مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

۸۵ مطلب با موضوع «هشت رذیله :: لجاجت» ثبت شده است

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 21

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ عَلِمْتُهُ مِنْ نَفْسِی أَوْ نَسِیتُهُ أَوْ ذَکَرْتُهُ أَوْ تَعَمَّدْتُهُ أَوْ أَخْطَأْتُ فِیمَا لَا أَشُکُّ أَنَّکَ سَائِلِی عَنْهُ وَ أَنَّ نَفْسِی بِهِ مُرْتَهَنَةٌ لَدَیْکَ وَ إِنْ کُنْتُ قَدْ نَسِیتُهُ وَ غَفَلْتُ عَنْهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که خود از آن خبر دارم، یا فراموش کرده ام ، یا به یاد می آورم، یا به عمد آن را انجام دادم، یا از روی خطا آورده ام، مواردی که بی شک از من سوال خواهی کرد و نفسم پیش تو در گرو آن است، هر چند آن را فراموش و از آن غافل شده باشم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

مرتهنه (رهم) به معنای گرفتن چیزی و مضبوط نمودن آن در قبال حقی و یا تعهدی است!

شرح:

فراموشی گناه و نیز تعمد در انجام مکرر آن و طبیعتا عادی شدن آن مشکل عمده هر گناهی است!

ایندو دو خصوصیت در تقابل با هم هستند. یک قسمت گناهانی که به دست فراموشی سپرده شده اند و قسمتی دیگر گناهانی که از روی اشتباه صورت گرفته است. اشتباه در تعریف گناه و یا در تعریف مصداق و یا در تطبیق مصداق و یا رعایت نکردن مقدماتی که منجر به گناه می شود. ولی هر دو قسم در یک امر مشترک هستند و آن این که فرد خود را نسبت به هر دو گناه معاف می داند. خیلی خودش را مقصر نمی شناسد. پس نسبت به آنها هراسی ندارد. حالت خوفش را از دست داده است!

انسان نسبت به هر دو گناه فراموش کرده است که باید پاسخ گوی این گناهان باشد و رهائیش از دوزخ در گروه همین پاسخ گویی است!

چاره کار این است که گناهان فراموش شده را بیاد بیاورد. روی کاغذی بنویسد همیشه جلوی چشمش باشد و نیز گناهان اشتباهی را مثل گناهان عمدی بداند.

این همانند سازی سبب می شود تا خوفی که نسبت به گناهانی که در یادش هست و نیز گناهانی که به عمد انجام داده است به گناهان فراموش شده و گناهان غیر عمدی نیز سرایت کند!


سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 20

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ قَدَّمْتُ فِیهِ شَهْوَتِی عَلَى طَاعَتِکَ وَ آثَرْتُ فِیهِ مَحَبَّتِی عَلَى أَمْرِکَ وَ أَرْضَیْتُ نَفْسِی فِیهِ بِسَخَطِکَ إِذْ رَهَّبْتَنِی مِنْهُ بِنَهْیِکَ وَ قَدَّمْتَ إِلَیَّ فِیهِ بِأَعْذَارِکَ وَ احْتَجَجْتَ عَلَیَّ فِیهِ بِوَعِیدِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که شهوت خود را بر طاعتت مقدم داشتم، و دوست داشتن خود را بر امر تو ترجیح دادم، و نفس خویش را با خشم تو راضی ساختم، زیرا با نهی از آن مرا ترسانده بودی و عذر ها (و علتهای نهی ها) یت را برای من (توسط اولیائت) فرستادی و با وعده ی عذابت حجت را بر من تمام کرده بودی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

شهوة، به معنای رغبت شدید نفس به آنچه هماهنگ با اوست!

عذر، به معنای اظهار اصلاح و قبح زدایی نسبت به خطا و یا امری ناخوشایند که از انسان سر زده است!

شرح:

بند فوق از دعای استغفار اشاره به دو موضوع مهم دارد:

موضوع اول: شهوت و طاعت

در تقابل شهوت و طاعت، دوست داشتن خود و طاعت، راضی نمودن خود و خشم خداوند، انسان مدام طرف خود را می گیرد!

این دعوای همیشگی عُلقه به نفس و علقه به رب و غلبه علاقه به نفس بر علاقه به رب، تنها علت گناهانی است که از انسان سر می زند!

نفس مجموعه همه افکار و عواطف و رفتارهایی است که از ابتدایی که روح در قالب جنینی دمیده شده است از ما سر زده و نیز همه آنچه شنیده و دیده و چشیده و لمس کرده و در ذهن خطور  کرده و در تخیل پروریده و در خواب دیده ایم!

نفس خود مائیم! همه آنچه مدرک برای خود ماست! و چون این همه، با انواع معصیتها، حماقتها، توهمها، نادانیها همراه هست به «ربّ» سر جنگ دارد!

