّزْقَ وَ یَمْحَقُ التَّلْدَ [التَّالِدَ] وَ یُخْمِلُ الذِّکْرَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
ترجمه: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که به سوی گمراهی می کشاند و از راه رشد دور می کند، و روزی را کم و برکت را از بین میبرد، میراث گذشته را نابود و نام آدمی را از خاطره ها میبرد، پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

محق، یعنی نقصان تا جایی که منتهی به بطلان یا محو شدن بشود! در مقابلِ مفهوم «ربو» که به معنای حجیم شدن همراه با زیاد گشتن است. چنانکه خداوند می فرماید: ان الله یمحق الربا.

تَلد، به معنی هر آن چیزی است که از مال به دست آید.

خمل، به معنی مخفی شدن یاد و یا صداست! خامِل به شخص گمنام و فرومایه گفته می شود.

شرح:

حضرت در این دعا از گناهانی نام می برد که مسیر زندگی انسان را منحرف می کند.

گناهانی که انسانها انجام می دهند، در آغاز، با پشیمانی همراه است. وجدان انسان مدام با او درگیر می شود.

این درگیری اگر با تکرار گناه ادامه پیدا کند، انسان برای آرام نمودن درون خود، آرام آرام دست به تغییر اندیشه خود درباره گناه می زند.

این تغییرات به ترتیب و با فاصله زمانی - بسته به میزان تکرار گناه - این گونه صورت می گیرد:

1) مقدمات گناه را دیگر گناه نمی شمارد.

2) از میزان زشتی گناه می کاهد.

3) اصل گناه بودن آنچه را که انجام می دهد انکار می کند.

البته همه انکارهای حقیقت در آغاز با تردید شروع می شود و بعد به انکار می انجامد.

با انکار گناه، مسیر فکری زندگی انسان تغییر می یابد. «رشد» تبدیل به «غی» می گردد. رشد راه خیر و صلاح است و غی راه شر و فساد.

عوض شدن مسیر، غیر از خود گناه است. گناهانی که با شرم همراه هستند و گنهکار به هیچ نحوی در باره آنها دچار تغییر فکری نشده است، مسیر فکری انسان را و نگرشش را در امور مختلف تغییر نداده است.

در بند پنجم دعای استغفار از گناهانی سخن گفته می شود که نوع نگاه انسان را به مسائل مختلف تغییر می دهد. این تغییر نگاه نامش «غیّ» است.

دین همه نگاه ها و رفتارها انسان را به سمت خیر و صلاح پیش می برد. رفتارها کاملا تابع نگاه ها و تحلیل ها و اندیشه های انسان هستند.

اصلا میزان دین داری انسان را باید در میزان هماهنگی اندیشه های او با حقائقی داسنت که دین از آنها سخن گفته است. (لِکُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى الْغَیِّ وَ یُضِلُّ عَنِ الرُّشْدِ)

«یضل عن الرشد» گمراهی از رشد، یعنی گم نمودن راه؛ همان راهی که قبلا در آن حرکت می کرده است! گم نمودن راه، تغبییری دیگر از غفلت است! وقتی انسان دچار «غی» می شود، دچار فراموشی مزمنی نسبت به وضعیت قبل خود می گردد. تنها چیزی که یادش می ماند، رفتارهایی است که در مسیر قبل داشته است. کارهای خوبی که انجام می داده و کارهای زشتی که به آنها نزدیک هم نمی شده است.

ولی آن اندیشه و باوری که باعث این رفتارها بوده است را بکلی به فراموشی می سپارد و یا به تعبیر دعا، گم می کند. (یُضِلُّ عَنِ الرُّشْدِ)

در پی این گمراهی، رزق و بهره و خوشنامی انسان نیز آسیب جدی می بیند. (یُقِلُّ الرِّزْقَ وَ یَمْحَقُ التَّلْدَ [التَّالِدَ] وَ یُخْمِلُ الذِّکْرَ)

کم شدن رزق و کم شدن بهره ای که انسان می تواند از مالش بدست بیاورد و نیز کاسته شدن از آبروی انسان که در واقع رزق اجتماعی انسان است، از ثمرات ورود به مسیر غی است!
وقتی انسان رزق حلالش کم شد و نتوانست از مالش به نحو مشروع سود مناسب را بدست بیاورد و نیز آبرویش لطمه دید، تلاش خواهد کرد این مشکلات از طریق غیر مشروع حل کند.
این چنین است که رو به رزق حرام می آورد و  از مالش به نحو باطلی سود بدست بیاورد و مسیری را در بالابردن اعتبار خود در جامعه انتخاب کند، که همه منحرفین اینگونه اعتبار وهمی خود را بدست آورده اند.
پس اصرار بر گناهان، به اندیشه صحیح انسان آسیب می زند، در نتیجه مسیر زندگی مادی و معنوی او را تغییر می دهد.