مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنای معصیت» ثبت شده است

پاورقی / معنی انتظار

| شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ق.ظ

بسم الله

سخنرانی امام خامنه ای در موضوع انتظار

بحثی جامع در معنی انتظار. دقیق مطالعه کنید و آن را نشر دهید ان شاء الله که مولایمان را در این ایام سرور خشنود کرده باشیم:

برجسته‌ترین شعار مهدویّت عبارت است از عدالت. مثلاً در دعای ندبه وقتی شروع به بیان و شمارش صفات آن بزرگوار میکنیم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهّرش، اوّلین جمله‌ای که ذکر میکنیم، این است: «أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَیْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ»؛ یعنی دل بشریت میتپد تا آن نجاتبخش بیاید و ستم را ریشه‌کن کند؛ بنای ظلم را - که در تاریخ بشر، از زمانهای گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدّت وجود دارد - ویران کند و ستمگران را سر جای خود بنشاند. این اوّلین درخواست منتظران مهدی موعود از ظهور آن بزرگوار است. یا در زیارت آل یاسین وقتی خصوصیات آن بزرگوار را ذکر میکنید، یکی از برجسته‌ترین آنها این است که «الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما». انتظار این است که او همه عالم - نه یک نقطه - را سرشار از عدالت کند و قسط را در همه جا مستقر نماید. در روایاتی هم که درباره آن بزرگوار هست، همین معنا وجود دارد. بنابراین انتظار منتظران مهدی موعود، در درجه اوّل، انتظار استقرار عدالت است.

اوّلین درس عملی از این موضوع این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است. این، مطلب بسیار مهمّی است که نسلهای بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل ظلم جهانی، نمیشود کاری کرد. امروز وقتی ما با نخبگان سیاسی دنیا از ظلمهای مراکز قدرت بین‌المللی و سیستم جهانىِ ظلم - که امروز به سرکردگی استکبار در همه دنیا وجود دارد - صحبت میکنیم، میبینیم آنها میگویند بله؛ چیزی که شما میگویید، درست است؛ واقعاً ظلم میکنند؛ اما کاری نمیشود کرد! یعنی مجموعه بزرگی از نخبگان که سررشته کار در دنیا در دست آنهاست، اسیر یأس و ناامیدی اند و این یأس و ناامیدی را به ملتهای خود سرریز میکنند و آنها را از این‌که بتوان نقشه ظالمانه و شیطانی امروز دنیا را عوض کرد، مأیوس میکنند. بدیهی است که انسانهای مأیوس نمیتوانند هیچ حرکتی در راه اصلاح انجام دهند. آن چیزی که انسانها را وادار به کار و حرکت میکند، نور و نیروی امید است. اعتقاد به مهدی موعود، دلها را سرشار از نور امید میکند.

درس دیگری که اعتقاد به مهدویّت و جشنهای نیمه شعبان باید به ما بدهد، این است: عدالتی که ما در انتظار آن هستیم - عدالت حضرت مهدی علیه‌السّلام که مربوط به سطح جهان است - با موعظه و نصیحت به دست نمی‌آید؛ یعنی مهدی موعودِ ملتها نمی‌آید ستمگران عالم را نصیحت کند که ظلم و زیاده‌طلبی و سلطه‌گری و استثمار نکنند. با زبان نصیحت، عدالت در هیچ نقطه عالم مستقر نمیشود. استقرار عدالت، چه در سطح جهانی - آن طور که آن وارث انبیا انجام خواهد داد - و چه در همه بخشهای دنیا، احتیاج به این دارد که مردمان عادل و انسانهای صالح و عدالت‌طلب، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگویان حرف بزنند.

شما ببینید در همین آیه کریمه قرآن که راجع به قسط صحبت میکند و میگوید خدای متعال همه پیغمبران را فرستاد، «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25)؛ برای این‌که قسط و عدالت را در جامعه مستقر کنند، بلافاصله میفرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»(همان)؛ یعنی پیغمبران علاوه بر این‌که با زبان دعوت سخن میگویند، با بازوان و سرپنجگان قدرتی که مجهّز به سلاح هستند و با زورگویان و قدرت‌طلبان فاسد، معارضه و مبارزه میکنند. پیغمبر اکرم وقتی به مدینه آمد و نظام اسلامی را تشکیل داد، آیات قرآن را بر مردم میخواند، به گوش دشمنان هم میرسانید؛ اما به این اکتفا نمیکرد. کسانی که طرفدار عدالت هستند، در مقابل زورگویان و زیاده‌طلبان و متجاوزان به حقوق انسانها باید خود را به قدرت مجهّز کنند. لذا شما میبینید از روزی که نظام اسلامی به وجود آمد - یعنی اسلام مجهّز به قدرتِ یک ملت بزرگ و امکانات یک کشور و دولت بزرگ شد - دشمنان اسلام حرکت اسلام را جدّی گرفتند و علاقه‌مندان و طرفداران اسلام هم در اطراف و اکناف عالم امیدوار شدند. بسیاری از پیغمبران در میدان مبارزه و جهاد مقدّس و قتال قدم میگذاشتند: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ» (آل عمران: 146)

کسانی که خیال میکنند اسلام باید برود و در گوشه‌ای بنشیند و مردان اسلام و دین فقط زبان نصیحت را به کار گیرند، اینها دانسته یا ندانسته همان چیزی را میگویند که مراکز قدرت جهانی آن را میخواهند و آرزو میکنند. مراکز قدرت استکباری از این‌که رهبران اسلامی در گوشه‌ای از دنیا بنشینند و گاهی پیامی بدهند و یک کلمه حرفی بزنند - همچنان که رهبران مسیحی در هر قضیه‌ای پیامی میدهند، نصیحتی میکنند و جمله‌ای میگویند - هیچ ترسی ندارند؛ میدانند این خطری برای آنها نیست.

بعضیها بی توجّه، از جدایی دین و سیاست حرف میزنند؛ یعنی دین را به گوشه‌های خلوت برانند و انسان دیندار، فقط به نصیحت اکتفا کند! در این‌جا نصیحت نمیتواند کاری بکند. آنچه میتواند قدرتها را مهار و تهدید کند و در برابر ظلم و فساد مقاومت نماید و ریشه آن را بَرکند یا آن را متزلزل سازد، قدرت الهی و اسلامی است؛ قدرت سیاسی ای است که در اختیار احکام اسلامی باشد. امام زمان ارواحنافداه با اقتدار و قدرت و تکیه بر تواناییای که ایمان والای خودِ او و ایمان پیروان و دوستانش، او را مجهّز به آن قدرت کرده است، گریبان ستمگران عالم را میگیرد و کاخهای ستم را ویران میکند.