رضایت یکی خشم دیگری است! محبت یکی نفرت دیگری است! اقبال یکی ادبار دیگری است!

رُوِیَ فِی بَعْضِ الْأَخْبَارِ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص رَجُلٌ اسْمُهُ مُجَاشِعٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى مَعْرِفَةِ الْحَقِّ فَقَالَ ع مَعْرِفَةُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى مُوَافَقَةِ الْحَقِّ قَالَ مُخَالَفَةُ النَّفْسِ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى رِضَاءِ الْحَقِّ قَالَ سَخَطُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى وَصْلِ الْحَقِّ قَالَ هَجْرُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى طَاعَةِ الْحَقِّ قَالَ عِصْیَانُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى ذِکْرِ الْحَقِّ قَالَ نِسْیَانُ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى قُرْبِ الْحَقِّ قَالَ التَّبَاعُدُ عَنِ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى أُنْسِ الْحَقِّ قَالَ الْوَحْشَةُ مِنَ النَّفْسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ الطَّرِیقُ إِلَى ذَلِکَ قَالَ الِاسْتِعَانَةُ بِالْحَقِّ عَلَى النَّفْس‏.

عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏1، ص: 246 به نقل از: مسند أحمد بن حنبل ج 1: 387

در بعضى از روایات وارد شده که مجاشع خدمت رسول خدا صلى اللَّه علیه و اله رسید و عرض کرد یا رسول اللَّه راه شناخت حق چگونه مى‏باشد فرمود: شناختن نفس است گفت: یا رسول اللَّه موافقت حق را از چه راه مى‏توان بدست آورد فرمود:

مخالفت با نفس، گفت: راه خوشنود کردن حق کدام است فرمود: دشمنى با نفس.

عرض کرد: چگونه مى‏توان به حق رسید فرمود: دور شدن از نفس، گفت:

چگونه از حق مى‏توان اطاعت کرد، فرمود: نافرمانى از نفس، گفت چگونه مى‏توان از حق یاد کرد فرمود فراموش کردن نفس گفت: چگونه مى‏توان به حق نزدیک شد فرمود: دور شدن از نفس.

گفت: چگونه مى‏توان با حق مانوس شد، فرمود: دورى از نفس، گفت: یا رسول اللَّه چگونه مى‏توان به این مقامات رسید، گفت از حق یارى بخواهید تا شما را بر نفس پیروز گرداند.

موضوع دوم: نحوه هدایت الهی

خداوند از سه طریق راه تقابل با نفس را به ما می آموزاند و در این مسیر ما را هدایت می کند!

راه نخست حرام نمودن و یا مکروه نمودن اموری است! این امور همه باعث مشتعل شدن خواسته های نفس می شود. پرداختن به این امور سبب می شود انسان نتواند مهار نفسش را در دست عقلش داشته باشد!

عدم توجه به نواهی خداوند، گامهای شیطان را به سمت انسان سرعت می بخشد و بعد تسلط او را قطعی می سازد!

راه بعدی بیان علل محرمات و مکروهات هست! در کتابی بنام علل الشرایع شیخ صدوق بسیاری از احادیث در این موضوع را در 617 باب جمع آوری نموده است!

ره آخر تهدید به عذاب هست برای کسانی که مترکب این محرمات شوند و سلب توفیقهایی که با ارتکاب مکروهات صورت می گیرد!


سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 19

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ لَحِقَنِی بِسَبَبِ نِعْمَةٍ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ فَقَوِیْتُ بِهَا عَلَى مَعْصِیَتِکَ وَ خَالَفْتُ بِهَا أَمْرَکَ وَ قَدِمْتُ بِهَا عَلَى وَعِیدِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! و از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که گریبان گیرم شد به واسطه ی نعمتی که به من عطا کردی و با آن قوّت بر معصیت پیدا کردم و مخلافت امر تو نمودم، و با آن به سوی وعده ی عذابت نزدیک شدم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

شرح:

نعمتها مجموعه اموری هستند که باعث رفاه زندگی انسان می شوند!

این رفاه هم زمینه عمل صالح را فراهم می کند و هم زمینه غفلت و لذت محوری را!

چه بسیار نعمتهایی که به انسان قدرت بر معصیت دادند مثل همین ارتباطات آسان امروزی! چقدر از این سهولتی که در انتقال اطلاعات فراهم آمده است بریا معصیت استفاده می کنند؟! و البته همین نعمت هم برای بعضی زمینه ای برای رشد و تعالی است!

یکی از نعمتها خواب هست! خصوصا خواب نزدیک صبح ! ولی همین خواب زمینه مخالفت امر خداوند دررابطه با اقامه نماز صبح است!

