مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر

تمرینی برای تدبر روی اندیشه های ناب

مشق تدبر
طبقه بندی موضوعی

پاسخ / پول، بهشت و دوزخ

| دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ق.ظ

سلام علیکم

شبهه ای را یکی از دوستان که از جایی بدستش رسیده بود در تلگرام مطرح نمود و از من درخواست پاسخ کرد. مناسب دیدم شما نیز از اصل شبه و پاسخ آن مطلع شوید:

سؤال 180:

ﺁﯾﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺍﺳﻼﻡ ﻗﺎﺑﻞ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟!
ﺑﻄﻮﺭ ﻣﺜﺎﻝ :
ﺍﻭﻝ : ﯾﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﺰﯾﻪ‏(ﻏﺮﺍﻣﺖ‏) ﺑﺪﻩ .
ﺩﻭﻡ : ﯾﺎ ﻗﺼﺎﺹ ﺷﻮ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کن.
ﺳﻮﻡ : ﯾﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮ ، ﯾﺎ ﮐﻔﺎﺭﻩ ﺑﺪﻩ .
ﭼﻬﺎﺭﻡ : ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﻣُﺮﺩﯼ ، ﻭﺭﺛﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﻀﺎﯼ ﺁنرﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ .
ﭘﻨﺠﻢ : ﺍﮔﺮ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺯﻥ ﺭﻭ ﺑﺪﯼ ، ﺗﺎ ۴ ﺯﻥ ﺩﺍﺋﻢ ﻭ ۴۰ ﺻﯿﻐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﮕﯿﺮی .
ﺷﺸﻢ : ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺣﺞ ، ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﭘﻮﻝ ﺑﺪﯼ ﻧﺎﺋﺐ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﺠﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺣﺞ ﺭﺍ ﺑﺠﺎ ﺑﯿﺎﺭﻩ .
ﻫﻔﺘﻢ : ﺍﮔﻪ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯﯾﺘرو ﺑﺨﺮﯼ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺣﺒﺲ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺋﻢ ، ﻗﺎﺑﻞ ﺧﺮﯾﺪﻥ اﺴﺖ .
ﻫﺸﺘﻢ : ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﺨﺎﯼ ﺑﮑﻦ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﯼ ﯾﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺎﺯ ، ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺖ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ .

ﻣﻬﺮﯾﻪ ، ﺷﯿﺮﺑﻬﺎ ، ﻭﻗﻒ ، ﻋﻘﯿﻘﻪ ، ﻧﻔﻘﻪ ، ﺯﮐﺎﺕ ، ﺧﻤﺲ ، ﮐﻔﺎﺭﻩ ، ﻭ ﻭ ﻭ ﻭ ﻭ ...

ﻧﺘﯿﺠﻪ = ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻣﯿﺮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ،
ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ ﻣﯿﺮﯼ ﺟﻬﻨﻢ .

**

سلام حاجاقدرصورت امکان جواب بفرماییدمتشکر
پاسخ:

سام علیکم
اولا در مواردی که کفاره جایگزین شده است اگر فرد پول کفاره را نداشت می تواند بجای آن استغفار کند در نتیجه می توان بدون پول هم به بهشت رفت! 
ثانیا این پول خرج چه کسانی می شود؟ مثلا کفار مگر خرچ فقراء نمی شود؟ چرا نگوییم با کمک به فقراء می شود رفت بهشت و بی توجهی به فقرا موجب رفتن به جهنم می شود. چرا این طور نگوییم؟ خدای نکرده مریض که نیستیم!!
ثالثا تمامی موارد ذکر شده بطور ناقص لیست شده است که طبیعتا هدفی جز لجن پرانی در آن دیده نمی شود:
مورد اول: کسانی مسیحی و یا یهودی هستند و می خواهند دین خودشان را داشته باشند با دادن مقداری پول به دولت اسلامی، امنیتشان تأمین می شود. بالاخره کفّار در کشور اسلامی در معرض آسیب توسط  عوام از مسلمین هستند و دولت برای تأمین امنیت آنها نیازمند به هزینه است. نام این هزینه جزیه است!
مورد دوم: اگر اسلام اینطور نگوید چه بگوید؟ بگوید فقط قصاص کن! این حکم ظالمانه نیست؟ یا بگوید نه قصاص کن و نه دیه بده برو زندان. آیا این چلوی جنایتِ جنایت کاران را می گیرد؟ آیا کشورهای غیر اسلامی که قاتلین را به زندان می برند توانسته اند جلوی پیشرفت قتل را در کشورهای خود بگیرند؟
مورد سوم: فلسفه روزه گرفتن بیاد گرسنگی فقیران بودن است. وقتی کسی نمی تواند روزه بگیرد با دادن کفار و سیر نمودن فقیر نشان می دهد من بیاد آنها هستم. برای جبران روزه ای که کسی توان گرفتنش را ندارد، پیشنهاد بهتری کسی سراغ دارد؟
مورد چهارم: کسی که نماز و روزه قضای خود را قصد داشته است بجای بیاورد ولی عمرش سررسیده است چکار کند با این حق اللهی که به گردنش هست؟ خب پسر بزرگترش چون سهم خاصی از ارث دارد ادای این حق را برگردن می گیرد. و همو می تواند دیگری را اجیر کند تا این وظیفه را برایش انجام دهد. آیا راه پر ثمرتری و مفیدتری کسی سراغ دارد که بتواند جایگزین این راه شود؟
مورد پنجم: گرفتن چند زن، هم مشروط به توان مالی برای اداره زندگی آنها است و هم نیازمند تقسیم وقت به طور منصفانه بین آنها برای تأمین مسائل عاطی و جنسی است. ازدواج موقت نیز برای کسی که مشکلی در زندگی زناشویی ندارد توصیه نشده است و روایات مختلفی از تبدیل این سنت الهی به هوسبازی نهی نموده است. حدود یک میلیون زن سرپرست خانوار در ایران وجود دارد. زنان مطلقه و یا شوهر مرده ای که جوان مجرد، آنها را نمی گیرد. بسیاری مردان متأهل توان مالی و جنسی و عاطفی را دارند که بتوانند با ازدواج با این زنان بار زندگی آنها را سبک کنند و به نیازهای جنسی و عاطفی آنها برسند. خب اسلام راه حل این مشکل را معرفی نموده است. پیشنهاد بهتری هست؟ بفرمائید استفاده کنیم! آیا این بهتر است و یا اینهمه فساد که مشاهده می کنیم؟!!
مورد ششم: کسی که توان انجام حج ندارد که اصلا حج بر او واجب نیست. بله اگر وقتی توان انجام حج را داشته است ولی حج نرفته است ولی بعد توان جسمیش  را از دست داده است. باید تا مقداری که می تواند خودش در مراسم حج شرکت کند و تنها آن قسمت از کارهایی که خودش نمی تواند انجام دهد نائب بگیرد مثل رمی جمرات مثلا. پیشنهاد جیست؟ کلا این فرد بیخیال حج شود؟ یا آن نائب مجبور باشد بدون پول برای این فرد کاری انجام دهد؟
مورد  هفتم: خرید سربازی که ربطی به اسلام ندارد. اما خرید زندان هم مثل موارد قبلی کسی راه بهتری سراغ دارد؟ کسی خطایی کرده و باید تنبیه شود. مخیر است زندان را انتخاب کند و یا جریمه نقدی را. این کجایش با عدالت ناسازگار است! مگر جاهای دیگه دنیا چکار می کنند؟ و اصلا این چه ربطی به بهشت و دوزخ دارد؟
مورد هشتم: کجای اسلام گفته است هرکاری می خوای بکن آخر عمری مسجد بساز برو بهشت؟ بله ساختن مسجد کار ارزشمندی است ولی مثل همه کارهای ارزشمند دیگر، قبول شدنش نیازمند به تقوا است! انما ینقبل الله من المتقین. تقوا با این که گفته شود «هرکاری می خواهی بکن» نمی سازد . چرا به خداوند سخنی که نفرموده است نسبت داده می شود؟ این کمال بی انصافی و مریض بودن است!

موارد دیگر هم همین توضیح را دارد. مثلا خمس و زکات، واجبی است که بر عهده کسی که تمکن مالی دارد هست و پول آن نیز خرج فقرا و تبلیغ دین می شود و نپرداختن آن نیز موجب دوزخ است نه این که کسی به بهشت می رود که این ها را بپردازد.
در اسلام راه های مختلفی توصیه شده است برای این که افرادی که تمکن مالی دارند بتوانند کارهای شایسته انجام دهند و آنهایی هم که ندارد  می توانند در حد توانشان در کارهای خیر سهیم شوند. لذا وقتی از ثواب افطاری دادن پیامبر سخن گفتند عده ای اظهار داشتند که توان مالی افطاری دادن را ندارند حضرت فرمودند توان دادن جرعه ای آب و یا دانه ای خرما را که دارید.
بله برای رفتن به بهشت باید پول داشت ولی نه ملیونها تومان. پول یه دانه خرما و یا یک لیوان آب چقدر است؟ مهم بکار بردن تمام تلاش برای  کمک به دیگران توسط اموال شخصی است. مهم نیست این کمک چقدر است. حتی وقتی فردی حداقل توان مالی را هم ندارد همین که دلش می خواهد کمک کند همین نیت حایگزین عمل او می شود!