درس دیگرِ اعتقاد به مهدویّت و جشنهای نیمه شعبان برای من و شما این است که هر چند اعتقاد به حضرت مهدی ارواحنافداه یک آرمان والاست و در آن هیچ شکّی نیست؛ اما نباید مسأله را فقط به جنبه آرمانی آن ختم کرد - یعنی به عنوان یک آرزو در دل، یا حدّاکثر در زبان، یا به صورت جشن - نه، این آرمانی است که باید به دنبال آن عمل بیاید. انتظاری که از آن سخن گفته‌اند، فقط نشستن و اشک ریختن نیست؛ انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازىِ امام زمان آماده کنیم. سربازىِ امام زمان، کار آسانی نیست. سربازىِ منجی بزرگی که میخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین‌المللی مبارزه کند، احتیاج به خودسازی و آگاهی و روشن‌بینی دارد. عدّه‌ای این اعتقاد را وسیله‌ای برای تخدیر خود یا دیگران قرار میدهند؛ این غلط است. ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پُر از عدل و داد خواهد کرد، امروز وظیفه‌ای نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز وظیفه داریم در آن جهت حرکت کنیم تا برای ظهور آن بزرگوار آماده شویم. شنیده‌اید، در گذشته کسانی که منتظر بودند، سلاح خود را همیشه همراه داشتند. این یک عمل نمادین است و بدین معناست که انسان از لحاظ علمی و فکری و عملی باید خود را بسازد و در میدانهای فعّالیت و مبارزه، آماده به کار باشد.

اعتقاد به امام زمان به معنای گوشه‌گیری نیست. جریانهای انحرافی قبل از انقلاب تبلیغ میکردند، الان هم در گوشه و کنار تبلیغ میکنند که امام زمان می‌آید و اوضاع را درست میکند؛ ما امروز دیگر چه کار کنیم! چه لزومی دارد ما حرکتی بکنیم! این مثل آن است که در شب تاریک، انسان چراغ روشن نکند؛ چون فردا بناست خورشید عالمتاب بیاید و روز شود و همه دنیا را روشن کند. خورشیدِ فردا، ربطی به وضع کنونی من و شما ندارد. امروز اگر ما میبینیم در هر نقطه دنیا ظلم و بی عدالتی و تبعیض و زورگویی وجود دارد، اینها همان چیزهایی است که امام زمان برای مبارزه با آنها می‌آید. اگر ما سرباز امام زمانیم، باید خود را برای مبارزه با اینها آماده کنیم.

بزرگترین وظیفه منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدّس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدّس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشته اسلام است، میتواند ادّعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر می‌اندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسی که در انتظار آن مُصلحِ بزرگ است، باید در خود زمینه‌های صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقّق صلاح بایستد.

درس مهمّ دیگری که وجود دارد، این است که حکومت آینده حضرت مهدی موعود ارواحنافداه، یک حکومت مردمىِ به تمام معناست. مردمی یعنی چه؟ یعنی متّکی به ایمانها و اراده‌ها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنیا را پُر از عدل و داد نمیکند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و یک حکومت صددرصد مردمی تشکیل میدهد.

این‌که بنده تأکید میکنم باید مراقب سوءاستفاده‌های مالی در دستگاههای قدرتِ وابسته به حکومت بود، به خاطر این است. زیان بزرگ فساد اقتصادی در دستگاههای دولتی این است که پول را در خدمت قدرت و قدرت را در خدمت پول به کار میگیرد و دور باطلی به وجود می‌آید. از قدرت و داشتن مسؤولیت و مدیریّت در بخشهای مختلف برای جمع‌آوری ثروت و پول سوءاستفاده شود؛ بعد همان پول مجدّداً در خدمتِ خریدن آراءِ رأی دهندگان قرار گیرد؛ حالا یا خریدن آشکار - که در خیلی جاها در دنیا معمول است پول بدهند - یا خریدن پنهان با شیوه‌های گوناگون؛ یعنی با خرج کردنهای گوناگون، جلب محبوبیّت کنند. وقتی با تبلیغات فریبنده پُرخرج، آراءِ مردم را به سمت خود جلب کنند، این مردم‌سالاری و دخالت مردم در امور نیست؛ رأی مردم در این‌جا بازیچه شده است.

در نظام اسلامی که مظهر کامل آن، حکومت حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه است، فریب و حیله‌گری برای جلب آراء مردم، خودش جرم است؛ استفاده از قدرت برای به‌دست آوردن پول، یکی از بزرگترین جرائم است. آن‌جا یاران حضرت مهدی موظّفند در سطوح پایین زندگی کنند. نظام اسلامىِ ما پرتو کوچکی از آن حقیقت درخشان است. ما هرگز این ادّعا را نکردیم و نمیکنیم؛ اما باید نشانه‌ای از او داشته باشیم.

قانوندانهای قانون‌شکن، خطرناکتر از همه‌اند؛ کسانی که قانون را خوب بلدند، پیچ و خمها و دالانهای تودرتوی قانون را خوب میشناسند، اما خودشان قانون‌شکنند؛ بدون این‌که معلوم شود کارشان قانون‌شکنی است. اگر خدای نکرده چنین چیزی برای ملت ما رواج پیدا کند، یک فاجعه است. این چیزی است که با نظام اسلامی و با انتظار مهدی موعود کاملاً منافات دارد. این حدّی است که من از مسؤولان خواسته‌ام.

سلام علیکم – بسم الله


دعای استغفار بند 59

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَکُونُ فِی اجْتِرَاحِهِ قَطْعُ الرِّزْقِ وَ رَدُّ الدُّعَاءِ وَ تَوَاتُرُ الْبَلَاءِ وَ وُرُودُ الْهُمُومِ وَ تَضَاعُفُ الْغُمُومِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.

بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در ارتکاب آن قطع روزی، و رد شدن دعا و پی درپی آمدن بلا و روی آوردن ناراحتی ها، و مضاعف شدن غم هاست؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

اجتراحه (جرح) به معنای تأثیر یا ایجاد برش در طرفی بر خلاف آنچه طبع آن را اقتضاء می کند است. و نیز به معنای کسب و بدست آوردن هر آن چیزی است که با خروج از حد اعتدال حاصل می شود!

تواتر (وتر) به معنای پی هم بودن چیزی است به صورت فرد فرد!

الهموم (همم) به معنای تصمیم بر انجام کار و شروع در مقدمات آن است! ولی در صورتی به معنای حزن و اندوه است که فرد بداند این مقدمات او را به نتیچه نرساند.

الغموم (غمم) به معنای پوشش است در مقابل نور یا امثال آن مثل وسعت و صحت و سرور و زیبایی. «غمام» به معنی ابر نیز از همین ماده و معنی است!

شرح:

در بند فوق از گرفتاریهای دنیوی گناه سخن رفته است!

رزق هر انسانی مشخص شده است و زمانی فردی گناهی انجام می دهد این گناه رزق او را کاهش می دهد. و در عوض بعضی کارهای نیکو رزق را افزایش می دهند.

وقتی مرتبه ای از رزق قطع می شود فرد رو به دعا می آورد. ولی چون همچنان مشغول گناه خویش است و قصد برگشت و توبه هم ندارد دعایش بر می گردد و مستجاب نمی شود.

فرد گهنگاری که دچار مشکلات ضیق معیشت شده است وقتی از دعا بهره ای نبرد و دستان خویش را کوتاه از آسمان ببیند ناامیدی از بهود وضعیت بدی که دچارش شده است موجب سرازیر شدن انواع بلاها بسوی او می شود! بلاهایی که می توانست با کمک امید و مدیریت درست زندگی، از آمدنش جلوگیری نمود.

ورود پیآپی بلاها و مشکلات سبب می شود تلاشهای گنهکار برای کنترل مشکلات ناکام بماند و همین مسئله اندوه پیوسته او را بدنبال خواهد داشت!

اشتباه اصلی فرد گنهکار این است که برای ترک گناهی که می کند و پشیمانی از گناهانی که تا فرصت داشته است آنها را انجام داده است اقدامی را انجام نمی دهد. فکر میکند تا دچار مشکل شد بدون آسیب شناسی و بررسی و تحلیل علت اصلی مشکل رو به دعا می آورد و با دعا مشکلش را حل می نماید!

کار درست این است که این فرد، در دعای خویش از خداوند مهربان بخواهد تا او را یاری دهد تا بتواند مشکل اصلی خود را دریابد و بر رفع آن اقدام نماید! نه این که از خداوند حل مشکل و وسعت رزق را طلب کند. اینچنین دعایی رد خواهد شد!

انسانهای معتقد به دعا قرار نیست بخاطر این اعتقادشان از رشد باز بمانند. رشد در سایه تحلیل درست مشکلات و یاد گیری نحوه حل آنها و داشتن عزم برای رفع آن هاست!

وقتی عیب کار شناخته و راه رفع آن دانسته شود و برای رفع آن عیب تصمیم گرفته شود آن وقت در سایه این شناخت و آگاهی و عزم، رشد اتفاق می افتد!

البته همه مراحل فوق را باید در دعا از خداوند خواست! ولی نباید از خداوند خواست که همه اینکارها را خودش انجام دهد چون در این صورت رشدی صورت نخواهد گرفت!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند41

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خَفِیَ عَنْ خَلْقِکَ وَ لَمْ یَعْزُبْ عَنْکَ فَاسْتَقَلْتُکَ مِنْهُ فَأَقَلْتَنِی ثُمَّ عُدْتُ فِیهِ فَسَتَرْتَهُ عَلَیَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که از مردم مخفی است، اما از تو پنهان نیست، پس از تو خواستم که بگذری و تو گذشتی. آنگاه بار دیگر آنرا انجام دادم و آنرا هم بر من پوشاندی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

شرح:

ستاریت خداوند هم می تواند فرصت باشد و هم تهدید. اصولا همه اسماء خداوند می تواند این دو وجه را داشته باشد!

همچنین رغبت به توبه و طلب آمرزش از خداوند نیز می تواند تهدید هم باشد زیرا فرد با این طلب بخشش ممکن است وجدان خودش را تسکین دهد و صرف طلب بخشش را بدون این که توبه واقعی کرده باشد نشان آمرزش و عنایت دوباره خداوند در حق خودش بداند و حال آن که این چنین نیست!

ناخرسندی از گناه و ناخشنودی از خود پس از گناه و بعد گریستن برای گناهی که انجام شده است و نیز استغفار کردن و احیانا دعاهایی در این باره خواندن همه اینها نمی تواند جای توبه واقعی را بگیرد! توبه واقعی به معنای ارزیابی کردن مقدمات گناه و برنامه ریزی برای زدودن این مقدمات است.

توبه یعنی پیش گیری از گناه دوباره و این پیش گیری تنها به میل داشتن به ترک گناه نیست بلکه باید این میل شدید باشد طوری که به برنامه ریزی ختم شود.

هر آنچه انسان را برای تصمیم آماده می سازد همه فرصتهایی است که خداوند در اختیار انسان قرار می دهد ولی وقتی انسان این امور را کافی از تصمیم تلقی می کند و مثلا در بحث توبه، مقدمات توبه را جایگزین توبه می کند یعنی این فرصتها تبدیل به تهدید شده اند.