مثلا تنها انسان است که زیبایی را می شناسد! و برای آن هزینه زیادی هم می کند! ولی بسیاری راه افراط را در پیش می گیرند و برای این که زندگی خود را در مسکن و لباس و غذا و مرکب و همسر و وسائل زندگی و غیر زیبا و زیباتر کنند حدود الهی زیادی را زیر پا می گذارند!

وقتی نعمتها به عنون ابزاری برای انجام وظائف انسانی و ایمانی مورد نظر قرار نمی گیرند و خود می شوند هدف معلوم است که وعده های عذاب الهی را به هیچ می انگارند حال یا به این صورت که اصلا خداوند را تکذیب می کنند و یا روز قایمت را تکذیب می کنند و یا معذب شدن خود را تکذیب می کنند!

و این که معذب شدن خود را تکذیب می کنند یا به این خاطر است که کار خود را گناه نمی دانند و یا خود مستحق غفران و شفاعت می دانند! و یا میگویند کمی در دوزخ خواهیم بود نه بیشتر!!!

پس نعمتها کاهی موجب توامندی بر معصیت و گناه می شوند و گاهی موجب کاهلی در انجام دستورات خداوند می گردند و گاهی سبب سبک شمردن وعده عذاب می شوند!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 18

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ ثَوَّرَکَ عَلَیَّ وَ وَجَبَ فِی فِعْلِی بِسَبَبِ عَهْدٍ عَاهَدْتُکَ عَلَیْهِ أَوْ عَقْدٍ عَقَدْتُهُ لَکَ أَوْ ذِمَّةٍ آلَیْتُ بِهَا مِنْ أَجْلِکَ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ ثُمَّ نَقَضْتُ ذَلِکَ مِنْ غَیْرِ ضَرُورَةٍ لِرَغْبَتِی فِیهِ بَلِ اسْتَزَلَّنِی عَنِ الْوَفَاءِ بِهِ الْبَطَرُ وَ اسْتَحَطَّنِی عَنْ رِعَایَتِهِ الْأَشَرُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش می طلبم برای هر گناهی که شعله ی غضب تو را بر من مشتعل ساخت و باعث شد در اثر ارتکاب آن به خاطر عهدی که با تو بسته بودم، یا پیمانی که با تو داشتم، یا قَسَمی که برای یکی از مردم به خاطر تو خوردم، گناهی بر ذمه ی من لازم آید. اما پس از آن به خاطر میل و رغبتم به گناه ، آن عهدی و پیمان را بدون ضرورت نقض کردم؛ بلکه خوشگذرانی مرا از وفای به آن بازداشت و سرمستی مرا از رعایت آن فرو انداخت؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

ثوَّر، به معنای متحول نمودن و برانگیختن چیزی است که آن را زیر و رو کند! ثور، گاوی است که شخم می زند!

عهد، به معنای التزام خاص در مقابل شخصی است!

عقد، به معنا منضم نمودن دو جزء یا بیشتر در یک نقطه معین است!

ذمّة، به معنای تعهدی است که فرد بر گردن می گیرد که اگر مخالف آن عمل کند مورد مذمت قرار می گیرد!

آلیت (الی)، به معنای کامل شدن و بلوغ قدرت است! و به همین خاطر به معنی قسم نیز هست زیرا در قسم قدرت تصمیم به حد بلوغ و کمال می رسد!

استزلّ (زلل)، به معنای لغزش و رهاشدنی ظریف است که با برایک بینی قابل تشخیص است!

بَطَر، به معنای عبور از حد اعتدال طرب و شادمانی است!

اَشَر، به معنای بطر شدید است!

استحطَّ (حطط)، به معنای فرود از انچه مورد ملاحظه و اهمیت است!

شرح:

گناهانی که با نقض عهد شکل می گیرد عنوان این بند از دعاست!

آنچه که باعث خلف وعده و بدعهدی و شکستن قسم و نقض قرار داد بین بنده و خداوند و بین بنده و مردم می شود، به دو علت است:

اول رغبت و میل شدیدی که به انجام گناه وجود دارد! گناهی تعهد بر ترک آن شده است!

دوم سرکیف بودن نسبت به نعمتهایی که هست! خاطر جمع بودن از این که این نعمتها زوال نمی یابد! در نتیجه ضرورتی را برای رعایت تعهدات و پیمانها و قسمها نمی بیند!

اگر به او بگویند چرا به تعهدادت عمل نمیکنی خواهد: «خب حالا که عمل نکردم مگه چی میشه؟» این «مگه چی میشه» یعنی نسبت به بقای نعمتها مطمئن هست! یعنی سرمست از نعمتهاست!