هشت رذیله 171 / ستمگری 38 / حقوق 37 / رعایا 3 / فرزندان

| سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


همه بدیها برگشتش به ظلم است و همه خوبیها برگشتش به عدالت است. چه بدیها و خوبیهای فردی و چه اجتماعی. چه دینی و چه انسانی. کسی که شرک می ورزد به حق انحصاری خداوند در خلقت و مدیریت جهان ستم نموده است. کسی که دروغ می گوید به حقیقت ستم کرده است و آن را کتمان نموده است. کسی که به ولایت اهل البیت علیهم السلام معتقد است حق را به صاحب حق اداء نموده است. کسی که زکات می دهد نیز حق را به صاحب حق اداء نموده است و به این وسیله عدالت بخرج داده است.
ستمگری هر چند چهارمین رذیله از هشت رذیله انسانی در سلسله مباحث این مجموعه است ولی به اعتباری مرجع همه رذائل است:
ناسپاسی ستم است در حق صاحب نعمت.
شتابزدگی ستم است در حق کاری که حقش این است که زمان مناسبی به او اختصاص داده شود،
لجاجت ستم است به حقیقتی که حقش این است که پذیرفته شود.
ولنگاری (پنجمین رذیله) ستم است در حق نفسی که حقش این است که مهار شود.
حرص (ششمین رذیله) ستم است در حق روح و جسمی که نباید دچار رنج بیهود حرص شود.
بخل (هفتمین رذیله) ستم است در حق نیازمندی که سهمی از اموال ما دارد.
نادانی (هشتمین رذیله) ستم است در حق روحی که حقش این است که با گسترش دانایی اوج گیرد و وسعت یابد.

بخاطر همین گستردگی دامنه ستم و ظلم هست که تصمیم گرفتیم دامنه سخن در موضوع ستمگری را به بحث حقوق بکشانیم و ان شاء الله که بتوانیم در حد وُسعمان به همه شاخه ها و شاخکهای آن بپردازیم! راستش الان نمی دانم که بحث حقوق می تواند از چه میزان عنوان برخوردار شود. امیدوارم بحث حقوق که تمام می شود سخن نگفته ای را باقی نگذاشته باشم!
**
فرزندان بر عهده والدین خود بخصوص پدر دارای بزرگترین حق هستند که تربیت باشد. تربیتی که بتواند فرزندان را از آتش دوزخ برهاند. ثمره دنیایی این رهایی رهایی از حرارت گناه و خلاصی از اضطراب و ناآرامی و به هم ریختگی است که گناه باعث آن است. ریل گاری درست و هدایت فرزند برای حرکت روی این ریل مشخص کاری است که والدین باید انجام دهند.
امر به معروف واجب است. تعلیم آنچه دانستنش ضرورت دارد واجب است. خیرخواهی نمودن در حق مسلمان و مؤمن واجب است. انفاق کردن به کسی که نیازمند است واجب و در بعضی موارد مستحب مؤکد است. والدین وقتی فرزند خود را تربیت می کنند و همچنین وقتی به نیازهای مادی او می رسند در واقع دارند به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر و تعلیم و خیر خواهی و انفاق عمل می کنند.
فرزند سزاوارترین فرد است که باید امر به معروف شود و تحت آموزش قرار گیرد و نسبت به او خیرخواهی شود و انسان از مال خودش به او بذل کند و منتی هم نگذارد.
در ادامه به عمده ترین حقوق فرزند اشاره می کنیم. غالب مطالب ذیل از کتاب حکمت نامه کودک از منشورات دار الحدیث اقتباس شده است.


الف) حق نوزاد

* ولیمه دادن. ولیمه مربوط به نوزاد شامل سه نوع ولیمه است: ولیمه برای تولد، ولیمه برای ختنه و ولیمه با گوشت عقیقه. در صورت عدم امکان می توان از گوشت عقیقه غذایی درست نمود و هر سه ولیمه را یکی نمود.

* شستشوی و حمام بردن او در روزهای نخست.

* اذان گفتن در گوش راست و اقامه در گوش چپ

* برداشتن کام کودک با آب گرم و آب فرات و خرما و عسل و تربت امام حسین علیه السلام (بهتر است مقداری آب فرات را بچوشانند و بعد که سرد شد مقداری تربت و قسمتی از دانه خرما و مقداری عسل را در آن مخلوط کنند و بعد با انگشت آن را به سقف دهان کودک بمالند

* زدون موی سر در روز هفتم و هم وزن آن، نقره صدقه دادن.

نام گذاری

* گذاشتن نام نیکو در روز هفتم. نیکوترین اسمها اسمهایی است که نشان تفکر توحیدی مثل عبد الله و عبد الرحمن و یا ولایی باشد مثل اسماء انبیاء و ائمه علیهم السلام خصوصا محمد، احمد، علی، حسن، حسین، و فاطمه. سفارش شده است کودک را به محض تولد محمد نا بگذارید و بعد از هفت روز اگر خواستید آن را تغییر دهید.

و نیز گذاشتن نام اولیاء خداوند نیز سفارش شده است مثل حمزه که پیامبر این را نام را دوست داشتند. و نیز مثل طالب و جعفر. و زینب. (امام صادق را جعفر نامیدند بخاطر یادآوری خاطره جعفر بن ابی طالب و نیز امام علی علیه السلام نیز یکی از فرزندانشان را که برادر حضرت عباس بود و در کربلا بشهادت رسید را به همین خاطر جعفر نامیدند.)

نام های زشت مثل نامهایی که اختصاص با خداوند دارد مثل حَکَم، خالد، حارث، مالک. و یا نامهایی که مضمون بدی دارد مثل: حرب و ضرار و ظالم. و یا نامهایی که از آن شیطان است مثل: حباب. و یا نامهایی که یادآور سلاطین ستمگر است مثل چنگیز و تیمور. و نیز نامهایی که هنگام بکار گیری تداعی معنای بدی را بکند مثلا اگر اسم کسی مبارک باشد بعد که از بودن او در جایی سؤال شود و پرسیده شود: «آن جا مبارک است» و در پاسخ گفته شود: نه. آن وقت ممکن است به ذهن بیاید که آنجا بدون برکت است. در روایت در کنار مبارک از سه نام دیگر نیز نام برده شده است: میمون، نافع و بشیر.

و همچنین نامی که نشان خودستایی باشد نیز نیکو نیست مثل بَرَّة یعنی نیکوکار.

عقیقه

* عقیقه نمودن روز هفتم مستحب مؤکد است. بهتر است برای دختر گوسفند ماده و برای پسر گوسفند نر ذبح شود.

بهتر است استخوانهای گوشت عقیقه شکسته نشود بلکه مستحب است اعضای آن را به صورت عضو، عضو از هم جدا کنند.

بهتر است یک چهارم گوسفند و یا یک ران آن به قابله داده شود. در صورتی که امکان دسترسی به قابله نیست، یک چهارم عقیقه در اختیار مادر قرار می گیرد تا به هر کس که خواست صدقه بدهد.

گوشت عقیقه پخته شده و حداقل ده نفر از مسلمین دعوت شوند و اطعام گردند. مستحب است دعوت شدگان پس از صرف غذا برای نوزاد دعا کنند.

دعا به هنگام ذبح گوسفند عقیقه: بِسمِ اللَّهِ و بِاللَّهِ، اللَّهُمَّ عَقیقَةٌ عَن فُلانٍ، لَحمُها بِلَحمِهِ، و دَمُها بِدَمِهِ، و عَظمُها بِعَظمِهِ، اللَّهُمَّ اجعَلهُ وِقاءً لآِلِ مُحمّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلیهِ و عَلَیهِم‏. (به نام خدا و به کمک خدا. بار الها! عقیقه‏اى است از فلانى. گوشتش در برابر گوشت او، خونش در برابر خون او و استخوانش در برابر استخوان او. بار الها! او را سپر (بلا گردان) خاندان محمّد- که درودهاى تو بر او و آنان باد- قرار ده‏)

بهتر است عقیقه و زدون موی سر و صدقه دادن نقره در یک مکان باشد.

اگر امکان عقیقه نیست صبر کنند تا امکانش فراهم شود. پول آن را نمی توان چایگزین عقیقه نمود و صدقه داد.

کودکی که تا ظهر روز هفتم زنده بوده است و مثلا بعد از ظهر روز هفتم بمیرد عقیقه کردن آن مستحب است. مگر این که قبل از ظهر روز هفتم و یا روزهای قبلش مرده باشد.