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 33

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ کَتَبْتَهُ عَلَیَّ بِسَبَبِ عُجْبٍ کَانَ مِنِّی بِنَفْسِی أَوْ رِیَاءٍ أَوْ سُمْعَةٍ أَوْ خُیَلَاءَ أَوْ فَرَحٍ أَوْ حِقْدٍ أَوْ مَرَحٍ أَوْ أَشَرٍ أَوْ بَطَرٍ أَوْ حَمِیَّةٍ أَوْ عَصَبِیَّةٍ أَوْ رِضًا أَوْ سَخَطٍ أَوْ سَخَاءٍ أَوْ شُحٍّ أَوْ ظُلْمٍ أَوْ خِیَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ أَوْ کَذِبٍ أَوْ نَمِیمَةٍ أَوْ لَهْوٍ أَوْ لَعِبٍ أَوْ نَوْعٍ مِمَّا یُکْتَسَبُ بِمِثْلِهِ الذُّنُوبُ وَ یَکُونُ فِی اجْتِرَاحِهِ الْعَطَبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که بر من نوشته ای به جهت خود پسندی که در من به وجود آمده، یا خود نمایی، یا خودستایی(با رساندن عمل خود به گوش دیگران)، یا تکبّر، یا شادمانی، یا کینه، یا خوشی، یا بخشندگی، یا بخل، یا ظلم، یا خیانت، یا دزدی، یا دروغ، یا سخن چینی، یا لهو و لعب، یا هرنوع کاری که با آن مرتکب گناه میشوند و هر که آن را انجام دهد خود را به هلاکت اندازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

عجب، به معنای حالتی است که حاصل می شود از دیدن چیزی که خارج از جریان طبیعی است که عادتا مورد توقع است! و اگر این حالت تعلت به نفس و صفات و اعمال آن بگیرد، عُجب گفته می شود!

ریاء (رئی) به معنای آشکار کردن عمل در نزد مردم تا آن را ببینند و به او گمان خیر پیدا کنند.

سُمعة (سمع) به معنای آن است که عمل نیکى دور از چشم مردم انجام دهد به این هدف که بعداً به گوش یک یا چند نفر و یا مردم برسد و نسبت به او گمان خیر برده شود!

خُیَلاء (خیل) به معنای تکبری است که از تخیل داشتن فضیلتی بوجود می آید که انسان در خودش می بیند! به اسب نیز خیل گفته می شود زیرا انسان وقتی سوار بر آن می شود در خودش نخوتی احساس می کند!

فَرَح  به معنای مطلق سرور و شادمانی است! اعم از این که از حدش خارج شود یا نشود!

حِقْد به معنای نگه داشتن دشمنی در قلب و منتظر فرصت برای بروز آن بودن!

مَرَح  به معنای شادمانی شدید که همراه با تکبر است می باشد!

أَشَر  به معنای سرخوشی شدیدتر از بطر است!

بَطَر  به معنای سرخوشی است که از حد اعتدال خارج شده باشد!

حَمِیَّة  (حمی) به معنای شدت حرارت در دفاع از عزت و غرور خود است!

عَصَبِیَّة  (هصب) به معنای یاری خواهی از قوم و عشیره بدون توجه به این که حق با کیست!

سَخَط به معنای مفهومی مقابل رضا است. چنانکه غضب مقابل رحمت است و کراهت مقابل محبت!

سَخَاء به معنای نرم شدن هنگام درخواست است (لذا خداوند را نمی توان سخیّ نامید) ولی جود به معنای زیادی عطا است به دون این مورد درخواست قرار گیرد!  

شُحّ  به معنای بخل شدید است که بالطبع همراه با حرص است!

ظُلْم  به معنای تباه نمودن حق و اداء نکردن آنچه حق است!

نَمِیمَة  به معنای نقل قول نمودن از شخصی است نزد شخصی دیگر که باید آن سخن مخفی می ماند و لذا این نقل موجب فساد شده است!

لَهْو  به معنای تمایل و لذت بردن از چیزی بدون توجه به نتیجه و عواقب آن!

لَعِب به معنای هر سخن و رفتاری است که از آن منظور مفیدی که مورد تأیید عقل باشد منظور نیست و عاقل به آن رغبتی ندارد!

شرح:

در این بند از دعای استغفار از بیست و دو موضوع سخن به میان آمده است که قسمتی از آن زمینه گناه و قسمتی خود گناه است!

1) خودپسندی (عُجب) و خود بزرگ بینی (تکبر) و خودنمایی (ریا و سمعه) موجب می شود تا کارهای ارزمند انسان بی ارزش شود و مقبول خداوند قرار نگیرد و در نتیجه قربی صورت نگیرد و کام شخص از  زشتیها فاصله نگیرد و زمینه ارتکاب انواع معاصی برایش مهیا باشد!

و همچنین این خصلتها خود باعث گناهانی مثل بدگویی و تحقیر و استهزاء و غیره می شود!

2) شاد بودن (فرح) از موضوع خاص و یا ناراحت بودن (حقد) از شخص خاص می تواند زمینه قسمتی از گناهان باشد! قلب مؤمن شاد از توفیقی است که برای انجام کارهای خداپسندانه نصیبش شده است و ناراحتیش هم بخاطر زشتکارهایش هست! شادی و ناراحتی در غیر این دو صورت غفلت زا ست.

3) سرخوشی و سرمستی در تمام مراحل شدت و ضعفش (مرح، اشر، بطر) موجب رفتارهای خارج از اعتدال می شود. رفتارهایی که حکایت از غفلت فرد از واقعیات موجود می کند!

4) احساس غرور نسبت به خود و خانواده و خویشان و قبیله خود و تلاش در دفاع از آن (حمیة و عصبیة) بدون این که حق محور این دفاع باشد چه بسیار ستمهایی را که باعث شده است و لجاجتها و بر باطل پا فشردنهایی را موجب گشته است!

احساس خوشایندی و یا ناخوشایندی (رضا و سخط) از مسئله ای زمینه ای دیگر برای رفتار خارج از اعتدال است! مثلا انسانی از مبارزه خوشش می آید و بر عکس فرد دیگری  از آن خوشش نمی آید همین مسئله سبب می شود تا در جایی که نباید، بر طبل جنگ کوبیده شود و یا در جایی که باید، پشت به جنگ شود!

5) دو خصلت بخشندگی و بخل (سخاء و شحّ) هم اگر به درستی کنترل نشود سبب گناه می شود، سخاء و روحیه بخشندگی ممکن است فرد را دچار تبذیر و مصرف نابجای مال کند و بخل نیز او را به منع از مصرف بجای مال نماید!

ظلم و خیانت و سرقت و سخن چینی خود گناه هستند و اساس روابط ناسالم در جامعه ای رو به تباهی می باشند!

6) لهو و لعب و پرداختن به کارهایی که تنها لذتی آنی داشته و عواقب آن مورد نظر قرار نمی گیرد و از نتایج عقلانی درستی برخوردار نیست اموال زیادی را به خود اختصاص داده است و عمرهای زیادی خصوصا انسان معاصر صرف آنها نموده است!