وقتی انسان نعمتی را در حال زوال ببیند، نسبت به آن سرمست نمی شود. از آن به اندازه بهره می برد! به نعمت به چشم ابزاری برای رسیدن به اهداف دیگر می نگرد! و وقتی آن اهداف محقق شد شاد می گردد. نه این که به صرف بهره وری از نعمت، سرخوش شود!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 17

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ تُبْتُ إِلَیْکَ مِنْهُ وَ أَقْدَمْتُ عَلَى فِعْلِهِ فَاسْتَحْیَیْتُ مِنْکَ وَ أَنَا عَلَیْهِ رَهَبْتُکَ وَ أَنَا فِیهِ ثُمَّ اسْتَقَلْتُکَ مِنْهُ وَ عُدْتُ إِلَیْهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که از آن توبه کردم و بر انجامش اقدام نمودم، پس از تو حیا میکردم در حالی که مرتکب آن بودم، و از تو میترسیدم در حالی که من در انجام آن گناه غوطه ور بودم؛ پس از تو خواستم که از من درگذری در حالی که باز به سوی آن برگشتم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

رهبة به معنای خوف مداوم هست!

استقلتک (قیل) به معنای رفع تنگایی و ابتلاء است!

شرح:

در بند فوق سخن از توبه هایی است که شکسته می شود! موضوعی که مورد ابتلاء غالب انسانهاست!

ترس از خدا سبب توبه و تصمیم بر ترک گناه می شود و در عین حال باز زور هوس موجب ارتکاب دوباره گناه می شود!

ترس و هوس کشاکشی مدام در ذهن و روح انسان دارند و هر کدام که در مقطی از زمان غالب شوند، انسان یا به سمت توبه و یا گناه گرایش پیدا می کند!

با غلبه ترس و انجام توبه، کارهای انسان سامان پیدا می کند و همه چیز بر وفق مراد می شود ولی این زمان زیادی طول نمی کشد که باز هوس غالب می شود همه راه های رفته باز گشت داده می شود و حتی وضعیت فرد بدتر از قبل می شود!

یعنی توبه دو قدم انسان را جلو می برد و بعد که هوس می آید سه قدم انسان عقب می رود!

در این بین گناهان جدیدی جزء تجربه انسان قرار می گیرد! گناهانی که قبلتر ها فکرش را هم نمی کرد که کارش به اینجاها بکشد!

وقتی گناه همه زندگی انسان را به نابسامانی کشانده است کم کم خشم انسان از خودش فزونی می یابد؛ این چنین می شود که ترس مداومی که از عقاب دارد با این خشم همراه می شود و توبه محقق می شود!

کمی که می گذرد و زندگی سامان می یابد، آن خشم از بین می رود و حتی جایش را عجب و خودپسندی می گیرد، آن وقت است که ترس بدون کمک می ماند و لذا هوس بر آن چیزه می گردد!

هوس با نیروی شیطان پشتیبانی می شود و شیطان برای انتقام از انسان او را وادار به گناهان تازه می کند! ارتکاب گناهان تازه، انتقام شیطان از انسان توبه کار است!

گناهان تازه زندگی را بیشتر نابسامان می سازد و نیز ترس از خداوند را تجدید می کند و لذا زمینه برای توبه بعدی آماده می شود.

و باز توبه و بعد عُجب و بعد باز گناه تازه و ....

حال این که عزرائیل کی جان این انسان را بگیرد؟ آیا در وقت توبه و یا غلبه هوس بسته به معدلی است که انسان در پیروزی و یا شکست در این کشاکش ترس و هوس، عقل و نفس، بدست آورده است!

اگر بیشتر تائب بوده است عاقبت به خیر می شود. در وقت توبه جانش ستانده می شود! و الا عاقبت به شر شده و بوقت غلبه هوس جان می کند!

نکته دیگر این که توبه لزوما منحصر در ترک فراگیر گناه نیست! بلکه در همان زمان که هوس غالب است هم ترس گاهی موقعیتی می یابد و انسان را از سطحی از گناه باز می دارد و یا لااقل با لذت زیاد گناه نمیکند! این هم سطحی از توبه است!

ولی همچنان که توبه فراگیر ممکن است مقدمه عُجب شود، این نوع از توبه نیز ممکن است وجدا انسان را تسکین دهد و کارش را زیاد زشت نداند و در نتیجه هوس زمان بیشتری را غالب باشد!

با این توضیح راه تداوم بر توبه مشخص می شود! به وقت توبه باید به شدت مراقب عجب و خود پسندی بود! باید مدام به درگاه خداوند تضرع نمود و از مقدمات گناه پرهیز نمود و بیشترین احتیاطها را مد نظر داشت!

و نیز لذت کمتر و پرداختن به لایه کم عمق تر گناه را مجوزی برای ادامه گناه نداست! گناه مثل ادرار می ماند و روح مثل ظرفی که آبی قلیل را در خود جای داده است! چه قطره ای ادرار و چه مقدار زیادی ادرار در این ظرف بریزد، همه ظرف را نجس می کند!