عقیقه باید گوسفند یا گاو و یا شتر باشد. به قول مشهور، مستحب است عقیقه واجد شرایط و صفات قربانی در عید قربان باشد. از این رو، مستحب است سالم و چاق باشد و سن آن کمتر از پنج سال در شتر، دو سال در گاو، یک سال در بز و هفت ماه در میش نباشد.

مستحب است فردی که برایش عقیقه نشده است خودش اینکار را انجام دهد.

بهتر است پدر و مادر و حتی همه آنها که نانخور پدر حساب می شوند از گوشت عقیقه نخورند و بخصوص خوردن مادر کراهت شدید دارد.


ختنه نمودن پسر عملی است واجب که بر فردی که بالغ شده است وظیفه است که اگر ختنه نشده است خود را ختنه کند. ولی بر ولی کودک مستحب است که کدک خود را در روز هفتم ختنه کند. بهتر است پدر این دعا را هنگام ختنه پسرش بخواند و اگر امکانش نبود بعد از ختنه و تا قبل از بلوغ پسرش این دعا را بخواند تا مضمون دعا برایش مستجاب شود: اللَّهُمَّ هذِهِ سُنَّتُکَ، و سُنَّةُ نَبِیِّکَ صَلواتُکَ عَلَیهِ و آلِهِ، وَ اتِّباعٌ مِنَّا لَکَ و لِنَبِیِّکَ، بِمَشِیَّتِکَ و بِإِرادَتِکَ و قَضائِکَ؛ لأَمرٍ أنتَ أرَدتَهُ، و قَضاءٍ حَتَمتَهُ، و أمرٍ أنفَذتَهُ، فَأَذَقتُهُ حَرَّ الحَدیدِ فی خِتانِهِ و حِجامَتِهِ لِأمرٍ أنتَ أعرَفُ بِهِ مِنِّی، اللَّهُمَّ فَطَهِّرهُ مِنَ الذُّنوبِ، و زِد فی عُمُرِهِ، وَ ادفَعِ الآفاتِ عَن بَدَنِهِ، وَ الأَوجاعَ عَن جِسمِهِ، و زِدهُ مِنَ الغِنى‏، وَ ادفَع عَنهُ الفَقرَ، فَإِنَّکَ تَعلَمُ و لا نَعلَمُ. (بار الها! این، سنّت تو و سنّت پیامبر توست- که درودت بر او و خاندان او باد-، و این پیروى ما از تو و پیامبر توست، به جهت خواست تو و اراده تو و حکم تو به کارى که آن را خواسته‏اى و حکمى که قطعى‏اش کرده‏اى و فرمانى که آن را نافذ دانسته‏اى. از این رو، به خاطر چیزى که تو از من بدان آگاه‏ترى، در ختنه و حجامت، سوزش آهن را به او چشاندم. بار الها! پس او را از گناهان، پاک و عمرش را طولانى و آسیب‏ها و دردها را از بدن و جسمش بگردان و بر دارایى او بیفزا و فقر را از او دفع کن. بى گمان، تو مى‏دانى و ما نمى‏دانیم‏)

شیر دادن به کودک تا بیست و یک ماهگی و حداکثر تا یکسالگی باشد و بیش از آن ستم به کودک است.

ب) تربیت دینی

* اولین سخنی که به کودک یاد می دهید لا اله الا الله باشد.

امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرموده اند: چون پسر به سه سالگى رسید، باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «لا إله إلّااللَّه». سپس، رهایش کنند تا سه سال و هفت ماه و بیست روزِ او کامل شود. سپس باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «محمّد رسول اللَّه»؛ و او را رها کنند تا چهار سال او تمام شود. آن گاه باید به او بگویند: هفت مرتبه بگو «صلّى اللَّه على محمّد وآله». سپس رهایش کنند تا پنج سال او تمام شود. آن گاه از او بپرسند: دست چپ و راستت کدام است؟ اگر شناخت، باید صورتش را به سمت قبله برگردانده، به او بگویند: سجده کن. سپس، رهایش کنند تا هفت سال او تمام شود. پس وقتى هفت سال او تمام شد، باید به او بگویند: صورت و دو دستت را بشوى. وقتى آن دو را شُست، باید به او بگویند: نماز بخوان. سپس، رهایش کنند تا نُه سال او تمام شود. وقتى تمام شد، وضو به او یاد داده شود و بر [ترک‏] آن، تنبیه گردد و به نماز، امر شود و بر [ترک‏] آن، تنبیه گردد. وقتى وضو و نماز را فراگرفت، خداوند، او و پدر و مادرش را مى‏آمرزد؛ إن شاء اللَّه!

آنچه سبب نجات از آتش می شود به خانواده خود یاد دهید.

نماز

* قرآن نسبت به مسؤولیت والدین تنها دو مورد مطرح نموده است یکی محافظت آنها از آتش:

قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً (تحریم: 6) و دوم تأکید بر نماز:

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها (طه: 132)؛ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ (مریم: 55)

یعنی این که برای رهایی فرزند از دوزخ مهم ترین کار تربیت او برای اقامه نماز است. تربیتی که باید با صبر و حوصله همراه باشد. از هر گونه شتابزدگی و بی هنری در تربیت دینی و معنوی و ایجاد گرایش برای نماز باید جدا خودداری شود.

البته بهترین روش تربیت موفق دینی، التزام خود بر ارزشهای دینی است. در آغاز باید دغدغه نماز خود را داشته باشد همچنان که حضرت ابراهیم ابتداء برای خود دعا نمود که توفیق اقامه نماز داشته باشد و بعد برای ذریه و نسلش این دعا را نمود: رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ‏ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ (ابراهیم: 40)

پیامبر اسلام می فرماید: چشم روشنی من در نماز است و در قرآن از قول عباد الرحمن نقل می فرماید که آنها می گویند:

رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما (فرقان: 74) این که خانواده انسان چشم روشنی انسان باشند در مصداق بارز آن به این است که آنها اهل نماز باشند. اگر قرار است انسان به فرنزدان خود افتخار کند و با آنها نزد دیگران پز دهد و دلش سراسر شادی شود باید وقتی باشد که آنها در کمیت و کیفیت نمازی که می خوانند گوی سبقت را از همسالان خود ربوده اند و در مقابل همه غصه والدین برای وقتی باشد که فرزندان به نماز کم توجه و بی توجه هستند.

شروع امر به نماز فرزند بسته به میزان درک او دارد که از سن شش سالگی و شناخت دست راست و چپ و توان خواندن مقداری از قرآن شروع می شود تا وقتی به سن بلوغ برسد. در روایات سن شش و هفت و هشت و نه به عنوان آغاز امر به نماز گفته شده است که البته بسته به توان عقلی کودک است.

* فرزند خود را روزه دهید و اگر طاقت ندارد نصف روز و یا کمتر بگویید رزوه بگیرد. و یا تا وقتی بتواند تشنگی را تحمل کند. تا به این وسیله عادت به روزه گرفتن کند.

* تعلیم قرآن بخصوص سوره واقعه. که از آن به سوره ثروت نام برده شده است.

* محبت پیامبر و اهل ایشان.

* تعلیم احکام شرعی از اوان بلوغ.

* تعلیم اصول فکری شیعه قبل از این که تفکرات انحرافی سراغ آنها بیاند خصوصا تفکر مرجئه که معتقد هستند ایمان ربطی به عمل ندارد. فرد می تواند انواع گناهان را انجام دهد و اگر عقیده اش درست باشد این گناهان نمی تواند به او آسیب بزند!!

* تعلیم آداب مختلف.

* تعلیم اشعار ارزشی.

* تعلیم مهارتها طبق نیاز مثل سوارکاری و تیراندازی و شنا برای پسران و بافندگی برای دختران، در صورتی که به این مهارتها نیاز هست!


پاورقی / شعر امین

| يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ

امین، نام مستعار امام حامنه ای در شعر است. دو غزل از غزلهای ایشان که در باره امام زمان علیه السلام است را تقدیم می کنم:


محراب جمکران

 

دلم قرار ندارد از فغان ، بی تو

سپندوار  ز کف داده ام عنان ، بی تو

 

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو

 

چون آسمان مه آلوده ام ز تنگدلی

پر است سینه ام از اندوه گران ، بی تو

 

نسیم صبح نمی آورد ترانۀ شوق

سر  بهار   ندارند   بلبلان   ،   بی تو

 

لب از حکایت شبهای تار می بندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان ، بی تو

 

چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان

نمی زند سخنم آتشی به جان ، بی تو

 

از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق

چو ذرّه ام به تکاپوی جاودان ، بی تو

 

عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکّرین دهان ، بی تو

 

گزارۀ غم دل را مگر کنم چو «امین»

جدا ز خلق به محراب جمکران ، بی تو

 

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

 

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است

جان را هوای از قفس تن پریدن است

 

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان

بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

 

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم

باری علاج شکر گریبان دریدن است

 

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت

خورشید من برآی که وقت دمیدن است

 

سوی تو این خلاصه گلزار زندگی

مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است

 

بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو

هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است

 

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

 

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

 

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

 