لهو و لعب سبب می شود تا تازگی گناه و فریندگی آن همچنان تازه بماند و رشد و کمال و عبودیت و قرب الی الله و آنچه از این دست، غریب و غیر مأنوس جلوه کند!

22 موضوع در این بند از دعا که در شش گروه جای گرفته است اساس همه زشتکاریها و غفلتهای انسانها است!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند28

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خَلَوْتُ بِهِ فِی لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ أَرْخَیْتَ عَلَیَّ‏ فِیهِ الْأَسْتَارَ حَیْثُ لَا یَرَانِی إِلَّا أَنْتَ یَا جَبَّارُ فَارْتَابَتْ فِیهِ نَفْسِی وَ مَیَّزْتُ بَیْنَ تَرْکِهِ لِخَوْفِکَ وَ انْتِهَاکِهِ لِحُسْنِ الظَّنِّ بِکَ فَسَوَّلَتْ لِی نَفْسِی الْإِقْدَامَ عَلَیْهِ فَوَاقَعْتُهُ وَ أَنَا عَارِفٌ بِمَعْصِیَتِی فِیهِ لَکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در شب یا روز در تنهایی به سراغ آن رفتم و تو پرده های ستّاریت را بر من فرو انداختی، به طوری که هیچ کس جز تو، ای خدای جبّار، نمیدید، پس به تردید افتادم بین این که از ترس تو آن را ترک کنم یا به واسطه ی حسن ظن به تو آن را مرتکب شوم. پس نفس آن را برایم زینت داد و انجام دادم در حالی که میدانستم معصیت تو را مرتکب میشوم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

ارخیت (رخو) به معنای سستی در مقابل مفهوم شدت است! در آیه فوق که تعلق گرفته است به «استار» یعنی پرده ها به معنای به آرامی انداختن پردها می باشد!

جبار (جبر) به معنای ظهور عظمت و نفوذ قدرت و تسلط بر امری است طوری که طرف مقابل را تحت نفوذ و حکم و سلطنتش قرار می دهد.

ارتابت (ریب) به معنای توهم همراه با شک است و لذا قابل اعتماد و استناد نیست!

میّزت (میز) به معنای تعیین خصوصیات یک شیء و جدا نمودن او از آنچه شبیه آن است! تمییز به معنای بکار بردن قوه فکر برای انتخاب بین دو شیء مشترک است!

سوّلت (سول) به معنای آسانی گیری همراه با فریب است! تسویل یعنی چیزی را خارج از حق و موقعیت محکمش قرار دادن آن هم بوسیله زیبا نمایی!

شرح:

این فراز  از دعای استغفار وضعیت روانی معصیتکار مورد توجه قرار داده است! چگونه می شود انسان با توجه به ایمانی که به خداوند دارد معصیت می کند؟!

ایمان به معنای بارو داشتن اسماء حسنای خداوند است! ایمان به مکافی و جزادهندگی خداوند انسان را می ترساند و ایمان به بخشندگی خداوند، موجب حسن ظن انسان به خداوند می شود و از ترس او می کاهد.

تردید انسان بین این خوب و آن حس ظن توضیحی برای تردید او در آغاز معصیت است!

متأسفانه نفس با تزیین و ساده انگاری و آسان جلوه دادن معصیت، خوف را از بین برده و انسان را راضی به معصیت می کند!

هرچند نفس با تزیین معصیت زمینه گناه را برای انسان آماده می سازد ولی انسان در حین معصیت نیز دقیقا می داند دارد چه می کند و به معصیت معرفت دارد یعنی به معصیت بودن همه اجزاء کارش واقف است!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار 23

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ دَخَلْتُ فِیهِ بِحُسْنِ ظَنِّی بِکَ أَلَّا تُعَذِّبَنِی عَلَیْهِ وَ رَجَوْتُکَ لِمَغْفِرَتِهِ فَأَقْدَمْتُ عَلَیْهِ وَ قَدْ عَوَّلْتُ نَفْسِی عَلَى مَعْرِفَتِی بِکَرَمِکَ أَلَّا تَفْضَحَنِی بَعْدَ أَنْ سَتَرْتَهُ عَلَیَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که وارد آن شدم به واسطه ی حسن ظنّ به تو که مرا بر آن عذاب نمیکنی و امیدوار بودم که آن را می آمرزی، پس به آن اقدام کردم، در حالی که اتّکای من بر کَرَمی بود که از تو می شناختم، که دیگر پس از آن که آن را بر من پوشاندی رسوایم نمیکنی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهان را بر من بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

ظن، به معنای اعتقاد ضعیف است که مستند به دلیل قطعی نیست.

رجوتک (رجا) به معنای توقع حصول امری که هم ممکن است و هم خیر است و نیز میل به آن است!

عوَّلت (عول) به معنای استیلاء و تسلط همراه با اظهار برتری است! (استیلاء در استعلاء)

معرفتی (عرف) به معنای اطلاع از چیزی و آگاهی به خصوصیات و آثار آن و در نتیجه تمیز دادن آن از غیرش می باشد!

شرح:

ایمنی از مکر خداوند، به معنای اتکاء به بعضی از اسماء حسمنای خداوند و غفلت نمودن از بعضی دیگر است!

حسن ظن بخداوند و امید مغفرت داشتن و یادآوری کرم او می تواند در کنار یادآوری دیگر اسماء الهی بسیار سازنده و رشد دهنده باشد ولی تقطیع اسماء خداوند موجب تکه تکه نمودن فرامین الهی و شریعت اسلامی شود! و در نتیجه شخص تنها به قسمتی از آنها پایبند بوده و نسبت به دیگر قسمتها عاصی و نافرمان می گردد!

مؤمن رجای خود را در کنار خوف معنی می بخشد و ثابت می کند. زیرا رجا بدون خوف فریب است! الهام شده ی توسط شیطان است!

هر معرفتی باید سبب خیری شود. اگر شر از آن بیرون بیاید دیگر نامش معرفت نیست! معرفت خداوند، تنها معرفت به کرم او نیست بلکه معرفت به همه اسماء اوست! که اگر این چنین نباشد خداوند تنقیص می گردد و ناقص انگاشته شناسانده می شود و این چنین معرفتی چون واقعیتی بیرونی ندارد و فقط دست ساخته ذهن است نمی تواند باعث خیری شود!