پس نه از توبه مغرور شویم و نه گناه را تحقیر کنیم!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 16

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ عَیَّرْتُ بِهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ أَوْ قَبَّحْتُهُ مِنْ فِعْلِ أَحَدٍ مِنْ بَرِیَّتِکَ ثُمَّ تَقَحَّمْتُ عَلَیْهِ وَ انْتَهَکْتُهُ جُرْأَةً مِنِّی عَلَى مَعْصِیَتِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ، از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که کسی از بندگانت را به آن سرزنش کردم؛ یا در فعل کسی از مخلوقاتت آن گناه را تقبیح کردم، اما پس از آن خودم وارد آن گناه شدم و مرتکب گشتم به خاطر جرأتی که از من بر عصیانت سر زد؛ پس بر محمد و آل محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بر بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

تعییر، به معنای خارج نمودن یک شیء است از جایگاهش! (ندید گرفتن جایگاه اجتماعی و احترام افراد!)

بریّة، از واژه بری و برء گرفته شده است که به معنای منزه و پیراسته بودن است! بریه یعنی مردم. از این نظر به مردم بریه گفته می شود که انگاری آنها را تراش داده اند و از آنچه آنها را از هم متفاوت می کند مبرا ساخته اند. پس وقتی برای اشاره به ناس (مردم) از بریه استفاده می شود یعنی مردم بدون تفاوتهای فردیشان مورد نظر قرار گرفته است!

اقتحام (قحم) به معنای ورود به چیزی است با جدیت و مشقت!

شرح:

بند فوق تکیه بر دو نکته دارد:

نکته نخست این که: سرزنش انسانها بخاطر گناهانشان موجب آلوده شدن به همان گناهان می شود!

مگر پای انسان بر کدام ساحل امنی وجود دارد که این چنین دیگری را بخاطر لغزشهایش سرزنش و تحقیر می کند؟ صد سال هم که تقوا داشته باشد باز هم اطمینانی است که در فردا روز بعد از جشن صد سالگی چگونه فریفته شود و به ندای نفس و شیطان لبیک گوید!

نکته دوم این که: چه بسیار آنها که با تعصب زیاد نهی از منکر می کنند ولی خود ولعی عجیب در انجام منکرات دارند! این دسته از آدمها بیشترین دافعه را نسبت به دین دارند!

دین داران بیشتر متهم به ریاکاری هستند! آنها متهم هستند که دین را وسیله ای برای ارتزاق و کسب جاه و مقام قرار داده اند! حتی متهم هستند که دین را به نفع خود آسان و سخت می کنند و  نه دین خدا را که دین خود را تبلیغ می کنند.

چرا باید انبیاء و پیکهای الهی معصوم باشند؟ زیرا که اگر مردم از آنها خطا ببینند حجت بر آنها تمام نمی شود و نمی توانند روز قیامت شهادت بر معذور نبودن بر زشتکاری اتهایشان بدهند!

خداوند امت اسلامی را شاهد بر دیگر امتها قرار داده است (حج: 78) ولی وقتی آنها می بینند چگونه جامعه اسلامی آلوده زشتکاریها شده است، چگونه این امت می تواند روز قیامت شهادت بر علیه کفار بدهد؟! و این یک نتیجه بیشتر نمی دهد و آن این که امتی را می توان اسلامی نامید که بتواند در محکمه الهی شهادت بر عدم معذوریت بر گناه دیگران بدهد! و امتی می تواند این شهادت را بدهد که اهل زشتکاری نباشد!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 15

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یُورِثُ الْفَنَاءَ أَوْ یُحِلُّ الْبَلَاءَ أَوْ یَشْمَتُ الْأَعْدَاءَ أَوْ یَکْشِفُ الْغِطَاءَ أَوْ یَحْبِسُ قَطْرَ السَّمَاءِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
با خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که هلاک را به دنبال می آورد، یا بلا را فرود می آورد، یا شماتت دشمنان را در پی می آورد، یا پرده را میدرد، یا قطرات آسمان را حبس میکند؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

فناء، به معنای از بین رفتن قوام و اساس هر چیزی است! فناء مقدمه هلاک کلی است!

بلاء، به معنای تحول و تغییر است! از این نظر بلاء را آزمون معنی می کنند چون تغییر وضعیت انسان از مثبت به منفی و یا بر عکس، موضوعی برای ارزیابی میزان استحکام خصلتهای انسانی و ایمانی اوست!

شماتت، به معنای شاد شدن از شکست دیگری است!

شرح:

در این بند از دعا از پنج اثر مخرب گناه سخن به میان آمده است!

اثر نخست: گناه زمینه تباهی همیشگی است! انسانیت انسان قوامش به ارتباط خاص او با خداوند است. وقتی این رابطه آسیب می بیند، اساس انسان، آسیب می بند! و این آسیب زمینه ای برای از بین رفتن انسانیت انسان است!