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

پاورقی / معنی انتظار

| شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ق.ظ

بسم الله

سخنرانی امام خامنه ای در موضوع انتظار

بحثی جامع در معنی انتظار. دقیق مطالعه کنید و آن را نشر دهید ان شاء الله که مولایمان را در این ایام سرور خشنود کرده باشیم:

برجسته‌ترین شعار مهدویّت عبارت است از عدالت. مثلاً در دعای ندبه وقتی شروع به بیان و شمارش صفات آن بزرگوار میکنیم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهّرش، اوّلین جمله‌ای که ذکر میکنیم، این است: «أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَیْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ»؛ یعنی دل بشریت میتپد تا آن نجاتبخش بیاید و ستم را ریشه‌کن کند؛ بنای ظلم را - که در تاریخ بشر، از زمانهای گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدّت وجود دارد - ویران کند و ستمگران را سر جای خود بنشاند. این اوّلین درخواست منتظران مهدی موعود از ظهور آن بزرگوار است. یا در زیارت آل یاسین وقتی خصوصیات آن بزرگوار را ذکر میکنید، یکی از برجسته‌ترین آنها این است که «الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما». انتظار این است که او همه عالم - نه یک نقطه - را سرشار از عدالت کند و قسط را در همه جا مستقر نماید. در روایاتی هم که درباره آن بزرگوار هست، همین معنا وجود دارد. بنابراین انتظار منتظران مهدی موعود، در درجه اوّل، انتظار استقرار عدالت است.

اوّلین درس عملی از این موضوع این است که نابود کردن بنای ظلم در سطح جهان، نه فقط ممکن است، بلکه حتمی است. این، مطلب بسیار مهمّی است که نسلهای بشری امروز معتقد نباشند که در مقابل ظلم جهانی، نمیشود کاری کرد. امروز وقتی ما با نخبگان سیاسی دنیا از ظلمهای مراکز قدرت بین‌المللی و سیستم جهانىِ ظلم - که امروز به سرکردگی استکبار در همه دنیا وجود دارد - صحبت میکنیم، میبینیم آنها میگویند بله؛ چیزی که شما میگویید، درست است؛ واقعاً ظلم میکنند؛ اما کاری نمیشود کرد! یعنی مجموعه بزرگی از نخبگان که سررشته کار در دنیا در دست آنهاست، اسیر یأس و ناامیدی اند و این یأس و ناامیدی را به ملتهای خود سرریز میکنند و آنها را از این‌که بتوان نقشه ظالمانه و شیطانی امروز دنیا را عوض کرد، مأیوس میکنند. بدیهی است که انسانهای مأیوس نمیتوانند هیچ حرکتی در راه اصلاح انجام دهند. آن چیزی که انسانها را وادار به کار و حرکت میکند، نور و نیروی امید است. اعتقاد به مهدی موعود، دلها را سرشار از نور امید میکند.

درس دیگری که اعتقاد به مهدویّت و جشنهای نیمه شعبان باید به ما بدهد، این است: عدالتی که ما در انتظار آن هستیم - عدالت حضرت مهدی علیه‌السّلام که مربوط به سطح جهان است - با موعظه و نصیحت به دست نمی‌آید؛ یعنی مهدی موعودِ ملتها نمی‌آید ستمگران عالم را نصیحت کند که ظلم و زیاده‌طلبی و سلطه‌گری و استثمار نکنند. با زبان نصیحت، عدالت در هیچ نقطه عالم مستقر نمیشود. استقرار عدالت، چه در سطح جهانی - آن طور که آن وارث انبیا انجام خواهد داد - و چه در همه بخشهای دنیا، احتیاج به این دارد که مردمان عادل و انسانهای صالح و عدالت‌طلب، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگویان حرف بزنند.

شما ببینید در همین آیه کریمه قرآن که راجع به قسط صحبت میکند و میگوید خدای متعال همه پیغمبران را فرستاد، «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25)؛ برای این‌که قسط و عدالت را در جامعه مستقر کنند، بلافاصله میفرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»(همان)؛ یعنی پیغمبران علاوه بر این‌که با زبان دعوت سخن میگویند، با بازوان و سرپنجگان قدرتی که مجهّز به سلاح هستند و با زورگویان و قدرت‌طلبان فاسد، معارضه و مبارزه میکنند. پیغمبر اکرم وقتی به مدینه آمد و نظام اسلامی را تشکیل داد، آیات قرآن را بر مردم میخواند، به گوش دشمنان هم میرسانید؛ اما به این اکتفا نمیکرد. کسانی که طرفدار عدالت هستند، در مقابل زورگویان و زیاده‌طلبان و متجاوزان به حقوق انسانها باید خود را به قدرت مجهّز کنند. لذا شما میبینید از روزی که نظام اسلامی به وجود آمد - یعنی اسلام مجهّز به قدرتِ یک ملت بزرگ و امکانات یک کشور و دولت بزرگ شد - دشمنان اسلام حرکت اسلام را جدّی گرفتند و علاقه‌مندان و طرفداران اسلام هم در اطراف و اکناف عالم امیدوار شدند. بسیاری از پیغمبران در میدان مبارزه و جهاد مقدّس و قتال قدم میگذاشتند: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ» (آل عمران: 146)

کسانی که خیال میکنند اسلام باید برود و در گوشه‌ای بنشیند و مردان اسلام و دین فقط زبان نصیحت را به کار گیرند، اینها دانسته یا ندانسته همان چیزی را میگویند که مراکز قدرت جهانی آن را میخواهند و آرزو میکنند. مراکز قدرت استکباری از این‌که رهبران اسلامی در گوشه‌ای از دنیا بنشینند و گاهی پیامی بدهند و یک کلمه حرفی بزنند - همچنان که رهبران مسیحی در هر قضیه‌ای پیامی میدهند، نصیحتی میکنند و جمله‌ای میگویند - هیچ ترسی ندارند؛ میدانند این خطری برای آنها نیست.

بعضیها بی توجّه، از جدایی دین و سیاست حرف میزنند؛ یعنی دین را به گوشه‌های خلوت برانند و انسان دیندار، فقط به نصیحت اکتفا کند! در این‌جا نصیحت نمیتواند کاری بکند. آنچه میتواند قدرتها را مهار و تهدید کند و در برابر ظلم و فساد مقاومت نماید و ریشه آن را بَرکند یا آن را متزلزل سازد، قدرت الهی و اسلامی است؛ قدرت سیاسی ای است که در اختیار احکام اسلامی باشد. امام زمان ارواحنافداه با اقتدار و قدرت و تکیه بر تواناییای که ایمان والای خودِ او و ایمان پیروان و دوستانش، او را مجهّز به آن قدرت کرده است، گریبان ستمگران عالم را میگیرد و کاخهای ستم را ویران میکند.

درس دیگرِ اعتقاد به مهدویّت و جشنهای نیمه شعبان برای من و شما این است که هر چند اعتقاد به حضرت مهدی ارواحنافداه یک آرمان والاست و در آن هیچ شکّی نیست؛ اما نباید مسأله را فقط به جنبه آرمانی آن ختم کرد - یعنی به عنوان یک آرزو در دل، یا حدّاکثر در زبان، یا به صورت جشن - نه، این آرمانی است که باید به دنبال آن عمل بیاید. انتظاری که از آن سخن گفته‌اند، فقط نشستن و اشک ریختن نیست؛ انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازىِ امام زمان آماده کنیم. سربازىِ امام زمان، کار آسانی نیست. سربازىِ منجی بزرگی که میخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین‌المللی مبارزه کند، احتیاج به خودسازی و آگاهی و روشن‌بینی دارد. عدّه‌ای این اعتقاد را وسیله‌ای برای تخدیر خود یا دیگران قرار میدهند؛ این غلط است. ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پُر از عدل و داد خواهد کرد، امروز وظیفه‌ای نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز وظیفه داریم در آن جهت حرکت کنیم تا برای ظهور آن بزرگوار آماده شویم. شنیده‌اید، در گذشته کسانی که منتظر بودند، سلاح خود را همیشه همراه داشتند. این یک عمل نمادین است و بدین معناست که انسان از لحاظ علمی و فکری و عملی باید خود را بسازد و در میدانهای فعّالیت و مبارزه، آماده به کار باشد.

اعتقاد به امام زمان به معنای گوشه‌گیری نیست. جریانهای انحرافی قبل از انقلاب تبلیغ میکردند، الان هم در گوشه و کنار تبلیغ میکنند که امام زمان می‌آید و اوضاع را درست میکند؛ ما امروز دیگر چه کار کنیم! چه لزومی دارد ما حرکتی بکنیم! این مثل آن است که در شب تاریک، انسان چراغ روشن نکند؛ چون فردا بناست خورشید عالمتاب بیاید و روز شود و همه دنیا را روشن کند. خورشیدِ فردا، ربطی به وضع کنونی من و شما ندارد. امروز اگر ما میبینیم در هر نقطه دنیا ظلم و بی عدالتی و تبعیض و زورگویی وجود دارد، اینها همان چیزهایی است که امام زمان برای مبارزه با آنها می‌آید. اگر ما سرباز امام زمانیم، باید خود را برای مبارزه با اینها آماده کنیم.