نکته دیگر این که حسن ظن به خداوند در باور نسبت به نام  غفار و کریم در دعای فوق جلوه یافته است: غفار کذشته را می پوشاند و کریم آینده را می سازد!

حسن ظن داشتن به خداوند از توصیه های اکید اسلام است ولی نباید این حسن ظن موجب رجایی شود که تهی از خوف باشد!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 22

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ وَاجَهْتُکَ بِهِ وَ قَدْ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ تَرَانِی عَلَیْهِ وَ أَغْفَلْتُ أَنْ أَتُوبَ إَلَیْکَ مِنْهُ وَ أُنْسِیتُ أَنْ أَسْتَغْفِرَکَ لَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا! از تو آمرزش می طلبم برای هر گناهی که با آن با تو رو به رو شدم و یقین داشتم که تو مرادر آن حال می بینی و غافل شدم که از آن توبه کنم ،و فراموش کردم که از آن استغفار نمایم پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

ایقنت (یقن) یقین به معنای علم ثابتی است که در نفس است طوری که هیچ شکی را قبول نمی کند و موجب سکون و اطمینان نفس است!

شرح:

غفلت با اختیار صورت می گیرد ولی نسیان بدون اختیار است! انسان بخاطر نسیانش مذمت می شود زیرا علت نسیان، غفلت است و غفلت چنانکه گفتیم امری است اختیاری!

غفلت توجه نشان ندادن به هر امری است که از اهمیت برخوردار است! غفلت در آغاز راه خود از برخوردهای رفتاری آغاز می شود! برخوردهای رفتاری سرد و بی تفاوتانه ای که اصلا با موضوع مورد برخورد سنخیتی ندارد!

این نوع برخورد آرام آرام به تأثیر خود را به درون فرد نیز می گذارد! به مرور از دورن نیز فرد دیگر اهمیتی برای امور مهم قائل نیست! و این آغاز نسیان است!

انسان در درونش از قلب و مغز برخور داراست! قلب انسان به آنچه در مغز است حس و حال می بخشد! انسان می داند اموری زیبا و اموری زشت است! اموری باید و اموری نباید است! امور مهم و اموری غیر مهم است!

قلب به آنچه اناسن نی داند و در مغز خود گزاره های آن را ثبت نموده است، حس می بخشد، به آنها رنگ می دهد. آنها را از صرف چند جمله خشک بیرون می آورد و این چنین آنها را آماده تأثیر گذاری بر رفتار انسانی می کند!

قلب واسطه بین مغز و جوارح است! مغز مخزن دانش است! و جوارح ابزاری برای بروز دانش است! و قلب به دانش کمک می کند تا بتواند خواد را بر جوارح تحمیل کند!

وقتی غفلت آغاز می شود انسان تحت تأثیر هوس از بروز دانش بر اعضاء جلوگیری می کند هر چند هنوز قلبش نسبت به این دانش تمایل دارد. غفلت وقتی ادامه می یابد آرام آرام قلب دست از حس بخشی به دانش برمیدارد!

در مرحله بعد نوبت مغز است که کم کم از دانش تهی شود و علمی که آنجا ذخیره شده است تبدیل به جهل گردد! آنچه تا بحال باید بود تبیاد شود و آنچه زشت بود زیبا شود و ...

پس غفلت تحت اختیار انسان از  بی تفاوتی نشان دادن مقابل دانش آغاز می شود و بعد قلب نیز دیگر به دانش حس نمی بخشد و آنگاه نبوت نسیان می رسد که مغز را تهی کند و جای هر گزاره علمی، یک گزاره ضد آن جای دهد!

در متن فوق غفلت از توبه مقدمه نسیان طلب مغفرت شمرده شده است!

غفلت از توبه به معنای نگفتن «استغفر الله» نیست! زیر این جمله غالبا گفته می شود بلکه غفلت به معنای بااهمیت برخورد نکردن با توبه است! توبه به معنای برگشت از هر کار و نوع زندگی که سبب گناه شده است و این فراتر از اکتفاء نمودن به استغفار زبانی است!

این غفلت موجب می شود تا همین استغفار زبانی هم بفراموشی رود و اصلا فرد گناهش را دیگر گناه نداند.

پس توبه نکردن از گناه سبب گناه ندانستن گناه می شود! و این آغاز سقوط ابدی انسان و فرو رفتن در باتلاق انواع گناهان بدون این که ندای وجدانی شنیده شود می گردد!

 

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 20

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَدَّمْتُ فِیهِ شَهْوَتِی عَلَى طَاعَتِکَ وَ آثَرْتُ فِیهِ مَحَبَّتِی عَلَى أَمْرِکَ وَ أَرْضَیْتُ نَفْسِی فِیهِ بِسَخَطِکَ إِذْ رَهَّبْتَنِی مِنْهُ بِنَهْیِکَ وَ قَدَّمْتَ إِلَیَّ فِیهِ بِأَعْذَارِکَ وَ احْتَجَجْتَ عَلَیَّ فِیهِ بِوَعِیدِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که شهوت خود را بر طاعتت مقدم داشتم، و دوست داشتن خود را بر امر تو ترجیح دادم، و نفس خویش را با خشم تو راضی ساختم، زیرا با نهی از آن مرا ترسانده بودی و عذر ها (و علتهای نهی ها) یت را برای من (توسط اولیائت) فرستادی و با وعده ی عذابت حجت را بر من تمام کرده بودی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

شهوة، به معنای رغبت شدید نفس به آنچه هماهنگ با اوست!

عذر، به معنای اظهار اصلاح و قبح زدایی نسبت به خطا و یا امری ناخوشایند که از انسان سر زده است!

شرح:

بند فوق از دعای استغفار اشاره به دو موضوع مهم دارد:

موضوع اول: شهوت و طاعت

در تقابل شهوت و طاعت، دوست داشتن خود و طاعت، راضی نمودن خود و خشم خداوند، انسان مدام طرف خود را می گیرد!

این دعوای همیشگی عُلقه به نفس و علقه به رب و غلبه علاقه به نفس بر علاقه به رب، تنها علت گناهانی است که از انسان سر می زند!