اثر دوم: گناه باعث نزول بلاست! بلا یعنی تغییر و این تغییر به نفع انسان نیست! این تغییر موجب موجب افت روح و زحمت جسم خواهد شد!

نه این که خداوند تغییر را ایجاد کند و بلایی را بفرستد بلکه خداوند جلوی نزول بلا را نمی گیرد بلکه می گذارد تا تبعات منفی گناه خودش را نشان دهد.

البته عذابهای خداوند که در امتهای پیشین آمده است حسابش جداست! مثل ابابیلی که خداوند بر عذاب لشگر ابرهه فرستاد. ولی ما از بلاهایی بحث می کنیم که روزانه انسانها با آن مواجه هستند. تغییراتی که همه زحمات آنها را در رشد معنوی و یا رشد مادی بهدر می دهد!

البته همین کار خدوند نیز از باب رحمت است زیرا با نزول این بلا امید است انسان توبه کند و قبل از قیامت اثر زشتی کارش را ببیند.

قرآن در همین رابطه می فرماید: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ. (روم: 40). فساد، در خشکى و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام داده‏اند آشکار شده است؛ خدا مى‏خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (بسوى حق) بازگردند!

اثر سوم: گناه موجب شماتت دشمنان است. دشمنان اعم از این که دشمنان شخصی باشند و یا اعتقادی، وقتی ببینند ما گناه می کنیم، چه آنها سبب این گناه ما شده باشند و یا نه، موجب خرسندیشان می شود!

بارها توصیه شده است که در برخورد با رفتار سفیهانه از خود بردباری بخرج دهید! ولی اگر بجای حلیم بودن، شما هم مثل او سفیهانه برخورد کردید و در این بین دشنامی دادید و یا قضاوتی غیر منصفانه انجام دادید و یا هر گناه دیگری را مترکب شدید آن وقت است که آن سفیه خوشحال خواهد شد زیرا شما را همانند خودش یافته است!

و یا در جبهه فرهنگی نبرد با دشمن، وقتی امت اسلامی دچار معصیت شد، این یعنی شادمانی دشمن بخاطر موفقیتی که در اهداف شوم پیدا نموده است!

اثر چهارم: گناه موجب رسوایی است! درست است که خداوند ستار العیوب است! ولی این ستاریت تا جایی است که شخص گنهکار از خداوند این پرده پوشی را بخواهد. ولی وقتی گناه زیاد می شود و مدام هم خداوند پرده پوشی می کند کم کم گنهکار به تصوری غلط می رسد و آن این که دیگر هیچ گاه رسوایی اتفاق نخواهد افتاد!!

با این تصور، ستاریت خداوند نفی می شود یعنی این حقیقت نفی می شود که ای خداوند است که جلوی رسوایی را گرفته است و انسانها را نسبت به این فرد دارای حسن ظن نموده است ولی اگر قرار بود مسئله روال عادی خود را داشته باشد قطعا رسوایی باید اتفاق می افتاد.

پس هر کس ناسپاسی کند و نعمتی را – مثل همین آبروداری – از آن خداوند نداند، خداوند آن نعمت را خواهد گرفت!

اثر پنجم: گناه موجب خشکسالی است! خشکسالی و به تبع آن مشکلات اقتصادی گریبانگیری امتی خواهد شد که در آن گناه صورت می گیرد و از آن نیز نهی نمی شود در نتیجه همه این امت در آتشی که عده ای آن را برافروخته اند خواهند سوخت!

لذاست که برای رفع این چنین خشکسالی باید نماز باران خواند و در آن توبه از گناهان نمود. و اقرار نمود که این گناهان بوده است که این چنین ثمره شومی را داشته است!

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 14

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَصْرِفُ عَنِّی رَحْمَتَکَ أَوْ یُحِلُّ بِی نَقِمَتَکَ أَوْ یَحْرِمُنِی کَرَامَتَکَ أَوْ یُزِیلُ عَنِّی نِعْمَتَکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که رحمتت را از من باز میدارد، یا عذابت را بر من فرود می­آورد، یا مرا از کرامتت محروم میسازد، یا نعمتت را از من زایل میسازد؛ پس بر محمد آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بر من بیامرز ای بهترین آمرزدنگان!

لغت:

نقمت، به معنی مؤاخذه ای که با کراهت و ناخرسندی مؤاخذه کننده همراه باشد. لذا به عذابی نقمت گفته می شود که با ناخرسندی عذاب کننده همراه باشد.

شرح:

گناهان می تواند در رابطه با سلب عنایت خداوند داری چهار اثر مخرب باشد:

اثر اول: رحمت خداوند را از انسان بر می گرداند. جریان رحمت الهی همچون نسیمی فرحبخش همه انسانها، بلکه همه موجودات جهان هستی را در برگرفته است!

گناه سبب می شود جریان این نسیم، منحرف شود و دیگر به سوی انسان نوزد!