بزرگترین وظیفه منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدّس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدّس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشته اسلام است، میتواند ادّعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر می‌اندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسی که در انتظار آن مُصلحِ بزرگ است، باید در خود زمینه‌های صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقّق صلاح بایستد.

درس مهمّ دیگری که وجود دارد، این است که حکومت آینده حضرت مهدی موعود ارواحنافداه، یک حکومت مردمىِ به تمام معناست. مردمی یعنی چه؟ یعنی متّکی به ایمانها و اراده‌ها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنیا را پُر از عدل و داد نمیکند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و یک حکومت صددرصد مردمی تشکیل میدهد.

این‌که بنده تأکید میکنم باید مراقب سوءاستفاده‌های مالی در دستگاههای قدرتِ وابسته به حکومت بود، به خاطر این است. زیان بزرگ فساد اقتصادی در دستگاههای دولتی این است که پول را در خدمت قدرت و قدرت را در خدمت پول به کار میگیرد و دور باطلی به وجود می‌آید. از قدرت و داشتن مسؤولیت و مدیریّت در بخشهای مختلف برای جمع‌آوری ثروت و پول سوءاستفاده شود؛ بعد همان پول مجدّداً در خدمتِ خریدن آراءِ رأی دهندگان قرار گیرد؛ حالا یا خریدن آشکار - که در خیلی جاها در دنیا معمول است پول بدهند - یا خریدن پنهان با شیوه‌های گوناگون؛ یعنی با خرج کردنهای گوناگون، جلب محبوبیّت کنند. وقتی با تبلیغات فریبنده پُرخرج، آراءِ مردم را به سمت خود جلب کنند، این مردم‌سالاری و دخالت مردم در امور نیست؛ رأی مردم در این‌جا بازیچه شده است.

در نظام اسلامی که مظهر کامل آن، حکومت حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه است، فریب و حیله‌گری برای جلب آراء مردم، خودش جرم است؛ استفاده از قدرت برای به‌دست آوردن پول، یکی از بزرگترین جرائم است. آن‌جا یاران حضرت مهدی موظّفند در سطوح پایین زندگی کنند. نظام اسلامىِ ما پرتو کوچکی از آن حقیقت درخشان است. ما هرگز این ادّعا را نکردیم و نمیکنیم؛ اما باید نشانه‌ای از او داشته باشیم.

قانوندانهای قانون‌شکن، خطرناکتر از همه‌اند؛ کسانی که قانون را خوب بلدند، پیچ و خمها و دالانهای تودرتوی قانون را خوب میشناسند، اما خودشان قانون‌شکنند؛ بدون این‌که معلوم شود کارشان قانون‌شکنی است. اگر خدای نکرده چنین چیزی برای ملت ما رواج پیدا کند، یک فاجعه است. این چیزی است که با نظام اسلامی و با انتظار مهدی موعود کاملاً منافات دارد. این حدّی است که من از مسؤولان خواسته‌ام.

هشت رذیله 170 / ستمگری 37 / حقوق 36 / رعایا 2 / مردم و مسؤولین

| دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


ستمگری ریشه ای ترین و شایع ترین خصلت زشت انسانی است. و لذا تا انسان فکری برای این خصلتش نکند نمی تواند از هدایتهای بیرونی - سخن دین و وحی و حکمت حکیمان و پند واعظان - استفاده کند. قرآن می فرماید:

وَ اللَّهُ لا یَهْدِی‏ الْقَوْمَ الظَّالِمینَ‏ (بقره: 258، آل عمران: 86، مائده: 51، انعام: 144، توبه: 19، 109، قصص: 50، احقاف: 10، صف: 7، جمعه: 5)  این که خداوند ظالمین را هدایت نمی کند و یا از گذشته انها چشم نمی پوشد: إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ‏ طَریقاً (نساء: 168) و برویشان هیچ مسیری را نمی گشاید: لا یَهْدیهِمْ‏ سَبیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمینَ‏ (اعراف: 148) نه بخاطر این است که آنها در قلمرو کاری انبیاء نیستند. خیر! اگر انبیاء برای هدایت ظالمین نیامده باشند پس برای هدایت چه کسی آمده اند؟! بلکه این ظالمین هستند که با وجود خصلت ظلم و ستمی که دارند اگر آنها را به راه درست بخوانند جواب مناسبی به این هدایت نمی دهند: وَ مَنْ أَظْلَمُ‏ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها ... وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (کهف: 57).

منتهی هر فعلی و ترکی که در جهان صورت می گیرد و هر حرکت و سکونی، همه طبق مشیت خداوند است. در نتیجه خداوند همه اینها را بخودش نسبت می دهد. خداوند نمی خواهد ظالمین تصور کنند که توانسته اند در مقابل هدایت های الهی مقاوت کنند و قدرت خداوند را بچالش بکشند. اینطور نیست. این خداوند است که آنها را هدایت نمی کند. یعنی خداوند می تواند قوه اختیار انسانهای ظالم را بگیرد و آنها را به جبر در مسیر سعادت بیاندازد. همانطور که مخلوقات طبق غریزه ای که خداوند به آنها داده است عمل می کنند و امکان تخلف از آن نیز برایشان نیست.

خوب به آنچه گفته شد توجه کنید و اگر قسمتی از آن نامفهوم بود و یا تصدیق نکردید بپرسید!

بحث ستمگری را تا اینجا پیش آوردیم که ستمگر به حقوقی که بر ذمه دارد بی توجه و یا کم توجه است. رسیدیم به حقوق رعیت. مردم، رعیت مسؤولین سیاسی هر جامعه هستند.

سیاست به معنای تدبیر امور مردم است. انسانها کارهای فردی اشان را خودشان انجام می دهند ولی کارهای جمعی اشان را نیازمند به شخصی هستند که او به نمایندگی از مردم، آنها را انجام دهد. مردم چاره ای ندارند جز این که در امور جمعی خود رئیس داشته باشند. لذاست که فرموده اند اگر دو نفر با هم مسافرت می روند یک نفر از آندو باید رئیس بشود. و نیز در منزل مشخص شده است که ریاست با مرد است. چنان که در غیبت معلم در کلاس این ارشد کلاس است که باید اموری که مربوط به جمع دانش آموزان است راه ببرد.

قسمت اعظم تعالیم دینی درباره مسائل جمعی انسانهاست. راهبری این مسائل نیازمند به رهبری است که حل این امور را بر عهده بگیرد. به همین خاطر گفته شده است که سیاست عین دیانت است. دین یعنی سیستم جزا و پاداش. این که چه کاری چقدر ارزشمند است و چقدر ضد ارزش است. و این که ما به ازای دنیوی و اخروی این ارزشها و ضد ارزشها چیست. و این که چگونه انسانها بخاطر انجام ارزشها و ارتکاب ضد ارزشها مجازات شده و یا پاداش بگیرند. همه اینها را دین مشخص می کند. و سیاست یعنی فهم این معارف و اجرای آن. پس سیاست بعد اجرایی دین است. و دین اگر اجرا نشود که ارزشی ندارد.

خب با این مقدمه وظیفه مهم ساسیون مشخص شد.

متأسفانه انسانها بخاطر خوی ستمگری که دارند از امکاناتی که مردم در اختیار یکی از آنها قرار می دهند تا او به نمایندگی از آنها امور اجتماعی آنها را سامان دهد به نفع خواسته های شخصی خود استفاده می کند و لذا کم سیاسی یافت می شود که از این امکانات مردمی به نفع خود بهره نگیرد.

اگر انسان سیاسی نسبت به قدرت مردمی که به او داده شده است زهد بورزد و همه این قدرت را فقط در مسیر مصالح جامعه ای که رئیسشان شده است بکار بگیرد قطعا به وظیفه خود عمل نموده است.

اعتمادی که هر جمعی به فردی می کند حق مردم است و آن شخص باید این حق را اداء کند. اعتماد به یک روحانی و عالم دینی، به استاد، به ریش سفیذ فامیل و یا محله، به پدر، به مادر در غیاب پدر، به نماینده شورای محل و مجلس شورای اسلامی و رییس جمهور و رهبریت نظام. حتی اعتماد به شخصی که قرار است غذایی را تقسیم کند. و نیز اعتماد به ارشد کلاس وقتی معلم مدتی نظم کلاس را بر عهده او می گذارد.

انسانهایی که در راهبری خود نسبت به امور شخصی اشان لنگ می زنند و به این وسیله ظلم به نفس می کنند قطعا وقتی مسؤولیت دیگران را بر عهده می گیرند از پس ادای حقوق آنها بر نمی آیند و در نتیجه به آنها ستم روا می دارند.

انسانهایی که بیش از توانایی علمی و جسمی و روحی خود مسؤولیت اجتماعی را قبول می کنند قطعا به اعتمادی که به آنها شده است خیانت خواهند نمود.