نفس مجموعه همه افکار و عواطف و رفتارهایی است که از ابتدایی که روح در قالب جنینی دمیده شده است از ما سر زده و نیز همه آنچه شنیده و دیده و چشیده و لمس کرده و در ذهن خطور  کرده و در تخیل پروریده و در خواب دیده ایم!

نفس خود مائیم! همه آنچه مدرک برای خود ماست! و چون این همه، با انواع معصیتها، حماقتها، توهمها، نادانیها همراه هست به «ربّ» سر جنگ دارد!

رضایت یکی خشم دیگری است! محبت یکی نفرت دیگری است! اقبال یکی ادبار دیگری است!

رُوِیَ فِی بَعْضِ الْأَخْبَارِ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص رَجُلٌ اسْمُهُ مُجَاشِعٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى مَعْرِفَةِ الْحَقِّ فَقَالَ ع مَعْرِفَةُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى مُوَافَقَةِ الْحَقِّ قَالَ مُخَالَفَةُ النَّفْسِ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى رِضَاءِ الْحَقِّ قَالَ سَخَطُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى وَصْلِ الْحَقِّ قَالَ هَجْرُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى طَاعَةِ الْحَقِّ قَالَ عِصْیَانُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى ذِکْرِ الْحَقِّ قَالَ نِسْیَانُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى قُرْبِ الْحَقِّ قَالَ التَّبَاعُدُ عَنِ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى أُنْسِ الْحَقِّ قَالَ الْوَحْشَةُ مِنَ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى ذَلِکَ قَالَ الِاسْتِعَانَةُ بِالْحَقِّ عَلَى النَّفْس‏.

عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏1، ص: 246 به نقل از: مسند أحمد بن حنبل ج 1: 387

در بعضى از روایات وارد شده که مجاشع خدمت رسول خدا صلى اللَّه علیه و اله رسید و عرض کرد یا رسول اللَّه راه شناخت حق چگونه مى‏باشد فرمود: شناختن نفس است گفت: یا رسول اللَّه موافقت حق را از چه راه مى‏توان بدست آورد فرمود:

مخالفت با نفس، گفت: راه خوشنود کردن حق کدام است فرمود: دشمنى با نفس.

عرض کرد: چگونه مى‏توان به حق رسید فرمود: دور شدن از نفس، گفت:

چگونه از حق مى‏توان اطاعت کرد، فرمود: نافرمانى از نفس، گفت چگونه مى‏توان از حق یاد کرد فرمود فراموش کردن نفس گفت: چگونه مى‏توان به حق نزدیک شد فرمود: دور شدن از نفس.

گفت: چگونه مى‏توان با حق مانوس شد، فرمود: دورى از نفس، گفت: یا رسول اللَّه چگونه مى‏توان به این مقامات رسید، گفت از حق یارى بخواهید تا شما را بر نفس پیروز گرداند.

موضوع دوم: نحوه هدایت الهی

خداوند از سه طریق راه تقابل با نفس را به ما می آموزاند و در این مسیر ما را هدایت می کند!

راه نخست حرام نمودن و یا مکروه نمودن اموری است! این امور همه باعث مشتعل شدن خواسته های نفس می شود. پرداختن به این امور سبب می شود انسان نتواند مهار نفسش را در دست عقلش داشته باشد!

عدم توجه به نواهی خداوند، گامهای شیطان را به سمت انسان سرعت می بخشد و بعد تسلط او را قطعی می سازد!

راه بعدی بیان علل محرمات و مکروهات هست! در کتابی بنام علل الشرایع شیخ صدوق بسیاری از احادیث در این موضوع را در 617 باب جمع آوری نموده است!

ره آخر تهدید به عذاب هست برای کسانی که مترکب این محرمات شوند و سلب توفیقهایی که با ارتکاب مکروهات صورت می گیرد!


سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 11

 اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَخَالَفْتُکَ إِلَیْهِ أَوْ حَذَّرْتَنِی إِیَّاهُ فَأَقَمْتُ عَلَیْهِ أَوْ قَبَّحْتَهُ لِی فَزَیَّنْتُهُ لِنَفْسِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که مرا از آن نهی کردی و من مخالفت تو نمودم؛ یا مرا از آن بر حذر داشتی و من بر ارتکاب آن ایستادگی کردم یا آن را برایم زشت شمردی و من آن را برای خود زینت دادم؛ پس بر محمد آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

حذر، به معنای پرهیز بخاطر ترس است! و تحذیر یعنی ترساندن و پرهیز دادن از امری ناپسند است!

اقامه، وقتی با «علی» می آید به معنای سوار شدن بر کاری و تسلط کامل بر آن است!

قبح، در مقابل مفهوم حسن است! قبح یعنی خارج شدن یک شیء از حد اعتدال!

شرح:

انسان همیشه در تقابل با خداوند عمل می کند! کافی است خداوند او را از عملی نهی کند و یا او را نسبت به عملی بر حذر دارد و یا زشتی کاری را به او بنماید، تا به همان عمل نهی شده بپردازد و برای انجام نسبت به آنچه به او هشدار داده شده است اقدام پرقدرتی بنماید و عمل زشتی را برای خود تززین کند!

این تقابل نفس و رب زمینه وسوسه های شیطان را آماه می کند ولی تقابل اصلی بین همان نفس و رب است نه شیطان و رب! شیطان خودش با خداوند تقابل دارد ولی این تقابل به معنی تقابل نفس با رب نیست!

خداوند با عناوین حرام و مکروه و نجس و باطل و ناقص و غیره زشتی اعمال زشت را به ما می نمایاند! و همچین با وعده عذاب خفت بار که بار بر این اعمال می شود ما را هشدار می دهد و از آ« نهی می کند ولی نفس در پی زیبا جلوه  دادن و مفید نمایاندن این اعمال می شود!

در این میان - خصوصا در عصر ارتباطات – نفوس دیگر انسانها بیاری یکدیگر شتافته و خوراکهای فکری شیطانی را برای هم آماده می سازند.

پس ضربه اصلی را نفس بر پیکره شریعت با زدون قبح کارهای زشت و حرام می زند. و به همین خاطر مرکز ثقل تبلیغات دشمنان اسلام قبح زدایی از محرمات شرعی است!


سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 8

فراز سوم: اسْتَتَرْتُ حَیَاءً مِنْ عِبَادِکَ جُرْأَةً مِنِّی عَلَیْکَ وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یُکِنُّنِی مِنْکَ سِتْرٌ وَ لَا بَابٌ وَ لَا یَحْجُبُ نَظَرَکَ إِلَیَّ حِجَابٌ فَخَالَفْتُکَ فِی الْمَعْصِیَةِ إِلَى مَا نَهَیْتَنِی عَنْهُ.

خود را به جهت حیا ازبندگانت مخفی ساختم. و این، از گستاخی من نسبت به تو بود در حالی که میدانم هیچ پرده و بابی مرا ازتو پنهان نمیکند و هیچ حجابی نظر تو را از من نمی پوشاند. پس تو را مخالفت کرده و به آنچه مرا از آن نهی کرده بودی مبادرت نمودم.

لغت:

جرئت، به معنای سرعت در اقدام بخاطر شجاعت و قدرت قلب و عدم تردید و تزلزل آن است!

کنّ، به معنای پوشش محافظ است! مفهوم ستر، مطلق پوشش است ولی «کنّ» پوششی است که بخاطر مصون و محفوظ بودن بوجود آمده است!

حجاب، به معنی پوششی است که دیگری را منع از ورود می کند! و با این قید «منع» از مفهوم «ستر» متفاوت می شود. حجاب در متن فوق به معنای پرده است!

شرح:

در این فراز حضرت اشاره دارد به تفاوت رفتاری که گنهکار در رابطه با گناهش با خداوند و با دیگران دارد.

شرم در سطح عادی آن مانع انجام گناه نزد دیگران می شود. ولی این سطح از شرم مانع گناه در خلوت نمی گردد. مگر این که سطح شرم بیشتر شود تا در خلوت انسان از فرشتگان و ارواح اولیاء خداوند و همچنین نظارتی که امام زمان علیه السلام بر اعمال بندگان دارد نیز شرم کند!

شرم در سطح عمیق آن موجب ترک گناه بدون توجه به فرشتگان و ... می شود بلکه فقط عظمت خداوند است که شرم را باعث می شود.

شرم در مقابل جرأت بخوبی می تواند مفهوم ایندو را روشن کند. شرم باعث می شود تا بهنگام انجام گناه سرعت صورت نگیرد. فرد همه مراتب گناه را درنوردد. بلکه اگر می خواهد گناهی را هم انجام دهد با کندی این کار را کرده و با حداقل آن اکتفاء نماید!

طبق یکی از فرازهای دعای ابو حمزه ثمالی، این جرأت بر گناه نزد خداوند به دلیل اطمینانی است که بنده به خداوند دارد به این صورت که خداوند راز بنده خویش را حفظ می کند ولی دیگران اگر از راز او با خبر شوند، آن را مخفی نداشته و همه را از آن مطلع خواهند نمود.

در قرآن بارها سخن از علم خداوند نسبت به آنچه را که بندگان مخفی می کنند آمده است. به نظر می رسد «علیم» بودن خداوند خصوصا «علیم بما فی الصدور» بودن او یکی پرتأکید ترین مباحث مربوط به شناخت اسماء الهی است و این نیست مگر بخاطر تأثیر شگرفی که این آموزه، در  پرهیزکاری و تقوای الهی انسان موحِّد دارد.

انسان با وجودی که می داند که خداوند به همه چیز آگاه است (بقره: 29) و هیچ چیز کوچک و بزرگی چه در آسمان و چه در زمین (یونس: 61) چه آنچه را که انسان آشکار می سازد و یا یا پنهان می نماید (بقره: 33) و آنچه را که در دل و ذهن و خیال خود دارد (آل عمران: 29) همه را خداوند علم دارد ولی با این وجود گناه می کند و رعایت حضورش را نمی نماید، همه حکایت از جرأت و گستاخی انسان دارد.

واقعا جای این سؤال هست که چطور است انسان از دیگران شرم می کند و از خداوند این شرم را ندارد؟ شرم غیر از ترس است! در نتیجه نباید گفت: «انسان از خداوند شرم نمی کند چون امید به بخشش او دارد ولی از دیگران شرم می کند چون این امید را نسبت به آنها ندارد.» خیر این گونه نیست! شرم غیر از ترس است. شما از کسانی شرم می کنید که آنها اصلا قرار نیست به شما آسیبی بزنند.

علت اصلی که انسان این شرم را برای خداوند ندارد این است که احساس حضور در محضر خداوند را ندارد. هر چند معتقد به حضور خداوند در همه اجزاء هستی و همه لایه های درونی ذهن و قلب انسان هست ولی این آگاهی در او حس بوجود نیاورده است!

از این حالت تعبیر به ضعف ایمان می کنند. ایمان یعنی احساس آگاهی. احساسی که سبب می شود انسان آنچه را که می داند با زبان و با رفتار و با عواطفش تصدیق کند.

در مقابل ایمان کفر است. کفر یعنی احساس آگاهی را انکار کند! کافر همه آنچه مؤمن می داند را می داند ولی احساسش آن را انکار می کند و به آن کفر می روزد!

حال کفر چگونه بوجود می آید؟ کفر با اعتقاد فکری، دلبستگی احساسی و عادت رفتاری نسبت به آنچه خلاف آگاهی است بوجود می آید.

وقتی علم به این نتیجه برسد که آنچه را که ذهن به آن معتقد گشته است و قلب به آن وابسته شده است و آنچه عادت رفتاری گشته است همه بر خلاف علم و واقعیت است، انسان عَلَم مخالفت با این علم را بر می دارد.

برداشتن این عَلَم مخالفت و پس زدن احساسی آگاهی، سبب می شود  خداوند که اصل واقعیت و حقیقت است مورد بی مهری و بی احساسی و بی ایمانی قرار گیرد. حضورش حس نشود. در حضور شرمی حس نگردد.

حال چاره چیست؟ چاره به اعتراف کردن همین این واقعیتها به در گاه خداوند با حالت دعا و تضرع است. اینها دردهای بشر است! امام امیر المؤمنین علیه السلام همین دردها را با زبان دعا به انسان یادآوری می کند. وقتی دل شما از اعتراف به واقعیتها شکست، راه پاکیزه شدن دل و نفوذ ایمان به آن مهیا می شود!