جریان رحمت، جریان انعطاف خداوند و باعث حلم و بردباری خداوند است! جریانی است که از خشم او هنگام معصیت انسان جلوگیری می کند. اثر این زشتی ها در جریان رو به رشد مادی و معنوی دیده نمی شود.

وقتی رحمت الهی از انسان سلب می شود آن وقت است که آثر خشم الهی خود را نشان می دهد.

بر این اساس این اثر نخستِ سلبِ عنایت، باعث، مبدأ دیگر آثار است!

اثر دوم: عذاب است! از عذاب در متن فوق تعبیر به نقمت شده است و این به این دلیل است که خداوند چون مهربان است نمی خواهد بنده اش را دچار مشکل کند!

ولی ادامه معصیتهای بنده و عدم عذرخواهی او و توبه نکردنش سبب می شود تا خداوند مهربان، او را به سختی دچار کند تا بخود آید و مسیر زندگیش را تغییر دهد.

اثر سوم: محرومیت است! خداوند در وقتها و زمانهای خاص الطاف ویژه ای به بندگانش دارد. از این الطاف تعبیر به «کرامت» شده است!

شخص گنهکار از کرامتهای الهی محروم است! او مرحوم از درک شب قدر است! محروم از بهره وری از ماه مبارک رمضان و دیگر زمانهای مقدس است!

او محروم از استفاده معنوی از مکانها مقدس همچون مسجد الحرام و حرم اهل البیت علیهم السلام است.

در این زمانها و مکانها حضور دارد و حظی نمی برد! در باغ است و بوی خوشی احساس نمی کند. کنار چشمه است و همچنان تشنه است!

اثر چهارم: رفتن نعمت است! از اخلاق کریمان این نیست که وقتی نعمت دادند آن را بگیرند مگر آ« که بخواهند بهترش را بدهند.

خداوند کریم است و لذاست که نعمتهایشان را از بندگانش نمی گیرد. ولی وقتی بنده ای متذکر زشتکاریهایش نمی شود و همچنان در مسیر ظلمت می تازد، باید با سلب نعمتها از او، او را متنبه نمود و متذکرش ساخت! و تنبه و تذکر و در نتیجه ادامه ندادن حرکت به سمت تارکیها آنقدر ارزشمند هست که همه نعمتها بپایش قربانی شود!

پس خداوند همچنان که وقتی نعمتی می دهد کریم است، وقتی ان را بازمی ستاند نیز کریم است!

مثلا آبرو داشتن یک نعمت بزرگ است ولی انسانها با سوء استفاده از این نعمت، با سوء استفاده از اعتماد دیگران به او دارند دست به معصیت می زند. بعد از گناه از کرده خود نادم نیست و تلاشی برای جلوگیری از گناه بعدی نمی کند، در ین وقت آیا خداوند چاره ای جز این دارد که مقداری از این ابرو را بگیرد تا گنهکار باور کند «آبرو» و «مورد اعتماد بودن» نعمتی است که باید از آن در رشد و تعالی بهره برد نه سقوط و تباهی.

سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 13

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ تَوَقَّعْتُ فِیهِ قَبْلَ انْقِضَائِهِ تَعْجِیلَ الْعُقُوبَةِ فَأَمْهَلْتَنِی وَ أَدْلَیْتَ عَلَیَّ سِتْراً فَلَمْ آلُ فِی هَتْکِهِ عَنِّی جَهْداً فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که تعجیل عقوبت را قبل از پایان یافتن گناه توقع داشتم ولی مهلتم دادی و پرده ی پوشش را بر من افکندی و با این همه از هیچ کوششی در هتک آن فروگذار نکردم؛ پس محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

توقّع، به معنی انتظار چیزی را داشتن است!

انقضاء، به معنی فانی شدن و رفتن است! در دعای فوق منظور پایان پذیرفتن زمان است!

عقوبة، به معنی هر عذابی است که در عقب و در پی اعمال انسان، متوجه او می شود!

مهلت، به معنای ایجاد فاصله بین جریان عمل و پایان آن است! مهلت در مقابل عجله و شتاب است که عمل را به یپایان خود سوق می دهد و می کشاند!

ادلی (دلو) به معنای فرستادن از بالا به پایین است!

آلُ (الو) به معنای تسامح و سستی است که موجب تأخیر و کوتاهی در عمل است.

شرح:

انسان هنگام گناه این نگرانی را دارد که قبل از پایان یافتن گناه، عقوبت الهی در همان وقت او را دربربگیرد! و اگر این چنین شود، دیگر فرصتی برای توبه نخواهد داشت! ولی خداوند به انسان مهلت می دهد؛ نه او را رسوا می سازد  و نه در عقوبت او شتاب می کند، تا از مستی گناه خارج شود و بعد بخود آید و توبه کند!