شخص روحانی که هدایت عده ای را بر عهده می گیرد، حتی در حد ارائه یک سخنرانی، ولی آمادگی لازم برای این امر مهم را در خودش بوجود نمی اورد روز قیامت باید پاسخ خداوند را برای حیانت به اعتمادی که به او شده است بدهد.

با توضیحاتی که داده شد امیدوارم معنای وسیع سیاست و انسان سیاسی و نوع وظیفه ای که اینها بر عهده دارند و نحوه اداء این وظیفه روشن شده باشد!

  • ۰ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۸

پاسخ / اعمال عبادی در جلوت یا خلوت؟

| دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ق.ظ

سؤال 179:

سلام

گاها شنیده میشود که در قدیم نافله ی شب به صورت جمعی و در شبستان و مساجد برگزار میشده است، آیا این روش درستی است یا اینکه بهتر است در خلوت انجام شود تا حال حضور حس شود و اگر هم گریه ای آمد، باعث ریا و خودنمایی و تکبر نشود.

پاسخ:

سلام علیکم

اصل این است که اعمال واجب در جلوت و اعمال مستحبی در خلوت انجام شود. بخصوص در باره نمازها گفته شده است که بجز نمازهای واجب بقیه نمازها بهتر است در خانه خوانده شود.

علت این که اعمال واجب خود است در حضور دیگران انجام شود هم ترغیب دیگران به انجام واجبات است و هم جلوگیری از بوجود آمدن این ذهنیت است که جامعه تمایلش به دین کم شده است.

ولی انجام مستحبات در حضور دیگران امکان ریا بودنش هست و فرد وقتی این احتمال را بدهد مدام چالش ذهنی دارد برای خالص کردن نیتش و همین تا اندازه زیادی جلوی تمرکز و حضور قلبش را می گیرد.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۸

پاسخ / عمل صالح و عُجب

| دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ق.ظ
سؤال 178:
سلام
حالا این جان به خاطر این قصور نسبت به عبودیت و بزرگی گناهی که مرتکب شده است، در دعا ها و مناجات و سر نماز حال گریه دارد..... آیا این حالت درستی هست؟؟؟ به خاطر همین گریه ها تو چشم دیگران آدم مثبت و خوبی جلوه داده میشود که احتمال دارد موجب غرور و تکبر شود، شما چه راهکاری پیشنهاد مبفرمایید.؟
پاسخ:
سلام علیکم
همه کارهای خوب و صالحی که انجام می گیرد در معرض خطر عُجب است. و این «در معرض خطر بودن» مانع صالح بودن این اعمال نیست! انسان در حین انجام عمل صالح و نیز بعد از آن خصوصا اعمال عبادی توجه به این حقیقت مدام داشته باشد که همه توان جسمی و رغبت روحی برای این عمل صالح را خداوند داده است. این عین ناشکری است که عملی که همه اش از لطف خداوند سرچشمه گرفته است به نفس نسبت داده است و گفته شود: «من این کار را کردم»!!
گریه بر گناه وقتی مورد قبولی خداوند قرار می گیرد که سبب فراموشی گناه و احساس بدی که نسبت به زشتی گناه در فرد بوجود آمده است از بین نرود. حتی کم نشود. حتی باید بیشتر شود. هرچه مسیر رشد را فرد بیشتر طی کند از ظلمتها بیشتر بیرون می آید و نور بیشتری بر گذشته اش تابانده می شود و لذا فرد گذشته های دورتر خود را هم می بیند و بر گناهان گذشته اش می گیرد. و الا اگر فردی تنها بر گناه دیروزش بگرید و همین که این گناه چند روزش از آن گذشت دیگر حسی نسبت به آن نداشته باشد نمی شود نا این را توبه گذاشت زیرا به مرور همین مقدار اشک نیز از بین می رود.

  • ۰ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۱

پاسخ / ورع و تقوا

| دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ
سؤال 177:
سلام
جوانی که قبلا مبتلا به گناهان کبیره (از نوع جنسی) بوده است، و حالا توفیق توبه پیدا کرده است؛ جگونه می تواند این اثرات سوء چنین گناهی را که در دل او رسوخ کرده پاک کند؟
مخصوصا که این رسوخات در دروابط دوستانه ای که الان می خواهد برای خدا انجام دهد ، او را دچار مشکل کرده است؛  حتی گاها فکر های خیلی بدی از گناه به ذهن او می آید. به شدت از این فکر ها بدم میاد، میخوام اصلا تو ذهنم نیاد.
این گناهانی که ذکر نمودم چند سالی است ترک شده است...
پاسخ:
سلام علیکم
گناهان خصوصا گناهان جنسی دارای آثاری است که تا مدتها در فرد باقی می ماند. درست مثل مواد مخدر می ماند که فرد هرچند ترک کرده است ولی همیشه کششی به سمت این مواد دارد. فردی که مبتلا به گناهان جنسی بوده است و الان ترک کرده است باید از هر زمینه ای که او را وسوسه کند پرهیز کند مثل استخر رفتن برای کسی که گناهانی با همجنسانش داشته است و یا چت نمودن حتی درچارچوب برای کسی روابط نامشروعی با جنس مخالفش داشته است.
این مواظبت از زمینه های گناه نامش ورع است. تقوا به معنای ترک خود گناه در صورت فراهم شدن زمینه است. ورع بهترین کمک برای تقوا است.
توبه کردن از گناه به معنای تصمیم برای ترک گناه و ترک همه زمینه های گناه و همه آنچه فردی را به نعوی با گناهان لبش مرتبط می کند می باشد.



  • ۰ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۰۶

پاورقی / مناجات شعبانیه

| دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۵ ب.ظ

سلام علیکم - بسم الله


ماه شعبان را با مناجاتش می شناسیم مناجاتی که شاید برتر از آن یافت نشود. مناجاتی که به شدن حضرت امام خمینی به ان عشق می ورزیدند. به نظرم آمد شاسته است ترجمه روان و در عین حال دقیقی را از این مناجات خدمت شما گرامیان تقدیم کنم!

****

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

الها! ثناء زیبایت را بر محمد و آل محمد بفرست.

وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ‏

وقتی تو را می خوانم، به آنچه می خوانمت توجه کن و وقتی صدایت می زنم، صدایم را بشنو!

وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ‏

وقتی می خواهم با تو درددل کنم و راز دلم را با تو به نجوا بنشینم، رو به من کن! من سوی تو فرار کردم. در محضرت در حالی که بسختی به تو محتاجم و زار می زنم ایستاده ام.

رَاجِیاً لِمَا لَدَیْکَ ثَوَابِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی‏

به پاداشهایی که نزد توست امیدوارم! و می دانی آنچه در درون من است و خبر داری از حاجاتم و نهانم را می شناسی.

وَ لاَ یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ‏

بر تو پوشیده نیست سرانجام کارم و آنجایی که می افتم و از حرکت باز می ایستم.

وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی‏

بر تو پوشیده نیست هر آنچه را که از سخنانم بروز می دهم و خواسته هایی که بر دهانم جاری می شود و امید دارم که بخاطر عاقبتم آنها را برآورده سازی.

وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُونُ مِنِّی إِلَى آخِرِ عُمْرِی‏ مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلاَنِیَتِی

سرورم! در آنچه تا بحال بوده ام تا آخر عمرم، با همه پنهانی هایم و آشکارهایم در مسیر مقدراتت جاریم!

وَ بِیَدِکَ لاَ بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی‏

همه دارائیم و کاستیم و سود و زیانم به دست توست به دست غیر تو نیست.

إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی‏

معبود من! اگر محرومم کنی چه کسی من را روزی می دهد؟! اگر بی یارم بگذاری، چه کسی یاریم می کند؟!

إِلَهِی أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ‏

معبود من! از خشمت به تو پناه می برم و از این که غضبت را بر من روا بداری!

إِلَهِی إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ‏

معبود من! اگر من اهلیت دریافت رحمتت را ندارم (که ندارم) ولی تو اهلیت این را داری که از گستره لطفت به من ببخشی.

إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ فَفَعَلْتَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِکَ‏

معبود من! انگاری خودم را ایستاده در محضرت می بینم (در محکمه قیامت زیر آفتاب سوزان). سایه بر سرم، توکل نیکوی من به توست. پس همان کاری را که تو اهلش هستی با من انجام بده و من را غرق عفو و بخششت کن!

إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْکَ بِذَلِکَ‏ وَ إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی (یَدْنُ) مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی‏

معبود من! اگر من را عفو کنی چه کسی به این کار سزاوارتر از توست؟! اگر مرگم نزدیک گشته است و کاری من را به قرب تو نزدیک نکرده است، خب من اقرار به گناهم را وسیله قرببم سوی تو قرار می دهم.

إِلَهِی قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا

معبود من! در مراقبت از نفسم به خود ستم کردم. اگر نفسم را نیامرزی پس ای وای بر این نفس!!

إِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی فَلاَ تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَمَاتِی‏

معبود من! در همه طول زندگیم به من نیکی کردی، نیکی ات را در مدت بعد از مرگم قطع نکن!

إِلَهِی کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لِی بَعْدَ مَمَاتِی وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِی (تُولِنِی) إِلاَّ الْجَمِیلَ فِی حَیَاتِی

معبود من! من بعد از مرگم، چگونه از نگاه زیبایی که (هنگام زنده بودنم) به من داشتی ناامید شوم؟!

إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلَى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ‏

معبود من! (من اهلیت این را ندارم که مدیرم تو باشی ولی) آنگونه که خود اهلیت داری من را مدیریت کن و به من برگرد! به لطفت برگرد به گناهکاری که جهلش همه هستی اش را دربرگرفته!

إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوباً فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَى‏

معبود من! در دنیا گناهانی از من را پوشاندی ولی من به این پوشش در آخرت نیازمندترم!

إِلَهِی قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَیَّ إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ‏ فَلاَ تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ

معبود من! به من لطف کردی و گناهانم را نزد هیچ کس از بندگان صالحت آشکار نکردی پس روز قیامت هم من را نزد مردمان حاضر و شاهد آنجا مفتضح نکن!

إِلَهِی جُودُکَ بَسَطَ أَمَلِی وَ عَفْوُکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِی‏

معبود من! این جود تو بوده است که آرزویم را (به این که مورد لطفت قرار بگیرم) گسترده نموده و من عفو تو را برتر از کار خوب خودم می دانم (لذا دل به عفوت خوش دارم نه به کارهایم)

إِلَهِی فَسُرَّنِی بِلِقَائِکَ یَوْمَ تَقْضِی فِیهِ بَیْنَ عِبَادِکَ

معبود من! آن روز که بین بندگانت به قضاوت می نشینی، من را از ملاقتت خوشحال کن!

إِلَهِی اعْتِذَارِی إِلَیْکَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ‏ فَاقْبَلْ عُذْرِی یَا أَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ‏

معبود من! عذرخواهی من نزد تو، عذر خواهی کسی است که بی نیاز از قبول عذرخواهیش نیست! (بسختی محتاج قبول عذرخواهی ام هستم) لذا ای بزرگوارترینِ در قبولِ عذرِ بدکاران، عذرخواهیم را بپذیر!

إِلَهِی لاَ تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لاَ تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لاَ تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی وَ أَمَلِی‏

معبود من! حاجتم را رد نکن و طمعی که به تو دارم را ناکام نگذار امید و آرزویم را بخودت قطع نکن!

إِلَهِی لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِی لَمْ تَهْدِنِی وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِی لَمْ تُعَافِنِی‏

معبود من! اگر می خواستی ساقطم کنی، من را راه نمی نمودی و هدایتم نمی نکردی و اگر مفتضح شدنم را می خواستی من را معاف از این بلا نمی ساختی!

إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی طَلَبِهَا مِنْکَ‏

معبود من! گمان نمی کنم حاجتی را که همه عمرم را برای رسید به آن فنا کردم رد کنی!

إِلَهِی فَلَکَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دَائِماً سَرْمَداً یَزِیدُ وَ لاَ یَبِیدُ کَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى‏

معبود من! تا ابد تا ابد همیشه و همیشه ستایش تنها از آن توست. ستایشی که زیاد می شود و از آن کاسته نمی گردد. آنطور که خودت دوست داری و می پسندی.

إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ‏ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ‏

معبود من! اگر من را بخاطر جرمم بگیری من دست به عفوت می شوم. و اگر من را بخاطر گناهانم بگیری من دست به غفرانت می شوم و اگر من را داخل آتش کنی به اهل آتش خواهم گفت که من دوستت دارم.

إِلَهِی إِنْ کَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِی‏

معبود من! اگر در کنار بزرگی تکلیف طاعتی که برگردن من است، عملم کوچک است ولی در عوض در کنار امیدم به تو، آرزوی بزرگی (در سر) دارم!

إِلَهِی کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْرُوماً وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاةِ مَرْحُوماً

معبود من! چگونه از نزدت روی برگردانم (و بروم) در حالی که ناکام و محروم باشم؟! با این که خوش گمان بودم به جودت و این که من را نجات دهی و مورد رحمتت قرارم دهی!

إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ‏

معبود من! من عمرم را در نشاط غفلت از تو فنا نمودم و (تازگی) جوانیم را در مستی دوری از تو کهنه ساختم.

إِلَهِی فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرَارِی بِکَ وَ رُکُونِی إِلَى سَبِیلِ سَخَطِکَ‏

معبود من! بیدار نشدم آن روزگاران که خاطر جمع از (خشم تو) بودم و ایامی که مسیر منتهی به خشمت را می پیمودم

إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ‏

معبود من! منم بنده ات و بنده زاده ات ایستاده در محضرت! دست آویخته به کرمت!

إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیَائِی مِنْ نَظَرِکَ‏ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ‏

معبود من! منم بنده ای که سوی تو بیرون آمدم از همه کارهایی که بخاطر بی شرمیم از نگاه تو مواجهشان شدم و مرتکبشان گشتم. و از تو طلب عفو می کنم زیرا عفو و بخشش، خصوصیت کرم و بزرگواری توست!

إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلاَّ فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ‏ وَ کَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ‏

معبود من! برای من قدرتی نیست که از معصیتت درآیم مگر وقتی که محبتت من را بیدار کند! و آنطوری که تو می خواهی باشم لذا من بخاطر این که من را داخل کرمت نمودی سپاس می گویم و نیز سپاس می گویم بخاطر این که قلبم را از چرکهای غفلت پاک نمودی!

إِلَهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ‏ یَا قَرِیباً لاَ یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یَا جَوَاداً لاَ یَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ‏

معبود من! به من نگاه کن! نگاه کسی که وقتی صدایش می زنی جوابت می دهی. نگاه کسی که وقتی از او کاری را می خواهی، به استمداد از کمکت اطاعتت می کند! ای نزدیکی که از کسانی که نسبت به تو خوشحیالند دور نمی شوی و از بخشنده ای که به کسانی که امید به ثوابت دارند بخل نمی ورزی.

إِلَهِی هَبْ لِی قَلْباً یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَاناً یُرْفَعُ إِلَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ‏

معبود من! هدیه کن به من قلبی که شوقش او را به تو نزدیک کند و ببخش زبانی که صدقش او را نزد تو بالا ببرد و ببخش نگاهی که ادای حقش او را به مقام قرب تو برساند.

إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاَذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُولٍ

معبود من! کسی که به تو معروف شد، ناشناخته نباشد و کسی که بتو پناهنده شد بی یار نباشد و کسی که رو به تو آورد ملول و افسرده نباشد.

إِلَهِی إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یَا إِلَهِی‏ فَلاَ تُخَیِّبْ ظَنِّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لاَ تَحْجُبْنِی عَنْ رَأْفَتِکَ‏

معبود من! کسی که بواسطه تو راه یابد، نور را جذب کند، و کسی که به تو چنگ زند در پناه قرار گیرد و لذا معبود من! من به تو پناه آوردم پس گمانم را به رحمتت ناکام نگذار و من را از رأفتت محجوب و محروم نساز!

إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلاَیَتِکَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ‏

معبود من! من را ساکن میان اهل ولایتت قرار بده! جای کسانی که امید دارند که مدام بر محبتشان نسبت تو افزوده شود!

إِلَهِی وَ أَلْهِمْنِی وَلَهاً بِذِکْرِکَ إِلَى ذِکْرِکَ وَ هِمَّتِی فِی رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ‏

معبود من! اشتیاق یادت را به من الهام کن و همه دغدغه ام را در استفاده از نسیم سعادتی قرار بده که از اسماء تو و از جایگاه قدسیت سرچشمه می گیرد!

إِلَهِی بِکَ عَلَیْکَ إِلاَّ أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِکَ‏ فَإِنِّی لاَ أَقْدِرُ لِنَفْسِی دَفْعاً وَ لاَ أَمْلِکُ لَهَا نَفْعاً

معبود من! قسم به حقی که بر خودت ملزم نموده ای (که لطفت همیشه دستگیر بیچارگان باشد) من را به جایگاه اهل طاعتت برسان. جایگاه مناسبی که آنها بخاطر جلب رضایتت بدست آوردند. زیرا من نه قدرتی بر دفع آسیبها از خودم دارم و نه می توانم سودی را برای خودم تصاحب کنم!

إِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنِیبُ فَلاَ تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ‏

معبود من! منم بنده ناتوان و گنهکارت! مملوک ناله کنت! پس من را جزء کسانی قرار نده که روی از آنها برگردانده ای کسانی که غفلتهایشان آنها را از عفو و بخشش محجوب و محروم نموده است.

إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ‏ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ‏

معبود من! بریدن از خلق و تنها به تو محتاج شدن را بطور کامل به من هدیه کن و دیدگان قلبهای ما را به تابش توجه اشان به تو، نورانی ساز! تا جایی که چشمان قلبها حجابهای نورانی (ذوات مقدسه ائمه طاهرین) را بدرد و به معدن عظمت تو برسد و روح های ما آویز عزت قدسیت شود! (در مسیر کمال نباید در آنها که این راه را نشانمان دادند متوقف شد بلکه باید از آنها عبور نمود. این معنی دریدن حجابهای نورانی است.)

إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لاَحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلاَلِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً

معبود من! قرارم بده از آنانی که صدایشان که می زنی پاسخت می دهند و نگاهشان که می کنی بخاطر شکوهت نعره می کشند. با آنها در پنهانی راز می گویی و آنها در آشکار برایت عمل (نیک) انجام می دهند.

إِلَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّی قُنُوطَ الْإِیَاسِ وَ لاَ انْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ‏

معبود من! بر خوش گمنانیم (به رحمتت) ناامیدی یأس آور را مسلط نکن و امیدم را به لطفهای زیبایت قطع مکن!

إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ‏

مبعود من! اگر خطاها من را از چشم تو انداخته است، پس بخاطر توکل نیکویی که به تو دارم از من درگذر!

إِلَهِی إِنْ حَطَّتْنِی الذُّنُوبُ مِنْ مَکَارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِی الْیَقِینُ إِلَى کَرَمِ عَطْفِکَ‏

معبود من! اگر گناهان، من را از لطفهای بزرگوارانه ات ساقط نموده است ولی یقین به عطوفت کریمانه ات من را بهوش آورده است!

إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَةُ عَنِ الاِسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلاَئِکَ‏

معبود من! اگر غفلت من را از آمادگی برای ملاقاتت خوابانده است ولی معرفت به نعمتهای کریمانه ات بیدارم ساخته است!

إِلَهِی إِنْ دَعَانِی إِلَى النَّارِ عَظِیمُ عِقَابِکَ فَقَدْ دَعَانِی إِلَى الْجَنَّةِ جَزِیلُ ثَوَابِکَ‏

معبود من! اگر عقاب بزرگت من را به آتش بخواند، ثوابهای بزرگت من را به بهشت می خواند.

إِلَهِی فَلَکَ أَسْأَلُ وَ إِلَیْکَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یُدِیمُ ذِکْرَکَ وَ لاَ یَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لاَ یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لاَ یَسْتَخِفُّ بِأَمْرِکَ‏

معبود من! پس من فقط از تو درخواست می کنم و به سویت با تضرع و زاری روی می آورم! و از تو درخواست می کنم که بر محمد و آل محمد زیباترین درودهایت را بفرستی! و من را از کسانی که دائم الذکر هستند قرارم دهی. و از کسانی که عهدت را نمی شکنند و غافل از شکوهت نیستند و دستوراتت را سبک نمی شمارند.

إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خَائِفاً مُرَاقِباً

معبود من! من را به نور عزتِ پرهیجانت ملحق کن تا به معرفتت دست یابم و از غیر تو بازگردم و نسبت به تو هراسان و مراقب باشم!

یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیرا

ای صاحب شکوه و بزرگواری. و ثناء و سلام مخصوص و فراوان خداوند بر محمد و آل پاکیزه محمد باد!

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۵۵

سلام علیکم - بسم الله


بحث درباره ستمگری، است. رذیله ای که همه قبول دارند زشت و ناپسند است ولی همه ی مصادیق آن را نمی دانند. عقل بدون این با وحی تقویت شود تنها می تواند به چند مصداق عمده آن آگاه باشد. آگاهی به همه مصادیق ارزشها و ضد ارزشها تنها با کمک وحی امکان پذیر است. مثل این که ذهن معمولی شاید بتواند چهار عمل اصلی ریاضی را بدون معلم خودش بفهمد ولی مسائل پیچیده ریاضی را معلم باید به او بگوید. وقتی معلم بگوید عقل دانش آموز گفته های او را تصدیق می کند به شرط آن که درست حرف معلم را بفهمد.
البته فرقی که در این مثال با مسئله وحی است این است که بالاخره معلم ریاضی هم از دیگر معلمان مسائل را آموخته است و آنها هم از تلاش علمی جمعی بشری در طول تاریخ این مسائل را آموخته اند. ریاضی و یا علوم تجربی را بشر بدون نیاز به وحی می تواند به مرور بیاموزد و تأخیر در درک این علوم ضربه ای به زندگی بشر نمی زند.
ولی اگر بشر به علمی نیازمند است و طول تجربه بشری هم نمی تواند او را به این علم برساند و یا اگر هم برساند تأخیر در این درک به زیان بشر است آن وقت است که وحی باید به کمک درک بشر بیاید.
ظلم و عدل، بنیادی ترین مفاهیم ارزشی و ضد ارزشی بشر است. خداوند نمی تواند نسبت به درک ضعیفی که بشر می تواند از مصادیق این دو مفهوم داشته باشد بی تفاوت باشد و آنها را بحال خود واگذارد تا خودشان به مرور درکشان را در این رابطه عمق ببخشند. لذا اولین رسالت انبیاء خویش را، تبیین مصداق برای این دو مفهوم و نیز تحقق عدالت و رفع ستم قرار داده است.
مهترین مصداق ستم، ستم به خود است که دیگر ستمها نیز از آن ناشی می شود. حضرت آدم به خود ستم کرد و نزد خداوند همراه با حضرت حواء اقرار به این ستم نمود و از خداوند خواست تا او را بیامرزد و مورد رحمتش قرار دهد (اعراف: 23) و راه جبران این ستم را و جلوگیری از ستمهای بعدی را به او بیاموزد و خداوند نیز گناه خوردن از درخت ممنوع را برای او باز نمود و عللش را برایش تبیین کرد و بعد هم با تفهیم سخنانی راه عملی توبه را به او آموخت. (بقره: 37)
شناخت حقوق و تلاش در جهت ادای آنها انسان را از ستمکاری محافظت می کند. یکی از جلوه های هدایتگری شگرف اسلام تبیین عمیق حقوق در این مکتب نورانی است.
***
دسته ای از حقوق که آن را ان شاء الله از این ببعد بررسی خواهیم کرد حقوق رعیت است. رعیت به کسی گفته می شود که رعایت حال او و مواظبت بر رفع نیازهای او ضرورت دارد. مسؤولین سیاسی باید رعایت مردم را بکنند اصلا شغلشان این است. و نیز شاگردان رعیت معلم هستند و فرزندان رعیت والدینشان. کارگران رعیت کارفرمایند. و در رأس همه اینها همه مخلوقات رعیت خداوند هستند.
پرداختن به حقوق رعیتها بخاطر توجه دادن مکلفین به رعایت این حقوق به وظائفی است که دارند. ولی بررسی حقوق مخلوقات بر خداوند بخاطر الگور گیری از کاری است که خداوند در ادای این حقوق انجام می دهد.
مخلوقات جهان همه رعایای خداوند هستند. در تمام لحظات وجودی خود نیازمند این رعایت هستند. و خداوند نیز که لاتأخذه سنة و لانوم است، آسمانها و زمین و ساکنین آنها را با نهایت قدرت و حکمت مورد رعایت قرار می دهد. و هیچ ستمی و حتی ذره ای به آنها روا نمی دارد. و غیر از خداوند هیچ مخلوقی از این ستم نسبت به رعایا مصون نیست. البته اولیاء خدا این ستم را خواسته انجام نمی دهند ولی از ستم ناخواسته در حق رعایای خود همیشه در آستان خداوند با تضرع و زاری طلب مغفرت می کنند.
خداوند نه تنها حقوق رعایای خود را اداء می کند بلکه همیشه نسبت به آنها دارای تفضل و لطف علی حده است. مغفرت یکی از عمده ترین این تفضّل هاست! هیچ کس نمی تواند بگوید خداوند وظیفه دارد من را ببخشد. ولی خداوند بندگانش را می بخشد. و بخشش فقط از روی مهربانی است که دارد. هرچند بخشش ما انسانها، می تواند داری انگیزه های مختلف باشد که این انگیزه ها در خالص ترین نوعش می شود جلب رضایت خداوند و این که بخشش خلق مقدمه ای باشد برای این خداوند ما را هم ببخشد. ولی خداوند بخاطر این که مهربانی در ذات اوست می بخشد. خداوند برای مهربانی نیازمند هیچ انگیزه ای نیست! پس خداوندی که این چنین است چطور ممکن است به بنده ای ستم کند و او را در میان بی نهایت مخلوق خود نادیده بگیرد و او را از یاد ببرد؟!
تمام آنها که می خواهند حقوقی را که دیگران بر عهده آنها دارند اداء کنند باید متخلِّق به اخلاق خداوند باشند. هم همه حقوق را بی کم و کاستی اداء کنند و هم بیشتر از آن را بپردازند و در این مسیر جز از خداوند طلب شکر و مزد نکنند که لا نرید منکم جزاء و لا شکورا (دهر: 9)

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۵