مهلت، از نعمتهای بزرگ خداوند است؛ منتها مثل همه نعمتها، در عین این که فرصت است، می تواند تهدیدی باشد. به اندازه که نعمت مهلت، غفلت زاست، هیچ نعمتی اینگونه تهدید بشمار نمی آید!

البته بسیاری از این نعمت استفاده مطلوب را می کنند ولی آنها که مهلت پس از مهلت، بر غفلتهایشان می افزاید بیشتر هستند!

از دعای فوق این نتیجه گیری می شود که خداوند غالبا در حین گناه، عقوبتی را شامل فرد نمی سازد و اگر رسوایی هم هست، بعد از اتمام گناه و عدم توبه از گناه صورت می گیرد!

و نیز این حقیقت استفاده می شود که انسان هیچ وقت با گناه کنار نمی آید. همیشه ترس از خشم خداوند را بهنگام گناه دارد. گرچه از شدت این ترس به مرور کاسته می شود ولی همچنان وجدان انسان، با نفس او همراهی نمی کند و لذا انسان، لذت کاملی را از گناه نمی برد!

انسان اگر توسط شیطان و با زمینه سازی نفس او، مست گناه نشود، نمی تواند مانع ترس را پس بزند و به گناه آغشته شود. شیطان و نفس این مستی را با تزیین گناه و فریبنده نشان دادن آن ایجاد می کنند.

حقیقت گناه، همان است که انسان بعد از فروکش شدن مستی گناه، آن را درک می کند. اگر درکی که انسان از حقیقت گناه پس از فروکش شدن مستی گناه برایش بوجود می آید، قبل از شروع بگناه سراغش بیاید، هیچ وقت انسان به گناه آغشته نمی شود.

تفاوت نگاه انسان به گناه، قبل و بعد از آن، بخوبی نحوه تزیین گناه را روشن می سازد!


سلام علیکم - بسم الله


دعای استغفار بند 12

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ نَسِیتُهُ فَأَحْصَیْتَهُ وَ تَهَاوَنْتُ بِهِ فَأَثْبَتَّهُ وَ جَاهَرْتُکَ فِیهِ فَسَتَرْتَهُ عَلَیَّ وَ لَوْ تُبْتُ إِلَیْکَ مِنْهُ لَغَفَرْتَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که آن را فراموش کرده ام ولی تو آنرا شمرده ای، و آن را سبک شمرده ام و تو آن را نوشته ای، و آشکارا آن را مرتکب شده ام و تو آنرا پوشانده ای و اگر از آن توبه میکردم حتماً می آمرزیدی؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!

لغت:

حصی، به معنای ضبط علمی و احاطه ای است! وقتی نسبت به چیزی آگاهی کامل وجود داشته باشد میگویند: احصاه که البته ترجمه فارسی «شمارش» خیلی نم تواند ترجمه دقیق باشد!

تهاون، یعنی حقارتی که در آن هیچ کرامت و عظمتی نیست!

شرح:

آنچه گناه را بزرگ می کند، نوع نگاه به گناه است! سه برخورد با گناه از خود گناه زشتیش بیشتر است:

1) فرمواشی گناه: وقتی گناهی براحتی فراموش می شود و جز با تمرکز زیاد بیاد انسان نمی آید یعنی انسان آن را آمرزیده شده تلقی می کند و دیگر خاطره آن گناه، آزارش نمی دهد!

2) سبک شمردن گناه: بعضی گناهانان بخاطر کوچکی ظاهری آن و یا تکرار زیاد آن و یا عام البلوی بودن آن (یعنی بسیاری از مردم آن را انجام می دهند)، حقیر و کوچک جلوه میکند و صاحبش آن را مهم تلقی نمیکند حتی ممکن است بگوید:

«اگر خداوند بخواهد ما را بخاطر این چنین گناهانیبه دوزخ ببرد بگذار ببرد!»

گفتن این جمله چنانچه در ورایت امده است موجب می شود تا خداوند قسم یاد کند که گوینده آن را هرگز نیامرزد!

3) آشکارا گناه نمودن: وقتی فردی گناه خود را می پوشاند یعنی معتقد است که عملش زشت است. و نیز هوس گناه آنقدر در او قوی نشده است که تحت هر شرائطی چه درخ لوت و چه در عیان گناه کند!

اعتقاد به زشتی گناه ودر نتیجه شرم، و نیز سبک بودن روحیه عصیان، دو عاملی است که زمینه کم شدن تکرار گناه را آماه می سازد!

ولی وقتی گناهان بارها و بارها تکرار شوند، کم کم هم زشتی گناه از بین می رود و هم هوس آنقدر قدرت می گیرد که دیگر تلاشی باری مخفی سازی آن صورت نمی گیرد و این چنین می شود که این برخورد با گناه از خود گناه زشت تر و مخرب تر می گردد!